تقیه؛ تاریخچه و احکام آن در اسلام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تقیه؛ تاریخچه و احکام آن در اسلام - نسخه متنی

یدالله نصیریان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تقيه تاريخچه و احكام آن در اسلام

مقالات و بررسي‌ها، دفتر 71، تابستان
81،‌ص 13 ـ 34

يد الله نصيريان

دانشكد? الهيات و معارف اسلامي

چكيده‌

تقيه كه در لغت به معناي پرهيز از خطر و
حفظ جان و مال است، در اصطلاح ديني، و در
زمينه‌هاي گوناگون اعتقادي و سياسي،
معنايي بس گسترده يافته و مجادلات
پردامنه‌اي برانگيخته است. ما، پس از
بررسي منابع خود. نخست به شرح معاني لغوي و
اصطلاحي آن مي‌پردازيم. سپس ماجراهايي
تاريخي چون گرفتار آمدن چند تن از
مسلمانان ـ از جمله ياسر و پسرش عمّار و
نيز سميه ـ به دست كفار قريش را عرضه
مي‌كنيم و به شأن نزول برخي آيات و نيز
تفاسير گوناگوني كه پيرامون موضوع تقيه
مي‌گردد اشاره مي‌نمائيم. آنگاه به ذكر
احكام فقهي تقيه، جواز، مشروعيت، وجوب يا
استحباب و يا حرمت آن از ديدگاه فقهيان و
متكلمان اهل سنت و شيعه مي‌پردازيم و
مقتضيات سياسي و اجتماعي و يا رخدادهايي
را كه ائمه اطهار (عليهم السلام) و شيعيان
را به بهره‌برداري از تقيه مجبور ساخته، و
نيز صدور برخي احاديث ناهماهنگ را كه
زائيد? تقيه بوده است، شرح مي‌دهيم.

كليد واژه‌ها: تقيه، كتمان، اظهار كفر،
دفع ضرر، حفظ جان، اجبار، اكراه، اتقاء.

بررسي منابع

1 ـ منابع تفسيري

از آنجا كه منشأ و نخستين مأخذ تقيه و
بررسي جواز و مشروعيت آن، قرآن كريم و
تفسير آن است، ناچار از تفسير آغاز
مي‌كنيم.

در تفسير طبري (د 310 ق) ضمن تفسير آياتي از
سوره‌هاي نحل و آل عمران، پيرامون تقيه و
اجراي آن در عصر خود پيامبر (صلي الله عليه
و آله) سخن رفته است. اين تفسير چون عمدتاً
روايي است مفسران، بحث تقيه را بر مبناي
احاديث نبوي بررسي كرده و كمتر به اظهار
رأي گرايش داشته‌اند. طبري در نقل راويات
به تمام اسناد و رجال آن‌ها اشاره كرده و
بدون حذف سندي به شخص پيامبر (صلي الله
عليه و آله) متصل ساخته است.

تفسير ديگر در همين عصر توسط علي بن
ابراهيم قمي (د 329 ق) تدوين گرديده كه آن نيز
به بررسي مسأله تقيه از طريق سنت نبوي و
ديگر معصومين (عليهم السلام) پرداخته است.

پس از دو تفسير مذكور به تفاسير ديگري
مي‌رسيم كه توسط فريقين نوشته شده و چون
در اصل موضوع كه جواز و مشروعيت تقيه و
اجراي آن در ارتباط عمار ياسر و چند تن
ديگر از اصحاب، اختلاف چندان در آن‌ها به
چشم نمي‌خورد و تفاوت فقط در برخي مسايل
جزئي است (مانند اختلاف در نام و تعداد
مسلماناني كه در هنگام هجرت پيامبر (صلي
الله عليه و آله) به مدينه گرفتار كفار
قريش گرديدند) به ذكر نام تعدادي از آن
تفاسير بسنده مي‌كنيم. تفاسير تبيان
تأليف شيخ طوسي (د 460 ق)، كشاف زمخشري (د 537
ق)، مجمع البيان طبرسي (د 548 ق)، تفسير
ابوالفتوح رازي (در اواسط سد? ششم ق)،‌
الدر المنثور سيوطي (د 911 ق)، جلاء الاذهان
گازر (در اواخر سد? 9 ق) و تفسير الميزان
طباطبايي (معاصر) و غيره همه تقريباً ضمن
آيات و جملاتي از قرآن كه مشتمل بر واژ?
وقي، تقي، تقوا، تقاة، به ويژه دو آي?:

مَنْ
كَفَرَ بِاللهِ ... (نحل/ 106)

وَ لايتَّخِدِ
الْمُوْمِنُون ... (آل عمران/ 28)

هستند به
معاني اين واژه‌ها و مسأله تقيه و اجراي
آن در رابطه با گرفتاري عماربن ياسر به دست
كفار مكه پرداخته‌اند.

2 ـ منابع روايي

بخاري (د 253 ق) در كتاب صحيح باب اكراه، با
نقل روايتي از حسن بصري به مسأله تقيه و
مشروعيت آن اشاره كرده است.

كليني (د 9 ـ 328 ق) در كتاب كافي به نقل
رواياتي از معصومين پرداخته كه تعداد
آن‌ها بالغ بر بيست و چهار حديث است و
مضمون هم? آن روايات لزوم تقيه در موارد
اضطرار و عدم جواز ترك آن است و در برخي از
اين روايات عدم اعتقاد به تقيه را برابر
عدم ايمان شمرده است. و نيز در كافي (روضة)
به نقل نامه يا رساله‌اي كه امام صادق
(عليه السلام) به شيعيان خود در مناطق دور و
نزديك نوشته و ضمن آن‌، شيعيان را به مدارا
و رفق با عامّه مسلمين و پرهيز از تظاهر به
عقاد خود توصيه كرده است، برمي‌خوريم.

شيخ صدوق (د 381 ق) در كتاب عيون اخبار الرضا
به مسأل? تقيه پرداخته و عمل به آن را جهت
حفظ جان لازم دانسته است.

شيخ مفيد (د. 413 ق) در كتاب ارشاد به بحث
تقيه اهتمام ورزيده و ضمن آن به ذكر احوال
برخي از رجال شيعي كه در تشكيلات دولتي بني
عباس متصدي مشاغل مهمي بوده و ضمن پرهيز از
اظهار عقايد خود، هم پست و سمت خويش و هم
جان، مال و اعتبار سياسي خود را حفظ
كرده‌اند، پرداخته مانند: علي بن يقطين و
غيره.

3 ـ منابع تاريخي و ملل و نحل

يعقوبي (د 284 ق) در كتاب تاريخ خود، تقيه را
از ديدگاه سياسي، و لزوم استفاده از آن را
در موارد ضروري جهت حفظ جان و خدمت به
مردم، مورد بررسي قرار داده است.

مسعودي (د 346 ق) در كتاب مروج الذهب به
مسأل? تقيه از ديدگاه تاريخي و سياسي توجه
كرده و به نمونه‌هايي از آن اشاره كرده
است.

نوبختي (از اعلام سد? 3 ق) در كتاب فرق
الشيعه پيرامون اسباب و علل رونق و رواج
تقيه در عصر ائمه اطهار (عليهم السلام) به
ويژه در عصر امام صادق (عليه السلام) و امام
كاظم (عليه السلام) به تفصيل سخن گفته است.

شهرستاني (د 548 ق) در كتاب ملل و نحل به ذكر
فرقه‌هايي پرداخته است كه برخي تقيه را
مشروع و مجاز دانسته و به آن عمل
كرده‌اند، مانند اماميه و برخي به آن
معتقد نبوده‌اند، مانند زيديه.

علامه كاشف الغطاء (د 1373 ق) در كتاب اصل
الشيعة و اصولها ضمن بحث پيرامون تقيه، آن
را نه تنها مشروع مي‌شمارد بلكه معتقد است
كه تقيه امري است كه عقل درست جواز آن را
مورد تأييد قرار مي‌دهد. وي سپس مي‌گويد:
آنانكه معتقد به عدم جواز استفاده از تقيه
مي‌باشند و براي حيات ارزش قايل نيستند
داراي فكري كوتاه و عقلي ضعيف هستند.

