زهركين بود كه در كام آنان فرومى چكاندند. آماج تهمتها بودند و نامردميها.ولى آن روى قضيّه پاكان و پاك سيرتان و بى آلايشانى بودند كه در نهان خانه دل خود جايشان داده بودند و افكار و ديدگاههاى آنان را مى پذيرفتند و در كوى و برزن مى گستراندند و از اين سرزمين به آن سرزمين انتقال مى دادند و جامه جهانى بر قامت انديشه هاى نو پيداى تمدن آفرينان مى پوشاندند.اينان بودند كه پيام آنان را به نسلها و عصرها رساندند.هسته مركزى و اصلى ملتها مكانت بزرگان خويش را پاس داشتند و با شرح انديشه آنان و حفظ آثار و كشف راز و رمز توفيق و پيروزى انديشه وران خود زندگى و مشى اينان را اسوه خويش و نسلهاى امروز و فرداى ملت خويش قرار دادند و در كشاكش دهر از انديشه هاى ناب اين اسوه ها بهره بردند و به سوى ترقى و تعالى و بهروزى پيش رفتند.تاريخ جهان بويژه تاريخ تمدن ملتها گواه اين مدعاست.ملتهاى با تمدن و بزرگ نه تنها دانشوران و مصلحان خود را بر قله نشاندند كه با انتقال افكار و آثار آنان به جاى جاى گيتى از آنان چهره هاى جهانى و تاريخى ساختند.ملت ما بزرگ مى دارد دانشوران خود را پاس مى دارد از شخصيت آنان مزارشان را الهام بخش قرار مى دهد ولى اين گرامى داشتها در سطح انجام مى يابد و به ژرفا راه نمى يابد و بيرون مرزها را در نمى نوردد و براى گشودن كار بسته زندگى از انديشه هاى ناب اين خداوندان انديشه كمك گرفته نمى شود.امروز نسل تحصيل كرده ما (كانت) (هايد گر) (پوپر) و... را از شخصيتهاى برجسته و نوآور و تحول آفرين خود بهتر مى شناسد.چنان به دور از انديشه وران زيسته ايم كه آثار گرانقدر آنان طعمه موريانه شده اند و يا به تاراج رفته اند.اگر تنى چند از ميراث بانان بزرگ چونان: آقا بزرگ تهرانى سيد محسن امين و... نبود امروز ما از پيشينه تاريخى خود بريده شده بوديم و از آن همه حماسه در عرصه دانش معنويت فرهنگ و ايثار محروم.امروز كه دولت كريمه پاگرفته و همه امكانات براى شناختن و شناساندنِ معارف فرهنگ و رجال اسلامى مهياست بايد دامنه تلاش را گسترد و ناكاميها و كاستيهاى گذشته را جبران كرد و افتخارات و سرمايه هاى فرهنگى و معنوى خود را به بهترين وجه شناساند.امروز بايد تلاش انديشه وران بزرگ ما در متون آموزشى نمايانده شود تا طالب علمان در حوزه و دانشگاه افزون بربهره ورى به پيشينه پرافتخار خويش آشنا شوند.اگر چنين شود نسلى پيشرو سازنده و پيش برنده فرهنگ و تمدن اسلامى ظهور مى كند و جامعه موعود قرآن را (وراثت مستضعفان و حاكميت آنان) جامه عمل مى پوشاند.پيمودن اين راه مجاهدتهاى خالصانه در عرصه هاى گوناگون مى طلبد كه از مهم ترين آنها اسوه كردن طلايه داران و بزرگانى است كه خاستگاه و عامل اين انقلاب افكار و انديشه ها و جهاد علمى و فكرى آنان بوده است. آنان كه پرچم فرهنگ نوانديشى دينى را برافراشتند و اصول و قواعد تفكر اين انقلاب را پى ريختند.امام راحل در همه عرصه ها علامه طباطبايى شهيد مطهرى شهيد صدر شهيد بهشتى و ديگر انديشه وران روشن انديش اسلامى اسوه هاى قله سان امت محمدى(ص) هستند. آنان كه از مشرب فكرى اين بزرگان ارتزاق كرده اند و اهداف خط مشى و روش آنان را نه در يك بعد كه كامل و جامع نوش كرده اند بايسته است راه و رسم خط تفكر شيوه دريافت چگونگى برخورد آنان را با توطئه هاى فكرى و فرهنگى دشمنان دليل راه طالب علمان كنند و خود چونان آنان بينديشند و كارى را در اولويت قرار دهند كه اگر آنان بودند چنين مى كردند.