دکتر موسي نجفي * بناي تمدن غرب چنانکه شما هم گفتيد بر تامين خواستهاي مادي بشر قرار گرفته است و اساسا انسان را تک ساحتي ميبيند. اولا اينکه اين ابتناي اين تمدن بر اميال و نفسانيات انسان چقدر در توفيق اين تمدن تاثير داشته است و ثانيا اينکه اين توجه صرف تمدن غربي بر خواستههاي مادي انسان چقدر ميتواند در مقابله با اعتلاي تمدن اسلامي که اتفاقا بر ايجاد تعادل در تامين خواستههاي مادي و معنوي انسان اصرار دارد، موثر واقع شود؟ - ببيند يک موقع مسئله براي غرب فقط تسلط اقتصادي و سياسي بود و غرب فقط ميخواست حاکم يک منطقه را مطابق ميل خود تامين کنند و ديگر کاري به زندگي مردم نداشتند.
* اين روند تا چه زماني ادامه داشت؟
- تا زماني که تکنيک هنوز در مراحل اوليه توسعهاش بود. امروز اما با مباحث جهاني سازي همه ملتها را ميخواهند مثل خودشان جهاني کنند؛ اقتصاد، فرهنگ، ارزشهايشان را و اصلا توسعه يعني همين. توسعه يعني توسعه ملاکهاي غربي و هر کس خلاف اين کميت حرکت کند توسعه ندارد. ما در چنين وضعيتي که ملاکهاي آنها ملاکهاي اصلي بشريت تلقي ميشود تا وقتي اين معادله را اصلاح نکردهايم مسلما اختلافمان با آنها باقي است و به جايي نميرسد. اينها به هر حال ملاکخودشان براي توسعه خودشان را ملاک پيشرفت بشر ميدانند و اصل پيشرفت بشر را عمل به همين ملاکها ميدانند. در پاسخ به بخش دوم سوال شما بايد بگويم که اين تمدن غرب به اين دليل مانع اعتلاي تمدن اسلامي است که اين تمدن ميخواهد در همه ابعاد تماميت خود را نشان دهد و اجازه نميدهد که چيزي بر خلاف مسير حرکت تمدن غرب اظهار وجود کند و لذا براي ما که ميخواهيم تمدن اسلامي را احيا کنيم تمدن غرب يک مانع بزرگ است. البته اين مانع فقط در زمينه نظام سياسي نيست بلکه اگر ما بخواهيم در زمينههاي ديگر هم منطبق بر فرهنگ و تمدن اسلامي کار کنيم و مثلا بخواهيم اقتصاد اسلامي يا هنر اسلامي را پياده کنيم تمدن غربي مانع کار ماست. اگر الان ما بخواهيم بانکها را تعطيل کنيم و يک سيستم بانکداري اسلامي از ريشه و اساس بسازيم اين خيلي کار سختي است. در جمهوري اسلامي اين اتفاق افتاد. جمهوري اسلامي غير از حکومت اسلامي است. جمهوري اسلامي يک تلفيقي از غرب و اسلام است. مثل مشروطه؛ مشروطه هم مشروعه نيست بلکه چيزي بين اين دو نظام است و خود اين نشان ميدهد که مسلمانها و نخبگان جامعه ما به هر دو واقعيت توجه دارند. آنها ميفهمند دنيا دنياي غربي است و ابزارهاي زيادي دارد اما اين تمدن مال ما نيست و ما بايد تمدن خودمان را داشته باشيم. ولي اگر بخواهيم يکباره ارتباطمان را هم با دنيا و تمدن غرب قطع کنيم اين به هر حال خيلي راحت نيست چرا که تمدن غرب خيلي جاها را اشغال کرده و عرصههاي مختلف حيات اجتماعي ما در اشغال تمدن و فرهنگ غرب است و هم بريدن يکباره ما از آنها براي ما خلا ايجاد ميکند و هم اينکه تمدن غرب به راحتي در مقابل ما عقبنشيني نميکند و اجازه نميدهد ما از ابزارهاي او هم عليه خودش استفاده کنيم. غربيها نشان دادهاند که فرهنگشان دو جنبه دارد که يکي جبنه آزاديخواهي و دمکراسي است ديگري جنبه سلطه و نشان دادن که هر جا بين اين دو جنبه اختلاف بيافتد اولويت با سلطه است. نشانه آن هم افغانستان است که به راحتي غربيها هر وقت خواستند به آن حمله کردند و صدها هزار نفر را به راحتي کشتند. عراق نمونه ديگري است که