در گفتگو باحضرات آيات عباسعلى عميد زنجانى ـ محمد هادى معرفت ـ سيد نور الدين شريعتمدارى
.... آنچه فراروي خوانندگان محترم قرار دارد، ميزگردي است كه درباره مباني انديشه هاي سياسي حضرت امام خميني (ره ) به ابتكار شوراي مديريت و جامعه مدرسين حوزه علميه قم به مناسبت يكصدمين سال ميلاد امام خميني در مهر ماه 1378 در مدرسه فيضيه برگزار گرديده است . به همين خاطر اهميت بحث و مناسبتي كه با مباحث اين شماره فصلنامه علوم سياسي دارد، تقديم خوانندگان محترم مي شود. بسم الله الرحمن الرحيم. الحمد لله رب العالمين و الصلاه و السلام على سيدنا و نبينا ابى القاسم محمد(ص). ضمن عرض تبريك به مناسبت ميلاد حضرت زهرا سلام الله عليها و يكصدمين سال ميلاد حضرت امام خمينى(ره) حضور حضار محترم, علما, استادان, فضلا و طلاب محترم حوزه علميه قم, ميزگرد بنيادهاى فقهى كلامى انديشه سياسى حضرت امام را با حضور حضرات آيات, آيت الله عباسعلى عميد زنجانى, آيت الله محمد هادى معرفت و آيت الله سيد نورالدين شريعتمدار جزايرى شروع مى كنيم. موضوع بحث اين ميزگرد, انديشه سياسى حضرت امام است. من سوالات را با اجازه استادان محترم و حضار ارجمند مطرح مى كنم. با توجه به اينكه استادان محترم شركت كننده در اين ميزگرد, هر سه از بزرگان فقه سياسى اسلام هستند و تحقيقات گسترده اى را در دايره فقه سياسى و انديشه هاى سياسى دارند; بنابراين, هيچ ترتيبى در طرح سوالات وجود ندارد و من ترجيح مى دهم كه سوالات را به ترتيب از حضرت آيت الله عميد زنجانى طرح كنم و استادان محترم هم پاسخ خواهند داد. آيت الله عميد زنجانى اولين سوالى را كه طرح مى كنم مربوط به مبانى انديشه هاى سياسى حضرت امام است: آيا انديشه سياسى حضرت امام صرفا بر بنيادهاى فقهى استوار است, يا از مبانى فلسفى و كلامى حضرت امام نيز الهام گرفته است؟ آيت الله عميد زنجانى: بسم الله الرحمن الرحيم. من هم به نوبه خودم, سال امام, ميلاد امام و ميلاد مسعود حضرت صديقه كبرى را به همه حضار محترم تبريك عرض مى كنم. اميدوارم كه اين بحث تخصصى به ميزان وقتى كه براى آن صرف مى شود, مفيد و موثر باشد. البته جناب دكتر فيرحى سوال را كه مطرح كردند; وشايد اشاره به اين نكته را لازم نديدند كه خواه ناخواه اين موضوع, يك بحث تخصصى است; يعنى ما به مقدمات مباحث نمى پردازيم. مسإله اى به اين اهميت, نياز به يك سلسله تمهيدات دارد و خواه ناخواه, فارغ از آن مباحث مقدماتى در يك سطح تخصصى به مسإله پرداخته مى شود. انديشه سياسى امام با تمام جامعيتى كه دارد, متبلور در مسإله فقهى ولايت فقيه است. ولايت فقيه تمام انديشه سياسى امام نبوده و تنها يكى از برجسته ترين مظاهر انديشه سياسى امام است. به خاطر اهميت و به لحاظ جايگاه فقهى اش در مجموعه انديشه سياسى امام, از يك ويژگى و برجستگى خاصى برخوردار است. البته اگر ما به مبانى فقهى امام; بخصوص در بحث ولايت در كتاب ((البيع)) توجه داشته باشيم, مسإله ولايت فقيه صرفا يك مسإله فقهى است; يعنى امام در بحث ولايت فقيه, صرفا مسإله را بر اساس مبانى و بر اساس منطق فقه, بررسى كرده اند. به اصطلاح جديد, متدلوژى حاكم و منطق حاكم بر بحث امام, منطق فقهى است. امام با توجه به اصولى كه در اصول فقه براى استنباط احكام فقهى تبيين مى شود, مسإله را مطرح كردند و نتيجه نهايى هم از آن گرفتند و در اين بحث فقهى, مسإله فلسفى و كلامى ديده نمى شود. اگر امام در تبيين مسإله ولايت فقيه به مباحث عقلى پرداخته اند; اين مباحث عقلى به معناى فلسفى نيست و منظور ايشان, عقل نظرى نيست, بلكه عقل عملى است و همچنين به معناى عقل كلامى هم نيست. به معناى عقلى است كه در اصول فقه مطرح مى شود و در كنار كتاب و سنت و اجماع قرار مى گيرد. مى دانيم كه امام در تبيين ولايت فقيه, به مسائل عقلى بها دادند و حتى بخشى از بحث را به عنوان يك ضرورت عقلى مطرح كردند; ولى