4 ـ منابع معاصر غربي

از ميان دانشمندان غربي گلدزيهر در كتاب:
العقيدة و الشريعة في الاسلام (ترجمه
عربي)، اشاراتي به مسأله‌ تقيه دارد و به
برخي از فرقه‌هاي شيعه كه مشروعيت آن را
باور دارند اشاره كرده است.

دايرة المعارف اسلام تحت عنوان takiyya بحث
محققانه‌اي پيرامون تقيه، تاريخ آن و
زبده‌ترين منابع آن آورده است و مقالات
بسياري را كه به زبان‌هاي مختلف پيرامون
تقيه نوشته شده است معرفي مي‌كند(1).

5 ـ منابع فقهي

در ميان فقيهان اهل سنت بحث تقيه و احكام
مربوط به آن كمتر به چشم مي‌خورد ولي در
عين حال بنابر نقل فاضل مقداد (د 826 ق)
پيشوايان مذاهب اسلامي جز ابوحنيفه
فتواها و مسايلي را ارائه كرده‌اند كه
حاكي از مساعد بودن نظر آنان با جواز تقيه
است، مانند فتوا به سقوط حد در موارد اكراه
و اجبار به عمل منافي با عفت، و نيز سقوط
تعزير از شارب خمر در حالت اكراه كه از نظر
اكراه با مسأله تقيه مرتبط است.

ولي در ميان فقهاي شيعه اماميه كمتر فقيهي
است كه پيرامون تقيه سخن نگفته و يا چيزي
ننوشته باشد. اين دسته از فقها به پيروي از
آراء ائمه اطهار (عليهم السلام) و رواياتي
كه از ناحيه آنان صادر گرديده غالباً باب
يا فصلي از كتب فقهي خويش را به تقيه و
احكام آن اختصاص داده‌اند و يا ضمن ابواب
جهاد، امر به معروف و نهي از منكر به آن
پرداخته‌اند.

شيخ طوسي (د 460 ق) در كتاب مبسوط، ابن ادريس
حلي (د 598 ق) در كتاب سرائر، محقق حلي (د 676 ق)
در كتاب شرايع الاسلام و علامه حلي (د 726 ق)
در كتاب مختلف الشيعة به بحث تقيه و احكام
گوناگون آن اشاراتي داشته‌اند.

شهيد اول (محمدبن مكي، د 786 ق) در كتاب
اللمعة الدمشقية و شهيد ثاني (شيخ زين
الدين، د 965 ق) در شرح لمعه به مسايل تقيه
پرداخته‌اند و موارد وجوب، استحباب و
جواز يا اباح? آن را مشخص ساخته‌اند. فاضل
مقداد (د 826 ق) در كتاب كنز العرفان في فقه
القرآن فصل مستقلي را به بحث تقيه و احكام
آن اختصاص داده است.

شيخ حر عاملي (د 1104 ق) فقيه اخباري در كتاب
وسايل الشيعة الي مسايل الشريعة بالغ بر
پنجاه حديث از معصومين (عليهم السلام)
پيرامون تقيه نقل كرده است و ضمن روايات به
آياتي چند از قرآن كريم نيز كه متضمن
مشروعيت آن است اشاره كرده است.
آقا بزرگ تهراني در كتاب الذريعة تعدادي
از رساله‌هايي را كه مستقلاً پيرامون
تقيه و احكام فقهي آن نوشته شده و غالباً
توسط فقيهاني نامدار تدوين گرديده است،
نام مي‌برد.

سيد حسن بجنوردي در كتاب القواعد الفقهيه
خود تقيه را به عنوان يك قاعده ذكر كرده و
فصلي را به بحث پيرامون آن اختصاص داده
است(2).

تقيه در لغت

واژ? تقيه اسم مصدر از اتقي يتقي اتقاء و
به معني پرهيز و اجتناب از خطر، اجتناب
از معصيت، حفظ نفس و صيانت جان و مال از
راه پنهان داشتن ايمان و عقيد? حقه و اظهار
خلاف آن است (تهانوي، 2/1527) وي پيرامون كلمه
تقيه مي‌گويد: اصل آن از وقي وقايه است
(واو) آن به (تاء) تبديل يافته چنانكه در
كلمات:‌تراث و تجاه و غيره اين تبديل صورت
گرفته است.

ابن منظور (13/557) مي‌گويد: تقيه از تقي يتقي
تقاء و وقي يقي وقايه گرفته شده و مانند
تجاه از و جامه و او آن به تاء تبديل گرديده
است. بنابراين،‌تقيه مصدر تقي يتقي و به
معني حفظ و صيانت جان، مال و عرض از خطر و
اجتناب از اظهار عقيده يا پنهان داشتن
ايمان و عقيده در باطن و اظهار خلاف آن با
زبان يا عمل به خاطر دفع خطر و مصلحت است،
يا اظهار خلاف عقيده در مواردي كه اظهار آن
با زبان خطر جاني يا مالي و يا خطر عرضي و
آبرويي در پي داشته باشد استعمال مي‌شود.
ابن منظور در توضيح آن مي‌افزايد: اتقاء
(از باب افتعال) در اصل اوتقاء بوده و در
آن، واو به دليل كسر? ماقبل به ياء و سپس
مانند:‌ اتعاد ياء به تاء تبديل گرديده و
ادغام شده است (همو، 15/403). جوهري (6/2526) نيز
ضمن اشاره به قلب واو به ياء و تبديل آن به
تاء و ادغام آن مي‌افزايد: برخي از علما،
تاء را به خاطر كثرت استعمال مواد تقيه و
تقوي از حروف اصلي كلمه تقيه پنداشته‌اند.

زبيدي (10/396) نيز پس از بيان اصل و ريشه تقيه
و تبديلي كه در آن صورت گرفته است مي‌گويد:
كثرت استعمال كلمات تقوي، اتقاء، متقين،
تقي و امثال آن‌ها موجب پيدايش اين توهم
گرديده است كه تاء از حروف اصلي واژه تقيه
است. زبيدي پيرامون معني تقيه به نقل از
ابن دريد مي‌گويد: تقيه به معني صيانت نفس
از عذاب و اجتناب از معاصي از راه انجام
عمل صالح است. زبيدي در توضيح خود در اين
زمينه به آياتي از قرآن و رواياتي از
معصومين (عليهم السلام) استشهاد جسته است و
در جمله:‌ اتقينا برسول الله مي‌گويد: به
معني جَعَلْناه وقايةً من العدوّ است يعني
پيامبر خدا را وسيله حفظ و صيانت از دشمن
قرار داديم و در جمله اِنّما الامامُ جنةٌ
يتَّقَي به،‌يعني امام به منزله سپري است
كه توسط آن مي‌توان مصون و محفوظ ماند
(همان،‌10/397). در قرآن كريم و روايات
معصومين افعال و اسماء بسيار از هر دو ماده
يعني وقي و تقي، تقاة، تقي و تقيه استعمال
گرديده است كه بيشتر به معني حفظ، صيانت،‌
پرهيز و اجتناب از خطر و گناه موجب آن
است.

مانند:‌ فَوَقئهمُ اللهُ شَرَّ ذلِك
الْيوُم (انسان/ 11)

خداوند آنان را از شر آن
روز حفظ فرمايد:

(ابوالمحاسن، جلاء الاذهان
10/248) و نيز آي? شريفه: هو أَهْلُ التَّقْوَي
و أَهل المَغْفَرة (المدثر/ 56)

كه اساساً به
اين معني است: و پروردگاري است كه هر كس از
معاصي و منهيات بپرهيزد و از او اطاعت كند،
از عقاب مصون خواهد ماند (زبيدي، 10/397). با
توجه به معاني لغوي ياد شده و معني اصطلاحي
و ديني تقيه كه در صفحات بعد خواهيم ديد،
آنچه از اين واژه در عرف و اجتماع به ذهن
متبادر مي‌گردد همان پنهان داشتن واقع و
هر نوع عقيد? حق است كه اظهار آن در مواردي
موجب از دست دادن جان است. بنابراين در عرف
نيز تقيه به معني خودداري از اظهار عقيد?
حقه و اظهار خلاف آن در برابر دشمن است.

