کتاب و نگارش در اسلام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

کتاب و نگارش در اسلام - نسخه متنی

محمدحسین حسینی جلالی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


2951


ميراث شهاب ـ سال هشتم- سوم مسلسل 29 پائيز 81


كتاب و نگارش در اسلام


محمد حسين حسيني جلالي


ترجمه عبدالله اميني


موضوع خاص اجتماعي / تعليم و تربيت


ص 39-52


كتاب و نگارش در اسلام


جايگاه دانش در دين


در اسلام جايگاه دانش پس از ايمان است. در قرآن آمده است: خدا كساني را كه
ايمان آورده‌اند، بالا مي‌برد و آناني را كه دانشمند هستند، درجات بيش‌تري
بالا مي‌برد.


اين آيه مطلق است و تمامي دانش‌ها را در بردارد. رسول خدا(ص) درباره جايگاه
دانشمندان مي‌فرمايد: عالمان وارثان پيامبرانند.


ديني كه منزلت دانش و دانشمندان را ارج مي‌نهد، طبيعي است در پي دانش بودن را
بر جامعه واجب كند، تا معرفت و آگاهي گسترش يابد و ميراث اسلامي با شيوه و ابزار
ممكن حفظ شود.


نگارش در دين


سير? نبوي بر گسترش دانش تأكيد دارد. ابوداوود سجستاني (م275ق) مي‌گويد:


هنگامي كه مكه فتح شد، پيامبر برخاست و خطبه خواند. مردي از اهالي يمن كه بدو
«ابوشاه» مي‌گفتند، برخاست و عرض كرد: اي پيامبر خدا! سخنانت را برايم بنويس،
پيامبر دستور داد خطبه را نوشته، به مرد يمني دادند.


اين خبر مي‌فهماند خطبه فتح مكه، نخستين خطبه نوشته شده پيامبر است كه در
عام‌الفتح (هشتم هجرت) نگاشته شد.


بازدارندگي از نگارش


ابوداوود به نقل از عبدالله بن عمر گزارش مي‌كند:


هر چه را از پيامبر خدا مي‌شنيدم، مي‌نگاشتم و حفظ مي‌كردم. قريش مرا از اين
كار بازداشتند و گفتند: سخن بشري را مي‌نويسي كه دچار خشنودي و ناخشنودي
مي‌شود و گاه خشمناك است و گاه رضايتمند؟!


از اين رو از نگارش دست كشيدم و مطلب را به پيامبر عرض كردم. رسول خدا فرمود:
بنويس، سوگند به آن كه جانم در دستان اوست، جز حق از دهانم بيرون نمي­آيد.


نهي قريش از نگارش حديث و سيره رسول خدا از آن رو بود كه ايمان نداشتند پيامبر
به هوا و هوس سخن نمي‌گويد و جز وحي كه بر وي فرو فرستاده مي‌شود {فرمايشي
ندارد}»


ناداني قريش به مقام پيامبر(ص) آنان را بدين گستاخي واداشت كه او را بشري
همچون خود بدانند كه به ناحق دچار خشم و ناخشنودي مي‌شود. اگر مؤمن مخلص بودند،
همچون ديگران از پيامبر مي‌پرسيدند: سخن او را حفظ مي‌كردند و مي‌نگاشتند.


در برابر اين حديث كه به نگارش دستور مي‌دهد، اخباري است كه از نوشتن سخن
پيامبر (ص) نهي مي‌كند. مسلم بن حجاج نيشابوري (م261ق) در جامعش روايت مي‌كند:


پيامبر فرمود: از قول من چيزي ننويسيد. هر كه جز قرآن از من چيزي نوشته، آن را
پاك كند.


بايد گفت فرمايش پيامبر مربوط به هنگام نزول وحي است، تا آيات با سخنان ايشان
نياميزد. بنابراين، نهي عام از نگارش فرمايش‌هاي پيامبر نيست، به خصوص اگر با
آيات آميخته نشود. بنابراين پس از وفات پيامبر نمي‌توان از نگارش حديث
بازداشت؛ گو اين كه آميزش قرآن با حديث، نامعقول است؛ از آن رو كه نص قرآني و سبك
و سياق آن، در زمان پيامبر (ص) شناخته شده و آشكار بود. شيوه بيان آيات چنان از
حديث متفاوت بود كه معروف است عمربن خطاب به سبب شنيدن برخي آيات سوره طه- كه با
كلام و سخن عرب بسيار فرق داشت- اسلام آورد. در اين صورت نمي‌توان ميان قرآن و
حديث، خلط و اشتباه كرد؛ زيرا هريك شيوه‌اي ويژه داشت.


چنان كه بايد افزود: نمي‌توان از حديث شريف نبوي، بي‌نياز بود: زيرا تفسير
معاني قرآن نيازمند سخن پيامبر(ص) است. كسي بهتر از رسول خدا (ص) نمي‌توانست قرآن
را تفسير و تبيين كند؛ چون آيات، براو نازل مي‌شد و صاحب خانه بهتر داند كه اندر
خانه چيست.


خطيب بغدادي (463ق) مي‌گويد:


عمران بن حصين با يارانش نشسته بود. مردي از جمع برخاست و گفت: جز از قرآن با من
سخن نگوييد. حصين پاسخ داد: اگر خودت و تمام دوستانت در قرآن بنگريد، آيا
مي‌توانيد بيابيد كه نماز ظهر و عصر هر كدام چند ركعت است؟ و آيا مي‌توانيد
بفهميد طواف بيت، هفت دور است، بايد اين مطالب را از ما ياد بگيريد تا گمراه
نشويد


نامه نگاري پيامبر


تاريخ گواه است كه پيامبر (ص) نامه‌ها و نگاشته‌هايي براي پادشاهان و حاكمان
زمانه‌اش فرستاد و پيمان‌هايي بست كه هيچ كدام نص قرآني نيست. اين كار به دستور
و با آگاهي ايشان بود كه در كتاب‌هاي سيره ذكر شده است. در اين صورت ترديدي نيست
كه اسلام به نگارش اهتمام داشته و به خوبي اين روش در سيره پيامبر (ص) ديده
مي‌شود. ايشان به آموزش خواندن و نوشتن به مسلمانان، به ويژه نونهالان، عنايت
داشتند و در جنگ بدر به اسيران مشرك فرمودند: اگر هر كدام از شما به ده كودك
خواندن و نوشتن بياموزد، آزاد است.


سيره پيامبر تا آخر عمر شريفش چنين بود كه بر ياد دادن و يادگيري اصرار داشت.
بخاري (م256ق) به نقل از اين عباس مي‌نويسد:


در روز پنج‌شنبه‌اي كه درد رسول خدا شدت گرفته بود ( و آخر عمر ايشان بود)
فرمود: «كاغذي بياوريد تا براي‌تان مطلبي بنويسم كه از اين پس هرگز گمراه
نشويد.» اصحاب به بگو مگو پرداخته، پنداشتند چون حال رسول الله ناخوش است،
هذيان مي‌گويد!


پيامبر فرمود: «مرا به حال خود بگذاريد، حال من خوش‌تر از آن است كه
مي‌پنداريد.»


آن‌گاه به سه چيز وصيت فرمود: «مشركان را از جزيرة­العرب برانيد؛ به
آيندگان هديه دهيد، آن گونه كه من مي‌دادم.» (راوي مي‌افزايد) سومي را فراموش
كرده‌ام!.


همان گونه كه در حديث آمد، پيامبر درخواست نگارش كرد و ممكن نيست پيامبر امر
ناروايي را درخواست كند. پس نوشتن و كتابت جايز و مشروع بوده است.


صحابه و نگارش


با وجود آن كه سيره نبوي بيانگر جواز كتابت حديث و وصيت بود، چيزي از وفات
ايشان نگذشت كه ميان اصحاب اختلاف افتاد كه آيا نگارش حديث نبوي رواست يا خير.



سيوطي (م911ق) مي‌گويد:


پيشينيان در جواز كتابت اختلاف نظر داشتند و گروهي آن را روا دانستند و انجام
دادند. كه از شمار اينان علي و فرزندش حسن (عليهما السلام) است.


ذهبي (م 748 ق) مي‌نويسد كه ابوبكر مردم را پس از درگذشت پيامبر (ص) گرد آورد و
بدانان گفت:


شما از رسول خدا احاديث گوناگوني نقل مي‌كنيد كه خود در آن اختلاف نظر داريد.
اگر اين گونه باشد، مردمان پس از شما بيشتر اختلاف خواهند داشت. از اين پس از
رسول خدا حديث نقل نكنيد و هركه از شما در اين باره پرسيد بگوييد: ميان ما و شما
كتاب خداست.


