«طعمه» و تحول آن در تشكيلات ادارى و مالى صدر اسلام
دكتر سيد جمال موسوى (×) «طعمه» به عنوان يك اصطلاح در تشكيلات مالى و ادارى مسلمانان در دورههاى مختلف معنى و مفهوم متفاوت داشته است . در دوره پيامبر (ص) به معنى واگذارى و بخشيدن سهمهاى مشخصى از محصولات اراضى خالصه به افراد بوده است . پس از آن در دوره خلافت نوعى اقطاع استغلال بوده و به معناى واگذارى حق بهرهبردارى از عوايد يك منطقه حكومتى به كار مىرفته است . در اين مقاله با استناد به شواهد و مدارك تاريخى مدلول اصطلاح طعمه در صدر اسلام (زمان پيامبر (ص) و خلفاى راشدين و اموى) مورد بحث و بررسى قرار مىگيرد . واژههاى كليدى:
اسلام، تشكيلات مالى، طعمه، اقطاع . يكى از نكات اساسى در بررسى واژهها و مصطلحات تخصصى ( terms ) توجه به معنى و مفهوم آنها در مراحل تاريخى است . چه بسا بىتوجهى به اين نكته، محقق را در بررسى و تحليل مساله دچار مشكل سازد و او را به سمت استنتاج نادرستسوق دهد . از جمله مصطلحات رايج در تشكيلات ديوانى اسلام، كه در دورههاى مختلف معنا و مفهوم يكسان نداشته، مصطلح «طعمه» است . در اين تحقيق، معنى و مدلول «طعمه» در صدر اسلام با توجه به مصاديق آن به اجمال بررسى مىشود . «طعمه» را به طور كلى مىتوان نوعى اعطاى حق بهرهبردارى (موقتيا دائمى) از محل عوايد دولتى از سوى حاكم اسلامى دانست . در عصر جاهلى نيز اين واژه به معنى واگذارى امتياز جمعآورى و اختصاص بخشى از باج و عوارض مرسوم به افراد به كار مىرفت، (1) اما همين واژه در عصر پيامبر (ص) به معناى «اختصاص بخشى از محصولات اراضى دولتى (اراضى خالصه يا اراضى در اختيار پيامبر) به شمارى از افراد با مقادير متفاوت» بوده است (نك: ادامه مقاله) . پس از دوره پيامبر (ص) به ويژه در عهد امويان، از اين واژه معنى و مفهوم «واگذارى موقتيك منطقه حكومتى (ولايت) براى استفاده از مازاد عوايد و درآمدهاى آنجا» (نك: ادامه مقاله) مستفاد مىشود . اين مساله كه آيا واژه فارسى «نان پاره» معادل واژه عربى «طعمه» به كار رفته استيا نه، دلايل متقنى در دست نيست . از پارهاى شواهد و قرائن چنين به دست مىآيد كه «نان پاره» در متون كهن فارسى (2) هم به معناى مستمرى و مواجب نقدى به كار رفته و هم معادل و مترادف اقطاع زمين . بعيد نيست كه واژه «نان پاره» معادل اصطلاح «خبز» (3) و «جراية» يا «جراية الخبز» (4) (هر دو ابتدائا به معناى سهميه روزانه چند قرص نان به مستخدمان درگاه و ديوان) در متون عربى باشد . در عهد پيامبر (ص) علاوه بر اقطاع زمين، اقطاع محصولات اراضى نيز مرسوم بود . در منابع از چنين اقطاعى به «اطعام» و «طعمه» تعبير شده است (نك: سطور بعد) . اقطاع محصولات اراضى در اين دوره با اقطاع استغلال يكى نيست، زيرا اقطاع استغلال مصطلحى است كه براى «اختصاص يا واگذارى مقدار معينى از خراج اراضى به نظاميان و ديوانيان ثابت در ازاى مستمرى آنان» (5) وضع شده است . ماوردى، واضع مصطلح اقطاع استغلال، (6) از اطعامات و طعمههاى پيامبر (ص) به اقطاع استغلال تعبير نكرده و نيز از آن براى جواز اقطاع استغلال شاهد نياورده است . تعريف خوارزمى (7) نيز از طعمه با طعمه معمول و مصطلح در عهد پيامبر (ص) همخوانى ندارد . خوارزمى (8) در تعريف اقطاع و طعمه، اين دو را به نحوى در مقابل هم قرار داده است . وى واگذارى دائمى رقبه