حیات راشد نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حیات راشد - نسخه متنی

غلامرضا جلالی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حيـــات راشـــد مروري به زندگي علمي و سياسي شيخ حسينعلي راشد

غلامرضا جلالي

حسينعلي راشد در سال 1284 ه··.ش 1 در شهر تربت حيدريه روستاي كاريزك در يك خانواده روحاني به دنيا آمد. پدرش حاج شيخ عباس تربتي معروف به حاج آخوند، از عالمان عامل و عاملان خالص و با معنويت بود.

تحصيــلات

حسينعلي پس از تحصيلات مقدماتي نزد پدر، در سال 1298 همراه او براي زيارت قبر امام حسين عليه‏السلام به كربلا رفت2 و در سال 1300 ه··.ش در سن 16 سالگي، مقارن كودتاي 1299 براي ادامه تحصيل به همراهي پدرش به مشهد آمد و از محضر اديب نيشابوري، ميرزا محمدباقر مدرس رضوي، حاج شيخ محمد نهاوندي، حاج شيخ حسن برسـي و آقابزرگ حكيم، ميرزا احمد كفايي، حاج‏آقاحسين قمي و ميرزا مهدي اصفهاني دانش آموخت.3

تحصيلات او در اين ايام معاني و بيان، سطح فقه و اصول، خارج اصول و كتاب‏هاي اشارات و اسفار، همچنين دانش‏هاي رياضيات، فيزيك، تاريخ طبيعي، تاريخ اديان و تفسير قرآن بود.

رنج سفر براي كسب علم

در برخي ايام پر رنج سفر، روزها ساكت روي گاري‏هاي مسافربري آن زمان مي‏نشست. بر اثر تكان‏هاي شديد گاري اغلب عمامه‏اش باز مي‏شد و عبا از دوشش مي‏افتاد، ولي او بدون احساس خستگي، هر وقت پياده مي‏شد كتابش را باز مي‏كرد و در كنار آب روان يا سايه درختي به مطالعه مي‏پرداخت.

تا اين كه رنج راه به سر آمد و راشد به نجف وارد شد، ولي آب و هواي اين شهر با طبع او نساخت و مدتي بيمار شد. او پس از چند ماه كه از محضر آيت‏اللّه‏ آقا ميرزا حسين ناييني و آيت‏اللّه‏ سيدابوالحسن اصفهاني فيض برد. و پس از كسب درجه اجتهاد با عده‏اي از علماي مشهور نجف به ايران برگشت. و پس از اقامتي كوتاه در تهران و قم متوجه شد.

اوّليــن منبـر راشــد

ورود راشد به شيراز مصادف با دهه اوّل محرم بود. گفتار جذّاب او زمينه‏اي شد تا عدّه‏اي از او براي منبر دعوت كنند. چنين بود كه راشد براي اوّلين بار به منبر رفت و با سبك خاصي به دور از اغراق و تحريف به مؤعظه پرداخت. بيان گرم و گفتار دلنشين و حكيمانه او مردم را شيفته كرد و منبر راشد زبان‏زد خاص و عام مردم فارس شد، تا جايي كه شهرت خطابه‏هاي وي به تهران و اصفهان رسيد.

راشد يك سال و نيم در شيراز ماند. آن‏گاه به عزم تهران حركت كرد، در بين راه مردم اصفهان به منظور بهره‏گيري از سخنراني‏هاي وي از ايشان خواستند تا مدتي در اصفهان بماند. در آن‏جا نيز مواعظ او در دل مردم نشست و همه را متوجه وي ساخت. پير و جوان، كاسب و اداري وقتي به هم مي‏رسيدند از لحن گفتار راشد صحت مي‏كردند.

در زندان رضاخاني

راشد يك سال واعظ محبوب اصفهان بود. تا اين كه پس از منبر روز نوزدهم رمضان رئيس يكي از كلانتري‏ها به او نزديك شد و آهسته به او گفت، رياست شهرباني با شما كار دارند.

راشد به كلانتري رفت و روزه را در زندان شهرباني افطار كرد. وقتي از رئيس شهرباني علت توقيف خود را پرسيد، او گفت:

«شب گذشته يك ساعت پس از نصف شب با تلگراف رمز از كاخ اختصاصي اعليحضرت همايوني به من دستور دادند كه تا اطلاع ثانوي از شما در شهرباني پذيرايي كنيم».

