مصاحبه با استاد آيت الله حسين نورى
آيت الله حسين نورىبى شك تحول درابعاد گوناگون حوزه هاى علميه و هماهنگ كردن آنان با مقتضيات زمان و هدايت انديشه هاى شاداب بسوى سرچشمه هاى زلال معرفت بدون بهره جوئى از تجربه و فكر بزرگان ميسور نيست . ما دراين شماره با چهره اى به گفتگو نشسته ايم كه اخلاص تواضع تقوا سابقه درخشان پركارى مبارزات سياسى اطلاعات وسيع تبحر در فقه واصول آشنائى دير پاى با نهج البلاغه و آگاهى به زمان از برجستگى هاى اوست .ازاين رو تجربه ها و نظرات وى مى تواند در شكوفايى سيستم درسى حوزه هاى علميه و هماهنگ كردن آن با نيازهاى روز كارساز والگوى بسيار مناسبى براى جويندگان دانش باشد.در سرآغاز دفترايام اين شخصيت بزرگ پدر دانشمندى را مى بينيم كه شهر رها مى كند و به روستا كوچ مى كند تا رسالتش را در آنجا به انجام رساند چه محيط شهر براى دين داران بويژه روحانيون تابه گداخته بود و درنگ در آنجا ممكن نبود. دراين شرايط است كه حضرت استاد حيات علمى خود را مى آغازد و در محضر پدر دانش خود را پى ريزى مى كند گامهاى نخستين را بگونه اى استوار برمى دارد كه ديرى نمى پايد در حوزه علميه همدان و پس از آن در حوزه قم مى درخشد و در نزداستادان بزرگوارش منزلتى والا مى يابد. حضرت استاد در سال 1323 شمسى براى پيمودن مدارج علمى راهى قم مى شود. دراين برهه از زمان برزيگران فضيلت واخلاق در مزرعه دلها حكم مى راندند و با آفات و با مبارزه برخاسته بودند و بسان نگهبانانى نگران و هوشيار مراقب اوضاع و پاسدارى ازارزشهاى متعالى بودند. حوزه قم در كار تحولى عميق بود.از نظر علمى پر رونق گرم واميد برانگيزاز نظر سياسى چشم و چراغ توده هاى محروم و دربنداين مراقبتها و لسوزيهاى چهره هاى مصمم و متعهد حوزه علميه قم سبب گرديد كه در عصر وحشت و نوميدى واقتدار نوكران اجنبى حوزه هاى علمى بنوان چشم و چراغ و كانون اميد مردم باقى بماند و چهره هاى برجسته علمى اخلاقى و سياسى را تحويل اجتماع بدهد.حضرت آيت الله حسين نورى محصول اين مقطع زمانى حوزه علميه قم است كه دراين مصاحبه - كه بخش اول آن را در پيش روى داريد - با چگونگى تحصيل روش فراگيرى دانش روشهاى درسى حوزه علميه واستادان بزرگوارى كه بيشترين نقش در شخصيت ايشان داشته اند همچون آيت الله العظمى آخوند همدانى آيت الله العظمى خوانسارى آيت الله العظمى داماد آيت الله العظمى بروجردى و آيت الله العظمى حضرت امام خمينى آشنا خواهيد شد.[حوزه] : با سپاس از فرصتى كه دراختيار ما گذاشتيد خواهشمنديم طبق معمول از شرح زندگى و دوران تحصيلى خود آغاز فرماييد.استاد: بنده در سال 1304 شمسى در يك خانواده روحانى در شهر همدان بدنيا آمدم و در سن هفت سالگى در پيش پدرم كه يكى از علماى همدانى و معاصر با آقاى اخوند - هم حجره با آيت الله آخوند ملاعلى همدانى - بوده درس خواندن را شروع كردم ادبيات فارسى كتاب گلستان انشاء ترسل و نصاب را خواندم . تا معالم پيش ايشان خواندم . بعداز معالم آمدم همدان مدرسه آقاى آخوند. بايداضافه كنم كه من درس كلاسيك هيچ نخواندم .ازالفبا پيش پدرم خواندم و هيچ به دبستان و دبيرستان نرفتم.مرحوم پدرم براى درس خواندن بنده اهتمام زياد داشت و يكى از موضوعاتى كه خيلى به آن اهتمام داشت موضوع اتقان در درس خواندن بود كه بايد خيلى پاكيزه درس بخوانم و مى گفت هر چه پايه محكمتر باشد ترقى انسان بهتر و زودترانجام خواهد گرفت امروز درس مى گفت - از همان صف مير و مقدمات - فردا گوش مى كرد و تحويل مى گرفت .اگر خوب خوانده بودم تشويق مى كرد واگر خوب نخوانده بودم تنبيه .من از همان درس عوامل به آن طرف ملزم بودم هر درسى را سه مرتبه مطالعه كنم يك دفعه ازاول تا آخر درس از لحاظ صرفى كلمه كلمه صيغه ها رااز من پس مى گرفت . دقعه دوم همان درس رااز لحاظ نحوى از لحاظ اعراب و جمله بندى - تجزيه و تركيب از من تحويل مى گرفت . سوم از لحاظ محتوى و مطالب كه بايد كتاب را روى هم بگذارم ازاول تا آخر درس مطلبش هر چه بوده بگويم . بطورى بود وقتى كه سيوطى مى خواندم صيغه اى نبود كه ريشه اش را ندانم حتى قرآن را باز مى كرد ازاول صفحه تا آخر صفحه صيغه ها را بايد من كلمه به كلمه بگويم حتى بايد ريشه كلمه ها را هم فورا بگويم بدون معطلى .اين باعث شد كه صرف و نحو خيلى كامل پيشرفت كردم . در سال 1321 شمسى بود كه ايشان من را آوردند پيش آيت الله آقاى آخوند كه در مدرسه آخوند درس بخوانم . دو سال هم در مدرسه آخوند درس خواندم تا قوانين .حوزه :از خصوصيات مرحوم والدتان نيز مطالبى را بيان داريد.استاد:از خصوصيات مرحوم والدم يكى اين بود كه از مصرف وجوه امتناع داشت . زمان رضاخان كه براى آخوندها سخت گيرى مى شد ايشان ناچار شد براى حفظ لباسش - چون عمامه ها را بر مى داشتند - به يك روستائى در دوازده فرسخى همدان به نام[ پاينده] برود.ايشان بااين كه امام جماعت بود و به وعظ وارشاد مردم مشغول بود عين حال از گرفتن و مصرف كردن وجوه براى خودامتناع مى كرد و دكانى براى كسب دائر كرد واز درآمد آن هم خودامرار معاش مى كرد و هم به مردم كمك مى كرد.يكى از مزاياى ديگرايشان اين بود كه خطش بسيار عالى بود. ما را ملزم مى كرد كه علاوه بر درس خواندن روزى سى - چهل سطر اقلا - مشق بنويسم با آن قلمهائى كه قديم مشق مى نوشتند. من واخوى را در نوشتن خيلى تشويق مى كرد.ايشان خطش بسيار زيبا بود والان و نمونه هائى از آن را داريم .