طریقت محمدیه در هند بریتانیا نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

طریقت محمدیه در هند بریتانیا - نسخه متنی

علی ناظمیان‏فرد

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

طريقت محمديه در هندِ بريتانيا

دكتر على ناظميان‏فرد1

كمپانى هند شرقى انگليس، كه به انگيزه تجارت با هند وارد اين سرزمين شده بود، با كوتاه كردن دست رقباى اروپايى خود از صحنه تجارى هندوستان، به تدريج به عرصه سياسى گام نهاد و با بسط دامنه نفوذ خود، زمام امور اين كشور را به دست گرفت. از دست رفتن استقلال برا ى همه هنديان دردى بزرگ بود، اما درد استعمار براى مسلمانان - كه قرن‏ها طبقه مسلط و حاكم اين سرزمين به شمار مى‏آمدند - جان‏كاه مى‏نمود، زيرا علاوه بر از دست رفتن استقلال، باعث زوال شوكت و عزت پيشين آنان گرديد. از اين‏رو، جامعه مسلمان كه بيشترين خسارت‏ها و ناكامى‏ها را در عصر حاكميت كمپانى متحمل شده بود، در پى فرصتى مى‏گشت تا بتواند هم از موجوديت و هويت خويش در برابر تهديدهاى بيگانگان و عناصر فزون طلب سيك و هندو دفاع كند و هم موقعيت از دست رفته خود را در سايه «احياى انديشه دينى» باز يابد. «طريقت محمديه» از جمله نهضت‏هايى است كه در راستاى همين هدف شكل گرفت و كوشيد تا انديشه جهادى را سرلوحه كار خويش قرار دهد. اين مقاله مى‏كوشد تا با بررسى تكوين اين جنبش و اهداف و برنامه‏هاى آن، بر زوايايى از تاريخ جامعه مسلمان هند در رهايى از يوغ استعمار، پرتو افكند.

واژه‏هاى كليدى:

هند، طريقت محمديه، سيك‏ها، سيد احمد باريلى، عبدالقادر دهلوى، مكتب ولى الهى، نهضت مجاهدين.

جامعه مسلمان هند در عصر فرمانروايى لرد بنتينك (1835 - 1828م) شاهد يكى از قيام‏هاى مهم اسلامى در تاريخ استعمارى شبه قاره بود كه سيد احمد باريلى (بارلوى) پيشواى طريقت محمديه يا نهضت مجاهدين آن را رهبرى مى‏كرد.

با انحطاط اقتدار سياسى مغولان كبير، جامعه مسلمان هند رو به ضعف و فتور نهاد و در ساليانى كه نيروهاى انگليسى زمام امور جامعه هند را به دست داشتند، انحطاط آن بيش از هر وقت ديگر آشكار شد. براى خروج از اين وضعيت نامطلوب، شاه ولى اللَّه دهلوى (1760 - 1702م) ن هضت اصلاحى خويش را آغاز كرد و پس از او فرزندش شاه عبدالعزيز (1823 - 1746م) راه و روش پدر را ادامه داد. حاجى شريعت اللَّه (1840 - 1781م) نيز با تأسّى از انديشه‏هاى اين دو مصلح دينى، نهضت خود، موسوم به «فرائضى»، را با هدف تواناسازى انديشه دينى و پيراستن آن از غبارهاى جهل و خرافات، كه از ناحيه هندوئيزم و ساير مكاتب بر آن نشسته بود، آغاز كرد.

نهضتى كه سيد احمد باريلى بنا نهاد، هر چند متأثر از آرا و انديشه‏هاى مصلحان سلف بود، در عمل راه متفاوتى در پيش گرفت؛ در حالى كه دو مصلح سلف او (شاه ولى اللَّه و شاه عبدالعزيز) سعى داشتند با زبان و قلم خود به اسلام خدمت كنند، سيد احمد به عنوان مرد عمل، بر اى دفاع از حقوق مسلمانان عليه سيك‏ها و انگليسى‏ها اقدام به جهاد كرد.

