روش ابن غضائري در نقد رجال - روش ابن غضائری در نقد رجال نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

روش ابن غضائری در نقد رجال - نسخه متنی

مهدی جلالی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

روش ابن غضائري در نقد رجال

دكتر مهدي جلالي

چكيده

علم جرح و تعديل، ترازوي راويان احاديث است كه چون سنگين برآيد، مقبول مي‌افتند، و چون سبك برآيد، مردود مي‌گردند. در عرصة اين دانش، دربارة ابن غضائري كه از رجال شناسان بزرگ شيعه در عصر متقدّم است، به سبب تأليف كتابي كه در آن راويان ضعيف و مذموم را در قلمرو حديث شيعه شناسانيده است، بحث پي‌گير و گسترده‌اي در قرون متأخر در گرفته و سخنان موافق و مخالف بسياري درباره وي گفته شده است. برخي مخالفان، روش او را در نقد رجال مورد انتقاد قرار داده‌اند و وي را به جرح شتابزده و تضعيف بي‌رويه راويان متهم نموده‌اند. نگارنده ضمن پرداختن به اين گونه آراء، استدلال كرده است كه ابن غضائري با تمركز افكارش در يك كانون (علم رجال) ويژه (تخصص) گرا بوده و نه باشتاب كه با تأملي خبره‌وار و پخته، با سخنان كوتاه و بسيار سنجيده به شيوه‌اي روشمند به نقد حال روايان پرداخته و در اين راه از روش استوار و عالمانة قدما پيروي كرده و متدولوژي نقد داشته است.

كليدواژه‌ها : ابن غضائري، حديث شيعه، راويان حديث، نقد رجال، روش‌شناسي.

1 ـ 1 ـ ابن غضائري و ديدگاههاي موافق

احمد بن حسين بن عبيدالله بغدادي معروف به ابن غضائري از دانشمندان بزرگ شيعه در قرن چهارم و پنجم هجري است. از سدة 7 ق، در پي مطرح شدن كتاب الضعفاء كه تأليف آن را نخستين بار احمد بن طاووس در حل الاشكال به او نسبت داده و تنها در ذكر راويان و محدثان ضعيف بوده است بحث پي‌گير و گسترده‌اي در ميان رجال شناسان متأخر در گرفته و شخصيتي از او ساخته شده كه بيشتر معرف نويسندة كتاب الضعفاء است. (انصاري، 4/362). صاحب نظران دربارة ابن غضائري بسيار سخنها گفته‌اند مانند اين كه او از مشايخ بزرگ و از ثقاتي است كه نيازي به تصريح به وثاقتشان نيست (قمي، عباس، 1/371). او از بزرگان مورد اعتماد و از همتايان شيخ طايفه و نجاشي است و اين دو با او هم صحبت بوده‌اند (آقا بزرگ تهراني، الذريعه، 4/289). وي عالم و عارفِ جليل و بزرگ (اعلمي، 3/162) و استادي كبير، آگاه از فنّ رجال و در اين امر خبير بوده است (أمين، 2/565، به نقل از بحر العلوم). ابن غضائري از ناقدان رجال و پژوهندگان اخبار بوده و اطلاعات گسترده‌اي در رجال داشته است (شوشتري، الأخبار الدخيله، ص 96) و نجاشي كه موثق‌ترين اشخاص نزد شيعه ـ اعمّ از موافقان و منتقدان ابن غضائري ـ است، رفيق، همدرس و شاگرد ابن غضائري بوده (آقا بزرگ تهراني، الذريعه، 4/289) كه گاه از او به صورت شفاهي و گاه از كتابهاي وي روايت مي‌كند (نجاشي، ص 459، 355، 325، 269، 258، 219، 198، 193، 151، 143، 141، 121، 120، 112، 83، 77، 52، 37، 11) و در مواضع متعددي بارها و بارها به همراه طلب رحمت الهي براي نامبرده، از او به گونه‌اي ياد مي‌كند كه مي‌رساند وي استادش بوده و در ترجمه «ابن شيران» به اين امر تصريح مي‌كند (آقا بزرگ تهراني، الذريعه، 6/326؛ همو، طبقات اعلام الشيعه، 2/15، شوشتري، همان‌جا، ص 97؛ همو، قاموس الرجال، 1/440؛ خواجوئي، ص 302 ـ 301، 295، 283؛ سبحاني، ص 81؛ نجاشي، ص 269، 259 ـ 257، 141، 83 و بسياري صفحات ديگر). هر كه در «رجال» نجاشي نظر كند در مي‌يابد كه ابن غضائري را نزد او عظمت و مقامي ارجمند بوده و از نظرات رجالي و تاريخي وي بسيار استفاده نموده و به گفته‌هاي وي در زمينة رجال و آثارشان ارزش بسياري داده است (انصاري، همان‌جا؛ خواجوئي، ص 286؛ نجاشي، ص 459، 325، 219، 193، 151، 83 و …). در ميان صاحب نظران «علامه حلّي، از همه بهتر اهداف ابن غضائري را فهميده و به آن عمل كرده و با قدرت به آن روي آورده است» (حسيني جلالي، ص 29؛ حلّي، خلاصه الأقوال، از ص 311 تا ص 426 به ويژه نك: ص 389، 360، 349، 337، 331، 326، 324، 320، 318، 316). ابن غضائري پيشاهنگ تأليف كتابهاي «فهرست مصنفات» و «فهرست اصول» شيعه به طور كامل بوده است (طوسي، فهرست، ص 32؛ شوشتري، قاموس الرجال، 1/48) و اثر ديگري در «تاريخ» داشته كه موضوع آن «وفيات الرجال» بوده است (نجاشي، ص 77). او همچنين كتاب الضعفاء و المذمومين و كتاب الثقات و الممدوحين را تأليف نموده كه علامه حلّي به هر دو اثر اشاره كرده است (آقا بزرگ تهراني، طبقات، 2/15؛ امين، 2/556؛ شوشتري، قاموس الرجال، 1/442؛ حسيني جلالي، ص 14 ـ 13، حلّي، خلاصه الأقوال، ص 404). ابن غضائري موثق است زيرا مانند پدرش از مشايخ نجاشي بوده و مشايخ نجاشي همه ثقه مي‌باشند (شوشتري، الاخبار الدخيله، ص 152؛ خوئي، 2/105، 10/22).

1 ـ 2 ـ ابن غضائري و ديدگاههاي مخالف

اما به جز موافقان، وي مخالفاني هم داشته است. مخالفان ابن غضائري و موقف رجالي او «بيشتر اخبارياني هستند كه تضعيفات ابن غضائري آنان را به وحشت انداخته است، مانند مجلسي درگذشته و اخيراً محدث نوري. و در ميان آنان اشخاصي مانند ميرزاي قمي وجود دارند كه در فن [رجال وارد و] متمحِّض نيستند. اينان ابن غضائري را متّهم كرده‌اند كه او با اموري كه سبب جرح نمي‌گردد يا در آنها اختلاف نظر وجود دارد، در جرح راويان شتاب مي‌گيرد و بر كثرت جرح و تضعيفات او تاخته‌اند، تا جايي كه گفته‌اند: «هيچ كس از طعن او سالم نمانده است» و او را «طعان» خوانده‌اند (حسيني جلالي، ص 21 ـ 20؛ براي اطلاع بيشتر از اينگونه داوري‌ها ر. ك: شيخ انصاري؛ 1/57، 2/363؛ خواجوئي، ص 296؛ كلباسي، 1/52؛ ميرداماد، ص 59). «كم ثقه‌اي است كه از طعن ابن غضائري مصون مانده باشد، ديگران جاي خود دارند؛ بنابراين، اعتماد به جرح وي اندك است» (قمي، ميرزا ابوالقاسم، 4/393).

1 ـ 3 ـ دفاع از ابن غضائري

در پاسخ به اين مخالفان و اين گونه انتقادها، موافقان خاطر نشان نموده‌اند: «هر كس، كتاب ابن غضائري را بنگرد و از شيوة علمي كه در آن به كار رفته مطلع باشد و رجاليان بزرگ معاصرش را با او بسنجد، در مي‌يابد كه اين شخص از پيشوايان فن و ناقدان بسيار زبردست در علم رجال است و با شيوة علمي متيني كه دارد، در تكاپوهاي رجالي خود از روشهاي قدما پيروي مي‌كرده است، روشي كه «خبرگان فن رجال» بدان همواره اعتماد كرده و اطمينان دارند» (حسيني جلالي، ص 21). لذا، اين نظر مطرح شده است كه ابن غضائري سرآمد نقادان در تاريخ رجال حديث شيعه محسوب مي‌گردد (قاموس الرجال، 1/443).

1 ـ 4 ـ هدف مقاله

موافقان، دربارة ابن غضائري اين «فرضيه» را طرح نموده‌اند كه او ده قرن پيش در نقد احوال راويان، داوري بر پايه پيش پنداشته‌ها را كنار گذارده، نه با شتاب كه با پختگي و متانتي در خور، و با تبعيت از اصول دقيق علمي با مجموع جوانب و زواياي آن و با ذهن و روحي انباشته از دانش و مشاهده و تجربه، با سخناني كوتاه و سنجيده و شيوه‌اي روشمند به داوري دربارة راويان و رجال احاديث پرداخته است.

اثبات علمي و مستدلّ اين «فرضيه» هدف اين مقاله است.

2 ـ استخدام اصطلاحات علمي

يكي از ويژگي‌هاي اسلوب ابن غضائري، به كارگيري تعبيرهاي علمي و اصطلاحات رجالي در بيان أدلّه جرح و تضعيف يا تعديل و توثيق راويان است (حسيني جلالي، ص30) شماري از مصطلحات و تعابير مورد اشاره كه عمدتاً در وصف راويان و در پاره‌اي موارد در بيان چگونگي روايت و حديث آنان مي‌باشد، بدين قرار است:

«ثقه» (شخص موثق و مورد اعتماد و اطمينان) (ابن الغضائري، ص 121، 115 ـ 114، 111 ـ 110).

