نقد تصحيح فوائدالاصول آخوند خراسانى[ قده]
[فوائدالاصول] تاليف آخوند مولى محمدكاظم خراسانى تصحيح و تعليق سيدمهدى شمس الدين تهران وزارت ارشاداسلامى چاپ اول 1407ق 3000 نسخه 172 صفحه .تحقيق و تصحيح متون كهن نوشته ها و آثار عالمان و محققان اسلامى چه آنهائى كه هنوز بچاپ نرسيده و در زواياى كتابخانه ها بصورت خطى مانده اند و چه آنهائى كه بگونه اى مغلوط و ناشايسته عرضه شده اند كارى است ارزشمند و ضرورى .اما بايد توجه داشت كه اين كار همانند همه كارها اهليت لياقت و مقدمات لازم را نيازمنداست كه به برخى از آنها دراين نوشتار اشاره رفته است .متاسفانه اينك ما بااين آشفته بازار تحقيق و نشر روبرو هستيم و گاهى برخى از منشوراتى كه عنوان تصحيح تعليق و تحقيق را يدك مى كشند جز تباه سازى تصحيف و تحريف چيز ديگرى نيست .ما با علم واعتقاد براهميت و ضرورت كار وايمان به ارزش و قداست تلاش محققان براى يكبار با نشراين نقد كه از سوى برادرى سختكوش به دفتر مجله رسيده است به همه كسانى كه آهنگ[ احياء آثار] بزرگان را دارند توصيه مى كنيم كه قبل از هر چيز به اين بينديشند كه اين كتابها ثمره عمر آن عالمان و بزرگان است و تباه ساختن آنها روا نيست .[حوزه] دو مقدمه 1. ضرورت واهميت تصحيح متون يكى از وظائف مهم سنگين دانشمندان اسلام و بويژه اساتيد و معلمين حوزه هاى علوم دينى احياء و عرضه پسنديده ميراث بس ارزنده سلف صالح حوزه هاست . ستردن گرد و غبار غربت از چهره غمبار درهاى گرانبهائى كه عنوان[ نسخ خطى] و[ مخطوطات] به خود گرفته و گوشه و كنار كتابخانه هاى شخصى و عمومى عزلت گزيده اند و همچنان چشم انتظار محققان آگاه دلسوز شايسته و پر حوصله و در يك كلام [ اهل در دواهل كار] هستند كارى است بس ارزشمند و گرانسنگ واز سوى ديگر وقت گير پردردسر كم نمود و كم سود! 1 واين امر در مورد متون درسى حوزه ها - يا شبه درسى مثل حواشى و شروح و منابع ارزنده و مورد مراجعه اساتيد و طلاب فاضل - ضرورت بيشترى دارد و تاكيد فزونترى مى يابد.چه بسياراوقات گرانبهاى طالبان علوم دينى واحيانااساتيد صرف فهم عبارتى مى شود ه مثلا يك كلمه اش غلطاست . يا چه[ ان قلت قلت] ها و[ يرد عليه اولا... و ثانيا... و ثالثا]... كه براثر غلظ بودن عبارت و كلامى روى مى دهد و چه بسيار فرصت شاگردان صرف مى شود كه مثلا در[ مكاسب] مرحوم يخ انصارى - قدس الله نفسه الزكيه - خبر فلان مبتدا كجاست ؟ يا ربط فلان جمله با جمله قبل و بعد چيست ؟ يا عبارت منقول از فلان كتاب پايانش كدام است ؟ و هكذا. و تازه بسيارى هم به نتيجه قطعى دست نمى يابند كه اگر[ مكاسب] چاپى منقح و مصحح با همه ويژگيها و خصوصياتى كه يك اثر تحقيق شده بايد داشته باشد داشت نه آنهمه فرصت به هدر مى رفت و نه آنهمه كج فهمى رخ مى داد. و تحقيقا بايد گفت :اگر فرضا اكنون طلبه سه سال وقت صرف آموختن[ مكاسب] مى كند در صورت وجود داشتن چاپ تحقيقى و مصحح آن كتاب اين مدت به دو سال تقليل مى يافت و دراين مدت بخوبى از عهده تحصيل آن بر مى آمد.به هر حال اين امرى است كه[ جملگى برآنند] واين مقال مجال تفصيل بيش ازاين ندارد اين سخن بگذار تا وقت دگر.نكته اى كه بايداينجا روى آن تاكيد كرد وانگشت گذارد اين كه تحقيق و تصحيح متون دو شرط اساسى و مهم دارد:1- خبر ويت و تخصص در علمى كه كتاب مربوط به آن است .2- آشنائى كامل با فن تصحيح و چگونگيهاى آن با همه ويژگيها و نكته هاى ريز و درشتى كه رعايت آنها لازم است . 2 مرحوم استاد جلال الدين همائى كه حقا مردى ذى فنون و جامع و در تصحيح متون استادى كم نظير بود در[ مختارى نامه] سخنى دارد بس نغز و جالب كه نقل آن دراينجا بسيار مناسب است :...تصحيح غيراز مقابله كردن نسخ است توضيح آن كه ... چند نسخه مختلف رااز يك كتاب با هم مقابله كردن و نسخه بدلها را با رموز و علامات نسخ بدون تعيين راحج و مرجوح و صحيح و غلط در حواشى ثبت كردن كارى جزاين نيست كه چند نسخه را كه در دست كسى جمع شده باشد ديگران هم ببينند يا در حكم اين است كه كاتب نسختى موارد حيرت و ترديد خود را عينا تحويل خواننده بدهد تا هر كدام را كه خود خواننده صحيح دانست ،اختيار كند.من هر وقت اين قبيل نسخه بدل نويسيها را مى بينم به ياد قصه [مثنوى] مولوى درباره آن[ مرد دو مو] مى افاتم كه عروس نو گزيده بود و پيش سلمانى رفت كه موهاى سفيداو رااز سياه جدا كند. سلمانى همه ريش او را يكجا بريد پيش او گذاشت كه من فرصت اين كار ندارم خودت موهاى سفيد و سياه رااز هم جدا كن.ان يكى مرد دو مو آمد شتاب پيش يك آيينه دار مستطاب گفت از ريشم سفيدى كن جدا كه عروس نو گزيدم اى فتى ريش او ببريد و كل پيشش نهاد گفت خود بگزين مرا كارى فتاد بالجمله نسخه ها را با هم مقابله كردن واختلافات آن را در حواشى ثبت نمودن عمل كتاب و نساخ است نه هنراهل تحقيق و انتقاد.اين عمل رااحيانا وارقان قديم و كتابفروشان متاخر نيز انجام مى دادند و نمونه هاى آن در كتب خطى و چاپى فراوان است . اما تصحيح فن ديگرى است . دراين عمل علاوه بر مقابله و عرض نسخ بايد شخص مصحح در علم و فنى كه موضوع كتاب است چندان احاطه و تبحر و قوه تشخيص و فهم واستدلال داشته باشد كه مواضع غلط رااز صواب و نسخه هاى راجح رااز مرجوح تميز بدهد و با تثبيت و تنقيب و نهايت بذل جهد واستفراغ وسع تا آنجا كه سر حدامكان و طاقت بشرى است و در سنت امانت و وثاقت محظور نيست متن كتاب رااز تحريفات و تصحيفات نساخ بپيرايد و آن را چنان به صلاح باز آرد كه از زير قلم مولفش بيرون آمده باشد نه اين كه هر كجا غلطى انگاشت از پيش خود كلمتى بسازد و تصرفى كند كه روح صاحب تاليف از آن بى خبر و بيزار باشد.در عمل عرض و مقابله شرط علم و سواد تا همين اندازه كافى است كه با خطوط قديم آشنا باشند واز عهده خواندن و فهميدن نسخ خطى برآيند واز آن كه بگذريم شرط اساسى اين كار متحلى بودن به صفت ايمان و امانت است چندانكه از پيش خود هيچ تصرف در گفته ها و نوشته هاى ديگر نكنند...اما در عمل تصحيح علاوه بر شرط عرض و مقابله تخصص و تبحر فنى نيز لازم است . يعنى مثلا كسى كه مى خواهد كتابى را كه در فن طب و صيدله يا فلسفه و هندسه و نجوم به نثر فارسى قديم تاليف شده است تصحيح كند بايد در آن علم و درادب فارسى هر دو بحقيقت استادى و مهارت داشته باشد و آن كه در يكى ازاين دو فن ضعيف و پياده باشد همچنان مرغ يك پراست كه بقول مولوى :مرغ يك پرزودافتدسرنكون زبر پرد دو گامى يا فزون ...