طريقت محمديه در هندِ بريتانيا
دكتر على ناظميانفرد1كمپانى هند شرقى انگليس، كه به انگيزه تجارت با هند وارد اين سرزمين شده بود، با كوتاه كردن دست رقباى اروپايى خود از صحنه تجارى هندوستان، به تدريج به عرصه سياسى گام نهاد و با بسط دامنه نفوذ خود، زمام امور اين كشور را به دست گرفت. از دست رفتن استقلال برا ى همه هنديان دردى بزرگ بود، اما درد استعمار براى مسلمانان - كه قرنها طبقه مسلط و حاكم اين سرزمين به شمار مىآمدند - جانكاه مىنمود، زيرا علاوه بر از دست رفتن استقلال، باعث زوال شوكت و عزت پيشين آنان گرديد. از اينرو، جامعه مسلمان كه بيشترين خسارتها و ناكامىها را در عصر حاكميت كمپانى متحمل شده بود، در پى فرصتى مىگشت تا بتواند هم از موجوديت و هويت خويش در برابر تهديدهاى بيگانگان و عناصر فزون طلب سيك و هندو دفاع كند و هم موقعيت از دست رفته خود را در سايه «احياى انديشه دينى» باز يابد. «طريقت محمديه» از جمله نهضتهايى است كه در راستاى همين هدف شكل گرفت و كوشيد تا انديشه جهادى را سرلوحه كار خويش قرار دهد. اين مقاله مىكوشد تا با بررسى تكوين اين جنبش و اهداف و برنامههاى آن، بر زوايايى از تاريخ جامعه مسلمان هند در رهايى از يوغ استعمار، پرتو افكند.واژههاى كليدى:
هند، طريقت محمديه، سيكها، سيد احمد باريلى، عبدالقادر دهلوى، مكتب ولى الهى، نهضت مجاهدين.جامعه مسلمان هند در عصر فرمانروايى لرد بنتينك (1835 - 1828م) شاهد يكى از قيامهاى مهم اسلامى در تاريخ استعمارى شبه قاره بود كه سيد احمد باريلى (بارلوى) پيشواى طريقت محمديه يا نهضت مجاهدين آن را رهبرى مىكرد.با انحطاط اقتدار سياسى مغولان كبير، جامعه مسلمان هند رو به ضعف و فتور نهاد و در ساليانى كه نيروهاى انگليسى زمام امور جامعه هند را به دست داشتند، انحطاط آن بيش از هر وقت ديگر آشكار شد. براى خروج از اين وضعيت نامطلوب، شاه ولى اللَّه دهلوى (1760 - 1702م) ن هضت اصلاحى خويش را آغاز كرد و پس از او فرزندش شاه عبدالعزيز (1823 - 1746م) راه و روش پدر را ادامه داد. حاجى شريعت اللَّه (1840 - 1781م) نيز با تأسّى از انديشههاى اين دو مصلح دينى، نهضت خود، موسوم به «فرائضى»، را با هدف تواناسازى انديشه دينى و پيراستن آن از غبارهاى جهل و خرافات، كه از ناحيه هندوئيزم و ساير مكاتب بر آن نشسته بود، آغاز كرد.نهضتى كه سيد احمد باريلى بنا نهاد، هر چند متأثر از آرا و انديشههاى مصلحان سلف بود، در عمل راه متفاوتى در پيش گرفت؛ در حالى كه دو مصلح سلف او (شاه ولى اللَّه و شاه عبدالعزيز) سعى داشتند با زبان و قلم خود به اسلام خدمت كنند، سيد احمد به عنوان مرد عمل، بر اى دفاع از حقوق مسلمانان عليه سيكها و انگليسىها اقدام به جهاد كرد.سيد احمد باريلى در 24 اكتبر 1786م در ناحيه «راى باريلى» ديده به جهان گشود. پدرش سيد محمد عرفان - كه ادعاى انتساب به پيامبر داشت - او را به دهلى فرستاد تا زير نظر شاه عبدالقادر دهلوى (برادر شاه عبدالعزيز) مراحل تربيت دينى و علمى خود را سپرى نمايد.2 در سا ل 1807 در حالى كه 22 سال سن داشت به جمع مريدان و شاگردان شاه عبدالعزيز دهلوى پيوست و مدتى تحت ارشادات روحى و معنوى او قرار گرفت. پس از آن حدود شش سال به اميرخان پندارى - كه بعدها نواب تونك شد - پيوست و همراه او با نيروهاى انگليسى و سران هندو در اطراف «ما لوا»( malwa ) وارد جنگ شد.3 از مقام و موقعيت او در ارتش «پندارى» چندان اطلاعى در دست نيست. همين قدر معلوم است كه او با ابراز لياقت و شايستگى توانست نظر امير پندارى را به خود جلب كند، به نحوى كه در مذاكره صلحى كه ميان پندارىها و انگليسىها صورت گرفت، سيد ا حمد از جانب فرمانده خود نقش مهمى در اين مذاكره ايفا نمود و درست در هنگام پيشرفت مذاكرات صلح، ترك خدمت كرد و در حفاظت و مشايعت وزير الدوله - فرزند امير خان - به دهلى بازگشت و در مسجد اكبرآباد، دوره ديگرى را تحت نظر شاه عبدالعزيز آغاز كرد.4 از همين ايام بو د كه انديشههاى جهادى در ذهن او قوت گرفت و دو تن از بستگان نزديك شاه عبدالعزيز به نامهاى شاه محمد اسماعيل و محمد عبدالحى از مريدان و هواداران او شدند و وفادارانه تا آخر با وى ماندند.5طولى نكشيد كه حلقهاى از شاگردان و مريدان در مسجد اكبرآباد گرد او جمع شدند و به وى دست بيعت و ارادت دادند. سيد بر حلقه خود نام «مجاهدين» يا «طريقت محمديه» نهاد.6 در اين مرحله، او يك رشته فعاليتهاى تبليغى و يادگيرى را با انجام دادن مسافرتهايى به شهرهاى مختلف آغاز كرد. و توانست علاوه بر دهلى، هواداران زيادى را در لكهنو، باريلى، اللَّه آباد و بنارس به سوى خود جلب كند. هدف او از يارگيرىهاى وسيع اين بود كه بتواند قدرتمندانه با نيروهاى انگليسى و سيكها - كه به زعم او آزادى انجام اعمال و شعاير دينى را از مسلمانان ستانده بودند - وارد جهاد شود.7سيد احمد پيش از هر نوع اقدام نظامى تصميم گرفت ابتدا به زيارت خانه خدا رود و پس از بازگشت از اين سفر معنوى، انديشه جهاد را پىگيرى نمايد، لذا شمار زيادى از پيروان او آماده مشايعت در اين سفر شدند. سيد احمد و دو تن از متحدان نزديكش - شاه اسماعيل و عبدالحى - به همراه چهارصد زن و مرد حركت خود را به قصد حج آغاز كردند. سيد احمد در اين مسير آنها را از شهرهاى كلكته، اللَّه آباد، ميرزاپور، بنارس، قاضىپور، دارامپور و پتنه عبور داد و در يكايك اين شهرها چند روز درنگ كرد تا علاوه بر فراخوانى افراد به همراهى خود، وج وه نذرى و آذوقههاى اهدايى نيز دريافت دارد.8او قريب به دو هفته در «پتنه» ماند و موفق شد صدها نفر از جمله شخصيتهاى معروفى، نظير ولايت على، عنايت على، فرحت حسين و احمداللَّه را به هوادارى خود فرا خواند.9 وى قبل از ترك پتنه، شاه محمد حسين، ولايت على و عنايت على را به عنوان نمايندگان خود در نام نويس ى و فراخوانى نيروهاى جديد و نيز جمع آورى لوازم به قصد جهاد عليه سيكها منصوب كرد.10پس از خروج از پتنه، سيد و همراهانش از مونگير،( monghir ) باقلاپور، مرشد آباد، هوگ لى و ساير شهرهاى ساحلى گذشتند و مجدداً در پايان سال 1821م وارد كلكته شدند. او در يكايك اين شهرها بر پيروان خود افزود و نمايندگانى از جانب خود در آن شهرها گماشت؛ در كلكته شما ر افرادى كه به او اعلام وفادارى مىكردند، روزافزون بود. در اين ميان، ايشان توفيق يافت شمارى از هندوهاى اين شهر را به اسلام فراخواند و در زمره يارانش نام نويسى كند.11پس از سه ماه اقامت در كلكته، سيداحمد و پيروانش با كشتىهاى اجارهاى رهسپار مكه شدند و در ژوئن 1822م به مقصد رسيدند.12 او در طول اقامتش در حجاز توانست بر شمار پيروان خود بيفزايد و هوادارانى را از تركيه، مصر، سوريه و بلغارستان در فهرست سربازان خود نامنوي سى و نسخههاى عربى كتاب صراط مستقيم خود را به آنها تقديم كند.13 وى در اين مدت با علماى وهابى مراودههاى بيشترى نمود؛ حتى نقل شده است كه توانست با طرح انديشه جهاد، شيخ عمر، مفتى مكه را تحت تأثير آراء خود قرار دهد.14سيد احمد در اكتبر 1823م به هند بازگشت و چند روزى را در بمبئى سپرى كرد. در اين چند روز، استقبال نيروهاى جديد و پيوستن به او در اين شهر، شور و اشتياقى كه پيش از اين در كلكته پديد آمده بود، زنده كرد15 و پس از آن رشته سفرهاى جديدى را به مناطق شمالى هند آغاز كرد.