«ثقه ثقه» (اكيداً موثق و …) همو، ص 117 ـ 116، 114، 77).

«غالٍ» (فاسد در عقيده و عمل) (مامقاني، تلخيص المقباس، ص 132؛ نوبختي، ص 82؛ ابن الغضائري، ص 120، 97، 82، 77، 69، 40).

«غالٍ في مذهبه (غال المذهب)» (مترادف «غالٍ» با قيد تأكيد) (همان‌جا، ص 89، 86، 56). اساساً غالي‌گري نوعي انحراف از مذهب معتدل و صحيح است. در مواردي قيد «مذهب» را براي تأكيد به غلّو مي‌افزايد.

«كذّاب» (بسيار دروغگو) (همو، ص 100، 95، 88).

«متروك الحديث» (شخصي كه حديثش بي‌اعتبار تلقي و ترك شده است) (همو، ص 78).

«متهافت» (تناقص گو) (همان‌جا، ص 95، 82، 78) مصدر كلمه، به معناي «تناقص گويي» و اسم فاعل آن يعني «شخصي كه آراء يا سخنان متناقض دارد» (نك: ابراهيم انيس و ديگران، 2/989).

«مجهول» (ناشناس در هويت يا احوال و صفات) (ابن الغضائري، ص‌‌98، 85، 54).

«مرتفع في المذاهب» و «مرتفع القول» (مترادف «غالٍ») (همو، ص 103 ـ 102، 91، 87، 76 ـ 75) تعابير ديگري از «غاليگري» است.

«وضاع» (بسيار جعل كننده) (همو، ص 99).

«مضطربٍ» (متزلزل، لرزان و بي‌ثبات) گاه اضطراب در نسب راوي است (همو، ص 119) گاه در حديث او (همان‌جا) گاه در مذهب (همو، ص 118) و گاهي نيز كار و بار راوي مضطرب است (مضطرب الامر) (ص 68).

«منكر» اصطلاحي است كه يك بار با قيد «حديث» همراه مي‌گردد (منكر الحديث = داراي حديث متفرد = تك راوي) همو، ص 116 ـ 115، 98) و گاه بدون قيد ـ غالباً به صيغه جمع (مناكير) ـ مي‌آيد (همو، ص 119، 99) و در هر دو شكل، حديث راوي را توصيف مي‌كند.

«موضوع» (ساختگي و جعلي). اين اصطلاح را در مقام وصف «تفسير عسكري» و «كتاب سُلَيم بن قيس» بيان داشته است (همو، ص 119، 98).

3 ـ تفكيك وجوه ضعف راويان

راوي ممكن است از يك يا چند جهت ضعف داشته باشد:

1 ـ ضعف در دين و مذهب كه عبارت از غير امامي بودن راوي و پيوسته بودن او به يكي ديگر از مذاهب اسلامي است (ابن الغضائري، ص 97، 91 ـ 89، 86 ـ 85، 72 ـ 70، 67، 54، 47، 39؛ حسيني جلالي، ص 31 ـ 30، 23).

2 ـ ضعف در روايت و نقل كه عبارت از فقدان ويژگي عدالت در راوي و مصداق آن دروغگو بودن وي در روايت و نقل است (ابن الغضائري، ص 80، 78، 69، 65، 54، 48؛ حسيني جلالي، همان‌جا).

3 ـ ضعف در حديث و استواري [متن روايت شده] كه عبارت از سوء حفظ و ضبط در راوي است. (ابن الغضائري، ص 100، 96، 86، 46، 39؛ حسيني جلالي، همان‌جا).

4 ـ اگر راوي در همة جهات مذكور ضعف داشته باشد، با عنوان كلّي «ضعيف» بدون هيچ قيدي از او ياد مي‌كند (ابن الغضائري، ص 102، 95، 84، 74، 62، 50، 42، 36؛ حسيني جلالي، همان‌جا).

روش دقيق تفكيكي ابن غضائري در نقد حال «ابو يعقوب اسحاق بن محمد» به وضوح قابل مشاهده است: «1 ـ فاسد المذهب، 2 ـ كذّابٌ في الروايه، 3 ـ وضّاعٌ للحديث» (ابن الغضائري، ص 41). در اين تقسيم، همة جهات ضعف راوي را جدا جدا بيان مي‌دارد. نمونة ديگر، دربارة «هشام بن ابراهيم عبّاسي» است كه نخست به اين نكته اشاره مي‌كند كه وي مورد طعن (ايراد عيب و بدگويي) قرار گرفته است، سپس به تفكيك در وجوه احوال او مي‌پردازد و مي‌نويسد: «نزد من عيب و اشكال بر مذهب او وارد است نه بر خود وي» (ابن الغضائري، ص 116) و بدين گونه با رفع ابهام از يك تعبير كلّي دربارة راوي، دايرة جرح وي را محدود مي‌سازد.

4 ـ استخدام الفاظ و تعابير ذو وجهين

گاهي اين الفاظ و تعبيرهاي دو وجهي، به دو اعتبار مختلف همزمان بر جرح و تعديل راوي دلالت دارند. از اين گونه است تعبير «ويجوز ان يخَرّج [حديثه] شاهداً» كه طبق آن روايات راوي ارزش و اعتبار اين را ندارد كه بتوان مستقلّاً به آن استناد جست، بنابراين به گونه‌اي بر «جرح راوي» دلالت دارد ليكن چون بالاخره به عنوان «شاهد» يعني «مؤيد مضمون حديث ديگر» (مدير شانه‌چي، ص 62) مورد توجه قرار مي‌گيرد و مي‌توان به آن استناد جست، از غلظت جرح كاسته و نوعي «تعديل خفيف» از آن فهميده مي‌شود (ابن الغضائري، ص 116، 96 ـ 95، 86، 79، 75، 73، 70، 66، 60، 57، 50، 38 ـ 37). اين رويكرد نشان مي‌دهد كه ابن غضائري ناقدي نكته سنج و دورنگر است و به فرو كاستن عوامل ضعف از ساحت راويان علاقه دارد. چنين دور نگري‌هايي در حوصلة پاره‌اي از مخالفان او نيست.

در مواردي، الفاظ و تعبيرهاي دو وجهي، با توجه به قرائن، دربارة يك راوي بر جرح و هشدار و دربارة راوي ديگر بر تعديل دلالت دارد مانند تعبير: «يدخل حديثه في حديث اصحابنا» يعني حديث راوي ضمن احاديث راويان و محدثان شيعه مي‌آيد.

1 ـ دلالت بر جرح. تعبير مذكور ذيل نام «احمد بن رَشَد بن خُثَيم عامري هلالي» آمده و چون در جنب آن با الفاظ نيرومند جرح (ضعيف و فاسد) همراه گشته است، بر جرح راوي دلالت دارد و نشان مي‌دهد كه ميراث حديثي شيعه از آفات، سوگمندانه مصون نمانده است و اين كار كمي نبوده، نه پندارش و نه خبر و گزارشش ذهن ابن غضائري را آسوده نمي‌گذاشت و لازم مي‌ديد نسبت به اين خطر تذكر و هشدار دهد (ابن الغضائري، ص 37).

2 ـ دلالت بر توثيق. همين تعبير به شكل «لكنَّ حديثه يجييء في حديث اصحابنا» دربارة «ابن عقده» آمده و صرفاً با اين اشاره كه وي از «زيديه» بوده، همراه گشته است كه بر ضعف مذهب راوي دلالت دارد. امّا از آنجا كه ابن غضائري علم رجال را، يك تخصّص و فرآيند جرح و تعديل راويان را فرآيندي كاملاً فني و علمي مي‌داند مانند ديگر دانشمندان اين فن، ميان ضعف راوي در مذهب از يك سو و وثاقت و استواري او در راويت (= نقل حديث) و حديث (= متن نقل شده) از سوي ديگر (همو، ص 118، 111 درباره ابوبصير) و بالعكس (همو، ص 39) قائل به تفكيك است. بنابراين با آوردن چنين تعبيري دربارة ابن عقده بر اعتماد شيعه امامي به روايت و حديث او و موثق بودنش در اين دو عرصه اشاره مي‌كند (همو، ص 111؛ جلالي، ص 187 ـ 185؛ طوسي، رجال، ص 409؛ همو، فهرست، ص 73؛ نجاشي؛ ص 94).

5 ـ تمييز مشتركات

پس از تضعيف «علي بن حسّان بن كثير [هاشمي]» جانب احتياط را فرو نمي‌گذارد و براي احتراس، رفع ابهام و دفع ايهام، بلافاصله نام «علي بن حسّان واسطي» را مي‌آورد و با تعبير «ثقه، ثقه»، وثاقت كامل وي را مورد تأكيد قرار مي‌دهد (ابن الغضائري، ص 77). «در اسناد روايات شيعه، دو تن به نام علي بن حسّان به چشم مي‌خورد يكي علي بن حسّان هاشمي (وابستة محمد بن علي بن عبدالله بن عباس) كه او را فاسد الاعتقاد، ضعيف، كذّاب و در زمرة غلات معرفي كرده‌اند و ديگري علي بن حسّان واسطي كه او را ثقه و شايستة اعتماد دانسته‌اند» (خوئي، 11/313 ـ 311؛ طباطبايي، ص121).

6 ـ تعيين طبقه راويان

ابن غضائري گاه به طبقة راوي تصريح مي‌كند مانند اين كه او را «تابعي» مي‌نامد و به روايت وي از «صحابي» اشاره مي‌كند (ابن الغضائري، ص 65 ـ 69، 36).

گاه با تعيين كساني كه از رواي روايت نموده‌اند به طبقة وي تلويحاً اشاره مي‌نمايد. براي نمونه به روايت ابن بابويه از «تميم بن عبدالله» اشاره مي‌كند و تلويحاً مي‌فهماند كه وي در طبقة مشايخ شيخ صدوق (ابن بابويه) جاي داشته است (همان‌جا، ص 45).