سيد احمد باريلى در 24 اكتبر 1786م در ناحيه «راى باريلى» ديده به جهان گشود. پدرش سيد محمد عرفان - كه ادعاى انتساب به پيامبر داشت - او را به دهلى فرستاد تا زير نظر شاه عبدالقادر دهلوى (برادر شاه عبدالعزيز) مراحل تربيت دينى و علمى خود را سپرى نمايد.2 در سا ل 1807 در حالى كه 22 سال سن داشت به جمع مريدان و شاگردان شاه عبدالعزيز دهلوى پيوست و مدتى تحت ارشادات روحى و معنوى او قرار گرفت. پس از آن حدود شش سال به اميرخان پندارى - كه بعدها نواب تونك شد - پيوست و همراه او با نيروهاى انگليسى و سران هندو در اطراف «ما لوا»( malwa ) وارد جنگ شد.3 از مقام و موقعيت او در ارتش «پندارى» چندان اطلاعى در دست نيست. همين قدر معلوم است كه او با ابراز لياقت و شايستگى توانست نظر امير پندارى را به خود جلب كند، به نحوى كه در مذاكره صلحى كه ميان پندارى‏ها و انگليسى‏ها صورت گرفت، سيد ا حمد از جانب فرمانده خود نقش مهمى در اين مذاكره ايفا نمود و درست در هنگام پيشرفت مذاكرات صلح، ترك خدمت كرد و در حفاظت و مشايعت وزير الدوله - فرزند امير خان - به دهلى بازگشت و در مسجد اكبرآباد، دوره ديگرى را تحت نظر شاه عبدالعزيز آغاز كرد.4 از همين ايام بو د كه انديشه‏هاى جهادى در ذهن او قوت گرفت و دو تن از بستگان نزديك شاه عبدالعزيز به نام‏هاى شاه محمد اسماعيل و محمد عبدالحى از مريدان و هواداران او شدند و وفادارانه تا آخر با وى ماندند.5

طولى نكشيد كه حلقه‏اى از شاگردان و مريدان در مسجد اكبرآباد گرد او جمع شدند و به وى دست بيعت و ارادت دادند. سيد بر حلقه خود نام «مجاهدين» يا «طريقت محمديه» نهاد.6 در اين مرحله، او يك رشته فعاليت‏هاى تبليغى و يادگيرى را با انجام دادن مسافرت‏هايى به شهرهاى مختلف آغاز كرد. و توانست علاوه بر دهلى، هواداران زيادى را در لكهنو، باريلى، اللَّه آباد و بنارس به سوى خود جلب كند. هدف او از يارگيرى‏هاى وسيع اين بود كه بتواند قدرت‏مندانه با نيروهاى انگليسى و سيك‏ها - كه به زعم او آزادى انجام اعمال و شعاير دينى را از مسلمانان ستانده بودند - وارد جهاد شود.7

سيد احمد پيش از هر نوع اقدام نظامى تصميم گرفت ابتدا به زيارت خانه خدا رود و پس از بازگشت از اين سفر معنوى، انديشه جهاد را پى‏گيرى نمايد، لذا شمار زيادى از پيروان او آماده مشايعت در اين سفر شدند. سيد احمد و دو تن از متحدان نزديكش - شاه اسماعيل و عبدالحى - به همراه چهارصد زن و مرد حركت خود را به قصد حج آغاز كردند. سيد احمد در اين مسير آنها را از شهرهاى كلكته، اللَّه آباد، ميرزاپور، بنارس، قاضى‏پور، دارامپور و پتنه عبور داد و در يكايك اين شهرها چند روز درنگ كرد تا علاوه بر فراخوانى افراد به همراهى خود، وج وه نذرى و آذوقه‏هاى اهدايى نيز دريافت دارد.8

