دکتر حميد مولانا ، محمدعلي تسخيري ، دکتر منوچهر محمدي ، علي اکبر رشاد و حسن رحيم پور آنچه از نظر خوانندگان ارجمند مي گذرد حاصل نشستي است با عنوان «بيداري اسلامي» با حضور اساتيدي از جمله ايراني و غيرايراني حميد مولانا، محمدعلي تسخيري، دکتر منوچهر محمدي، علي اکبر رشاد و حسن رحيم پور از ايران که در مراسم موسم حج (اسفند 81) در مکه مکرمه در هم انديشي فرهيختگان کشورهاي اسلامي، با حضور دهها تن از متفکران، دانشگاهيان، علمأ دين و صاحبان رسانه هاي جهان اسلام برگزار شد.
علي اکبر رشاد
عنوان «بيداري اسلامي»، موضوع بحث ماست. ممکن است بعضي حضار محترم بفرمايند که بيداري اسلامي، مساله نويني نيست بلکه دهه ها است که پيرامون آن نظريه هاي ارزشمندي طرح و عرضه شده است. «بيداري اسلامي» گرچه ادواري را پشت سر نهاده اما امروز دور جديدي از جنبش در سراسر جهان به چشم مي خورد. در ارتباط با ملل مسلمان و اقوام مختلفي که در موسم حج حضور پيدا مي کنند ما به روشني مي بينيم که اين موج بيداري، بسيار گسترده شده و گستره آن امروز شرق و غرب و شمال و جنوب جهان اسلام را فرا گرفته است و اينک افرادي با مليت هاي گوناگون به مسائل فکري و سياسي اسلام مي پردازند و درخصوص مسائل اساسي جهان اسلام موضع مي گيرند که تا چند سال پيش دشوار بود باور کنيم چنين اتفاقي مي افتد، حال کمتر نقطه اي از جهان اسلام باقي مانده که در آنجا جهش و جنبشي به چشم نخورد. آنچه در جهان جريان دارد تهديدات کشورهاي غربي به ويژه آمريکا و انگليس عليه جهان اسلام در حقيقت بازتاب همان بيداري و نگراني از گسترش و تعميق اين بيداري است و اگر گاهي در لسان رهبر معظم انقلاب، تعبير «تهاجم فرهنگي» مطرح است در حقيقت بايد گفت که اين پاتکي است در قبال تک گسترده و يورش فکري و فرهنگي که از سوي جهان اسلام آغاز شده است. تحرکات دشمن، ابراز نگراني عملي دربرابر گسترش اين بيداري است. بيداري، ضدخواب است و در خواب، اعمال حياتي برين جامعه و نشانه هاي حيات برين در انسان يعني حيات فراتر از حيات نباتي و حيواني، تعطيل مي شود و هوش از کار مي ايستد، انسان، فعال نيست، تنفس هست اما تفکر نيست و «بيداري»، عبارت است از فعال شدن هوش و نشانه هاي حيات برين. حيات برين از دين، اخذ مي شود و خدا و پيامبرش ما را به آنچه زنده مي کند فرا مي خوانند. درحقيقت، «بيداري اسلامي» به مفهوم «احيأگري اسلامي» است که با آن، استقلال، عدالت و همة آموزه ها و ارزش هاي متعالي الهي زنده مي شود. «احيأگري ديني» البته غير از «اصلاح دين» از نوع غربي است که آنجا دين، دستخوش تغيير و تبديل قرار مي گيرد و جامعه، ديني نمي شود بلکه دين را با زمانه تطبيق مي دهند اما احيأگري اسلامي، زنده داشتن انسان و حيات اجتماعي بر مبناي دين و به شيوه ديني است و درنتيجه عملاً مي بايست غبار غربت از سيماي دين زدوده شود و دين به عرصه حيات آدمي بيايد. مهجوريت زدايي از دين يا بازپيرايي و واخواني گزاره ها و آموزه هاي ديني در جهت رفع اجمال و ابهاماتي است که بر سيماي دين نشسته است. اگر خواب، برادر مرگ است بيداري نيز دست در آغوش زندگي دارد.
منوچهر محمدي
براي اين که احيأگري اسلام و بيداري مسلمانان جهان را درک کنيم ضرورت دارد به اجمال به گذشته تاريخي آن بپردازيم. بيش از 14 قرن قبل با ظهور اسلام، تحولي عظيم در تاريخ بشريت اتفاق افتاد. پديده اسلام، مرزهاي نژادي، جغرافيايي و قومي را در نورديد و بر پايه کلمة الله، جوامع مختلف را به يکديگر نزديک کرد و قدرتي عظيم و شگفت به وجود آورد در ميان قومي که نه بهره اي از فرهنگ و تمدن آن زمان برده بودند و نه داراي قدرت مادي قومي بودند و در شرايطي که هم تمدن يونان در اوج شهرت خود بود و هم قدرت هايي مانند امپراطوري هاي روم و ايران ابر قدرت هاي زمان بودند، اسلام ظهور کرد و آن دو قدرت بزرگ را شکست داد و به سرعت در جغرافياي زمان گسترش پيدا کرد و ديري نپاييد که بخش عظيمي از دنياي متمدن آن زمان را در اختيار گرفت و علاوه بر آن دنياي فکر و انديشه اسلامي به موازات قدرت نظامي و اقتصادي جهان اسلام گسترش پيدا کرد و اين زماني بود که اروپاي متمدن آن دوران، دوران افول خود را طي مي کرد. زماني که تمدن اسلامي در اوج شهرت و معروفيت خود قرار گرفت تمدن غرب در خواب فرو رفت به طرزي که امروزه غربي ها از آن دوران به نام «عصر تاريکي» در غرب، ياد مي کنند زيرا در برابر اسلام، آنان چيزي براي ارائه کردن به جهان بشريت نداشتند. جنگ هاي صليبي در حقيقت، پاتکي بود که غرب به جهان اسلام وارد آورد و اگر چه در طول دو قرن نتوانست آنچه را مي خواست از نظر نظامي به دست بياورد ولي توانست خود را با فرهنگ و ادبيات و پيشرفت هاي فکري جهان اسلام به تدريج آشنا بکند و اين خود زمينه اي براي بيداري غرب شد. دوره رنسانس براي غرب، درحقيقت، پشت سرگذاشتن عصر تاريکي و آغاز دوره اي بود که به آن «عصر روشنايي» مي گويند.