متاسفانه دراين ايام كه آن را دوره آشفتگى بازارادبيات فارسى و تصحيح متون مى توان ناميد در جزو ساير تخليطات و اشتباه كاريها عمل تصحيح و مقابله نيز به يكديگر مخلوط و مشتبه شده واين كار مثل اكثرامور فرهنگى دستخوش مداخلات نااهلان گرديده است . هر كه را مى بينى به تقليد و تشبه اساتيد فن دو نسخه عكسى از كتب خانه ها تهيه كرده و باد در گلوافكنده كه - لقمه اى از حوصله بيش - مشغول تصحيح ديوان يا فلان كتاب علمى وادبى نثر قديم است و گاهى كه محصول اين كوششهاى بى فايد به بازار مى آيد مايه فضيحت و خجلت و شرمسارى است . 3!متاسفانه ديده شده است كه برخى فاقد هر دو شراط يا يكى بوده اند و بدين كار مهم دست يازيده اند. 4 و مثلا تنها به صرف اطلاعات فقهى و اصولى در تصحيح كتابى فقهى اكتفا كرده و آن را تباه كرده اند يا حداقل به صورت كاملا مطلوب و شايسته عرض و قابل قياس با كارهاى بسيارى از محققان كشورهاى ديگر از آب در نياورده اند.اكنون به اين عبارت از يكى از كتابهاى فقهى كه اخيرا چاپ شده بعنوان نمونه توجه فرمائيد. عبارت مورد نظر را عينا با همه خصوصيات نقطه گذارى نقل مى كنيم كه ببينند چگونه اين نوع نقطه گذارى خواننده را گيج مى كند و حاكى كه از كاربرد[ من عندى] اين نشانه هاست :[...فانه الان مثلا ما بقى - من قريب ماتى (5) كتب للشيخ المفيد على ماذكره الشيخ فى الفهرست الاالمقنعه المتن التى شرحها فى التهذيب - فى بعض البلاد - و من ثلاثمائه (6) - تقريبا - من كتب الصدوق التى ذكرهاايضا فيه و سماها و قال فى آخره ( الاخره - خل ل):] [و غير ذلك من الكتب والرسائل لم يحضرنى الان اسمائها)الا من لايحضره ( الفقيه - خ ل ) و ثواب الاعمال فى بعض البلاد ( البلدان - خ ل ) ]... 5 .2. نگاهى به تاليفات و شيوه تدريس و تاليف آخوند خراسانى يكى از كتابهاى شبه درسى حوزه ها كتاب[ فوائدالاصول] عالم ژرف انديش و تلاشگر و درگير و محقق والاقدر و عالم ربانى آخوند مولى محمدكاظم خراسانى - قدس الله نفسه الزكيه است كه اخيرا با تصحيح جناب آقاى سيدمهدى شمس الدين - دام تاييده - به همت وزارت ارشاد اسلامى منتشر شده است . قبل از بحث درباره اين تصحيح خاطرنشان مى شود كه آخوند مولى محمدكاظم خراسانى (13291255ق ) معروفتراز آن است كه نگارنده بخواهد درباره اش چيزى بنگارد[ وصف خورشيد به شبه پره اعمى نرسد].از حدود يكصد سال پيش به اين طرف افكار و آراءاين قله برافراشته دانش و بينش محور تدريس و تدرس حوزه هاست .از ميان تصنيفات ايشان چهار كتاب بيشتر مورداستفاده و مراجعه بوده و هست كه عبارتنداز:1-حاشيه رسائل2-فوائدالاصول
3- حاشيه مكاسب
4-كفايه الاصول 6 .شيوه آخوند در نگارش گزيده نويسى است . جز نكات مهم به چيزى ديگرى اشاره نمى كند و نوعا جز حرفهاى تازه اى كه خود دارد چيزى بر قلم نمى آورد و بيهوده به نقل اقوال و[ ان قلت قلت] هاى بى ثمر روى نمى آورد.ايشان ابتدا حاشيه كوتاهى بر[ رسائل] شيخ نگاشته اند ك معروف به [حاشيه قديمه] است و هنوز چاپ نشده 7 واز وجود چگونگيهاى نسخه خطى آن هم اطلاعى در دست نيست . علاوه بر گفته كتب تراجم از سرآغاز حاشيه جديده آخوند بر[ رسائل] تصريحات او در لابلاى برخى كتابهايش به[ تعليقه جديده رسائل] نيز تدوين و نگارش اين حاشيه استفاده مى شود. پس از آن همگام با تدريس[ رسائل] حاشيه اى ديگر بر آن نگاشته است چنانكه خود دراول حاشيه مبحث براءت مى نويسد [...اما بعد فهذه و جيزه لطيفه مشتمله على نكات شريفه من شتات فوائد... ظفرت عليها فى البحث و غيره ...اجابه لالتماس جم من افاضل الطلاب ممن قرء على الكتاب]... 8 .و پيداست حاشيه اى كه به هنگام تدريس كتابى بر آن نگاشته شود بسيار عميقتراز آن است كه محشى در گوشه اى بنشيند و هر چه به نظرش مى آيد روى كاغذ آورد.اين حاشيه به[ حاشيه جديده] معروف و بارها چاپ شده است . تاريخ فراغت از حاشيه مبحث ظن شوال 1302 ق و مبحث براءت واشتغال جمادى الثانيه 1295ق و حاشيه قسمت استصحاب ماه محرم 1294ق 9 و تعادل و تراجيح سال 1291ق است . 10 مولف در برخى كتابهاى ديگرش اشاراتى بدين حاشيه دارد مثلا در [فايه الاصول] مى نوسد:[و ما ذكرنا فى الحاشيه فى وجه ... لايخلو من تكلف بل تعسف]... 11 در[ حاشيه مكاسب] مى گويد:[...كمااستظهرناه فى البحث و فيمها علقتاه على البرائه]... 12 در[ فوائد الاصول] آمده است :وقد فصلناالقول فيه فى التعليقه الجديده فيما علقناه على مباحث العلم الاجمالى 13 [... وقد بسطناالكلام فى اثباتها... فيما علقناه جديدا على مباحث القطع والظن من رسائل شيخناالعلامه اعلى الله مقامه] 14 [...وقدفصلناالكلام فى النقض والابرام التعليقه الجديده ... و من ارادالتفصيل فليراجعها] 15 علامه سيدمحسن امين[ ره] درباره اين حاشيه مى نويسد:[عكف الطلاب على دراستها سنين متعدده الى حين ظهورالكفايه لفها سنه 1291 ق]. 16 مرحوم شيخ آقا بزرگ تهرانى ازاين حاشيه با عنوان [دررالفوائد] ياد مى كند 17 ولى در جائى نديدم كه مولف چنين نامى بر آن نهاده باشد. تنها در چاپ سنگى 1319ق بدين نام خوانده شده است .در همان سالها در دوران حيات استادش ميرزاى شيرازى بزرگ 18 كتاب ديگرى نگاشته است تحت عنوان[ فوائد] كه در ماه رجب سال 1301ق تاليف آن پايان يافته است . آخوند دراين كتاب ازاين استاد بزرگ نام مى برد وازاو با عنوان[ سيدناالاستاداطال الله بقائه] 19 ياد مى كند.[فوائد] سرشاراست ازانديشه هاى بلند و نظريات عميق و دقيق و مشتمل بر 16 فائده بدين ترتيب :1- فائده فى صيغ الامر والنهى و غيرهما.2- فى اتحادالطلب والاراده .3- فى الاخلال بذكرالاجل فى المتعه .4- فى صلح حق الرجوع .5- فى استعمال اللفظ فى اكثر من معنى .6- فى تقدم الشرط على المشروط.7- فى المشتق .8- فى الشبهه المحصوره .9- فى معنى المتعارضين .10- فى معنى المتزاحمين .11- فى وجوب اتباع الظهور.12- فى التمسك باالمطلقات .13- فى المدح والذم فى الافعال .14- فى الملازمه بين العقل والشرع .15- فى اجتماع الامر والنهى .16- فى العلم الاجمالى فى اطراف الشبه غيرالمحصوره .چنانكه ملاحظه مى كنيداز ميان اين فوائد فائده سوم و چهارم يعنى اخلال به ذكراجل در متعه و صلح حق رجوع دو مساله فقهى است و فائده دوم و سيزدهم يعنى اتحاد طلب واراده و مدح و ذم افعال مباحثى است بيشتر[ كلامى] و كمتر صبغه[ اصولى] دارد.نگارنده بر غم تفحص زياد جايى نايفت كه آخوند نام [فوائدالاصول] براين كتاب نهاده باشد. بله در برخى چاپهاى قديم آن چنين نامى ديده مى شود. بنابراين شايداز باب تغليب به [فوائدالاصول] موسوم و معروف شده است . مرحوم شيخ آقا بزرگ تهران[ ره] هم از آن با عنوان[ الفوائدالاصوليه] ياد كرده است . 20 مولف در[ كفايه] از آن با عنوان[ فوائد] ياد مى كند و بدان ارجاع مى دهد.از جمله آنجا كه مى گويد:[...وان حققناه فى بعض فوائدالاان]... 21 اساسا برخى از مباحث [كفايه] عينا مانند[ فوائد]است و مولف به هنگام نگارش[ كفايه] برخى از مطالب آن را در كفايه اش نقل كرده است مانند بحث مشتق كه در هر دو كتاب تقريبا يكسان است .