بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید مسجد ـ ش: 39،مرداد و شهريور 1377 نصيحت نويسنده: محمدمهدي آصفي ترجمه و تلخيص: محمد سپهري اشاره: مقال? حاضر، آخرين بخش از كتاب ولاية الامر نگارش شيخ محمدمهدي آصفي است كه از سوي المركز العالمي للبحوث والتعليم الاسلامي در سال 1416 هـ.ق/1995 م در تهران منتشر، و توسط مؤسس? فرهنگي انديشه توزيع شده است. مقدمه نصيحت يكي از مصطلحات اسلامي است، كه مفهوم عميقي در مباحث عقيدتي، سياسي و اجتماعي دارد. متأسفانه اين مفهوم اسلامي ژرف، در انديش? اسلامي معاصر محتواي خود را از دست داده، و جز پند، اندرز و موعظه محتواي ديگري برايش نمانده است؛ كه هر چند يكي از ابعاد نصيحت است، اما هم? آن نيست. ابعاد نصيحت در رواياتي كه در پي ميآيد، دلالت واضحي بر ابعاد گوناگون نصيحت ديده ميشود: 1- رسول خدا (ص) فرمودند: دين، نصيحت (خيرخواهي) است. گفتند: اي رسول خدا! نصيحت (خيرخواهي) براي كه؟ فرمودند: براي خدا، براي رسول خدا، براي پيشوايان دين و براي جماعت مسلمانان. ]حر عاملي، وسائل، ج 11، 595[ 2- رسول خدا (ص) فرمودند: من لم يهتم بأمرالمسلمين فليس منهم و من لم يصبح و يمس ناصحاً لله و لرسوله ولکتابه ولإمامه ولعامة المسلمين فليس منهم ]منذري، الترغيب، ج 2، 577[ (هر که به امر مسلمانان اهتمام نورزد، از آنان نيست. و هر که شب را صبح کند و روز را شب، و خيرخواه خدا، رسول خدا، کتاب (قرآن) خدا، امام خدا و عموم مسلمانان نباشد، از آنان نيست). 3- رسول خدا (ص) فرمودند: من يضمن لي خمساً أضمن له الجنة: النصيحة لله- عزوجل- والنصيحة لرسوله، والنصيحة لکتاب الله، والنصيحة لدين الله، والنصيحة لجماعة المسلمين ]طبرسي، مشکوة، 310[ (هر که پنج چيز را برايم تضمين کند، من بهشت را برايش تضمين مي کنم: خيرخواهي براي خداي- عزوجل-، خيرخواهي براي رسول خدا، خيرخواهي براي کتاب خدا، خيرخواهي براي دين خدا و خيرخواهي براي جماعت مسلمانان). خيرخواهي براي خدا، رسول و قرآن بعد اعتقادي، خيرخواهي براي امامان مسلمانان بعد سياسي، و خيرخواهي براي جماعت مسلمانان بعد اجتماعي اين مفهوم است. رابط? دو جانب? فرد و ارتباطات اجتماعي سلامت انسان، بسته به سلامت پيوندهايي است که او را به ديگران ربط ميدهد. به همين دليل، شبک? ارتباطاتي که فرد را به ديگران پيوند ميدهد، اهميت زيادي در سلامت انسان و استقامت و سعادت او دارد. حتي ميتوان انسان را بر اساس مناسبات، پيوندها و ارتباطاتش ارزيابي کرد. بنابراين، ميان انسان و پيوندهايش با ديگران، رابط? دو جانبه اي برقرار است که هريک در ديگري اثر مي گذارد. به همين سبب، اسلام اهميت زيادي به شبک? ارتباطات انسان با ديگران مي دهد، و تلاش دارد با هم? امکانات اين شبکه را در زندگي انسان و پيوندهاي او براساس متانت، قوت، مودت، محبت و تفاهم سامان دهد.
خط طولي و عرضي در بافت ارتباطات انساني اسلام دربار? ارتباطات انساني، نظريه اي کامل و تصوري دقيق و فراگير دارد. اين نظريه، قانون ولاء است. در مکاتب ديگر، چنين تصور و فهمي از شبکه روابط انساني ديده نميشود. اين شبکه ارتباطي که اسلام آن را ولاء مينامد، شبکهاي است فراگير، گسترده، قوي و محکم، که تقريباً ارتباطات انسان با جهان خارج را بدون استثنا در بر ميگيرد. اين ارتباطات، دو گرايش: طولي و عرضي دارد. گرايش يا خط طولي (عمودي)، متضمن ولايت، حاکميت و سلطه شرعي خداوند، پيامبر (ص) و امامان مسلمانان بر انسان است. همچنين، گرايش طولي متضمن ولايت و حاکميت ساير اولياي امور- در هر پايهاي از ولايت و حاکميت- بر مسلمانان است، و حاکميت انسان بر نفس خود را- در حدي که شرع اجازه داده است- شامل ميشود. انديشه اين خط به شکل حلقههاي به هم پيوسته از ولايت و حاکميت شرعي در زندگي انسان درست شده است، و در نهايت به ولايت خداوند و حاکميت او بر هم? شئون انسان منتهي ميشود. خداوند متعال ميگويد: انما وليکم الله و رسوله والذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة و يؤتون الزکوة و هم راکعون ]مائده/55[ (جز اين نيست