تقيه در اصطلاح ديني

تقيه در معارف ديني به معني كتمان و پنهان
داشتن ايمان و عقيده در قلب و اظهار كفر با
زبان در موارد بروز خطر جاني است. به تعبير
ديگر تقيه اجتناب از خطر و حفظ و صيانت نفس
و حيات و عرض از طريق پنهان كردن ايمان و
عقايد حقه در قلب و اظهار كفر به زبان است.
(فاضل مقداد، 1/395)

دائرة المعارف اسلام

، ذيل تقيه Takiyya، آن را مطرح كرده و براي آن
معني كتمان ايمان و اظهار كفر را ذكر كرده
است. نويسنده با اشاره به منابع قرآني و
روائي و ذكر دهها مقاله در زمينه تقيه به
نمونه‌هاي اجرائي آن از قبيل ماجراي
عماربن ياسر و چند تن ديگر از مسلمانان كه
گرفتار كفار و مسيلم? كذاب گرديدند اشاره
كرده است و بحث خود را با اندكي تفاوت با
منابع شرقي و اسلامي به پايان برده است.

تفاوت تقيه و نفاق

برخي از منتقدان به عدم جواز تقيه، براي
اثبات نظري? خود آن را نوعي نفاق و دورويي
پنداشته‌اند. فاضل مقداد (1/396) ضمن بيان
تجويز و مشروعيت تقيه در اسلام به نقد
نظري? فوق پرداخته است و در پاسخ آنان
مي‌گويد: بين نفاق كه پنهان كردن كفر و
الحاد در درون و اظهار ايمان به زبان است و
تقيه كه پنهان كردن ايمان و كتمان آن در
قلب و اظهار كفر با زبان است تفاوت بسيار
است. فاصله ميان نفاق و تقيه همانند فاصله
مؤمن و كافر و كفر و ايمان است. پاسخ فاضل
مقداد شايان توجه و دقت است زيرا هم? اديان
آسماني و به ويژه اسلام و قرآن مطرود بودن
منافق و نفاق را از مسايل اساسي و اصولي
دانسته‌اند و به ويژه در قرآن كريم آيات
عديده‌اي پيرامون مذمت از نفاق و منافق
وجود دارد كه از آن جمله در سوره بقره (آيات
8 ـ 20) به معرفي منافقين و مذمت از نفاق
پرداخته و آنان را فاسد، مفسد، بيمار دل،
كر، كور، سفيه و خدعه‌گر معرفي كرده است.

منشاء تشريع تقيه و تاريخ تجويز و اجراي
آن

منشاء قرآني تقيه

در باب مسأله تقيه از نظر قرآن كريم، فقها
و مفسرين به چندين آيه استناد كرده‌اند.
يكي از آن‌ها آي? شريفه زير است:

مَنْ
كَفَرَ باللهِ من بعدِ أِيمانِه ... أِلا
مَنْ أُكرِهَ وقلبُه مُطمئن بالأيمان ..
فعلَيهم غَضَبٌ مِن الله ولهم عَذابٌ
عَظيمٌ (نحل/ 106)

كه اكثريت قريب به اتفاق
مفسرين اعم از مفسرين شيعه و اهل سنت، آن
را دليل بر جواز تقيه و مشروعيت آن
دانسته‌اند و شأن نزول آنرا بيان عاقبت
كار دو دسته از مسلمانان ذكر كرده‌اند. يك
دسته كساني كه طوعاً و با اختيار خود به
كفر بازگشتند و مرتد گرديدند؛ دسته ديگر
آنان كه در اثر شكنجه و عذاب‌هاي كفار
قريش و به خاطر حفظ و صيانت نفس و حيات خود
مجبور و مكره به اظهار كفر با زبان و اجابت
خواسته آنان گرديدند چنانچه از ظاهر آيه
بر مي آيد آنان كه با اختيار خود پس از قبول
اسلام، كافر گرديدند معاقب به غضب باري
تعالي و عذاب عظيم او خواهند بود ولي
آنانكه تحت شكنجه‌هاي سخت و عذاب‌هاي
دردناك مجبور و مكره به حفظ ايمان در قلب و
اظهار كفر به زبان گرديدند از وعيد الهي و
عقاب و عذاب عظيم مستثني شده‌اند.

سيوطي
(4/132) در تفسير و توضيح و بيان سبب نزول آي?
فوق مي‌گويد:

از ابن عباس روايت شده كه در
اوان آخرين ايام اقامت پيامبر (صلي الله
عليه و آله) در مكه و تصميم بر مهاجرت به
مدينه، مسلمانان را فرمودند: خويشتن را
جهت مهاجرت به مدينه آماده سازيد و هر كس
برحسب توان و قدرت خود حركت كند و در مدينه
به من بپونديد. پس از اين توصيه، خود
پيامبر (صلي الله عليه و آله) عازم مدينه
گرديدند ولي هنگامي كه قريش از خروج او
آگاه شدند، تعدادي از مسلمانان را دستگير
ساختند. كفار قريش ضمن شكنجه‌هاي سخت، از
آنان خواستند كه پيامبر (صلي الله عليه و
آله) را ناسزا گويند و بتان آنان را تقديس
كنند تا آزاد گردند.

از جمله اين گرفتاران ياسر، پسرش عمّار و
سميه بودند. ياسر و سميه حاضر نشدند كه
خواسته كفار را اجابت كنند و با وضع
رقت‌باري به شهادت رسيدند ولي خود عمار به
خواسته آنان پاسخ مثبت داد و آزاد گرديد.

سيوطي (همانجا) تصريح مي‌كند كه اين
نخستين تقيه در تاريخ است. طبرسي از مفسرين
شيعه در تفسير مجمع البيان نيز به نقل از
ابن عباس ذيل آيه شريفه فوق گرفتاري
تعدادي از مسلمانان به جنگ كفار قريش را
ذكر كرده است و مي‌گويد: اين واقعه و مضمون
اين آيه شريفه دليل بر جواز تقيه است به
خصوص در مواقعي كه جان مرد مسلمان در معرض
خطر باشد.
ابوالفتح رازي (6/147) و جرجاني (5/203) بحث تقيه
و نخستين اجراي آن در تاريخ اسلام را به
صورتي مفصل‌تر مطرح كرده و مي‌گويند:

مشركان مكه تني چند از مسلمانان را دستگير
كردند كه از آن جمله عمار، پدرش ياسر و
مادرش سميه بودند. مشركين هر سه نفر را تحت
شكنجه و عذاب شديد قرار دادند و از آنان
خواستند كه بر پيامبر (صلي الله عليه و آله)
ناسزا گويند و بتان آنان را تقديس كنند و
چنانچه از انجام اين پيشنهاد امتناع ورزند
به قتل خواهند رسيد. ياسر و سميه سرباز زدند
و به شهادت رسيدند ولي عمار خواست? مشركين
را اجابت كرده و با ناسزا گفتن به پيامبر
(صلي الله عليه و آله) و تجليل از بت‌هاي
آنان خويشتن را از مرگ حتمي نجات داد. رازي
ضمن تجليل از عمار چنين ادامه مي‌دهد:

عمار پيامبر اكرم از رهايي از چنگ مشركين
از يك سو اسير افكار و اندوه دروني خود به
جهت شهادت پدر و مادرش گرديد و از سوي ديگر
در انديشه وضع ايمان خود پس از سبّ و
ناسزاگويي بر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و
آله) شده. از طرف ديگر، كار عمار در ميان
مسلمانان شايع گرديد و به پيامبر (صلي الله
عليه و آله) خبر دادند و گفتند: عمار كافر
گرديده است. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و
آله) پيش از آنكه عمار وارد مدينه شود در
پاسخ به كساني كه او را كافر مي‌شمردند
فرمود:

«كلا أِنّ عمّاراً ملأ ايماناً من
قَرْنِه الي قَدَمِه و اختلط الايمانُ
بِلَحمِه و دمه»

نه چنين است عمار هرگز
كافر نشده و كافر نمي‌شود. از فرق سر تا
قدم او پر است از ايمان و ايمان با گوشت و
خون او در آميخته است.