و بدين ترتيب تحت تأثير جهان اسلام، غربي ها بتدريج توانستند پيشرفت هاي شگفتي را به وجود آورند و قرون 17 و 18 و 19 دوران شکوفايي جهان غرب بود و در اين دوران است که متاسفانه جهان اسلام، تحت تاثير دو عامل به خواب فرو رفت: يکي استعمار و استثماري بود که غرب در اين منطقه مهم جغرافيايي و فکري انجام داد و دوم استبداد و انحرافاتي بود که حکام مسلمان در اين دوران داشتند و راه انحراف از افکار و انديشه هاي ناب اسلامي را طي کردند و آخرين ضربه هم به پيکر باقيماندة جهان اسلام در جنگ جهاني اول، انقراض خلافت عثماني بود و در اين دوران، قرن بيستم در واقع، آغاز تهاجمي دهشتناک از لحاظ نظامي و از لحاظ فکري از ناحيه غرب بر جهان اسلام وارد آمد به طوري که مسلمانان از خود بيگانه شده، نگاه به دست غرب کرده و اميدوار بودند که شايد با الگوگرفتن از غرب بتوانند عقب افتادگي خود را جبران بکنند و البته در اين دوران کساني هم واقع بينانه متوجه شدند که علت عقب افتادگي و به خواب رفتن جهان اسلام، نه اين است که به اسلام پيوند داشته اند بلکه بدان خاطر است که از اسلام، دور شده و از انديشه هاي اسلامي فاصله گرفته اند. شخصيت هايي مانند سيدجمال الدين اسدآبادي، سيدقطب، حسن بنأِ و امثالهم در اين دوران تلاش زيادي کردند تا مسلمانان را از خواب سنگين بيدار و به آنها بفهمانند که علت شکست و عقب افتادگي آنها چيست و چه بايد کرد؟ آخرين ضربه اي که جهان غرب بر جهان اسلام زد شکل دادن و تحميل مسلمانان صهيونيسم بود که در سرزمين مقدس فلسطين کاشت و قرار شد که از نيل تا فرات در سيطره او قرار بگيرد. در اين زمان بود که مورخ معروف انگليسي «آرنولد توين بي»، در بررسي تمدن ها جمله بسيار مهم و تاريخي بيان مي کند و در کتاب «تمدن در بوته آزمايش» چنين مي گويد: «پان اسلاميزم خوابيده است با اين حال ما بايد اين امکان را در نظر داشته باشيم که اگر مستضعفين جهان بر ضد سلطه غرب به شورش برخيزد و خواستار يک رهبري ضد غربي شود اين خفته، بيدار خواهد شد و بانگ اين شورش، ممکن است در برانگيختن روح نظامي اسلام مؤ ثر افتد و حتي اگر اين روح به قدر خفتگان هفت گانه در خواب بوده باشد، اثر جبران ناپذيري دارد زيرا ممکن است پژواک هاي يک عصر قهرماني را منعکس سازد. اگر وضع کنوني بشر به جنگ نژادي يا عقيدتي منجر شود اسلام ممکن است بار ديگر براي ايفاي نقش تاريخي خود قيام کند.» اين مطلبي بود که در سال 1947 يعني 55 سال قبل توين بي مطرح کرد و در حقيقت، پيش بيني توين بي در 1979 با انقلاب اسلامي ايران که به قول امام، انفجار نور بود، واقع شد. انقلابي که با دست خالي و با تکيه بر شعار الله اکبر و بازگشت به ارزش هاي اسلامي در مقابل همه قدرت هاي بزرگ و ابرقدرتها ايستاد و توانست نه تنها نقطه عطفي در تاريخ تحولات ايران بلکه نقطه عطفي در جهان اسلام و بلکه در کل تاريخ بشري گردد. با اين حرکت، آن خفته، بيدار شد و به سرعت در سراسر جهان اسلام گسترش پيدا کرد. دو سالي نگذشته بود که در لبنان، ملتي که در محروميت نگه داشته شده بودند عده اي جوان با ايمان پنج قدرت بزرگ آن زمان را که در لبنان پايگاه داشتند يعني امريکا، انگليس، فرانسه، ايتاليا و اسرائيل را به زانو در آوردند و بدون دادن کوچکترين امتيازي، آنها را وادار به فرار کردند. در افغانستان که معروف به گورستان امپراطوري هاست، بعد از آنکه امپراطوري انگليس و روسيه را به زانو درآورده، اينک مي رود که امپراطوري امريکا را هم به زانو درآورد. در ترکيه، الجزاير و ساير کشورهاي اسلامي، تنها بانگي که امروز بلند مي شود نداي اسلام است و در فلسطين اشغالي، انتفاضه، امان را از صهيونيسم و امپرياليسم گرفته و اگر آمريکا امروز به فکر اشغال عراق است درواقع براي ضربه زدن به اين بيداري و آگاهي است که مسلمانان پيدا کرده اند. مسلمان ها بيدار شده اند و بر پايه سه اصل مهم، کار بزرگ خويش آغاز کرده اند: يکي، «بازگشت به اسلام ناب» که در صدر اسلام توانست بر قدرت هاي بزرگ آن زمان غلبه کند، دوم، «وحدت جهان اسلام» است که امپرياليسم و استعمار، ساليان دراز سعي مي کرد با تکيه بر اصل «تفرقه بينداز و حکومت کن»، بين فرقه هاي مختلف اسلامي فاصله بيشتر بيندازد و امروز وحدت جهان اسلام، اساسي که راهي جزء وحدت براي اقتدار بيشتر نداريم و سومين اصل اين بيداري، «استکبارستيزي» و مقابله با کفرو الحاد و طاغوت و طاغوتيان زمان است. اين حرکت مبارک يقيناً به پيروزي اسلام و شکست استکبار ختم خواهد شد.