او قريب به دو هفته در «پتنه» ماند و موفق شد صدها نفر از جمله شخصيت‏هاى معروفى، نظير ولايت على، عنايت على، فرحت حسين و احمداللَّه را به هوادارى خود فرا خواند.9 وى قبل از ترك پتنه، شاه محمد حسين، ولايت على و عنايت على را به عنوان نمايندگان خود در نام نويس ى و فراخوانى نيروهاى جديد و نيز جمع آورى لوازم به قصد جهاد عليه سيك‏ها منصوب كرد.10

پس از خروج از پتنه، سيد و همراهانش از مونگير،( monghir ) باقلاپور، مرشد آباد، هوگ لى و ساير شهرهاى ساحلى گذشتند و مجدداً در پايان سال 1821م وارد كلكته شدند. او در يكايك اين شهرها بر پيروان خود افزود و نمايندگانى از جانب خود در آن شهرها گماشت؛ در كلكته شما ر افرادى كه به او اعلام وفادارى مى‏كردند، روزافزون بود. در اين ميان، ايشان توفيق يافت شمارى از هندوهاى اين شهر را به اسلام فراخواند و در زمره يارانش نام نويسى كند.11

پس از سه ماه اقامت در كلكته، سيداحمد و پيروانش با كشتى‏هاى اجاره‏اى رهسپار مكه شدند و در ژوئن 1822م به مقصد رسيدند.12 او در طول اقامتش در حجاز توانست بر شمار پيروان خود بيفزايد و هوادارانى را از تركيه، مصر، سوريه و بلغارستان در فهرست سربازان خود نام‏نوي سى و نسخه‏هاى عربى كتاب صراط مستقيم خود را به آنها تقديم كند.13 وى در اين مدت با علماى وهابى مراوده‏هاى بيشترى نمود؛ حتى نقل شده است كه توانست با طرح انديشه جهاد، شيخ عمر، مفتى مكه را تحت تأثير آراء خود قرار دهد.14

سيد احمد در اكتبر 1823م به هند بازگشت و چند روزى را در بمبئى سپرى كرد. در اين چند روز، استقبال نيروهاى جديد و پيوستن به او در اين شهر، شور و اشتياقى كه پيش از اين در كلكته پديد آمده بود، زنده كرد15 و پس از آن رشته سفرهاى جديدى را به مناطق شمالى هند آغاز كرد.

اوضاع ذلت بار و پرمحنت مسلمانان هند، عرق و غيرت دينى سيد احمد را به جوش آورد. او سفر خود را به مناطق شمالى به قصد يارگيرى و آماده كردن آنها براى جهاد عليه سيك‏ها آغاز كرد. حاكم سيك‏ها در اين زمان، درباره مسلمانانى كه در قلمرو او مى‏زيستند، روش سركوبگران ه و ظالمانه‏اى را در پيش گرفته بود. او براى مسلمانان در گفتن اذان و برپايى نماز جماعت مانع تراشى مى‏كرد و به آنها اجازه رفتن به حج را نمى‏داد.16 مسلمانان ساير مناطق هند كه به حركت سيد احمد پيوسته بودند براى آزادسازى هم دينان خود آماده جهاد بودند.

ارتش مجاهدين توانست حمايت حاكم تونك و پسرش وزيرالدوله را به همراه بخشى از نيروهاى اجمير به دست آورد. سيد احمد پس از عبور از اجمير به منطقه «خاى پور» كه در حوزه حكومتى ميررستم خان بود، وارد شد و مورد استقبال قرار گرفت. در اين منطقه نيز ياران جديدى به او پيوستند. او سپس به مناطق شمال غربى وارد شد و با تحريك نفرت افغان‏هاى قندهار و كابل به سيك‏ها، سعى در ايجاد موقعيت جديدى در آن مناطق نمود. در مسير، علاوه بر استقبالى كه از او به عمل مى‏آمد، نيروهاى تازه نفسى نيز به وى ملحق مى‏شدند. دليل اين امر روشن نيست. طرح‏هاى جاه طلبانه ران جيت سينگ، رهبر سيك‏ها، استقلال همسايگان و قلمرو آنها را تهديد مى‏كرد. حاكمان سند و مرزداران شمال غربى پيش از اين از انگليسى‏ها در برابر تجاوزها و دست اندازى‏هاى سيك‏ها درخواست كمك كرده بودند، اما انگليسى‏ها به جهت تعهدى كه به معاه ده صلح 1809م خود با سيك‏ها داشتند، به تقاضاى آنها پاسخ مثبت ندادند.