پس از[ فوائد] حاشيه اى بر بيع و خيارات[ مكاسب] نگاشته است در نهايت تحقيق كه در ماه محرم سال 1319ق از آن فراغت يافته و نخستين بار در همان سالها درايران چاپ سنگى شده و مجددا هم همان چاپ افست شده است واخيرا با تصحيح جناب آقاى سيدمهدى شمس الدين به همت وزارت ارشاداسلامى منتشر شده است . 22 و بالاخره در دهه آخر عمر يعنى در سالهاى 1321 قمرى به بعد كتاب ژرف و دقيق و سودمند[ كفايه الاصول] را پديد آورده و تقريبا دو سال براى تدوين آن صرف وقت كرده است . 23ايشان در دهه آخر عمر با تسلط واحاطه عجيب و غيرقابل وصفى كه براصول داشته بااعتقاد به لزوم تهذيب اين علم از حشو و زوائد در نهايت گزيده گوئى اين كتاب را به سامان آورده است . واز زمان تاليف به اين طرف همواره محور مباحث سطوح عالى و خارج اصول حوزه هاى علوم دينى بوده و هست .مرحوم علامه سيدمحسن[ ره] مى نويسد:[ و عمر مجلس در سه مبئات من الافاضل والمجتهدين و كان مجتهدا لايفارق التدريس فى حال و تميز عن جميع المتاخرين بحب الايجاز والاختصار و تهذيب الاصول و الاقتصار على لباب المسائل و حذف الزوائد مع تجويد فى النظر وامعان فى التحقيق] 24 تهذيب اصول يكى از خدمات بزرگ آخوند به حوزه هاست . نقل شده است كه پس از تدوين[ كفايه] يك دوره خارج اصول را طى سه سال تدريس مى كرده و پيش از آن در دو برابراين مدت يك دوره اصول تدريس مى كرده است . 25اين گفته صحيح مى نمايد زيرا عالم روشن دل و آگاه و دردآشنا مرحوم آيه الله سيدحسن نجفى قوچانى[ ره] معروف به آقا نجفى قوچانى كه از شاگردان بنام آخوند بوده است مى گويد [ دراين زمان كه 1325ق بود هفت سال است كه در نجف مشغول تحصيل بودم تقريبا يك دوره و نصف به درس آخوند نشستم] 26 البته پيش از تدوين[ كفايه] هم شيوه تدريس آخوند بسيار پسنديده و درس او در عين عمق و تحقيق سهل التناول بوده است .اينجا در پى بحث گسترده دراين زمينه نيستيم زيرا كه آن[ آسوده شبى خواهد و خوش مهتابى] تنها به نقل برخى گفته هاى شاگردش مرحوم آقانجفى قوچانى[ ره] دراين زمينه بسنده مى كنيم بدين اميد كه در راستاى تدريس بخصوص اصول الگو قرار گيرد.آقا نجفى از حوزه اصفهان به قصد زيارت به مشاهد مشرفه عراق مى رود و ماجراى اقامت خود را در آنجا چنين شرح مى دهد:شب اول رفتم به درس آخوند محض سياحت و تماشا چون من تا همان شب قصد ماندن و درس خواندن نداشتم . وقتى كه به درس گوش دادم و آن بيان سحروش را ديدم افسوس عمر گذشته را خوردم كه تا بحال درس نخواندم و من مجذوب درس آخوند شدم . 27 ...آن وحشتى كه داشتم از بى خرجى بودن دراين وادى غير ذى زرع و فقد آشنايان پولدار بكلى برطرف شد و هر شبى كه به درس آخوند مى رفتم بر شوق و ذوق من به درس آخوند مى افزود تا بعداز دو هفته قلم و دوات و كاغذ مهيا نمودم و عازم شدم بر ماندن و درس خواندن و نوشتن . و در يك پنج شنبه و جمعه نشستم و درسهاى دو هفته را در دو جزوه نوشتم كه مطلبى از من فوت نشده بود با آنكه همان طورى كه دراصفهان خواب ديده بودم آخوند بلكه كليه نجفيها يك مرتبه تقرير مى كنند درس را و تقرير دوم ندارند. آقا سيدمحمدباقر درچه اى سه مرتبه هر درسى را تقرير مى كرد باز شب در نوشتن فرو مى مانديم . ببين تفاوت ره از كجاست تا به كجا! كه پس از دو هفته تمام درسها را نوشتم بدون اين كه حرفى سقط شود و مطلبى فراموش گردد. 28 ...و بااين گرسنگى ها وادبار دنيا و رو آوردن دنيا به طالبين آن فتورى در عزم و خطورى در خاطر كه باعث اندوه شود راه نمى يافت و مجدانه اشتغال به درس و بحث خود داشتم واگر چه دراوائل پنج شش ماهى به درس آقا سيدمحمدكاظم يزدى صاحب عروه رفتم و فقه درس مى گفت لكن نپسنديدم و ترك كردم و لكن روز بروز شوق من به درس فقه واصول آقاى آخوند مى افزود و خوب درس مى گفت . حتى يك درس او در كاغذى براى رفيق يزدى قديمى كه دراصفهان بود نوشتم . نوشتم كه در آخوند اين طور مختصر و مفيداست كه از هر كلمه اى هزار كلمه صحت و سقم آن معلوم مى شود و شما ملاحظه كنيد كه اين يك سطر عبارت كه جان مطلب را بيان كرده . آنهمه طول و تفصيل[ قوانين] و[ فصول] چه حال دارد كه از اين يك سطر همه آنها معلوم مى شود كه كدام مطلب صحيح و كدام فاسد است . نه آن كه خود آخوند در درس به صحت و سقم آنهااشاره كند بلكه شاگرد واضح و آشكارا مى فهمد.اگر راستى راستى مى خواهيد درس بخوانيد و چيز بفهميد بيائد نجف آنهم به درس آخوند كه درس خواندن منحصر به حوزه ايشان است و درس گفتن نيز منحصر به ايشان است .جناب خراسانى كه از پيرمردهاى دوره حاج ميرزا حبيب الله رشتى بود گفت : به آخوند برخوردم محرمانه گفتم : راست بگو كه از خدا مى خواهى ؟ گفت : فقط دو نفر شاگرد مى خواهم كه حرفهاى مرا بفهمند بعد ازاين نه دولت و نه رياست و نه مريد وامثال ذلك هيچيك را نمى خواهم . 29 ... خود آخوند را هم خيلى دوست داشتم چون او را متدين واقعى شناخته بودم . مدلس و طالب دنيا به هيچ وجه نبود. فقط مى خواست درس بگويد و تعطيل هم كم داشت و چنانچه تعطيل مى شد از همه تعطيل مى شد ولواز مقدمات خوانها باشد و روزى كه شروع مى شد از همه شروع مى شد. و تدريس او به منزله قطب تدريس نجف شده بود. و من بس كه خوشم مى آمد و مى فهميدم مطالب او را دلم مى خواست در ميان درس برقصم و در نوشتن در فقه و اصول آخوند نيز عشق غريبى داشتم با فكر و تامل مى نوشتم . 30 ...كاغذ من كه به اصفهان رسيده بود - كه رفقا را به نجف دعوت نموده بودم - سال ديگر رفيق يزدى با چهار پنج نفراز رفقاى اصفهان آمدند به نجف ... و با رفيق يزدى به درس آخوند مى رفتيم .اواز در آخوند خوشش آمد و مى گفت : من اين طور مدرس تا حل نديده ام . گفتم : اين تعريفى نشد كه تو مثل اين را نديده اى . و من مى گويم : همچو مدرسى به اين طور خوش بيان واستفاده و ترقى نمودن شاگردها بزودى تا بحال دراسلام پيدا نشده و تصديق نمود كه همين طوراست .بعداز آن گفت : غيراز درس آخوند به كجاها به درس مى روى ؟ گفتم : به درس آقا سيدمحمدكاظم مى رفتم بواسطه اين كه مى گفتند فقه او بهتر است . شش هفت ماه رفتم ديدم چنگى به دل نزد:[ رب مشهورلااصل له] . حالا فعلا به درس آقاى شريعت اصفهانى مى روم و يك آقا شيخ محمدباقر اصطهباناتى است در منزلش[ هدايه] ميبدى را به جهت چند نفرى مى گويد به درس او هم مى روم . گفت : رفتن بغير در آخوند را بى فايده و حرام مى دانم صرف تضييع عمراست . گفتم : همين طورهاست31 ...بارى كه خوب است كه اينك هم شيوه آخوند در تدريس اصول و پرهيز از حشو و زوائد اسوه شود و[ اهم] فداى[ مهم] - و بلكه بى اهميت - نگردد! واهل درايت رااشارتى بس است . به هر تقدير بگذاريم و بگذاريم كه اين رشته سردراز دارد.