عمار پس از چند روز وارد مدينه گرديد و
گريان و آشفته به حضور پيامبر اكرم (صلي
الله عليه و آله) رسيد. عمار هنگامي كه در
مدينه به پيشگاه رسول خدا ايستاد در آغاز
سخن خود گفت:

اي پيامبر خدا، از كلمه‌اي كه بر زبان
رفته است و تو را ناسزا گفته‌ام شرمسارم
ولي اين سخن به اختيار من نبود بلكه در پي
اكره بر زبانم رفته است. پيامبر (صلي الله
عليه و آله) با دست مبارك اشك از صورت و
چشمان او زدود و سپس فرمود: هيچ باكي نيست،
چنانچه دگر بار چنين وضعي پيش آمد آنچه از
تو خواستند بگو و تكرار كن، بر تو حرجي
نيست.

جرجاني (5/204) نقل كرده است كه ابوالفتوح
مي‌گويد: آي? فوق در حق عمار فرود آمد و
اين آيه خود دليل بر جواز و مشروعيت تقيه
است.

آي? ديگري كه بسياري از مفسران، آن را نيز
منشاء و مرجع قرآني جواز تقيه دانسته‌اند
آي? شريفه زير است:

لايتَّخذ المؤمنون
الكافرين أَولياءَ مِنْ دونِ المؤمنين و
مَنْ يفْعَلْ ذلك فليسَ من الله في شيءٍ
الا أَنْ تتّقوا منهم تُقاةً.

(آل عمران/ 28)

باري تعالي در اين آيه و چندين آي? ديگر
دوستي و مراود? مؤمنين را با كفار و مشركين
اكيداً نهي فرموده است ولي موارد و مواقعي
را كه مؤمنين مجبور به اظهار دوستي و
مراوده گردند برحسب تقيه مستثني فرموده
است و از واژ? تقاة كه پس از تتقوا ذكر
گرديده است برمي‌آيد كه نسبت به دوستي
مؤمنين با اهل كفر و شرك در موارد ضروري و
در مواقع اكراه و اجبار تأكيد گرديده است و
مسلمانان مي‌توانند فقط تظاره به دوستي
كنند (طباطبائي، 3/151).

طباطبايي ذيل آي? فوق
(3/153) مي‌نويسد: با تفاوتي كه ميان كفر و
ايمان و مؤمن و كافر از نظر اخلاقي و طريق
سلوك وجود دارد، به تدريج ضعف ايمان و فساد
در دين از ناحي? كفار در مؤمنين تأثير
خواهد گذاشت. از اين روي قرآن مؤمنين را از
مراوده با كفار و مشركين نهي فرموده است،
مگر در مواردي كه فرار از اظهار دوستي با
آنان خطر نفس و آبرو در پي داشته باشد كه
طبق مضمون اين آيه، دوستي در موارد خطر
جاني را تحت عنوان تقيه مجاز اعلام فرموده
است. زيرا مراوده و دوستي به صورت تظاهر و
تقيه فاقد واقعيت است و فقظ تظاهر به دوستي
است و هنگامي كه امري فاقد واقعيت باشد. خطر
تسري و تأثير در پي نخواهد داشت، طباطبايي
مي‌افزايد: به هر حال در دلالت آيه شريفه
بر جواز تقيه به صورت كلي ترديدي نيست.

فيض كاشاني (صافي، 1/325) و طباطبايي (3/153) در
بخش روايي آي? لا يتّخِذُ المؤمنون ...
مي‌نويسند: حضرت علي (عليه السلام) در خطاب
به يكي از ياران مخلص فرمودند: ترا به حفظ
دين با استعانت از تقيه توصيه مي‌كنم،
همچنان كه خداوند در اين آيه توصيه فرموده
است. حضرت امير در ادام? خطاب فرمود:

أِياكُم ثم أِياكُم أَنْ تَتَعَرَّضَ
للهلاك و أَنْ تتركَ التقيةَ التي
أَمَرتُك بها فانَك شائط بدَمِك ودماءِ
أِخوانِكَ.

ترك تقيه منجر به هدر دادن خون
خود و خون برادرانت خواهد بود.

بررسي تقيه و احكام آن در روايات

معروفترين رواياتي كه بيشتر صاحب نظران
آن را متواتر دانسته‌اند، و اگر به قول
بعضي متواتر نباشد، دست كم از مشهورات است
ـ و اكثر مفسران آن را ذيل دو آيه‌اي از
پيش گفته نقل كرده‌اند، همان جمله‌اي است
كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هنگام
زدودن اشكهاي عمّار خطاب به او ادا فرمود.
روايت چنين است: پيامبر (صلي الله عليه و
آله) فرمود: اي عمار چه حادثه‌اي رخ داده
است؟ عمار گفت: حادثه‌اي تلخ و بد،‌اي
رسول خدا من از چنگ كفار رها نگرديدم مگر
از راه ناسزا بر تو و تجليل خدايان آنان،
پيامبر (صلي الله عليه و آله) فرمود:‌

فإنْ
عادوا لَكَ فَعُدْلهم بما قلتَ، اي عمار
چنانچه وضع مزبور باز هم پيش آمد تو نيز
كاري را كه انجام دادي تكرار كن (فاضل
مقداد، 1/393 به نقل از سيوطي، 4/132). فاضل
مقداد به دنبال بحث روايي تقيه (1/400)
مي‌نويسد: حضرت علي (عليه السلام) روزي در
خطاب و توصيه به چندين تن از خواص و
حواريون خود مانند كميل بن زياد، قنبر و
غيره فرمود: سَتُدْعُون الي سَبّي
فَسَبّوني، اوضاع سياسي آينده شما را
وادار به ناسزاگوئي بر من خواهد ساخت، شما
مجازيد و براي حفظ جان و عرض و مال خود
مي‌توانيد مرا سبّ كنيد و ناسزا گوئيد. و
نيز صاحب الميزان در بحث روايي تفسير آيه:

شريفه مَنْ كَفَر بالله بعد ايمانه ... (3/359)

مي‌گويد: از طريق مسعدة بن صدقه از امام
صادق (عليه السلام) روايت شده است كه حضرت
علي در كوفه بر بالاي منبر سخن مي‌گفت، در
خلال بيانات خود حضار را مخاطب ساخته و
فرمود: اوضاع اجتماعي نشان مي‌دهد كه در
آينده از شما خواهند خواست كه مرا لعن كيند
و دشنام دهيد. به خدا سوگند راهي جز همان
راه كه عمار ياسر پيمود نبايد در پيش گرفت
و به آنچه بر عمار گذشته بود اشاره فرمود.

با توجه به روايت مربوط به تقيه، مي‌توان
گفت كه پس از گذشت عصر رسالت و سپري شدن
دوران خلفاي راشدين، عصر ائمه اطهار
(عليهم السلام) فرا رسيد و تقيه وضع خاصي
پيدا كرد و در ميان شيعيان، توجه به جواز
تقيه و استمداد از آن، بيش از هر عصر ديگر
ضرورت يافت. از اين روي در اين بخش پيش از
نقل اسناد روايي و ذكر آثار و روايات صادره
از ناحي? ائمه اطهار (عليهم السلام) به برخي
ويژگي‌هاي اين عصر اشاره خواهد شد.

دليل آنكه در عصر ائمه تقيه به عنوان راه
نجات و گريز از خطر براي شيعيان و ائمه
(عليهم السلام) ضرورت بيشتري يافته است،
بروز حوادثي بود كه از نظر سياسي در تغيير
مقام خلافت و جانشيني مؤثر افتاده و موجب
تبديل خلافت به سلطنت و ولايت به امارت
گرديد و زمام امور در دست كساني قرار گرفت
كه به ندرت پايبند حفظ حقايق اسلام و عمل
به فرامين قرآن بودند، مانند: بني اميه و
بني‌عباس كه براي حفظ فرمانفرمايي خود به
هر خلافي تمسك مي‌جستند.