اوضاع ذلت بار و پرمحنت مسلمانان هند، عرق و غيرت دينى سيد احمد را به جوش آورد. او سفر خود را به مناطق شمالى به قصد يارگيرى و آماده كردن آنها براى جهاد عليه سيكها آغاز كرد. حاكم سيكها در اين زمان، درباره مسلمانانى كه در قلمرو او مىزيستند، روش سركوبگران ه و ظالمانهاى را در پيش گرفته بود. او براى مسلمانان در گفتن اذان و برپايى نماز جماعت مانع تراشى مىكرد و به آنها اجازه رفتن به حج را نمىداد.16 مسلمانان ساير مناطق هند كه به حركت سيد احمد پيوسته بودند براى آزادسازى هم دينان خود آماده جهاد بودند.ارتش مجاهدين توانست حمايت حاكم تونك و پسرش وزيرالدوله را به همراه بخشى از نيروهاى اجمير به دست آورد. سيد احمد پس از عبور از اجمير به منطقه «خاى پور» كه در حوزه حكومتى ميررستم خان بود، وارد شد و مورد استقبال قرار گرفت. در اين منطقه نيز ياران جديدى به او پيوستند. او سپس به مناطق شمال غربى وارد شد و با تحريك نفرت افغانهاى قندهار و كابل به سيكها، سعى در ايجاد موقعيت جديدى در آن مناطق نمود. در مسير، علاوه بر استقبالى كه از او به عمل مىآمد، نيروهاى تازه نفسى نيز به وى ملحق مىشدند. دليل اين امر روشن نيست. طرحهاى جاه طلبانه ران جيت سينگ، رهبر سيكها، استقلال همسايگان و قلمرو آنها را تهديد مىكرد. حاكمان سند و مرزداران شمال غربى پيش از اين از انگليسىها در برابر تجاوزها و دست اندازىهاى سيكها درخواست كمك كرده بودند، اما انگليسىها به جهت تعهدى كه به معاه ده صلح 1809م خود با سيكها داشتند، به تقاضاى آنها پاسخ مثبت ندادند.از همان لحظه عزيمت سيد احمد به صفحات شمالى هند، نمايندگان او در بنگال و بيهار، تلاشهاى وافرى براى جلب حمايتهاى مردمى و جمعآورى كمكهاى نقدى و غيرنقدى به عمل آوردند. پتنه به ستاد عمليات آنها تبديل شد و نمايندگانى از سوى جانشينان سيد به مناطق مختلف هند جهت تبليغ جهاد و جمع آورى سرباز و آذوقه اعزام شدند.مردم مناطق شمال غربى، شمار عظيمى از نيروهاى آماده به خدمت را فراهم كردند و در صفحات جنوبى (در منطقه دكن) زنان جواهرات خود را براى كمك به مجاهدين فروختند.17در اين زمان كه نيروهاى داوطلب از هر طرف به نهضت مجاهدين مىپيوستند، سيد احمد با انتشار رساله ترغيب الجهاد در 21 دسامبر 1826م آشكارا عليه سيكها اعلام جهاد كرد و با سردار سيدخان (برادر اميرخان و رهبر ختك( khatak ) و چند تن از سران پنجتار وارد يك اتحاديه شد .18انتشار خبر حركت نيروهاى سيد احمد به سوى مرزهاى لاهور، «بودسينگ»( bodh singh ) را به همراه ده هزار نفر نيروى نظامى آماده مقابله نمود. ارتش سيك با حركت سريع خود وارد منطقه اكورا( akura ) شد و در آنجا مواضع مستحكمى را اتخاذ كرد. يورش نيروهاى سيد احمد به مواضع آنها با مقاومت سيكها روبهرو شد، اما شدت خسارت وارده، سيكها را وادار به عقب نشينى كرد. اخبار پيروزىهاى سيد در مرزها منتشر شد. علماى هندوستان به همراه چند تن از سران پتان كه تصميم به