اينها همه مقدمه بود گر چه بيش از آنچه انتظار مى رفت به تفصيل انجاميد.اينك برويم سراغ آنچه انگيزه اصلى از پرداختن به اين مقال بود:تصحيح كم فائده[ فوائدالاصول] كتاب[ فوائدالاصول] به ضميمه[ حاشيه جديده] آخوند بر[ رسائل] تاكنون بارها به چاپ رسيده است . 32 نخست در سال 1315ق يعنى 14 سال قبل از درگذشت آخوند به اهتمام مرحوم شيخ احمد كرمانى اصفهانى و حاج شيخ اجمد شيراى[ قدس سرهما] در تهران چاپ شده است . ولى متاسفانه دراين چاپ اغلاط فراوانى رخ داده است و ظاهرا به همين دليل پس از مدتى مجددا به همت مرحوم ميرزاابوطالب نائينى و مرحوم حاج ميرزا محمدجعفر[قدس سرهما] و به خط عبدالله بن على پناه از نواستنساخ و تصحيح و مقابله شده است . مرحوم آخوند به مصحح سفارش كرده است كه با همراهى جمعى از فضلاى مورداعتماد با نسخه اى كه خود آخوند تصحيح كرده بود مقابله و تصحيح شود و پس از آن خود مولف آن را تنميق و تاييد كرده است .استنساخ و تصحيح اين نسخه در ماه ربيع الثانى 1318ق پايان يافته و در همان سال به چاپ رسيده است . مصحح در آخر اين چاپ نوشته است :[وقد شرط يعنى الاخوند دام ظله على ان اسعى واجد فى تصحيح ما استنسخ منها و مقابلته معها باعانه جمع من الفضلاء والاجالاءالموثقين المعتمدين وان اعرض كل جزو على حضرته الشريفه . فقابلت و وفيت لما لزم على والشاهد على ذالك مانمقه جنابه بيده المبارك فى هذه الصفحه لاطمينان قلوب الناظرين فشكرالله مساعيه الجميله و مد ظله] 33 اين نسخه پس از آن تاريخ در سال 1343 قمرى نيز مجددا در مطبعه حاجى عبدالرحيم به چاپ رسيده است . نگارنده موارد زيادى ازاين نسخه چاپ 1317 را با نسخه چاپ 1315 مقاله كرد و دريافت كه تقريبا 95 درصدازاغلاطى كه در چاپ 1315 رخ داده در آن نيست .مرحوم حاج شيخ احمد شيرازى كه نخست بار آن را در سال 1315 ق چاپ كرده وقتى متوجه اغلاط فراوان آن شده - ظاهرا بدون اطلاع از تصحيح مزبور - مجددا به تصحيح آن همت مى گمارد و به خواسته ايشان مرحوم على اكبر طالقانى آن را نواستنساخ مى كند و در سال 1319ق به چاپ مى رسد. مصحح آن مرحوم شيرازى در سرآغاز آن با اشاره به چاپ 1315 مى نويسد:اعلموا يااخوان الحقيقه و شركائنا فى الطريقه انا قد طبعنا هاتين النسختين يعنى حاشيه الرسائل والفوائد فى سالف الزمان و لكن لم تكن بهذاالشان والمثابه اذلم يكن عندنا نسخه الاصل النقابلهما معها و قد صححهما بعض الافاضل بمحروسه اصفهان و بعد الطبع و قفنا على مواقع الغلط والتحريف و مواضع الخطا و التصحيف... 34 ملاحظه مى فرمائيد كه خود مسصح و ناشر چاپ 1315 به وجوداغلاط فراوان در آن معترف است . و در چاپ واستنساخ بعدى تصحيح هرگز به پايه چاپ 1318 كه خود آخوند آن را تاييد كرده نمى رسد و باز هم اغلاط زيادى در آن ديده مى شود.متاسفانه چند سال پيش در قم يكى از ناشران !! نسخه چاپ 1315ق را كه مملواز غلط است افست و منتشر كرد كه يقينا روح آخوند از اين كار واين كه نسخه مغلوط كتابش - با آنكه پس از آن به سفارش و تلاش خودش تصحيح شده - منتشر شود. منزجر و متنفراست . 35 تاسف بيشتر اين كه نسخه اساس و مورداعتماد و مقابله مصحح[ فوائد] جناب آقاى سيدمهدى شمس الدين - دام تاييده - نيز همان چاپ مغلوط 1315 بوده است . 36 البته جز آن كتاب را بااستفاده از دو نسخه خطى ديگر يكى متعلق به كتابخانه مسجداعظم با رمز[ ع] و ديگرى متعلق به كتابخانه آيه الله مرعشى نجفى با رمز[ ن] تصحيح كرده اند.از سراسراين تصحيح نشانه هاى شتاب و ندانم كارى مى بارد. نمونه بارزش همين كه اشاره شد يعنى شرط اول تصحيح متون كه يافتن نسخه هاى ارزنده است ناديده انگاشته شده واين همه غلط واشتباه به بار آمده است .علاوه جز آن نسخه مصحح بنا به آنچه در[ فهرست نسخ خطى كتابخانه آستانه مقدسه قم] آمده 37 نسخه اصل فوائد يعنى نسخه آخوند در كتابخانه آستانه مقدسه قم موجوداست كه مصحح نه به آن رجوع كرده اند و نه از آن خبر داشته اند! كه با وجود آن نسخه تقريبا مقابله با نسخ ديگر و ضبط اختلافات آنها كارى است تقريبا لغو و از سوى ديگر تصحيح ناقص و بى ارزش مى شود.ازاين اشكال مهم هم كه بگذريم .اگر مصحح محترم زير نظراستادى متخصص به اين امر همت گماشته بود باز هم امكان داشت بسيارى اغلاط را قياسا تصحيح كند ولى افسوس كه نه چنين كرده اند و نه چنانكه شواهدش را خواهيم آورد از عهده فهم دقيق و تصحيح كتاب برآمده اند.چنانكه پيشتراشاره شد گزيده گوئى و فشرده نويسى و عبارتهاى دقيق و ظريف يكى از ويژگيهاى نثر آخونداست . چه بسا با كم و زياد شدن يك كلمه و حتى يك حرف يا تغيير و تبديل آن مفهوم سخن از زمين تا آسمان تفاوت پيدا مى كند و دگرگون مى شود.ازاين رو بايداستادى كه بخوبى قادر به تدريس [كفايه] و[ مكاسب] باشد بدان پردازد يا زير نظر واشراف چنان استادى سامان يابد كه متاسفانه در ما نحن فيه چنين نيست .البته ناگفته نماند كه اصل اين كار و درانديشه تصحيح متون بودن خود نشانه روش بينى و دلسوزى مصحح محترم است كه بايد آن راارج گذارد. در قبال آنان كه بااين كه كارى از دستشان مى آيد[ اصاله التنبلى] را پيشه خود ساخته و خويشتن رااز همه چيز فارغ مى دانند! مصحح[ فوائد] شايد به دليل اين كه تجربيات زيادى دراين باب نداشته اند دچاراين الاغط شده اند والبته كيست كه اولين كارش پيراسته از هر عيب باشد؟ و كدام نويسنده است كه اولين نوشته كتابش خالى از هرگونه غلط از آب درآيد؟ پس بايد نوشت و نقد كرد تا كارها رفته رفته تكميل شود و نقائص رخت بربندد.به هر تقدير ما دراينجا فقط اغلاط كمتراز يك هفتم مجموع اين كتاب يعنى 22 صفحه ازاين كتاب 170 صفحه اى (فائده دوم :اتحاد لب و ارده از صفه 2823 و فائده هغتم : مبحث مشتق از صفحه 7863) را بيان مى كنيم و بقيه به قياس معلوم خواهد شد كه اگر بخواهيم به تبيين همه اغلاط آن بپردازيم مثنوى هفتاد من كاغذ شود.چنانكه گذشت[ فوائد] تاكنون به چهار صورت و نوع بارها چاپ شده است . براى رعايت اختصار دراين مقال از هر يك از آنها بااين تعبيرات ياد مى كنيم :1- اقدم چاپ 1315 كه اين تصحيح براساس آن صورت گرفته است و اغلاط فراوانى دارد.2-قديم چاپ 1318 كه مصحح و بسيار كم غلط است .3-جديد چاپ 1319 كه ازاول بهتراست ولى به پايه دوم نمى رسد.4- اجد چاپ 1407 كه مورد نقداست و آكنده ازاغلاط واشتباهات .