اين تغيير و تحول
از يك سو ظهور فرق و مذاهب مختلفي را در پي
داشت و از سوي ديگر قيام‌ها و نهضت‌هايي
را عليه حاكمان مزبور موجب شد كه بيشتر
آن‌ها از ناحيه پيروان و محبان اهل بيت يا
افرادي از آن خاندان بود، مانند قيام
توابين قيام زيد بن علي بن الحسين و فرزندش
يحيي و قيام محمدبن عبدالله بن حسن بن حسن
مجتبي (عليه السلام) و جز اينان (براي تفصيل
بيشتر، نك: يعقوبي 2/230، مسعودي 3/206).

اين
قيام‌ها از يك سو حاكمان اموي و عباسي را
بر آن داشت كه در جهت مراقبت و نظارت بر
زندگاني ائمه (عليهم السلام) و پيروان آنان
و جريان‌هاي فكري و سياسي، تشكيلات
گسترده‌اي تدارك ببينند و از سوي ديگر
ائمه اطهار (عليهم السلام) را بر آن داشت كه
از مشروعيت تقيه استمداد جسته و خود و
شيعيان خود را از آزار و شكنج? دشمن مصون
سازند.

(كليني، روضه، 2/5)

چنانكه از شواهد تاريخي برمي‌آيد، ضعف و
قوت دو حكومت اموي و عباسي چگونگي استفاده
از تقيه را دچار نوسان مي‌كرد. بدين معني
كه حكومت اموي پس از مرگ هشام بن عبدالملك
(د 125 ق) در اثر اختلافات داخلي و تبليغ
داعيان بني عباس عليه آنان روي به ضعف نهاد
و در نتيجه به خود مشغول گرديد و تا انقراض
آنان،‌ ائمه اطهار (عليهم السلام) و
شيعيان از تعرض اين دشمن مصون گرديدند. در
حكومت بني عباس نيز تا اوايل حكومت منصور
به دليل نبودن تشكيلات جاسوسي منسجم،
آزادي و مصونيت شيعه ادامه داشت. در اين
محدود? زماني، يعني از 125 ق تا حدود 136 ق،
‌حضرت امام صادق (عليه السلام) نيازي به
تقيه نداشت و از فرصتي كه نصيب او و شيعيان
گرديده بود، بهره جست و به تشكيل مجالس
درس و تعليم معارف ديني و تربيت پيروان خود
اهتمام فرمود و شيعيان از دور و نزديك و
بدون بيم و هراس و بدون تقيه پيرامون آن
امام اجتماع مي‌كردند. ولي پس از به حكومت
رسيدن منصور عباسي و استقرار حكومت جديد،
وضع امام صادق (عليه السلام) در كوفه و
مدينه و تجمع شيعيان پيرامون او منصور را
نگران ساخت چندان كه دست به تعطيل كردن
مجالس درس و جلوگيري از تجمع شيعيان
پيرامون امام صادق (عليه السلام) زد و از آن
پس محدوديت‌ها آغاز شد و مراقبت از شيعيان
شدت يافت.

هيمن امر سبب گرديد كه امام نامه
يا رساله‌اي به پيروان خود بنويسند و آنان
را به مدارا و استفاده از تقيه توصيه كنند
(نك: مقدمه شرح لمعه، ص 41 به نقل از تاريخ
كوفه تأليف براقي). امام صادق (عليه السلام)
ضمن توصي? شيعيان به مدارا، آنان را فرمود
كه به نقاط امن،‌ مانند قم، ري و غيره هجرت
نمايند و با استفاده از تقيه، جان خويش و
آرامش خانواده خود را حفظ كنند. (كليني،
روضه، 1/53)

كليني پيرامون رساله امام صادق (عليه
السلام) مي‌نويسد:

علي بن ابراهيم از پدرش
از طريق ابن فضال و محمدبن اسماعيل بن بزيع
و او از محمدبن سنان و چند تن ديگر از
بزرگان و اصحاب ائمه، كتابت و ارسال رساله
فوق را مورد تاييد قرار داده‌اند. كليني
ضمن توثيق راويان گفته است: رساله امام
متضمن توصيه‌هايي گسترده است و زندگاني
ديني، اجتماعي و سياسي شيعيان را در
برمي‌گيرد. چون رساله مزبور و شرح آن
فراتر از آن است كه در اينجا نقل شود، جهت
آشنايي به سبك و سياق آن به نقل جملاتي از
آن بسنده مي‌گردد:‌

عَلَيكم بالوَقار و
السَّكينة و عليكم بالتّنزّهِ عما
تَنَزَّهَ عنه الصالحون و عليكم
بِمُجامَلَْةِ أهْل الباطلِ، تَحَمَّلوا
الضَّيمَ منهم، دينوا فيما بَينكم و
بَينَهم اذا جالَسْتُموهم و
خَالَطْتُموهم و نازَعْتُموهم الكلامَ
فانّه لابدَّ لكم من مُجالَسَتِهم و
مُخالَطَتِهم الكلامَ بالتّقيةِ التي
أَمَركم اللهُ أَنْ تأخذوابها فيما
بَينَكم و بَينَهم فاذا أبتِليتُم بذلك
منهم فانَّهم سيؤذونكم فَيعْصمكم اللهُ‌
مِن ذلك فاتّقوا ألْسنَتَكم. (كليني،
روضه،1/ 2)

معني كلي اين سخنان چنين است، بر
شماست كه در ميان مردم وقار و متانت را
پيشه كنيد و خويشتن را پاك و منزه سازيد از
آنچه كه اهل صلاح از آن‌ها پاك و منزه
مي‌باشند و با اهل باطل رفق و مدارا كنيد و
شما را توصيه مي‌كنم كه رفتار نامهربانان?
آنان را تحمل كنيد و از ملامت و سرزنش آنان
برحذر باشيد. هنگام همنشيني و آميزش با
آنان از مجادله اجتناب كنيد و احكام
ديني خويش را همراه با آنان و احياناً طبق
فتاوي آنان انجام دهيد زيرا از مخالطت با
آنان ناگزيرد. در عقايد ديني و مباحث امامت
و ولايت از تقيه استفاده كنيد و بدانيد كه
پيوسته شما را تحت مراقبت قرار خواهند داد.
از اين روي شما را توصيه مي‌كنم كه زبان
خويش را جز به خير نگشاييد.

از رسال? مذكور برمي‌آيد كه پيروان ائمه
(عليهم السلام) در زندگي اجتماعي خود دچار
مضيقه بوده و برايشان امنيت و آسودگي و
زندگي سالم جز با تقيه ميسر نبوده است. به
ويژه در عصر حكومت هارون (د 183 ق) كه مراقبت
و نظارت بر زندگاني ائمه (عليهم السلام) و
شيعيان آنان بيش از هر زمان ديگر معمول
گرديده بوده است. (يعقوبي، 2/419؛ مفيد، 22؛
طبرسي،‌286)

بنابراين، دليل عمد? كثرت روايات صادره
از ناحيه ائمه اطهار (عليهم السلام)
پيرامون اهميت و جواز تقيه، ‌همانا
مراقبت‌هاي شديدي بود كه از سوي حكام عصر
اعمال مي‌شد و آسودگي و امنيت اجتماعي
شيعيان را به كلي سلب مي‌كرد(3).

به هر حال در بخش روايي تقيه با رواياتي
آشنا مي‌شويم كه اكثر آن‌ها از ناحي?
ائمه اطهار (عليهم السلام) صادر گرديده و
به گفت? فاضل مقداد (1/397) بسياري از آن‌ها
به حد تواتر رسيده است. از آنجا كه اين
روايات بسيار فراوانند، ما به ذكر تعدادي
از معروفترين و صريحترين آن‌ها در بيان
لزوم تقيه و مشروعيت آن و توصيه‌هاي ذكر
شده بسنده مي‌كنيم.