يكى از مزاياى ايشان اين بود كه اخلاص زيادى به حضرت ابى عبدالله عليه الصلاه والسلام داشت كه من يادم نيست كه اسم امام حسين[ ع] برده باشيم واشك در چشمش حلقه نزده باشد. بارها مى گفت : بنده هميشه از خدا خواسته ام كه در دودمان من دو چيز باقى بماند: يكى عزادارى سيدالشهداء[ ع] يكى هم فقه . بله اين خصوصيات ايشان بود.حوزه : نسبت به حوزه علميه همدان ويژگيهاى تحصيلى و مديريتى آن بويژه شيوه هاى تربيتى مرحوم آخوند سخن بگوييد.استاد: بنده از آن وقتى كه آدم به همدان و شروع كردم به درس خواندن درس هم مى گفتم . در سال 1323 شمسى مطابق 1363 قمرى من آمدم قم . لازم است از آيت الله العظمى آخوند ملاعلى همدانى مطلبى بگويم :آيت الله العظمى آقاى آخوند مرد بسيار بزرگى بود.از آيت الله العظمى حاج شيخ خواسته بودند يك نفر براى اداره امور علمى و تبليغى همدان واطراف همدان بفرستد آن بزرگوار هم آقاى آخوند را فرستاده بود.ايشان رضوان الله عليه داراى فضائل بسيارى بود يكى اين كه : مرد جامعى بود يعنى معلومات ايشان در فقه واصول فقه منحصر نمى شد در تاريخ و تفسير وانساب وادبيات عرب هم بسيار بسيار وارد بود. جامعيتش كم نظير بود. دوم اين كه : خيلى خوش معاشرت و خوش مجلس بود و به همين وسيله دراعماق دلها نفوذ مى كرد و تربيت و موعظه اش موثرتر مى شد. خيلى هم خوش بيان بود لذا منبرش هم بسيار خوب بود. ماه رمضان و محرم در پاى منبرش غوغا مى شد. مطالبش در منبر چون از دل بر مى خواست بسيار موثر بود وانسان را منقلب مى كرد و تحولى بوجود مى آورد .يكى ديگر از مزاياى آخوند، رحمة الله عليه، اين بود كه : خيلى قدر اوقات را مىدانست ، جدى بود، از پنج دقيقه وقت هم استفاده مىكرد. معمولا هر كجا مىرفت، مىرفت كتابى زير بغلش بود.آقاى آخوند رحمه الله عليه خيلى به من عنايت داشتند. هميشه نصيحت مى كردند حالا يكى از نصيحتهايش را عرش مى كنم : سال 1345 كه بنده در زندان قزل قلعه مدتى زندانى بودم بعد كه بنده آزاد شدم رفتم مشهد آقاى آخوند هم آمده بودند مشهد وارد شده بودند منزل آقاى ميلانى . رفقا در مدرسه نواب براى بنده جلوسى ترتيب داده بودند. علماء براى ملاقات بنده آمدند آقاى ميلانى و آقاى آخوند نيز تشريف آوردند. بنده براى بازديدشان رفتم منزل آقاى ميلانى . پس ازانجام ملاقات به من فرمودند: چند دقيقه اى باشيد خلوت شود با شما كار دارم . صبر كردم خلوت شد بنده را به اطاق خودشان بردند. ( آقاى ميلانى رحمه الله عليه يك اطاقى اختيار آقاى آخوند گذاشته بود چون ايشان وارد بر آقاى ميلانى بود.)يكى ديگراز مزاياى آخوند رحمه الله عليه اين بود كه : خيلى قدراوقات را مى دانست جدى بود از پنج دقيقه وقت هم استفاده مى كرد. معمولا هر كجا مى رفت كتابى زير بغلش بود. اين را عرض نكردم بنده آن وقت كه همدان رفتم و درس مى خواندم چون طبع شعر داشتم گاهى شعر مى گفتم .ايشان اين موضوع را شنيده بودند و به حجره بنده تشريف آوردند و فرمودند: آمدم نصيحتى بكنم و آن اين است كه شما مشغول درس خواندن باشيد و وقت خود را با گفتن شعر تلف نكنيد. من از آن تاريخ ديگراز گفتن شعر و صرف وقت در آن خوددارى كردم . تااين كه در مشهد در منزل آقاى ميلانى وقتى خلوت شد در اطاقشان به من فرمودند. يادتان هست كه آن سال كه آمدى همدان به شما يك نصيحتى كردم حالا هم چون به شما خيى علاقمندم مى خواهم يك نصيحتى به شما بكنم . آن نصيحت اين است كه شما به مور و ملخ كار نداشته باشيد. بعدا توضيح دادند كه من مى بينم شما مقاله هائى مى نويسيد درباره زنبور عسل و موريانه و مورچه و ...اين نه اين كه خوب نباشد خوب است قلم داشتن خوب است ولى ما سعى كنيم در آينده يك فقيه كامل مفسر و رجالى داشته باشيم .از شماانتظار داريم چنين باشيد.اينها كه شما درباره مور و موريانه و زنبور عسل مى نويسيد دانشگاه رفته هم مى تواند بنويسد امااز شما كه اين استعداد رسيدن به مقام فقاهت را داريد حيف است . بنابراين ازاين به بعد دور مور و ملخ را خط بكش .حوزه : ببخشيدايشان مجله هم مى خواندند؟ استاد: بله مى خواندند اين هم يكى از خصوصيات ايشان بود. يكى از حكايتهائى كه ازايشان بخاطر دارم اين است كه ايشان فرمودند: آقاى حاج ملامهدى نراقى هنگامى كه[ جامع السعادات] را نوشت چند نسخه از آن را براى علماى نجف از جمله سيدمحمدمهدى بحرالعلوم فرستاد. سيدمحمد مهدى بحرالعلوم بعداز وحيد بهبهانى مرجعيت پيدا كرده بود و خيلى مهم بود. صاحب جواهر درباره وى مى گويد :[صاحب الكرامات الباهره] درادبيات هم خيلى مهم بوده است .[ دره] كه منظومه اى است در فقه نمونه كاملى ازادبيات بحرالعلوم است . بعداز مدتى حاج ملامهدى نراقى به نجف كه رفتند علماى نجف براى ملاقات ايشان آمدند ولى بحرالعوم براى ملاقات ايشان نيامد. نيامدن همچنين شخصى براى ديدن حاج ملامهدى نراقى خيلى سنگين بود. حرفهاى زيادى مى شود درباره اش گفته شود ولى ايشان گفتند: آقا براى ملاقات نيامدند ما خدمت ايشان مى رويم و رفتند ولى بحرالعلوم اعتنا نكرده بودند. باز بيشتر حرف درباره اش گفته شد كه چطور شده ؟ بعداز مدتى - ده پانزده روز مثلا - باز هم ايشان به ملاقات بحرالعلوم رفت ولى بحرالعلوم اعتنا نكردند و حرف ها بيشتر شد. بعداز چند روزى براى بار سوم منزل بحرالعلوم رفت اين دفعه بحرالعلوم خيلى احترام كرد. همه تعجب كردند ملاقاتش كه نيامده بودند دو دفعه هم رفته توجه نكردند واين دفعه اين طور؟! همين كه خلوت شد بحرالعلوم به ايشان فرموده بود:اين كه دراين مدت به ملاقات شما نيامدم واين طور رفتار كردم مى خواستم ببينم كه كتاب [جامع السعادات] را جمع آورى كردى يااين كه آنچه نوشته اى در وجود خودت پياده كرده اى و تزكيه نفس و تهذيب اخلاق كرده اى ؟ براى من ثابت شد كه تهذيب نفس كرده اى .يكى از شيوه هاى مرحوم آخوند رحمه الله عليه اين بود كه با طلاب خيلى گرم مى گرفت . اين عجيب بود كه شهريه آنها را خود مى داد. مقسم داشت ولى بيشتر خودش شهريه مى داد چرا؟ براى اين كه هر طلبه اى كه مى آمد شهريه بگيرد از درس و بحثش سوال مى كردند.از مشكلاتش سوال مى كردند و وقتى مى ديد طلبه اى نيازمنداست واحتياج بيشترى دارد بيشتر شهريه مى دادند.آخوند بيشتر به غربا توجه داشت . خيلى عجيب بعضى از طلبه ها در قم بودند در سال دو سه مرتبه مى رفتند وازايشان پول مى گرفتند و مى آمدند! على اى حال خيلى با طلبه ها گرم مى گرفت . به حجره ها مى رفت مى نشست صحبت مى كرد عجيب بود. كمتر كسى است كه اينطور باشد.ايشان وقت معين نمى كرد صبح كه مى شد ساعت 7 و 8 بلكه 7 در حياط باز بود. هر كس هر وقت مى آمد ايشان مى نشست واگر سوالى داشت مى پرسيد وايشان پاسخ مى داد واگر مشكلى داشت بيان مى كرد وايشان براى رفع مشكل اقدام مى كرد.اين نشست تا ظهرادامه داشت . بعد نماز مى خواند و ناهار مى خورد و بازاز ساعت 3 بعدازظهر در را باز مى گذاشت تا هر كس هر كارى دارد مراجعه كند.اين خيلى عجيب است . كمتر شخصيتى است اينقدر مردم دار باشد. تلفن مى كردند استخاره مى خواستند ايشان جواب مى داد. خلاصه ايشان از لحاظ اخلاقى واخلاص و توجه به خدا وائمه اطهار خيلى عجيب بود. وقتى حوزه رااداره مى كرد هميشه قبل از درست فقه واصول نيم ساعت تفسير مى گفت .از ساعت 9 تا 12 هر سه بحث را تمام مى كرد. سيره اش اينجورى بود. البته آخر درسش هم به بعضى از شاگردهايش مى فرمود مصيبت مى خواندند. (يكى از آقايان مى فرمود: حاج شيخ عبدالكريم دراول درسهايش مى فرمود: مصيبت مى خواندند.)اين هم از خصوصيات درس ايشان بود. درسش خيلى خوب بود. مدرسه مرحوم آخوند كوچك بود.ايشان كتابخانه درست كردند كتابخانه ايشان الان هم هست و يكى از كتابخانه هاى عالى مهم ايران است . متاسفانه بايد عرض كنم هم اكنون تاليفى ازايشان در دست نيست .در آخرين ملاقاتى كه با آيت اله العظمى آقاى آخوند داشتم - چون گاهى تابستانها به همدان مى رفتم به محضرشان شرفيات مى شدم - به ايشان عرض كردم به من نصيحتى بفرماييد فرمودند: نصيحت به شمااين است كه تا مى توانيد به كار طلبه ها پرسيد به آنها كمك كنيد و مضايقه نكنيد چون آنها منسوب به امام عصر[ عجل الله تعالى فرجه] مى باشند.حوزه : خصوصيات اخلاقى علمى و برخى خاطرات گفتنى استادانتان را بيان داريد.استاد: بنده آمدم قم 1323 شمسى و 1363 قمرى بود. در نزد حضرت آيت الله سيدمحمدباقر سلطانى طباطبائى رسائل و مقدارى از مكاسب را خواندم . و در محضر حضرت آيت الله العظمى آقاى داماد مقدارى از سطح مكاسب و كفايتين را خواندم و يك مقدارى از رسائل را پيش شيخ احمد مجاهدى كه مرد ملائى بود خواندم . يكى ديگرازاساتيدم ميرزا مهدى تبريزى بود كه پيش اين مرد محقق قسمتى از سطح كفايه را خواندم . اين مرد بزرگ انصافا در عبارت فهمى ممتازاست .اين شخصيت اكنون مجهول القدراست .آن زمان كه من به قم آمده بودم زمان آيات ثلاث بود: آيت الله العظمى حجت آيت الله العظمى آقاى سيدمحمدتقى خوانسارى و آيت الله العظمى آقاى صدر يكى از خاطرات من مربوط به سال 64 قمرى و 24 شمسى است كه نماز باران به امامت آيت الله العظمى خوانسارى برگزار شد. آن سال باران كم آمده بود و مردم قم در مضيقه بودند وايشان نماز مغرب و عشاء را در مدرسه فيضيه مى خواند. نماز تقريبا يكساعت طول مى كشيد. خيلى يا حال نماز مى خواندند.از لحاظ عبادت ايشان خيلى ممتاز بودند . عده اى از مردم قم - كشاورزان - آمدند و گفتند: باران نيامده است و زراعت ما دارد مى سوزد.اول ايشان فرمودنداعلام كردند اعلاميه زدند تو بازار كه مردم روزه گرفتند. دفعه اول كه رفتيم براى نماز روز چهارشنبه و پنج شنبه مردم روزه گرفتند. روزه گرفتيم و روز جمعه حركت كرديم رفتيم طرف خاك فرج كه آن وقتها بيابان بود. آنجا نماز خوانديم . مردم قم بودند. روحانيون عباها را وارونه پوشيده و پاها را هم برهنه كرده بودند و به همان ترتيب مردم قم آمده بودند با لباسهاى وارونه . آنجا قبل از نماز خطيب بسيار مبرز مرحوم آقا محمدتقى اشرافى منبر رفتند و صحبت كردند و به مردم گفتند: ما وظيفه داريم نماز بخوانيم حالا باران آمد يا نيامد آن ديگر با خداست . ما مى خواهيم به وظيفه عمل كنيم .بهرحال نماز باران خوانده شد و وقت برگشتن ما را مسخره مى كردند كه عباهايتان را جمع كنيد كه گل آلود نشود. روز جمعه آقاى خوانسارى نماز جمعه مى خواندند. آمدند مسجدامام و نشستند و ما هم نشستيم . قبل ازاين كه خطبه بخوانند صحبت مى فرمودند با آنها كه نشسته بودند كه بله ما عوض شديم خدا عوض نشده است ما بد شده ايم و ... خلاصه آن روز گذشت . دو روز بعدش ايشان اعلام كردند فقط طلبه ها روزه بگيرند و فقط طلبه ها بيايند. دفعه دوم پشت قبرستان حاج شيخ عبدالكريم قبل از قم نو دست راست در جاده اراك كه آن موقع بيابان بود نماز برگزار شد.اين دفعه آقاى خوانسارى خيلى منقلب بودند. نمازايشان كه داشت تمام مى شد ابرها پيدا شدند. خلاصه قبل ازاين كه برگرديم وارد بشويم به قم باران شروع شد. بارانى آمد كه دوباره همان كشاورزها آمدند گفتند بس است ديگر ممكن است سيل بيايد .