ابتداى مواردى كه اغلاطى كه هم در نسخه اساس ( اقدم )اين چاپ و هم دراين چاپ ( اجد) رخ داده و نشانگر آن است كه مصحح معظم توجهى به معناى كلام نداشته و صرفا در صدد بوده عينا نسخه اساس را رونوشت كند نقل مى شود:براى وضوح بيشتر قسمت اشتباه عبارت را با حروف سياه مشخص مى كنيم :1- اجد .27 سطر 6. [ اقدم] .289 سطر :26 قلت :انفكاك الاراده التى لابد منها فى التكليف الحقيقى عن المراد بها ليس بباطل الا ن المرد بهاد فى تكاليفه تعالى هو علمه بالمصلحه والمفسده فى افعال المكلفين الراجعه اليهم و هو غيرالاراده التى يكون عباره عن علمه تعالى بالمصلحه بحسب النظام الكلى التام الذى لايكادان يكون منه احسن نظام و هذه هى التى لايستحيل النفكاكها من المراد و تسمى بالاراده التكوينيه والاولى بالتشريعيه چنانكه ملاحظه مى فرمائيد دراين عبارات به جاى[ لايستحيل] بايد [يستحيل] باشد 38 زيرا تخلف مرادازاراده تكوينى خداوند متعال محال است واگر مسحح اندكى توجه مى فرمودند بدون مراجعه به هيچ نسخه اى ضبط صحيح را مى يافتند. همچنانكه در[ قديم] .280 و [جديد] .296 به صورت صحيح[ يستحيل] ضبط شده است .2- اجد .23 سطر .11[ اقدم] .287 سطر :18 [...ضروره صحه الامر عن ظ:من غيراراده للفعل المامور به بل للاختيار والاعتذار] [ اجد] .24 سطر 3.[اقدم] .287 سطر :24 [...فكيف ايب عن استدلال الاشاعره للمغايره بالامر مع عدم الاراده كما فى صورتى الاختيار والاعتذار لعدم الطلب فيهمااصلا].[ اجد] .24 سطر.9 [ اقدم] .288 سطر :2 [...ضروره ان مثل الاختيار والاعتذار ليس مما يستعمل فيه كمالايخفى]...در همه اين عبارت بجاى[ اختيار] بايد[ اختبار] (به معناى امتحان ) باشد. 39 مراد آخونداوامرامتحانيه است كه براى اختبار و امتحان مكلف است نه اتيان متعلق امر چنانكه در جاى ديگر فرموده است :[...واماالاوامرالامتحانيه فليست باوامر حقيقه بل صوريه اذا لااراده فلا طلب ولايعث عن جد]... 40 اندكى دقت و شم اصولى كافى بود تااين اشتباه واضح اصلاح شود چنانكه در[ قديم .277 278 و[ جديد].293 294 اصلاح شده است .3- اجد .77 سطر .22 [اقدم] .313 سطر 17.[...اومع عدم تحقق الا للمتبرع عنه كما فى الاوصاف والاعتبارات التى لاتحقق لهاالا بتحقق منشاانتزاعها و لايكون بحذائها فى الخارج شى ء]...چنانكه همه مى دانيم دراين كلام [ للمنتزع عنه] درست است و نه [للمتبرع] و چون در نسخه اساس اشتباها[ للمتبرع عنه] آمده مصحح هم همان را آورده است : عبارت[ قديم] .304 و[ جديد].320 به صورت صحيح ضبط شده است .4- اجد .78 سطر .5[اقدم] .313 سطر :25 [ ان الصفات الجاريه عليه تعالى و على غيره مثل العلم والعدل و نحو هما يكون بمفهوم واحد و معنى وارد سادق عليها ظ: عليهما لتحقق ماهو ملاك صدق المشتق من المغايره مفهوما و نحو من التلبس و القيام عينا منها ظ: فيهما]...دراينجا كالشمس فى راقعه النهار روشن است كه بجاى[ وارد] بايد [فارد] (به معناى واحد و فرد] باشد همچنان كه در[ قديم] . 305 و [جديد] .320 و نيز در[ كفايه] 41 آمده است .5- اجد .78 سطر .6[اقدم] . 313 سطر :27 ...منها تصادق مايكون انه بنحو من الاتحاد و العينيه فيه تعالى و فى غيره بنحوالصدوراوالحلول فهى بالمعنى الذى تصدق به على غيره صادقه عليه تعالى...اين عبارت دنباله عبارت مذكور در بند بالا (چهارم )است ولى مى بينيد كه به هيچ وجه مستقيم و سازگار نيست . چنانكه گفته شد در نسخه اساس يعنى اقدم نيز عبارت به همين صورت است . براى حل مشكل به[ قديم] . 305 و[ جديد] .320 مراجعه كردم و معلوم شد كه عبارت صحيح چنين است :[...فيهما قصارى مايكون ان بنحو]...و چنانكه ملاحظه مى فرمائيد اين عبارت كاملا درست است . 42 6- اجد .75 سطر .4 [اقدم] .311 سطر :22 [ولايذهب عليك ان صدق الايجاب بالضروره بشرط الوصف لايصح دعوى الانقلاب الى الضروريه ضروره صدق الايجاب بالضروره بشرط المحمول فى كل قضيه ممكنه كانت او غيرها] دراينجا هم چنانكه هويداست و در[ قديم] .302 و[ كفايه] 43 نيز آمده [ لايصحح] درست است و نه[ لايصح] علاوه بر[ اقدم] و[ اجد] و در[ جديد] .318 نيزاين اشتباه رخ داده است .7- اجد .75 سطر .6 [اقدم] . 311 سطر :23 [...كما لايضربها صدق السلب كذلك بشرط عدم الوصف الضروره السلب بشرط عدم المحمول و شرط الوصف او شرط عدمه و من قبل ظ: قبيل شرط المحمول او شرط عدمه]...اين عبارت دنباله عبارت مذكور در بند قبل است و علاوه بر[ اجد] و[ اقدم] در[ جديد] .318 نيز همين گونه است ولى همانطور كه در [قديم] .302 آمده و تامل درعبارت نشان مى دهد صحيح آن چنين است :[...لضروره السلب بشرط عدم المحمول و شرط الوصف او شرط عدمه من قبيل شرط المحمول او شرط عدمه] .8- اجد .75 سطر26. [ اقدم] .312 سطر9 الفرق بين المشتق و مبدنه مفهوماانه بمفهومه لايابى على ظ:عن الجرى على مااتصف بالمبدا و لايعقل الحمل عليه لما هما عليه من نحو من الاتحاد بخلاف المبدا فانه بمعناه يابى عن ذلك ... وانما يكون ملاك الحمل والجرى نحو من الاتحاد والهوهويه ذاتى والى هذا يرجع ماذكره اهل المعقول فى الفرق بينهما من ان المشتق يكون لابشرط... والمبدا بشرط لا اى معناه بذاته يابى عن الاتحاد و يعقل (ظ: يعزل ) عن الحمل اين عبارت در[ قديم] .302. نيز همين گونه است ولى اندكى تاملى غلط بودن آن را روشن مى سازد و همان گونه كه در[ جديد] .319 و نيز [كفايه] 44 آمده است : در قسمت اول[ لايعصى عن الحمل] درست است و نه [لايعقل الحمل] همچنين كلمه ذاتى] زائداست و در قسمت سوم نيز [يعصى] درست است و نه[ يعقل] و[ يعزل] كه مصحح با علامت ظ آن را صحيح پنداشته اند.9- اجد .77 سطر .16 [اقدم] .313 سطر:11 [ثم انه بع الاتفاق على اعتبارالمغايره فى صدق المشتق على الحقيقه كما عرفت رفع الخلاف فى اعتبار قيام المبدا فى صدقه كذلك و عدم اعتبارها ظ:اعتباره و قداستدل من قال بعدم الاعتبار... والتحقيق انه لاينبغ]...اين عبارت در[ جديد] .320 نيز چنين است ولى همچنانكه در [قديم] .304 و[ كفايه] 45 آمده و بوضوح از عبارت استفاده مى شود [وقع الخلاف] صحيح است و نه[ رفع الخلاف] كه مفهومى كاملا ضد آن دارد!10- اجد .72 سطر .23 [اقدم] . 310 سطر :7 [ ...فنقول :ان هذاالوجه انمايتم لوكان الوصف العنوانى فى الايه الشريفه على النحوالاخير ضروره انه على ذلك لولم يكن المشتق للاعم لماتم بعدالتلبس بالمبدا ظاهرا حين التصدى فلا بد بان ظ:ان يكون للاعم ليكون حين التصدى حقيقه من الظالمين]...اين عبارات در پاسخ كسانى است كه به آيه[ لاينال عهدى الظالمين] استدلال كرده اند براين كه مشتق حقيقت در خصوص متلبس به مبدا نيست بله اعم از متلبس و ماانقضى عنه المبدااست و در[ قديم] .301 و [جديد] .316 نيز چنين است ولى قطعا غلط است . همان طور كه در [كفايه] 46 هم آمده صحيح آن چنين است [...لولم يكن المشتق للاعم لماتم بعد عدم التلبس بالمبدا ظاهرا حين التصدى]...11- اجد .71 سطر .18 [اقدم] .309 سطر :12 [ضروره صحه ان يقال لمن كان متلبسا بالضرب ولايكون متلبسا به الاانه ليش بضارب الان]...اينجا هم [ ولايكون متلبسا به الان :انه ليس]... صحيح است همچنانكه در[ قديم] و[ جديد] .306 نيز آمده است .12- اجد .71 سطر 11.