چنانچه شخص از راويان ائمه (ع) باشد، به اين امر تصريح و آن را روشن مي‌كند (همان‌جا، ص‌116، 101، 90، 84، 73، 63، 58، 51، 46، 36 و بسياري صفحات ديگر).

7 ـ شناساندن مؤلّفات راويان

ابن غضائري در مواردي مؤلّفات راويان را به نام و نشان يا به موضوع آن مي‌نامد، مانند كتاب سليم بن قيس و كتاب في الصلاه. بنابراين معرفي آثار راويان گاه به شكل دقيق يا نسبتاً دقيق است (ابن الغضائري، ص 119، 96، 79، 63 ـ 62،53، 36). گاه، اشاره اجمالي به أثر راوي دارد (همو، ص 104، 99، 56، 51، 46). زماني هم به مجعول بودن يك اثر و احتمال دست داشتن راوي يا شخص ديگري در جعل آن تصريح مي‌كند، مانند تصريح به مجعول بودن «كتاب سليم» و اين كه محافل شيعه جعل آن را به ابان بن ابن عياش نسبت مي‌دهند (همو، ص 119 ـ 118، 63، 36) و اشارة صريح به مجعول بودن تفسير منسوب به حضرت عسكري (ع) و دروغ بودن نسبت چنين مجموعة معيوبي به آن امام همام (همو، ص 98، نيز نك: شوشتري، الاخبار الدخيله، ص 152).

8 ـ تعيين نامهاي مجعول و راويان ساختگي

برخي نامها كه در ميان راويان مذكور افتاده‌اند، بي‌مسما و موهوم و ساختة ذهن و خيال سازندگانند:

ابن غضائري دربارة «ابراهيم بن عبيدالله بن علاء مدني» مي‌نويسد: «به باور من اين نام ساختگي و بر بيش از يك تن اطلاق شده است» (ابن الغضائري، ص 38؛ شوشتري، قاموس الرجال، 1/69).

از «عبدالله بن محمد بلَوي مصري»دربارة عماره بن زيد خيواني مصري پرسيدند: اين شخص كيست كه تنها تو از او روايت مي‌كني؟ پاسخ داد: «او مردي بود آسماني، فرود آمد، بر من حديث كرد سپس به آسمان بر شد» (ابن الغضائري، ص 78 ـ 77). آن گاه ابن غضائري به نقل از صاحب نظران شيعه (اصحابنا) دربارة «عماره بن زيد» افزوده است: «اين نامي است كه مصداق خارجي ندارد و در سيماي هر حديثي كه از اين نام روايت كنند، دروغ هويداست» (همان‌جا).

دربارة «سليم بن قيس هلالي» آورده است: «اصحاب ما پيوسته يادآور مي‌شدند كه سلَيم ناشناخته است و ذكري از او در خبري نيست» (ابن الغضائري، ص 63؛ حلّي، خلاصه الأقوال، ص 162).

9 ـ شناساندن راويان مسامحه كار

ابن غضائري راوياني را كه از ضعفا و مجهولان روايت مي‌كنند و در امر روايت و نقل احاديث دقت و توجه ندارند و بي‌مبالاتند، معرفي كرده است. «نزد قدما، روايت از ضعفا، طعني عظيم بوده است» (شوشتري، قاموس الرجال، 1/63). او اين امر را از علل ذم راوي محسوب مي‌دارد (مامقاني، مقباس الهدايه، 2/307).

گاهي از كساني نام مي‌برد كه از ضعفا بسيار روايت مي‌كنند (ابن الغضائري، ص 94 ـ 93، 38). در مواردي بدون آوردن قيد بسيار (كثيراً)، كساني را كه از ضعفا نقل مي‌كنند، معرفي مي‌كند (همو، ص 97 ـ 96، 48، 39). گاه نيز راوي به جز روايت از ضعفا، از مجهولان هم روايت و احياناً بر مرسلات (مراسيل) اعتماد مي‌كند (همو، ص 94 ـ 93، 44). نمونه‌اي وجود دارد كه نشان مي‌دهد در پاره‌اي موارد، رابطه‌اي دو سويه وجود دارد يعني راوي از ضعفا و آنان از او روايت مي‌كنند (همو، ص 52).

10 ـ واقع‌گرايي و استقلال رأي در نقد رجال

مخالفان كتاب ابن غضائري بر او خرده گرفته‌اند كه در احكام رجالي خود بر اجتهاد متكي بوده، مانند اينكه به روايات و كتابها مراجعه كرده است (حسيني جلالي، ص 21؛ سبحاني، ص 93، 89). اجتهاد و ابراز نظرهاي رجالي ابن غضائري، محدود و معين است چون با الفاظ خاصي به آن تصريح نموده و در بسياري از آنها ره صواب پوييده و جز در مواردي معدود اشتباه نكرده است (حسيني جلالي، ص 29). استقلال رأي، اجتهاد پوياي علمي، واقع‌گرايي و اظهار نظر عالمانه و مستند دربارة راويان و احاديث آنان، از امتيازات شيوة ابن غضائري در نقد حال راويان است. نمونه‌هايي از اين شيوة متين را ذيلاً مورد بررسي و مطالعه قرار مي‌دهيم.

يك نام، ابراهيم بن عبيدالله بن علاء مدنّي، را كه در فهرست نام‌هاي راويان قرار داشته، بررسي مي‌كند و به اين فرضيه مي‌رسد كه اين نامي است كه براي چندين تن جعل شده است (ابن الغضائري، ص 38؛ شوشتري، قاموس الرجال، 1/69). او با اين استنتاج به امر مهمي توجه مي‌كند و نشان مي‌دهد كه جاعلان به جز حديث، طريق و راويان آن را نيز جعل مي‌كرده‌اند.

نخست، ابو محمد حسن بن اسد طفاوي بصري را شخصي تباه آيين (فاسد المذهب) كه ضعيفان از او و او از آنان روايت مي‌كند، مي‌شناساند (ابن الغضائري، ص 52). اين قسم داوري‌هاي ابن غضائري به استناد نقل و آنچه نزد صاحب نظران دربارة راويان رايج، شناخته و مقبول بوده، صورت پذيرفته است. (حسيني جلالي، ص 28). اما او در اين حد متوقف نمي‌ماند و تمام دستاورد حديثي راوي را مورد بررسي و مطالعه قرار مي‌دهد. اين امر، نشانگر آن است كه در شيوة ابن غضائري، اولاً: نقل‌هاي رجالي دربارة راويان مهم و ارزشمند است (ر. ك: بخش 12 در اين مقاله) ليكن ارزش مطلق ندارد و نبايد وحي مُنَزل تلقي شود. ثانياً: گريز از ذهنيت گرايي (ايد آليسم) و رويكرد واقع‌گرايانه (رئاليستي) به مسايل راويان، تجزيه، تحليل و آزمايش فرآوردة حديثي آنان از اهميت بالايي در مكتب رجالي او برخوردار است. باري پس از بررسي و مطالعه، تنها يك نوع از روايات راوي مذكور را شايسته و نيكو، ارزيابي و معرفي مي‌كند. (ابن الغضائري، همان‌جا).

پس از ذكر بد آييني «معلّي بن خُنَيس» از موالي (وابستگان) امام صادق (ع)، خاطر نشان مي‌سازد كه وي در اين مسير جان يافت و غاليان احاديث بسياري را به او نسبت مي‌دهند (همو، ص 87). سخنان ابن غضائري دربارة راوي تا اين جا، متكي به نقل، واقعيت و اطلاعات تاريخي ـ رجالي موجود دربارة او مي‌باشد. سپس خود به بررسي دقيق، تجزيه و تحليل اطلاعات و آزمون دستاورد راوي مي‌پردازد و بيان مي‌دارد: «معتقدم كه هيچ يك از احاديث او شايستة اعتماد نيست» (همان‌جا). درباره معلي بن خنيس و مسألة نسبت وي با غاليان با توجه به روايات مختلفي كه درباره او نقل نموده‌اند به بررسي بيشتري نياز است ولي به طور كلّي در تبيين اينگونه مواضع قاطع ابن غضائري ـ به ويژه در آن جا كه پاي غلات در ميان باشد ـ توجه به اين نكته ضروري است كه يكي از اصول عامّ غاليان «اباحيگري در عمل» است و «غاليان در ذات، حتي محرماتي مانند لواط و ازدواج با محارم را نيز حلال مي‌شمردند» (صفري، جريان‌شناسي غلّو، ص 120؛ نوبختي، ص 82، 74، 44 ـ 43). «اگر «غلّو در ذات» در مورد يك راوي ثابت شد، نمي‌توان به احاديث او در آن حال اعتماد نمود، زيرا چنين كساني در امر حديث از مشركان هم بدتر دانسته شده‌اند» (صفري، همان‌جا، ص 124، نقل با تلخيص).