اينها اجازه ندادند مردم وارد انتخابات اول کار شوند بلکه اينها اول حکومت را سرنگون کرده کارهايي را که ميخواستند انجام دادند و بعد گفتند حالا انتخابات برگزار کنيد. مشخص است که سلطه براي آنها جهت حفظ منافعشان خيلي مهمتر از آزادي ملتهاي ديگر است. * با توجه به اين بررسي که از گذشته داشتيم ميخواهيم وارد بحث درباره آينده شويم. شما انقلاب اسلامي را نقطه اتصال گذشته و آينده تمدن اسلامي توصيف کرديد. با توجه به اينکه اين انقلاب به هر حال در حوزه جغرافيايي ايران رخ داده است اگر بخواهيم وضعيت فعلي آن را در ايران بررسي کنيم بفرماييد که اين خيزش و بيداري که به تعبيري علامت مشخصه آن انقلاب اسلامي است، چه سيري را طي کرده و اکنون در دهه سوم پيروزي چه وضعيتي دارد؟ - به اين صورت ميشود به اين سوال جواب داد که اين انقلاب ابتدا يک جنبشي بود در اجمال. از سال 41 به بعد. هنوز حرفهاي اساسي خودش را نزده بود و عجالتا با اجمال ميگفت که اسلام ميخواهد، سلطه نميخواهد، آمريکا نميخواهد و چه ميخواهد و چه نميخواهد اما مجمل بود. با پيروزي سال 57 اين اجمال و اين انقلاب مبدل شد به يک نظام سياسي. نظام سياسي از جنبش سياسي بالاتر است چرا که فقط جنبه نفي ندارد و جنبه اثباتي هم دارد. اين حرکت با يک کودتا منجر به يک سياسي نشد بلکه با يک انقلاب به يک نظام سياسي مبدل شد و نه به اين صورت که کسي از بالا آمده باشد و بگويد که پادشاه قبلي مرد و باز قدرت روي سر شما نشست و شما پادشاه حکومت اسلامي هستيد. نه اين حکومت با يک انقلاب بزرگ اجتماعي به ثمر رسيد. خود اين يک مرحله تکاملي است و ما امروز نسبت به فلسطينيها و ديگر نهضتها و جنبشهاي اسلامي جلوتر هستيم. به عنوان مثال ما امروز از نهضت اسلامي عراق، افغانستان، لبنان و ديگر کشورها حداقل 30 تا 40 سال جلوتر هستيم. ما يک نظام سياسي نيرومندي داريم که تحت سلطه نيروهاي خارجي نيستند و اين خيلي مهم است. اکنون سه دهه از پيروزي اين انقلاب گذشته است و ما از خيلي از مشکلات يک انقلاب هم عبور کردهايم. تا يک انقلاب به پيروزي رسيد که نميتوانيم بگوييم نظام سياسي اسلامي درست شده است. مستقر کردن يک نظام و جا انداختن پايههايش کار مشکلي است. اين دو سه دهه گذشته از عمر نظام سياسي برآمده از انقلاب اسلامي نيز به همين کار گذشته است. آيا ميتوانيم امروز بعد از طي دو مرحله پيروزي و استقرار به مرحله سوم اين حرکت نگاه کنيم و آنجا که بحث هنر، اقتصاد، جامعهشناسي و امثال آن ميشود پارامترهاي تمدن غربي را نبينيم و به دنبال احياي هنر، اقتصاد، جامعهشناسي، سياست و ساير مفاهيم منطبق با تمدن اسلامي را باشيم. اين خيلي مهم است و از اينجا به بعد است که نظام اسلامي از اجمال به تفصيل ميرود و در تفصيل است که بحث تمدن اسلامي مطرح ميشود. * ميشود گفت که حضور و تجلي وجه اثباتي تمدن اسلامي نيز اينجا بيشتر است. - حتما بيشتر است. حالا اگر ما اين را نداشته باشيم و فقط تا مرحله استقرار نظام اسلامي پيش برويم. در اين صورت مسئله براي غربيها خيلي شيرين خواهد شد و ميگويند نظام اسلامي شما در مقابل نظام ليبرال ما و بعد در مقايسه ميگويند ما تمدن داريم و شما نداريد و به اين وسيله با تمدن غربي نظام اسلامي ما را تحقير ميکنند. پس بايد بگوييم که همانطور که نظام ليبرال شما تمدن غربي را به عنوان پشتوانه خود دارد نظام اسلامي ما