که ولي شما خداست و رسول او و مؤمناني که نماز ميخوانند و همچنان که در رکوعند انفاق ميکنند). خط ديگر، خط عرضي (افقي) در ارتباط مؤمنان با هم در جامع? اسلامي است، که از طريق پيوند برادري، تعاون، تفاهم، محبت، مودت و همياري انجام ميشود. اين فرموده خداوند است: والمؤمنون والمؤمنات بعضهم اولياء بعض ]توبه/71[ (مردان و زنان مؤمن يار و ياور يکديگرند) و والذين آووا و نصروا أولئک بعضهم أولياء بعض ]انفال/73[ (و آنان که به مهاجران جاي داده و ياري شان کردهاند، يار و ياور يکديگرند). از اين رو، سلامت شبک? ولاء، به سلامت، استقامت، و سعادت انسان ميانجامد؛ همچنانکه سستي و اختلال آن، به اختلال و انحراف زندگي انسان منجر ميشود. اسلام، طرح کاملي از اصول و قوانين براي تأمين سلامت اين شبکه و حمايت آن در برابر فساد ارائه ميدهد؛ که اصل: نصح: يکي از اين موارد است. در ابتدا، تأملي کوتاه در ريشه لغوي اين کلمه خواهيم داشت، تا مفاهيمي را که اسلام براي اين واژه قرار داده است، به دست آوريم. ريش? لغوي نصيحت در مراجعه به فرهنگهاي لغت، سه نکته در معناي نصيحت به دست ميآيد، که فهم ريش? لغوي اين کلمه را آسان ميکند. 1- ابن منظور ميگويد: هر چيزي که خالص شود، نصح گويند. 2- همو گويد: النصح، نقيض غش است. ]ابن منظور، لسان، ج 2، 516[ وي در ماد? غش ميگويد: از غش، به معناي آلوده و کدر گرفته شده است. گويند: غشه؛ يعني، آن را خالص نکرد. ]ابن منظور، ج 6، 323[ 3- ابن اثير گويد: نصيحت، کلمهاي براي بيان يک جمله است. و آن به معناي خيرخواهي براي منصوح ميباشد. ]ابن اثير، النهاية، ج 5، 63[ بنابراين، نصيحت در لغت به دو معنا آمده است: 1- خيرخواهي براي ديگران 2- پاکسازي ارتباط و پالايش آن از هرگونه آلودگي در ظاهر و باطن. اين دو نکته، ما را در فهم معناي نصيحت و درک مفاهيم اسلامي آن ياري ميکند. تحليل علمي نصيحت ارائ? تحليلي علمي از خيرخواهي، مشکل است. برغم اهميت اين واژه و نقش گسترد? آن در شبک? روابط و مناسبات انساني در اسلام، تاکنون در بررسيهاي اسلامي يک تحليل علمي دقيق با بيان مشخص حدود آن انجام نشده است تا بتوان بر آن تکيه کرد.
از اين رو، تلاش ميشود در اين بحث از طريق بديهياتي که از اين واژه در دست داريم، و نيز از طريق مفهوم لغوي و مصطلح شرعي مجملي که از اين واژه در ذهن متبادر ميشود، تحليلي علمي از آن ارائه دهيم. در اينجا، بخشي از سخنان مفسران در معناي نصح را عرضه ميداريم تا در پرتو اين گفتهها و نيز ديدگاههاي دانشمندان لغوي- که پيش از اين تقديم شد-، بتوانيم تحليل نسبتاً دقيقي از اين واژه ارائه کنيم. 1- راغب اصفهاني گويد: نصح، فعل يا گفتهاي است که صلاح به همراه داشته باشد... ميگويند: نصحت له الودّ (در مودت اخلاص ورزيدم) ناصحالعمل، کسي است که عملش خالص باشد. خداوند ميفرمايد: توبوا إلي الله توبه نصوحاً، که معنايش يکي از اين دو است: اخلاص يا احکام. ]راغب، مفردات، ماده نصح[ 2- قاضي القضات ابن السعود در تفسير خود ميگويد: نصح، کلمهاي است که هم? افعال و گفتههاي خير را در بر ميگيرد. حقيقت نصح، خيرخواهي و راهنمايي به سوي خير است، و نقيض آن، غش ميباشد. ]ابن سعود، تفسير، ج 3، 204[ 3- زمخشري ميگويد: گويند: نصحته و نصحت له. زيادت لام براي مبالغه و نشان دادن خلوص نصيحت است. و اين، هنگامي است که خالصانه به نفع نصيحت شونده صورت گيرد، و منظور ناصح صرفاً جانبداري وي باشد نه چيز ديگري. ]زمخشري، کشاف، ج 3، 115[ 4- قرطبي ميگويد: نصح، خالص کردن نيت از شائبههاي فساد در معامله، و بر خلاف غش است. ]قرطبي، الجامع، ج 7، 234[ 5- طبرسي ميگويد: نصيحت، خالص کردن نيت از شائب? فاسد در معامله است. ]طبرسي، مجمع، ج 2، 433[ 6- نيشابوري ميگويد: حقيقت نصح، ارشاد به مصلحت، همراه با خلوص نيت از شوائب مکر و نيرنگ است. ]نيشابوري، غريب، ج 8، 135[ 7- فخر رازي ميگويد: حقيقت نصح، فرستادن به سوي مصلحت همراه با خلوص نيت از شوائب مکر است. ]فخر رازي، تفسير، ج 4، 51[ 8- رشيد رضا ميگويد: اصل در نصيحت اين است که مصلحت نصيحت شونده اراده