قلمـرو شـريـعـت* - قلمرو شریعت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قلمرو شریعت - نسخه متنی

محمد تقی مصباح یزدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

قلمـرو شـريـعـت*

نويسنده: مصباح يزدي

دين عبارت است از (اعتقاد به يك امر قدسي). تعبيري كه آن ها مي كنند اين است: اعتقاد به يك امر مقدس و انجام رفتارهايي بر اساس اين اعتقاد. اما اين كه امر قدسي چيست؟ ملاك آن چيست؟ بحث هايي دارند كه چندان مطلب صحيحي به دست آدم نمي دهد.

كسان ديگري آمده اند و گفته اند كه دين اصلا يك تجربه شخصي و يك حالت دروني و روحي است كه يك فرد در دورن خودش ان را درك مي كند و لذا اصلا قابل ارايه به ديگران نيست. خوب، اگر اين باشد كه ما اصلا بحثي نداريم. بحث ما ير حالات شخصي افراد نيست، بحث ما سر چيزي است كه از نظر عقلي بتوانيم روي آن بحث كنيم و بگوييم اين درست است يا درست نيست. بحث ما در اين است كه قلمرو دين تا چه اندازه است؟ آيا شامل رفتارهاي حقوقي،
سياسي و اقتصادي مي شود يا نه؟ آن تجربه شخصي كه كشش اين حرفها را ندارد، به بحث ما راتباط پيدا نمي كند.

عده اي ديگر گفته اند كه دين فقط يك سلسله عقايد است. لازمه آن سخن اين است كه ما مطلقاً احكام و دستورات عملي را جزء دين ندانيم. كساني هم عكس اين تعريف را گفته اند كه دين ربطي به اعتقادات ندارد و فقط مجموعه رفتارهايي است كه بعضي اشخاص به نام دين انجام مي دهند!

ما در مقابل اين نگرش هاي مختلف يا تعريفهاي مختلفي كه از دين ارايه مي دهند، لازم است يك موضع مشخصي داشته باشيم و باطرف بحث خود در آن توافق كنيم.

اصل مفهوم دين، هم شامل دين حق مي شود و هم شامل دين باطل. حال ما مي خواهيم ببنيم كه كدام مصداق از دين، حق و كدام يك باطل است.

اين معناي عام دين را ما قبول كرديم، منتها كفتيم اگر خواستيم درباره دين بحث كنيم، بايد تعريفي از دين ارايه دهيم كه بر دين اسلام منطبق باشد. وقتي كه موسي(عليه السلام) تشريف آوردند تا فرعون را هدايت كنند، فرعون به مردم گفت: "أخاف أن يبدل دينكم"(1). آن ها كه خداپرست نبودند. فرعون رب اعلايشان بود و بت پرستي هم مي كردند. اما فرعون گفت "أخاف آن يبدل دينكم". همين بت پرستي منظورش بود. مي گفت: مي ترسم موسي بيايد و دين شما را تبديل كند. خرابتان بكند "ويذهبا بطريقتكم المثلي"(2)و اين روش ايده آلي را كه شما داريد. از شما بگيرد. از تهاجم فرهنگي موسي مي ترسيد. پس مي شود دين را به بت پرستي هم اطلاق كرد. اما ما كه از آن دين دفاع نمي كنيم، مگر ما از هر ديني به هر معنايي دفاع مي كنيم؟ اين ديني كه ما از آن دفاع مي كنيم، مصداقي از عام هم ارايه بدهيم، غلط نيست. منتهي بايد در محل بحثمان توجه داشته باشيم كه ما از آن معناي عام دفاع نمي كنيم،

اين سه سؤالي است كه در بين همه سؤالاتي كه دادند مربوط به بحث گذشته ما مي شود. حالاتوضيحي بدهم كه جرا اين اشكالات وارد نيست؟

همين طور كه ملاحظه فرموديد، يك وقت است كه ما مي خواهيم بگوييم دينداري درست است، و يك وقت است كه ما مي گوييم دين چه استعمالاتي دارد؟ جه معاني دارد؟ حتي در قرآن به جند معنا است؟ كه گفتيم آيات زيادي داريم كه دين در قرآن به معناي روز جزا هم استعمال شده است ولي آن مورد بحث نيست. در نتيجه، ما بايد تعريفي از دين به دست بياوريم. اين تعريف چگونه به دست مي آيد؟