اگر درنبود آن بزرگواران پرچم افكار و انظار آنان بر بام فرهنگ و انديشه اين مرز و بوم برافراشته نماند و بسان آغاز پيروزى انقلاب دليل راه جوانان دانشجويان طالب علمان و ديگر گروههاى اين مملكت نباشد نسل جديد حوزه و نسلهاى آينده مسلمان راه گم خواهند كرد و دشمنان آگاه به تحريف راه و رسم و چهره آنان خواهند پرداخت و دوستان تنگ انديش نيز در همين تور گرفتار خواهند آمد و به جاى فراخ كردن انديشه خويش و كمال بخشيدن به فهم و شعور فرهنگى خود وجود درياوش و افكار بى كرانه آنان را در بركه بى عمق ذهن و تصور خود به تفسير خواهند نشست و دو باره انديشه هاى جاهلى پيش از انقلاب اسلامى سر بر خواهد آورد و ساحت فكرى و فرهنگى جامعه هاى اسلامى را فرو خواهد پوشاند و ميدان را بر انديشه ناب اسلامى تنگ خواهد كرد و آن همه تلاش و رنج را كه شخصيتهاى والامقامى چون: مطهرى و صدر در راه احياى اسلام متحمل شدند در باتلاق جهل از فراديد مشتاقان و شيدايان اسلام ناب نهان خواهند داشت.از اين روى امروز كه لشكر جهل از هرسوى بر جامعه اسلامى يورش آورده و تاريكى مى پراكند بيش از هرحركت بازدارنده بايسته است صاحبان انديشه هاى بيدارى آفرين را بشناسانيم و الگوى آموزشى و تربيتى نسل نوخواسته قرار دهيم تا آسمان قلعه آگاهى براى هميشه از ابرهاى تيره جهل مصون بماند.به باور ما اگر شهيد مطهرى و شهيد صدر درست براى ملت ما شناسانده شوند و همه ابعاد فكرى آنان شرح شود و در حوزه به گونه جدّى و دقيق محور بحث و كندوكاو قرار بگيرند و بويژه روى نقاط مشترك انديشه
آنان درنگ و دقت بيشترى شود انديشه و فرهنگ در جامع ما در مسير درستى ره خواهد پيمود.در اين مقال روى ويژگيهاى مشترك اين دو فرزانه كه امروز گره از كاربسته ما مى گشايد و سمت و سوى حركت فرهنگى ما را استوار مى سازد تكيه مى كنيم. به اميد آن كه مفيد افتد.
هم انديشى
گويا در دو سرزمين (ايران و عراق) دو پيام آور را پروردگار برگزيد تا معارف ناب اسلامى را به جهانيان بنمايانند و غبار ساليان دراز انزواى انديشه دينى را بسترند و چراغ هدايت دو ملت مسلمان را در اين روزگار تاريك دردست گيرند و از سر درد و تعهد امواج خروشان و ايمان سوز فرهنگ و انديشه ناسازگار با ارزشهاى دينى را بشكافند و دلهاى جوانان مسلمان را مجذوب گواراى زلال معارف اسلامى كنند و در انديشه آنان انقلابى ژرف بيافرينند.اين دو عالم ربانى با اين كه دور از يكديگر مى زيستند و در كار آموختن و آموزاندن و بازسازى انديشه دينى بودند امّا از آن جا كه از لايه هاى رويين گذشته بودند و به هسته اصلى دست يافته بودند و روح اسلام در جان روان خط مشى و زندگى آنان اثر ژرفى گذارده بود بسيار نزديك به هم مى انديشيدند. اين يگانگى و پيوند چنان بود كه نظاره گر از برون اگر آشنايى با دو حوزه درسى آنان نمى داشت چنين مى پنداشت كه در محضر يك استاد چيره دست تيزبين و جامع نگر پرورده شده و باليده اند و در مقوله هاى گوناگون اسلام و چگونگى احياى آن به طراحى پرداخته اند و نقشه بناى عظيم تفكر تحول آفرين اسلام را باهم ترسيم كرده اند.وقتى در آثار آن دو به تفرّج مى پردازى بوى اسلام ناب محمّدى به مشام مى رسد. در روش تبيين شيوه استدلال جهت گيرى سخن يك آهنگ دارند. دغدغه ها و دردهاى هردو يكى است.هردو انديشه هاى درست را از نادرست خيلى زود تشخيص مى دادند و آنچه درست بود بر جامعه علمى و فرهنگى عرضه مى داشتند و از آنچه نادرست بود حذر مى دادند.هردو انديشه وارداتى و تباهى آفرين شرق و غرب را عالمانه و موشكافانه به نقد مى گذاردند: يكى با نوشتن (اقتصادنا) نظام اقتصادى شرق و غرب را به بوته بررسى مى نهاد و عالمانه و به دور از هو و جنجال آن جاها كه به حال جامعه زيان داشت مى نماياند و موضع اسلام را در برابر آنها اعلام مى داشت و ديگرى با درسهايى در باره ماركسيسم و درنگى عميق و راه گشا و واقع بينانه در اصول حاكم بر اقتصاد اسلامى آب را از سراب متمايز مى كرد و راه درستِ معيشت را روشن مى كرد.