شود، نه مصلحت ناصح. و اما اگر فايد? تبعي براي ناصح داشته باشد، اشکالي ندارد؛ وگرنه، نصيحت خالص نخواهد بود. ]رشيد رضا، تفسير، ج 8، 493[ همو گويد: نصيحت و نصح، بيان چيزي است که موجب اصلاح ذات بين و به دور از غش، خلل و فساد باشد... اين را هم از همين مطلب بدان که در اين حالت، هرآنچه که مصلحت امت، خصوصاً مجاهدان راه دين در آن باشد، از قبيل نصيحت براي خدا و رسول است؛ مثل رازداري، تشويق به انجام نيکيها و مقاومت در برابر خيانتکاران در وجوه گوناگون. پس، نصيحت از ارکان معنوي اسلام است که گذشتگان با عمل بدان نجات يافتند، و آيندگان به ترک آن خوار شدند. ]رشيد رضا، ج 10؛ 587[ 9- مراغي گويد: نصح، ارشاد به مصلحت همراه با خلوص نيت از شوائب مکر و نيرنگ است. ]مراغي، تفسير، ج 8، 187 و 188[ 10- علامه طباطبائي (ره) ميگويد: وأبلغکم رسالات ربي و أنا لکم ناصح أمين؛ يعني، هيچ مأموريتي در رسالت و پيامبري خود ندارم، جز تبليغ خالصان? پيامهاي پروردگارم از شائبههاي ظن و گمان و به دور از کذب و دروغ. نه در آنچه شما را بر آن وا ميدارم، اهل غش و تقلب هستم، و نه در آنچه از تدين به دين توحيد از شما ميخواهم، خيانتکار. اين چيزي است که آن را حق ميبينم، و نفع و خير شما را در آن. ]طباطبائي، الميزان، ج 8، 178[ با توجه به نظرهاي دانشمندان در بار? نصيحت، ما ترجيح ميدهيم که نصح و نصيحت از خلوص و اخلاص باشد، نه از احکام. اين، يکي از دو معنايي است که راغب در مفردات خود بيان کرده، و مشهورترين آن دو در سخنان مفسران و علماي لغت، و شبيهترين آن دو در موارد استعمال اين مصطلح اسلامي است. بنابراين، نصيحت از دو جمله تشکيل شده که تقريباً هم? مفسران و علماي لغت با اندکي اختلاف در تعبير، در آن اتفاق نظر دارند. اين دو جمله عبارتند از: 1- خيرخواهي در گفتار و کردار براي ديگران و تنظيم رابطه خود با آنان بر اين اساس. 2- خالص کردن رابطه و برخوردهاي خود با ديگران از هرگونه شائب? زشت و پيرايش نصيحت در اين پيوند و برخورد. اين دو جمله، به گونهاي از گفتهها و نظرات مذکور در تعريف نصيحت به دست ميآيد. در اين قسمت، ميکوشيم که هر يک از آنها را به صورت علمي تحليل کنيم تا به يک تعريف و تحليل فراگير در مفهوم نصيحت دست يابيم. 1- خيرخواهي عنصر اول در نصيحت، خيرخواهي است. اين، يک معناي گسترده با مصاديق گوناگون است. که ممکن است مصداق خير، مصلحت يا رضاي تنها باشد. نصيحت، مصلحتجويي براي ديگران است، اما در بار? خداوند به معناي جلب رضايت او است. زيرا خداوند غني بالذات است و به چيزي نياز ندارد. پس نصيحت براي خداوند، گفتار يا کرداري است که او را از بندگانش خشنود ميسازد. بدين ترتيب، نصيحت به گونهاي کاملاً آشکار از سلامت متمايز ميشود، زيرا سلامت، به معناي اراده نکردن سوء و شر براي ديگران است اما نصيحت خيرخواهي براي ديگران ميباشد. منبع خير در نفس انسان منبع اين خير که از درون انسان ميجوشد، چيست؟ چه طور ميشود که انسان خيرخواه خدا، رسول خدا، قرآن و امت ميشود، با اينکه نفس انساني بخيل و حريص است؟ چنانکه در قرآن آمده است: وأحضرت الأنفس الشح ]نساء/128[ (و بخل و فرومايگي بر نفوس مردم غلبه دارد) و سلقوکم بالسنة حداد أشحه علي الخير ]احزاب/19[ (از حرص غنايم با زبان تيز خود برنجانندتان). محبت سرچشم? خير محبت، سرچشم? بيشتر خيرها در درون انسان است. در مقابل، سرچشم? همه حرصها، امساکها و بخلها، کراهت و بغض است. محبت، به نفس قابليت بخشش و قدرت بر انجام خير ميبخشد. هرگاه محبت به درون انسان راه يابد، نفس سرشار از خير و نيکي، رفق و مدارا، و احسان و بخشش ميشود. و آنگاه که نفس از محبت خالي شود، همچون کويري بي حاصل گردد که جز حقد، کينه، تجاوز، عداوت، و نيرنگ در خود ندارد. تبادل ميان محبت و خيرخواهي آمدي در کتاب غررالحکم از اميرمؤمنان (ع) نقل کرده است: النصح ثمرة المحبة (خيرخواهي نتيج? محبت است). بنابراين، خيرخواهي براي خدا، رسول و مؤمنان، از محبت به خدا و رسول سرچشمه ميگيرد. در روايت ديگري از غررالحکم آمده است: النصيحة تثمرالودّ (خيرخواهي در دلها محبت ميروياند) اين فرمايش امام (ع)، در مقابل فرمود? پيشين است، و هر دو با هم تصويري از رابط? دوجانب? خيرخواهي و محبت رسم ميکنند. پس، خيرخواهي محبت ساز، و محبت نصيحت ساز است. ارتباط محبت و اخلاص در جان انسان مؤمن، فقط محبت خداي- عزوجل- جاي دارد. هر محبت ديگري در دلهاي مؤمنان مخلص، بايد به گونهاي استمرار و امتداد همين محبت باشد. نفس پيامبران، فرشتگان و اوليا و بندگان صالح خدا، با محبت خداوند متعال وسعت ميگيرد. ليکن هرگاه بخواهند بين محبت خداوند متعال و محبت دشمنان او جمع کنند، قطعاً به تنگ خواهند آمد و گنجايش هر دو را نخواهند داشت. خداوند ميفرمايد: ما جعل الله لرجل من قلبين في جوفه ]احزاب/4[ (خدا در درون هيچ مردي دو قلب ننهاده است). در اين باره، رسول خدا (ص) فرمودند: حب الدنيا و حب الله لايجتمعان في قلب أبداً ]ورام، تنبيه، 362[ (هيچ گاه محبت خدا و محبت دنيا با هم در يک قلب جمع نميشوند.) و امام صادق (ع) فرمودند: والله ما أحب الله من أحب الدنيا و والي غيرنا ]مجلسي، بحار، ج 78، 126[ (به خدا قسم! هر که دنيا را دوست بدارد و کسي جز ما را مولاي خود بداند، خدا را دوست نداشته است). 2- پيرايش و خالص سازي پيوند اين، بعد دوم نصيحت است. لازم است پيوند افراد در خيرخواهي، خالصانه و ناصحانه باشد، مکر و زشتي آن را نيالايد، و در باطنش سوء نيت و شرارت نهفته نباشد. اين بدان معنا نيست که انسان در ارتباط با ديگران، در پي منفعت و خير خود نباشد. هيچ اشکالي ندارد که انسان در پيوندهاي اجتماعي، اقتصادي و سياسي خويش در پي خير و منفعت باشد، اما به شرط اينکه در باطن اين تعامل غش و نيرنگي نهفته نباشد. خيرخواهي اين نيست که انسان ظاهراً در پي خير و صلاح باشد، ولي در باطن سوء نيت داشته باشد. اين، همان غش است که گاه به نفاق ميماند، و گاه به مکر و نيرنگ. روزي رسول خدا (ص) از کنار کيس? غلهاي گذشتند و دستشان را در آن بردند. انگشتانشان به رطوبت رسيد. حضرت (ص) فرمودند: اين چيست؟ فروشنده عرض کرد: اي رسول خدا (ص)! نم باران است. حضرت (ص) فرمودند: چرا آن را بالاي غله نگذاشتي تا مردم ببينند؟ هر که غش کند از ما نيست. ]منذري، ج 2، 41[ پس نصيحت، خيرخواهي بدون شائب? شر و به دور از هرگونه سوءنيت است. نصيحت بدين معنا، روي? دوم ارتباط و پيوند اجتماعي امت، و مرحله پيشرفته و عالي تحکيم و استواري پيوند پس از مرحل? سلام است. سلام، مرحل? تزکيه و پالايش پيوند اجتماعي امت و پيرايش آن از هرگونه سوءنيتي است. در حالي که نصيحت بالاتر از اين مرحله است، زيرا متضمن غني سازي پيوند به خير، مودت، تعاون، ياري و پشتيباني است. بدين ترتيب، بافت پيوند در شبک? گسترده ولاء، از 2 عنصر اساسي: سلام و خيرخواهي تشکيل ميشود. اين دو عنصر را اميرمؤمنان (ع) در وصف پرهيزگاران، اين گونه خلاصه ميکنند: الخير منه مأمول والشر منه مأمون ]نهج البلاغه/خ 193[ (نيکي از او بيوسان،- و همگان- از گزندش در امان). نقش سلام و نصيحت در تحکيم و حفظ پيوند سلام و نصيحت مهمترين عناصر تشکيل دهند? اين شبک? ولاء است که انسان را به خدا، و بندگان خدا پيوند ميدهد. سلام و نصيحت دو روي? مختلف اين پيوند الهي است. سلام رويه سلبي اين پيوند، و نصيحت روي? ايجابي آن است و هر دو با هم دو رويه از بافتي است که شبک? ولاء از آن تشکل ميشود. سلام به معناي امنيت از تجاوز و زشتي در وجوه مختلف آن است اعم از اينکه اين تجاوز و زشتي در حضور و يا غياب باشد، در جان و مال و ناموس باشد، و يا با زبان و يا دست انجام گيرد. معناي سلام در پيوند انسان، پالايش ارتباطي است که او را در دو خط عمودي و افقي به يکديگر پيوند ميدهد، تطهير از هر نيّت زشت و کار بد، دشمني، خيانت، مکر، نيرنگ، سوءظن، آزار و اذيّت و زيان رساندن، و برقراري پيوند براساس امنيت از هرگونه زشتي و تجاوزگري. اين روي? سلبي پيوند است. هرگاه چنين پيوندي بر پاي? اين دو عنصر باشد، انسان از بدخواهي ديگران پيراسته و به خيرخواهي آنان آراسته ميشود. در نتيجه، اين پيوند به صورت ارتباطي