ظ :[ اقدم] .309 سطر:6 [...و فيه انه ان اريد بالتقيد تقيد ظ: بالتقييد تقييدالمطلوب الذى يكون سلبه اعم من سلب المطلق كما هو واضح فصحه سلبه]...دراينجا عبارت صحيح[ ...تقييدالمسلوب الذى] است همچنانكه در [قديم] .300 و[ جديد] .319 و[ كفايه] 47 نيز آمده است .13- اجد .69 سطر.3 [ اقدم] .307 سطر :17 [فانه لاننكرالسياق التلبس فى الحال عندالاطلاق كماانه انه غالبا قضيه مقدمات الحكمه] .چنانكه ملاحظه مى فرمائيد اين عبارت خود فرياد مى كشيد كه غلط است و صحيح آن همانگونه كه در[ قديم] .298 و[ جديد] .314 آمده [ فانه لاننكرانسباق التلبس فى الحال عندالاطلاق] است .14- اجد .67 سطر 22. ظ:[ اقدم] .306 سطر :19 [بل من حيث الماده يراد منها تاره فعليه المبدا واخرى قوته و استعداده خبراو من الكتابه فى الكتاب تازه فعليا واخرى صنعتها و حرفتها]....دراين جملات نيز به جاى[ خبراو من الكتابه] بايد[ فيراد من الكتابه] و به جاى فعليا] بايد[ فعليتها] باشد چنانكه در [قديم] .297 و[ جديد] .313 آمده است .15- اجد .64 سطر .24 [اقدم] .304 سطر17 .(...كيف وقد وقع النزاع فيما وضع له اللفظ الجلالة).اينجا نيز همچنانكه از خود عبارت پيداست و نيز در[ قديم] .295 و [كفايه] 48 آمده صحيح[ لفظ الجلاله] است .اين اشتباه علاوه بر[ اجد] و[ اقدم] و در[ جديد] .311 نيز رخ داده است .16- اجد .63 سطر.10 [ اقدم] .303 سطر:20 [...فلاوجه لمازعمه بعض الاجله من الاختصاص باسم الفاعل و بمعناه من الصفات المشبه و مايلحلق بها و خروج سائرالصفات عن محل النزاع و لعل منشاتوهم مسلميه ما ذكره من خصوص المعنى لكل منها]...اشتباه اول در[ جديد] .310 نيز رخ داده ولى همانطور كه از عبارت پيداست و در[ قديم] .294 و[ كفايه] 48 نيز آمده [ ...وما بمعناه من الصفات]... صحيح است و در مورد دوم هم صحيح يا[ منشا توهمه]... است چنانكه در[ قديم] .294 و[ جديد] .310 آمده و يا[ منشاه توهم]... است چنانكه در[ كفايه] 50 و[ اقدم] .303 آمده است .17- اجد .28 سطر .13 [اقدم] ص 290 سطر:20 اذا كانت الاراده تعالى عباره عن العلم بالمصلحه...دراينجا هم روشن است كه[ الاراده تعالى] درست نيست زيرا نه نام شريف خداى سبحان ذكر شده نه ضمير عائد به او تا جمله[ تعالى] آورده شود! و صحيح يا[ الاراده فيه تعالى] است چنانكه در[ قديم] .280 آمده يا[ ارادته تعالى] چنانكه در[ جديد] .297 آمده است ولى عبارت بعدى آخوند مويد[ قديم] است .18- اجد .28 سطر .6 [اقدم] .290 سطر :15 [ . ...والناس معادن كمعادن الذهب والفضه كما فى الخبر فى السعاده والشقاوه الموجتبان لصدورالاطاعه والعصيان يكونان فى الاخره ذاتيتين والذاتى لايعلعل] .اشتباه اول عبارت در[ جديد] .297 نيز رخ داده است و مى بينيد كه عبارت به هيچ وجه جور در نمى آيد و همانطور كه در[ قديم] .280 آمده [فالسعاده والشقاوه]... صحيح است .اشتباه دوم عبارت نيز بايد بدين صورت اصلاح شود[ يكونان بالاخره]... چنانكه در[ جديد] . 297 اصلاح شده است 19- اجد .28 سطر .9 [اقدم] .290 سطر :17 [وقدانتهى الكلام فى المقام الى مالاتناله ايدى افكارالاعلام الا ماشملته العنايه من الوهاب العلام] .عبارت در[ جديد] .297 نيز چنين است ولى همان گونه كه در [قديم] .280 آمده [ ...الا من شملته العنايه]... درست است و نه[ الاما شملته العنايه]... .20- اجد .24 سطر.15 [ اقدم] .288 سطر:6 [...وان كان يتبعه فيمااذاالامر حقيقيا للبعث والتحريك عن نحو (خ ل : عن هذا)المامور به فلايضر ثبوته كذلك مع عدم ثبوت الاراده حقيقه بالاتحاد شيئا].چنانكه هويداست اين عبارت هم صدرصد غلط است و صحيح آن چنانكه در [قديم] .278 و[ جديد].294 آمده چنين است:[ للبعث والتحريك عن جد نحوالمامور به فلايضر].... عبارت ذيل كه آخوند در جاى ديگر آورده مويدادعاى ماست .[واماالاوامرالامتحانيه فليست باوامر حقيقيه بل صوريه اذاراده فلاطلب و لابعث عن جد] 51 .تصورمى كنم توضيح همين مقدارازاغلاط كافى است و در بقيه فقط قسمت غلط را نقل و صحيح آن را به صورت ستونى ذكر مى كنيم . فراموش نكنيم كه آنچه ذكر شد مشترك بين نسخه اساس تصحيح و نسخه چاپ مصحح يعنى [ اجد]است . و قطعا هيچيك از آنها غلط چاپى نيست .اغلاطى كه اينكه ياد مى شود برخى مشترك بين[ اجد] و[ اقدم] و [جديد]است و برخى هم منحصر به[ اجد] و شايد تعداد كمى هم غلط چاپى باشد. به هرحال اگر نام نسخه اى در ستون صحيح ذكر شد نشانه آن است كه آن عبارت در آن نسخه صحيح است واگر در ستون غلط ذكر شد نشانه آن است كه آن عبارت در آن نسخه صحيح است واگر در ستون غلط ذكر شد نشانگر آن است كه آن عبارت در آن نسخه غلط است .چنانكه ملاحظه مى فرمائيد اكثر قريب به اتفاق اين اغلاط منحصر به چاپ مورد بحث است و در چاپهاى قديمى ديده نمى شود بااين حال آيا ادعاى چاپى بودن اغلاط (با وجود عدم غلطنامه ) عذر محسوب مى شود؟!فراموش نفرمائيد كه اينها همه مربوط به همان 22 صفحه اى است كه پيشتر ياد شد يعنى حدود يك هفتم كل كتاب واگر بخواهيم به تعداد همه اغلاط آن آگاه شويم بايد عدداين اغلاط را در هفت ضرب كنيم حاصل ضرب نشان دهنده مجموع اغلاط كتاب خواهد بود!21. گذشته ازاغلاطى كه ياد شد افتادگى هايى هم مواردى از كتاب مشاهده مى شود از جمله در صفحه 77 سطر آخر كه اين سطر ساقط شده است :[وذلك ان لم يوجب اولويه صدقها عليه تعلى فلم يكن بضائر به قطعا و عدم اطلاع العرف على ذلك من الامورالخفيه]...همچنين در صفحات ديگر مطالبى ساقط شده كه خارج از 22 صفحه مذكور است ازاين رو متعرض آنها نمى شويم .22.اغلاط ادبى و دستورى و رسم الخطى (كه هيچ نيازى به نسخ متعدد و مقابله ندارد بلكه با آشنائى باادبيات مى توان از آنها پرهيز كرد) نيز در كتاب فراوان رخ داده است از باب نمونه :ا: كلمه معروف[ ايضا] 54 در سراسر كتاب به صورت[ ايضا] ضبط شده است از جمله دراين صفحات :71 سطر 24 25 70 سطر 13 68 سطر 26 13 67 سطر 18 64 سطر 11 72 سطر 6 74 سطر 17 75 سطر 10 17 77 سطر 9 و صفحات فراوان ديگر.ب : در سراسر كتاب نوعا حكم همزه وصل و قطع با يكديگراشتباه شده است بدين معنى كه از نظر قواعد رسم الخط بايد همزه وصل را بدون علامت[ ء] و همزه قطع را بااين علامت مشخص كرد.اين علامت در حالت فتح و ضم روى[ ا] ( ا) و در حالت كسر زير ن ( ا) قرار مى گيرد ولى همزه وصل مطلقا بايد بدون[ ء]استعمال شود. 55 بنابراين ضبط كلمايت مانند [ انصراف] به شكل زير (كه فراوان دراين كتاب به كار رفته ) غلظ است :اتحاد اختلاف انسباق وانصراف.در قرآنهاى چاپ حجاز و نهج البلاغه صبحى صالح و بسيارى از كتابهائى كه محقّقين عرب تحقيق كردهاند، مثل «شرح شافيه» رضى «قده» اين قاعده، دقيقاً رعايت شده است؛ ولى مسأله، بر مصحّح محترم مشتبه شده و اكثر موارد، حكم همزه قطع را بر همزه وصل جارى كردهاند. (براى نمونه هر صفحهاى را مىتوانيد ببينيد). البته صرف عدم كاربرد علامت «ء» را در مورد همزه قطع نمىتوان ايراد گرفت؛ بلكه كاربرد آن با همزه وصل، محلّ اشكال است.