حميد مولانا
حضرت امام خميني نه تنها در بيداري اسلامي بلکه در بيداري بين المللي و جهاني، جايگاه بزرگي دارند و انقلاب اسلامي، يک نقطه عطف در تاريخ جهاني است. من در اين فرصت کوتاه به بخشي از اين دستاوردهاي بزرگ، اشاره مي کنم و ده نکته مهم که به عقيده بنده، موضوع کتاب ها و پايان نامه هاي دکترا مي تواند باشد بنده فقط به صورت فهرست، اسم مي برم. يکي، جايگاه حضرت امام خميني از جنبه ديني و اسلامي در بيداري مسلمانان و در حقيقت، بيداري جهانيان است که به عقيده بنده از قرن پانزدهم در دنياي غرب و شايد کمي پس از صدر اسلام ما شخصيتي را نمي بينيم که اين همه در سطح جهاني، نهضت او و افکار و عملکرد و راهبردهاي او تاثير داشته باشد. اين نکته بسيار مهمي است که بايد عميقاً مطالعه کرد. جنبه دوم، جنبه «قدرت» است. حضرت امام خميني از قدرت، رعب نداشت و درعين حال، معناي «قدرت» را در سطح جهاني تغيير داد. معناي قدرت قبلاً بر منابع ملموس ماد ي تکيه مي کرد ولي پس از انقلاب اسلامي ايران و گفتمان حضرت امام، اين معنا و تعريف قدرت در سطح جهاني از جنبه هاي منابع ملموس به غيرملموس يعني به عقايد و پرورش افکار و اطلاعات و اطلاع رساني، تغيير پيدا کرده است. سوم، جنبه مشروعيت و مقبوليت خود ايشان در سطح جهاني بود. به عقيده بنده در 6 و 7 قرن گذشته، شما پيدا نمي کنيد يک شخصيت ديني و علمي را که انقلابي کرده و ملتي را رهبري کرده باشد و مشروعيت و مقبوليت او صددرصد حتي از طرف مخالفين اش تصديق شده باشد. مشروعيت سياسي و ديني امام در سطح تاريخ بين المللي در قرون اخير، بي نظير بود. جنبه چهارم، نوع رابطة امام خميني با امت اسلامي به ويژه و به طور کلي با مستضعفين جهان مي باشد. يکي از خصايص بزرگ کساني که رهبري انقلاب ها را به دست گرفتند اين است که توانايي بيشتري دارند براي آنکه با توده هاي وسيع مردم، ارتباط پيدا کنند ولي وقتي رهبران انقلاب هاي دو قرن گذشته را مطالعه مي کنيم هيچ کس به توانايي امام خميني نمي رسد که چگونه با مستضعفين و بلکه با همه طبقات به ويژه در کشورهاي اسلامي، چنين ارتباط مردمي و خودماني و عاشقانه برقرار بکنند. ايشان بيش از هر قائد ديگري موفق شدند که پيام هاي قرآني را به زبان بسيار ساده به توده ها برسانند و اين از اسرار بزرگ پيروزي انقلاب اسلامي بود. پنجم، زندگي معنوي و بي تجمل ايشان بود که صلاحيت رهبري مستضعفان را به او مي داد. زندگي ايشان بي تجمل بود، چه موقعي که طلبه بودند و چه موقعي که فقيه و وقتي که انقلاب را هدايت کردند و نيز وقتي ما را ترک فرمودند. در بين رهبران انقلاب ها، ما چنين تواضع و فروتني و چنين ايستادگي و بي تجملي را ملاحظه نمي کنيم. ششم، تقوا و اخلاق اسلامي است که باعث مي شد ايشان نه تنها تاثيرات فراوان و شاياني در قلمروي سياسي اجتماعي و فرهنگي، بلکه درباب تقوي و اخلاق اسلامي بگذارند. درواقع ايشان خدمات بسيار بزرگي به عنوان يک رهبر کردند و جايگاه معنوي ايشان هم در بيداري مسلمانان نقش بسيار مهم داشت. هفتم، گفت وگو و خطاب ايشان با ساير تمدن ها و امت ها بود. صحبت ايشان با وزير خارجه اتحاد جماهير شوروي سابق، پيام هاي ايشان به واتيکان و...، درواقع، ايشان ترجيح دادند که اين انقلاب نه تنها کلامي باشد بلکه ارتباطات اين انقلاب در يک محيط گفت وگوي ساده و انساني صورت بگيرد. هشتم، ايشان پافشاري زيادي بر جهان شمولي اسلامي نهضت کردند. امام خميني فقط به جهان شمولي اسلامي تکيه کردند نه به «دولت ملي» و الگوهاي غربي که امروز آشنائي با آن داريم. در ميان خيلي از متفکرين اسلامي اين اصرار و اين نوع نظريه پردازي نمي بينيم. جنبه نهم در مورد امام خميني اين است که ايشان تنها متفکري هستند که در شايد پنج يا شش قرن گذشته، نه تنها نظريه پردازي کردند و تئوري انقلاب را تبيين فرمودند بلکه خودشان آن را به عمل آوردند. در تاريخ نداريم کساني که هم بنويسند که چرا بايد انقلاب بشود؟ و بعد هم خودشان موفق بشوند اين طرح را اجرا بکنند. نکتة دهم اينست که ما نمي توانيم جايگاه حضرت امام خميني را به طور کامل در سطح جهاني و به ويژه در امت اسلامي درک کنيم مگر اينکه توجه کنيم ايشان موفق شدند «دستور روز» بين المللي را عوض کنند و موضوع بحث را در دنيا تغيير دهند. چون قدرت تعيين «دستور روز»، يکي از پايه هاي بزرگ قدرت سياسي، اجتماعي و اقتصادي است و ما مي بينيم که 24 سال پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران، مسلمانان و مسائل مسلمانان و مسائل مربوط به تمام مستضعفين جهان عليرغم خواسته هاي ديگران در دستور روز قرار گرفته است، يعني ايشان دستور روز بين المللي را عوض کردند و همين «دستور روز بين المللي را عوض کردن»، باعث شد که قدرتمندان دنيا و کساني که نظام جهاني را در دست داشتند عليه انقلاب شوريدند.