دراينجا به دو قضيه درارتباط با حضرت آيت الله العظمى خوانسارى اشاره مى كنم :1. در موقعى كه حضرت آيت الله حاج سيد محمدتقى خوانسارى رضوان الله عليه تصميم به خواندن نماز باران به شرحى كه گفته شد گرفتند از قرارى كه در آن هنگام مسموع گرديد آيت الله العظمى آقاى سيد محمد حجت و آيت الله العظمى آقاى صدر به ايشان پيغام دادن كه ما هم حاضريم در نماز باران شركت كنيم .ايشان در پاسخ آن پيغام فرمودند: نه شما شركت نكنيد. من نماز باران را مى خوانم اگر خداوند دعاى ما را مستجاب كرد و باران آمد مردم آن را به حساب همه روحانيت مى گذراند و موجب عزت و عظمت روحانيت مى شود ولى اگر باران نيامد مردم اين را بحساب من مى گذارند اما موقعيت و وجهه شما محفوظ مى ماند. بگذاريداگر لطمه اى بوجهه كسى وارد شد آن من باشم و وجهه و موقعيت شما محفوظ بماند.2.از جمله موضوعاتى كه از آيت الله خوانسارى با چشم خود ديدم اين بود كه ما چند نفر بخدمت ايشان مى خواستيم شرفياب شويم نزديك منزل ايشان كه رسيديم ديديم ايشان از جائى دارند بطرف منزل مى آيند و به در منزل كه رسيدند سائلى سر رسيد و به ايشان عرض كرد كه من پيراهن ندارم . آقاى وارداطاق شد. ما هم پشت سرايشان وارداطاق شديم . ديديم قباى خود رااز تن بيرون آوردند و بعد پيراهن رااز بدن در آوردند وبه آن سائل دادند و سپس قباى خود را پوشيد و همان طور بدون پيراهن نشست و بكار مردم مى رسيد و به سوالات ما پاسخ مى داد .اما آقاى حجت من در درس ايشان خيلى شركت مى كردم . درس آقاى حجت در آن زمان در قم ممتاز بود.آقاى حجت استاد بسيار بزرگى بودند خيلى خوش بيان بودند. در درس گفتن سليقه خوبى داشتند مطالب را دسته بندى مى كردند. دسته بندى مطالب بگونه اى بود كه نوشتنش خيلى راحت بود. آن مرحوم بايد براى ما درس باشد كه مطالب را تنظيم كنيم مثلا بيع فضولى كه مى گفت در بيع فضولى چند تا مبناست : مبناى شيخ انصارى مبناى آخوند خراسانى - در حاشيه آخوند بر مكاسب استفاده مى شود - مبناى سيدمحمدكاظم يزدى مبناى مرحوم شيخ محمدحسين كمپانى اصفهانى و مبناى خودش بطورى تنظيم مى كرد كه انسان تعجب مى كردازاين بيان و دسته بندى . درس را به اين ترتيب مى گفت و مقتضاى مبناى هر كس را در مساله بيان مى كرد. يا مثلا در صحت و نفوذ دراجازه در كشف و در نقل .نكته اى مى خواستم عرض كنم آن روزى كه ايشان در آستانه احتضار قرار گرفته بود رفتم منزل ايشان نزديك مدرسه حجتيه من تو حياط بودم تواطاق اشخاص ديگر بودند اشخاص ناراحت بودند يك نفر آمد گفت : براى ايشان مقدارى تربت سيدالشهداء[ ع] آوردند تربت را با آب قاطى كردند تاايشان بخورند.ايشان هم برداشت و نزديك لبش آورد و گفت:[ آخر زادى من الدنيا تربت الحسين] . و آنگاه نوشيد و[ اشهدان لااله اله الاالله] را گفت و رو به قبله به جوار حق پيوست .بعداز آن يكى ازاساتيد مهم ما آقاى سيدمحمد داماد[ره] است . بنده دوازده سال فقها و اصولا به درس آقاى داماد رفتم . چند نفر بوديم در حوزه با شاگردان داماد معروف بوديم .ايشان مرد بسيار دقيقى بود. دقت نظرايشان انصافا خيلى خوب بود. در تربيت شاگرد و عنايت به شاگرد هم ممتاز بود. نوشته هائى از درس آن مرحوم بنده دارم . من درسهاى ايشان را مى نوشتم بعدا خدمت ايشان مى دادم مطالعه مى كردند و با دقت در حاشيه اش يك چيزهايى مى نوشتند كه اكنون وقتى نگاه مى كنم براى من يك يادگار مهمى است .در تواضع اخلاص و ساده زيستى كم نظير بود.اين را فراموش نمى كنم يك روز درس مى گفتند در مساله وضو به اينجا رسيدند كه در موقع گرفتن وضو بايدانسان خودش آب بريزد و خودش وضو بگيرد كسى كمك نكند.البته كمك هم هم مراتب دارد. بعضى مراتبش باطل مى كند بعضى مراتبش مكروه است . روايتى خواندنداز[ وسائل] : حضرت امام رضا عليه الصلوه والسلام وارد شد در مجلس مامون مامون داشت وضو مى گرفت . يك نفر آب مى ريخت تو مشت ماموم و مامون وضو مى گرفت . حضرت امام رضا [ ع] به مامون فرمودند:[ لاتشرك بالله يااميرالمومنين] اين كلمه را كه ايشان خواندند كه حضرت رضا به مامون اينجورى گفته فرمود: اين حديث ممكن است سندا مخدوش باشد. مخدوش هم هست چون ما نداريم در روايت صحيح كه ائمه عليهم السلام به خلفاى جور اميرالمومنين گفته باشند در كتاب[ الامام الصادق والمذاهب الابعه] تاليف اسد حيدر اين بحث است كه هيچ وقت ائمه[ ع] به بنى عباس و خلفاى جور اميرالمومنين نگفته اند واگر در يكجا داشته باشيم سندضعيف است . امام صادق[ ع] هم به منصور هرگز نگفته است و آنجا كه گفته سند ضعيف است . آنجا بحث اين كلمه[ اميرالمومنين] ايشان را منقلب كرد بطورى كه بشدت گريه كرد و آن روز نتوانست درس بگويد. وضع طورى اشد كه امام رضا[ ع] به مامون بگويداميرالمومنين !اخلاصش را دارم مى گويم كه آن روز با گريه اش همه را منقلب كرد نتوانست درس بگويد. عبايش را بر سرش گرفت و جلسه درس را ترك گفت .خلاصه دوازده سال هم بنده پيش ايشان در خواندم .از جمله كسانى كه باز پيش ايشان درس خواندم آقاى علامه طباطبائى بود كه پنج سال بنده به درس اسفارايشان رفتم .البته چگونگى آقاى علامه طباطبائى از لحاظ اخلاق و تربيت شاگرد معلوم است .يكى از اساتيد بزرگ ما حضرت آيت الله العظمى بروجردى بود. بعد از اين كه چند سالى كه مقدارش دقيق يادم نيست آقايان ثلاث آيات عظام حجت و خوانسارى و صدراين سه بزرگوار حوزه رااداره مى كردند. آقاى بروجردى هم از علما و فقهاى بزرگ و معروف بود و در بروجرد زندگى مى كردند. روزى براى معالجه نقاهتى كه داشتند به تهران تشريف آوردند و در بيمارستان فيروزآبادى بسترى شدند.