قوي، محکم، امين و به دور از هرگونه ضعف و سستي در ميآيد. بازتاب ارتباط سالم، به طور مستقيم به خود انسان بر ميگردد. هرگاه ارتباط سالم باشد، انسان سالم و سعادتمند و زندگياش بسامان است. و هرگاه اين پيوند فاسد شد، انسان شقاوتمند و پايههاي زندگياش متلاشي ميشود. به همين دليل، اسلام اينچنين به مسئل? ارتباط اهميت ميدهد، و شبکه مناسبات انساني را در چارچوب قانون تکامل يافت? ولاء جاي ميدهد. وجوب نصيحت در اسلام نصيحت همچون سلام، يک امر کمالي در بناي جامعه انساني و شبک? ارتباطات انسان نيست، بلکه يک نياز ضروري است. از اين رو، روايات بسياري در وجوب نصيحت و تحريم غش آمده است؛ همچنانکه در وجوب سلام و تحريک عدوان، از پيشوايان معصوم روايات زيادي به ما رسيده است. وجوب نصيحت در روايات در اينجا بخشي از روايات مربوط به وجوب نصيحت و تحريم غش آورده ميشود: 1- حسن بن محمد طوسي در مجالس، از پدرش، از شيخ مفيد، از عليبن خالد صرافي، از محمدبن اسماعيلبن ماهان، از زکريابن يحيي، از ابن عبدالرحمن، از سفيان بن جراح، از عطاء بن يزد، از تميم الداري روايت ميکند که رسول خدا (ص) فرمودند: الدين النصيحه (دين خيرخواهي است). پرسيدند: اي رسول خدا (ص)! خيرخواهي براي که؟ گفت: براي خداوند، رسولش، امامان دين و جماعت مسلمانان. 2- محمدبن يعقوب کليني به سند خود، از عيسي بن منصور، از امام صادق (ع) روايت کرد که فرمودند: يجب للمؤمن علي المؤمن النصيحه (خيرخواهي حق واجب مؤمن بر مؤمن است). 3- محمدبن يعقوب کليني، از معاويه بن وهب، از امام صادق (ع) روايت کرد: يجب للمؤمن علي المؤمن النصيحة في المشهد والمغيب (خيرخواهي در حضور و غياب، حق واجب مؤمن بر مؤمن است). 4- همچنين از محبوب، از ابن رئاب، از عبيده حذاء از امام باقر (ع) روايت کرد: يجب للمؤمن علي المؤمن النصيحة (خيرخواهي حق واجب مؤمن بر مؤمن است) 5- جابر از امام باقر (ع) روايت کرد: قال رسول الله (ص):« لينصح الرجل منکم اخاه کنصيحة نفسه» رسول خدا(ص) فرمودند: بايد هريک از شما همان گونه که خيرخواه خويش است، خيرخواه برادرش باشد). 6- سفيانبن عيينه گفت: شنيدم امام صادق (ع) فرمودند: عليکم بالنصح لله في خلقه فلن تلقاه بعمل أفضل منه (بر شما باد خيرخواهي براي خدا در ميان خلق خدا، که هرگز خداي را با عملي برتر از خيرخواهي ملاقات نخواهيد کرد). 7- محمدبن يعقوب کليني به سند خود از ابوحفص اشعري، از امام صادق (ع) روايت کرد: قال رسول الله (ص): من سعي في حاجه لاخيه فلم ينصح فقد خان الله و رسوله: ]حر عاملي، ج 11، 595[ (رسول خدا (ص) فرمودند: هرکه در برطرف کردن نياز برادرش تلاش کند اما خيرخواه او نباشد، همانا به خدا و رسولش خيانت کرده است). 8- سماعه گفت: شنيدم امام صادق (ع) ميفرمودند: ايما مؤمن مشي في حاجة أخيه فلم يناصحه فقد خان الله و رسوله ]حر عاملي، ج 11، 474[ (هر مؤمني که در رفع نياز برادرش به راه افتد اما او را نصيحت نکند، همانا به خدا و رسولش خيانت کرده است). 9- حسين بن عمربن يزيد از امام صادق (ع) روايت کرد: من استشار أخاه فلم يمحضه الرأي سلبه الله- عزوجل- رأيه ]حر عاملي، ج 11، 597[ (هر که با برادر مؤمنش مشورت کند اما او صادقانه نظر ندهد، خداوند- عزوجل- نظرش را از او بگيرد). 10- امام صادق (ع) فرمودند: المؤمن أخوالمؤمن يحق عليه النصيحة ]نوري، مستدرک، ج 2، 412[ (مؤمن برادر مؤمن است، بر او است که خيرخواه او باشد). 11- در روايتي طولاني از کتاب فقه الرضا (ع) آمده است: ثلاث لايغل عليها قلب امرء مسلم: إخلاص العمل لله، والنصيحة لائمة المسلمين، واللزوم لجماعتهم. و قال: حق المؤمن علي المؤمن أن يمحضه النصيحة في المشهد والمغيب کنصيحته لنفسه (سه چيز است که دل مسلمان از آن خالي نيست: اخلاص عمل براي خدا، خيرخواهي براي امامان مسلمانان و همراهي با جماعت آنان. و گفت: حق مؤمن بر مؤمن است که در حضور و غياب آن گونه که خيرخواه خود است، خيرخواه او باشد). من مشي في حاجة أخيه فلم يناصحه کان کمن حارب الله و رسوله (هر که در رفع نياز برادرش به راه افتد اما او را نصيحت نکند، همچون