يكى با ارائه تحليلى درست از تاريخ اسلام تشيّع را مولود طبيعى اسلام معرفى مى كند كه شالوده آن به دست پيامبر(ص) و به فرمان پروردگار پى ريزى شده و اساس آن استوار گرديده است و ديگرى با سيرى تحقيقى و ژرف در نهج البلاغه و نمودن و آشكار كردن جاذبه ها و دافعه هاى على(ع) و تحليل حساس ترين فراز تاريخ اسلام چنان على(ع) را مى شناساند كه هرخواننده منصفى از گروههاى اسلامى به خوبى درك مى كند كه زندگى بدون حضور جدّى على(ع) تاريك است و پريشان.او با بررسى حماسه حسينى سيره امامان كندوكاو در رهبرى در اسلام و ولاءها و ولايتها راه را از كژراهه باز مى شناساند و غبار خرافه را از سيماى امامان مى زدايد و به گونه اى به ترسيم زندگى آنان مى پردازد كه براى هركس كه اراده پيروى از آنان بكند به آسانى عملى باشد. امامى مطرح نمى كند در هاله اى از تقدس و دست نيافتنى و غير قابل الگوگيرى.شيعه پس از غيبت حضرت مهدى(عج) با موجى از پرسش روبه رو
شد چه از درون و چه از برون. فرقه هاى گوناگونى به وجود آمدند گروهى به انكار برخاستند و گروهى به دفاع. عالمان بيدار و موقع شناس شيعى توان علمى خود را به كار بستند تا ابهامها را بزدايند و شيعه را كه به خاطر اين باور مقدس در تنگناى سختى گرفتار آمده بود و از هرسو امواج تهم ت سيلى به صورت او مى زد و غريب تر و بى كس تر از پيش سر در گريبان داشت به ساحل رهايى برساند و سرفراز در برابر هرگردن فرازى بايستد و از عقايد خود به دفاع برخيزد.اين كار سترگ پس از غيبت امام عصر تاكنون در هرزمانى به اقتضاى همان زمان و پرسشها و ابهامها ادامه داشته و در عصر ما از جمله كسانى كه عالمانه به اين وادى گام نهادند و شيعه را بحق سرافراز كردند و چهره علمى و دقيقى از شيعه در اين بعد نماياندند اين دو عزيز بودند.آن دو فلسفه اسلامى را درست شرح كردند و نقاط قوّت آن را به گونه اى شايسته نماياندند و برتريهاى آن را بر فلسفه غرب و شرق نشان دادند و شبهات را با اين ابزار كارآمد برطرف كردند و به پرسشهاى گوناگون پاسخ در خور عرضه داشتند.با قرآن انسى ويژه داشتند و در عمومى كردن فهم قرآن و حضور جدّى كتاب الهى در متن جامعه و نظام آموزشى حوزه ها تلاشها كردند. روشهاى نوى را در تفسير قرآن عرضه داشتند. هردو حركت عظيم مردم مسلمان ايران را به رهبرى معمار بزرگ انقلاب حضرت امام خمينى از عمق جان مى ستودند و براى تغذيه فكرى آن از دل و جان مايه گذاشتند و سرمايه عظيم علمى را كه در كف داشتند بى دريغ نثار كردند.شهيد صدر با شجاعتى شگفت انگيز در عراق مخوف و در دوران حاكميت ستم پيشه ترين حاكمان روزگار همه امكانات خود را در خدمت انقلاب گذارد و با همت و پشتكاردارى فراوان يك سرى نوشته هاى عميق
و كارگشا عرضه داشت تا در پى ريزى جامعه اسلامى به كار آيد.او علاقه شديد خود را به امام خمينى در سخت ترين شرايط اعلام مى دارد. همه حوزويان و آزادگان را به ذوب شدن در وجود نورانى و ملكوتى امام راحل فرامى خواند. خالصانه از خداى خود مى خواهد كه دامنه مبارك جمهورى اسلامى را به همه كشورهاى اسلامى بگستراند.شهيد مطهرى نيز هرچه داشت در كف گرفت و تقديم ملت خداجوى ايران كرد.او تحقق هدفهاى خود را در جمهورى اسلامى مى ديد. تلاش فراوان كرد تا مبانى اسلامى اين حركت عظيم را روشن كند.با سرمايه عظيم علمى خود به تبيين اهداف و برنامه هاى انقلاب اسلامى پرداخت و با اين حركت سنجيده در برابر انديشه هاى باطل ايستاد و براى حاكميت ارزشهاى اصيل اسلامى پاى فشارد.