حلالش را حلال و حرامش را حرام بدانيد.


سيره جانشين ابوبكر، عمربن خطاب نيز چنين بود و مي‌گفت: كتاب خدا ما را بس
است.


نهي دو خليفه از نگارش حديث، درست مانند اين است كه به جاي مداواي بيمار، او
را بكشيم؛ زيرا بهتر بود براي حل اختلاف، حديث را مي‌نگاشتند؛ چون اينان
نزديك‌ترين معاصران رسول خدا بودند. آيا مي‌توان بدون حديث، كتاب خدار ا تفسير
كرد؟ آيا همو نبود كه فاطمه را از فدك محروم كرد چون روايت نمود: «پيامبران ارث
ندارند؟» به رغم آن‌كه قرآن مي‌فرمايد:


و ورث سليمان داوود: يعني سليمان براي داوود ارث به جا گذاشت


از اين موضوع برمي‌آيد كه منع نگارش از سوي دو خليفه، تصميم به مصلحت سياست
بود: سياستي كه با سخن و فرمايش پيامبر (ص) ناهمخوان بود. اينان نظر و رأي خويش را
بهتر از روايت پيامبر (ص) مي‌دانستند!


اما همه صحابه ملتزم به رعايت اين حكم سياسي نبودند و برخي تا حد توان روايت
مي‌كردند يا مي‌نوشتند. چنان كه از اينان روايات بسياري در صحاح ششگانه و
مسانيد و مستدركات هست. نيز اهل بيت-عليهم السلام- در سخن و عمل پاي‌بند اين
تصميم سياسي نبودند و كوشيدند با نوشتن، حديث نبوي را حفظ كنند؛ چنان كه به نقل
از سيوطي در آغازسخن گفتيم.


اهل بيت و نگارش


سير? اهل بيت (ع) برگرفته از سير? جدشان رسول خداست. با وجود تنگناها و فشاري
كه برايشان بود و زندگي ايشان و دوستانشان را تيره و تار مي‌كرد، هريك در حفظ و
زنده نگه داشتن ميراث فرهنگي-علمي اسلام كوشيدند و گاه خود نوشتند و گاه به
اصحاب و دوست‌دارن‌شان دستور دادند كه بنويسند و روايت كنند. سيره علما از آن
پس تا كنون براين روال بوده است.


امام علي (ع) آن‌چه را پيامبر بر او املا كرد، نگاشت كه علامه آقا بزرگ آن را
نخستين كتاب جهان اسلام مي‌داند و به مصلحت امام علي (ع) معروف است. نيز مصحف
فاطمه (س) مشهور است.


امام حسن (ع) فرمود: «دانش بياموزيد و هركه نمي‌تواند آن را روايت كند. و در
خانه‌اش بنهد».


امام حسين (ع) در پاسخ پرسش‌هاي عقيدتي، رساله‌اي نگاشت كه پيشينيان آن را
گردآورده‌اند.


اما سجاد (ع) نيز رساله‌هايي نوشت؛ از جمله آن‌چه به «محمد بن مسلم زهري»
نگاشت كه ابوحمزه ثمالي روايت كرده است:


صحيفه‌اي را كه از سخنان علي بن حسين(ع) درباره زهد بود، خواندم و از روي آن
نوشتم. آن‌گاه نزد امام آمدم و نوشته‌ام را به ايشان نماياندم. آن را خواند و
تصحيح فرمود.از مشهورترين نگاشته هاي امام سجاد صحيف? سجاديه است.


امام باقر(ع) (م 114ق) رساله‌اي در جبر و تفويض نگاشت.


امام صادق (ع) (م 148ق) به يكي از يارانش نوشت:


بنويس و دانشت را ميان برادرانت بگستر؛ تا اگر مردي، كتاب‌ها و نوشته‌هايت
براي فرزندانت به ارث رسد. به زودي زماني مي‌رسد كه مردم جز با كتاب و نوشته‌ها
انس نگيرند و همدم نشوند.


نيز فرمود: كتاب‌هاي‌تان را نگه داريد كه بدان نيازمند خواهيد شد.»


امام كاظم (م 183ق) پاسخ نامه‌هايي را- از جمله براي هارون الرشيد- نوشت، و در
پاسخ به درخواست ابو يوسف سخنان كوتاه و كاملي نگاشت.


اما رضا نيز چنين كرد و به درخواست مأمون رساله‌اي در معرفي اسلام نوشت.


امام جواد (ع) (م 220ق) نامه‌هايي را از جمله از احمد بن حماد، پاسخ داد.


امام هادي (م 254ق) رساله‌اي در جبر و تفويض و اثبات عدل نگاشت.


اما حسن عسگري (م 260ق) رساله‌هايي از جمله به «علي بن بابويه» نوشت.


امام زمان نيز پاسخ نامه‌هايي را نوشته كه به «توقيعات» شناخته مي‌شود و
«ابوعباس حميري» (م229ق) نخسين بار آن‌ها را گرد آورده و شيخ علي يزدي حائري
(م1330ق) اخيراً به چاپ و نشر رسانده است. پس از امامان، زمان مرجعيت خاص سفيران،
آن‌گاه عامه فقيهان است كه هر يك با وجود تنگدستي و فشار نگاشته‌ها و آثاري
دارند.


ادوار نگارش امامان


آن‌چه را امامان از ميراث رسول خدا (ص) گردآورده‌اند، در پنج دوره مي‌توان
گزارش كرد:


نخست: دوره شكل‌گيري، كه در زمان پيامبر و به دست امام علي و حضرت فاطمه-سلام
الله عليهم- بود.


دوم: دوره رهبري اجرايي، كه در زمان خلافت امام علي و امام حسن است.


سوم: دوره فرهنگي، در زمان امام سجاد (م95ق) و امام باقر (م114ق) و امام صادق (م148ق)
و امام كاظم (م183ق).


چهارم: دوره حفظ و نگه‌داري از زمان امام هشتم تا يازدهم.


پنجم: دوره غيبت كوچك (261- 329 ق) كه پس از آن، دوره مرجعيت عامه است كه تاكنون
ادامه دارد.


امويان و عباسيان و نگارش


در اين دوره از نگارش حديث نبوي، اثري نيست؛ جز آن‌چه در فضل معاويه جعل
مي‌شود. در مقابل به شدت و با سخت‌گيري، از نگارش و روايت هر حديثي در فضل و مدح
امام علي و اهل بيت، نهي مي‌شود. حاكم كوفه، زياد بن سميه، چنان بر شيعيان-كه در
كوفه جمع‌اند-سخت مي‌گيرد كه كسي جرأت نمي‌كند خود را پيرو يا علاقمند به اهل
بيت بنماياند و حديثي در فضل «بوتراب» نقل يا نگارش كند.


در دوره عباسيان، ابوجعفر منصور دوانيقي به مالك ابن انس (م179ق) دستور مي‌دهد
الموطأ را بنگارد و چنين توصيه مي‌كند:


مالك ابن انس! دانش حديث را وضع و تدوين كن و از آن كتاب‌ها بنويس، اما همچون
عبدالله بن مسعود از سخت‌گيري بپرهيز و ميانه روي را پيش‌گير. آن‌چه را ائمه
(مذاهب) و صحابه برآن اتفاق دارند، گرد آور تا مردم را به دانش و نوشته‌ات
واداريم و نگاشته‌ات را در سرزمين‌ها پخش كنيم و از مردمان پيمان بگيريم با آن
مخالفت نكنند و جز بدان حكم ننمايند.


در تحليل و ارزيابي آن‌چه خليفه نوشت و خواست، بايد گفت: دين خدا از آن كسي و
ميراث اسلام به دست گروه ويژه‌اي نيست و توجيه ندارد و زيبنده نيست گروهي نظر و
رأي خود را بر همه مسلمانان تحميل كنند؛ چنان كه درست نيست آنان را به مخالفت
نكردن واداشت.


چرا تدوين و نگارش كتاب حديث را جز از مالك ابن انس نخواستند؟ آيا انديشوران
مسلمان ديگري همچون امامان اهل بيت نبودند؟


وثاقت و اطمينان به نگارش


مسلمانان به قرآن كريم عنايت ويژه‌اي داشته‌اند؛ چه در نگارش و رسم الخط آن،
چه در قرائت و تفسير، و چه در تجويد و ترتيل. اين امر از عصر رسالت تاكنون، در هر
زمان و مكاني رواج داشته است، و چرا چنين نباشد؟، مگر قرآن وحي منزل بر پيامبر
مرسل نيست كه به دور از خطا و لغزش است؟ آيا مي‌توان كتاب و نوشته‌اي ديگر را با
قرآن قياس كرد؟ هيچ نگاشته‌اي جز قرآن. هر چند نويسنده‌اش والا و بزرگ باشد،
بدون اشتباه و سهو نيست، ايمان و باور به نگارنده، مستلزم پذيرش تمام آنچه
نوشته نيست و هركتاب بايد به بحث و پژوهش و ارزيابي تن دهد.