ج: نوشتن و ضبط كلمات و مصادرى مانند «ملاقاة» و «منافاة» به صورت «ملاقات» و «منافات»، در كتابى عربى مانند كتاب مورد بحث، صحيح نيست.(1) د: همچنين ضبط كلماتى مانند: «سائر»، «جائز» و «شائع»، به صورت «ساير»، «جايز» و «شايع» در كتابى عربى، صحيح نيست.البته اشتباهاتى از اين قبيل، در قبال آن اشتباهات وحشتناك و عجيب، اصولاً قابل ذكر نيست و مراد، صرفاً اشاره به عدم رعايت نكات ريز و درشت تصحيح، در اين كتاب است. و پيداست كه اگر يك اديب لبنانى يا مصرى، اين چنين اغلاطى را در كتاب مشاهده كند،ديگر اعتمادى به اين تصحيح نخواهد داشت، و همين سكندرى به او هشدار مىدهد كه مصحّح تازه(1) كار و ناوارد است.23. چنانكه ديديم، مصحّح محترم، تنها در صدد بوده آنچه در نسخههاى مورد استفادهاش بوده، منعكس كند واساساً توجهى نداشته كه كلام، صحيح است يا نه، و خلاصه، اءعمال نظر نكرده است. بله نگارنده، تنها يك مورد ديد، كه ايشان، اعمال نظر كردهاند كه آن كه: در اين عبارت: «... كذلك المتصوّر و الموجود الذهنى، فتارةً يكون موجوداً فيه فى نفسه...» (ص 65 سطر آخر) هيچ اشكالى وجود ندارد و هيچ شبههاى نيست ولى ايشان در حاشيه نوشتهاند: ظاهراً به جاى «واو» بايد «فى» باشد و عبارت چنين شود: «.. كذلك المتصوّر فى الموجود الذهنى...»! كه البته بخوبى روشن است اين تصحيح، نادرست است و نادرستيش، نيازى به توضيح ندارد.24. نكته ديگر اين كه، مآخذ مطالبى كه مؤلف از شيخ انصارى و ميرزاى قمى و صاحب فصول «رحمة اللّه عليهم» و ديگران نقل كردهاند - با اين كه بسيار زياد هم نيست - مشخص نشده، از جمله در اين صفحات: 74 ،70، 63، 57، 58، 135، 114، 25، 132، 88، 90، 96، 66، 142، 133؛ و صرفاً به استخراج مصادر روايات(كه انگشت شمار است)و مشخص كردن موضع آيات اكتفا كردهاند. بله، در سراسر كتاب، تنها در سه جا، در صفهات 45، 64،35، مأخذ اين گونه مطالب نقل شده است. حتى يكجا خود مؤلف، در حاشيه نوشتهاند: «و تحقيق ذلك فى الهيّات الشفا لابن سينا»،/ .75 و در جاى ديگر نيز در حاشيه گفتهاند:«و المتوهم هو المحقّق القمّى فى الأسئلة و الأجوبة»، / 48؛ ولى مصحّح به خود زحمت نداده شماره جلد و صفحات «شفا» و «اسئلة واجبة» (جامع الشتات) را بيابد و ذكر كند.25. چنانكه گذشت، علاوه بر نسخه «أقدم»، مصحّح، كتاب را با استفاده از دو نسخه خطى نيز، تصحيح كردهاند. در نسخه «ع» مطالبى كمتر از دو صفحه مربوط به «علم اجمالى بين اطراف شبهه غير محصورة»، افزون برد و نسخه ديگر وجود داشته، كه مصحّح، آن قسمت را به آخر كتاب ملحق كردهاند و در مقدمه(صفحه 8) با اشاره به اين زيادتى گفتهاند: «شايد اشاره مؤلف در فائده 14 به «تليقه جديده»، همين زيادتى باشد؛ آنجا كه مىگويد:«و قد فصّلنا القول فيه فى التعليقه الجديدة فيما علّقناه على مباحث العلم الاءجمالى»(صفحه 135) حال آنكه چنانكه پيشتر اشاره شد، مراد از «تعليقه جديده» حاشيه جديد آخوند بر رسائل (در قبال حاشيه قديمه) است كه همراه «فوائد» بارها چاپ شده است. ثانياً، آن دو صفحه، مطلب مستقلى است و تعليقه بر كتابى نيست. ثالثا: در آن مطلب كوتاه دو صفحهاى، چه تفصيلى در اين باره آمده است؟!26. در صفحه 11 كتاب، كليشه اولين صفحه نسخه «ع» درج شده است كه درست منطبق بر صفحه 81 82 - كتاب است و پيداست كه اين نسخه كمتر از نيمى از كتاب را فاقد است؛ ولى مع ذلك در صفحات پيش از صفحه 81(كه اولين صفحه نسخه «ع» است) برخى اختلافات اين نسخه ذكر شده است. از جمله در صفحات: 32، 33، 34؛ و مصحّح، هيچ توضيحى ندادهاند كه چگونه نسخهاى كه اولين صفحهاش برابر با صفحه 18 كتاب است، در صفحات پيش از آن، اختلافاتش با نسخ ديگر ذكر شده است؟!جز آنجه ذكر شد، نكتههاى كلى و جزئى ديگرى هم جاى گفتن دارد، ولى در آنچه گفته آمد، كفايت است. و بالأخره، فراموش نكنيم كه اينها، به استثناى غلط مقدمه، اغلاط 22 صفحه از اين كتاب 170 صفحهاى، يعنى در حدود يك هفتم آن است و با توجه به اينهمه اغلاط، تصحيح مجدّد كتاب، اجتناب ناپذير است كه خوشبختانه، برخى در انديشه تصحيح مجدّد آن هستند. اميد است كه اين امر، زودتر به سامان آيد و به بار نشيند. سخنآخر اين كه اگر مصحّح محترم، تصحيح كتاب «المحدّث الفاصل» رامهرمزى و «شرح شافيه» رضى (به دست تنى چند از فضلاى عرب) را ملاحظه فرموده بودند، به يقين امر تصحيح را اين چنين ساده نمىانگاشتند و كارى نمىكردند كه كالعدم باشد و دوباره كارى و شروع كار از صفر را در پى داشته باشد.از خداوند سبحان توفيقات بيشتر مصحّح محترم را خواستارم و اميدوارم از اين پس با همّت و احتياط و دقّت بيشتر، به تصحيح ميراث ارزنده سلف صالح بپردازند.غفر اللّه لنا و لك
1. بديهى است كه وقتى سخن از لزوم اءحياى متون خطى يا چاپى غير محقّق به ميان مىآيد، هرگز مراد آن نيست كه هر چه عنوان «مخطوط» دارد، ولو بى ارزش و بنجل باشد، بايد احياء شود؛ بلكه اين تأكيد بر اين فرض است كه مخلوط فى حد نفسه ارزش داشته باشد و اين امر مفروغ منه و مسلّم باشد.2. براى آگاهى از اين امور و نيز آشنائى با منابعى كه در اين باره تدوين شده رك: مجلّه «حوزه»، شماره 3 و 4، سال اول، مقاله «روش تصحيح انتقادى ونشر متون اسلامى» (اسفند 62، اريبهشت 63)؛ «منهج تحقيق المخطوطات»، اسد مولوى، قم، مؤسسة آل البيت، 1408 ق3. «مختارى نامه: مقدمه ديوان عثمان مختارى»، جلال الدين همائى، چاپ اوّل، تهران، مركز انتشارات علمى و فرهنگى، 1361 ش / 74 75 -.4. اينجا سخن از كسانى است كه با نيّت پاك و هدفى خدائى اقدام به اين كار مىكنند، منتهى بدون داشتن شرائط لازم؛ و كارى نداريم به كسانى كه به اصطلاح، تصحيح وتحقيق! را براى خود دكّانى كاسبى قرار داده و ميراث گذشتگان را ضايع و تباه مىكنند. نمونه بارز اين نوع كار، چاپ كتاب ارزنده و سودمند «الدّر المنثور» نواده صاحب معالم است كه اساساً گويا مصحّح، نسخه خطى آن را به چاپخانه فرستاده تا حروفچين، هم آن را تصحيح كند، هم حروفچينى،! يك تير و دو نشان! لابد براى اينكه اتلاف وقت نشود!5. به خاطر ملاحاظاتى، تعمداً، از ذكر نام كتاب و مصحّح آن، صرف نظر مىشود. اشكالات و ايرادات وارد بر اين كتاب، منحصر به آنچه گفته شد، نيست و تنها از باب نمونه به يك جنبه نقص آن اشاره شد.6 اين ترتيب، به اعتبار تاريخ تأليف اين چهار كتاب است و نه به ترتيب اهميت آنها.7 «الذريعة الى تصانيف الشيعة»، شيخ آقا بزرگ تهرانى، 28 مجلّد، بيروت، دارالأضواء. ج 160 / 6؛ «مرگى در نور: زندگانى آخوند خراسانى»، عبد الحسين مجيد كفائى، تهران، كتابفروشى زوّار، 1359 ش /217