ابوالخطاب محمد بن أبي زينب (مقلاص)، يكي از موالي و داراي شغل پارچه فروشي بود. او در ابتدا از اصحاب امام صادق (ع) به شمار مي‌رفت، اما پس از چندي منحرف شد. «ابوالخطّاب مهمترين و گزافه‌گوترين فرقه غاليه را تشكيل داد. يكي از بدترين كارهايي كه او به پيروي از مغيره بن سعيد انجام مي‌داد، اين بود كه احاديثي با سند جعل مي‌كرد و آن را در كتب اصحاب ائمه و به نام ائمه (ع) جاي مي‌داد، و به اين جهت و نيز به علت عقايد باطل او، احاديث بسياري در ردّ وي از قول ائمه (ع) وارد شده است» (ابن داود، ص 242؛ حلّي، خلاصه الأقوال، ص 406، 392، 331؛ خوئي، 14/261 ـ 243؛ صفري، غاليان، ص 107 ـ 104؛ طوسي، اختيار معرفه الرجال، 2/586 ـ 585، 577، 490). ابن غضائري پس از ذكر نامش او را نفرين مي‌كند (لعنه الله) و مي‌نويسد: «كار و بار او مشهور است و معتقدم كه اين سخن را كه اصحاب ما (حديث پژوهان شيعه) مي‌گويند: «ابو الخطّاب در حال استقامتش بر ما حديث كرد» بايد رها نمود» (ص 88؛ طوسي، اختيار معرفه الرجال، 2/576). ابن غضائري با توجه به حساسيت موضوع معتقد است كه براي پاسداشت دين از افسادات چنين مفسدي و حفظ مجموعة حديثي شيعه از وجود چنين نام ننگي (ابوالخطّاب) اگر اين شخص فرضاً چند حديث صحيح نيز در دوران استقامت خود نقل كرده باشد، اين احاديث بايد كنار گذاشته شود بدين سبب كه وجود اسم و رسم چنين اشخاص بدنامي در سند احاديث شيعه بسيار خطرناك است و به اعتبار مذهب شيعه، امامان و احاديثش به شدت آسيب مي‌رساند.

ابن غضائري دربارة روايت راويان گاه قائل به تفصيل است يعني بخشي از روايات يك راوي را غير قابل اعتماد مي‌‌داند و بنابر دليل، از جمله وجود قرائن خارجي، بخش ديگر روايات او را قابل اعتماد محسوب مي‌دارد (ص 112).

در بعض موارد با تعيين عامل بروز بي‌اعتمادي نسبت به بخشي از احاديث يك راوي، مسؤليت آن را متوجه كسي ديگر مي‌داند و به اين ترتيب تا حدي راوي را تبرئه مي‌كند (ص 126).

11 ـ مطالعات و جست و جوهاي گسترده ميداني

يكي از ويژگي‌هاي سبك ابن غضائري در ارزيابي و نقد احوال راويان «مراجعه به كتابهاي راويان [و كسب اطلاعات جانبي] براي آگاهي از صحت اتهام آنان، و نقد متن‌هاي روايت شده از آنان براي شناخت اعتقاداتشان و بر حسب آن تصحيح [و بازپيرايي] قضاوت دربارة آنان است تا پيرامون آن [(قضاياي مربوط به راويان) محكمه و] محاكمه‌اي ميداني بر پا دارد» (حسيني جلالي، ص 30). براي نمونه:

چون در احوال «ابراهيم بن عبيدالله بن علاء مدني» غور رسي مي‌كند، در مي‌يابد اين نام جز از رهگذر اخبار فاسد پر تناقضي كه عبدالله بن محمد بلوي كذّاب و سخت دست‌اندر كار جعل حديث (ابن الغضائري، ص 80) از او روايت كرده، شناخته نيست (همو، ص 37). چون در حديث «سكوني» مي‌نگرد، آن را پالوده نمي‌بيند، زيرا گاه مضطرب مي‌نمايد و گاه مطمئن (همو، ص 38). دستاورد حديثي «ابو عبدالله، محمد بن جمهور» را بررسي مي‌كند تا ببيند بر اتهام غاليگري و فاسد الحديث بودن كه به او وارد آمده، شاهد صدقي مي‌يابد يا خير. از او شعري مي‌يابد كه به شيوة غاليان «محرّمات الهي» را حلال مي‌شمارد (همو، ص 92).

آيا اين درست است كه «ابو المفضّل شيباني» احاديث منكر فراواني دارد و بسيار در جعل حديث دست داشته است؟ براي پاسخ به اين پرسش ابن غضائري جست و جوي گسترده‌اي را آغاز مي‌كند. روش رئاليستي ابن غضائري نتايج جالب و پرثمري به بار مي‌آورد. او در كتابهاي ابو المفضّل، اسانيد أحاديث را بدون متون و متون أحاديث را بدون سند مي‌يابد (ص 99). بر اين پايه، بر او معلوم مي‌شود كه راوي در كار «حديث سازي» و «سند پردازي» و آن گاه تلفيق اين دو دست داشته است، زيرا «متن بدون سند» و «سند بدون متن» جز به كار تلفيق نمي‌آمده است.

«ابو محمد، عبدالله بن عبدالرحمان اصَمّ مِسمَعِي» را ضعيف و مرتفع القول مي‌نامد سپس نتيجه جست و جو و مطالعة خود را در پيش ديد خواننده قرار مي‌دهد. أولاً: چون كتاب زيارات او را مطالعه مي‌كند، در مي‌يابد كتابي است كه بر خباثتي عظيم و مذهبي پريشان و ساقط دلالت دارد. ثانياً: چون اطّلاعات خود را كامل‌تر مي‌كند و در احوال وي ژرف‌تر مي‌نگرد، او را جزو دروغزنان بصره مي‌يابد (ص 77 ـ 76).

علي بن حسّان بن كثير هاشمي كه غالي و ضعيف است كتابي پرداخته و نام آن را تفسير الباطن نهاده است. چون ابن غضائري كتاب را بررسي مي‌كند، در مي‌يابد كه هيچ نسبتي با اسلام ندارد (ص 77). امري كه نشان مي‌دهد «سبك و اثر هر شخص»، «آينه شخصيت» او است.

ابو الحسن، علي بن عباس جراذيني رازي كتابي را دربارة ممدوحان و مذمومان تصنيف نموده است. ابن غضائري كتاب را مطالعه و ارزيابي مي‌كند، آن را آينة مؤلفش مي‌يابد كه خباثت و تباهي آيين وي را باز مي‌تاباند و پيش از آن با تعبير طعنه‌آميز «مشهور» (معادل گاو پيشاني سفيد) و پس از اين نيز به عنوان شخصي كه به وي و رواياتش اعتنا نمي‌شود از او ياد مي‌كند (ص 79). نجاشي نيز درباره وي نوشته است: «به غلوّ متهم است و از او بد گفته‌اند و بسيار ضعيف است» (ص 255).

حسن بن عباس بن حريش رازي از حضرت جواد (ع) دربارة «فضيلت إنا أنزلناه في ليله القدر» كتابي مدوّن را روايت مي‌كند. كلمات اين كتاب، پوك، فاسد و بي‌ارزشند و گمان پردازي‌هاي مؤلفش، گواه ساختگي بودن آن است (ابن غضائري، ص 52 ـ 51؛ شوشتري، قاموس الرجال، 1/73). نجاشي نيز پس از ضعيف خواندن راوي، دربارة كتاب مزبور آورده است: «كتابي است با احاديث پست و واژگان مضطرب» (ص 61 ـ 60). متأسفانه كليني در كافي در باب «فضل إنا انزلناه في ليله قدر»، 9 خبر از كتاب حسن بن عباس را نقل كرده كه جملگي با سند واحد از طريق همين راوي به امام نهم مي‌رسند و واژگاني فاسد و مفاهيمي بي‌رونق دارند (شوشتري، قاموس الرجال، 3/271؛ كليني، 1/252 ـ 241). بنابراين با تأمل و غوررسي در اين كتاب در مي‌يابيم، حق با ابن غضائري است كه نقّاد اين فنّ بوده است (شوشتري، همان، 1/67).

12 ـ استناد به نقل و آراء صاحب نظران

برخي گفته‌اند كه توثيقات و تضعيفات ابن غضائري صرفاً مبتني بر دقت او در روايات راويان و مستند به استنباط و اجتهاد وي مي‌باشد و بر اساس شهادت مشايخ و ثقات و سماع از آنان نيست. (خاقاني، ص 171، 166، 148 ـ 147، 56؛ سبحاني، ص 93 با الهام از كلام وحيد بهبهاني در الفوائد الرجاليه، چاپ شده در آخر رجال خاقاني؛ شوشتري، الأخبار الدخيله، ص 96؛ همو، قاموس الرجال، 1/443 ـ 442 كه ديدگاه وحيد بهبهاني را بيان و نقد كرده است). «همة تباهي در اين است كه ملاك تصحيح روايت، عقيدة شخص و سليقة فردي او باشد. اين امر موجب ردّ بسياري از روايات صحيح و متهم گشتن بسياري از مشايخ مي‌گردد» (سبحاني، ص 98). اين قضاوت و نظر، نتيجة عدم دقت و تتبع كافي در آراي رجالي ابن غضائري و شتابزدگي در ارزيابي كارنامة اوست. به عقيدة نگارنده در همة مواردي كه ابن غضائري درباره اشخاص بدون استناد به مأخذي و بي‌نام بردن از مستند خود اظهار نظر نموده است، رأي مقبول موجود را كه در ميان متخصّصان فن رجال شيعه شناخته بوده، بيان داشته است. (نك: حسيني جلالي، ص 28) در عين حال، مواردي هم وجود دارد كه به مستندات و منابع رجالي خود تصريح مي‌كند و از آنها نام مي‌برد. آن موارد بدين قرار است:

1 ـ «معصومان (ع)»؛ يكي از مستندات و منابع ابن غضائري در جرح و تعديل رجال، سخنان و رواياتي است كه ائمه (ع) دربارة راويان بيان داشته‌اند. براي نمونه: دربارة «حسن بن علي بن ابي حمزه بطائني» كه از سران واقفه بوده به «حديث رضوي» استناد جسته است: «و حديث الرضا (ع) فيه مشهور» (ابن الغضائري، ص 51) و در همان جهت از «حسن بن علي بن فضال». نقل كرده است: «من از خدا شرم دارم كه از حسن بن علي [ابن ابي حمزه] روايت كنم» (همان‌جا). نمونة ديگر، استناد ابن غضائري به نامة امام هادي (ع) است كه در آن گرامي‌نامه به چشم خود ديده از «محمد بن اورمه» رفع اتهام و حسن حال وي گواهي شده است(همو، ص 93). در نمونة سوم، آزردگي خاطر امام صادق (ع) را از ابو بصير بيان داشته سپس در مقام تحديد و تقليل ضعف راوي به اظهار نظر پرداخته است (همو، ص 111). و در نمونة چهارم، سخن امام باقر (ع) درباره «مغيره بن سعيد» از غاليان لعنت شده و جعل كنندة حديث (صفري، غاليان، ص 331، 94؛ طوسي، اختيار معرفه الرجال، ص 226 ـ 223) است كه فرمود: «واقعيت آن است كه او همواره بر ما دروغ مي‌بست» (ابن الغضائري، ص 20).