اين, به معناى آن نيست كه بحث ولايت فقيه از حوزه فقهى خارج شده و به حوزه فلسفى يا كلامى كشانده شده است. بنابراين, اگر ما متن بحث و شيوه بحث امام و منطق حاكم بر بحث امام را در كتاب ((البيع)) ببينيم ـ كه خوشبختانه من در درس امام هم حضور داشتم و تقريرات اين بحث را نوشتم, حالا كتاب ((البيع)) به قلم شريف خود امام است ـ امام شيوه بحثشان چه در درس و چه در كتاب ((البيع)) فقهى است; يعنى منطق حاكم, منطق فقهى است. اين پاسخى كه من عرض كردم به اين بخش از سوال مربوط مى شود كه امام در بحثشان تا چه اندازه اى به مسائل فلسفى و كلامى بها داده اند؟ پاسخش اين است كه در اين بحث, اصلا مباحث فلسفى و كلامى ديده نمى شود. منطق امام, منطق فقهى خالص است. امام به عنوان يك فقيه و به عنوان يك استنباط فقهى و نتيجه گيرى از ادله فقهى, بحث كرده اند. اما با توجه به جامعيت امام در بعد فلسفى ـ زيرا كه امام صرف نظر از اينكه يك فقيه عالى مقام بود, يك فيلسوف و صاحب نظر در فلسفه بود. امام سالها به عنوان يك صاحب نظر در فلسفه تدريس كردند ـ مى توان گفت; تا آنجا كه امامت به مباحث كلامى مى خورد, چون خود اين مسإله جاى بحث دارد كه آيا امامت يك بحث كلامى است و يا بحثى فلسفى است. در آثار فيلسوفانى مانند بوعلى و فارابى, مسإله امامت مطرح شده و در سبك و سطح فلسفى, در سلسله مراتب تكوين و عقول قرار گرفته است و به عنوان يك بحث فلسفى قابل تلقى است. كما اينكه فارابى و بوعلى سينا همين مسإله امامت را در دنباله مباحث فلسفى شان آورده اند. بنابراين, اگر ما بخواهيم امامت را تا آنجا كه مربوط به مباحث كلامى است; يعنى اختلاف مذاهب كه ريشه فلسفى دارد, بررسى كنيم; از آنجا كه امام صاحب نظر در اين مسائل است, سوال اين است كه امام به مسائل فلسفى و كلامى در مباحث انديشه سياسى خود تا چه اندازه بها داده است؟ مسلما اگر آثار امام ديده شود, امام مسإله امامت را با يك ديد ديگرى مى نگرد. امامت را همان طورى كه اميرمومنان در خطبه شقشقيه, تعبير به قطبيت مى كند (و انه إن محلى منها, محل القطب من الرحى) امامت نه تنها قطب جامعه انسانى; بلكه جهان تكوين, و واسطه در فيض است. اگر با اين ديد عرفانى نگريسته شود و با اين ديد فلسفى نگريسته شود, بايد گفت كه امام فرصت آن را نيافتند كه مسإله ولايت را باز كنند و يك صورت بازترى از آن را ارائه دهند. حتى احكام حكومتى هم فقهى است. احكام حكومتى كه ولى فقيه مى تواند بر اساس تشخيص مصالح جامعه و مصالح عباد, احكام اوليه را تحت الشعاع قرار بدهد, باز اين, بعد فقهى دارد. اما اينكه بعد عرفانى و فلسفى امامت در اين زمينه تا چه حد مى تواند گسترش پيدا بكند؟ شايد از همان مقوله هاى ناگفتنى است كه امام يكى دو بار اشاره فرمودند كه مسائل بسيارى هست كه من هنوز فرصت و مناسبت لازم براى بيان آن را نمى ببينم. بنابر اين كلامشان چون ولايت فقيه نيابى است مخصوصا بر اساس نظريه نصب ـ كه امام, فقها را نايب عام در زمان غيبت قرار داده و نصب كرده است بنابر نظريه نصب ـ امامت نيابى كاملا قابل استنباط است. يعنى همان امامتى كه در بعد كلامى, بر اساس منطق عقلى پيش بينى مى شود, همان طورى كه نبوت ضرورت دارد, ضرورت نبوت در بعد رهبرى و امامتش بعد از پيامبر هم ادامه دارد كه بعد كلامى ضرورت عقلى, بر اين اساس مى شود. مى توان مسإله را به اين صورت تبيين كرد كه امامت را به دو بخش امامت بالاصاله و امامت نيابى قرار داد و بحث ولايت فقيه به عنوان يك نتيجه فقهى در قسم امامت نيابى باشد. كه در اينجا, تلاقى يك تفكر كلامى با يك تفكر فقهى خواهد بود. من خيلى به اجمال و فشرده سوال اول را جواب دادم. گر چه مطالب بسيارى هست كه من ضرورى نمى بينم در اينجا طرح كنم, براى اينكه وقت بيشترى گرفته نشود و آقايان هم مطالبى را خواهند فرمود. اگر مناسبتى پيدا شد, باز عرضم را تكميل خواهم كرد.