راشد به زندان انفرادي رفت و 75 روز تك و تنها در گوشه زندان بي‏خبر از دنياي خارج زندگي كرد.

او با صداي تلاوت قرآن فضاي زندان را سپيده دم‏ها تسخير مي‏كرد و همانجا علاقه‏مندان زيادي يافت. بيشتر زندانيان با او در ارتباط بودند. او در زندان به عبادت مشغول بود و طرفدارانش در اصفهان و شيراز و تهران با نوشتن نامه به دربار و رضاشاه موجب شدند تا شاه، مختاري را احضار كرد و گفت:

به راشد بنويس دست از آنتريك بردارد.

وقتي نامه به اصفهان رسيد، راشد در جريان نامه قرار گرفت. او در زندان در انتظار تقدير بود تا اين كه نصف شبي پزشكي همراه چند تن ديگر به سلول وارد شدند و راشد يقين پيدا كرد كه آن‏ها قصد كشتن او را دارند، بي‏هوش شد و صبح كه به هوش آمد حالش بهبود يافته بود، ولي مرض حمله براي هميشه در جسم راشد ماندگار شد.

آزادي از زندان

كوشش‏هاي مردم سبب شد كه راشد از زندان آزاد شود. او موظف شد به منبر نرود و در اصفهان به صورت تبعيد بماند.

راشد كتاب‏هاي خود را جمع كرد و از زندان انفرادي بيرون آمد. او بدون داشتن پولي در خيابان چهار باغ اصفهان متأثر و متفكر به راه افتاد. نزديك مسجد جامع اصفهان به طور اتفاقي با فرزند بهمن‏يار، استاد دانشگاه كه به عنوان معلم در اصفهان حضور يافته بود، آشنا شد و با مساعدت‏هاي وي يك سال و نيم ديگر در اصفهان ماند و به كار تدريس پرداخت، تا اين كه در فروردين 1316 راشد اجازه يافت از تبعيدگاه خود بيرون شود.

حضور در تهران و فعاليت‏هاي فرهنگي

راشد مدتي در شهر تهران در شركت مطبوعات به سمت مصحح با حقوق مختصري استخدام شد. روزها به چاپخانه مي‏رفت و به‏رغم جايگاه علمي به كاري مشغول مي‏شد كه از عهده هر فرد كم‏سوادي بر مي‏آمد.

وي در اين مدت، كتاب دو فيلسوف شرق و غرب را منتشر ساخت. با انتشار اين كتاب به نويسندگي دل سپرد و مقالات زيادي در روزنامه ايران منتشر كرد. كم‏كم روزنامه اطلاعات هم از او دعوت كرد تا با هيأت تحريريه اين روزنامه همكاري كند.

به تدريج اهل فضل و دانش به جايگاه علمي راشد پي بردند. او به اصرار بازاري‏هاي تهران -باتوجه به دوره اختناق رضاخاني و ممنوعيّت منبر- منبر محرمانه‏اي را سازماندهي كرد. وي در اولين خطابه محرمانه خود از وظايف پادشاهان سخن راند. ايشان هفته‏اي دو روز در منزل دو نفر از تجار مبارز تهران به‏طور محرمانه به منبر مي‏رفت به تدريج تعداد منبرها افزايش يافت. راشد روزها به تدريس فلسفه و فقه مي‏پرداخت، ساعاتي هم در هيأت تحريريه روزنامه اطلاعات شركت مي‏كرد.

پس از شهريور 1320 زبان توقيف شده راشد براي ارشاد مردم ستم‏ديده آزاد شد و افكار عمومي متوجه گفتارهاي سودمند راشد شد. كميسيون تبليغات از او دعوت كرد كه در راديوي تهران سخنراني كند.

از همان تاريخ سخنراني‏هاي مشهور راشد پراكنده شد. هر حرفي كه از دهان او خارج مي‏شد بر لوح دل مردم محروم و حق‏گرا، نقش مي‏بست. كوچك و بزرگ، مسلمان و مسيحي، آزايخواه و مرتجع به گفتار راشد علاقه‏مند شدند.