تأسيس خلافت داشتند در فوريه 1827م با سيد به عنوان خليفه بيعت كردند و اطاعت و فرمانبردارى از او را بر مسلمانان هند واجب شمردند و اعلام كردند كه بايد خطبه به نام او خوانده شود و كسانى كه از در مخالفت با او وارد شوند، شورشى قلمداد خواهند شد.19موقعيت پيروزمندانه سيد احمد در مرزها چنان بود كه سردار يار محمدخان و ساير سران پيشاور، كه تاكنون وابسته به رانجيت سينگ بودند، با ارسال نامههايى رهبرى او را به مصلحت پذيرفتند. يارمحمد كه پيش از اين، با دست اندازىهاى مكررش به مناطق يوسفزايى - متحدان ام روز سيد احمد - انگشت نما شده بود، متعهد شد تا استقلال همسايگان و حسن همجوارى را خدشهدار نسازد.20در اين ميان، سران پيشاور و سوما( suma ) با نيروهاى تحت فرمانشان به سيد احمد ملحق شدند و مجموع ياران او به حدود يكصد هزار نفر رسيد،21 اما ظهور اين موقعيت به طور طبيعى به تحريك حس حسادت يار محمدخان، حاكم پيشاور، كمك كرد. او در آستانه جنگ با سيكها، تلاش نا فرجامى براى مسموم كردن سيد به عمل آورد و در روز وقوع جنگ وارد يك بازى خيانتآميز شد؛ بدين معنا كه به سربازانش دستور داد تا از فشنگهاى مشقى استفاده و تنها تظاهر به جنگ نمايند؛22 علماى وابسته به حاكم پيشاور نيز عليه سيد احمد موضع گرفتند و با صدور فتوايى ا و را مهدورالدم شناختند.23مجاهدين وارد وضعيت دشوارى شدند و از نظر آذوقه و پوشاك در تنگناى شديد قرار گرفتند. به طورى كه مجبور شدند از برگ درختان و علفهاى پخته به عنوان غذا استفاده كنند تا اين كه كاروانهاى تازهاى از تداركات به فرماندهى احمداللَّه و عبدالحى از داخله هند در رسيد. سيد بلافاصله به تحكيم مواضع خود پرداخت و با اتحاد با سران سوما و سوات( swat ) به مواضع عالم خان، رهبر آتمان زاى، كه به دشمنان او پيوسته بود، حملهور شد و او را به هزيمت كشاند.24پيروزى سيد احمد در اين نبرد و ائتلاف وى با قبايل مناطق كوهستانى، حسادت دوست ديرينش، خاداى خان، را برانگيخت و او را به جانب سيكها متمايل كرد. نيروهاى متحد سيك و خاداى خان به فرماندهى ونتورا،( ventura ) افسر فرانسوى رانجيت سينگ، به پنجتار نزديك شدند و مساج د و آبادىهاى مسير را به آتش كشيدند، اما موضع مستحكمى كه سيد با ساختن ديوارى در مدخل پنجتار ايجاد كرده بود، ونتورا را ناچار به عقب راند.از سوى ديگر، شاه اسماعيل با يك حمله شبانه به قلعه خاداى خان آنجا را تصرف كرد و خاداى خان نيز در گرماگرم نبرد كشته شد.25 سيد بلافاصله ستاد عمليات خود را به منطقه زيده( zaida ) منتقل نمود. اميرخان كه پيش از اين از متحدان سيد احمد بود، از در خيانت وارد شد و با پرداخت دوازده هزار روپيه به عنوان رشوه به يار محمدخان - حاكم پيشاور - از او در برابر نيروهاى سيد درخواست كمك كرد.26با واگذارى دژ به مظهرعلى، سيد احمد و شاه اسماعيل براى مقابله با لشكريان اعزامى از جانب يارمحمد و اميرخان در زيده موضع گرفتند. در نبرد ميان آنها، سپاه يارمحمد متحمل شكست سنگين شد و فرمانده آن - يارمحمد - نيز به قتل رسيد و سيد احمد بر پيشاور تسلط يافت. اي ن پيروزى قدرت او را به اوج رساند. سيد در اين شهر رسماً خود را خليفه خواند27 و سكه به نام خود ضرب كرد28 سپس به همراه شاه اسماعيل براى ادامه فتوحات از پيشاور خارج شد و مظهر على را به عنوان نماينده خود در پيشاور منصوب كرد. در حوالى كشمير به او خبر رسيد كه د ر پيشاور عليه