از همان لحظه عزيمت سيد احمد به صفحات شمالى هند، نمايندگان او در بنگال و بيهار، تلاش‏هاى وافرى براى جلب حمايت‏هاى مردمى و جمع‏آورى كمك‏هاى نقدى و غيرنقدى به عمل آوردند. پتنه به ستاد عمليات آنها تبديل شد و نمايندگانى از سوى جانشينان سيد به مناطق مختلف هند جهت تبليغ جهاد و جمع آورى سرباز و آذوقه اعزام شدند.

مردم مناطق شمال غربى، شمار عظيمى از نيروهاى آماده به خدمت را فراهم كردند و در صفحات جنوبى (در منطقه دكن) زنان جواهرات خود را براى كمك به مجاهدين فروختند.17

در اين زمان كه نيروهاى داوطلب از هر طرف به نهضت مجاهدين مى‏پيوستند، سيد احمد با انتشار رساله ترغيب الجهاد در 21 دسامبر 1826م آشكارا عليه سيك‏ها اعلام جهاد كرد و با سردار سيدخان (برادر اميرخان و رهبر ختك( khatak ) و چند تن از سران پنجتار وارد يك اتحاديه شد .18

انتشار خبر حركت نيروهاى سيد احمد به سوى مرزهاى لاهور، «بودسينگ»( bodh singh ) را به همراه ده هزار نفر نيروى نظامى آماده مقابله نمود. ارتش سيك با حركت سريع خود وارد منطقه اكورا( akura ) شد و در آن‏جا مواضع مستحكمى را اتخاذ كرد. يورش نيروهاى سيد احمد به مواضع آنها با مقاومت سيك‏ها روبه‏رو شد، اما شدت خسارت وارده، سيك‏ها را وادار به عقب نشينى كرد. اخبار پيروزى‏هاى سيد در مرزها منتشر شد. علماى هندوستان به همراه چند تن از سران پتان كه تصميم به تأسيس خلافت داشتند در فوريه 1827م با سيد به عنوان خليفه بيعت كردند و اطاعت و فرمان‏بردارى از او را بر مسلمانان هند واجب شمردند و اعلام كردند كه بايد خطبه به نام او خوانده شود و كسانى كه از در مخالفت با او وارد شوند، شورشى قلمداد خواهند شد.19

موقعيت پيروزمندانه سيد احمد در مرزها چنان بود كه سردار يار محمدخان و ساير سران پيشاور، كه تاكنون وابسته به رانجيت سينگ بودند، با ارسال نامه‏هايى رهبرى او را به مصلحت پذيرفتند. يارمحمد كه پيش از اين، با دست اندازى‏هاى مكررش به مناطق يوسف‏زايى - متحدان ام روز سيد احمد - انگشت نما شده بود، متعهد شد تا استقلال همسايگان و حسن هم‏جوارى را خدشه‏دار نسازد.20

در اين ميان، سران پيشاور و سوما( suma ) با نيروهاى تحت فرمانشان به سيد احمد ملحق شدند و مجموع ياران او به حدود يك‏صد هزار نفر رسيد،21 اما ظهور اين موقعيت به طور طبيعى به تحريك حس حسادت يار محمدخان، حاكم پيشاور، كمك كرد. او در آستانه جنگ با سيك‏ها، تلاش نا فرجامى براى مسموم كردن سيد به عمل آورد و در روز وقوع جنگ وارد يك بازى خيانت‏آميز شد؛ بدين معنا كه به سربازانش دستور داد تا از فشنگ‏هاى مشقى استفاده و تنها تظاهر به جنگ نمايند؛22 علماى وابسته به حاكم پيشاور نيز عليه سيد احمد موضع گرفتند و با صدور فتوايى ا و را مهدورالدم شناختند.23