محمدبن يعقوب كليني (د 328 ق) بسياري از
روايات مربوط به تقيه را در بابي مخصوص از
كتاب كافي و طي شماره‌هاي 1 تا 23 نقل كرده
است. در نخستين روايات مي‌گويد:

علي بن ابراهيم از هشام بن سالم از امام
صادق (عليه السلام) روايت كرده كه در تفسير
آي?:

اولِئكَ يؤْتَوْنَ أَجرَهم
مَّرَّتَينِ بما صَبَروا و يدْرَءوُن
بالحسنةِ السيئةَ (قصص/ 54)

فرموده است:
‌منظور از افراد مورد اشاره در آيه،
دسته‌اي از يهود و نصاري هستند كه به دست
جعفربن ابي طالب اسلام آوردند و گفتند ما
پيش از اين، اسلام را پذيرفته بوديم ولي از
بيم جان خود، آن را پنهان مي‌داشتيم،
اينان را دو ثواب و دو اجر است: يكي به
سبب ايمان و قبول اسلام و ديگري به سبب
تقيه و پنهان داشتن ايمان در قلب و نجات از
كفار. اينان خطر هلاكت را با استفاده از
تقيه دفع كردند. امام (عليه السلام) سپس
فرموده: مراداز واژه حسنه در آيه، تقيه است
و منظور از سيئه، هلاكت (كليني، 2/324). در
روايتي ديگر از امام صادق(ع) آمده است: نه
جزء از اجزاء دهگان? دين را از راه تقيه
مي‌توان حفظ كرد و آنان كه در صيانت نفس و
حفظ جان خويش از تقيه استمداد نكنند
بي‌دين‌اند، (همان) و نيز امام صادق (عليه
السلام) فرموده است: از پدرم شنيدم كه
مي‌گفت: ما عَلي الأَرْضِ شي أحبُّ الي من
التقّيه، بر زمين چيزي براي من محبوبتر از
تقيه نيست. (كليني، 2/225)

روايت ديگر، آن است كه از امام صادق (عليه
السلام) نقل شده. ايشان فرمود:

اِتّقوا علي
دِينِكُم واحْجُبُوه بالتّقيةِ فإِنَهُ
لاايمانَ لِمَن لاتقية له،
دين خويشتن را
با تقيه حفظ كنيد، زيرا آنكه تقيه نكند
بي‌دين خواهد بود. (كليني، 2/226)

مجلسي و به خصوص حر عاملي نيز روايات
بسياري در مشروعيت تقيه و موارد مختلف آن
نقل كرده‌اند كه در بخش فقهي به آن‌ها
اشاره خواهد گرديد.

احكام فقهي و عملي در رويارويي با موارد
تقيه

چنانكه اشاره شد در ميان فقيهان اهل سنت
بحث تقيه كمتر مطرح گرديده است، در عين حال
فاضل مقداد (د 826 ق) در كنزالعرفان (1/394)
مي‌گويد: بسياري از فقهاي اهل سنت به جز
أبو حنيفه مسايل عديده‌اي ارائه
كرده‌اند كه حاكي از مساعد بودن نظر آنان
در جواز تقيه است، مانند: سقوط حد رجم از
مكره و مجبور به عمل خلاف و نيز سقوط تعزير
از شارب خمر مجبور و مكره كه از جهت اكراه
با تقيه مرتبط است. ولي در ميان فقهاي شيعه
كمتر فقيهي است كه پيرامون تقيه فتواهايي
نداشته باشد. فقهاي شيعه اكثراً بخشي از
كتب فقهي خود را به احكام تقيه اختصاص
داده‌اند و يا ضمن باب جهاد و امر به معروف
و نهي از منكر به آن پرداخته‌اند.

محقق حلي (د 676 ق) در شرايع الاسلام في
مسايل الحلال و الحرام (1/260) در باب امر به
معروف و نهي از منكر مي‌گويد: چنانچه حاكم
جابر از فقيهي بخواهد و او را مجبور سازد
كه اجراي حدود شرعي را به عهده گيرد، اجابت
او مجاز است در صورتي كه قتل ظالمانه‌اي در
كار نباشد زيرا در مسأل? خون، تقيه جايز
نيست. به بيان روشنتر چنانچه سلطان جابر
و ظالم شخص فقيهي را مجبور به قتل شخصي كند
كه ظالمانه بودن قتل مسلم باشد، پذيرفتن
فرمان او بر فقيه جايز نيست زيرا تقيه در
محرمات جايز است مگر در قتل ظالمانه.

محقق سپس مي‌افزايد (همانجا): چنانچه
سلطان ظالم قاضي متديني را مجبور به
پذيرفتن امر قضاء كند و گريز از آن موجب
زيان گردد، قاضي مي‌تواند بپذيرد ولي بر
او واجب است كه در حد توان حق را مورد رعايت
قرار دهد و به غير ما أنزل الله حكم نكند.

ابن ادريس حلي (د 598 ق) در كتاب سرائر در باب
امر به معروف و نهي از منكر (2/27) مي‌گويد:
چنانچه حاكم ظالمي فقيهي را براي اقام?
حدود فرا خواند، ضرورت تقيه را به پذيرفتن
اقامه حدود مجاز مي‌سازد.

علامه حلي (د 729 ق) در مختلف الشيعة (4/278)،
تقيه را از معتقدات لازم الاجرا بر شمرده
است ولي تصريح كرده است كه چنانچه تقيه
منجر به قتل نفس گردد جايز نيست. علامه حلي
سپس به نقل از شيخ طوسي مي‌افزايد: (مسأل?
88) كسي را كه سلطان جور براي اقامه حدود
منصوب كند مي‌تواند بپذيرد و فرض كند كه
سلطان عادي او را نصب كرده است و بر مؤمنين
واجب است كه او را ياري كنند و چنانچه از حق
تجاوز كند جايز نيست مگر آنكه بيم جان در
ميان باشد ولي باز هم نمي‌تواند به عنوان
تقيه مرتكب قتل نفس گردد.

شهيد اول محمدبن مكي (د 786 ق) و شهيد ثاني (د
965 ق) در لمعه دمشقيه و شرح آن الروضة
البهية في شرح المعة الدمشيقة (2/420) تحت
فتواي واحد مي‌گويند: چنانچه سلطان جابر
از قاضي و فقيهي بخواهد كه اقام? حدود شرعي
را به عهده گيرد براي او جايز است كه از
تقيه استفاده كند و اين پيشنهاد را بپذيرد
مشروط به آنكه مجبور به قتل كسي به ناحق
نباشد زيرا روايت شده كه: لاتَقَيةَ في
قَتْلِ النُّفُوس،‌ در قتل تقيه جايز
نيست. يعني قاضي نمي‌تواند مأموريت به قتل
را به عنوان اقامه حدود با استفاده از تقيه
بپذيرد ولي در غير قتل مي‌تواند خود را
موافق با حكم سلطان ظالم نشان دهد و آن را
از موارد جواز تقيه محسوب كند.

در ميان فقهاي شيعه نيز حر عاملي (د 1104) در
كتاب وسايل الشيعة الي تحصيل مسائل
الشريعة اكثر قريب به كل روايات مربوط به
جواز تقيه را جمع‌آوري كرده است و با
ذكر حدود 145 حديث پيرامون تقيه و موارد
گوناگون آن تقريباً جامعترين مأخذ روايي
را تدوين كرده و به دليل آنكه شيخ حر فقيهي
است اخباري، كتاب مذكور را هم مي‌توان جزء
منابع فقهي محسوب كرد و هم جزء منابع روايي.
البته لازم به يادآوري است كه تعدادي از
احاديث جمع‌آوري شده همان احاديثي است كه
در اصول كافي آمده و بدانها اشاره گرديده و
تعدادي از آن‌ها در كتاب محاسن برقي و عيون
اخبار الرضا گرد آمده است. (نك: وسايل
الشيعه، 16/103) .