2 ـ «اصحابنا»؛ يكي ديگر از مستندات و منابع ابن غضائري براي داوري درباره راويان و راويات آنان، «اصحابنا» است و مصداق آن: «صاحب نظران، انديشمندان و محافل علمي ـ رجالي شيعه» مي‌باشند. براي نمونه، دربارة اين كه «سليم بن قيس هلالي» كيست، مي‌نويسد: صاحب نظران حديث شناس شيعه (= اصحابنا) همواره مي‌گفتند: «سليم ناشناس است و در خبري از او نام نرفته است» (ابن الغضائري، ص 63). نمونة ديگر دربارة ابو الجارود، زياد بن منذر زيدي مذهب (طوسي، رجال، ص 135؛ نجاشي، ص 170) و از راويان امام صادق (ع) است. ابن غضائري براي درجه‌بندي روايات او به آراي صاحب نظران (اصحابنا) شيعه استناد جسته است (ابن الغضائري، ص 61؛ نجاشي، همان‌جا). و در نمونة سوم، همين صاحب نظران، جعل «كتاب سليم» را به ابان بن ابي عياش نسبت داده‌اند (ابن الغضائري، ص36).

3 ـ «نقل رجالي»؛ سومين مستند از مستندات ابن غضائري در نقد احوال راويان، نقل‌هاي رجالي است. براي نمونه، نخست ابو‌جميله مفَضّل بن صالح أسدي» را ضعيف، كذّاب و جاعل حديث مي‌نامد سپس «خبر رجالي مسندي» را مي‌آورد كه در آن ابوجميله اعتراف كرده او «نامه معاويه به محمد بن أبي‌بكر» را جعل كرده است (همو، ص 88). نمونه‌هاي ديگر را در مجموع اظهار نظرهاي رجالي ابن غضائري بايد جست كه در سراسر كتاب وي پراكنده و از نوع نقل‌هاي معروف و مقبول است كه صاحب نظران علم رجال به آن واقف بوده‌اند و به ذكر مأخذ نياز نداشته است (نك: آغاز همين بخش؛ حسيني جلالي، ص 28).

4 ـ «پدرش»؛ «آنچه مسلم مي‌نمايد آن است كه ابن غضائري در زمينة «رجال شناسي» و «كتاب شناسي» از پدرش كه از دانشمندان بزرگ بغداد بوده و ظاهراً مكتب ويژه‌اي در رجال شناسي داشته، استفاده بسيار كرده است» (انصاري، همان‌جا). نام او حسين بن عبيدالله بن ابراهيم غضائري و كنيه‌اش ابو عبدالله، استاد مشترك پسرش (ابن غضائري) و نجاشي بوده است (حلّي، ايضاح الاشتباه، ص 161، 19؛ نجاشي، ص 83، 69). همو استاد شيخ طوسي و از مشايخ اجازة او و نجاشي بوده و شيخ در محضر وي به سماع حديث اشتغال داشته است (طوسي، رجال، ص 425؛ نجاشي، ص 69). او موثق است زيرا مشايخ نجاشي همگي ثقه بوده‌اند (افندي اصفهاني، 2/133؛ خوئي، 2/105؛ سبحاني، ص 80). ذهبي از او به عنوان «شيخ الرافضه» كه مطالب زيادي در حافظه داشته، ياد كرده است (ميزان الاعتدال، 1/541). پدر ابن غضائري، از عالمان و فقيهان شيعه، كثير السماع، داناي به رجال و در تحقيق، حفظ، درايه، نقد حديث، شناخت و تمييز نسخه‌هاي درست از دروغين و معرفت به موثقان و ضعفا در ميان بغداديان كم نظير بوده و با تعبير «الشيخ الاكبر» از او ياد كرده‌اند (بهبودي، ص 252؛ طوسي، رجال، ص 425؛ كحاله، 4/26 ـ 25). از مؤلَّفات او «التسليم علي اميرالمؤمنين»، «كتاب مواطن اميرالمؤمنين (ع)» ، «كتاب الردّ علي الغلاه و المفوضّه» و «يوم الغدير» مي‌باشد (نجاشي، ص69؛ كحاله، همان‌جا). شخصيت علمي ابن غضائري تحت تأثير، تعليم و تربيت چنين بحر زخّاري شكل مي‌گيرد و در «علم رجال» سرآمد أقران و در تاريخ تشيع يگانه مي‌گردد (شوشتري، قاموس الرجال، 1/443). بنابراين به طور طبيعي، مهمترين و متين‌ترين مأخذ ابن غضائري در جرح و تعديل راويان ـ در اكثر موارد ـ آراء و اقوال پدرش بوده است، خواه به آن اشاره كند، خواه اشاره نكند. براي نمونه، دربارة مذهب «ابو العباس، احمد بن علي رازي» به قول پدر استناد مي‌جويد و مي‌گويد: «پدرم ـ كه خدايش رحمت كناد ـ برايم بازگو كرد كه در مذهب وي غلّو بوده است» (ابن الغضائري، ص 43). نمونة ديگر: كتابي در موضوع امامت كه با خط اصل بر جلد آن نقش بسته، «كتاب ابي الشداخ»، به دست ابن غضائري مي‌رسد، كتاب را به پدر نشان مي‌دهد و درباره «ابو الشداخ» از او جويا مي‌شود. پدر، «ابو الشداخ» را ناشناس و مجهول مي‌يابد (همو، ص 125؛ حلّي، خلاصه الأقوال، ص 305؛ نجاشي، ص 459).

13 ـ عدم گرايش به جرح و تمايل به توثيق راويان

علي‌رغم آنچه شهرت يافته است كه ابن غضائري در كتابش از ضعيفان نام مي‌برد و به جرح راويان ملتزم است، ليكن:

اوّلاً: گروهي از راويان را در كتابش توثيق نموده و خارج از كتاب نيز توثيقاتي از او نقل كرده‌اند.

ثانياً: در ميان همه علماي رجال، شماري از راويان را فقط او توثيق كرده است.

ثالثاً: در مقابل پاره‌اي از تضعيفات منقول از قدما همچون قمي‌ها كه در كار راويان سختگير بوده‌اند، به مناقشه و چون و چرا بر مي‌خيزد.

رابعاً: از نام و نشان بعض ضعفا كه رجاليان به ضعفشان تصريح نموده‌اند در كتاب وي اثري وجود ندارد.

خامساً: در پذيرش بعض راويان، به اصل «عدم طعن» [و اصالت برائت] استناد مي‌جويد [و عمل مي‌كند].

با دقت نظر در اين جهات، اطمينان مي‌يابيم به خطا بودن آنچه مشهور گشته كه شيوة معمول ابن غضائري صرفاً تضعيف راويان بوده يا بدين سو شتاب مي‌گرفته است (شوشتري، قاموس الرجال، 1/67، 55 كه نظر مزبور را نقل، نقد و ردّ نموده است) يا هيچ كس از [جرح و تضعيف] او در امان نمانده، يا جراح و طعان بوده است (رك: بخش 1 ـ 2 ـ در اين مقاله) و سخناني ديگر كه صرفاً كساني ابراز مي‌دارند كه از فهم شيوة كتاب، اهداف مؤلف بزرگ آن و وسعت و موقعيت علمي او در فن رجال ناتوان وقاصرند. (حسيني جلالي، ص 22) «و اين گونه أقوال، سخناني قشري مي‌باشد، زيرا ابن غضائري در دقت نظر، بي‌مانند بوده است» (شوشتري، قاموس الرجال، 1/55).

بنابراين ابن غضائري نه فقط «جرّاح»، «طعان» و «سريع التضعيف» نبوده بلكه شماري از راويان را كه بر دست ديگران جرح و تضعيف شده‌اند، توثيق و تعديل نموده است. «او در احكام صادر از سوي قمي‌ها درباره غلّو و بد كيشي (فاسد المذهب بودن) راويان مناقشه مي‌كند» (همو، ص 30) و به نقد و ابراز رأي مخالف مي‌پردازد، چون وي از مكتب قمي‌ها نيست بلكه متعلق به مكتب مقابل و معارض قمي‌ها، مكتب بغداد است. «ابن داود در اواخر بخش اوّل كتاب رجال خود كه ويژة شناسانيدن ممدوحان است، نام و نشان 34 تن را كه نجاشي با تعبير مزدوج «ثقه ثقه»، وثاقت كامل آنان را بيان داشته، آورده است و بيان داشته كه ابن غضائري [در كتاب ممدوحان و موثقان] اسامي پنج تن را بر اين تعداد افزوده است (ابن داود، ص 209 ـ 208؛ مامقاني، محمدرضا، 2/161). در كتاب ابن غضائري نمونه‌هاي متعدد و متنوعي از شيوة او وجود دارد كه در اين جا شماري از آنها مورد مطالعه و بررسي قرار گرفته است:

1 ـ قمي‌ها، ابو جعفر احمد بن محمد بن خالد برقي را سرزنش كرده، بر او عيب گرفته‌اند (ابن الغضائري، ص 39). ولي ابن غضائري شخص برقي را تبرئه مي‌كند و غيرقابل سرزنش اعلام مي‌دارد و عيب و ايراد را صرفاً متوجه كساني مي‌داند كه برقي از آنان روايت مي‌كرده است. البتّه وي پيش فرض برقي را در رويكرد رواييش مورد انتقاد قرار مي‌دهد و مي‌نويسد: «او به شيوه مورّخان، اهميت نمي‌‌داد كه از چه كساني روايت مي‌كند» (همان‌جا؛ حلّي، خلاصه الأقوال، ص 63؛ ابن داود، ص 43؛ تفرشي، 1/155). در اين باره نجاشي نيز ديدگاهي مشابه با ابن غضائري دارد (نجاشي، ص 76) و شيخ طوسي نيز با او همداستان است (فهرست، ص 62). اين موضع ابن غضائري نشان مي‌‌دهد كه نقطة عزيمت او در رويكرد رجاليش، مستقل و خاص خود وي بوده و اين نظر متأخّران كه روش او در نقد رجال مشابه قمي‌هاست (آقا بزرگ تهراني، الذريعه، 4/332 ـ 328) سخني نااستوار و زاييدة توهم و عدم تتبع و تحقيق كافي در كتاب و يا مبتني بر مباني مخالف با روش ابن غضائري است. زيرا چنان كه گذشت و پس از اين نيز خواهد آمد، در ميان كساني كه ابن غضائري توثيق نموده است، اشخاصي هستند كه قمي‌ها بالاتفاق تضعيف كرده‌اند (ابن الغضائري، ص 41؛ خويي، 2/103 ـ 101) و سبب آن بوده كه ابن غضائري افزون بر عنايت به نقل‌هاي رجالي درباره آنان، در يك مطالعه ميداني روشمند و عالمانه، كتابها و احاديث نامبردگان را نيز بررسي نموده و صحيح يافته است (شوشتري، قاموس الرجال، 1/68؛ درباره استقلال روش ابن غضائري نيز نك: صفري، «جريان شناسي غلو (2)»، ص 153، 151).

2 ـ قمي‌ها، ابو جعفر احمد بن حسين بن سعيد مقلب به دَندان را غالي دانسته‌اند (ابن الغضائري، ص 41؛ اردبيلي، 1/47؛ خويي، 2/103 ـ101؛ طوسي، فهرست، ص 65؛ نجاشي، ص 77). ابن غضائري به سخن قمي‌ها درباره راوي ترتيب اثر نمي‌دهد، آن را معلّق مي‌گذارد و به تحقيق در دستاورد حديثي اين شخص و آزمون احوال وي مي‌پردازد، تا بنگرد در آن از بي‌باكيهاي غاليان نشاني مي‌يابد يا نه. پس از يك مطالعة گسترده ميداني، با صراحت و رعايت انصاف علمي چنين نتيجه‌ مي‌گيرد: «حديث وي ـ در آنچه كه من ديده‌ام ـ سالم است» (ابن الغضائري، ص 41؛ تفرشي، 1/117؛ حلّي، خلاصه الأقوال، ص 320). بدين ترتيب اتهام قمي‌ها را به احمد بن سعيد، تلويحاً ردّ، يا دست كم، محدود و كمرنگ مي‌كند. برخي نيز گفته‌اند كه سخن ابن غضائري بيان‌گر توثيق راوي نيست بلكه صرفاً بر سلامت حديث او از غلّو دلالت دارد‌(خويي، 2/103).

3 ـ در ماجراي «محمد بن اورمه» ابن غضائري در برابر حديث پژوهان و رجاليان مكتب قم، زيركي نشان مي‌دهد و در نقد و داوري درباره رجال حديث، در هزار سال پيش «روشمندانه» عمل مي‌كند. اين امر، يك ادّعا و شعار احساسي نيست بلكه يك واقعيت قطعي است كه در كتاب رجال او جلوه‌گر و مؤلّفه‌هاي اصلي آن به قرار زير است: الف: براي پي بردن به صحت اتهام راويان، به كتابهاي آنان مراجعه مي‌كند؛ ب: براي شناخت اعتقادات راويان، متون روايت شده از آنان را مورد نقد و بررسي قرار مي‌دهد؛ ج: در پي آن است تا بر اين اساس به داوري صحيح و منطبق با واقعيت دربارة راويان برسد و دربارة راوي و دستاوردش ضمن محاكمه‌اي ميداني قضاوت كند (حسيني، جلالي، ص 30) و كوچكترين اطّلاع و قرينه‌اي را ناديده نگيرد.

باري، ابو جعفر محمد بن اورمه قمي را قمي‌ها به غلّو متهم كرده‌اند. ابن غضائري براي پي بردن به صحت اتهام: 1 ـ در احاديث او بررسي و جستجو مي‌كند و در مي‌يابد حديث وي پاك و بي‌آميغ است و هيچگونه فساد و چيزي كه مايه نگراني باشد در آن وجود ندارد. 2 ـ در ميان دستاورد راوي، برگهايي چند در «تفسير باطني» مي‌يابد كه چون وصلة ناجور خودنمايي مي‌كند لذا اعلام مي‌دارد كه آن را به او بسته‌اند وساحت راوي از روايت چنين تفسيري مبرا است (ابن الغضائري، ص 93). 3 ـ ژرف‌نگري در مسايل راوي را ادامه مي‌دهد و اين بار به نامه‌اي دست مي‌يابد كه امام هادي (ع) به قمي‌ها نوشته است و در آن برائت محمد بن اورمه از اتهاماتي كه به وي وارد آمده، اعتقاد نيك و قرب منزلش به حضرت گواهي شده است (همان‌جا). 4 ـ مطالعات ميداني ابن غضائري همچنان ادامه دارد. اين بار به سراغ حسن بن بندار قمي مي‌رود. بندار به او مي‌گويد از مشايخش شنيده است كه وقتي به محمد بن اورمه اتهام غلّو وارد شد گروهي از قمي‌ها تصميم گرفتند او را به قتل رسانند ولي مشاهده كردند كه وي چندين شب را از آغاز تا پايان آن در نماز است. قمي‌ها كه مي‌دانستند غاليان را با عبادت و نماز آن هم با چنين پشتكاري، كاري نيست، از تصميم خود منصرف گشتند (همو، ص 94؛ شوشتري، قاموس الرجال، 1/67 ـ 66؛ نجاشي، ص 329). چنان كه مشهود است، روش ابن غضائري براي احراز وثاقت محمد بن اورمه با سه نوع مطالعه ميداني يعني «دقت نظردر مجموعه احاديث او»، «استناد به سند مكتوب تاريخي منتسب به معصوم (ع)» و «اعتماد به نقل موثق درباره راوي» صورت گرفته و بيانگر تمايل نيرومند وي در رسيدن به نظر صحيح و منطبق با واقعيت دربارة راويان است و از اشارتي به علاقه او به تبرئه راويان متهم و توثيق آنان خالي نيست.

4 ـ «حسين بن قاسم» و «عمر ابن أبي المقدام» راوياني هستند كه برخي ضعيفشان دانسته يا به آنان طعن زده‌اند ليكن ابن غضائري هر دو را «ثقه» خوانده است (همو، ص 111 ـ 110).

5 ـ دو كتاب (اصل) حديثي به «زيد زرّاد» و «زيد نرسي» از راويان امام صادق (ع) (ابن الغضائري، ص 61؛ طوسي، رجال، ص 206) منسوب است. ابو جعفر بن بابويه (شيخ صدوق) به تبعيت از استاد خود ابن الوليد گفته كه هر دو كتاب ساختگي است و محمد بن موسي السمّان آنها را جعل كرده است (ابن الغضائري، ص 62؛ طوسي، فهرست، ص 130). شيخ طوسي در قبال اين تضعيف، صرفاً روايتگر است و موضع رجالي صريحي ندارد. ليكن ابن غضائري كه ويژگرا و «از صدوق [و شيخ طوسي در اين فنّ ] باريك بين‌تر بوده و اطلاعات گسترده‌اي درباره رجال داشته است» (شوشتري، الأخبار الدخليه، ص 96) با كمال صراحت و شجاعت سخن ابن بابويه را تخطئه مي‌كند (و غلط ابو جعفر في هذا القول) و مي‌نويسد: «او كتابهاي زيدين را كه از محمد بن ابي عمير شنيده شده بود، خود ديده است» (ابن الغضائري، همان‌جا). درستي سخن ابن غضائري را نجاشي و شيخ طوسي با تصريح به روايت كتاب زيد نرسي از سوي ابن ابي عمير(طوسي، فهرست، ص 130) و بيان طرق خود به كتابها كه نهايتاً به ابن ابي عمير و از او به زيدين مي‌رسد (نجاشي، ص 175 ـ 174) تأييد نموده‌اند. بنابراين «به نظر مي‌رسد نسبت كتابها به زيد زراد و زيد نرسي صحيح است و سخن ابن غضائري مؤيد آن است» (خويي، 8/383 و 379). ابن غضائري از معاصران ابن بابويه بوده، با وي ملاقات و از او روايت كرده و حديث اخذ نموده (خواجوئي، ص 284) ليكن چنين صريح در برابر نظر او در تضعيف روايت دو كتاب از زيدين ايستاده است، امري كه مي‌تواند نشان از پيروي او از اصول معيني در نقد رجال و احاديث آنان داشته باشد و اتهام تمايل ابن غضائري به جرح و تضعيف شتاب زده را به طور جدي به چالش بگيرد و بي‌اعتبار سازد.

6 ـ ابن غضائري فرصت را براي بيان وثاقت راويان مغتنم مي‌شمرد. پس از بيان روايت «عبدالرحمان بن سالم» از ابو بصير، وي را ضعيف مي‌خواند و بدون درنگ ـ ذيل نام پسر ـ به وثاقت پدر او (سالم) و روايت وي از صادقين (ع) تصريح مي‌نمايد (ابن الغضائري، ص 74).