کسي است که به جنگ خدا و رسولش برخاسته است). من أصبح لايهتم بأمور المسلمين فليس منهم (هر که شب را به صبح رساند و به امور مسلمانان اهتمام نورزد، از آنان نيست). لايقبل الله عمل عبد و هو يضمر في قلبه علي مؤمن سوء (خداوند عمل بندهاي را که در دلش نيت بدي در باره مؤمني دارد، نميپذيرد.) ليس منا غش مؤمناً أو صره أو ماکره (هر که با مؤمني نيرنگ بازد يا به او زياني رساند يا او را فريب دهد، از ما نيست). ان الخلق عيال الله، فاحب الخلق علي الله من أدخل علي أهل بيت سروراً و مشي مع أخيه في حاجة ]مجلسي، ج 75، 66[ (مردم روزيخوار خداوندند. محبوبترين مردمان نزد خداوند، کسي است که خانوادهاي را شادمان کند و با برادرش در رفع نيازي به راه افتد). 12- اميرمؤمنان (ع) فرمودند: أيهاالناس إن لي عليکم حقاً ولکم علي حق، فأما حقکم علي فالنصيحة لکم و توفير فيئکم عليکم و تعليمکم لئلا تجهلوا، و تأديبکم کيما تعلموا، و أما حقي عليکم فالوفاء بالبيعة والنصيحة في المشهد والمغيب والإجابة حين أدعوکم والطاعة حين آمرکم ]نهج البلاغه/ خ 216[ (مردم! مرا بر شما حقي است و شما را بر من حقي. بر من است که خيرخواهي از شما دريغ ندارم، حقي که از بيتالمال داريد بگزارم، شما را تعليم دهم تا نادان نمانيد و آداب آموزم تا بدانيد، اما حق من بر شما اين است که به بيعت وفا کنيد، در نهان و آشکارا حق خيرخواهي ادا کنيد، چون شما را بخوانم بياييد، و چون فرمان دهم بپذيريد و از عهده برآييد). 13- اميرمؤمنان (ع) ميفرمودند: انه ليس علي الامام الا ما حمل من أمر ربه: الإبلاغ في الموعظة، والاجتهاد في النصيحة، والاحياء للسنة، و اقامة الحدود علي مستحقها ]نهج البلاغه/ خ 105[ (همانا بر امام نيست جز آنچه از امر پروردگار به عهد? او واگذار شده: کوتاهي نکردن در موعظت، کوشيدن در نصيحت، زنده کردن سنت و جاري ساختن حدود بر مستحقان). 14- اميرمؤمنان (ع) در سخني در باره ياران شايستهاش فرمودند: أنتم الأنصار عليالحق والإخوان فيالدين... فأعينوني بمناصحة خلية من الغش ]نهج البلاغه/ خ 118[ (شماييد ياران حق و برادران در دين و ايمان... پس، مرا به خيرخواهي و نصيحتي تهي از دغلي ياري کنيد.) بنابراين، نصيحت از ديدگاه اسلام يک عنصر اساسي و ضرور (واجب) در برقراري ارتباط است. و رابطهاي که اين عنصر مهم را ندارد، رابطهاي ناقص و فاقد شرايط اساسي شمرده ميشود. گستردگي نصيحت در شبک? ارتباطات انساني همان گونه که نصيحت در بافت ارتباط انسان با جهان خارج به صيغ? وجوب متصف ميباشد، از شموليت و فراگيري نيز برخوردار است. بنابراين، بايد نصيحت در هم? خطوط و رشتههاي شبک? گسترد? ولاء موجود باشد. مهمترين خطوط اين شبک? ارتباطي عبارتند از: الف- خطوط طولي (سمتگيري عمودي) شبک? ولاء 1- ارتباط با خداوند متعال 2- ارتباط با رسول خدا (ص) 3- ارتباط با قرآن کريم 4- ارتباط با اسلام (دين) 5- ارتباط با امامان مسلمانان و اولياي امور 6- ارتباط با انسان و با خودش 7- ارتباط با زيردستان ب- خطوط عرضي (سمتگيري افقي) شبکه ولاء رابط? با امت (جماعت مسلمانان) با مروري گذرا بر روايات خيرخواهي، شمول فراگيري آن را در خطوط مختلف شبک? مناسبات انساني بوضوح ميبينيم. در اين باره، بخشي از روايات دال بر شمول و فراگيري خيرخواهي در خطوط گوناگون رابط? انسان، تقديم ميشود. 1- نصيحت خداوند متعال براي بندگان خود اميرمؤمنان (ع) فرمودند: انتفعوا ببيان الله و أقبلوا نصيحة الله فإن الله قد أعذر اليکم ]نهج البلاغه/ خ 176[ (از بيان خدا سود بريد... و اندرز وي را بپذيريد. همانا خداوند آشکارا جاي عذر براي شما نگذاشت). 2- نصيحت بندگان براي خداوند متعال رسول خدا (ص) فرمودند: قال الله عزوجل: احب ما تعبد لي به عبدي النصح لي ]منذري، ج 2، 577[ (خداوند عزوجل ميفرمايد: محبوبترين چيزي که بنده به واسط? آن مرا عبادت مي کند، خيرخواهي براي من است). اميرمؤمنان (ع) نيز فرمودند: من واجب حقوق الله علي عبادة النصيحة بمبلغ جهدهم والتعاون علي إقامة الحق بينهم ]نهج البلاغه/ خ 216[ (از جمله حقوق خدا بر بندگان، خيرخواهي به انداز? توان براي ديگران، و همياري براي برپاداشتن حق ميان خودشان است). 