از نظر منابع فقهي جامع‌ترين بحث فقهي و
فتوايي پيرامون تقيه و بررسي مسايل مختلف
و موارد گوناگون آن را مي‌توان در كتاب
قواعد فقهيه تأليف آيت الله سيد ميرزا حسن
بجنوردي مطالعه كرد. وي مبحث تقيه را تحت
عنوان يك قاعد? فقهي و پس از مطالعه و
آگاهي از آراء و نظريات فقهائي چون شيخ
انصاري (د 1292 ق)، ميرزا حبيب الله رشتي (د 1312
ق)، سيد ضياء الدين عراقي (د 1361 ق)، شريعت
اصفهاني (د 1339 ق)، ميرزاي نائيني (د 13355 ق)،
شيخ عبدالكريم حائري (د 1355 ق)، سيد
ابوالحسن اصفهاني (د 1365 ق) و دهها فقيه
اصولي ديگر مطرح كرده است. آيت الله
بجنوردي پس از بحث پيرامون جنبه‌هاي لغوي
و اشتقاق تقيه مي‌گويد (5/45):

با توجه به
آراء و فتاوي شيخ انصاري در مسأله تقيه،
مشروعيت و جواز آن واضح‌تر از آن است كه
نياز به شرح و توضيح داشته باشد، آنچه به
توضيح نياز دارد اقسام تقيه با توجه به
موارد مختلف تكليفي است و چون احكام
تكليفيه پنج قسم است تقيه نيز به پنج قسم
تقسيم مي‌شود:‌


موارد وجوب تقيه و آن هنگامي است كه ترك آن
موجب قتل نفس و زيان‌هاي عرضي گردد.

موارد حرمت تقيه و آن هنگامي است كه تقيه
موجب قتل نفس گردد زيرا مشروعيت آن به خاطر
حفظ و صيانت نفس است.

موارد استحباب تقيه. تقيه هنگامي مستحب
است كه ترك آن به تدريج موجب قتل نفس شود،
بدين معني كه ممكن است ترك تقيه و تظاهر به
اعمال و عقائد حقه در ميان مخالفين اظهار
عناد و مخالفت با آنان تلقي شود و سرانجام
به قتل نفس و هتك حرمت منجر گرديد.

تقيه مكروه دقيقاً عكس قسم استحباب در آن
است.

اباحه در تقيه با توجه به موارد بالا روشن
است و مواردي است كه فعل و ترك آن دقيقاً
يكسان باشد.

به دنبال بحث تقيه مسايلي ديگر نيز به ذهن
متبادر مي‌گردد، مانند آنكه آيا عملي كه
به جاي عملي اصلي انجام مي‌گيرد مورد قبول
واقع مي‌شود يا خير؟ و آيا موجب سقوط تكليف
مي‌گردد و عمل خلاف واقع مجزي و مكفي است و
يا بر تقيه كننده واجب است كه پس از رفع خطر
عمل حقه خود را قضا كند؟ چنانچه به لزوم
قضاي ترك شده فتوا داده شود، مدت زماني كه
مي‌توان قضاي عمل ترك شده را انجام داد
چگونه است؟ همه اينها مسايلي است كه در
مباحث فقهي مطرح مي‌گردد و شرح و توضيح
آن‌ها مجال ديگري مي‌طلبد.

تقيه در مآخذ مربوط به فرقه‌هاي اسلامي

نوبختي (از اعلام سد? 3 ق) در كتاب فرق
الشيعة (ص 65) مي‌گويد: تقيه در ميان پيروان
اهل بيت (عليهم السلام) از رواج و رونق
بيشتري برخوردار بوده، ‌به ويژه در عصر
صادقين (عليهم السلام) زيرا پرسش مسايل
حلال و حرام از آنان افزايش يافته و شيعيان
پاسخ‌هاي را كه مي‌گرفتند به كتابت در
مي‌آوردند. نوبختي در اسباب و علل تقيه در
آن عصر مي‌گويد:

شيعيان گاه در برابر سؤال
واحد پاسخ‌هاي متفاوت و مختلفي
مي‌شنيدند پس از مدتي كه اين مسايل افزايش
يافت دليل آن را از ائمه جويا گرديدند و
آنان در پاسخ فرمودند: اين پرسش‌ها و
پاسخ‌هاي ناهماهنگ به خاطر تقيه صورت
گرفته است، چون نمي‌خواهيم همه اين
پاسخ‌ها را از ناحيه ما تلقي كنند و آن را
دال بر ارتباط تنگاتنگ ميان ما و شما محسوب
كنند و به هر حال ما به آنچه كه مصلحت شما
اقتضا مي‌كند عمل مي‌كنيم.

شهرستاني (د 548 ق) در كتاب ملل و نحل (1/124،
146، 169) ضمن اشاره به نخستين تاريخ اجراي
تقيه در اسلام، مي‌گويد: شيعه به وجوب
تعيين و تنصيص امام، به عصمت او از كباير و
صغاير و نيز به دو اصل تولي و تبري معتقد
است و كتمان هر يك را فقط در حال تقيه جايز
مي‌شمارد، بدين معني كه شيعيان در مواقع
خطر مجاز به عدم اظهار تولي و تبري هستند.

شهرستاني اضافه مي‌كند (1/266):

فرقه
اسماعيليه برآنند كه امام صادق (عليه
السلام) فرزند خود اسماعيل را به عنوان
امام بعد از خود معرفي كرد و در مورد فوت
اسماعيل در حيات پدر دو نظر دارند يا دو
دسته هستند. برخي برآنند كه اسماعيل فوت
نگرديده بلكه پدرش به خاطر بيم از بني عباس
زنده بودن او را مخفي كرد و ضمن عمل به
تقيه، مجلس و مشهدي جهت اعلام فوت او تشكيل
داد و بر فوت او گواه گرفت. بنابراين، گروهي
از فرق? اسماعيليه به زنده بودن اسماعيل
قايل‌اند و گواهي بر فوت او را تقيه و
اجتناب از خطر دانسته‌اند و همين گروه
قايل به لزوم استفاده از تقيه در مواقع
ضروري هستند.

علامه آل كاشف الغطاء (د 1373 ق) در خاتمه
كتاب اصل الشيعة واصولها به مسأله بدا و
تقيه و تجزيه و تحليل شرعي آن‌ها پرداخته
و از معتقدان به مشروعيت تقيه جانب‌داري
كرده است و در پاسخ به ناقدان آن دسته كه
تقيه را از ويژگي‌هاي شيعه دانسته‌اند
مي‌گويد: آنانكه تقيه را خاص شيعه يا هر
مذهب ديگري مي‌دانند باوري جاهلانه دارند
زيرا چنانچه با ديده بصيرت و خرد به تقيه و
اهداف استفاده از آن بنگريم معلوم خواهد
شد كه تقيه نه تنها مورد تأييد قرآن است
بلكه امري است كه علم و فلسف? زندگي و عقل
نيز آن را مورد تأييد قرار مي‌دهند و با
غريزه و فطرت بشري نيز سازگار است. مؤلف،
اساس تقيه را علم و راهنماي آنرا عقل
دانسته و آن را از اموري بر شمرده است كه بر
عقل مبتني است.

دفاع از خويشتن و حفظ جان
خود در بسياري از موارد بر هر انسان واجب
است و نيز بر هر آدمي است كه از شرف و حيثيت
خود كند: و تقيه بهترين شيوه براي حفظ جان و
آبرو و شرف انساني است. البته مي‌دانيم كه
برخي از انسان‌هاي والا، در مواقعي حساس،
‌بذل جان در راه شرف و حفظ حقيقت و ابطال
باطل را ضروري دانسته و فداكاري را بر تقيه
ترجيح مي‌دهند ولي به هر حال تقيه حقي است
كه باري تعالي به بشر اعطا فرموده است تا
بتواند در ساي? آن و همراه با عقل، از خطر
بپرهيزد.

كتابشناسي

آل كاشف الغطاء، شيخ محمدحسين، اصل
الشيعة و اصولها، ‌بيروت، 1402 ق.

آقا بزرگ تهراني، الذريعة الي تصانيف
الشيعة، بيروت، 1403 ق.

ابن منظور، ابوالفضل محمدبن مكرم، لسان
العرب، بيروت، 1300 ق.

ابن ادريس حلّي، ابوجعفر محمدبن منصور،
سرائر الحاوي، قم، 1410 ق.

ابوالفتوح رازي، حسين بن علي، روح الجنان
و روح الجنان،‌ تهران، 1383 ق.

بجنوردي، سيد ميرزا حسن موسوي، قواعد
الفقهيه، قم، 1410 ق.

بخاري، ابو عبدالله محمدبن اسماعيل، صحيح
بخاري، بيروت، 1407، ق.

تهانوي، محمدعلي بن علي، كشاف اصطلاحات
الفنون، كلكته، 1967 م.