پس براي تعريف دين جه كار بايد بكنيم؟ اولا ما در صدد هستيم كه يك تعريف لفظي از دين ارايه بدهيم ; يعني معناي اصطلاحي را بيان كنيم. پس ما در مقام تعريف لفظي هستيم. مي خواهيم بگوييم كه اين لفظ دين جه معنايي دارد. در حقيقت، تعريف ما نوعي شرخ الاسم است يا اگر دقيق تر بخواهيم بگوييم نوعي شرح اللفظ است. ما مي خواهيم بگوييم كه دين در اصطلاح به چه معناست. اگر خواستيم تعريفي ارايه بدهيم، اين تعريف باز آن تعريف منطقي كه در كتاب هاي منطق خوانده ايم نخواهد بود. بنابر اين، دين اصطلاح خاصي است، لذا بايد دقيقآ عناصر اين اصطلاح را مشخص كنيم، منشاء انتزاع اين اصطلاح را كشف كنيم ; يعني بگوييم اين اصطلاحي كه درست كرده اند، منشأ انتزاعش چيست؟ راهش چيست؟ ببينيم كه چگونه بر سر اين اصطلاح بايد با طرف مقابلمان توافق كنيم؟ اصلا خودمان چگونه اين اصطلاح را تبيين مي كنيم؟ آيا بنشينيم و به سليقه خودمان بگوييم دين يعني اين!؟ در اين جا مي گوييم كه اين اصطلاح كاشف از امري است كه اصلي ترين منبع شناخت آن قرآن است. آن ديني كه مي گوييم، آن اصطلاحي كه همه مي دانيم اجمالا چيزي است به نام اسلام. اين اسلام، راه شناختي دارد، منبع شناختي دارد و اصلي تري منبع آن قرآن است.

بهترين راه اين است كه موارد استعمال دين را در قرآن پيدا كنيم و آن ها را بگذاريم كنارهم، و يك تعريف جامع و كامل از آن ها انتزاع كنيم موارد استعمال را بررسي كرديم و ديديم كه دين يك جابه معناي لغوي خاصي است كه معني جزا و پاداش و غيره دارد، گفتيم كه اين معنا محل بحث ما نيست. موارد زيادي هست. هم كه دين به همان معنايي كه ما مي دانيم. به كار رفته است آن موارد استعمال را كه بررسي كرديم، ديديم آن تعريفي كه جامعه شناسان گفته اند، كه دين يك امر شخصي است، تجربه ي شخصي است، يا فقط اعتقادات و رفتار است، هيج كدام از اين ها درست نيست. ديني كه اسلام مي گويد تنها يك تجربه شخصي است كه ا طرف خدا آمده. تجربه ي شخصي را كه پيغمبر از طرف خدا نمي آورد.

پس دين مطلقاً به اين معنا نيست. دين به معناي اعتقادات، لازمه اش اين است كه شامل احكام عملي، دستورات عملي و امور غير اعتقادي نشود. نيز به آياتي استناد كريم كه دين در آن ها مربوط به رفتارها، دستور العمل ها و احكام است. از جمله: "ان عدة الشهور عند الله اثني عشر شهراً "(1) كه اصلا راجع به اين است كه سال، چند ماه است. شما بايد ماه ها را معتبر بشماريد، چهار تاي آن حرام است و احكام خاصي دارد ; مثلا جنگ در آن ها حرام است و كارهاي ديگري واجب يا مستحب است. اين مربوط به رفتار انسان است، اعتقادات نيست. بعد مي فرمايد: "ذلك الدين القيم" (2) اين كه مي گوييم سال دوازده ماه است و چهار ماه آن حرام است. اين دين استوار است. اگر دين فقط اعتقادات بود كه دين استوار نام نمي گرفت. پس معلوم مي شود قوانين رفتاري و عملي و حتي تعيين موضوعات شرعي اين ها جزئي از دين است. پس اين تعريفهايي كه گفتند هيچ كدام تعريف جامع و كاملي نيست و آن ديني كه اسلام دين مي داند آن نيست كه آن ها تعريف كرده اند. آن تعريف كه كم و بيش مرتبط است. اين است كه آيا دين فقط اعتقادات است يا فقط رفتارها است؟ جواب اين است كه هم اعتقادات است، هم ارزش ها و هم احكام فردي و اجتماعي است. پس اسلام مجموعه ي اعتقادات و احكام فردي و اجتماعي را دين مي داند. اگر همين تعريف را بپذيريم يك سؤال مطرح مي شود كه آن اين كه كسي كه داراي اعتقادات سلبي است، مثلا اعتقاد دارد كه خدايي نيست، قيامتي در كار نيست، حساب و كتابي نيست، پيامبران - نعوذبالله - دروغگو بوده اند، انسان هيچ مسئوليتي ندارد كه اعمالش رقص و موسيقي و شادي و اين هاست، آيا آن مجموعه اعتقادات را با مجموعه اين احكام رفتاري مي شود دين ناميد يا خير؟ اگر كسي بگويد به اين معنا اصطلاح مي كنيم كه دين شامل اينها هم مي شود، ما هيج دعوايي با او نداريم (لامشاحه في الاصطلاح) ما در اصطلاحات سختگيري و مضايقه نداريم. ايشان دلش مي خواهد اين راهم بگويد دين ; هيچ اشكالي هم ندارد. اما آن ديني كه ما از آن بحث مي كنيم، چنين معنايي ندارد، براي اين كه د منابع اسلامي هيج كجا دين به اين معنا به كار نرفته است.