زمين (قطيعه) را اقطاع، و واگذارى موقت (مادام العمر) ضيعه را - به شرط عمارت و پرداخت عشر - طعمه ناميده است . تقريبا همه طعمههاى پيامبر (ص) از محل عوايد كتيبه خيبر اعم از خرما، جو و نواة (هسته خرما) بوده است . اكثر مورخان، كتيبه را خمس اراضى گشوده شده خيبر دانستهاند . (9) اين نظر با توجه به مقدار محصول سالانه كتيبه: 8000 وسق (10) و سبتيك پنجم آن با عوايد سالانه كل اراضى خيبر: 000/40 وسق نيز تاييد مىشود (11) . در منابع از مقدار طعمهها و شمار «مطعمان» (صاحبان طعمه) به صورتهاى گوناگون سخن گفته شده است . (12) از گزارش واقدى (13) و ابن هشام (14) مىتوان به نام و نشان حدود 80 مطعم دستيافت كه مقدار طعمه آنان فى المجموع نزديك به 3500 وسق (تقريبا 85% كل عوايد كتيبه كه سالانه در اختيار پيامبر (ص) قرار مىگرفت) بوده است . منابع به اين مساله كه «آيا طعمههاى اعطايى همواره در خاندان مطعمان - به عنوان حقى ثابت و دائمى - برقرار بوده استيا نه» پاسخ روشنى ندادهاند . پاسخ فقهى مساله بنابر ديدگاه ماوردى (15) (ديدگاه كلى ماوردى درباره اموال متعلق به بيتالمال، نه مشخصا درباره طعمهها) اين است كه طعمهها حداكثر در طول حيات صاحبان طعمه معتبر است . اين نظر فقهى در برخى از گزارشهاى مربوط به عملكرد عمر بن خطاب نيز تاييد شده است . (16) معالوصف، روايتهاى ديگرى نيز متعارض با روايتهاى پيشين وجود دارد . بر اساس يكى از اين روايتها، طعمهها پس از مرگ صاحبان طعمه، از عهد پيامبر (ص) تا زمان عثمان بن عفان به ورثه آنان مىرسيد و آنان در نگهدارى، فروش و هبه آن آزاد بودند . (17) در گزارش ديگرى آمده است كه عمر بن خطاب زمانى كه مىخواست اراضى خيبر را پس از كوچاندن يهوديان ميان صاحبان سهام تقسيم كند، ازواج النبى را ميان طعمههاى اعطايى از سوى پيامبر (ص) و اقطاع آب و زمين مخير كرد . به دنبال اين پيشنهاد عايشه و حفصه زمين را اختيار كردند و ديگران وسوق تضمين شده را . (18) عايشه بعدها وقتى كه مىديد مروان بن حكم - در ايام خلافتخود - وسوق تضمين شده را به موقع و يا تمام و كمال به صاحبان طعمه نمىپردازد، از پيشنهاد عمر و قبول اقطاع زمين به جاى طعمه اظهار رضايت مىكرد . (19) بنا بر روايت ديگر، همه مطعمان - نه فقط ازواج النبى - مشمول اين پيشنهاد عمر واقع شدند . (20) بر پايه روايت اخير، صاحبان طعمه مجاز به فروش آنها نيز بودند . از همين رو اشعرىها و رهاوىها (21) طعمه خودشان را كه [سالانه] به مقدار صد وسق بوده به قيمت 5000 دينار - به ترتيب - به عثمان بن عفان و معاويه بن ابى سفيان فروختند . (22) واقدى همچنين به نقل از شعيب بن طلحه (از نوادگان ابوبكر) گزارش داده است كه طعمه ابوبكر، به مقدار صد وسق، تا زمان عثمان در اختيار فرزندان او و سپس تا زمان عبدالملك بن مروان در اختيار همسرانش ام رومان و حبيبه قرار داشت . (23) آخرين گزارش موجود كه از پرداخت طعمهها به ورثه مطعمان حكايت مىكند، گزارشى است از بلاذرى به نقل از متصدى زمينهاى كتيبه خيبر در عهد عمر بن عبدالعزيز . (24) همانطور كه گذشت، تقريبا همه طعمهها از محل كتيبه خيبر اطعام شده بود . تنها دو مورد از طعمههاى پيامبر (ص)، خارج از عوايد كتيبه گزارش شده است:1 - طعمه پيامبر (ص) به مخوس از نمايندگان وفد حضرموت، از محل صدقات آنجا; (25) 2 - طعمه پيامبر (ص) به بنىعريض (از يهوديان وادى القرى) به مقدار 10 وسق گندم و 10 وسق جو در هر برداشت، و 50 وسق خرما در هر سال . (26)گزارش واقدى از دائمى بودن طعمه پيامبر (ص) به يهوديان بنىعريض حكايت مىكند . در منابع گزارشى دال بر تجديد طعمه - با همان مفهوم رايج در عهد پيامبر (ص) - در دو دوره خلفاى راشدين و امويان نيامده، اما از اين واژه در معنى و مفهوم ديگر استفاده شده است (نك: سطور بعد) . البته بنا بر شواهد تاريخى، مطعمان زمان پيامبر (ص) و يا وارثان آنان - چنانكه گذشت - تا عهد عمر بن عبدالعزيز سهم خود را از طعمه مقرر دريافت مىكردند و پس از آن گزارشى در اين باره نيامده است . همچنين در يك مورد (27) از طعمه بخشى از خراج آذربايجان به اشعثبن قيس كندى از سوى عثمان بن عفان سخن به ميان آمده است . چنانكه گذشت، تعريفى كه خوارزمى درباره طعمه عرضه كرده استبا مفهوم و مصداق طعمه مرسوم در زمان پيامبر (ص) منطبق نيست . از تعريف خوارزمى چنين برمىآيد كه طعمه نوعى اقطاع موقت و غير موروثى بوده است و صاحب طعمه در طول مدتى كه طعمه را در اختيار داشت موظف به آباد و داير داشتن آن و پرداخت عشر از محل عوايد آن بوده است . (28) با اين وصف، اگر تنها موقتبودن اقطاع را شاخص اصلى طعمه بدانيم، تعريف خوارزمى با طعمه مرسوم در دوره امويان - با استناد به شواهد اندكى كه از كاربرد طعمه در اين دوره وجود دارد - قابل انطباق است . از جمله اين طعمهها، يكى طعمه سرزمين مصر استبه عمرو بن عاص، در طول حيات او (29) از سوى معاويه - عمرو عاص از طريق اين طعمه مازاد عوايد مصر را پس از پرداخت عطاياى سپاهيان و تامين ساير هزينهها براى خود برمىداشت - و ديگرى وعده طعمه مصر و خراسان از سوى عبدالملك بن مروان است - به ترتيب - به عبدالعزيز بن مروان و عبدالله بن خازم سلمى (نك: سطور بعد) . بنا بر گزارش يعقوبى، عبدالملك بر آن شد تا عبدالعزيز را از ولايتعهدى خلع و پسرش وليد را جانشين خود كند; بدين منظور كس به نزد عبدالعزيز، والى مصر، فرستاد و از او خواست كه در ازاى دريافت طعمه مصر، خود را از ولايتعهدى بر كنار نمايد . (30) طبرى نيز در گزارشى آورده است كه عبدالملك در سال 72 هجرى به عبداللهبن خازم سلمى نامه نوشت و به او وعده داد كه اگر دست از مخالفتبر دارد و با وى بيعت كند، خراسان را به مدت هفتسال و به روايتى ده سال طعمه او خواهد كرد . (31) با وجود اين، بايد بين طعمه ايالتى وسيع همچون مصر و خراسان و طعمه «ضيعه» كه به طور خاص در تعريف خوارزمى - در مقابل قطيعه در تعريف اقطاع - آمده است، تفاوت قائل شد . بعيد نيست كه لمبتون (32) با توجه به همين تمايز، طعمههاى رايج در دوره امويان (33) را تقريبا معادل اقطاع ديوانى (به معناى دقيق كلمه) ذكر كرده است . با توجه به شواهد اندكى كه وجود دارد، مىتوان گفت كه مصطلح طعمه در عهد امويان وجود داشت . مشخصههاى طعمه معمول در اين دوره را مىتوان چنين برشمرد:1 - موضوعله طعمه در اين دوره نه قطيعه بوده، نه ضيعه و نه سهم معينى از عوايد اراضى دولتى، بلكه يك عمل (ناحيه) حكومتى بوده است;2 - «مطعم» (34) يا صاحب طعمه در اين دوره در مقام والى بود و يا پس از واگذارى طعمه در مقام والى جاى مىگرفت و طعمه نيز از سوى خليفه واگذار مىشد;3 - طعمه موروثى نبود و حداكثر تا پايان عمر صاحب طعمه اعتبار داشت;4 - مازاد عوايد منطقه مورد طعمه، پس از صرف هزينههاى محلى، به جاى اينكه به مركز خلافت ارسال شود، در اختيار و تصرف صاحب طعمه قرار مىگرفت . استنتاج