14 ـ رويكرد متناقض تفكيك گرايان به آراي ابن غضائري

در خاتمه بايد گفت كه با توجه به توثيقات نيرومند ابن غضائري، ديدگاهي با غرض بهره‌گيري از توثيقات و نفي اعتبار و فايده‌مندي تضعيفات ابن غضائري پيدا شده است «كه مبناي آن جدايي افكندن ميان توثيقات و تضعيفات ابن غضائري است، به اين معنا كه توثيقات وي را بدون قيد و شرط مي‌پذيرد، ليكن تضعيفات او را نمي‌پذيرد» (حسيني جلالي، ص 21؛ نيز نك: مامقاني، مقباس الهدايه، 2/272). اينان معتقدند كه ستايش ابن غضائري از شخص، جزو «اسباب مدح راوي» است و بي‌چون و چرا پذيرفته مي‌شود. (مامقاني، همان جا كه ديدگاه وحيد بهبهاني را در الفوائد الرجاليه، ص 49 پذيرفته و بازتاب داده است) برخي نيز، مدح ابن غضائري را از شخص، مدح بسيار ممتازي تلقي كرده‌اند (خاقاني، ص 102) و طُرفه آن كه در همان حال وي را شخصي معرفي نموده‌اند كه در مدح اشخاص نيز شتاب مي‌گيرد و شتابزده عمل مي‌كند (خاقاني، ص148). به هر حال اين ديدگاه، به تضعيفات ابن غضائري نگاه منفي و به توثيقات وي نگاه مثبت دارد، اما «اين ديدگاهي لرزان و موقفي متزلزل و با اجماع مركب، مردود است زيرا اساس قبول و ردّ، منحصراً صحّت نسبت اين كتاب به نويسنده و درستي روش او است كه در آن مجالي براي تفرقه ميان تضعيف و توثيق وجود ندارد» (حسيني جلالي، ص 22). ابن غضائري نقّادي دانشور و هوشمند با نگاهي كاونده و هوشيار است كه توثيقات و تضعيفات او ـ هر دو ـ از درايت وي سرچشمه گرفته است (شوشتري، همان‌جا، ص 663، 443). «و از اين جا، سستي‌ نقدهايي كه بر كتاب [رجال ابن غضائري] و [روش] نويسنده آن وارد آورده‌اند، معلوم مي‌گردد. اين نقدها يا ناشي از عدم مراجعه دقيق به كتاب، و يا مبتني بر مباني مخالف با روش مؤلف آن است» (حسيني جلالي، ص 21).

15 ـ نتايج

1 ـ ابن غضائري از ناقدان بسيار موثق رجال و پژوهندگان باريك بين اخبار، با اطلاعاتي گسترده در اين دو عرصه و بسيار زبردست در علم رجال بوده است.

2 ـ با پيروي از اصول دقيق علمي با مجموعه جوانب و زواياي آن و با ذهن و روحي انباشته از دانش، مشاهده و تجربه، با سخناني كوتاه و سنجيده، از شيوة علمي متيني پيروي كرده است.

3 ـ با استخدام اصطلاحات علمي ـ فنّي رجالي، در قضاوتهاي خود روشمندانه عمل كرده است.

4 ـ در نقد حال راويان و آثارشان به استقلال رأي عالمانه، اجتهاد پوياي علمي و رويكرد رئاليستي (واقع گرايانه) متعهد بوده است.

5 ـ اجتهاد و ابراز نظرهاي رجالي او محدود است و در بسياري از آنها، ره صواب پوييده است.

6 ـ آراي موجود و معروف را درباره راويان نقل مي‌نمايد سپس با مطالعات گسترده ميداني به آزمون مي‌گذارَد، امري كه نشانگر احتياط و تعهد علمي وافر اوست.

7 ـ در قضاوت‌هاي خود درباره راويان به مقوله «نقل» و توجه به «آراء صاحب نظران» پر بها مي‌دهد و علي‌رغم اخباريان و مخالفان، به جرح راويان گرايش ندارد بلكه بر عكس به توثيق آنان متمايل است.

منابع

ـ آقا بزرگ تهراني، محمد محسن، الذريعه الي تصانيف الشيعه، چاپ سوم، بيروت، 1403ق.

ـ ، طبقات اعلام الشيعه، تحقيق علي نقي منزوي، چاپ اول، لبنان، 1391ق/1971م.

ـ ابن بابويه، ابو جعفرمحمد بن علي ملقّب به صدوق، الاعتقادات في مذهب الامامية، بي‌جا، بي‌تا.

ـ ابن داود حلّي، تقي الدين، رجال ابن داود، نجف، 1392ق.

ـ ابن الغضائري الواسطي البغدادي، احمد بن حسين، الرجال، تحقيق محمدرضا حسيني جلالي، چاپ اول، قم، 1380ش.

ـ اردبيلي غروي حائري، محمد بن علي، جامع الرواه، قم، بي‌تا.

ـ أعلمي، محمد حسين، دائرة المعارف، قم، 1375ق.

ـ افندي اصفهاني، عبدالله، رياض العلماء و حياض الفضلاء، تحقيق سيد احمد حسيني، قم، 1401ق.

ـ الأمين، محسن، اعيان الشيعه، بيروت، 1403ق/1983م.

ـ انصاري، حسن، «ابن غضائري»، دايرة المعارف بزرگ اسلامي، زير نظر كاظم موسوي بجنوردي، تهران، از 1367 ش، 4/362.

ـ [الشيخ] الأنصاري، مرتضي، الطهاره، قم، بي‌تا.

ـ انيس، ابراهيم و ديگران، المعجم الوسيط، تهران، بي‌تا.

ـ بهبهاني، وحيد، الفوائد الرجاليه، بي‌جا، بي‌تا.

ـ بهبودي، محمدباقر، معرفه الحديث، تهران، 1362ش.

ـ تفرشي، سيد مصطفي، نقد الرجال، چاپ اول، قم، 1418ق.

ـ جلالي، عبدالمهدي، «ابن عقده و مقام او در حديث»، علوم حديث، شماره 2، قم، زمستان 1375.

ـ حسيني جلالي، محمدرضا، مقدمه بر رجال ابن الغضائري، چاپ اول، قم، 1380ش.

ـ حلّي، حسن بن يوسف بن مطهر معروف به علاّمه، ايضاح الاشتباه، تحقيق شيخ محمد حسون، چاپ اول، قم، 1411ق.

ـ ، خلاصه الأقوال، چاپ دوم، نجف، 1381ق.

ـ خاقاني، علي، رجال الخاقاني، تحقيق محمدصادق بحرالعلوم، چاپ دوم، قم، 1404ق.

ـ خواجوئي، محمد اسماعيل، الفوائد الرجاليه، تحقيق مهدي رجائي، مشهد، 1413ق/1372ش.

ـ خوئي، ابوالقاسم، معجم رجال الحديث، چاپ پنجم، بي‌جا، 1413ق.

ـ ذهبي، محمد بن احمد بن عثمان، ميزان الاعتدال، تحقيق علي محمد بجاوي، چاپ اول، بيروت، 1382ق.

ـ زين الدين بن علي بن احمد مشهور به شهيد ثاني، الرعايه في علم الدرايه، تحقيق عبدالحسين محمد علي بقال، چاپ اول، قم، 1408ق.

ـ سبحاني، جعفر، كليات في علم الرجال، چاپ چهارم، قم، 1421ق.

ـ شريعتي مزيناني، محمد تقي، خلافت و ولايت از نظر قرآن و سنت، تهران، 1349ش.

ـ شوشتري، محمدتقي، الأخبار الدخيله، تعليقات علي اكبر غفاري، تهران، 1390ق.

ـ شوشتري، محمدتقي، قاموس الرجال، چاپ دوم، قم، 1410ق.

ـ صفري فروشاني، نعمت‌الله، «جريان شناسي غلّو»، علوم حديث، شماره 1 و 2، قم، پاييز و زمستان، 1375ش.

ـ ، غاليان ـ كاوشي در جريانها و برآيندها، چاپ اول، مشهد 1378ش.

ـ طباطبائي، سيد كاظم، «پژوهشي درباره زيارتهاي جامعه»، مطالعات اسلامي، شماره 62، مشهد، زمستان 1382ش.

ـ طبري، محمد بن جرير بن رستم، دلايل الامامه، چاپ سوم، قم، 1363ش.

ـ طوسي، ابوجعفر محمد بن حسن، اختيار معرفه الرجال معروف به رجال الكشّي، به كوشش حسن مصطفوي، مشهد. 1348ش؛ نيز: قم، 1404ق.

ـ ، الرجال، تحقيق جواد قيومي اصفهاني، قم، 1415ق.

ـ ، الفهرست، تحقيق جواد قيومي اصفهاني، قم، 1417ق.

ـ عتر، نور الدين، منهج النقد في علوم الحديث، دمشق، 1418ق/1997م.

ـ قمي، عباس، الكني و الألقاب، بي‌جا، بي‌تا.

ـ قمي، ميرزا ابوالقاسم، جامع الشتات، تحقيق مرتضي رضوي، چاپ اول، تهران، 1413ق.

ـ كحّاله، عمررضا، معجم المؤلفين، بيروت، بي‌تا.

ـ كلباسي اصفهاني، ابو الهدي، سماء المقال في تحقيق الرجال، قم، 1332ش/1372ق.

ـ كليني، محمد بن يعقوب، الكافي، تحقيق علي اكبر غفاري، چاپ سوم، تهران، 1388ق.

ـ مامقاني، عبدالله، تلخيص المقباس، به كوشش علي اكبر غفاري، تهران، 1369ش.

ـ ، مقباس الهدايه، چاپ اول، قم، 1413ق.

ـ مامقاني، محمدرضا، تعليقات بر مقباس الهدايه، چاپ اول، قم، 1413ق.

ـ مديرشانه‌چي، كاظم، درايه الحديث، قم، بي‌تا.

ـ مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، الاعتقادات، تحقيق عصام عبدالسيد، بي‌جا، بي‌تا.

ـ ميرداماد، محمدباقر حسيني مرعشي، الرواشح السماويه في شرح الأحاديث الاماميه، قم، 1405ق.

ـ نجاشي، ابوالعباس احمد بن علي بن احمد، رجال النجاشي، تحقيق موسي شبيري زنجاني، قم، 1416ق.