3- تبادل نصيحت ميان خداوند متعال و بندگانش امام صادق (ع) فرمودند: إن علياً کان عبداً ناصحاً لله- عزوجل- فنصحه و أحب الله فأحبه ]کليني، فروع، ج 8، 46[ (همانا علي، بند? خيرخواهي براي خداوند- عزوجل- بود، و خدا نيز خيرخواه او بود. او خدا را دوست داشت و خدا او را). 4- نصيحت رسول خدا (ص) براي امتش اميرمؤمنان (ع) در مدح رسول خدا (ص) فرمودند: بلغ عن ربه معذراً و نصح لامته منذراً ]نهج البلاغه، خ 109[ (رسالت پروردگار را چنان رساند که براي کسي جاي عذر نماند، و امت خود را اندرز گفت و ترساند). حضرت علي (ع) در خطبهاي ديگر، در مدح و ثناي رسول خدا (ص) فرمودند: أرسله و أعلام الهدي دارسه و مناهجالدين طامسه و صدع بالحق و نصح للخلق و هدي إلي الرشد ]نهج البلاغه/ خ 195[ (او را هنگامي فرستاد که نشانههاي رستگاري پنهان بود، و راههاي دين نهان. پس حق را آشکار نمود، مردم را نصيحت فرمود و راه راست را نشان داد). باز در ثناي حضرتش ميفرمايند: فبالغ في النصيحة و مضي علي الطريقة و دعا الي الحکمة والموعظة الحسنة ]نهج البلاغه/195[ (او خيرخواهي را به نهايت رساند، به راه راست رفت، و از طريق حکمت و موعظ? نيکو مردم را به خدا خواند). در صحيف? سجاديه در ثناي رسول خدا (ص) آمده است: بلغ رسالتک و صدع بأمرک و نصح لعبادک ]صحيفه/42[ (پيغام رسالتت را به امت کاملاً تبليغ کرد، و به صداي بلند فرمانت را به خلايق رسانيد) امام سجاد (ع) در دعاي ديگري فرمودند: و ان محمداً عبدک... أمرته بالنصح لامته فنصح لها ]صحيفه/6[ (و همانا محمد بند? تو است... به نصيحت و خيرخواهي امتش او را فرمودي. پس، آنان را پند و اندرز بسيار کرد). 5- نصيحت قرآن براي مردم اميرمؤمنان (ع) فرمودند: واعلموا أن هذاالقرآن هوالناصح الذي لايغش... استنصحوه علي أنفسکم واهتموا عليه آراءکم و استغشوا فيه أهوأکم ]نهج البلاغة/خ 176[ (بدانيد که اين قرآن پندگويي است که فريب ندهد... آن را نصيحت گوي خود شماريد، و رأيهايتان را- که با قرآن سازگار نيست- متهم داريد، و خواهشهاي نفساني خويش را خيانتکار انگاريد). اميرمؤمنان (ع) در جاي ديگر فرمودند: تمسک بحبل الله واستنصحه و احل حلاله و حرم حرامه و صدق بما سلف من الحق ]نهج البلاغه/ن 69[ (چنگ در ريسمان خداي- قرآن- زن، از آن نصيحت خواه، حلالش را حلال گير و حرامش را حرام، و حقي را که پيش از اين بوده است تصديق دار). 6- نصيحت مسلمانان براي رسول خدا (ص)، قرآن و اسلام رسول خدا (ص) فرمودند: من لم يصبح و يمس ناصحاً و رسوله و لکتابه و لإمامه و لعامة المسلمين فليس منهم ]منذري، ج 3، 577[ (هر که شب را به صبح و روز را به شب رساند و خيرخواه خداوند، رسول خدا، کتاب او (قرآن)، امام خود و عموم مسلمانان نباشد، از آنان نيست). تميم الداري از رسول خدا (ص) روايت کرد: الدين النصيحة (دين نصيحت است). عرض کرديم: نصيحت براي که؟ حضرت (ص) فرمودند: لله و لرسوله ولائمة المسلمين و عامتهم ]مسلم، صحيح، ج 1، 74[ (براي خدا، رسول، امامان مسلمانان و عموم آنان). 7- نصيحت امامان براي مسلمانان علي (ع) فرمودند: ليس علي الإمام الا ما حمل من أمر ربه: الإبلاغ في الموعظة والإجتهاد في النصيحة ]نهج البلاغه/ خ 105[ (همانا، بر امام نيست جز آنچه از امر پروردگار به عهد? او واگذار شده: کوتاهي نکردن در موعظت، و کوشيدن در نصيحت). 8- نصيحت مسلمانان براي امامان امام رضا (ع) فرمودند: ثلاث لايغل عليها قلب امرء مسلم: اخلاص العمل لله والنصيحة لائمة المسلمين، واللزوم لجماعتهم ]مجلسي، ج 75، 66[ (سه چيز است که دل انسان از آن خالي نيست: اخلاص عمل براي خدا، خيرخواهي براي امامان مسلمانان و همراهي با جماعت آنان). اميرمؤمنان (ع) در سخناني به ياران صالح خود فرمودند: أنتم الأنصار علي الحق، والإخوان في الدين، فأعينوني بمناصحة خلية من الغش ]نهج البلاغه/ خ 118[ (شماييد ياران حق، و برادران در دين و ايمان... پس، مرا در خيرخواهي و نصيحتي تهي از دغل، ياري کنيد. 9- تبادل نصيحت بين امام و امت علي (ع) فرمودند: أيها الناس إن لي عليکم حقاً ولکم علي حق فأما حقکم علي فالنصيحة لکم و أما حقي عليکم فالوفاء والنصيحة في المشهد و المغيب ]نهج البلاغه/ خ 34[ (مردم! مرا بر شما حقي است و شما را بر من حقي. بر من است که خيرخواهي از شما دريغ ندارم... اما حق من بر شما اين است که به بيعت وفا کنيد و در نهان و آشکارا حق خيرخواهي ادا کنيد). 