1 - كاربرد اصطلاح طعمه به عنوان «امتيازى مالى» به عصر جاهلى بر مىگردد . 2 - در دوره پيامبر (ص) از اين اصطلاح براى اعطاى عوايد اراضى دولتى به افراد استفاده مىشده است . 3 - در دوره خلفاى راشدين و امويان طعمه مرسوم در عهد پيامبر (ص) تجديد نشد، ولى صاحبان و ورثه طعمههاى اعطايى پيامبر (ص) همچنان از آن امتياز بهرهمند بودند . 4 - طعمه به عنوان حق بهرهبردارى موقت از عوايد يك منطقه حكومتى - البته بنابر شواهد اندك تاريخى - در دوره خلافت راشدين و امويان، خاصه در دوره اموى، مطرح بوده است . منابع:
- ابن تغرى بردى، ابوالمحاسن، النجوم الزاهرة فى ملوك مصر و القاهرة (مصر، المؤسسة المصرية العامة للتاليف و الترجمة، بىتا) . - ابن رجب، عبدالرحمنبن احمد، الاستخراج لاحكام الخراج، در فى التراث الاقتصادى (بيروت، دارالحداثه، 1990) . - ابنسعد، محمد، الطبقات الكبرى (بيروت، دار بيروت لطباعة و النشر، 1985) . - ابن هشام، السيرة النبوية (بيروت، دارالمعرفة، بىتا) . - ابوعبيد، قاسمبن سلام، كتاب الاموال (بيروت، دارالفكر، 1988) . - ابويوسف، يعقوببن ابراهيم، الخراج، در فى التراث الاقتصادى (بيروت، دارالحداثة، 1990) . - بخارى، محمدبن اسماعيل، صحيح بخارى (بيروت، دار احياء التراث العربى، بىتا) . - بغدادى، محمدبن مؤيد، التوسل الى الترسل، به كوشش احمد بهمنيار (تهران، شركتسهامى چاپ، 1315ش) . - بلاذرى، احمد، فتوح البلدان (بيروت، دارالكتب العلمية، 1978) . - جوادعلى، المفصل فى تاريخ العرب قبل الاسلام (بيروت و بغداد، دارالعلم للملايين و مكتبة النهضة، 1970 - 1971) . - خوارزمى، محمدبن احمد، مفاتيح العلوم (مصر، بىنا، 1342ق) . - راوندى، محمدبن على، راحة الصدور و آية السرور، به كوشش محمد اقبال (بىجا، امير كبير، 1364) . - طبرى، محمدبن جرير، تاريخ الطبرى (بيروت، دارالكتب العلمية، 1988) . - طوسى، نظام الملك، سير الملوك (سياست نامه)، (تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 2535) . - قلقشندى، احمدبن عبدالله، صبح الاعشى فى صناعة الانشاء (بيروت، دارالكتب العلمية، 1987) . - لمبتون، آ . س، مالك و زارع در ايران، ترجمه منوچهر اميرى (تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1362) . - ماوردى، ابوالحسن، الاحكام السلطانية و الولايات الدينية (بىجا، دارالفكر، بىتا) . - مقريزى، احمدبن على، السلوك، به كوشش محمد مصطفى (قاهره، بىنا، 1956 - 1970) . - - ، الخطط (قاهره، مكتبة الثقافة الدينية، بىتا) . - موسوى، جمال، تكوين و تحول اقطاع دراسلام از آغاز تا پايان دوره امويان (رساله دكترى)، (دانشگاه تربيت مدرس، 1378ش) . - واقدى، محمدبن عمر، كتاب المغازى (بيروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1989) . - يعقوبى، ابن واضح، تاريخ اليعقوبى (بيروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1993) . ×) استاديار دانشگاه تهران . 1 . جواد على، المفصل فى تاريخ العرب قبل الاسلام، ج 4، ص 48 . 2 . نظام الملك طوسى، سير الملوك (سياست نامه)، ص 21، 37، 38، 45، 156، 205 و 252; محمد بن على راوندى، راحة الصدور و آية السرور، ص 110; محمدبن مؤيد بغدادى، التوسل الى الترسل، ص 95 . 