بر اساس شيوه و باور اهل بيت (ع) هر نوشته‌اي بيانگر نظر نگارنده است و هيچ
معصومي وجود ندارد. پس هر كتاب حديثي را بايد بررسي كرد و صحيح را از سقيم، ضعيف
را از قوي و مسند را از مرسل باز شناخت. بايد اصول درستي را براي ارزيابي در
اختيار داشت و آنچه را با كتاب خدا ناهمگون است، به دور انداخت.


نقد و ارزيابي، انكار فضل و دانش نگارندگان نيست، اما بايد پذيرفت خطا در فهم
و نقل رواست و چه بسا فقيهي دانشش را به آن‌كه از او «افقه» و داناتر است
برساند.


هرچه راويان به زمان پيامبر و صدر اسلام نزديك‌تر باشند، ارزيابي‌شان
آسان‌تر است، اما پس از گسترش دولت اسلامي و ورود عناصر جديد و آميزش تمدن‌ها و
فرهنگ‌ها و زبان‌ها، نياز به ارزيابي، بيش‌تر، اما سخت‌تر است. بر اين اساس
روايات اهل بيت تأكيد دارد كه حديث به مطمئن‌ترين راه ضبط و ثبت شود. به تواتر
گفته شده كه پيامبر فرمود:


هركه به عمد بر من دروغ بندد، جايگاهش آتش دوزخ است.


اين حديث بيانگر وجود احاديث دروغ و بسته به رسول خدا در زمان ايشان بود : با
اين وصف در زمان‌هاي بعد وضع چگونه بوده است؟! اختلافات سياسي و مذهبي و غرض
ورزي و مصلحت انديشي را نيز بايد براين بيفزاييم.


خطيب مي‌گويد كه رسول خدا فرمود:


خداوند خوشبخت كناد آن را كه از ما حديثي بشنود و آن چنان كه بوده، حفظ كند و
به ديگران برساند.


نيز پيامبر فرمود:


هر كه از من چهل حديث حفظ كند، خدايش او را فقيه برمي‌انگيزد.


امام علي (ع) فرمود:


از هركه سخني نقل مي‌كنيد، نامش را ببريد، اگر راست باشد، به سود شماست و اگر
دروغ باشد به ضرر اوست.


اما صادق (ع) در تفسير آيه «فبشر عبادالذين يستمعون القول…» مي‌فرمايد:



يعني هر كه كه سخني مي‌شنود و آن را باز مي‌گويد بي‌كم و كاست بگويد.


احمد بن عمر از ابوالحسن الرضا (ع) پرسيد: كسي به من نوشته‌اي مي‌دهد و
نمي‌گويد: آن را از قول من بگو؛ آيا مي‌توانم به نقل از او سخني بگويم؟ امام
فرمود: اگر مي‌داني نوشته اوست، به نقل از وي بگو.


لو لا الأسناد لقال من شاء ما شاء؛ يعني اگر اسناد نباشد، هركه هر چه بخواهد،
مي‌گويد. بنابر آن‌چه گفتيم، وثاقت و اطمينان به نوشته، پيش از نقل و رواج آن
ضروري است، تا گوينده از نسبت دادن مطلبي- چه به حق و چه به ناحق- به ديگران كه آن
سخن را نگفته‌اند، در سلامت ماند.


«كشي» مي‌گويد كه امام صادق (ع) فرمود:


«مغيره بن سعيد» به عمد بر پدرم (امام باقر) دروغ مي‌بست، ياران مغيره ميان
اصحاب پدرم بودند و نوشته‌هاي اينان را مي‌گرفتند و به مغيره مي‌رساندند. وي
كفر و زندقه ميان‌شان مي‌نوشت و به پدرم (امام باقر) نسبت مي‌داد. مغيره
نوشته‌هاي نادرست را به يارانش مي‌داد و مي‌گفت ميان شيعيان به عنوان
فرموده‌هاي امام پخش كنند. از اين رو هرچه زياده‌گويي و غلو در كتاب‌هاي ياران
ماست، دسيسه مغيره است كه در كتاب‌هاي‌شان نوشته است.


از ديگر نمونه‌هاي كم و زيادي، سخن نسابه معاصر، سيد عبدالرزاق كمونه است:



ميان «ابوهدي صيادي» و «سليمان گيلاني»، نقيب اشرف بغداد، اختلاف بود. از اين
رو صيادي كوشيد مختصر اخبار الخلفاء ابن ساعي و غايه الاختصار را چاپ كند و برضد
شيخ عبدالقادر گيلاني مطالبي را در آن‌ها بگنجاند. بر دقت ورزان اين امر پوشيده
نيست.


محدث نوري (م 1320ق) نكته‌اي جالب نقل مي‌كند:


از رخدادهاي مهم و سرقت‌ها يكي اين است كه مجلد مقدمات تفسيري به نام مرآة
الأنوار به خط نگارنده‌اش اكنون در مخزن كتابخانه شيخ الفقها صاحب جواهر
الكلام هست كه از آن با رنج و مشقت استنساخ كردم. نسخه در سفري كه به تهران
داشتم، همراهم بود. يكي از دولت‌مردان كه مي‌خواست تفسير برهان سيد هاشم
بحراني را چاپ كند، استنساخ را از من گرفت و گفت: تفسير برهان خالي از بيان است و
مناسب است نسخه شما را بدان پيوست كنيم. پس از اين به عراق برگشتم و باني پيش از
اتمام چاپ درگذشت. برخي ناشران آن‌چه را از نسخه مرآة الأنوار به چاپ رسيده
بود، از ورثه خريدند و پس از اكمال نواقص، در يك مجلد به چاپ رساندند. در نجف اين
نسخه را ديدم كه بر آن نوشته بودند: مرآة الأنوار و مشكاة الأسرار (و در دنباله
بود:) مقدمه‌اي بر تفسير شيخ عبداللطيف كازراني، من از اين سرقت بسيار متعجب
شدم!


اگر در گذشته اين گونه دستبردها به سبب ناداني بود، اكنون برخي در اين كار زبر
دست شده‌اند و مي‌پندارند ديگران از كارشان غافلند.


راه‌هاي دست‌يابي به وثاقت و اطمينان


بدين منظور شيوه‌هاي گوناگوني هست كه از برخي نام مي‌بريم:


1. بهترين اما كمياب‌ترين راه، علم وجداني به كتابت نسخه به دست نگارنده است
كه اغلب، شاگردان شخص بر اين گونه نسخه‌ها دست مي‌يابند. در اين صورت ترديدي
باقي نمي‌ماند كه نسخه كتابت، از آن استاد است.


اگر نسخه اصلي يافت نشد بر نسخه‌اي كه بي‌واسطه از دست خط مصنف استنساخ شده
مي‌توان اعتماد كرد كه اعتبارش كم‌تر از نسخه اصلي نيست. هرچه واسطه بيش‌تر
باشد، توثيق و نقل مضبوط و زنجيره­وار به زمان مؤلف مهم‌تر است. در اين حال
ممكن است بر نسخه‌اي دست يابيم كه ديگران نخوانده يا نشنيده و يا از آن نقل
كرده‌اند، چون آن را نيافته و نشناخته‌اند، اين موضع گاه ناشي از تقيه است.


راه رياضي، كه راهكاري علمي براي توثيق نص است: يعني واژه‌ها و مفردات هر
جمله در مكاني خاص از كتاب شمارش شود. دست كم بايد پنج جمله را شمرد. همين كار
بايد در جاهاي ديگري از كتاب نيز انجام و آن‌گاه ميانگين گرفته شود. در اين صورت
معدل هر جمله نگارنده از نظر بلندي و كوتاهي به دست مي‌آيد. اگر بدانيم ميانگين
پنج جمله، صد كلمه است، معدل هر جمله بيست كلمه خواهد بود، در اين صورت مي‌توان
فهميد نصوص منسوب به وي كدامند، زيرا مكتب و سبك نگارش او معلوم شده است.