آن دو عزيز از آن جا كه هرحركت فكرى را بدون جهاد اكبر و حركت عميق معنوى و تحول عظيم روحى سترون مى ديدند تلاش فراوان كردند تا روح معنويت را به جامعه بدمند و حركت فكرى اسلامى را با اين ويژگى از ديگر حركتها مشخص كنند و راه را از بيراهه بنمايانند و به همه علاقه مندان به اسلام راستين و تحول آفرين اين نكته را گوشزد كنند كه حركت اصلاحى اسلام مبارزات سياسى اسلام و... از اخلاقيّات و معنويات جدايى ناپذير است.آرى شهيد مطهرى و شهيد صدر با پاسخ به پرسشهاى زمان حلّ معضلات فكرى جديد عرضه افكار نوپيدا بر منابع اسلامى حركت فكرى جديدى را پى ريختند و بناى تمدن نوى را گذاردند.اينان با نشان دادن قدرت دين در اداره زندگى بشر و تفسير عصرى از دين معمار تمدّن و فرهنگ جديد در اين روزگار شدند.استمرار راه آن دو بزرگ در گرو شناخت آرمانهاى آنان روشهايى كه در تفسير دين به يادگار گذاردند قواعدى كه براى احياى عصرى دين پى ريختند و... است.آن دو بزرگ حساسيتها و دردهاى مشترك داشتند. شناخت و تبيين اين حساسيتها و دردها كارى است بزرگ بردوش متفكران و فرهيختگان ايران اسلامى كه بايد با بهره ورى درست از امكانات موجود در رأس برنامه فكرى خود بگذارند تا نسلى متفكر هدفمند درست انديش ظهور كند و ببالد و بازوى توانمند انقلاب اسلامى شود.در اين جا برخى از موضوعاتى را كه دو متفكر اسلامى روى آنها حساسيت ويژه داشتند و در جاى جاى آثارشان بدانها پرداختنه اند اشاره و چند نمونه را گزينش مى كنيم و با شرح بيشترى مى آوريم:1 . دغدغه كارآمد كردن دين و نماياندن تواناييهاى آن در اداره جامعه و حلّ مشكلات آنها.2 . اصلاح و سامان دادن به حوزه ها.3 . برخورد دقيق و بر اساس موازين با انظار و انديشه هاى ديگران.4 . آزادانديشى و آزادگى.5 . حراست از مرزهاى عقيدتى و ارزشى اسلام.6 . مبارزه اصولى و بسامان با علل انحراف و پرهيز از درگيرى با معلولها.7 . نگاه نظامواره به اسلام.8 . احياى ابعاد اجتماعى سياسى و اقتصادى و دميدن روح حماسه به اندام فكرى دينى.9 . دغدغه حلّ مشكلات فكرى نظام و سلامت حركت نظام اسلامى.10 . برهان گرايى و احياى جايگاه خرد انسانى در فرهنگ و نظام تعليمى استنباطى و معرفتى اسلام.11 . تلاش براى حضور جدّى قرآن در متن جامعه و حوزه هاى علمى به عنوان محك منابع و ادله ديگر.12 . توجه به نقش زمان و مكان و فراديد داشتن مقتضيات زمان در استنباط و عرضه معارف احكام و مقررات اسلامى.13 . استخراج اصول و قواعدى نو براى بالندگى و شكوفايى معارف و دانشهاى دينى.
دغدغه كارآمد كردن دين
درد دينى و دغدغه حفظ عزّت و صلابت اسلام و برترى منطق قرآن بر همه منطقها فلسفه ها و مكتبها ويژگى اين دو انديشه ور بود. پياده شدن احكام دين در جوامع تفهيم و تعليم روزآمد حقايق و معارف وحى به انسانها همِّ جدّى و عينى زندگى شان بود.تب و تاب اين دو عالم ربّانى اثبات منطق و شعار: (ولاتهنوا ولاتحزنوا و انتم الأعلون ان كنتم صادقين) بود. از نفاق عدم صدق و فاصله عمل و عنوان مسلمانى رنج مى بردند و در پى ساختن زندگى بر اساس انديشه ها و ارزشهاى اسلامى بودند.طرح مباحث نهاد خانواده نظام حقوق زن و.... پيش از پاسخ به ياوه گويى آنانى كه دين را كهنه پرستى مى شمرده اند و غير قابل عمل نشان دادن كارآمدى و توانايى دين بود.آنان براين باور بودند كه براى نشان دادن كارآمدى دين بايد اصول زير را تبيين احياء و پى گرفت.1 . فطرى بودن احكام ارزشها مقررات و قوانين دينى: در اين باب معارف مهمى را نماياندند كه خود نوشتارى جدا مى طلبد.