3 . احمد بن على مقريزى، الخطط، ج 1، ص 88; احمدبن على مقريزى، السلوك، ج 1، ص 85 . 4 . احمدبن عبدالله قلقشندى، صبح الاعشى فى صناعة الانشاء، ج 11، ص 42; احمدبن على مقريزى، السلوك، ج 4، ص 504; ابوالمحاسن ابنتغرى بردى، النجوم الزاهرة فى ملوك مصر و القاهرة، ج 6، ص 168 . 5 . ابوالحسن ماوردى، الاحكام السلطانية و الولايات الدينية، ص 194 - ص197 . 6 . عبدالرحمنبن احمدبن رجب، الاستخراج لاحكام الخراج، در فى التراث الاقتصادى، ص 731 . 7 . محمدبن احمد خوارزمى، مفاتيح العلوم، ص 40 . 8 . همان . 9 . محمدبن عمر واقدى، كتاب المغازى، ج 2، ص 692 - 693; ابن هشام، السيرة النبوية، ج 2، ص 349; احمد بلاذرى، فتوح البلدان، ص 39; محمدبن جرير طبرى، تاريخ الطبرى، ج 2، ص 140; قاسمبن سلام ابوعبيد، كتاب الاموال، ص 71، ش 142 . 10 . محمدبن عمر واقدى، كتاب المغازى، ج 2، ص 693 . هر «وسق» يا «بار شتر» در عصر پيامبر (ص) برابر بود با 60 صاع، يعنى حدود 100 كيلوگرم (والترهينس، اوزان و مقياسها در اسلام، ص 85 و 82) . 11 . قاسمبن سلام ابوعبيد، كتاب الاموال، ص 98، ش 193; محمدبن عمر واقدى، همان، ج 2، ص 691 . 12 . محمدبن عمر واقدى، همان، ج 2، ص 694 - 695; ابن هشام، همان، ج 2، ص 349، 351 - 353; احمد بلاذرى، همان، ص 41; محمدبن اسماعيل بخارى، صحيح بخارى، ج 3، ص 372، ش 2 . 13 . همان . 14 . همان . 15 . ابوالحسن ماوردى، الاحكام السلطانيه، ص 168، 171 . 16 . محمدبن عمر واقدى، همان، ج 2، ص 697 - 698 و 699، روايت عبدالرحمنبن عبدالعزيز . 17 . همان، ج2، ص 699، روايت ابراهيم بن جعفر . 18 . همان، ص 719 - 720; محمدبن اسماعيل بخارى، همان، ج 3، ص 371، ش 2 يعقوب بن ابراهيم ابويوسف، الخراج، در فى التراث الاقتصادى، ص 208 . 19 . محمدبن عمر واقدى، همان . 20 . همان . 21 . رهاوىها، طايفهاى از مذحج كه وفد آنان در سال 10 هجرى به حضور پيامبر (ص) رسيد (محمد ابن سعد، الطبقات الكبرى، ج1، ص344) . 22 . محمد بن عمر واقدى، همان; ابن سعد، همان . 23 . همان ، ج2، ص 698 - 699 . 24 . احمد بلاذرى، همان، ص 41 . 25 . ابن سعد، همان، ج1، ص 349 . 26 . همان، ج1، ص279; محمد بن عمر واقدى، همان ج3، ص1006 . 27 . محمد بن جرير طبرى، همان، ج3، ص 147 . 28 . محمد بن احمد خوارزمى، همان، ص 40 . 29 . ابن واضح يعقوبى، تاريخ اليعقوبى، ج2، ص 85، 129; قس: ابنتغرى بردى، همان، ج اول، ص 63; مقريزى، الخطط، ج1، ص 300 . 30 . همان، ابن واضح يعقوبى، همان، ج2، ص 201 . 31 . محمد بن جرير طبرى، همان، ج3، ص 531 - 532 . 32 . آ . س لمبتون، مالك و زارع در ايران، ص 135; قس: ص 83 . 33 . در نوشته لمبتون عبارت «صدر اسلام» آمده نه «دوره امويان» ، ولى نظر به تمايز دقيقى كه ميان طعمه در عهد پيامبر (ص) و دوره امويان وجود دارد و با اين احتمال كه مراد لمبتون از «صدر اسلام» در اينجا به طور خاص «دوره امويان» بوده، در متن به جاى «صدر اسلام» دوره امويان آوردهايم . 34 . محمدبن عمر واقدى، همان، ج 2، ص 697 و احمد بلاذرى، فتوح البلدان، ص 41 واژه «مطعم» را براى مشمولان طعمه در عهد پيامبر (ص) به كار بردهاند . بر همين قياس، صاحبان طعمه در دوره امويان را نيز «مطعم» ناميدهام، هر چند مفهوم طعمه در اين دو دوره كاملا با هم متفاوت است .