علماءاطلاع پيدا كردند و عيادت كردند و نامه هائى نوشتند و رفت و آمدهايى انجام شد. آن وقت ازايشان تقاضا شد به حوزه علميه قم تشريف بياورند وايشان هم پذيرفتند. يادم هست كه بااستقبال شايانى - كه آقايان ثلاث هم بودند ايشان وارد قم شدند. بعداز ورود درس فقه شروع كردند.اولين كتابى كه شروع كردند[ اجاره] بود.مناسب است اينجا دو تا نكته عرض كنم . يكى :اهميت فقه البته مى دانيم علماء و فقهاى بزرگ در عالم تشيع بوجود آمدند كه اينان هميشه وزنه بزرگى در عالم اسلام بوده اند.اين براى خاطراين است كه به فقه دراسلام اهميت زيادى داده شده است .پيغمبراكرم[ ص] فرمودند:[ فقيه واحداشد على ابليس من الف عابد].يك فقيه وجودش بر شيطان از هزار عابد سنگين تراست .بخاطراين كه وجودش دراجتماع موثرتراست . حضرت كاظم عليه الصلوه والسلام فرموده اند :[ان المومنين الفقهاء حصون الاسلام كحصن سورالمدينه لها] مومنين فقهاء دژهاى اسلامند. همچنانكه ديوارهاى يك شهرى آن شهر را حفاظت مى كند. و نيز حضرت كاظم عليه الصلوه والسلام فرمودند:[تفقهوا فى دين الله و فضل الفقيه على العابد كفضل الشمس على الكواكب] .و بالاخره حضرت رسول اكرم[ ص] فرمودند:[ اذاارادالله بعيد خيرا فقهه فى الدين و زهده فى الدنيا].هنگامى كه خداوند مى خواهد نسبت به يك بنده اى خير پيش بياورد (آن بنده را منشا خير قرار بدهد)او را دراين فقيه نسبت به دنيا هم زاهد و بى اعتنا مى گرداند.اين قبيل احاديث كه فراوان است اهميت فقيه را مى رساند.نكته دوم اين كه : با كمال تاسف حوزه هاى ما طورى شده اند كه ديگر مثل سابق فقهاى بزرگ را نمى پرورند. شاهدش اين است كه مى بينيم در شهرهاى ايران فقهائى بوده اند كه از دنيا رفته اند خلائى بوجود آمده و جايگزين نداشته و ندارند مثلا آيات عظام شيخ بهاءالدين محلاتى در شيراز آخوند ملاعلى در همدان در غرب وزنه اى بودند در تهران آيت الله سيداحمد خوانسارى آيت الله شيخ محمد تقى آملى در مشهد آيت الله سيدمحمدهادى ميلانى دراهواز آيت الله سيدعلى بهبهانى در اصفهان آقاى خراسانى آقاى خادمى. خوب الان سه - چهار نفراز آياتى كه در سنين بالا هستند پيرمردانى هستند وجود دارند اگر ده سال ديگر بيست سال ديگر - خدا به آنها سلامتى بدهد از دنيا بروند آيا جايگزين اين شخصيتها را ما داريم ؟ بايد دراين مورد فكرى بشود.اساسا بايد در حوزه طبقه بندى بشود. 50 نفر 100 نفر ازافرادى كه مستعدنداز لحاظ ذوق و قريحه واستعداد و صلاحيت اخلاقى شناخته بشوند و تحت نظر مربيان صالحى اداره بشوند و هيچ مسافرتى واشتغالات ديگرى نداشته باشند از لحاظ وضع اقتصادى هم صد درصد تامين باشند تا بعداز بيست سال هر كدامشان يك وزنه اى باشند يك فقيهى باشند.خلاصه اين موضوع مهمى است كه عرض كردم ممكن است بعدااگر لازم شد توضيح بيشترى بدهم .آقاى بروجردى رحمه الله عليه در فقه خصوصياتى داشتند اينجا به ياد دو سه تا بيت شعر بحرالعلوم افتادم دراول[ دره] ايشان مى گويند:و بعد فالعلم طويل سلمه ساكله اعلامه وانجمه وان العلم الفقه من العلوم كالقمرالبازغ فى النجوم بنوره من بعد علم المعرفه معالم الدين عدت منكشفه علم راهش و نردبانش طولانى است . علامتها و ستارگانش درافق خيلى بالا واقع شده اند. علم فقه در ميان علوم ديگر مانند ماه تابان است كه دراين ستارگان بنور علم فقه بعداز علم معرفت خدا معالم و آثار دين منكشف و روشن مى شود.البته علم فقه بسيار بسيار شريف و عزيزاست . آيت الله العظمى بروجردى آن موقع در قم خارج فقه واصول را مى فرمودند. خصوصيات و مزاياى درس فقه ايشان يكى اين كه : مساله فقهى را كه مى خواستند عنوان كنند حشو و زوايد را حذف مى كردند مثلا براى يك مساله فقهى در جواهر و غير آن هفت دليل هشت دليل ده دليل اقامه شده است ولى ايشان سعى مى كرد وقت را صرف بعضى مطالبى كه زائد بنظر مى رسد نكند حشو زوايد را حذف مى كرد. كلام را متمركز مى كرد در آن يك دليل دو دليلى كه دليل اصلى مساله بود و بيشتر در آن بحث مى كرد. گاهى هم ممكن بوداشاره مختصرى بكند به آن حشو و زوائد و خلاصه وقت زيادى صرف آنها نمى كرد.دوم اين كه :احاديثى كه پايه و ريشه مباحث فقهى است و مى خواست در درس فقه بخواند به طرز خاصى مى نوشت و مى آورد.اولا: دقيقا دسته بندى شده بود. ثانيا:از حيث سند و متن مورد بررسى قرار گرفته بود.از لحاظ سند كه حديث مورد بحث قرار مى گرفت طبقات روات را مطرح مى كرد خودش در طبقات روات خيلى كار كرده بود كه اگر لازم شد طرز كار ايشان را در رجال و طبقات روات عرض مى كنم . روات رااز لحاظ طبقات بطور كامل بررسى مى كرد. تعداد روات احاديث ما آنطور كه به ضبط آمده در حدود چهارده هزار نفراست كه در تنقيح المقال مامقانى كه شايد مبسوطترين كتاب رجال باشد در حدود چهارده هزار راوى را روى هم رفته نام برده و مورد بررسى قرار داده است .آقاى بروجردى اعلى الله مقامه به اندازه اى محيط به تراجم روات بود مثل اين كه اينان را بزرگ كرده هر كدامش كه نمام برده مى شد متولد شده كجاست در كجا زندگى كرده است از كبار كدام طبقه واز صغار كدام طبقه چند تاامام را درك كرده چه تاليف كرده است . خلاصه بقول بعضى از آقايان[ بعدالرجال بانامله]. باانگشت هايش رجال را مى شمرد.