نمايندگانش شورش در گرفته است. در همين احوال نيروهاى رانجيت سينگ در مظفر آباد راه را بر او بستند. در اين درگيرى سپاه سيد احمد شكست خورد، اما بلافاصله با تدارك [مناسب]، منطقه بالاكوت را به تصرف خود درآورد و آنجا را ستاد عمليات خود قرار داد. 29مسيرهاى اصلى به بالاكوت - يك گذرگاه و يك پل - در برابر سيكها كاملاً در محافظت نيروهاى سيد احمد درآمد، اما پول سيكها و خيانت برخى از نيروهاى پتان، كه محافظت از پل و گذرگاه را بر عهده داشتند، منجر به تصرف پل ارتباطى توسط شيرسينگ( sher singh ) و حمله ناگها نى او به مواضع سيد احمد شد. در اين نبرد سهمگين - كه در ماه مه 1831م بوقوع پيوست - سيد احمد، شاه اسماعيل و همه رهبران مجاهدين كشته شدند30 و سرهاى بريده آنها به نزد رانجيت سينگ ارسال گرديد31 و به قولى اجساد آنها پس از شناسايى به دست سيكها سوزانده شد.32شكست بالكوت براى مجاهدين بسيار تلخ و شكننده بود؛ همه رهبران جنبش كشته شدند و سازمان آنها تا مدتها به حال خود رها شد. شيخ ولى محمد، يكى از افراد برجسته جنبش كه از اين مصيبت جان بدر برده بود، خانواده سيد احمد را از طريق سند به تونك رساند و وزيرالدوله (نو اب تونك) آنها را با احترام پذيرفت و جاگيرهايى به ايشان اعطا كرد.33با اين حال، شعله نهضت مجاهدين پس از مرگ سيد احمد - به رغم پريشانىهاى داخلى - خاموش نشد. در ميان پيروان او اين خبر شيوع يافت كه سيد احمد، همان مهدى موعود است كه به طور موقت غايب شده و مسلمانان در غيبت او بايد متحد شوند و با انگليسىها بجنگند تا اينكه او باز گردد و آنها را تا پيروزى نهايى رهبرى كند.34 مولوى امام الدين و مولوى عنايت على از برجستهترين شاگردان او بودند كه پس از وى، فعاليتهاى اصلاحى و احياگرانه سيد را در بنگال ادامه دادند.35در همان ايامى كه سيد احمد مشغول پيكار با سيكها بود، تيتومير - يكى از سران ارشد جنبش مجاهدين و طريقت محمديه - تعداد زيادى از كشاورزان و صنعتگران بنگالى را به دور خود جمع كرد و به نام جهاد، جنگ با زمينداران هندو و نيل كاران انگليسى را آغاز كرد، اما سرا نجام در نبرد با انگليسىها شكست خورد و كشته شد.36حركت سيد و پيروان او در قالب نهضت مجاهدين واكنشى به انحطاط داخلى جامعه اسلامى هند و نيز تهاجم بيگانگان انگليسى بود. از نظر علمى، سيد احمد بهترين نماينده آن شعبه از مكتب فكرى ولىاللهى بود كه هدفش پاكسازى جامعه اسلامى از عقايد و اعمال غير اسلامى و بازگش ت به اسلام از طريق جنبش جهادى بود.37از نظر فكرى و شعارهاى اصلاحى، سيد احمد به پيروى از ديدگاههاى بنيادگرانه شاه ولى اللَّه، عليه آداب و رسوم متداول ميان مسلمانان آن روزگار و به قصد پيراستن اسلام از بدعتها و خرافات بپا خاست و ضمن رد شرك، مسلمانان را به توحيد مطلق دعوت كرد. به باور عزيز ا حمد، حركت او تبلور آراى ولىاللَّه در يك برنامه عملى بود كه به يك جنبش همگانى و مردمى تبديل شد.38هدف استراتژيك سيد احمد، آزادى هند از سلطه انگليسىها بود؛ لذا بهترين روش و تاكتيك را در آن ديده بود كه ابتدا منطقهاى كه هنوز دست انگليسىها به آن نرسيده بود تصرف، و با تشكيل دولت اسلامى در آن منطقه، آزاد سازى هند را از همان نقطه آغاز كند. از اينرو، جه اد و هجرت را در كنار هم مطرح كرد و به مردم ساكن در دارالحرب (مناطق تحت سلطه انگليسىها) دستور داد كه به دارالاسلام (منطقه شمال غرب در نزديكى مرز افغانستان) مهاجرت كنند،39 اما بروز اختلاف، نفاق و خيانت در صفوف داخلى و دشمنىهاى انگليسىها و سيكها، نهضت و حركت او را ناكام گذاشت. مريدان او سالها بعد، حضور خود را در قيام 1857م سيپوى نشان دادند و در آن شورش بزرگ، نقش مهمى ايفا كردند.40منابع