ـ نوبختي، حسن بن موسي، فرق الشيعه، ترجمه و تعليقات محمد جواد مشكور، چاپ دوم، تهران، 1381ش.


ـ تاريخ وصول: 25/6/83 ؛ تاريخ تصويب نهايي: 25/9/83 .

. به گفتة ابن صلاح، مبحث ثقات و ضعفا (ممدوحين و مذمومين) از بزرگترين و برجسته‌ترين انواع علوم حديث است، چون ابزار شناخت صحت و سقم حديث است (عتر، ص 129). در ميان اهل سنت مؤلّفات دربارة ضعفا فراوان است، مانند: الكامل في الضعفاء اثر ابن عدي (م 365ق) و المغني في الضعفاء اثر ذهبي (م 748ق) (عتر، ص 131). در ميان شيعه تنها اثر شناخته شده در اين موضوع، كتاب الضعفاء منسوب به ابن غضائري است.

. مقصود محمدتقي مجلسي (مجلسي اول) است كه قائل به عدم اعتبار اقوال كتاب الضعفاء بودهو ابن غضائري را مجهول دانسته و وثاقش را مورد ترديد قرار داده است (أمين، 2/565؛ شوشتري، قاموس الرجال، 1/442؛ صفري، جريان شناسي غلو (2)، ص‌125 و 122؛ سبحاني، ص‌92، 87 ـ 84).

. «علامة محقق معاصر، مرحوم حاج شيخ محمدتقي شوشتري كه در فنّ حديث و رجال از علماي طراز اول شيعه در عصر حاضر مي‌باشند» (شريعتي، ص 121) اين ديدگاه را ابراز داشته است.

. تعاريف متنوع و متفاوتي از «منكر» به دست داده شده است: «منكر در اصطلاح متقدمان عبارت از تفرّد خبر است و لو راوي ثقه باشد اما در اصطلاح متأخران، منكر، حديث مخالف خبر ثقه است كه راوي ضعيفي روايتش كند» (عتر، ص 114). «معروف حديثي است كه مضمون آن نسبت به حديث مخالفش، بين راويان مشهور باشد، و منكر عكس آن است، يعني خبري است كه فقط يك نفر غير ثقه آن را نقل كرده باشد. گاهي از حديث منكر به مردود و متروك تعبير شده است و آن وقتي است كه راوي حديث منكر، متهم به دروغ باشد» (مدير شانه‌چي، ص 69) «همچنين منكر، اصطلاحاً به حديثي گويند كه در سلسله سند موجب ضعفي باشد» (همان‌جا، ص 70).

. ابن غضائري و اكثر علماي رجال، انحراف مذهبي را دليل رد حديث نمي‌دانند، مشروط به اين كه راوي در نصرت مذهب خود به جعل حديث نپردازد. در اين ميان يك دسته از منحرفان در مذهب، حسابشان به كلّي جدا است. مقصود از اينان، غاليان در ذات هستند كه در مقام عقيده و نظر، از مذهب معتدل و صحيح منحرف و در مقام رفتار و عمل معمولاً قائل به اباحيگري نسبي يا مطلق بوده‌اند و از هيچ عمل خلافي ابا نداشته‌اند و جعل و دروغ بافي در قلمرو حديث را امر سهل و پيش پا افتاده‌اي مي‌دانسته‌اند (صفري، «جريان شناسي غلو (1)»، ص 124، 120؛ «غاليان»، ص 107 ـ 104؛ طبرسي، اختيار معرفة الرجال، 2/586 ـ 585؛ نوبختي، ص 82، 74، 44 ـ 43). و ابن غضائري دقيقاً به همين سبب، در قبال اين جماعت، موضع سخت و انعطاف ناپذيري دارد چون انحراف از مذهب (غالي‌گري) «به معناي ياد شده» با دروغ و ضعف در روايت و حديث ملازمه دارد (ابن غضائري، ص 101، 96 ـ 94، 92، 88 ـ 87، 85 ـ 84، 78، 69، 52، 48 ـ 47، 41). توجه به اين امر بدان سبب واجد اهميّت است كه برخي با برداشت نادرست از «اتهام غلو و غالي‌گري» پنداشته‌اند امثال ابن غضائري، افرادي را غالي دانسته و تضعيف نموده‌اند كه به وجود كرامات (معجزات) و پايگاهي بلند براي امامان (ع) باور داشته‌اند (شوشتري، الأخبار الدخيله، ص 96 ـ 95؛ قاموس الرجال، 1/67 ـ 66). ليكن اين، توهمي بيش نيست و هرگز چنين نبوده است چون ـ از آغاز تاكنون ـ شيعه اثنا عشري از جمله ابن غضائري كه از شاگردان مكتب بغداد و دانشمندان و پيشوايان فكري شيعه محسوب مي‌گردد، امام معصوم (ع) را «صاحب كرامات»، «امّ الفضائل» و داراي «جايگاهي بس ارجمند» مي‌داند و آنان را به صفت «دارندگان علم و عصمت» و «بندگان شايسته خداوند» مي‌خواند (ابن بابويه، ص 70 ـ 68؛ شوشتري، همان‌جا؛ مفيد، ص 96 ـ 93). و ابن غضائري در دفاع از أئمه (ع)، برخي دشمنان آن بزرگواران را صريحاً شناسانيده است (ابن غضائري، ص 83، 51).

. «طبقه: در اصطلاح، جماعتي را گويند كه در يك عصر بوده و قريب السن باشند و در ملاقات مشايخ و أخذ حديث از استاد شريك باشند» (مدير شانه‌چي، ص 17).

. او را با عناوين «كذاب ، بسيار جعل كننده حديث، شخصي غير قابل اعتنا با احاديثي غيرقابل اعتماد» شناسانيده است (ابن الغضائري، ص 80).

. نجاشي درباره «عماره بن زيد» آورده: «ابو زيد خيواني مصري» و افزوده است: «درباره او بيش از اين نمي‌دانيم» (نجاشي،ص 303).

. پدر ابن غضائري ـ حسين بن عبيدالله ـ متذكر گشته كه او اين خبر را از يكي از صاحب نظران شيعه (اصحابنا) شنيده است (نجاشي، همان‌جا).

. با وجود اين واقعيت، متأسفانه محمد بن جرير بن رستم طبري در كتاب دلائل الامامه از طريق عبدالله بن محمد بلوي، از اين نام موهوم (عماره بن زيد) روايات بسياري را نقل كرده است (ص 212، 187 ـ 186، 158، 114 ـ 113، 104، 86، 84) كه در برخي سندهاي آن، اين نام به «عماره بن زيد» تصحيف شده است.

. صاحب نظراني از اهل سنت، مسامحه كار بودن راوي در امر حديث را از مراتب خفيف جرح دانسته‌اند (عتر، ص 111).

. از الفاظ جرح كه بر غالي بودن شخص دلالت دارد (شهيد ثاني، ص 209؛ مامقاني، عبدالله، مقباس الهدايه، 2/305).

. همين امر، در رجال نجاشي، فهرست و رجال شيخ طوسي كه در همان زمان مي زيسته‌اند، نيز صادق است. آن چه شيوه‌ ابن غضائري را ممتاز ساخته، آزمون آراء رجالي موجود و معروف دربارة راويان از طريق مطالعات گسترده درباره آنان و رواياتشان است. امري كه غايت احتياط و تعهد علمي او را نشان مي‌دهد.

. وي از اصحاب خاصّ حضرت رضا (ع)، جليل القدر، پارسا و در حديث و رواياتش ثقه بوده است (طوسي، رجال، ص 354؛ همو، فهرست، ص 98).

. اگر مجهوليت (ناشناخته بودن) در عين (وجود) راوي باشد، شخص را «مجهول العين» گويند و چنانچه در صفت ظاهري و باطني او باشد، شخص را «مجهول الحال» نامند (عتر، ص 89).

. در ميان متقدمان اساساً چنين نگاهي وجود ندارد چه رسد به شهرت آن. چنين نگاه و شهرتي را متأخران [اغلب تحت تأثير تمايلات اخباري‌گري] پديد آورده‌اند (شوشتري، قاموس الرجال، 1/67).

. و در ذكر ممدوحان، در ميان شيعه فقط او كتاب مستقلي با عنوان «الثقات و الممدوحين» تأليف نموده است (نك: 1 ـ 1 ـ ).

. از اين سخن معلوم مي‌گردد كه كتاب «الثقات و الممدوحين» ابن غضائري پس از دو قرن به ابن داود رسيده و آن را در اختيار داشته است.

. نكتة در خور تأمل آن است كه ابن غضائري، علي‌رغم ديگر صاحب نظران شيعه به محمد بن اورمه نگاه مثبت دارد و او را توثيق مي‌كند زيرا شيخ طوسي محمد بن اورمه را ضعيف خوانده (طوسي، رجال، ص 448، شماره 6362) و روايات او را مشتمل بر تخليط و غلّو دانسته و از ابو جعفر ابن بابويه (صدوق) سخن و نظر او را كه به محمد بن اورمه اتهام غلّو وارد شده و رواياتي كه فقط او روايت كرده باشد، قابل اعتماد نبوده و عمل به آن جايز نيست، نقل كرده است (طوسي، فهرست، ص 220، شماره 620). نجاشي نيز بدون نشان دادن علاقه‌اي به تبرئه محمد بن اورمه، صرفاً اقوال مختلف درباره اتهام و برائت او را نقل مي‌كند و مي‌افزايد «كتابهاي وي صحيح است به جز كتاب تفسير باطن منسوب به او كه آميخته از صحيح و ناصحيح است» (نجاشي، ص 329، شماره 891).

. نگارنده در مقاله‌اي مستقل، اين امر را بررسي و درباره صحت و اعتبار نسبت كتاب «الضعفا» (الرجال) به ابن غضائري، استدلال نموده است.

/ 1