مجاهدين وارد وضعيت دشوارى شدند و از نظر آذوقه و پوشاك در تنگناى شديد قرار گرفتند. به طورى كه مجبور شدند از برگ درختان و علف‏هاى پخته به عنوان غذا استفاده كنند تا اين كه كاروان‏هاى تازه‏اى از تداركات به فرماندهى احمداللَّه و عبدالحى از داخله هند در رسيد. سيد بلافاصله به تحكيم مواضع خود پرداخت و با اتحاد با سران سوما و سوات( swat ) به مواضع عالم خان، رهبر آتمان زاى، كه به دشمنان او پيوسته بود، حمله‏ور شد و او را به هزيمت كشاند.24

پيروزى سيد احمد در اين نبرد و ائتلاف وى با قبايل مناطق كوهستانى، حسادت دوست ديرينش، خاداى خان، را برانگيخت و او را به جانب سيك‏ها متمايل كرد. نيروهاى متحد سيك و خاداى خان به فرماندهى ونتورا،( ventura ) افسر فرانسوى رانجيت سينگ، به پنجتار نزديك شدند و مساج د و آبادى‏هاى مسير را به آتش كشيدند، اما موضع مستحكمى كه سيد با ساختن ديوارى در مدخل پنجتار ايجاد كرده بود، ونتورا را ناچار به عقب راند.

از سوى ديگر، شاه اسماعيل با يك حمله شبانه به قلعه خاداى خان آن‏جا را تصرف كرد و خاداى خان نيز در گرماگرم نبرد كشته شد.25 سيد بلافاصله ستاد عمليات خود را به منطقه زيده( zaida ) منتقل نمود. اميرخان كه پيش از اين از متحدان سيد احمد بود، از در خيانت وارد شد و با پرداخت دوازده هزار روپيه به عنوان رشوه به يار محمدخان - حاكم پيشاور - از او در برابر نيروهاى سيد درخواست كمك كرد.26

با واگذارى دژ به مظهرعلى، سيد احمد و شاه اسماعيل براى مقابله با لشكريان اعزامى از جانب يارمحمد و اميرخان در زيده موضع گرفتند. در نبرد ميان آنها، سپاه يارمحمد متحمل شكست سنگين شد و فرمانده آن - يارمحمد - نيز به قتل رسيد و سيد احمد بر پيشاور تسلط يافت. اي ن پيروزى قدرت او را به اوج رساند. سيد در اين شهر رسماً خود را خليفه خواند27 و سكه به نام خود ضرب كرد28 سپس به همراه شاه اسماعيل براى ادامه فتوحات از پيشاور خارج شد و مظهر على را به عنوان نماينده خود در پيشاور منصوب كرد. در حوالى كشمير به او خبر رسيد كه د ر پيشاور عليه نمايندگانش شورش در گرفته است. در همين احوال نيروهاى رانجيت سينگ در مظفر آباد راه را بر او بستند. در اين درگيرى سپاه سيد احمد شكست خورد، اما بلافاصله با تدارك [مناسب‏]، منطقه بالاكوت را به تصرف خود درآورد و آن‏جا را ستاد عمليات خود قرار داد. 29

مسيرهاى اصلى به بالاكوت - يك گذرگاه و يك پل - در برابر سيك‏ها كاملاً در محافظت نيروهاى سيد احمد درآمد، اما پول سيك‏ها و خيانت برخى از نيروهاى پتان، كه محافظت از پل و گذرگاه را بر عهده داشتند، منجر به تصرف پل ارتباطى توسط شيرسينگ( sher singh ) و حمله ناگها نى او به مواضع سيد احمد شد. در اين نبرد سهمگين - كه در ماه مه 1831م بوقوع پيوست - سيد احمد، شاه اسماعيل و همه رهبران مجاهدين كشته شدند30 و سرهاى بريده آنها به نزد رانجيت سينگ ارسال گرديد31 و به قولى اجساد آنها پس از شناسايى به دست سيك‏ها سوزانده شد.32