10- نصيحت انسان براي خودش علي (ع) فرمودند: ان أنصح الناس أنصحهم لنفسه و أطوعهم لربه ]آمدي، غرر[ (خيرخواه ترين مردم، خيرخواهترين آنان براي خود و فرمانبردارترين آنها از خداوند است). ان أنصح الناس لنفسه أطوعهم لربه و ان أغشهم لنفسه أعصاهم لربه ]نهج البلاغه/ خ 76[ (خيرخواهترين مردم براي خويش، فرمانبردارترين آنان از خداوند است. و سرکشترين مردمان از دستورهاي خداوند، خيانتکارترين آنان به خود است). ان أنصحکم لنفسه أطوعکم لربه و ان أغشکم لنفسه أعصاکم لربه ]مجلسي، ج 69، 398[ (خيرخواهترين شما براي خود، فرمانبردارترين شما از خداوند است. و خيانتکارترين شما به خود، سرکشترين شما از دستورهاي خداوند است). من نصح نفسه کان جديراً بنصح غيره و من غش نفسه کان أغش الناس لغيره ]مجلسي، ج 74، 358[ (هر که خيرخواه خود باشد، شايست? نصيحت ديگران است. و کسي که به خود خيانت کند، خيانتکارترين مردمان به ديگران است). امام صادق (ع) فرمودند: ما نصح عبد مسلم في نفسه فأعطي الحق منها و أخذالحق لها إلا أعطي خصلتين: رزقاً من الله- عزوجل- ينتفع به و رضي عن الله ينجيه ]صدوق، خصال، 46[ (هيچ بند? مسلماني خويشتن را نصيحت نکرد، حق ديگران را نداد و حق خويش را از ديگران نگرفت، مگر اينکه دو خصلت به او داده شد: روزي خداوند- عزوجل- که از آن بهره برد، و خشنودي خدا که او را (از آتش) نجات دهد). 11- نصيحت براي بندگان خدا (جماعت مسلمانان) رسول خدا (ص) فرمودند: ان أعظم الناس منزلة عندالله يوم القيامة أمشاهم في أرضه بالنصيحة لخلقه ]مجلسي، ج 74، 8[ (بلندمرتبه ترين مردم نزد خداوند در روز قيامت، کسي است که بيش از همه در روي زمين به راه افتد و خلق خداي را نصيحت کند.) سفيان بن عيينه گفت: شنيدم که امام صادق (ع) مي فرمودند: عليک بالنصح لله في خلقه، فلن تلقاه بعمل أفضل منه (بر تو باد خيرخواهي مردم براي رضاي خدا، که خدا را به عملي بهتر از آن ملاقات نکني). امام صادق (ع) فرمودند: يجب للمؤمن علي المؤمن النصيحة له في المشهد والمغيب ]کليني، ج 2، 208[ (حق واجب مؤمن بر مؤمن است که در حضور و غياب خيرخواه او باشد). منابع: 1- آمدي، عبدالواحد، غررالحکم و دررالکلم 2- ابن اثير، النهاية في غريب الحديث 3- ابن السعود، قاضي القضات، تفسير ابن السعود 4- ابن منظور، لسان العرب 5- حر عاملي، محمدبن الحسن، وسائل الشيعه الي تحصيل مسائل الشريعه. دار احياءالتراث العربي، تصحيح عبدالرحيم رباني شيرازي، بيروت 6- راغب اصفهاني، معجم مفردات الفاظ القرآن، دارالکتب العربي 7- رشيد رضا، تفسيرالمنار 8- زمخشري، جارالله محمودبن عمر، الکشاف عن حقائق غوامض التنزيل و عيون الاقأويل في وجود التأويل، دارالکتاب العربي، بيروت 9- صدوق، ابي جعفر محمدبن علي بن بابويه قمي، حضان، تصحيح علي اکبر غفاري، جماعة المدرسين في حوزة العلمية، قم 10- طباطبائي، سيد محمد حسين، الميزان في تفسيرالقرآن، جماعة المدرسين في حوزة العلمية في قم المقدسه 11- طبرسي، ابوعلي فضلبن حسن، مجمع البيان في تفسيرالقرآن، تصحيح سيدهاشم رسولي محلاتي، شرکة المعارف الاسلاميه، 1379 ق/1339 ش، قم 12- طبرسي، ابي الفضل علي بن رضيالدين، مشکوة الانوار 13- فخر رازي، تفسيرالکبير 14- قرطبي انصاري، ابي عبدالله محمدبن احمد، الجامع لاحکام القرآن، دارالکتب العربي للطباعة والنشر 15- کليني رازي، ابي جعفر محمدبن يعقوب بن اسحاق، الاصول من الکافي، دارالکتب الاسلامية، تهران 16- همو، الفروع من الکافي، تصحيح علي اکبر غفاري، دارالکتب الاسلامية تهران 17- مجلسي، محمدباقر، بحارالانوارالجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، مؤسسة الوفاء، بيروت