آنان به اين باور بودند كه: اگر جمال حقايق و معارف دين بر جان پاك و خرد سالم بشر عرضه شود و احساس نياز انسانها به دين زنده شود خود به دين روى خواهند آورد هم پاسدارِ آن خواهند شد و هم پياده كننده آن:(وظيفه ما اين است كه اين احساس احتياج [به دين] را در بشر بيدار كنيم و اين امر مورد نياز را به اين بشر محتاج عرضه بداريم... سپس اسلام را عارى از هرپيرايه اى عرضه بداريم. ديگر همين كافى است لازم نيست ما و شما نگهدارش باشيم او خود جاى خود را باز مى كند1.)2 . دميدن روح حماسه در دين: اسلام دين حماسه است. آيين پيش برنده انسانها به سوى ارزشهاى متعالى است. خداى انسان امور متعالى و والا را دوست دارد و خلق خويش را نيز بدان سو فرا مى خواند.تكيه قرآن و اسلام بر عزت اسلام و مسلمانان: (العزّة للّه وللرّسول وللمؤمنين) اهتمام قرآن به كرامت و برترى بشر دعوت قرآن به استخدام همه توان خلقت براى عروج و پيشرفت. معارف گفتار و توصيه هاى بسيارى از اين دست در قرآن و سنّت همه و همه نشانه جايگاه بلند حماسه در پيكره اسلام است.شهيد صدر و شهيد مطهرى يكى از علل انحطاط مسلمانان را همين گرفتن روح حماسه از پيكره دين مى دانستند. وقتى حماسه حسينى به غم خانه حسينى بدل مى شود مطهّر دين (حماسه حسينى) را مى سرايد و (تحريفات عاشور) را برملا مى كند. او بر آن است كه امامان(ع) را به عنوان اسوه راه و روش اسوه معاد و معاش اسوه كار و تلاش و ستيز با نفاق و رو در رويى با بازدارندگان از كمال معرفى كند و اين فكر باطل را كه سالهاى سال است در خانه دل مسلمانان آشيان گزيده كه ما كجا و ائمه كجا و آنان چنان در اوج عظمت و مجدند كه ما خاكيان را به ساحت مقدس آن مقدسان راهى نيست از صفحه ذهن مسلمانان بزدايد.شهيد صدر نيز از همين زاويه به مشكل مى نگرد. مشكل ركود خمودگى ره گم كردگى و... را در چگونگى ارتباط شيعه با امامان خود مى بيند. از اين روى تلاش مى كند شيعه را از اين حالت بركند و او را عليه باورهايى كه زمين گيرش كرده بشوراند. روح حماسه در باورها مى دمد. به گونه اى به زندگى سرتاسر حماسه ائمه(ع) نگاه مى اندازد كه به كار زمينيان بيايد در قالب نهضت ظلم برافكن و مظلوم نواز حماسى و هدفدار.اينك برماست كه با مطالعه دقيق آثار اين بزرگان حماسه دينى را در رفتار تعليم و تربيت قوانين اجتماعى سياست اداره حوزه ها دانشگاهها و ... متبلور سازيم تا در پرتو اين حركت حماسى نسلى برومند سربلند شجاع و حماسه ساز پا به عرصه زندگى بگذارد.3 . خرافه زدايى از سيماى دين: خرافه رسوبات فرهنگ جاهلى عادات و رسوم ناهماهنگ با ارزشهاى دينى بويژه آن گاه كه رنگ دينى مى گيرند و در تفسير و دريافت از دين نقش بازى مى كنند از پيچيده ترين بازدارندگان حركتهاى اصلاحى اند.دشوار ترين مبارزه انبيا امامان و مصلحان بزرگ تاريخ مبارزه با خرافه ها بوده است.مبارزه با فرهنگ به ظاهر مقدسى بود كه از سوى مقدس مآبان بيگانه با روح حركت و تلاش مؤمنانه ترويج مى شد و انسانها را از انرژى گرمابخش و زندگى ساز دين بى بهره مى كرد.شهيد صدر و شهيد مطهرى با شجاعت تمام با خرافه گرايان درگير شدند و از غوغاى عوام نهراسيدند و به خواص نهيب زدند و تهمتها و تكفيرها و نامهربانيها آنان را از مبارزه بازنداشت و به تلاش روشن گرانه خويش ادامه دادند و رد پاى خرافه را در جاى جاى معارف اسلامى نشان دادند و دينِ به دور از خرافه ارائه كردند و حقايق ناب را از باتلاق خرافه ها به درآوردند و عليه متوليان و كشيك بانان خرافه به پا خاستند و ديگران را به خيزش فراخواندند.4 . عقل مدارى: دو شهيد بر اين باور بودند: آنان كه بر ظاهر جمود مى ورزند و در گذر از نقل شهامتى ندارند و پايشان مى لرزد نمى توانند در برخورد فرهنگها درآوردگاه فكرها نقشى داشته باشند و اثرى بگذارند.