به اين ترتيب احاديث را مورد بحث و بررسى قرار مى داد و تا ممكن بود حاكم فقهى رااز شكم احاديث در مى آورد. كمتر ديديم دراين چند سال ايشان بااصل بااستصحاب و برائت مثلا يك مساله اى را بخواهد درست كند. بيشتر سعى مى كرد روى همان متن حديث حكم فقهى مورد بحث را در بياورد.سوم : سير تاريخى مساله : هر مساله فقهى را كه عنوان مى كردند سيرتاريخى آن مساله را هم بيان مى كردند كه در طول زمان اين مساله فقهى چه نشيب و فرازهائى را پيموده و مبدا پيدايش اين مساله فقهى در چه زمانى بوده در طول ازمنه واعصار در كتب عامه و خاصه اين مساله چه مراحلى را پيموده تاامروز نوبت تحقيق درباره آن به ما رسيده است .چهارم : نقل اقوال : در نقل اقوال اول معمولااقوال علماء عامه را نقل مى كرد با ذكر كتبشان گاهى اقوالشان رااز كتب خودمان نقل مى كرد مثلا آگاهى از كتب آتان مثل[ بدايه المجتهد و نهايه المقتصد] ابن رشيداندلسى و امثال آن و گاهى هم از [ خلاف] شيخ طوسى يااز[ تذكره] علامه [ منتهى] علامه نقل مى كرد و بعداز آن اقوال فقهاى شيعه را نقل مى كرد. معمولا بدون واسطه از كتبشان مى گرفت و به ما هم گاهى مى فرمود : من به كتاب[ مفتاح الكرامه] تا فرصت داشته باشم مراجعه نمى كنم. [ مفتاح الكرامه فى شرح قواعد العلامه] كه از سيدجواد آملى شاگرد بحرالعلوم است . سيدجواد آملى در سال 1226 وفات كرده است . دراين كتاب هم صاحب كتاب بيشتراين بوده كه اقوال فقهاى شيعه را نقل كند.ايشان فرمودند :[من تا فرصت دارم خودم مراجعه مى كنم به ماخذ و مدارك شما هم خودتان اقوال را از ماخذ و مدارك بلا واسطه بگيريد].بعد مى پرداخت به تاريخ صدوراقوال كه در چه تاريخى از صاحبانش وارد شده حتى اگر يكى از فقهاء كتب متعدد دارد و در آنها فتاواى مختلف دارد چون محيط بود مى دانست كه اين كتب كدام مقدم و كدام موخراست . در چه تاريخى علامه[ تذكره] را و در چه تاريخى [ منتهى] را تحرير كرده است . بطورى كه روشن مى كردنداين شخص كه داراى اقوال متعددى است نسبت به تعدد تاليفاتش متقدم و متاخر كدام است .اين اقوال مثلا نسبت به هم چه ترتيبى دارند؟ پنجم : بعداز نقل اقوال عامه و خاصه به مدارك اقوال توجه مى كردند و بالنتيجه مساله بسيار بسيار روشن مى شد. بطوريكه هر كسى كه در درس ايشان بود مساله كه تمام مى شد اصلا خودش صاحب نظر مى شد.اين را هم بايداضافه كنم در بحث بطورى بى طرفانه بحث مى كردند كه تا به آخر نرسيده كسى نمى دانست نظرايشان چيست ؟ و كداميك ازاين اقوال را اختيار خواهند كرد.حوزه : دسته بندى بر چه اساسى بود؟ طبقات سند يا محتوى ...استاد: براساس محتوى مثلا در كتاب قضا كه يك عينى مورد تداعى و دعوا قرار گرفته اين مى گويد مال من است آن يكى مى گويد مال من است آن وقت هردوشان بينه اقامه كرده اند هر دو مدعى اند.اينجا خوب بحث اين است كه بينه داخل مقدم است يا بينه خارج مقدم است ؟ داخل (داخل اليد) كسى است كه تسلط براين عين دارد خارج آن كسى است كه يد براين عين ندارد.اينجا بحث از مرجحات بين دو بينه است . مرجحاتى كه هست يكى داخل و خارج بودن است . يكى ديگراكثر واقل بودن است . يكى ديگر اعدال و عادل بودن است . مرجحات ديگر به شاهدها بر مى گردد. خلاصه اينجا مرجحات زياداست . مااينجا چند روايت داريم كه اگر عينى مورد دعوى قرار گيرد دو نفر با بيشتر بينه اقامه كنند بينه كداميك مقدم است . خوب روايات بايداينجا دسته بندى بشود مثلا دو تا خبر دال اند كه بينه داخل مقدم است . دو تا سه تا خبر دال اند كه بينه خارج مقدم است و هكذا.خوب بايداينجا را دسته بندى كنيم بعد بررسى كنيم كه رحجان يا كدام دسته است .البته دسته بندى هميشه از لحاظ محتوى است . يك دسته بندى هم گاهى از لحاظ سنداست . يكى از مهارتهاى آقاى بروجردى اين بود كه گاهى ازاوقات مى ديد در[ وسائل] در يك بابى پنج خبراست سه يا چهار خبر را به يك خبر برمى گرداند يك خبر مى افتاد يك طرف و آن چهارتاى ديگر مى شد يك خبر در مقابل آن يكى .اين چهار خبر را كه صاحب وسائل گفته از فلان كتاب و فلان كتاب و فلان راوى و فلان راوى ايشان مى فرمودند: براى ما ثابت است كه امام صادق[ ع] يك دفعه اين حكم را بيان فرموده اند منتهى هر كدام از راوى ها يك جور نقل كرده اند. حديث يكى است چون معصوم يكدفعه بيشتر نفرموده است لذا پنج تا خبر را مى كرد دوتا چون چهارتايش در واقع يكى بود.وامااز نظر رجال كارشان به اين ترتيب بود كه مى فرمودند: من تحصيل بصيرت به احوال رواة رااز كافى شروع كردم . فرمودند: كافى را گذاشتيم جلو اصولاو فروعا الان در هشت جلد كافى چاپ شده است : دو جلداصول و پنج جلد فروع و يك جلد هم روضه كافى است اساتيد كلينى را جمع كرديم كه روى هم سى وشش نفر بودند كه يكى از آنان على بن ابراهيم يكى ابوجعفرمحمدبن يحيى عطار يكى احمدبن ادريس كه كنيه اش ابوعلى اشعرى و هكذا. خلاصه بعد براى هر كدام يك جزوه قرار داديم مثلاازاول كافى تا آخر كافى آنچه كه كلينى از على بن ابراهيم نقل كرده ما دراين جزوه نوشتيم .البته متون را حذف كرديم ولى اسناد را نوشتيم .اين جزوه مال على بن ابراهيم . بعد يك جزوه ديگر براى محمدبن يحيى ابوجعفرعطار قمى اين هم خيلى خبر دارد. شايد بيشتراز على بن ابراهيم خبر داشته باشد. يكى ديگرازاينان احمدبن ادريس ابوعلى اشعرى است كه براى ايشان هم جزوه اى درست كرديم بعد رفتيم سراغ اساتيد اساتيد مثلا على بن ابراهيم از كى نقل كرده بيشتراز پدرش گاهى از غير پدرش .اين را هم در همان جزوه على بن ابراهيم نوشتيم . بعد جزوه محمدبن يحيى از كى نقل كرده باز در جزوه اش نوشتيم ( اينكار را شما هم انجام دهيد. بنده يك وقت كردم و تا حدى انجام دادم ).