حسن رحيم پور
براي اينکه بحث را مهار بکنم و حتي الامکان در فرصتي که در نظر گرفتند به «عنوان بحث»، هم وفابشود در ذيل عنوان «آسيب شناسي نهضت بيداري اسلام»، سعي مي کنم به پنج يا شش آسيب مهم که ما در خطر آن هستيم اشاره کنم. اين خودآگاهي و احساسي که آن را «بيداري ديني» بمفهوم جديد (حال به مفهوم لغوي «بيداري»، کاري ندارم) مي ناميم و پديده اي تقريباً صدساله در جهان اسلام است و عليرغم تنو ع گرايش ها و زيرمجموعه هاي متفاوت اسلامي پيام واحدي به تاريخ، مخابره مي کند و مضمون آن اين است که: «ما دوباره برگشتيم و نوبتي هم که باشد نوبت ماست.» شايد حدود يک قرن قبل، اين عزم بيداري در گروه هاي کوچکي از نخبگان جهان اسلام، به وجود آمده بود ولي امروز در سطح امت اسلام، گسترش پيدا کرده است. جوهر اصلي اين بيداري، آن است که به تدريج امت اسلام متوجه مي شوند که از اسلام، فاصله گرفته اند و جوامع اسلامي اگر دچار انحطاط اخلاقي شده اند، اگر زير بار عقب ماندگي اقتصادي و علمي، در دنيا تحقير مي شوند، اگر دچار تفرقه و تجزيه شده اند، اگر به راحتي مورد تهاجم اشغالگران قرار مي گيرند و استعمار مي شوند و منابعش به غارت مي رود، در همة اين انحطاط ها خود مسلمين هم شريک جرم هستند و مقصرند. توجه به کوتاهي ها و مسئوليتِ خود، به نظر من، نقطه شروع بيداري اسلامي است چون خوي تجاوز که هميشه عليه مسلمين وجود داشته، اما چرا اين ميل به تجاوز در دوره اي موثر ميافتد و در دوره اي موثر نمي افتد؟ علت را بايد در انحطاط خود مسلمين جست وجو کرد.نخبگان جهان اسلام کم کم به اين نتيجه رسيده اند که گويا در چند قرن اخير ما به تدريج، هم از عقلانيت اسلامي و هم از ارزش هاي اخلاقي اسلام، و هم از قوانين الهي با فهم اجتهادي فاصله گرفتيم و دور شده ايم. اين احساس و خودآگاهي، ترکيبي از دو حالت «شرمندگي» و «عزم بازگشت» است. يکي، «شرمندگي» در برابر عزتي که خداوند به مؤ منين، وعده داده و امروز مسلمين، فاقد آنند دربرابر سابقة فخر و عزت گذشتة امت در صدر اسلام و دوم، ترکيب اين شرمندگي با «ميل بيداري» و «عزم بازگشت به اسلام» است که در صد سال گذشته، بتدريج در حلقه هاي خواص و سپس در دو دهة اخير به برکت انقلاب اسلامي به طرز بسيار انفجاري و عظيم در کل جهان اسلام، تعميم يافت و از حلقة خواص به متن جهان اسلامي توسعه پيدا کرد. اين يک نوع، «توبة اجتماعي» است. شما سي سال پيش، مفاهيمي مثل «عدم جدايي دين از سياست»، «ضرورت جهاد اسلامي»، مفهوم «شهادت» يا «عمليات استشهادي»، مفهوم «وحدت امت اسلام و شيعه و سني و همه فرقه هاي اسلامي»، «تشکيل اتحاديه هاي اسلامي» در سراسر جهان در حوزه هاي فرهنگي، اقتصادي، سياسي و نظامي، مفهوم «امکان نجات مستضعفين عالم»، مفهوم «تشکيل حکومت اسلامي» يا بازگشت به «حضاره و تمدن اسلامي»، سي سال پيش، اين مفاهيم در سطح افکار عمومي جهان اسلام، مطرح نبوده است بلکه حد اکثر در سطح خواص و روشنفکران ديني و بخشي از حلقه هاي خاص وجود داشت که آنهم توأم با عدم تفاهم بر سر حتي همين مفاهيم بوده ولي امروز اينها همه، پرچم هائي شده اند که در بيشتر کشورهاي اسلامي حتي کشورهايي که مسلمين، اقليت هستند برافراشته شده و اين مفاهيم کاملاً برجسته شده اند دنيا در شُرف تغيير است. اگر بخواهيم اين خودآگاهي جديد و اين بيداري اسلامي را در يک عبارت، جمع بندي کنم، مي گويم معنا و پيامش اين است که «به اسلام با همه جامعيت آن و با همه ابعادش بازگرديم.» و وقتي از کلمة «بازگشت»، استفاده مي کنم مراد، سير معکوس تاريخي نيست. نبايد از بازگشت، بازگشت به گذشته و سير قهقرايي تصور بشود بلکه مفهوم و منظور، «بازگشت به اسلام» و توبه اي تاريخي و يک جبران اجتماعي است يعني امت اسلام توجه کنند به فاصله عظيمي که در عقيده، اخلاق و عمل اجتماعي از مفاهيم و ارزش هاي اسلامي گرفتند و براي جبران کوتاهي هاي چند قرن اخير، تلاش کنند. هدف از اين بازگشت، ساختن يک تمدن جديد اسلامي است براساس فرهنگ اسلامي و با استفاده از همه تجربه هاي مباح بشري تا آنجا که در خدمت اهداف و احکام اسلام قرار گيرد و اين البته بدون اجتهاد و بدون يک هاضمة قوي اسلامي براي درک، تجزيه و تحليل و رد و قبول مفاهيمي که در دنيا جاري است و تمدني که در دنيا حاکم و مسلط است امکان ندارد. نهضت بيداري اسلامي هدفش تشکيل يک تمدن محمدي جهاني است که در آن، عقلانيت با معنويت، قدرت با اخلاق، دانش با ارزش، علم با عمل، جمع شود يعني خلاقيت درعين اصول گرايي باشد و اصول گرايي هم با تحجر، اشتباه نشود و نوانديشي هم با بدعت گذاري، اشتباه نشود. يکي از مهم ترين نقاط آسيب پذير، اين است که جامعيت اسلام، مورد تجزيه قرار بگيرد و برخورد گزينشي با اسلام، صورت گيرد. اين همان خطري است که قرآن کريم هم پيش بيني فرموده و اخطار کرده است که نکند چنين برخوردي با متن دين، صورت بگيرد. تعبير قرآن کريم، «ايمان به بعض و کفر به بعض» است يعني اسلام را به عنوان يک موجود زنده، تفسير کنيد و همه ابعادش را در کنار يکديگر، بفهميد نه آنکه اسلام را زنده زنده، تجزيه و مثله کنيد و هر فرقه و گروهي و هر مليتي و حزبي، بخشي از اسلام را به دليلي برجسته کند و ابعاد ديگر آن را نديده بگيرد يا تضعيف کند. قرآن کريم با تعبير ديگري و از زاويه ديگري هم به همين آفت اشاره کرده و تعبير «تحريف الکلم عن مواضعه» را آورده که در مورد اديان ديگر هم صورت گرفته و بدين معني است. که مفاهيم ديني، جايگاه و موضع شان اگر ديده نشود و هندسه معارف دين درهم بشکند و همة ابعادش رعايت نشود ما صدمه خواهيم خورد. مراقب باشيم که اين نهضت بيداري در جهان اسلام در آينده، آماج اين آسيب بزرگ قرار نگيرد. برخورد گزينشي با مفاهيم اسلامي، قابل مقايسه با تهية تصوير کاريکاتوري از افراد است. در کاريکاتور، چهره فرد معلوم مي شود که چه کسي است يعني نمي توانيد بگوئيد که مفاد اين کاريکاتور، دروغ است بلکه هرکس متوجه مي شود که اين تصوير آقاي الف است نه آقاي ب. پس دروغ نيست اما ابعاد واقعي آن هم رعايت نشده، و بيني آن، دوبرابر بيني واقعي اوست، چشمش يک سوم چشم واقعي است پس دروغ نگفته و اين چهرة همان فرد است اما مضحک از آب درآمده، چون اعتدال در ابعاد ندارد. برخوردي که با اسلام در چند قرن گذشته، صورت گرفته چنين بوده يعني تصويرهاي کاريکاتوري از اسلام، در فرقه هاي مختلف ساخته شده مي بينيد چيزهايي نقل مي کنند که همه، ادلة قرآني و روايي دارد و کلماتي مي گويند که برايش ما بازأِ در قرآن و سنت هست ولي نتيجه آن، يک اسلام غيرعلمي و نامفهوم و غيرعملي است، حتي گاهي مضحک بنظر مي رسد و حتماً توان رقابت با سيطره تمدن هاي مهاجم نخواهد داشت.