آنان كه جايگاه خود را خوب شناخته اند و از آن بهره مى برند و با منطق خود به مصاف انديشه ها مى روند در جولانگاه فكرها جايگاهى خواهند داشت و به حساب خواهند آمد.(اى بسا يك مجتهد مى تواند يك حلال منصوص شرعى را به خاطر مفسده اى كه عقلش كشف كرده تحريم كند يا حتّى يك واجب را تحريم كند يا يك حرام را به حكم مصلحت لازم ترى كه فعلاً عقلش آن را كشف كرده واجب كند و...)2چنين جايگاهى براى عقل و اين گونه توانى براى اسلام شناسان در بهره ورى از خرد حرفى است بسيار بلند و در خور مطالعه دقيق و درنگ بسيار. اصلى كه جاودانگى اسلام را و نقش سازنده آن را در هردوره و زمانى تضمين مى كند و احكام و مقررات و معارف و ارزشهاى آن را بر قلّه مى دارد.5 . مرزبانى: عالم دينى بسان مرزبانى تيزنگر كه حركات دشمن را آن به آن زير نظر دارد تا از مرز پا به اين سو ننهد انديشه هاى مهاجم و ناسازگار با انديشه خودى را با تمام وجود زير نظر دارد و حركات آن را دنبال مى كند و در گاه رخنه سريع به سراغش مى رود و با قوّت منطق و استدلال راه را بر آنها مى بندد.در روزگار گذشته انديشه هاى بيگانه با اين زرق و برق امروز جلوه گرى نمى كردند انديشه تا اين حدّ پل و راه سلطه نبود. قدرتها تا اين اندازه احساس نياز به جلودارى انديشه نمى كردند. بيشتر زر و زور به كار مى آمد. امّا امروز انديشه و فكر مثل گازهاى تخديركننده ابتدا سرزمينى را فرامى گيرند و مردم آن سرزمين را از خود بى خود مى كنند آن گاه لشكر مجهز دشمن آن هم نه با توپ و تانك كه با صنعت و تكنيك و دستهاى به ظاهر آبادگر وارد آن سرزمين مى شوند. فكر راه را هموار مى كند زمينه مى سازد در پناه فكر دشمن به كار خود مشغول است و براى به دست آوردن منافع و حفظ آن نقشه مى كشد.امروز فكر و انديشه قدرتهاى غالب براى ورود به جهان مغلوب و ضعيف و عقب نگهداشته شده از قافله تكنيك و صنعت دَر و دَروازه مشخصى ندارد سوار بر امواج از ديوارهاى قطور درهاى بسته اتاقهاى تودرتو وارد مى شود و حتى اندرونيها و نهانى ترين جاى خانه را در مى نوردد و پيام خود را بى كم و كاست به گوش اعضاى خانه مى رساند.چنان دشمن براى رساندن پيام خود پيچيده عمل مى كند و تور صيدش نامرئى است كه انسان فكر نمى كند كه با آهنگهاى او گام برمى دارد صحبت مى كند معاشرت با ديگران را ترتيب مى دهد و در تور او مى زيد.در چنين عصرى رهانيدن مردم از سلطه امواج و تورهاى نامرئى كارى است بسيار مشكل و پيچيده. نخست اين كه فهماندن اين نكته به انسان
گرفتار كه تو گرفتارى كار آسانى نيست. برمى آشوبد و مبلغ را مزاحم آسايش و راحت خود مى پندارد و تباه كننده زندگى خوش خود و بازدارنده از كمال و ترقى.دو اين كه گفتار پند و اندرز آن هم به گونه مستقيم نمى تواند اين انسان گرفتار را رهايى بخشد زيرا نصيحت در اين جا بسان نصيحت و راهنمايى كسى است به مراعات نكات ايمنى كه در شعله هاى سركش آتش گرفتار آمده است.سه اين كه تشخيص اين كه كدام فكر درست است و كدام نادرست به ظاهر درست چه هدفى در سر دارد و آن جايى كه انسان را مى خواهد فرود بياورد كجاست و نادرست چه ويژگيها دارد با چه لباس وارد مى شود و چه حركات و سكناتى دارد روى چه نكاتى بيشتر تكيه دارد و حساسيت از چه سوژه هايى بهره مى برد با چه گروهى در مى افتد با چه گروهى همراه مى شود ابزارش چيست و ... كارى است پيچيده و از كسى ساخته است كه به پيچيدگيهاى دشمن دقيق آشنا باشد وريشه ها و سرچشمه هاى انديشه ها را بداند و از برنامه هاى آنها براى انسان و جامعه ها آگاهى عميق و همه جانبه داشته باشد.چهار اين كه در دنياى پيچيده كنونى كه روى هرحرف و نظرى حساب باز مى شود دفاع از دين از هركسى ساخته نيست. زبان دفاع زبان ويژه اى است.