شكست بالكوت براى مجاهدين بسيار تلخ و شكننده بود؛ همه رهبران جنبش كشته شدند و سازمان آنها تا مدت‏ها به حال خود رها شد. شيخ ولى محمد، يكى از افراد برجسته جنبش كه از اين مصيبت جان بدر برده بود، خانواده سيد احمد را از طريق سند به تونك رساند و وزيرالدوله (نو اب تونك) آنها را با احترام پذيرفت و جاگيرهايى به ايشان اعطا كرد.33

با اين حال، شعله نهضت مجاهدين پس از مرگ سيد احمد - به رغم پريشانى‏هاى داخلى - خاموش نشد. در ميان پيروان او اين خبر شيوع يافت كه سيد احمد، همان مهدى موعود است كه به طور موقت غايب شده و مسلمانان در غيبت او بايد متحد شوند و با انگليسى‏ها بجنگند تا اينكه او باز گردد و آنها را تا پيروزى نهايى رهبرى كند.34 مولوى امام الدين و مولوى عنايت على از برجسته‏ترين شاگردان او بودند كه پس از وى، فعاليت‏هاى اصلاحى و احياگرانه سيد را در بنگال ادامه دادند.35

در همان ايامى كه سيد احمد مشغول پيكار با سيك‏ها بود، تيتومير - يكى از سران ارشد جنبش مجاهدين و طريقت محمديه - تعداد زيادى از كشاورزان و صنعت‏گران بنگالى را به دور خود جمع كرد و به نام جهاد، جنگ با زمين‏داران هندو و نيل كاران انگليسى را آغاز كرد، اما سرا نجام در نبرد با انگليسى‏ها شكست خورد و كشته شد.36

حركت سيد و پيروان او در قالب نهضت مجاهدين واكنشى به انحطاط داخلى جامعه اسلامى هند و نيز تهاجم بيگانگان انگليسى بود. از نظر علمى، سيد احمد بهترين نماينده آن شعبه از مكتب فكرى ولى‏اللهى بود كه هدفش پاك‏سازى جامعه اسلامى از عقايد و اعمال غير اسلامى و بازگش ت به اسلام از طريق جنبش جهادى بود.37

از نظر فكرى و شعارهاى اصلاحى، سيد احمد به پيروى از ديدگاه‏هاى بنيادگرانه شاه ولى اللَّه، عليه آداب و رسوم متداول ميان مسلمانان آن روزگار و به قصد پيراستن اسلام از بدعت‏ها و خرافات بپا خاست و ضمن رد شرك، مسلمانان را به توحيد مطلق دعوت كرد. به باور عزيز ا حمد، حركت او تبلور آراى ولى‏اللَّه در يك برنامه عملى بود كه به يك جنبش همگانى و مردمى تبديل شد.38

هدف استراتژيك سيد احمد، آزادى هند از سلطه انگليسى‏ها بود؛ لذا بهترين روش و تاكتيك را در آن ديده بود كه ابتدا منطقه‏اى كه هنوز دست انگليسى‏ها به آن نرسيده بود تصرف، و با تشكيل دولت اسلامى در آن منطقه، آزاد سازى هند را از همان نقطه آغاز كند. از اين‏رو، جه اد و هجرت را در كنار هم مطرح كرد و به مردم ساكن در دارالحرب (مناطق تحت سلطه انگليسى‏ها) دستور داد كه به دارالاسلام (منطقه شمال غرب در نزديكى مرز افغانستان) مهاجرت كنند،39 اما بروز اختلاف، نفاق و خيانت در صفوف داخلى و دشمنى‏هاى انگليسى‏ها و سيك‏ها، نهضت و حركت او را ناكام گذاشت. مريدان او سال‏ها بعد، حضور خود را در قيام 1857م سيپوى نشان دادند و در آن شورش بزرگ، نقش مهمى ايفا كردند.40

منابع‏

- احمد، عزيز، تاريخ تفكر اسلامى در هند، ترجمه نقى لطفى و محمد جعفر ياحقى (تهران، انتشارات كيهان، 1367).