شيوه معدل­گيري را براي صفات و انواع آن كه براي اسم‌هاي موصوف مي‌آيد يا
جملاتي كه نگارنده در تعريف‌ها به كار مي‌گيرد، مي‌توان انجام داد.


مهم است دانسته شود حالات آدمي گوناگون است؛ گاه تندرست و گاه ناخوش است؛
چنان كه زماني جوان و زماني پير، كه بر شيوه نگارش اثر مي‌گذارد. بنابراين بايد
نصي مسبوق كه معلوم باشد از آن مؤلف است، در دست داشت تا بتوان بر پايه آن، ديگر
نصوص منسوب به وي را ارزيابي كرد.


اگر شرح و تعليق اجازاتي كه نسل اندر نسل بر نسخه‌اي نوشته شده، تا زمان مؤلف
برسد، نسبت نسخه به نويسنده ثابت مي‌شود و علم يا اطمينان­آور است. شرح اين
روش در مستند نهج‌البلاغه و الدراسه المنيفة علامه محمد حسين حسيني جلالي آمده
است.


اسناد به روايت به يكي از راه‌هاي هشتگانه كه در علم درايه بر شمرده شده است؛
از جمله اجازه، مهم‌ترين فايده اجازه، صحت نسبت محتواي كتاب به مؤلف
است.


توضيح: مي‌دانيم حديث نبوي برخوردار از دو مرحله است: نقل شفاهي و نقل كتبي.
تشخيص ميان اين دو مشكل است و اسناد (ذكر زنجيره راويان) در مرحله نخست ضروري است
كه دانش درايه بدان مي‌پردازد. اما در نقل كتبي، ذكر زنجيره راويان مهم نيست،
همين كه نگارنده اجازه نقل حديث داشته باشد، براي صحت مندرجات كافي است. (اين
شيوه براي فهم صحت محتواست، نه صحت انتساب نسخه به شخص).


در اين صورت اگر استنساخ را كسي كه «اجازه» دارد انجام دهد، مي‌توان به صحت
مندرجات اطمينان داشت، گرچه لازم است مستنسخ (نساخ) به دقت، امانت­داري را
رعايت كند. حتي نسخه را بر مؤلف بخواند و از وي تأييد بستاند، تا از تحريف و
تصحيف ايمن باشد. گاه حرفي چون «ح» يا «يـ» و يا «ث» كه بي‌نقطه مي‌ماند. «خ» يا
«ج» «بـ» و «ت» خوانده و نوشته مي‌شد. كه خواننده را سخت به اشتباه مي‌اندازد و
معنا را دگرگون مي‌كند. مثال «سبعين» كه گاه «تسعين» خوانده مي‌شد- چون نه
دندانه بود و نه نقطه- معروف است. در اين گونه موراد نساخ بايد از كلماتي چون
«صح» «كذا» استفاده كرده، حتي آنچه را مي‌داند اشتباه است، پاك نكند يا خط
نزند، بلكه درستش را ميان [] بنهد و نسخه بدل‌ها را در پانوشت ذكر كند تا امانت و
اصالت رعايت شود.


فهرست‌ها


بسياري از محققان محدث، فهارسي نگاشته و آن‌چه را روايت كرده‌اند به حديث
نگاران منسوب كرده‌اند كه آن را «ذكر سلسله راويان» مي‌گويند از اين راه برخي
آثار گمنام يا از بين رفته را شناخته‌ايم. فهارس نام‌ها و شيوه‌هاي گوناگوني
دارد و گاه به ترتيب الفباي نام استادان يا راويان و يا كتاب‌هاست. اين گونه
نگارش، فهرست و اجازه يا مشيخه، برامج، معجم، ثبت و …نام دارد. مصلح ميان
علماي شيعي، «اجازه» است. برخي از اين فهارس عبارتند از:


1. رجال نجاشي، نوشته احمد بن علي بن احمد بن عباس نجاشي (م 450ق) وي كتابش را
الفهرس ناميده، ولي به رجال مشهور است. او معاصر شيخ طوسي (م 460 ق) بوده و برخي
استادان ايشان يكي بوده است. معلوم است نجاشي كتابش را پس از الفهرست شيخ طوسي
نوشته است.


نخستين چاپ اين اثر در هند بود. سپس در 1397چاپ افست شد. علامه حسيني جلالي معتقد
است بهترين طريق اجازه اين اثر، سلسله راويان ذيل است:


علامه محمد محسن رازي، مشهور به آقا بزرگ (م1389ق) از استادش، محدث نوري (م 1320 ق)
از ميرزا هاشم خوانساري (م 1317 ق) از صدرالدين عاملي (م 1263 ق) از محمد مهدي
بحرالعلوم (م 1212 ق) از محمد باقر وحيد بهبهاني (م 1111 ق) از محمد تقي مجلسي (م 1070 ق)
از شيخ بهاء­الدين عاملي (م 1031 ق) از پدرش، حسين بن عبدالصمد (م 984 ق) از شيخ
زين­الدين، شهيد دوم (م 966 ق) از نورالدين ميسي (م 940 ق) از شمس­الدين محمد بن
مؤذن از ضياء الدين علي عاملي از پدرش، شيخ شمس­الدين محمد، شهيد اول (م 786 ق)
فخر المحققين، ابوطالب محمد بن حسن حلي (م 771 ق) از پدرش، حسن بن يوسف علامه حلي (
م 726 ق) از نصيرالدين محمد بن محمد طوسي (م 563 ق) از ابن صمصام ذوالفقار از مؤلف و
طريقي كه در كتاب ذكر است.


2.الفهرس، شيخ ابوجعفر محمد بن حسن طوسي، چاپ نجف در سال 1380 قمري كه طريق اجازه
آن، مانند سند پيشين مي‌رسد به : علامه حلي از سيد رضي­الدين علي بن طاووس (م 664
ق) از شيخ نجيب­الدين علي سوراوي از شيخ حسين بن هبه الله بن رطبه ( م 560 ق) از
شيخ ابوعلي طوسي (م 515ق) از پدرش و طريق مذكور در كتاب.


3.الفهرس، منتجب­الدين رازي (م 785 ق). وي اين اثر را ذيل فهرس طوسي نوشت و
عالمان عصرش را استدراك كرد. اين اثر با تحقيق سيد عبدالعزيز طباطبايي به همت
دارالأضواء بيروت در 1406 قمري چاپ شد. سند اين اثر، طريق پيشين است تا علامه حلي
از پدرش سديدالدين يوسف از محمد بن سعد موسوي از برهان­الدين محمد بن محمد
قزويني از مؤلف و ….


4.معالم العلماء، رشيدالدين بن شهر آشوب (م 588 ق)، چاپ 1353 تهران، به همان اسناد
تا فخرالمحققين ابوطالب محمد بن حسن حلي از عمويش، شيخ علي بن يوسف حلي، از
نجم­الدين جعفر بن سعيد محقق حلي (م 676 ق) از شيخ حسن بن دربي از مؤلف و ..


5. سعد السعود سيد علي بن طاووس (م 664 ق).


كتاب‌هايي را كه براي فرزندانش وقف كرد، در اين اثر فهرست كرده، به دقت
توصيفات‌شان را بيان نمود و از اين طريق، نصوص كتاب‌هايي را كه گم شده است، حفظ
كرد. وي اين اثر را پس از نگارش الابانه في فهرسة الخزانة نوشت كه فهرست كاملي از
كتابخانه‌اي است كه زمانه ويرانش نمود. شيخ محمد هادي ايمني فهرست اين آثار را
با عنوان مكتبه ابن طاووسي و ابن شهر آشوب آماده چاپ و نشركرده است.


سعدالسعود در نجف در 1369 قمري به چاپ رسيده، كه به اسناد تا شهيد اول مي‌رسد؛
پس از وي محمد بن قاسم بن سعيد از مؤلف است.


6. اجازات المسوري، قاضي احمد سعيد­الدين زيدي مسوري يماني (م 1079 ق).


دست نوشت اين اثر در «معهد المخطوطات العربية» در قاهره است و اسانيد زيديه و
نصوص اجازه ائمه اينان را در بر دارد. سلسله راويان اين اثر در فهرس التراث، جلد
اول، صفحه 31 آمده است.


7. صلة الخلف بموصول السلف، ابوعبدالله محمد بن سليمان روداني مغربي (م 1094 ق).


اجازة الكبيره، عبدالله الموسوي الجزائري (م 1104 ق).


لؤلؤة البحرين في الأجازة لقرتي العين، شيخ يوسف بحراني (م 1186 ق).


سد الأرب من علوم الأسناد و الأدب (ثبت الأمير الكبير) ابوعبدالله محمد امير
كبير مالكي مصري (م 1232 ق).