8 «حاشيه رسائل»، آخوند خراسانى، تهران، 1315 قمرى، چاپ سنگى، چاپ اوّل، / 111.9 «فهرست كتابخانه مركزى دانشگاه تهران»، محمد تقى دانش پژوه، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1340 ش، / 1346.10 «حاشيه رسائل» / 110، 170،283 دركتاب «مرگى در نور»، / 217، تاريخ فراغت از حاشيه مبحث قطع، سال 1315، قمرى ذكر شده، كه قطعاً و جزماً اشتباه است؛ زيرا اين تاريخ، سال اتمام كتابت اين مبحث به دست ناسخ است و نه اتمام تأليف، علاوه بر شواهدى كه مجال ذكرشان نيست، مراجعه به صفحه آخر حاشيه - بخوبى مدعاى ما را ثابت مىكند.11 «كفاية الأصول»، آخوند خراسانى، محشّى به حاشيه مشكينى، 2 جلد، تهران، كتابفروشى اسلاميه، ج 23 / 2 24 -.12 «حاشية مكاسب»، آخوند خراسانى، تصحيح سيد مهدى شمس الدين، تهران، وزارت ارشاد اسلامى، چاپ اول، 1406 ق / 183.13 «فوائد الاصول»، چاپ وزارت ارشاد، / 135.14 «همان مدرك» ،/81 18 اين عبارت نيز، شاهدى است بر آنچه در پانوشت شماره 10 ذكر شد.15 «همان مدرك»، / 82.16 «أعيان الشيعة»، سيد محسن امين عاملى، تحقيق سيد حسن امين، 10 جلد بعلاوه فهرست، چاپ پنجم، بيروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1403 ق، ج 6 / 9.چنانكه گفته شد، 1291 تاريخ فراغت از تعادل و تراجيح آن است نه همه كتاب، زيرا اتمام مبحث ظن، شوال 1302 است.17 «الذريعة»، ج 160 / 6 و ج 132 / 8.18 رك: «مرگى در نور»، / 328.19 «فوائد الأصول»، چاپ وزارت ارشاد، / 58.20 «الذريعة»، ج 324 / 16.21 «كفاية الأصول»، ج 95 / 1، خط طاهر، با حاشيه مرحوم مشكينى؛ نيزرك: ج 98 / 1؛ ج 148 / 1.22 اين تصحيح «حاشيه مكاسب» نيز همان سرنوشت «فوائد الأصول» را دارد و در آن، اغلاط فراوانى رخ داده است. يكى از طلاّب حوزه، مقالهاى در نقد و تزييف اين تصحيح و تبيين اغلاط فراوان آن در دست تدوين دارد.23 «مرگى در نور»، /344 در «معارف الرجال»، شيخ محمد حرز الدين، تحقيق محمد حسين حرز الدين، سه جلد، قم، كتابخانه آية اللّه مرعشى، 1405 ق، ج 324 / 2، آمده است كه از تأليف «كفايه» در سال 1291 فراغت يافته است؛ ولى اين سخن قطعاً و جزماً غلط واشتباه است و اينجا مجال برشمردن شواهد آن نيست در مطاوى همين مقاله، برخى از شواهد آن، بطور غير مستقيم ذكر شده است. ظاهراً«معارف الرجال» تاريخ اتمام تعليقه مبحث تعادل و تراجيح رسائل را كه 1291 است، تاريخ تأليف«كفايه پنداشتهاند.24 «أعيان الشيعه»، ج6 / 925 «مرگى در نور»، / 344.26 «سياحت شرق»، آقا نجفى قوچانى، تصحيح رمضانعلى شاكرى، چاپ دوم، تهران، امير كبير، 1362 ش / 388 389 -
27 «همان مدرك»، / 294.28 «همان مدرك»، / 295 296 -.29 «همان مدرك»، / 323 324 -.30 «همان مدرك»، / 325 326 -.31 «همان مدرك»، / 329 330 -.32 «أعيان الشيعة» ج 6 / 9، مىگويد: «فوائد مستقلاً هم به چاپ رسيده است»؛ همچنين در كتاب «مرگى در نور»، / 217؛ و نيز در «فهرست كتابهاى چاپى عربى»، تأليف خانبابامشار، تهران، انجمن كتاب، 1344 ش، / 679، آمده است كه «فوائد» در سال 1315 ق در تهران با قطع جيبى رد 216 صفحه چاپ سنگى شده است و در فهرست مشار از آن با عنوان «الفوائد الأصولية و الفقهية» ياد شده، و اين شاهدى است بر آنچه در متن ذكر شد مبنى بر آن كه، ازباب تغليب نام «فوائد الأصول» به خود گرفته است، و گرنه منحصراً مشتمل بر فوائد اصولى نيست بلكه برخى فوائد فقهى نيز در بر دارد.33 «حاشيه رسائل» به ضميمه «فوائد» جاپ سنگى سال 1318 ق، / 347.34 «حاشية رسائل» (با نام در رالفوائد فى شرح الفرائد) چاپ 1319 قمرى، تهران، / 2.35 يكى از فاجعههاى فرهنگى كشور ما، وجود ناشران ندانم كار، يا ديمى كار است كه فقط در حال و هواى درهم و دينار و لا غير. تنها در اين انديشهاند كه چيزى به سوى جيب مبارك، روانه گردد و ديگر هيچ! اين ناشر محترم، كارهاى ديگرى از اين قبيل، كه قنامى جز تباهى نمىتوان بر آن نهاد، انجام داده است، مانند: تجديد چاپ كتاب «سراج المبتدئين» در اين اواخر؛ و كم له من نظير! افسوس كه در اين اوضاع و احوال و انفاساى كاغذ و وسايل و موارد اوّليه چاپ، و اوضاع اقتصادى كشور، اينهمه نيرو و موارد اوّليّه ارزنده، تباه و فداى مصالح متوهم چند روزه چند ناشر بى اطلاع و كج سليقه و سود جو مىشود
36 البته مصحّح محترم، در مقدمه خود (ص 8) متذكر شده كه فوائد را بر اساس نسخه چاپ 1319 تصحيح كرده است، ولى مقابله چند صفحه آن نشان مىدهد كه با چاپ 1315 مقابله شده و نه 1319؛ گر چه اين دو تفاوت بسيار زيادى ندارند. بهترين و مصحّحترين نسخه، همان چاپ 1318 است كه به تأييد مؤلف رسيده است.37 «فهرست نسخ خطى كتابخانه آستانه مقدسه قم»، محمد تقى دانش پژوه، 1355 ش، / 108.38 رك: «كفاية الأصول»، با حواشى مشكينى، ج 99 / 1.39 رك: «همان مدرك»، ج 96 / 1 97 -.40. «فوائد الأصول»، چاپ وزارت ارشاد،/ 135.41. «كفايد الأصول»، با حواشى مشكينى، ج 87 / 1.42. نيز رك: «كفاية الأصول»، با حواشى مشكينى، ج 87 / 1.43. رك: «همان مدرك»، ج 81 / 1.44. رك: «همان مدرك»، ج 83 / 1.45. رك: «همان مدرك»، ج 86 / 1.46. رك: «همان مدرك»، ج 75 / 1.47. رك: «همان مدرك»، ج 72 / 1.48. رك: «همان مدرك»، ج 60 / 1.49. رك: «همان مدرك»، ج 58 / 1.50. رك: «همان مدرك»، ج 58 / 1.51. «فوائد الاصول»، چاپ وزارت ارشاد / 135.52. برخى از مواردى كه در اين ستون ذكر مىشود - مانند همين مورد - عبارت متن قطعاً غلط است، ولى عبارت صحيح، به صورت نسخه بدل، در پاورقى ذكر شده، و چون متن صد در صد غلط است. در اين ستون ذكر شده است.53. «كفاية الأصول»، با حواشى مشكينى، ج 62 / 1.54. براى آگاهى از چگونگىهاى اين كلمه، و اين كه در اصل، عربى است يا غير عربى، رك:« يادداشتهاى قزوينى»، به كوشش ايرج افشار، چاپ سوم، تهران انتشارات علمى، / 1363 ج 152 / 1 153 -
55. «قواعد الاءملاء»، عبدالسلام محمد هارون، چاپ چهارم، مصر، مكتبته الخانجى، 1399 ق / 9 10 -56. رك: «همان مدرك»، 62 65 -57. البته بعضاً ديده شده است كه برخى، از راه عناد، همين تسامحات و اشتباهات احياناً چاپى را، دستاويز خود قرار داده و به مؤلف يا مصحّح كتابى تاختهاند.آن:علامه امينى، عليه الرّحمة، در «الغدير»، چاپ سوم، بيروت، دارالكتاب العربى، 1387 ق، ج 336 / 3 337 -، نقل كرده كه: «احمد زكى دانشمند معروف مصرى بركتاب «اصل الشيعة و اصولها» نوشته مرحوم شيخ محمد حسين كاشف الغطاء، ايراد گرفته است كه «كلّ ما» (كه دو كلمه مستقل است) رابه صورت متصل يعنى «كلّما» نوشته است!» در صورتى كه تنها هنگامى بايد متصل نوشته شود كه «كلّما» ظرفيه و يك كلمه باشد، نه موارد ديگر.