بعد رفتيم سراغ اساتيداساتيد آن سى وشش تا و همينطور تا برسيم به امام ادامه داديم و همه را در جزوه هاشان نوشتيم . در حدود پانزده هزار حديث دراصول و فروع كافى هست .اين كار كه تمام شد همين كار را درباره تهذيب انجام داديم . دراستبصار لازم نيست چون هر چه در استبصار هست در تهذيب هست . در[ من لا يحضره الفقيه] هم اين كار لازم نيست . چون مرحوم صودوق در نقل احاديث نوعا آن آخرين راوى را ذكر مى كند زراره مثلا. بعد يك مشيخه دارد در آخر[من لا يحضره الفقيه] كه آن خيلى لازم است كه هر چه از زراره نقل كرده ام مثلا طريق من به او ازاين راه است و بوسيله اين اشخاص . مهمش دراينجا همان كافى است و تهذيب . و كافى از تهذيب مهم تراست زون با هم فرق دارند. كلينى رسمش اين بوده كه در تمام روايات از خودش تا معصوم اسناد را ذكر كرده است . ولى شيخ طوسى اين كار را نكرده حديث را كه از كتب مى گرفته اسناد رااز خودش تا آن كتاب نقل نمى كرده و در آخر كتاب در مشيخه ذكر كرده است . آن وقت چون اصول اربع ماه در آن زمان نوعا در دسترس اينان بوده مثلا كتاب احمدبن محمدبن خالد در پيش شيخ طوسى بوده حديث رااز كتاب او نقل كرده ديگراز خودش تااو سه چهار تا واسطه مى خورد آنان را ذكر نمى كرد و آخرش در مشيخه گفته هر وقت اسم فلانى را بردم واسطه ميان من واو فلانى است . و كار حضرت آيت الله بروجردى اول در كافى بوده بعد در تهذيب و كسى كه بخواهد كاراو راانجام بدهد مى فهمد كه چند بار بايداين كتاب را ورق زده باشد.نتيجه :ايشان چند نتيجه گرفته بود. يكى اين كه : تعداد روايات هر يك ازاين روايان را بدست آورده بود بعد تقسيم كرده بود به ابواب فقه .در[ صلوه] چند حديث در[ زكوه] چند حديث . تعداد روايت روايان كه بدست آمد شخصيت راوى هم بدست مى آيد. يكى دو حديث يكى ده حديث يكى پانصد حديث يكى هزار حديث دارد. معلوم است كه آن هزار حديث داشته از علماء بزرگ بوده است آن كه دو تا حديث داشته معلوم است شخص عادى بوده است يك وقت راهش افتاده خدمت امام يك حديث پرسيده است .دوم : بدست آوردن واسطه هائى كه گاهى حذف مى شد. براى اين كه مى بينيم اين راوى از فلان كس صد جا با واسطه نقل كرده يك جا بدون واسطه معلوم مى شد اينجا واسطه افتاده است . آن زمان عنايت زياد بود كه سند عالى باشد. علو سند به آن است كه واسطه كمتر باشداگر راوى دستش مى رسيد به آن شخص ازاو نقل مى كرد ولى مى بينيم همه جا با واسطه و يكجا بدون واسطه نقل كرده است دراينجاست كه تقريبا ظن واطمينان حاصل مى شود كه واسطه افتاده است .سوم : تميز مشتركات براى اين كه مى بينيم فلان كس از حسن نقل مى كند و گاهى مى گويد حسن بن يحيى معلوم مى شود آنجا كه حسن گفته حسن بن يحيى مرادش هست حسن بن عيسى مرادش نيست . براى اين كه پنجاه جا گفته حسن و پنجاه جا گفته حسن بن يحيى . حسن بن عيسى هم داريم معلوم مى شود كه استادش حسن بن يحيى بوده نه حسن بن عيسى .چهارم : تحريف و تصحيف هم بدست مى آمد.اين كه همه جا مى گويد عاصم بن حميد در يك جا نوشته قاسم بن حميد معلوم مى شود اينجا غلط است . نسخه غلط نوشته و عاصم با عين است .خلاصه فوائد زيادى ايشان از كار گرفته بودند. بعد طبقه بندى كرده بودند.اصحاب پيامبر صلوات الله و سلامه عليه مثل ابوذر و سلمان طبقه اول زراره و محمدبن مسلم طبقه چهارم بودند.اساتيد كلينى طبقه هشتم هستند. خود كلينى طبقه نه است . صدوق طبقه ده است . شيخ مفيد و سيدمرتضى يازده اند. شيخ طوسى طبقه دوازده . بعدا تا خودش آمده بود خودش طبقه سى وششم بود.شيخ آقا بزرگ در كتاب[ مصفى المقال فى علم الرجال] طيقه بندى را ذكر كرده نوشته است در طبقه بندى اختلافاتى هست . نوشته بود محمدتقى مجلسى طبقه بندى كرده بود ولى ايشان به عكس آقاى بروجردى از خودشان شروع كرده بود تا به پيامبر برسد.ديگراز خصوصيات آقاى بروجردى اين بود كه ايشان اهميت زيادى مى دادند به بزرگان و زنده كردن آثار علمى بزرگان و سعى مى كردند كه آثار علمى احياء شود لذا در زمان ايشان به همت واراده ايشان كتابهاى زيادى به چاپ رسيد.از جمله اينها همان كتاب[ جامع الرواه] بود كه ملامحمداردبيلى كه از شاگردان علامه مجلسى است نوشته است . اين كتاب زمان مجلسى نوشته شده است ودر[ الذريعه] هم يك چيز جالبى درباره آن هست مى گويد:[وقتى ايشان اين كتاب را نوشت و تمام كرد از علماءاصفهان دعوت كرد - مثل مجلسى و آقا جمال خوانسارى و عده اى را نام مى برد - كتاب را به آنان نشان داد و گفت كه شما يك خطبه اى بر آن بنويسيد. آنجا دارد كه علامه مجلسى نوشتند:[بسم الله الرحمن الرحيم] بعد فلان نوشت[ الحمدلله] آن يكى نوشت[ زين قلو بنا بمعرفه الرجال] آن يكى نوشت[ الثقاه العدول] همينطور هر كدام ازاين علماء كه بودند و زياد هم بودند يك جمله دو جمله نوشتند تا خطبه كتاب تمام شد.خلاصه ايشان اهميت مى دادند به احياء كتب . در زمان آقاى بروجردى [ خلاف] شيخ طوسى كه تا آن زمان چاپ نشده بود چاپ شد. [جامع الرواه] چاپ شد.ايشان آثار خودشان را چاپ نمى كردند. فكر مى كردند كه آثار علماء ديگر را چاپ كنند كه نام آنان زنده باشد و در درسشان هم وقتى نام هر عالمى را مى بردند خيلى بااحترام و تجليل ازاو نام مى برد.ايشان احترام زيادى براى كتب علمى و دينى قائل بود. خودشان مى گفتند: من دراطاقى كه كتب حديثى باشد حتى يك حديث داشته باشد. قرآن كه مقامش بالاتراست - در عمرم نخوابيده ام و خيلى عجيب است كه اين قدراحترام قائل بوده براى حديث .