نمايندگي مجلس شوراي ملي و حمايت از نهضت

جايگاه مردمي راشد سبب شد كه در جريان نهضت ملي نفت و انتخابات هفدهمين دوره قانونگذاري، به عنوان نماينده مردم تهران به مجلس شوراي ملي راه يابد.

او پس از دريافت اعتبارنامه نمايندگي به مجلس رفت، ولي بيشتر از چند جلسه در جلسات علني شركت نكرد. سخنراني قبل از دستور وي موجب تشنجي عظيم در مجلس شد و رئيس مجلس كرسي رياست را ترك گفت.4

استعفا از نمايندگي در اعتراض به فضاي سياسي مجلس

راشد تصميم گرفت از نمايندگي استعفا دهد، ولي با دخالت مصدق از استعفا منصرف شد، ولي از حضور در مجلس نيز خودداري كرد.

او علت انصراف از ادامه خدمت در مجلس را نداشتن سليقه سياسي مطابق محيط موجود مجلس مي‏دانست. او با حالت مريضي كه داشت نمي‏توانست هتاكي برخي از رجاله‏ها را تحمل كند، ولي با نهضت ملي موافق بود. او در 29 تير 1331، درست يك روز پيش از واقعه 30 تير بيانيه‏اي به حمايت از نهضت صادر كرد. در اين بيانيه آمده است:

«اين‏جانب با نهضتي كه در مردم ايران براي تكميل آزادي و استقلال پديد آمده هميشه موافق بوده و هستم و خودم نيز دائما در ضمن بياناتم مردم را به آزادي و كوشش براي به دست‏آوردن حكومت عادلانه ملي و رسيدن به معني مشروطيت تشويق مي‏كرده‏ام و چنانچه در جلسه 18 خرداد در مجلس اظهار كرده‏ام، نهضتي كه در مردم ايران پديد آمد، البته به معني وسيع‏تر از اين كه منحصر به يك مسأله باشد واقعيّت دارد و تا مغز استخوان هر فرد رسيد، و مبارزه با آن ميسر نيست. اميدوارم همه مردم متفقا با درايت و متانت در پي آرمان ملي عمومي باشند تا به خواست خداوند متعال نايل شويم».5

تدريس و سخنراني

راشد از آن پس به تدريس در دانشكده معارف اسلامي دانشگاه تهران و مدرسه سپهسالار (شهيد مطهري) روي آورد و به سخنراني‏هاي خود در راديوي ايران كه از سال 1320 آغاز شده بود تا ارديبهشت 1338 ادامه داد. اين سخنراني‏ها طولاني‏ترين برنامه مذهبي راديو ايران از ابتداي تأسيس تا به حال بوده است و بخش‏هايي از آن در 16 جلد به چاپ رسيده است.

راشد، آرام، شمرده و ساده صحبت مي‏كرد. سخنش ار حديث و تاريخ بود، از اشعار عرفاني، به ويژه شعر مولاناي رومي، فراوان استفاده مي‏كرد. و از آن‏ها در راه اندرز مردم سود مي‏جست. در سخن، به شدت محافظه‏كار بود و سعي مي‏كرد كمترين تعريض يا تعريفي به هيچ مقام زنده‏اي از گفته او استشمام نشود و كساني كه داراي تجربه سخنراني‏هاي ديني هستند، دشواري اين كار را به خوبي مي‏دانند. راشد طي دوران طولاني انجام وظيفه ديني و فرهنگي خود، به خوبي از عهده اين مهم برآمد، اما در آخرين سال‏هاي تدريس در مدرسه شهيد مطهري در اثر يك ملاقات با محمدرضا شاه -كه بعضي آن را اتفاقي مي‏دانستند- آماج حملات تبليغي قرار گرفت و محافظه كاري چندين ده ساله به هدر رفت.