اگر در دفاع آشنايى به تمام زواياى دينى كه به دفاع از آن پرداخته مى شود زبان ويژه به كار گرفته نشود در شرايط مقتضى دفاع انجام نگيرد چه بسا دفاع به ضد دفاع تبديل شود و از اصل انديشه را ويران كند.پنج اين كه شناخت دشمن از مشغول كنندگان و بازدارندگان از دشمن به آسانى ميسور نيست.دشمن گاه براى اجراى نقشه ها و بسط تفكر و انديشه هاى خود افرادى را مى آرايد و به لباس دشمن درمى آورد تا انديشه وران دفاع كننده از دين از برنامه هاى اصلى كه دشمن دارد غافل بمانند.شهيد صدر و شهيد مطهرى با آشنايى با اين پيچ و خمها پا به عرصه مرزبانى و دفاع گذاشته بودند.آنان ديده بانان و مرزداران تيزنگر بودند و هوشيارانه كوچك ترين حركات دشمن را در هرشكل و چهره اى مى شناختند: باطل حق نما و حقِ در باطل فروپوشانده. چون مولى كه فرمود:(وايم اللّه لابقرن الباطل حتى اخرج الحق من خاصر3)به خدا سوگند درون باطل را چاك مى زنم تا حق را از تهيگاه آن بيرون كنم.با استمداد از بصيرت ملكوتى فرقان الهى زيركى مؤمنانه زمان شناسى دقيق خاستگاه جريانهاى فرهنگى و فكرى را نيك شناسايى كرده باطل را در مقدس ترين و انقلابى ترين چهره آن رسوا كردند و رگه هاى مادى را از لابه لاى گفته ها و نوشته ها به درآوردند و نقد كردند.آنان نيك دريافته بودند كه تفكر جديد تنها مدعى ستيز با اديان الهى نيست بلكه داعيه جانشينى در سر دارد. آراء و مكتبهاى نو خود را چنان عرضه مى دارند كه گويى مذهبهاى جديدند كه براى رهايى انسان آمده اند. چنان به پيش مى آيند كه ذهن و فكر و زندگى بشر را پر مى كنند و مذاهب و اديان منزوى مى شوند. از اين روى اين دو بزرگوار منطقى خرد پسند سيستمى و با پى ريزى پايه هاى محكم و اصيل به مقابله برخاستند و همان سوژه هايى را كه دشمن به بوته تفسير و تحليل گذارده بود اينان با تكيه دقيق و برنامه ريزى شده به منابع اسلام و كندوكاو در دل منابع همان سوژه ها و
موضوعات را به تحليل و بررسى گذاردند و موضع اسلام را روشن كردند. جهان بينى الهى انسان شناسى شناخت فلسفه اقتصاد فرد و جامعه و... از آن جمله اند.
آزادگى و آزادانديشى
آزادانديشى ثمره آزادگى است. آن كه جانش در زنجير (احتياط)هاى بى جا و وسواس جانكاه گرفتار است و در زندان ترس حفظ موقعيت و جلب ذهن و زبان مردم اسير است كى مى تواند حق را بدون ترس از غوغاى عوام و تكفير خواص بگويد حق سنگين است و تلخ (الحقّ مرّ ثقيل).آزادانديشان جهان در مهد آزادگى پروريدند تا توان و توفيق آزادسازى جوامع و بشر را پيدا كردند.شهيد مطهرى و شهيد صدر از آن دست عالمان و ظيفه بانى بودند كه در حفظ و صيانت اسلام واقعى تبيين و بازگويى حقايق اسلامى و مبارزه با جمود خود را نمى ديدند. آنچه مطمع نظر آنان بود و دل مشغولشان داشت حراست از مكتب و نماياندن توانائيها آن بود. آنان با ژرفايى انديشه تخصّص در علوم اسلامى كندوكاو در قرآن نهج البلاغه وجوامع روايى به ميدان مبارزه انديشه ها مى رفتند و با آزادى تمام توصيه قرآن را آويزه گوش كرده بودند: سخنها را مى شنيدند و نيكوترين را برمى گزيدند. آنان از اسارت انديشه در دام تلقينات عوام محيط عرف و عادات در رنج بودند.(... مطلب ديگر مسأله آزاد بودن و آزاد كردن عقل است از حكومت تلقينات محيط عرف عادات و به اصطلاح امروزز از نفوذ سنتها و عادتهاى اجتماعى و به تعبير عربهاى امروز از ايقاعات اجتماعى4.)آنان كسانى را كه قوت خويش را در جلوگيرى از سخن ديگران مى ديدند و از اين راه برضعفهاى خود سرپوش مى نهادند محكوم كرده و صراط مستقيم و راه صحيح انقلاب را در آزاد گذاشتن انديشه ها و افكار مى دانستند.(... هركس مى بايد فكر و بيان و قلمش آزاد باشد. تنها در چنين صورتى است كه انقلاب اسلامى ما راه صحيح پيروزى را ادامه خواهد داد. اتفاقاً تجربه هاى گذشتگان نشان داده است كه هروقت جامعه از يك نوع آزاد فكرى (ولو از روى سوء نيت) برخوردار بوده است اين امر به ضرر اسلام تمام نشده بلكه در نهايت به سود اسلام بوده است.5)آزادانديشى طرح پرسش و اشكال را رمز پيشرفت فرهنگ و شكوفايى معارف دينى مى شمردند و در اين عرصه تسامح و تساهل را روا و لازم مى دانستند.اصلاح حوزه ها