- احمد، عزيز، تاريخ تفكر اسلامى در هند، ترجمه نقى لطفى و محمد جعفر ياحقى (تهران، انتشارات كيهان، 1367).- اسميت، ويلفرد كنت، اسلام در جهان امروز، ترجمه حسينعلى هروى، (تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1356).- پيترز، رادلف، اسلام و استعمار، ترجمه محمد خرقانى، (مشهد انتشارات آستان قدس، 1365).- الحسن، مشير، جنبشهاى اسلامى و گرايشهاى قومى در مستعمره هند، ترجمه حسن لاهوتى، (مشهد، انتشارات آستان قدس، 1367).- موثقى، احمد، جنبشهاى اسلامى معاصر، (تهران، سمت، 1374). - ikram.s.m. : muslim civilization in india, new york, 1965 .- latif.s.m. : histiory of the punjab, calcutta, 1982 .- mallik, a.rahman: british policy & the muslims in bengal, delhi, 1977 .- malore, martin: sikhs & muslims in british india, bombay, 1958 .- shahid , habib: the position of sayyed ahmad barely in british india, delhi,1986 .- seddique, omar: sayyed ahmad shahid & his anti sikh activities, lahore , 1984.- tritton, a.s.: islam, belief & practices, london , 1951. 1. دكتراى تاريخ اسلام.2. a.r mallik, british policy & the muslims in bengal (dhaka, 1977) p.107 .3. ibid, p.108 .4. s.m.ikram, muslim civilization in india (new york, 1965 ) p.281 .5. ibid .6. mallik, op.cit, pp.107-108 .7. habib shahid, the position of sayyed ahmad barely in british india (delhi, 1986) p.53 .8. mallik, op. cit, p.111 .9. habib shahid, op.cit, .p55 .10. ibid .11. a.d.tritton, islam, belief & practices (london, 1951) p.160 .12. mallik , op.cit, p.113 .13. ibid .14. ibid .15. habib shahid, op.cit , p.56 .16. martin malore, sikhs & muslims in british india (bombay, 1958 ) p.74 .17. mallik, op. cit, p116 .18. ibid, p.117 .19. ibid , p.118 .20. habib shahid, op.cit, p57 .21. ibid .22. mallik, op. cit , p.119 .23. ibid .24. omar seddique, sayyed ahmad shahid & his anti sikh activities (lahore, 1984) p.173 .25. ibid, p.174 .26. malore, op.cit , p.76 .27. ويلفرد كنت اسميت، اسلام در جهان امروز، ترجمه حسينعلى هروى (تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1356)، ص 47.28. s.m.latif, history of the punjab ( calcutta, 1982) p.442 .29. malore, op.cit, p.77 .30. ikram, op.cit , p.282 .31. latif, op.cit, p.442 .32. malik, op.cit, p.126 .33. ibid .34. رادلف پيترز، اسلام و استعمار، ترجمه محمد خرقانى (مشهد، انتشارات آستان قدس، 1356) ص 71.35. ikram, op.cit, p.285 .36. پيترز، پيشين، ص 71.37. مشيرالحسن، جنبشهاى اسلامى و گرايشهاى قومى در مستعمره هند، ترجمه حسن لاهوتى (مشهد، انتشارات آستان قدس، 1376) ص 349.38. عزيز احمد، تاريخ تفكر اسلامى در هند، ترجمه نقى لطفى و محمد جعفر ياحقى (تهران، انتشارات كيهان، 1367) ص 17.39. پيترز، پيشين، ص 71.40. احمد موثقى، جنبشهاى اسلامى معاصر (تهران، سمت، 1374) ص 210.