الإجازة الكبيرة، سيد حسن صدر (م 1354 ق) با اجازه شيخ آقا بزرگ كه به تاريخ
1339.


مستدرك الوسائل، محمد حسين نوري طبرسي (م 1320 ق) در سه جلد، كه در انتهاي كه
مجلد سوم، خاتمه‌اي بسيار مفيد دارد و به تفصيل سلسله اصحاب اجازات را از زمان
خود تا مصادر كتاب آورده است. چاپ سنگي اين كتاب در 1380 و چاپ جديد در 1415قمري به
همت مؤسسه اهل البيت صورت گرفته است. مؤلف كتاب ديگري با نام مواقع النجوم دارد
كه نام مشايخ اجازه را از زمان خود تا نگارندگان كتب اربعه آورده است.


الدر الفريد الجامع للمتفرقات و الأسانيد، شيخ عبدالواسع بن يحيي الواسطي
الزيدي (م 1360) كه در آن، اسانيد زيديه آمده و آخرين زنجيره راويان، آيت الله
العظمي مرعشي نجفي (م 1413ق) است.


المعجم الوجيز للمستجيز صديق غماري (م 1380 ق).


اجازة الحداد با علوي، عبدالله حداد با علوي (م 1380 ق).


فهرس الفهارس و الأثبات، ادريس كتاني (م 1382 ق).


ضياء المفازات بطرق مشايخ الأجازات، شيخ آقا بزرگ (م 1389 ق).


وي آثار ديگري با نام‌هاي المشيخه، طبقات اعلام الشيعه و الذريعه الي تصانيف
الشيعه دارد كه معروف همگان است.


كتابخانه‌هاي كهن


هر پژوهشگري نيازمند منابع و مصادري براي تأليف و نگارش است. اين گونه
كتاب‌ها در كتاب‌خانه‌هايي نگهداري مي‌شود كه از ديرباز در جهان اسلام وجود
داشته است. اسحاق بن نديم (م 380ق) مي‌گويد:


در مدينه مردي به نام « محمد بن ابي يعره» بود كه كتاب گرد مي‌آورد. مانند
كتابخانه وي را در فزوني نديده‌ام…. از شمار كتاب‌هايش مصحفي به خط خالدبن
ابي هياج، يار علي (ع) بود. اين مصحف به ابوعبدالله بن حاني رسيد كه در آن خط
حسنين- علهيماالسلام- بود.


امانات و پيمان نامه‌هايي به خط رسول خدا و اميرمؤمنان و عالمان نحو لغت
مانند ابوعمر بن تلال و ابوعمر شيباني، اصمعي، ابن اعرابي، سيبويه، فراغ و
كفايي در آن‌جا بود، نيز نوشته‌هايي به خط حديث نگاراني چون سفيان بن عيينه،
سفيان ثوري و اوزاعي. چهار برگه- به گمانم ساخت چين بود- كه ثابت مي‌كرد نحو از
ابوالأسواد است.


جنگ هاي طايفه‌اي، بسياري از كتابخانه‌ها از جمله كتابخانه شيخ طوسي را
ويران كرد. ابن جوزي در شمار حوادث سال 499 قمري مي‌گويد:


به خانه ابوجعفر طوسي، متكلم شيعي، در كرخ حمله شد و آن‌چه از دفاتر بود، به
تاراج رفت. دارايي و صندلي­اي را كه بر آن براي تدريس كلام مي‌نشست، غارت
كردند و تمامي را سوزاندند


كتابخانه‌هاي عمومي، نخست در مساجد شكل گرفت، زيرا مسجد جايگاه دانش، محل
گردهمايي عالمان و آموزگاران اطفال بود. قديمي‌ترين كتابخانه‌هاي عمومي در
مسجد الحرام، مسجد نبوي و زيارتگاه‌هاي امامان بود. اجتماعات و همايش‌هاي
عمومي به مناسبت‌هاي مختلف اسلامي در اين امكان برگزار مي‌شد. از اين رو برخي
مؤمنان علاقه داشتند ميراث فرهنگي خويش را وقف مراكز عمومي يا مدارس ديني
كنند.


برخي خلفا و اميران به سبب مصلحت سياسي يا گرايش شخصي بدين كار فرهنگي ارزنده
مبادرت ورزيدند. البته آنچه را مي‌خواستند حفظ مي‌كردند و اغلب ميراث
فرهنگي-ديني اهل بيت (ع) را وا مي‌نهادند؛ زيرا با مقاصد سياسي‌شان سازگار
نبود. از اين رو دچار فراموشي يا سوختگي مي‌شد.


شماري از اين كتابخانه و گنجينه‌هايي علمي، در تاريخ ثبت و ضبط است كه بيانگر
نقش مهم آن‌هاست. قلقشندي (م 821 ق) مي‌گويد:


خلفا و پادشاهان از قديم بدين كتابخانه‌ها اهتمام بسيار و عنايت شاملي
داشتند و شمار بسياري كتابخانه گرد آوردند كه معظم و جليل بود. بزرگ‌ترين­شان
در جهان اسلام، به كتابخانه عباسيان در بغداد، فاطمي‌ها در مصر و امويان در
اندلس بود.


بيت الحكمه بغداد


آن را ابوجعفر منصور عباسي بنا نهاد و هارون رشيد و ديگر خلفاي عباسي از 149 تا
193 قمري گسترش دادند كه مورد استفاده عالمان عباسي و اغلب سياستمداران بود. از
اين كتابخانه گزارش دقيقي در مصادر اصلي نيامده است. فريد وجدي مي‌نويسد:


به ترجمه آثار فارسي و يوناني همت گماشتند؛ آن قدر كه كتاب‌هاي ترجمه و نوشته
شده بسيار شد. هارون بيت الحكمه را بنا نهاده، خزانه و گنجينه‌اي منظور داشت و
براي مترجمان، دفتري گذاشت. كتاب‌هاي گردآوري شده، به زبان‌هاي پارسي،
يوناني، قبطي، سرياني و …بود. مأمون كار هارون را پي گرفت و بر شمار كتاب‌ها
و ترجمه‌ها افزود. گفته مي‌شود براي برگردان كتاب‌هاي يوناني، سيصد هزار
دينار داد.


از اين گفتار معلوم مي‌شود هارون رشيد به فرهنگ غير اسلامي بيش‌تر همت گماشت
تا فرهنگ اسلامي! آيا اين شيوه، گرايش شخصي وي بود يا نقشه و دسيسه‌اي سياسي؟ او
مي‌دانست پيامبر (ص) سفيران خود را براي يادگيري آداب يا زبان يا فرهنگ كسري و
قيصر نفرستاد، بلكه براي آن بود كه به اسلام هدايت‌شان كند و هر يك از اين
كشورها تمدن خود را بر اساس فطرت خداجويانه بنهند. ارزش هر تمدن و فرهنگ به
ميزان خدمت به بشر و برپايي عدل در جامعه است. آيا آنچه به عنوان اقدام فرهنگي
خلفا ستوده مي‌شود. در راستاي بالندگي فرهنگ اسلامي و گسترش عدالت و بسط دانش و
خرد­ورزي بود؟ آيا برگردان و مبادله به ظاهر فرهنگي بيگانگان، در آن زمان فكر
و انديشه مسلمانان را از دست‌يابي به عدالت اجتماعي و سياسي و فرهنگي اهل بيت
باز نداشت؟ آيا آنان را درگير نزاع‌هاي گروهي و فكري مكتب‌هاي وارداتي نساخت؟
آيا در پس اين اقدام فريبنده فرهنگي، اهداف سياسي و شگرد «تفرقه بينداز و حكومت
كن» وجود نداشت؟ مي‌بايست در گزارش‌ها از وضع دانش و فرهنگ در عصر اموي و
عباسي، درنگ و دقت كرد.


2.دارالحكمه كه خليفه فاطمي «الحاكم بالله» در مصر در 395 قمري بنا نهاد و ديگر
خلفاي فاطمي در حفظ و پويايي آن كوشيدند؛ اما با مرگ «العاضد بالله» در 567
كتاب‌هاي اين گنجينه به تاراج رفت و پرتو آن رو به افول نهاد. مقريزي (م 845 ق)
مي‌نويسد:


پس از چيرگي صلاح­الدين ايوبي بر كاخ خليفه، خزانه كتابخانه را كه از
شگفتي‌هاي جهان بود، فروختند. گفته مي‌شد كتابخانه‌اي بزرگ‌تر از آن در
تمامي بلاد اسلامي وجود نداشت. از عجائب اين كه هزار و صد نسخه از تواريخ طبري و
ديگر آثار در آن‌جا بود و يك ميليون و ششصد هزار كتاب و خط نبشته داشت.