هرجا در قرآن كلمه دين به كار رفته، به يك نحوي با خداپرستي ارتباط دارد. همه جا بحث اين است كه يك خداست يا چند خدا؟ بايد خداي واحد را پرستيد يا پرستش بتها هم جايز است؟ آيا پرستش ملائكه و انبياء هم جايز است؟ بحث سر اين ها است. بحث سر اين است كه بت نپرستيم. آنهايي هم كه بت مي پرستيدند نمي گفتند كه الله نيست، مي گفتنند "ما نعبد هم ألا ليقر بونا الي الله"(3)بت پرستي آن هم وسيله اي است براي تقرب به الله، آن ها هم الله را منكر نبودند. هر جا در قرآن صحبت از دين مي شود، محور اصلي اش خدا پرستي است. منتهي دين باطل آن است كه در تشخيص مصداق خدا اشتباه كرده است.

هيچ كجا دين در قرآن نيامده كه دين را در جايي كه مسأله ي خداپرستي مطرح نبوده اطلاق كرده باشد. وسيع ترين موردش مسأله ي پرستش است. وسيع ترين موردش همين "لكم دينكم ولي دين" است كه پيغمبر به مشركان مي فرمايد: دين آن ها مبتني بر انكار خدا و انكار پرستش نبود، صحبت اين بود كه چه چيزي را بپرسيم؟ گفت: "لا اعبد ما تعبدون".(4) پس در دين آن ها هم كه پرستش بت ها. جاي كه اعتقاد به اله و معبود مطرح نباشد، ما نديده ايم كلمه ي دين استفاده شود.

پس تعريفي كه بر اساس موارد استعمال قرگني به دست آورده ايم اين است كه انسان معتقد به خداي معبودي باشد و لو را پرستش كند و امر او را اطاعت نمايد اين مي شود دين. اين تعريف شامل دينهاي في الجمله باطل هم مي شود ; مسحيت يهوديت، زرتشت.

همه دين هايي است كه خدا نازل كرده اسم همه آنها اسلام است. از اين جا يك تعريف ديگر براي دين به دست مي آيد، نه تعريف مفهومي. حالا بگذريم، از اين اصطلاح شرح اللفظ يا شرح الاسم. آن هما اندازه اي بود كه مي خواستيم اجمالا بفهميم كه اي لقظي كه مي گوييم جه معنايي از آن به دست مي آيد. هر جه گفته شد در واقع تحليلي بود از همان مفهوم اجمالي دين. وقتي كه مي گفتيم: "الانسان حيوان ناطق"، حيوانيت و ناطقيت داخل مفهوم انسان است، اما يك وقت مي خواهيم به علل اربعه تعريف كنيم به طوري كه حقيقت عيني چيزي به دست بيايد اين جا است كه به خود تحليل مفهوم نمي شود اكتفا كرد، بايد چيزي زايد بر آن مفهوم اصلي به دست آيد. اين ديني كه دين حقيقي است و بايد قبول كرد و از آن دفاع كرد ماهيت اش چيست؟ چه جوري چيزي است؟ مفهومش كه به منزله فصل حقيقي باشد براي اين مي شود "ان الدين عند الله السلام "(1) دين ممكن است اعتقاد به خدا و پيامبر باشد ولي خيلي چيزهايي كه خدا گفته قبول ندارد و روشي كه خدا گفته قبول ندارد، يعني خود را ملزم نمي دانند. اين دين حق نيست، دين عند الله يعني ديني، كه خدا دين مي داند. دين واقعي چيست؟ "الاسلام". حالا يك مقداري در موارد اسلام توضيح دهيم. اجمالا معناي لغوي اسلام، تسليم بودن است، اما تسليم بودن در مقابل چه چيزي؟ در مقابل هر چيزي؟ آيا دين حقيقي نزد خدا اين است كه بنده تسليم مطلق، يعني منفعل محض باشد، از خود هيج فعاليتي نداشته باشد، استقلالي در فكر و نظر نداشته باشد؟ اين پست ترين سقوط انسانيت است، تسليم در مقابل آن كسي كه بايد تسليم او بود! چون همه چيزما از آن اوست. تكوينا كه همه چيز ما تسليم اوست، اختيارا هم بايد اين كار را بپذيريم. پس دين حق يك تعريفي دارد و اين كه واقعيت عيني را نشان دهد كه انسان اختياراً خود را در اختيار خدا بگذارد. اسلام يعني همين "الاسلام هو التسليم"، فرمايش امام علي(عليه السلام) در نهج البلاغه است، تسليم در مقابل آن كسي كه بايد تسليم او شد: "وله آسلم من في السموات و الارض"(2) پس دين حقيقي تسليم شدن در مقابل الله است. پس بايد او اعتقاد به الله داشت و بعد به پرستش او در آمد و بعد دستورات او را عمل كرد اين مي شود دين. اين چيزي است كه ما از آن دفاع مي كنيم.

* ياس، ش 7

/ 1