ما بايد برگرديم به اسلام با همه جامعيت آن، يعني جمع عقلانيت و اخلاق، جمع حق و تکليف، جمع دانش و ارزش و جمع همه ابعاد، همانگونه که در قرآن و سنت بوده است. اگر اين کار را کرديم و اگر اين تصوير کاريکاتوري به تصوير واقعي اسلام برگشت و معادله اي که قرآن و سنت بين دنيا و آخرت، بين عقل و نقل، بين حق و تکليف، فرد و جامعه، مدارا و خشونت، حقوق و اخلاق، قدرت و مسؤ وليت برقرار کردند، در امت اسلام هم بخصوص نزد نخبگان و بالاخص نزد حاکميت هاي اسلامي رعايت بشود بعد از اين عقب گردها و انحطاط ها دوباره فرقه هاي مختلف اسلامي به وحدت و تعادل باز خواهند گشت و ما مي توانيم نقاط سوق الجيشي که از دست داديم و مواضعي که در جهان و در تاريخ بشر از دست داديم دوباره برگرديم و آنها را پس بگيريم. طبقه بندي اين مفاهيم اسلامي تنها در اين صورت است که نزد ما اصلاح خواهد شد چون گاهي بعضي از مفاهيم هست که در اسلام، در قرآن و سنت، بر روي آنها صد درصد، تأکيد شده ولي ما در جوامع اسلامي بر آنها يک درصد، تأکيد مي کنيم و متقابلاً بعضي مفاهيم که در قرآن و سنت، يک درصد، تأکيد شده ما بر آنها صد درصد تأکيد مي کنيم. معنايش اين است که نوع جدول بندي و طبقه بندي و نوع اولويت بندي که بين مفاهيم، ارزش ها و احکام اسلامي در کتاب و سنت هست با آنچه در جوامع اسلامي وجود دارد مطابق نيست و علت انحطاط مسلمين هم همين بوده است. يکي از آسيب هايي که پس از اين هم نهضت بيداري اسلام را تهديد خواهد کرد همين است که ما دوباره نتوانيم اين هندسه را آنگونه که در کتاب و سنت است و امام(رض) آن را عملاً ارائه کرد، بجا بياوريم. مثلاً ما هميشه دعواي عشق و عقل، دعواي فقه و عرفان، دعواي زاهد و عاشق را در ادبيات و محافل مذهبي مان داشتيم. ولي امام با نحوة زندگي و عملکردش همة اين تضاد ها را حل کرد و ما انسان برجسته اي ديديم که در اوج عرفان، فقيه بود و در اوج فقه، عارف بود. در اوج زهد، مجاهد بود و در اوج جهاد، زاهد بود، آدمي که براي دنيا، هيچ ارزش و اصالتي از حيث هدف، قائل نبود اما در عين حال، آن قدر جد ي و منظم با مسائل دنيوي و سياسي برخورد مي کرد که توانست در عرض يک دهه، معادله قوا را در دنيا تغيير بدهد.
علي اکبر رشاد
يک يادداشت از جانب جناب آقاي دکتر عرفه سالم حسن سيف الدين از اساتيد الازهر مصر، استاد دانشکده اصول دين و صاحب آثار و تاليفات رسيده که هم اکنون مدرس دانشگاه در حوزه اديان تطبيقي، هستند. از جناب آقاي سيف الدين تشکر مي کنيم که به جمع فکري و علمي ما پيوستند، يادداشت دوم از حضرت آيت الله تسخيري دبيرکل مجمع جهاني تقريب بين مذاهب اسلامي رسيده که با ايشان، همه آشنا هستيم، چهره فعال فکري و اجتماعي که در عرصه مباحث جهاني اسلام، حضوري مؤ ثر دارند. خواهش مي کنم نظر خود را بفرمايند.
محمدعلي تسخيري
مي خواستم تأکيدي کنم بر آنچه آقايان، بخصوص آقاي رحيم پور مطرح کردند. همه مي دانيم که جنگ هاي صليبي در قرن هاي يازده و دوازده، و تماس هاي فرهنگي و علمي ديگر که اوج آن در قرن سيزده و چهارده و پانزده ميلادي بود هويت غرب را تغيير اساسي داد. و ما مي دانيم که اسلام به اعتراف متفکران غربي، عامل اصلي و بيروني رنسانس در اروپا بود و محور آن، ميراث ارزشمند علم و دانش بزرگ علماي اسلام و اثرات تمدن و فرهنگ اسلام بر غرب بود. نکته ديگر اينکه بيداري اسلامي، ريشه هاي عميقي دارد و در دورة اخير، پيروزي انقلاب اسلامي در ايران، اوج بيداري بود و تأثيرات عميقي در جهان گذارد. و بالاخره سقوط شوروي هم به اين پديده، توسعه و ابعاد جديدي داد. سپس دشمنان براي مقابله با اين حرکت عظيم اسلامي، استراتژي تازه اي را در سال هاي 90 مطرح کردند و در سال 97 علني شد که مبارزه با جهان شمولي اسلام و عليه اسلام سياسي، صورت مي گيرد. يکي از استراتژي هاي آنها پس از شکست در سرکوب اين نهضت جهاني جديد اسلام، استراتژي «نفوذ و ايجاد انحراف» و «درگيري هاي داخلي» است يعني گفتند که خودمان زمام بخشهايي از اين حرکت را به دست بگيريم و آن را به متلاشي کردن از درون، هدايت کنيم و اين جريان که در دو دهة قبل، گسترش يافته را بدنام و متفرق کنيم. حال متقابلاً ما هستيم که بايد اين رنسانس اسلامي را با هدايت دقيق به اهداف الاهي خود برسانيم. بايد توجه داشته باشيم که محو «اجتهاد» از جهان اسلام، با تأکيد بر اسلام تک بعدي، يک تئوري مهم در توطئه هاي دشمن است. پيشنهاد، اين است که متفکران و مجتهدان مسلمان با تلاش جد ي و سازماندهي شده و متحد فکري، زمام امور را در شيب اين بيداري و رشددهي در دست بگيرند و به آن عمق ببخشند. نگذاريم که دشمنان ظاهراً به شکل کمک به جهان اسلام، بتوانند اين جنبش عظيم را منحرف کنند و مهم اين است که آقاي رحيم پور هم اشاره کردند. فوق العاده شرائط حساسي است. بايد متفکران ما کاري کنند که اين حرکت بيداري، رشد طبيعي خود را داشته باشد و نفوذي ها زمام امور را از متفکران اسلامي، سلب نکنند و به دست افراد و جريانهاي مشکوک نسپارند.