محمد اردهالي، ناشر سخنراني‏هاي راشد، از راشد نقل مي‏كند:

شاه براي افتتاح كتابخانه مجلس رفته‏بود. ظهيرالاسلام، نايب‏التوليه مدرسه سپهسالار، خواهش مي‏كند مدرسه هم مورد بازديد قرار گيرد. راشد در مدرسه طبق برنامه روزانه به تدريس اشتغال داشته است، وقتي شاه مي‏پذيرد به مدرسه برود، بر حسب پيشنهاد عجولانه ظهيرالاسلام، راشد قبول مي‏كند كه چند كلمه‏اي با شاه صحبت كند. آن‏چه او به شاه مي‏گويد داراي دو بخش بوده است، يكي تبيين مسؤوليت‏هاي شاه و سلطنت درباره مردم و روحانيت در قبال حكومت. راديو ايران فقط بخش دو را پخش مي‏كند و روزنامه‏ها نيز از نشر قسمت اول منع مي‏شوند.

آثار قلمي و احوال شخصي

از آثار مهم راشد، علاوه بر مجموعه سخنراني‏هاي ديني، مي‏توان دو فيلسوف شرق و غرب، ملاصدرا و انيشتين، سخنراني‏ها در راديو، فلسفه عزاداري سيدالشهداء، اسلام و قرآن، تفسير سوره بقره و فضيلت‏هاي فراموش شده- شرحال آخوند ملاعباس تربتي، را نام برد.

راشد در اوج پيروزي انقلاب اسلامي، در سحرگاه هفتم آبان سال 1358، در 75 سالگي بر اثر سكته مغزي در انزوا بدرود حيات گفت.

راشد بعد از انقلاب اسلامي آرزو مي‏كرد كه كاش توانايي جسماني او اجازه مي‏داد تا بتواند اخلاق را به اقتضاي انقلاب اسلامي تفسير كند.6

همدلي با مدرس

راشد، چنان‏كه گفته شد، در مدرسه شهيد مطهري فعلي درس مي‏گفت. مدرس نيز زماني توليت و تدريس و اداره امور اين مدرسه را به حكم احمد شاه قاجار به عهده داشته است.

علي مدرسي، نوه دختري مدرس مي‏گويد:

روزي در مدرسه سلطاني اصفهان راشد را ملاقات كردم. ايشان ضمن يادآوري خدمات علمي و سياسي مدرس گفت:

اگر شهرت جهاني و محبوبيّت ملي و حبس و شهادت مدرس را خودم نديده بودم، داستان زنداني شدن جدش موسي بن جعفر عليه‏السلام را باور نمي‏كردم، چه طرف‏نظر از مقام امامت، شهرت و خواهان مدرس، زيادتر از اهميّت ظاهري آن حضرت بود و ديديم كه چگونه رفتند و بردند و زنداني نمودند و كشتند و ما همه تماشا كرديم.7

راشد از مال و منال دنيا يك خانه دويست‏متري داشت كه خودش آن را ساخته بود و در تهيه خشت و گل با كارگر و بنّا همكاري كرده بود.

زندگي شخصي و اعتقادات راشد

راشد دوبار ازدواج كرد و از همسر اول خود يك دختر داشت. او طرفدار عدالت اجتماعي بود و معتقد بود مجري عدالت بايد تعديل ثروت را از خودش شروع كند. وقتي خبرنگار از او پرسيده بود چه آرزويي داريد؟ راشد به يك نقطه دور دست نگاه كرده و نفس عميقي كشيده بود و با لبخند خاصي گفته بود:

از آرزوهايي كه دارم اين است: جامعه‏اي كه من در آن زندگي مي‏كنم امن و منظم باشد، مردم همه سالم و با نشاط باشند، سرافراز و نيرومند زندگي كنند، بيچاره و بيكاره نشون، والاّ مرا غرق در جواهر كنيد و باقي مردم بيچاره باشند چه فايده‏اي دارد؟!.8

1. فضيلت‏هاي فراموش شده، ص 133.

2. همان 143.

3. آينه دانشوران، ريحان يزدي، سيدعليرضا، قم، كتابخانه عمومي آيت‏اللّه‏ مرعشي، 1372، ص 67.

4. روزنامه خراسان، 19 خرداد 1331.

5. تركمان، محمد: نقدي بر مصدق و نبرد قدرت به انضمام اسنادي درباره رابطه علما با دكتر مصدق، مؤسسه خدمات فرهنگي رسا، ص 53.

6. آينه دانشوران، ص 68.

7. مدرسي، علي: مدرس شهيد، نابغه ملي، ص 367.

8. خواندنيها، شماره 73، سال 13، مقاله علي‏اكبر صفي‏پور.


/ 1