جرجاني، ابوالمحاسن حسين بن حسن(=گازر)،
جلاء الاذهان في تفسير القرآن، وزارت
فرهنگ، 1341.

حر عاملي، شيخ محمد بن حسن، وسائل الشيعة
الي تحصيل مسائل الشريعة، بيروت 1411ق.

حلّي، ابوالقاسم نجم الدين جعفربن حسن،
شرايع الاسلام، تهران، 1403 ق.

حلي، جمال الدين حسن بن يوسف، مختلف
الشيعة، قم ، 1416ق.

زبيدي، سيدمرتضي، تاج العروس، كويت، 1409 ق.

سيوطي، جلال الدين عبدالرحمن، الدر
المنثور في التفسير بالمأثور، بيروت، 1411
ق.

شهرستاني، ابوالفتح عبدالكريم بن احمد،‌
الملل و النحل، بيروت، 1414 ق.

شهيد اول، ابو عبدالله محمد بن مكي عاملي،
اللمعة الدمشقية، بيروت، 1406 ق.

شهيد ثاني، شيخ زين الدين بن علي عاملي،
الروضة البهية في شرح اللمعة الدمشقية،
بيروت، بي‌تا.

طبرسي، شيخ ابوعلي فضل بن حسن، مجمع
البيان في تفسير القرآن، تهران، ‌1374 ق.

فاضل مقداد، جمال الدين عبدالله سيوري،‌
كنزالعمال في فقه القرآن، تهران، 1384 ق.

فيض كاشاني، ملا محسن، تفسير صافي،
‌تهران، 1416 ق.

كليني، ابو جعفر محمد بن يعقوب،‌اصول
كافي،‌ تهران، ‌1375 ق.

همو، روض? كافي، تهران، 1350.

گازر- جرجاني.

گلدزيهر، ايگناس، العقيدة و الشريعة في
الاسلام، قاهره، 1378 ق.

مسعودي، ...، مروج الذهب، بيروت، 1409 ق.

مفيد، ابو عبدالله محمدبن محمدبن
نعمان،‌ ارشاد، بيروت، 1378 ق.

نوبختي، ابو محمدحسن بن موسي. فرق الشيعة،
تهران،‌1355 ق.

نوري، حاج ميرزا حسين، مستدرك الوسايل،
بيروت، 1411 ق.

يعقوبي، احمدبن واضح، تاريخ، تهران، 1366 ق.
Encyclopaedia of Islam (2) 10/134.


1ـ خاورشناسان بدون توج به شرايط زمان و
مكان، عموماُ‌ تقيه را امري ناپسند و
زيان‌آور پنداشته‌اند. ما از ميان انبوه
مقالات ايشان به يك مورد خاص اشاره
مي‌كنيم:‌

در سال 1977، مجموعه مقالات سمپوزيوم بين
المللي تاريخ و فرهنگ اسلامي، تحت عنوان
زير در پاريس به چاپ رسيد: Classicisme et declin
culturel dams L'histoire de L'Islam. محور بحث، چنان كه از
عنوان كتاب برمي‌آيد، همانا علل
عقب‌افتادگي و انحطاط كشورهاي اسلامي
بود. مقال? نيبرگ (ص 125 ـ 135) به نام «عمروبن
عبيد و ابن راوندي ملعون» عمدتاً پيرامون
تقيه مي‌گردد و خلاص? آن به قرار زير است:
وي پس از بحثي مفصل دربار? حلق? درس حسن
بصري و يارانش و اصل بن عطا و عمروبن عبيد،
به اين روايت استناد مي‌كند كه عبدالله بن
مبارك، از هم مكتبان عمرو حديث نقل
مي‌كرد، اما از احاديث خود او سرباز
مي‌زد. وي علت اين كار را آن مي‌دانست كه
عمرو، در كنار حديث، عقايد خود را نيز
آشكارا بيان مي‌داشت، حال آنكه ديگران
سكوت اختيار مي‌كردند. به نظر نيبرگ، اين
روايات دلالت بر آن دارد كه در ميان نخستين
انديشمندان اسلام، تقيه رواجي تمام داشته
است.

و سپس (ص 134 به بعد) بيان مي‌كند كه ابن
راوندي، يكي از تربيت يافتگان همان مكتب
اعتزال، چون عقايد خود را آزادانه بيان
مي‌داشت، سخت دچار رنج و آزار گرديد و
مطرود جامعه شد. ده سال پس از او (سال 310 ق)
حلاج را در بغداد به وضع فجيعي به دار
كشيدند. اين قضايا در جامعه انساني تأثير
عميق داشت و آزاد انديشي و دگر انديشي را
به خفقان كشانيد. از آن پس هرگونه حركت
فكري نو، به خفا مي‌گراييد، هر چند كه به
سنت‌هاي ديني شايع، تظاهر مي‌كرد.
بدينسان، تقيه و كتمان سنت عام شد و از آن
پس، فرقه‌هاي پنهاني،‌خواه سياسي و
شورشي، خواه ديني و خواه صوفي، تكوين
يافتند. فلاسفه نيز كوشيدند به ياري عناصر
نو افلاطوني كه با فلسف? ارسطويي پيوند
مي‌داشت، ميان ايمان و علم را جمع آورند.
اين عناصر نوافلاطوني، به ايشان اجازه
مي‌داد كه موضوع پيچيد? خلفت را به
گونه‌اي استعاري (دو پهلو و غيرقابل
انتقاد) تفسير كنند.

تقيه نقط? ضعف فرهنگ اسلامي باقي ماند و
به ذهنيت جامعه امكان داد كه از هرگونه
تلاش عقلاني براي راه يافتن به عمق مسائل
شانه خالي كند و اندك اندك نازا گردد.

نيبوگ مي‌گويد كه براي ارزيابي يك
تمدن،‌ بايد ديد كه آن تمدن تا چه اندازه
مي‌تواند نظرات معارض و مخالف را تحمل كند
و تا چه مقدار از آن‌ها به عنوان انگيزه و
عامل سازنده در جامعه استفاده نمايند.

جامع? اسلامي پس از يك دوره شكوفايي، ديگر
در اين زمينه موفقيتي كسب نكرد و امروز كه
انديشه‌هاي مادي و دنياگرايانه و دين
گريز غرب سيل‌وار به خاور زمين رو
آورده،‌ عقليت مردم شرق آمادگي لازم را
براي مقابله، رد يا قبول، پيرايش و پالايش
آن‌ها را ندارد.

2ـ تقيه در ادبيات عرب، بخصوص در قرنهاي
دوم و سوم نيز بازتاب گسترده‌اي دارد.
شايد بارزترين نمون? آن منصور نَمِري شاعر
باشد كه با هارون الرشيد پيوند نزديكي
داشت. وي بر خلاف دعبل خزاعي كه با دليري و
جسارت تمام عقايد خود را ابزار
مي‌داشت،‌راهي ديگر پيش گرفته بود و براي
حفظ مقام و مال و ثروت خود، به دفاع از نظر
عباسيان دربار? وراثت پرداخت و در قصائد
متعدد هارون را شايسته‌ترين مرد جهان و
ميراث‌دار واقعي خلافت معرفي مي‌كرد.

اما مراثي شورانگيزي كه براي شهيدان
تشيع، خاصه شهيدان كربلا سروده، در تشيع
او شكي باقي نمي‌گذارد. به اين جهت همگان
بر آن‌اند كه وي، پيوسته تقيه مي‌كرده و
مرادش از هارون، نه خليف? عباسي كه حضرت
امام علي (عليه السلام) بوده است (أنت منّي
بمنزلة هارون من موسي ...). موضوع تقي? منصور
نمري در هم? كتابهاي ادب مشروح است (از جمله
نك: شوقي ضيف: تاريخ الادب العربي، (2) العصر
العباسي الاول، قاهره، 1966، ص 314 ـ 316).

3ـ نمونه‌هاي شگفت‌انگيز و جالبي از تقيه
و استفاده از آن در عصر حكومت هارون را از
كتب تاريخ و نيز در جاي جاي كتاب ارشاد شيخ
مفيد مي‌توان ديد.


/ 1