علي اکبر رشاد
دوست بعدي جناب آقاي نو اب الموسوي از لبنان هستند. استاد ارجمند جناب آقاي موسوي، مسوول امور بين الملل حزب الله و از وجوه جبهه قهرمان حزب الله هستند که امروز آبرو به جهان اسلام بخشيدند و قدرت هاي بزرگ را لرزاندند. و حقانيت موضع خودشان و کارآمدي مبارزه اسلامي را در عمل به اثبات رساندند.
برادر نواب الموسوي: (لبنان)
من فکر مي کنم که کار از «بيداري» جهان اسلام، جلوتر است و بايد بجاي نهضت بيداري اسلامي، از «نهضت مقاومت جهان اسلام» سخن گفت که بخشهائي از جهان اسلام را هم آزاد کرده و يا در شرف آزادسازي است. آمريکا براي آنکه بتواند هژموني خود را بر ساير کشورها تحميل بکند به دنبال دشمن تراشي با روش تبليغاتي سوء است و بدون شک بايد قدرتي را در مقابل افکار عمومي غرب، خلق کنند تا خط تجاوز و استکبار را ادامه دهند. قطعاً آنچه را به عنوان تهديد عملي و بالفعل به مردم خود، معرفي مي کنند قدرتي است که بعد از پيروزي انقلاب اسلامي به نام امت اسلامي ظهور کرده است. بنابراين الگويي که استکبار در نظر دارد نسبت به عراق انجام بدهد در حقيقت به دنبال ايجاد تفرقه اي بزرگ در ميان کشورهاي اسلامي است. آمريکا به دنبال آن است که در کشورهاي اسلامي، اختلافات قومي، طايفه اي و فرقه اي براه بيندازد و هر کشوري را دچار اختلافي دروني و سرگرم کننده يا متلاشي کننده سازد به گونه اي که تک تک ملل مسلمان را در دايره اختلافات داخلي خويش محدود و محصور کند تا امت واحده اسلامي بوجود نيايد. من سه محور را براي رسيدن به پيروزي تقديم حضار مي کنم. محور اول اين است ما بايد خط مقاومت را در برابر دشمن، سست و مردد نکنيم و اين مقاومت به دست نمي آيد مگر از راه بازگشت به توحيد و فرهنگ اسلامي خويش، به گونه اي که هم به اصالت هاي گذشته توجه بکنيم و هم شرايط و اوضاع امروز را به خوبي درک کنيم و بين ظرف و مظروف، هماهنگي و انسجامي برقرار سازيم و نيز اعتقادات و روشهاي ديني خويش را با نگاه علمي به پديده هاي امروزي، عملي سازيم. محور دوم اين است که نبايد هيچ کشوري و جريان اسلامي به هيچ بهانه اي به سمت آمريکا متمايل شود براي آنکه بتواند بر ديگري پيروز شود و منافعي بدست آورد. هيچکس در درون جبهه «نهضت جهاني اسلام» نبايد وحدت شکني کند و به سمت آمريکا و... متمايل شود. حفظ وحدت، مستلزم درک خطرهاي واقعي است. بنابراين ما بايد بپذيريم که وحدت اجتماعي اسلامي در سايه تحمل يکديگر و در چارچوب واحد و با مقصد واحدي به هم خواهد رسيد. محور سوم که دو محور بالا را به هم پيوند مي دهد و مساله اي بسيار حياتي و مهم است و مي تواند وحدت بخش جهان اسلام باشد اصلي دانستن مسئله فلسطين است. قدس را بايد مساله اول و اصلي و بنيادين همة مسلمانان تلقي کنيم چرا که در گذشته و در جنگ هاي صليبي، امت اسلامي جز از راه فلسطين نتوانست به پيروزي جهاني برسد بنابراين به همان شکل، امروز هم موضوع فلسطين، مساله اول جهان اسلام است. ما بايد نيرنگ هاي دشمن را که درصدد تبليغ «اصلاحات از نوع امريکايي» آن است، افشأ کنيم. آنچه آمريکا به دنبال آن است تحريف خود دين است!! يعني روي گرداني از اين ريشه ها و افکار ديني و انقلابي است و اين خطر و نيرنگ را بايد کاملاً دريابيم. آنان به دنبال حذف و محو اسلام مي باشند و وقتي نتوانند سپس شعار «اصلاح دين» و خط «تحريف اسلام» را پي مي گيرند و اين توطئه مدتهاست که آغاز شده است. امروز برنامه ريزي دقيق و غني براي ايجاد نهضت بيداري اسلامي، سازماندهي و سامان دهي متفکران بزرگ معاصر در جهت نهضت اسلامي و کنترل و نظارت و تصميم سازي و تصميم گيري با استفاده از همه مغزهاي متفکر مسلمان جهان ضروري است. بايد دقيقاً شناسايي و ترسيم کنيم که کجا هستيم و کجا بايد باشيم و سپس راه کارهاي اجرايي و عملياتي بيداري اسلامي را درست طر احي کنيم.
عبدالباقي راشد (رئيس آکادمي علوم افغانستان)
ايران، يگانه کشور آزاد و مستحکم با ايدة انقلابي و اسلامي و مردم سالاري است که به هيچ قدرتي وابستگي ندارد و برنامه هاي نظري و اصلاحي و برنامه تبليغي دارد. کشورهاي ديگر اسلامي در جو اختناق زندگي مي کنند و شما بايد ببينيد که براي اينها چه نوع برنامه هايي مي توانيد پيشنهاد کنيد. در اغلب کشورها امکاناتي در اختيار مردمشان که به نفع اسلام و به نفع آزادي حرف بزنند، وجود ندارد. امروز بيش از هزار و سيصد ميليون مسلمان در روي زمين وجود دارد که اگر رفتار مسلمان هاي صدر اسلام را الگو بگيرند، اوضاع تغييرات اساسي مي کند. رمز موفقيت و پيروزي آنها در چه بود؟ ما بايد به ارزشهاي صدر اسلام بازگشت بکنيم.