فريد وجدي به نقل از مقريزي مي‌گويد:


نزد «العزيز بالله» از كتاب العين خليل بن احمد سخن رفت وي به خزانه­داران
دستور داد سي و اندي نسخه از اين كتاب را كه در كتابخانه بود، نشان دهند.
نسخه‌اي را از تاريخ طبري به صد دينار خريد. در كتابخانه افزون بر بيست نسخه از
تاريخ طبري بود، از جمله نسخه‌اي به خط نگارنده، و نسخه‌اي از الجمهرة ابن
دريد نيز وجود داشت.


مقريزي درباره سرنوشت اين كتابخانه در زمان صلاح­الدين ايوبي مي‌گويد:


بردگان و كنيزان براي پوشش، پوست‌ها و جلدهاي چرمي كتاب‌ها را غارت كردند و
برگه‌ها را چون با عقايدشان نمي‌خواند، آتش زدند. مقداري هم به آب انداخته شد
يا تلف گشت يا به ديگر شهرها برده شد. مقداري كه ماند در مكان به نام «تلال
الكتب» (تپه كتاب) مدفون گشت.


معلوم است بسياري از ميراث فرهنگي اهل بيت در اين غارت و آتش­سوزي از بين
رفت. زيرا خلفاي فاطمي كه اساس حكومت خود را بر شالوده فرهنگ اهل بيت بنا نهاده
بودند، برگردآوري بازمانده فرهنگي- علمي اهل بيت اهتمام و علاقه داشتند.


ابومحمد نعمان مغربي (م 363 ق) درباره نقش و وظيفه خود در عهد خليفه دوم فاطمي،
القائم (م 334 ق) مي‌گويد:


به منصور بالله (م 341 ق) و مهدي بالله (م 322 ق) و القائم خدمت كردم كارم گردآوري
كتاب و استنساخ بود.


ابن زولاق (م 387 ق) به نقل از نعمان مي‌گويد:


درباره اهل بيت هزاران برگ، به بهترين شيوه و نمكين‌ترين سجع نوشته شد.


3. كتابخانه قرطبه كه مستنصرين عبدالرحمان اموي (م 366 ق) بنا نهاد.


ابن حزم به نقل از خزانه­دار كتابخانه بني مروان مي‌نويسد: شمار فهارسي كه
نام كتاب‌هاي كتابخانه در آن بود، 44 فهرست بود. ابن خلدون مي‌نويسد: مرداني
براي خريد كتاب به مناطق دور و نزديك مي‌رفتند از اندلس آثاري خريدند كه
بي‌سابقه بود.


4. خزانه آل بويه، كه وزير، ابونصر شاپور در بغداد به سال 381 قمري تأسيس كرد. وي
از 336 تا 416 حكمراني کرد و اهل فضل و ادب بود. ابن خلكان وي را چنين مي‌ستايد:


از بزرگ‌ترين وزيران و رئيسان بود و كفايت و درايت داشت و سرايش جاي شاعران
بود.


وي شيعه بود و ميراث اهل بيت را پاس داشت. ياقوت حموي مي‌گويد:


بهتر از كتاب‌هاي اين كتابخانه در دنيا نبود. همگي كتاب‌ها به خط امامان
بود.


ابن اثير مي‌گويد: صد مصحف به خط «ابن مقله» داشت.


اما سوگمندانه اين كتابخانه به دستور طغرل بيگ سلجوقي پس از فتح بغداد در 447
قمري به آتش كشيده شد؛ زيرا وي اهل بيت (ع) را خوش نداشت!


5. خزانه مراغه، كه مؤسس آن خواجه نصيرالدين طوسي بود و چهار صد كتاب داشت؛ آن
هم در زمان هلاكوخان مغول (656ه ق =1258 م) كه دشوارترين زمانه براي پاسداشت فرهنگ و
دانش بود.


جرجي زيدان در اين باره مي‌گويد:


طوسي فيلسوف، رياضي‌دان و فلكي بود. دانش طبيعي به ويژه فلك را دوست داشت. در
مراغه رصد عظيمي بنا نهاد و از بغداد و شام و جزيره، كتاب‌هايي گردآورد كه
افزون بر چهار صد هزار مجلد بود. منجمان و فيلسوفان پروراند و براي كتابخانه
اوقافي گذاشت. در بلاد مغول به دست اين مرد پارسي، دانش رشد يافت و چون ماهي
درخشان در ظلمت و سياهي بود.


مصطفي جواد مي‌نويسد:


«ابن فوطي» به خزانه رصدخانه مراغه مي‌رسيد و كتاب‌هايي در انواع موضوعات
در آن‌جا خواند و با بسياري از عالمان و اديبان و در باب فن و سياستمداران از
نسل‌ها و كشورها و مليت‌هاي گوناگون تماس گرفت.


6. مكتبة الحيدريه، در زيارتگاه امام علي (ع) در نجف كه تنها كتابخانه‌اي است
كه برخي آثار آن باقي مانده است و از عهد عضدالدوله آل بويه (م 372 ق) تاكنون بدان
عنايت بوده است. شيخ آقا بزرگ اين كتابخانه را ديده و فهرست كتاب‌هاي آن را
نگاشته است. سيد احمد حسيني نيز فهرسي با عنوان فهرست مخطوطات خزانه الروضه
الحيدريه نوشته كه در 1391 قمري چاپ شده است.


افزون بر آن‌چه نوشتيم، در طول زمان، كتابخانه‌هايي در مساجد، زيارتگاه‌ها
و اماكن عمومي جهان اسلام وجود داشته كه دستخوش زوال شده است.


كتابخانه‌هاي عمومي جديد


اكنون كتابخانه‌هاي عمومي بسياري- به ويژه در شهرهاي بزرگ- وجود دارد؛ زيرا
به گونه‌اي شايسته و كارآمد بايد منابع و ميراث مكتوب را در اختيار داشت. ضرورت
وجود اين كتابخانه‌ها كه رگ حيات علمي-فرهنگي است. بر همگان آشكار است.
مهم‌ترين اين كتابخانه‌ها- با نظر به وجود منابعي اسلامي در آن بدين قرار
است:


كتابخانه آقا بزرگ تهراني، كه تمامي كتاب‌هاي مورد نياز براي نگارش الذريعه
و الطبقات در آن جا جمع شده، آن گاه سنگ بنايي براي گسترش منابع گشت. شيخ آقا
بزرگ، عمر شريف خود را وقف اين كتابخانه كرد و آن را در 1375 قمري وقف عام نمود. اين
كتابخانه آثار چاپي و خطي را در برداشته و فهرس مخطوطات آن تهيه شده است.


كتابخانه آيت الله حكيم، كه به همت آيت الله سيد محسن حكيم در مسجد هندي در 1377
قمري افتتاح شد و كتابخانه‌هاي اشخاص بسياري وقف آن گرديد؛ از جمله كتابخانه
شيخ محمد اسماوي (م 1370 ق). توسعه بنا و نظامدهي كتابخانه به دست شيخ محمد رشتي و
شيخ محي­الدين مامقاني انجام شد. شيخ محمد مهدي نجف، فهرست كتاب‌هاي خطي را
با عنوان فهرس مخطوطات مكتبه الإمام الحكيم العامه در 1389 منتشر كرد و سيد احمد
حسني، فهرست كتابخانه هديه شده به اين كتابخانه را در 1391 با عنوان فهرست
مخطوطات الشيخ محمدالرشتي چاپ نمود.


مكتبه الإمام اميرالمؤمنين، تأسيس و وقف عام به دست شيخ عبدالحسين اميني در
روز غدير 1379، كتابخانه‌هاي خصوصي بسياري از جمله كتاب‌هاي شيخ شيرمحمد
همداني- بدين كتابخانه اهداشد.


مكتبه الجعفريه، در كربلا در مدرسه بزرگ هندي که دست متولي مدرسه شيخ جعفر
رشتي بود. نسخه‌اي خطي از الفهرس شيخ طوسي در اين كتابخانه است.


كتابخانه شوشتري‌ها (المكتبه التسترية) در بردارنده حدود چهارصد مخطوط?
ارزشمند، واقع در حسينيه شوشتري‌ها در محله العماره نجف، مؤسس حاج علي محمد
نجف آبادي (م 1322) كه شيخ اسدالله اسماعيليان فهرست كتاب‌هاي اين كتابخانه را
نوشته است.