- اسميت، ويلفرد كنت، اسلام در جهان امروز، ترجمه حسينعلى هروى، (تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1356).

- پيترز، رادلف، اسلام و استعمار، ترجمه محمد خرقانى، (مشهد انتشارات آستان قدس، 1365).

- الحسن، مشير، جنبشهاى اسلامى و گرايشهاى قومى در مستعمره هند، ترجمه حسن لاهوتى، (مشهد، انتشارات آستان قدس، 1367).

- موثقى، احمد، جنبشهاى اسلامى معاصر، (تهران، سمت، 1374).

- ikram.s.m. : muslim civilization in india, new york, 1965 .

- latif.s.m. : histiory of the punjab, calcutta, 1982 .

- mallik, a.rahman: british policy & the muslims in bengal, delhi, 1977 .

- malore, martin: sikhs & muslims in british india, bombay, 1958 .

- shahid , habib: the position of sayyed ahmad barely in british india, delhi,1986 .

- seddique, omar: sayyed ahmad shahid & his anti sikh activities, lahore , 1984.

- tritton, a.s.: islam, belief & practices, london , 1951.



1. دكتراى تاريخ اسلام.

2. a.r mallik, british policy & the muslims in bengal (dhaka, 1977) p.107 .

3. ibid, p.108 .

4. s.m.ikram, muslim civilization in india (new york, 1965 ) p.281 .

5. ibid .

6. mallik, op.cit, pp.107-108 .

7. habib shahid, the position of sayyed ahmad barely in british india (delhi, 1986) p.53 .

8. mallik, op. cit, p.111 .

9. habib shahid, op.cit, .p55 .

10. ibid .

11. a.d.tritton, islam, belief & practices (london, 1951) p.160 .

12. mallik , op.cit, p.113 .

13. ibid .

14. ibid .

15. habib shahid, op.cit , p.56 .

16. martin malore, sikhs & muslims in british india (bombay, 1958 ) p.74 .

17. mallik, op. cit, p116 .

18. ibid, p.117 .

19. ibid , p.118 .

20. habib shahid, op.cit, p57 .

21. ibid .

22. mallik, op. cit , p.119 .

23. ibid .

24. omar seddique, sayyed ahmad shahid & his anti sikh activities (lahore, 1984) p.173 .

25. ibid, p.174 .

26. malore, op.cit , p.76 .

27. ويلفرد كنت اسميت، اسلام در جهان امروز، ترجمه حسينعلى هروى (تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1356)، ص 47.

28. s.m.latif, history of the punjab ( calcutta, 1982) p.442 .

29. malore, op.cit, p.77 .

30. ikram, op.cit , p.282 .

31. latif, op.cit, p.442 .

32. malik, op.cit, p.126 .

33. ibid .

34. رادلف پيترز، اسلام و استعمار، ترجمه محمد خرقانى (مشهد، انتشارات آستان قدس، 1356) ص 71.

35. ikram, op.cit, p.285 .

36. پيترز، پيشين، ص 71.

37. مشيرالحسن، جنبشهاى اسلامى و گرايشهاى قومى در مستعمره هند، ترجمه حسن لاهوتى (مشهد، انتشارات آستان قدس، 1376) ص 349.

38. عزيز احمد، تاريخ تفكر اسلامى در هند، ترجمه نقى لطفى و محمد جعفر ياحقى (تهران، انتشارات كيهان، 1367) ص 17.

39. پيترز، پيشين، ص 71.

40. احمد موثقى، جنبشهاى اسلامى معاصر (تهران، سمت، 1374) ص 210.

/ 1