رشاد
تجربه انقلاب اسلامي در همان شرايطي اتفاق افتاد که توصيف مي فرماييد و بعضي از کشورها گرفتار آنند يعني آزادي نيست، امکان اظهار نظر نيست، توده مردم در غفلت هستند ولي در همان شرايط بود که تجربه انقلاب ما به وقوع پيوست. بايد از روال و شيوه اي که امام عزيز از آن استفاده کردند براي تعميق و توسعه بيداري توده ها استفاده کرد. درحالي که پيش از ايشان و هم زمان با ايشان گروه هايي با تکيه بر سلاح، سازمان و شيوه هاي حزبي مي خواستند کار را پيش ببرند که موفق نشده بودند. به نظر مي آيد اين شيوه امام را بايد ديگر کشورها هم تجربه کنند. رمز توفيق مسلمانان صدر اسلام هم در ميزان التزام آن به متن اسلام بود و مسلمانان بايد سعي کنند به متن اسلام بازگردند. سر کشش هاي شهوي و مادي در کساني که در عرصه مبارزه وارد مي شوند و احيانا گاه دچار آفت مي شوند، غلبه طبيعت بر فطرت است. اين دنيا، نشئه مادي است و انسان انتخاب مي کند و گاه چرخش مي کند و دچار آفت مي شود. نفر بعدي، خانم ربيعه ام ابراهيم، مسوول مجمع ديني زنان بحرين هستند.
خواهر ربيعه ام ابراهيم
اينک پرچم دشمني با امت اسلام از سوي استکبار جهاني برافراشته شده و پاسخي که ما به اين دشمني ها مي دهيم، لبيک به رسول خدا و همان «بيداري اسلامي» است. همة ما بايد اميدوار باشيم. تاکيد مي کنم که قرآن وعده داده است که نيروهاي خدا پيروز خواهند شد. با ديدن اين قدرت بزرگ اسلامي و اين بيداري که خانه هاي انديشه همة ما را تسخير کرده است در عين حال بايد احساس خطري هم در وجود ما پديدار شود و ما را نيازمند به درک مفاهيم نويني کند که در قالب تمدن جديد، با آن مواجهيم. البته اين مواجهه به شکلي بايد صورت گيرد که از هويت اسلامي خويش خارج نشويم و خود را در دايره اسلامي حفظ کنيم نه آنکه عدول کنيم تا مثلاً غربي ها ما را متمدن فرض کنند. بايد بدانيم که اسلام، درمان همه دردهاي بزرگ است. کافي است که دردهاي خويش را به اين دين مبين بدرستي عرضه کنيم و از رهگذر اين همايش ها و گردهمايي انديشمندان جهان اسلام در پيرامون مسائل مختلف اسلامي و جهاني، با اين هم انديشي ها به کشف توانايي هاي اسلامي بپردازيم با وجود آنکه گاه نگاه هاي مختلفي داريم اما بياييم و حول پرچمي واحد، پرچم محمدي، گرد بياييم و اگر خدا را ياري برسانيد بدون شک، خدا شما را ياري خواهد کرد.
حميد مولانا
بنده به دنبال فرمايشات آقاي تسخيري و صحبت هاي ديگر دوستان مي خواستم عرض کنم که «بيداري»، شرط اوليه براي موفقيت است ولي تنها و آخرين شرط نيست. موقعي که بيدار مي شويم اگر «دستور روز» نداشته باشيم دوباره به خواب مي رويم. بنابراين دو چيز لازم داريم: اول اينکه دستور روز چه باشد؟ آن را بايد تعيين کنيم. کدام کار، اولويت دارد و ابتدا بايد انجام بدهيم؟ آيا مسئلة فلسطين؟ آيا تغيير الگوهاي احزاب در کشورهاي اسلامي؟ يا...؟! دوم اينکه ما بايد از «قدرتِ» خود استفاده کنيم و قدر اين قدرت را بدانيم و لازمه اش اين است که ما بايد مدلولات و تفکرات علمي براي کارهايي که مي خواهيم انجام بدهيم داشته باشيم. داشتن قدرت، کافي نيست و ما اگر آن مدلولات را نداشته باشيم و کار و برنامه ريزي نکنيم و قدرت خود را مديريت نکنيم و اگر ندانيم که از اين قدرت چگونه استفاده کنيم، دوباره به خواب خواهيم رفت. اگر ما «جهاني سازي»، يعني روند جهاني کردن دنياي غرب و غربي کردن دنيا را يک خطر بالفعل مي دانيم متقابلا براي «جهاني سازي آرمانها» و اسلام خودمان چه کرده و چه خواهيم کرد؟ جهان شمولي خود ما از چه نوع است؟ الگوي مطبوعات و رسانه هاي اسلامي ما چيست؟ تشکل سياسي ما چقدر فرق دارد با غرب؟ اينها وظائف اساسي است. حضرت امام خميني(ره) اين کار بزرگ يعني شکستن الگوهاي غرب و شرق و ارائه الگوي جهاني جديد را کردند. ايشان وقتي گفتند انقلاب بايد بشود و طاغوت بايد پايين بيايد و دولت و نظام بايد عوض بشود، به ما چه ارائه دادند؟ «ولايت فقيه». «ولايت فقيه»، اصيل ترين نظريه و تئوري است که در چند قرن گذشته در تمام جهان در علوم سياسي به بشريت ارائه شده، چون محکم و اصيل است. اين کارها را ما بايد در سازمان ها و نهادهاي پايين تر هم انجام بدهيم و اگر اين کار را نکنيم فکر مي کنم که با مشکلات بيشتري مواجه خواهيم شد.