به روحانيت عشق مى ورزيدند از اين روى هيچ كژى را بر نمى تابيدند. خدمات روحانيت را و پيشينه افتخارآفرين او را دربه دريها گرسنگيها رنجها شكنجه ها و مصيبتهاى او را به خوبى مى شناختند. خدماتى را كه اين نهاد مقدس به كشورهاى اسلامى و اسلام كرده بود يك يك مى دانستند. از دانشهايى كه عالمان برخاسته از اين نهاد پى ريخته بودند با سربلندى ياد مى كردند و به تشريح آنها مى پرداختند و... امّا از اوضاع كنونى در رنج بودند و اين رنج را چنان ظريف و دقيق مطرح مى كردند كه دشمن نتواند سوء استفاده كند و براين با روى مقدس يورش برد و كارهاى سترگ اين نهاد برومند را به سخره بگيرد.طرح درست درد نيمى از درمان درداست. اينان چون در كار درمان بودند ناگزير از درد سخن مى گفتند و درست ابعاد آن را باز مى كردند تا بهتر بتوانند درمان كنند و نقاط كور درد را بشناسند. مصلح يعنى اين. شهيد مطهرى در قضاوت نسبت به روحانيت طبيعى ترين منطقى ترين و منصفانه ترين نظرگاهها را دارد. اگر خرده مى گيرد نمى خواهد بنيان را بركند. اگر عيب را مى بيند و مى گويد هنر را هم مى بيند و مى گويد. اگر انتقاد مى كند براى واداشتن به شتاب بيشتر است.برآن است كه حوزه را كارآمد سازد روشن است كه اين بدون آفت زدايى امكان ندارد.(همواره گفته ام و مى گويم كه روحانيت ما درخت اصيل و با ارزش و زنده آفت زده است كه خودش را بايد حفظ كرد و با آفاتش مبازره نمود و...)6تز اسلام منهاى روحانيت را استعمارى مى داند. سياست گريزى و كنار رفتن روحانيت از صحنه ها و عرصه هاى اجتماعى را تنگ نظرانه جاهلانه و به دور از روح اسلامى مى شمارد. شهيد صدر نيز براى اصلاح امور حوزه و مرجعيت طرح مى دهد و خود پا پيش مى گذارد.او براى تحول در رساله نويسى (الفتاوى الواضحة) را مى نگارد با تقسيم بندى و جهت گيرى و نگاه جديد. و در (المحنه) طرحى نو در باب مرجعيت ارائه مى دهد.پس كار اين دو مصلح باليده در حوزه از نوعى ديگر است نبايد برداشتهاى ناروا از آنها بشود و سخنان آنان حربه اى براى كوبيدن روحانيت اصيل و خدمتگزار و انقلابى و پرتلاش در ميدان سياست و مدافع سرسخت استقلال و تماميت ارضى كشورهاى اسلامى باشد.آنان با روحانيت كژانديش و گريزان از سياست و خدمت به مردم و نان بهنام دين خور در ستيز بودند نه با روحانيتى كه همه زندگى خود را وقف دين و مردم كرده و تمام توان و دانش خود را در راه اصلاح جامعه و مردم به كار بسته است. اين گروه نه نان دين مى خورند كه نان از بازوى خود مى خورند.مطهرى و شهيد صدر عاشق اين چنين خدمتگزارانى بودند و همه تلاش آنان در اين جهت بود كه افرادى اين چنين در حوزه ها تربيت شوند و كمر به خدمت خلق خدا بربندند و وجوه شرعى در چنين راههايى به مصرف برسد همان گونه كه مراجع عظام عقيده داشته و دارند كه وجوه شرعى بركسانى رواست كه خدمت به دين خدا و خلق خدا برنامه اصلى زندگى آنان باشد.
1 . (اسلام و مقتضيات زمان) مرتضى مطهرى ج2/18 صدرا. 2 . (همان مدرك) ج2/30 3 . (نهج البلاغه) صبحى صالح ترجمه دكتر سيد جعفر شهيدى خطبه 104. 4 . تعليم و تربيت) مرتضى مطهرى/ 27 صدرا. 5 . (پيرامون انقلاب اسلامى) مرتضى مطهرى/44 صدرا. 6. ( ده گفتار) شهيد مطهرى/275 صدرا.