مكتبة آل كاشف الغطاء، در مدرسه‌اي به همين نام، مؤسس: پدر شيخ محمد حسين
كاشف الغطاء (1370ق)


مكتبة الجوادين، مؤسس: سيد محمد علي شهرستاني در 1360ق.


مكتبة الأمام الصادق (ع) در حسينيه حيدريه، تأسيس به دست سيد محمد حيدري در
1297ق.


مكتبة الخلاني، كه فهرست مخطوطات آن چاپ شده است.


مكتبة الإمام الرضا، در مشهد كه چشم و چراغ كتابخانه‌هاي جهان شيعه است و به
كتابخانه قدس رضوي مشهور است.


مكتبة المشكاة، از محمد مشكات كه به دانشگاه تهران اهدا شد. فهرست آن به همت
محمد تقي دانش پژوه و علي نقي منزوي تنظيم شده است.


كتابخانه مجلس شوراي اسلامي، تأسيس در 1342ق.


كتابخانه سپهسالار، تأسيس به دست ميرزا حسن­خان در 1299 كه ابن يوسف شيرازي و
دانش پژوه و منزوي، فهرست ان را نگاشته‌اند.


كتابخانه ملك، از آن حسين ملك التجار در بازار تهران كه افزون بر ده هزار نسخه
خطي دارد. اخيراً اين كتاب‌ها را به كتابخانه رضوي مشهد منتقل كرده‌اند.


كتابخانه ملي، كه سه هزار مخطوط داشته، فهرس آن چاپ شده است.


كتابخانه عارف حكمت، در مدينه و در خانه امام صادق (ع) كه نسخه‌هاي كميابي
دارد.


كتابخانه ظاهريه در دمشق نزديك جامع اموي.


كتابخانه استانبول كه متعلق به خلفا و وزيران عثماني بوده در منطقه بايزيد
است.


در الكتب المصريه، در قاهره. از مجموعه نفايس آن، قرآن منصوب به امام صادق (ع)
است.


معهر المخطوطات العربيه، در قاهره كه بالاترين شمار ميكروفيلم‌ها را
دارد.


الأزهريه، نيز در قاهره، برخي كتاب‌هاي اين كتابخانه كه در فهرس مراغي بدان
اشاره شده، اكنون مفقود است.


دارالكتب الفطريه، در دوحه.


موزه بريتانيا، در لندن كه بخش عربي آن، مخطوطات كهن دارد و فهرستش مضبوط
است.


كنگره آمريكا، از غني‌ترين كتابخانه‌هاي دنياست.


كتابخانه بزرگ عمومي آيت الله العظمي مرعشي نجفي كه افزون بر 31000جلد كتاب
خطي، صدها هزار جلد كتاب چاپي، 4000 جلد كتاب عكسي، و 13000حلقه ميكروفيلم دارد و
روزانه به دو هزار نفر، خدمات رايگان مي‌دهد اين كتابخانه هم چنين داراي
واحدهاي ترميم و آفت زدايي و صحافي است.


فهرست مخطوطات


افزون بر برخي فهرست‌هاي كتاب‌هاي خطي كه بيان شد. فهارسي است كه ذكر نشد.
مهم‌ترين آنها كه مي‌تواند براي هر پژوهشگر مفيد و سودمند باشد. عبارتند از:



1.الذريعه ألي تصانيف الشيعه، شيخ آقا بزرگ در 25جلد، به ترتيب الفبا وي در
مقدمه مي‌گويد:


از بيشتر نگاشته‌هاي هم مذهبان خبر نداشته، به رغم جست و جوي بسيار نديدم. در
اين راه بي‌يار و ياورم و مي‌بايست گروهي علمي تشكيل شود…


اما آرزوي شيخ آقا بزرگ در زمان حياتش برآورده نشد و جز شماري اندك، از جمله
محمد حسن طالقاني، وي را ياري نكردند.


2. تاريخ الأدب العربي، مستشرق آلماني «كارل بروكلمان» (م 1956 م) لقب وي به
معناي خطيب و سخنور است. گويا وي نقش خطيب بغدادي را بازآفريني كرد و به شيوه وي
ادوار تاريخ اسلامي را از آغاز تا زمان اموي نگاشت. اين اثر فهرست ميراث اهل بيت
(ع) را در نجف اشرف در بر ندارد.


3. تاريخ الأدب العربي، فؤاد سزگين، كه كار «بروكلمان» را تكميل كرده است.


4. مجله معهد المخطوطات العربيه، در قاهره كه هر دو سال دو شماره از آن منتشر
مي‌شود و فهرست كتاب‌هاي خطي و گنجينه‌هاي كتاب‌هاي نادر را معرفي مي‌كند.



5. نشريه كتابخانه دانشگاه مركزي تهران، كه به همين كار مي‌پردازد و از 1381
تاكنون منتشر مي‌شود.


6. معجم المخطوطات المطبوعة، زير نظر دكتر صلاح­الدين المنجد، از سال 1954
ميلادي تا كنون در بيروت به همت دارالكتاب الجديد منتشر مي‌شود.


7. فهرست نسخه‌هاي خطي فارسي كه به مدد احمد منزوي از 1348 شروع تاكنون چند جلد
آن منتشر شده است.


8. مجله تراتثا فصلنامه‌اي است كه به همت مؤسسه آل البيت لأحياء التراث از
1405قمري تاكنون منتشر مي‌شود.


9. فهرست نسخه‌هاي خطي كتابخانه آيت العظمي مرعشي نجفي، در سي جلد كه از سال
1350 شمسي تا كنون منتشر شده و 12200 جلد نسخه خطي را معرفي كرده است.


10. مجله ميراث شهاب، فصلنامه همين كتابخانه است كه از پاييز 1374 شمسي تاكنون
شماره‌هاي متعددي از آن به چاپ رسيده است.


11. مجله الذخائر.


فهرست


سيد محمد صادق بحرالعلوم مي‌گويد: فهرست از اغلاط مشهور و درست آن، «فهرس»
است، كه واژه‌اي رومي بر وزن «فعلل» است.


اما بايد گفت اين واژه، رومي نيست. بلكه فارسي است و چنان كه قاموس­ها
مي‌گويند دو بار تعريف شده است.


صنعاني (م 650 ق) مي‌گويد: فهرست در بردارنده نام كتاب‌هاست و ابوجعفر محمدبن
احمد ازهري (م 370 ق) گفته: عربي محض نيست، بلكه معرب شده و از آن فعل اشتقاق شده
است و گفته‌اند: فهرست الكتب.


ابن منظور افريقي (م 735 ق) «فهرست» آورده زبيدي (م 816 ق) مي‌گويد: فهرست است.
تبريزي (م 1054 ق) و محمد رشاد هندي در فارسي «فهرست» و در عربي «فهرس» مي‌دانند.
فرهنگ معين و لغت‌نامه دهخدا مي‌گويند: فهرست معرب پهرست است. ابن نديم (م 380 ق)
و نجاشي (م 450 ق) و طوسي (م 460 ق) «فهرست» آورده‌اند.


اصطلاحات فهارس


در هر فهرس مخطوطي اصطلاحات فني به كار گرفته مي‌شود. محمد علي فاروقي در
كشاف اصطلاحات الفنون اين اصطلاحات را به ترتيب حروف الفبا آورده، كه با تحقيق
دكتر احمد لطفي در قاهره به سال 1963 ميلادي چاپ شده است. شايد نخستين كسي كه در
فهرست نگاري، اصطلاح به كار برد، سيد رضي­الدين علي بن طاووس (م 664 ق) باشد كه
در سعدالسعود جزء و قطع نسخه را آورد و گفت: قطع ثلث، قالب ربع ورقه، كراس، جزء و
..استبصار شيخ طوسي جزء را چنين معنا كرده: آنچه هشت صفحه باشد. اينك اصطلاحات
رايج در زمان ما:


اجازه: اجازه‌اي كه استاد به شاگرد براي نقل روايت مي‌دهد و نام استادان،
كتاب‌ها و طريق‌شان را ذكر مي‌كند. در مصر و شام واژه «ثبت» يا «مشيخه» به كار
مي‌رود.


اصل: دسته‌اي خاص از روايات اهل بيت (ع) كه هسته كتاب‌هاي حديثي است كه در
زمان امام صادق (ع) نوشته شده و به اصول اربعمائه معروف است.


اطروحه: بحث مقدماتي در موضوعي خاص پس از گزينش رأي و نظري، اكنون به خلاصه
كتاب نيز گفته مي‌شود.