هم تمدن اسلامي را به عنوان پشتوانه و يک جهت دهنده پشت خود دارد. اگر اين نباشد که ما درمقابل آنها کم ميآوريم. ايدهآل تمدن اسلامي در فرهنگ ما نقطه اوجش حضرت امام عصر(عج الله تعالي فرجه الشريف) هستند اما در دوره غيبت کبرا باز مسئله فرق ميکند. ما بايد در اين دوره به طرف شاخصهاي اين تمدن حرکت کنيم. * درباره وضعيت فعلي انقلاب اسلامي ميخواهم بيشتر بحث کنيم. اگر يک نگاه کلي و اجمالي به جنبههاي مختلف کشورمان بياندازيم شايد به اين نتيجه برسيم که اين انقلاب حتي در داخل کشورمان هم تاثيري نداشته است. در بستر اجتماع باورهاي ما، اخلاق، ارزشها و خيلي مولفههاي مثبت ديگر ما تضعيف شدهاند. آيا فکر ميکنيد اين روزها فضاي غالب واقعا همين است يا اينکه اين سطح و لايه رويي جامعه ماست و در بستر و لايههاي عميقتر جامعه حرکت اصلاحي انقلاب درحال رشد و جلو رفتن است؟ - مقصر همه اينها خود مسئولان نظام اسلامي هستند که در استفاده از مدرنيته برنامه ندارند يعني تخم توسعه مثل يک تخم لقي در دهانشان افتاده است. در هر سه دولت بعد از جنگ يعني دولتهاي آقايان هاشمي، خاتمي و احمدينژاد شاهديم که توسعه وحي منزل همه اينهاست. کسي منکر توسعه نيست ولي توسعه مثل يک چاقوي تيز ميماند که اگر درست از آن استفاده نکنيم دست خود آدم را ميبرد. اينها توسعه را ميخواهند ولي فکر ميکنند توسعه يک چيزي است که هر وقت بخواهند در اختيار و کنترل آنهاست ولي قهر تکنيک و تکنولوژي را نميتوانند پشت ظاهر زيباي توسعه ببينند اما اين هم پشت سر توسعه هست. اينکه شما مي گوييد تضعيف باورها و ارزش ها و اينها همان تقصير مسئولان ماست که مي خواستند از توسعه بدون اينکه در آن تصرف کنند، استفاده نمايند و اينها همه در حالي بود که اينها حتي نمي دانستند از توسعه چه مي خواهند. مسئولان ما يکدفعه با برنامه ريزهاي غربزده ما در سازمان مديريت و برنامه و بودجه و جاهاي ديگر توسعه را هدف چشم انداز بيست ساله کشور قرار دادند بدون اينکه اين را بر اساس يک بازنمايي و نگرش عميق تاريخي و چشم انداز آتي ديني نگاهش کنند و لذا اين مسئله آسيب هاي خودش را همراه آورد و هر جا اين طرح ها و برنامه ها وارد شد آن آسيب هايش و گسستگي هايش را همراه خود آورد که اين همان گذشتن از فرهنگ گذشته و آوردن فرهنگ جديد. انقلاب با هزار مکافات دمشن را از در بيرون کرد و حالا خود مسئولان انقلاب هم پنجره را باز گذاشتند و بدون اينکه ايمني ايجاد کنند سرما با ويروس سرما وارد کردند. البته به هر حال اين ويروس وارد مي شد و ما از قافله جهاني نمي توانيم اجازه دهيم که عقب بمانيم امام برنامه اي هم نداشتيم تا بدانيم اين توسعه و پيشرفت تکنيک را در چه مسيري مي خواهيم هدايت کنيم. تازه وقتي اين ويروس وارد شده و بسياري بخش هاي ما را آلوده کرده تازه افتاديم به چه کنيم چه کنيم. * فکر نمي کنيد اگر مقداري دقيق تر نگاه کنيم در لايه هاي عميق تر جامعه کساني را به خصوص در بين جواناني که بعد از انقلاب اسلامي به عرصه اجتماعي وارد شده اند ببينيم که درک صحيحي از انقلاب اسلامي و ماهيت و اهداف آن داشته و به آن باور اصيل دارند و در راه بالندگي و نيل به آرمان هاي آن تلاش مي کنند و در کنار سطح رويي جامعه که نمايي متفاوت از اين دارد اين بخش دروني تر و عميق تر بسيار اميدوار کننده است؟ - نمي دانم اين بحث را بايد از جامعه شناسان مسلمان بپرسيد که جامعه ايران را تحليلي و آسيب شناسي کنند. ولي به هر حال ما مي دانيم که بعد از مشروطيت در اين صد سال جامعه فرهگي و نخبه ما دو جهت دارد که يک جهت ديني و يک جهت غير ديني دارد. بنابراين ما در جامعه لااقل فرهنگي مان در سطح کلان وحدت رويه نداريم. الان اين هر دو دسته در حال حرکت هستند و برآيند حرکت آنها اين چيزي است که امروز در عرصه اجتماع مي بينيم. حالا در کنار اينها آسيب شناسي حوزه هاي علميه ما مي ماند که خود اين موضوع يک مجال بحث مفصل مي طلبد چرا که به خصوص در دوره پهلوي حوزه هاي علميه ما آسيب هاي زيادي ديدند و به نوعي به حاشيه رانده شدند. تقابل ارزش ها و غير ارزش ها الان در جامعه ما وجود دارد و اين همان چيزي است که بيشترين تاثر را از تکنيک پذيرفته است و به بياني ناشي از ورود بدون برنامه تکنيک به جامعه است که ما نمي دانستيم چقدر به تکنيک احتياج داشتيم و چقدر احتياج خواهيم داشت. * جناب آقاي نجفي ما در منطقه جغرافيايي خودمان به نسبت ديگر کشورهاي همجوار خودمان مثل افغانستان، پاکستان، عراق، عربستان و حالا ديگر کشورها که اگر بيشتر از ما مورد هجوم فرهنگ و ارزش هاي ناشي از تکنيک غربي قرار نگرفته بودند کمتر هم مورد هجوم قرار نگرفته بودند خيلي بيشتر از اين هجمه فرهنگي آسيب ديديم. به نظرتان اين آسيب و تاثيرپذيري بيشتر دليل خاصي دارد؟ - کانال ها و سيگنال ها و گيرنده هاي ما بيش از همه اين کشورها از جمله افغانستان و هند و پاکستان روي غرب تنظيم شده است. آنها اين همه سيگنال ارتباطي مثل ما ندارند و ما بيش از همه آنها در معرض امواج غرب هستيم. * هند چطور؟ - ما از هند هم بيشتر در معرض امواج غرب بوده ايم. * هند که مستعمره غربي ها بوده است و غربي ها در آنجا حضور مستقيم داشته اند؟ - غربي ها آنجا بوده اند ولي هند مثل ما يک وحدت فرهنگي مثل ما ندارد. آنها هندو مسلمان و اقوام مختلف زيادي دارند و تفاوت آنها با ما خيلي زياد است. * آيا مي شود عراق و پاکستان و ديگر کشورها را هم مثل هند توصيف کرد؟ - عراق هم تحت سلطه مستقيم خارجي بوده است. ايران جز معدود کشورهاي اسلامي است که سلطه مستقيم خارجي را تجربه نکرده است. حکام دست نشانده داشته ايم ولي حاکم بلاواسطه خارجي نداشته ايم. لذا شناخت ما از ماهيت استعمار در ابعاد سياسي و نظامي از آنها کمتر است و آنها بيشتر از ما در اين حوزه ها شناخت دارند. اينکه آمريکايي ها در عراق مثل افغانستان راحت نبودند و دليل آن اين است که عراقي ها تجربه حضور سلطه گران غربي را داشته اند و راه هاي مقابله با آن را هم بهتر بلدند. در ايران ما چون حضور استعمار از نظر سلطه سياسي و نظامي خيلي حضور پر رنگي نداشته است لذا آن نفرتي که ايراني ها بايد از سلطه و استعمار داشته باشند را ندارند اما به جاي آن يک انقلابي در اين کشور متولد شده است که در هيچ کدام از اين کشورها نيست. يعني ضد استعمارترين انقلاب در اين کشور متولد شده است که مهمترين دليل آن هم فکر مي کنم خودآگاهي مذهب شيعه است که در ديگر کشورها نيست ولي در ايران هست و به تبع آن در لبنان و عراق هم اين اتفاق در حال رخ دادن است. اين خيلي مهم است و چيزي که ما را از اين کشورها متمايز مي کند همين مذهب تشيع است. * اينکه شما گفتيد کشورهاي همجوار ما به دليل همبستگي فرهنگي کمتر نسبت به ايران کمتر از غرب تاثير پذيرفته اند درست است اما ما يکسري مشکلات داريم که اين مسئله نمي تواند ما را به پاسخ آنها رهنمون کند. به عنوان مثال ما در کشورمان تمايل زيادي را به خصوص در بين جوانان به مصرف مواد مخدر مي بينيم که حتي در کشوري مثل افغانستان که بزرگترين توليد کنند ترياک است اين مشکل تا اين اندازه حاد نيست. اين مسئله را چگونه مي توان تحليل کرد؟ - گفتم که امواج استعماري غرب بر روي ما خيلي قوي تر است. الان پاکستاني ها به راحتي توانسته اند لباس ملي و محلي خود را حفظ کنند اما ما نتوانستيم چرا که امواج تهاجم فرهنگي غرب بر روي ما بيشتر متمرکز شده اند. * اين به دليل اين است که غربي ها بيشتر اين امواج را بر روي ما متمرکز کرده اند يا ما بيشتر اين امواج را مي گيريم؟ - هر دو. يعني هم آنها امواج تهاجم فرهنگي را بر روي بيشتر تنظيم کرده اند و هم گيرنده هاي ما بيشتر است. * ببينيد آنها به نظر گيرنده هاي بيشتري دارند. مثلا آنها خيلي وقت است که آزادانه امواج ماهواره را دريافت مي کنند. - حالا ما هم ماهواره داريم، ضمن اينکه اين کانال ها که گفتم صرفا ماهواره و اينها نيست و در کنار آنها حضور فراماسون ها، رژيم هاي وابسته و خاندان هاي سلطنتي و حکومتي وابسته به غرب در ايران خيلي قوي تر بوده است. در ايران به خاطر نفت هم که بوده است حضور غربي ها در ايران خيلي بيشتر بوده است اما اين حضور، حضور نامحسوس بوده است. حضور غربي ها در کشورهاي همجوار ما محسوس و علني بوده و در کشور ما نامحسوس و غير علني. به نظر مي آيد جنبه فرهنگي استعمار در کشور ما خيلي قوي تر بوده است و هم پاتکي که ما به آنها زديم نيز خيلي قوي تر از جاهاي ديگر بوده است. * امروز هم مقابله اصلي با غرب از سوي ما دارد صورت مي گيرد. - بله. لذا هم امواج تهاجم فرهنگي غرب بر روي ما قوي تر بوده و هست و هم پاتکي که ما به آنها زديم و مي زنيم قوي تر است. * و اين باعث مي شود که بنيان قوي تري براي اوج گرفتن دوباره تمدن اسلامي فراهم شود. - بله بنيان آن هم قوي تر مي شود. لذا مي بينيم در بخش هايي از کشور ما که انقلاب را نمي خواهد قبول کند يا انقلاب درون آن نرفته است يا آنها نمي خواهند برود از همه کشورهاي ديگر غرب زده تر است و آنجا هم که انقلاب وارد آنها شده است از انقلابي ترين جاهاي هر کشور ديگري انقلابي تر است. اين دقيقا تعارض جامعه ايراني در حال فعلي است. واقعيت اين است که من هميشه هم مثال مي زنم که ايران شرايط عربستان صدر اسلام را دارد. اسلام در ميان اعرابي متولد شد که در زمان پيغمبر به آنها مي گفتند مهاجر و انصار. اما آيا اسلام براي مهاجر و انصار بود؛ هيچگاه. درست است که اينها صحابي پيامبر بودند و بسياري از اينها براي ما محترم و معتبر هستند اما حقيقت اسلام بالاتر از صحابه و انصار است. امروز انقلاب اسلامي نيز چنين وضعيتي نسبت به ما دارد. درست است ما اصحاب انقلاب اسلامي هستيم ولي انقلاب اسلامي بالاتر از ماست. در اينجا شروع شده ولي امواج آن به اينجا محدود نمي شود. درست مثل اسلام در دنيا. ما موجد انقلاب اسلامي هستيم اما نمي توانيم آن را کنترل کنيم. اگر همه ملت ما هم از انقلاب اسلامي برگردند بيداري حاصل از امواج انقلاب اسلامي ديگر ربطي به ما ندارد و قوي تر از ماست و خارج از کنترل ما سير مي کند. * از وقتي که در اختيار ما گذاشتيد سپاسگزاريم. - من هم تشکر ميکنم.