رحيم پور
چنانچه برادر مصري و برادر افغاني ما هم اشاره کردند مي خواهم تاکيد کنم که يک مشکل ما اين است که بعضي کساني که در تاريخ گذشته به عنوان عناصر بيداري اسلامي در جهان شناخته مي شدند متاسفانه خودشان به بعضي از ارزش ها و شعارهاي اسلامي بعد از مدتي لاقيد و سست مي شدند يا تجديدنظر و به آن مفاهيم پشت کرده، يا در آن مفاهيم، شک مي کردند و يا عملاً منحرف مي شدند. قرآن کريم در آيه اي اشاره به بلعم با عورا مي کند و در روايتي در ذيل آيه آمده است که ايشان به مقامات معنوي بالايي هم رسيده بود ولي «اخلد الي الارض»، يعني همة آن ارزش ها را به راحتي با منافع کوتاه مدت دنيوي معامله کرد. معنايش اين است که حتي به عالي ترين مقامات انساني هم که برسيم، ما و شما در خطر هستيم. البته از آيه نبايد نتيجه منفي گرفت که اگر به مقام عالي معنوي هم برسيم باز فايده اي نخواهد داشت و سرنوشت همه، بازهم سقوط و انحطاط است!! بلکه نتيجه مثبت بايد گرفت که همة ما هميشه به هوش باشيم و همواره مراقبت از خود کنيم وشرايط را هميشه در آماده باش جدي نگاه داريم. نکتة ديگر آنکه يکي از آسيب ها و خطراتي که در پيش است و در مورد آن در اردوي دشمن، طراحي و برنامه ريزي شده است، دامن زدن به جنگ هاي مذهبي و فرقه اي در درون جهان اسلام است که بخصوص از طريق تهمت زدن به مذاهب، تعقيب مي شود. مثلاً کتابهائي در گوشه و کنار، راجع به شيعه، پخش مي شود که جزءِ عقايد شيعه نيست نسبت هاي عجيب و غريبي به شيعه داده مي شود که هيچيک از منابع روايي شيعه، اينها را نگفته و متکلمين شيعه و فقهاي شيعه به اينها معتقد نيستند. شبيه همين شيوه نسبت به بعضي فرق اهل سنت، صورت مي گيرد و اين نسبت ها ترويج مي شود تا مفهوم «وحدت فرق اسلامي» تضعيف شود و نقاط اختلاف نظر را که طبيعي است برجسته مي کنند تا نقاط اشتراک نظر که اصل است کمرنگ شود حال آنکه ما در متن، متحديم اما آنها اختلافات را مي خواهند تبديل به متن و اشتراکات را تبديل به حاشيه بکنند در حالي که اگر با نگاه علمي، اين اختلاف نظرها بررسي شود همين اختلاف فقهي يا کلامي که بين شيعه با برادران اهل سنت است بين خود فرقه هاي اهل سنت با يکديگر هم همين اختلافات (و گاهي در بعضي موارد، شديدتر) وجود دارد. روش برخورد سالم با اين اختلافات بسيار مهم است تا آن تضادها برجسته نشود. ما تجربه کرديم انگليس را در سده گذشته و امروز هم صهيونيست ها و آمريکا را که دو کار در جهان اسلام مي کنند: او لاً فرقه سازي به نام اسلام مي کنند و ثانياً جنگ هاي فرقه اي بين مسلمين راه مي اندازند. خطر بعدي، تقويت جنگ هاي نژادي و ناسيوناليستي و قومي است. شما مي بينيد که چقدر جنگ هاي داخلي بين مسلمانان در سده گذشته بنام نژاد و قوميت و مليت، به راه انداختند به خصوص در نيم قرن گذشته که جهان اسلام تکه تکه شد. آسيب بعدي، اين است که دو جريان در جهان اسلام، سد راه بيداري و رشد اسلام مي شوند: يکي کساني که برخورد انجمادي با متن دين مي کنند و راه اجتهاد را مي بندند و اسلام را طوري تعريف مي کنند که فقط در زمان و مکان خاصي، اجرا شده و امروز ديگر جزء تاريخ است. طرف مقابل هم کساني اند که اسلام را در ذيل مکاتب غيراسلامي مي خواهند تعريف کنند يعني اسلام را با ليبراليسم يا مارکسيسم يا... تطبيق مي دهند و تحريف مي کنند و اگر در مواردي متفاوت باشد اسلام را تغيير مي دهند تا با ليبراليسم و يا مکاتب ديگر غربي، هماهنگ شود و يک اسلام سيال، اسلام مشکوک، نسبي و شخصي، اسلامي که از جهاد و سياست در آن خبري نيست، بازسازي کنند. با متن دين، برخورد گزينشي مي کنند. ما در مقابل هر دو جريان بايد بيدار باشيم چون اين دو جناح ظاهراً در تقابل با هم هستند اما درواقع، هر دو، جهان اسلام را به سمت سکولاريزم پيش مي برند يعني دو جريان ظاهراً مقابل که نهايتا يک کار را مي خواهند با امت اسلام بکنند. جهان اسلام، برجسته ترين وظايفش در بعضي از جبهه ها، مثل لبنان و فلسطين و کشورهاي اشغال شده اسلامي، مفاهيم «جهاد و شهادت اسلامي» است و هر کس در آن سرزمين ها که جاي جهاد و شهادت است، بحث از اولويت تکنولوژي و علم و... بکند مساله اصلي را فرعي کرده اما در جايي مثل ايران که نظام سازي کرده و وارد دهه سوم حکومت شده، در کنار مفاهيمي مثل «جهاد و شهادت»، حتما مفاهيم «عقلانيت»، «علم» و برخورد با «مفاهيم انساني»، مسالة «حقوق بشر در چارچوب اسلام» بايستي به دقت شکافته شود. ما با اومانيسم غربي و با راسيوناليسم غربي مخالفيم اما حتماً بايد يک تعريف اسلامي از «عقلانيت»، از «انسانيت» و از «حقوق بشر»، ارائه بدهيم و اين مضامين را در منابع اسلامي داريم. سکولاريزم مي گويد عقلانيت و عدالت و حقوق بشر، ربطي به دين ندارد و در خارج از دين بايد معنا شود. متحجرين و قشريون هم عملاً اسلام را بنحوي تعريف مي کنند که عقلانيت و حقوق بشر در داخل اسلام، تعريف نشود. وظيفة بزرگ ما و متفکران امت اسلام در اين شرايط اين است که به همة اين وظيفه، توأماً عمل بکنند. فعال کردن عقل جمعي مسلمين در سراسر امت اسلام براي ساختن تمدن جديد، يک ضرورت فوري است و در ايران، ما از آن تعبير به «جنبش نرم افزاري» و «نهضت توليد علم» مي کنيم که اگر جدي گرفته شود گام بلند دوم در نهضت بيداري اسلام است. و ما بعد از فضيلت «جهاد و مقاومت»، فضيلت سبقت در «علم و تمدن» را هم خواهيم ديد.
علي اکبر رشاد
من مي خواهم از اساتيدي که وقت گرفتند بدليل کمبود وقت، پوزش بخواهم. از آقاي دکتر ارفع و دکتر سالم حسن سيف الدين و جناب دکتر حسين محمود از دانشگاه پنجاب پاکستان، و ساير اساتيد محترم. اميدواريم اين بحث را در فرصت ديگري بتوانيم ادامه دهيم.