أمالي: سلسله احاديثي كه استاد بر شاگرد املا مي‌كند به «مجالس» نيز شناخته
مي‌شود و اغلب تاريخ آن مشخص است.


بياض: برگه‌هاي سفيدي كه خالي و نانوشته مي‌ماند تا استدراكات در آن نوشته
شود.


تحرير: پيرايش كتاب به شيوه نو با اختصار و توضيح.


تحريف: تغيير كلمه يا جمله يا بيشتر به عمد.


تحقيق: تقويم و استوار بخشي نص يا سند.


تخريج: ذكر منابع كتاب، چه نصوص منقول و چه منابعي كه مي‌تواند مصدر باشد.


تصحيف: ثبت واژه به آنچه محتمل است، كه اين احتمال، اشتباه است، گرچه غير عمدي
است؛ مثل ضبط «ريب» به «زيت».


تعليق: ملاحظات و نكاتي بر نوشته‌ها كه اغلب در عربي با «قوله» به اصل عبارت
اشاره و حاشيه خواننده آورده مي‌شود. اغلب ملاحظات، از متن جداست.


تقريرات: تدوين برداشت شاگرد از بيان و گفته استاد را گويند. آنچه امروز مرسوم
است كه گفته استاد را از نوار استخراج مي‌كنند، نمي‌توان «تقرير» ناميد، بلكه
«تجليل» و ضبط است.


جريده: در بردارنده سلسله انساب است و در عربي جديد به روزنامه گويند.


حاشيه: ملاحظاتي بر كتاب، كه در حاشيه برگه نوشته مي‌شود و گاه به صورت
پانوشت يا در آخر گفتار است.


خزانه: مكان خاص براي نگهداري كتاب اگر شمار كتاب‌ها بسيار باشد، مكتبه
(كتابخانه) مي‌نامند. مكتبه گاه به كتاب‌فروشي يا نمايشگاه كتاب يا سالن
مطالعه گفته مي‌شود.


دست: در اصطلاح اهل سوريه، اوراق و اجزايي است كه اصل آن شناخته نشده است و گاه
«مجموعه مجهوله» ناميده مي‌شود.


دفتر: اوراق و برگه‌هايي كه به ترتيب ثابت، يك جا گرد آمده است.


رساله: كتابچه‌اي درباره يك موضوع يا از يك نويسنده. چون اغلب كتابچه‌ها كم
حجم‌اند، چند رساله به هم پيوست مي‌شود و در يك مجلد (مجموعه) گرد مي‌آيد.
پيشينيان بدان نسخه مي‌گفتند گاه مجموعه از چند نويسنده و در چند موضوع است.


شرح: بيان مبهم و تفصيل اجمال، گاه كلام شارح و مصنف در يك جمله است كه بدان
«شرح مزجي» گويند و گاه جداگانه و به صورت «قال و اقول» شرح منفصل است.


شيخ: مدرس يا آن كه اجازه نقل حديث مي‌دهد.


صحيفه: چند برگ پيوسته به هم در يك موضوع كه جلد ندارد (جزوه درسي).


طومار: آنچه نامه‌ها يا پيمان نامه‌ها را بر آن مي‌نوشتند كه بلند يا كوتاه
بود، جمع مي‌شد و در صندوقچه نگهداري مي‌شد مبادا از بين برود.


كتيبه: آنچه در ورودي مساجد يا مزارات و يا مشاهد مشرفه است. گاه بر تكيه
پارچه­اي نوشته مي‌شود.


كراس: چند برگ در يكجا، شايد معادل «جزء» قدما باشد. كراسه در بردارنده هشت
برگ است.


ملحق: زياده‌هايي در حاشيه نسخه خطي كه ناسخ سهواً نياورده است.


مبيضة: نسخه اخير آماده شده به دست مؤلف.


مسود: نگاشته‌هاي مراحل آغازين (يادداشت، فيش) كه بعداً تدوين، تبويب و كامل
مي‌شود.


مسند: آنچه مؤلف با استناد به استادانش نقل مي‌كند.


مشجره: نگاشته‌هايي بر شجره انساب يا زنجيره راويان، در مقابل «تسطير»
است.


مصحح: چاپ شده را با نسخه خطي مقايسه مي‌كند.


مقابله: مقارنه دو نسخه يا چند نسخه با هم براي اطمينان از درستي محتوا و
تشخيص فرق‌ها.


ملزمة: هر شانزده صفحه را گويند.


هامش: پانوشت يا پي‌نوشت را گويند.


وراق: آن‌كه كتاب را براي خريد يا فروش استنساخ مي‌كند. گاه به صحافي گفته
مي‌شود.


. پايان ص 39.


. پايان ص 40.


. پايان ص 41.


. پايان ص 42.


. پايان ص 43.


. پايان ص 44.


. پايان ص 45.


. پايان ص 45.


. پايان ص 47.


. پايان ص 48.


. پايان ص 49.


. پايان ص 50.


. پايان ص 51.


. پايان ص 52.














1





. مجادله، آيه11.


. مجمع‌الزوائد، ج1، ص126.


. سنن ابي داود، ج2، ص287، ح4505؛ صحيح بخاري، ج39، باب علم.


. سنن ابي داوود، ج2، ص176، ح3646، ابتداي باب علم.


. نجم، آيه3.


. صحيح مسلم، ج8، ص229.


. الكفايه، ص31، چاپ دوم، 1406ق.


. تدريب الراوي، ج1، ص3.


. تذكره الحفاظ، ج1، ص3.


. صحيح بخاري، ج1، ص22


. نمل، آيه 64.


. الذريعه، ج2، ص306.


. بحارالانوار، ج2، ص157، ج37.


. همان، ج78، ص151، ح12.


. فهرس التراث.


. بحارالانوار، ج2، ص152، ح40.


. فهرس التراث.


. تدريب الرواي، ص30


. مسند احمد، ج1، ص165.


. شرف اصحاب الحديث، ص18، چاپ 1971م.


. فهرست التراث.


. بحارالانوار، ج2، ص167، ح25.


. زمر، آيه 17.


. كافي، ج1، ص 52.


. رجال كشي، ج 2، ص 491.


. موارد الأتحاف، ج 1، ص173.


. مستدرك الوسائل، ج3، ص385.


. براي آگاهي از چگونگي توثيق نسخه‌هاي كتاب ر.ک. مصطفي جواد، قواعد،
التحقيق، بيروت، 1974 م؛ صلاح­الدين منجد، قواعد تحقيق المخطوطات، بيروت، 1976
م؛ عبدالسلام محمد هارون تحقيق النصوص و نشرها، بيروت، 1985م


. شايسته است بدين مجموعه الأجازات آيت الله المعظمي مرعشي نجفي را نيز افزود
كه علاوه بر مشايخ شيعي، مشايخ اجازه زيدي و اهل سنت را به تفصيل آورده است شايد
بتوان گفت هيچ كس به اندازه ايشان صاحب اجازه از فرقه‌هاي اسلامي نيست.


. فهرست، ص46، چاپ 1399.


. المنتظم، ج2، ص 173.


. صبح الأعشي، ج 1، ص 466.


. دائره المعارف، ج 8، ص 67.


. صبح الأعشي، ج 1، ص 467.


. المواعظ و الاعتبار بذكر الخطط و الآثار المعروف المقريزيه، ص 409.


. فريد وجدي، دايرة المعارف، ج 8، ص 72.


. همان و نيز حظط مقريزي، ص409، چاپ بولاق، 1294.


. المجلس و المسابرات، ص80


. وفيات الاعيان، ج 8، ص 461. براي آگاهي از اين نگاشته‌ها ر. ك. شرح الأخبار چاپ
مؤسسه النشر الاسلامي، 1409 ق.


. نفح الطيب، ج 1، ص 362، 1949م.


. نفح الطيب، ج 1، ص362، 1949م.


. وفيات الاعيان، ج 2، ص 354.


. معجم البلدان، ج 2، ص 342.


. تاريخ ابن اثير، ج 3، ص 210


. تاريخ آداب اللغة العربيه، ج 2، ص 345.


.تلخيص معجم الألقاب.


. رجال طوسي، ص 71.


. عباب الزاخر، ج 5، ص 335، تحقيق محمد حسن آل ياسين، بغداد 1978.


. لسان العرب، ذيل حرف «فاء».


. تاج العروس، ج4، ص 211.


. برهان قاطع، ص 844،. تهران، 344 ق، فرهنگ آنندراج، ج4، ص 3187. تهران، 1054 ق.


. فرهنگ معين، ج 1، ص 845، و ج 2، ص 2587؛ فرهنگ دهخدا، ص 1341 و 560.



/ 1