البته بعضى از علماءاينطور بوده اند مثلا در حالات[ ملاآقاى دربندى] هست كه بى وضو دست به كتاب حديث نمى زد دراطاق حديث پايش را دراز نمى كرد. كتاب حديث رااول مى بوسيد بعد مطالعه مى كرد.ايشان هم دراطاقى كه كتاب حديث بود پايش را دراز نمى كرد. گاهى ازاوقات در ضمن بحثشان مى فرمودند: من گاهى به قدرى غرق مطالعه مى شدم كه يك مرتبه مى شنيدم صداى اذان صبح مى آيد يا شام كه آورده بودند هنوز مانده بود و موذن اذان صبح مى گفت .حوزه :نظرايشان درباره اصول چه بود و دراستنباط احكام فقهى چقدر به اصول فقه متكى بودند؟ استاد: دو مطلب هست : يكى اين كه در فقه ما چه اندازه از مسائل فقهى را براصول استوار كنيم اين يك مساله . مساله ديگراين كه خواندن و دانستن علم اصول وارزش علم تا چه اندازه است . بايد عرض كنم كه ايشان علم اصول را خيلى خوب بلد بود واهميت مى داد و در مورد علم اصول هم يك مجتهد كاملى بود.ارزش زياد براى اصول قائل بود. منتهى در بحث اصول هم مانند فقه مسائل اصلى را اهميت مى دادند. خلاصه ايشان به علم اصول اهميت مى داد اماايشان فروع فقهيه را نوعااز شكم احاديث در مى آورد كه حتى الامكان نوبت به اين نرسد كه بخواهيم براساس اصول مطلب رااستوار كنيم .اين دليل نمى شود كه ما بگوئيم علم اصول علم زائدى است واين را هيچوقت نبايد ما بگوئيم . حضرت امام هم كه نظر دارند به فقه سنتى و درسهاى سنتى اين است كه اينها بايد محفوظ باشد. خوب اين يك مهارتى بود درايشان كه سعى مى كردند مسائل فقهى را از همان متن خبر در بياورند مثل شيخ طوسى .شيخ طوسى دراول مبسوط نوشته اند: [فقهاى عامه بر ما طعن مى زنند كه شما به قياس واستحسان عمل نمى كنيد. در تفريع فروع مثل ما نيستيد و به همان احاديث اكتفا مى كنيد و لذا فروع فقهى كمتر داريد. من خواستم به آنها نشان بدهم كه از همين احاديثى كه در دست ما هست ما چقدر مسائل فقهى مى توانيم استخراج كنيم واين[ مبسوط] را نوشتم كه نشان بدهم ما كه به قياس و استحسان عمل نمى كنيم مى توانيم از دل همين احاديث بيش از فروع فقهى شما بدست بياوريم .نكته ديگرى كه لازم مى دانم عرض كنم اين است كه : آقاى بروجردى خيلى به اقوال قدما و شهره قدما اهميت مى دادند.ايشان مى گفتند:اينان در زمانى بوده اند كه كتب بيش از آنچه كه الان در دست ما هست وجود داشته و در دسترس بوده است . بعلاوه به زمان معصوم عليه السلام نزديكتر بوده اند.ازاين جهت اگر ببينيم آنان به يك مطلبى فتوا داده اند ولى اين كه ما مدركى درباره آن فتوا و آن مساله در دست نداشته باشيم نمى توانيم به اين آسانى برخلاف آنان فتوا دهيم .فقها و بزرگانى امثال شيخ مفيد سيدمرتضى و شيخ طوسى مسلما بدون مدرك فتوا نمى داده اند و در مقام فتوا دقيق بوده اند ورع بوده اند. ازاين جهت ما نمى توانيم بر خلاف شهره قدما فتوا بدهيم و چون ايشان قائل بودند به اينكه حجيت اخبار آحاد از جهت بناا عقلاءاست بناا عقلا هم براساس اطمينان است .ازاينجاست كه اگر خبرى ضعيف باشد ولى قدما به آن خبراعتماد كرده باشند و بر طبق آن فتوا داده باشند اطمينان حاصل مى كنيم كه قرائتى در بين بوده است كه دلالت بر صدور آن خبر داشته است و بايد به آن عمل كنيم . و به عكس اگر خبرى دراعلى درجه صحت باشد ببينيم كه فقهاى بزرگ از آن اعراض كرده اند و بر طبق آن فتوا نداده اند در اينجا اطمينان به صدور آن نداريم كه از معصوم صادر شده باشد. ممكن است معارض بوده به اقواى منها ياادل منها ازاين جهت ديگر آن براى ما حجت نيست . خلاصه اهميت زيادى ايشان براى شهرت متقدمين قائل بودند.آيت الله بروجردى در نتيجه سبك تدريس كه گفته شد تحولى در طرز درس فقه در حوزه مقدسه قم بوجود آورده زيرا توجه دادن به كتب عامه واقوال عامه وادله اى كه آنان دارند و سير تاريخى مساله را درطى قرون واعصار بيان كردند و توجه دادند به اين نكته كه ائمه عليهم السلام در زمانى صادر شده كه فتاواى فقهاء عامه بدون توجه به مكتب اهل بيت[ ع] و فقط براساس كتاب و سنت پيغمبر[ص] آنهم آن اندازه كه آنها در دست دارند و با آن اساسى كه آنها در دست دارند (قياس و استحسان ) صورت مى گرفته است . در آن زمان ائمه[ ع] آن اخبار را فرمودند در برابر آنان . بايد ببينيم در دسترس آنان چه بوده چه مى گفتند كه امام اين روايت را در برابر آنان گفته است . مى فرمودند: بدون توجه به فقه عامه و روايات عامه اگر كسى بخواهداستنباط كند فقهش فقه كاملى نخواهد بود. موقعى استنباط ما كامل خواهد بود كه تسلط و توجهى به فقه عامه داشته باشيم . خودش هم اينجورى بود. بنابراين حولى در حوزه قم بوجود آمد و تاكنون الحمدلله باقى است .حوزه : كتابهاى فقه كه ايشان تدريس كردند چه بوده است ؟ استاد: حدودا آنچه بنده يادم هست ايشان اجاره و صلوة را كه فرمودند بعد يك مقدارى قضا گفتند سپس فرمودند:[ فكر مى كنم كه از اين درس ما سوءاستفاده بشود]. چون در آنزمان ممكن بودافرادى در قضاوت از ديدگاه فقهى مهارت پيدا كرده قاضى زمان طاغوت بشوند.اين بود كه قضا را يكى دو ماه گفتند و تعطيل كردند و رفتند سراغ كتاب ديگر كه كتاب خمس است و خمس ايشان هم بطور مختصر چاپ شد بنام [زبده المقال فى خمس الرسول والال] .حوزه : لطفااز برجتستگيها و ويژگيهاى حضرت آيت الله بروجردى را بيان كنيد؟ استاد:از ويژگيهاى آيت الله بروجردى چند نمونه بخاطر دارم كه بيان مى كنم :