راه های نفوذ در انقلاب ها نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

راه های نفوذ در انقلاب ها - نسخه متنی

حسین معتمدی فر

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید










راه‏هاي نفوذ در انقلاب‏ها

حسين معتمدي‏فر

تاريخ زندگي بشر همچون آيينه‏اي سرشار از حوادث تلخ و شيرين فرا روي ما و براي بشر خردمند امروزي وسيله‏اي براي پندگيري و تجربه اندوزي، و چراغ راهي براي ادامه حيات اوست.

ناديده گرفتن آنچه تاكنون برجامعه بشري گذشته، ناديده گرفتن اين سنّت لايتغيّر الهي است.(1) كه هر تغييري در زندگي بشر منوط به تغيير خود اوست.(2) اين قانون و قوانين ديگر حاكم بر زندگي بشر همانند قوانين حاكم بر ساير پديده‏ها، ثابت و لايتغيّر است. نزول باران معلول دو عامل مادي و معنوي است:

«و لو انّ اهل القري آمنوا واتّقوا لفتحنا عليهم بركاتٍ من السّماء و الارض»(3) و «اللّه الّذي يرسل الرّياح فتثير سَحاباً فيبسطه في‏السماء كيف يشاءُ و يجعله كسفاً فتري الورق يخرج من خلله»(4)
حتي اعجاز پيامبران نيز خارج از قانون عليت نيست. هرگونه رشد يا نابودي در جامعه بشري نيز معلول عوامل مادي و معنوي است:

«فتلك بيوتهم خاويةٌ بما ظلموا انّ في‏ذلك لآيةً لقومٍ يعلمون»(5)
خداوند خالي از سكنه بودن سرزمين‏ها و انقراض تمدن‏هاي اقوام پيشين را معلول بي‏عدالتي و ظلمي دانسته است كه روا مي‏داشتند. با مطالعه قرآن و روايات، لزوم رجوع و بررسي در تاريخ گذشتگان براي ادامه حيات طيبه و شناسايي نقاط ضعف و قوت آن‏ها براي پندگيري، جاي هيچ ترديدي باقي نمي‏ماند. قرآن بارها اولواالالباب(6) و صاحبان بصيرت(7) را به پذيرفتن عبرت از تاريخ دعوت كرده است. حضرت علي عليه‏السلام به امام حسن عليه‏السلام مي‏فرمايد:

«يا بُنيّ، انّي و ان لم اكن عمّرتُ عمرمن كان قبلي فقد نظرت في اعمالهم و فكّرت في اخبارهم و سرت في آثارهم حتي عدت كاحدهم بل كانّي بما انتهي اليّ من امورهم قد عمّرت مع اوّلهم الي آخرهم فعرفت صفو ذلك من كدره ونفعه من ضرره»(8)
اي پسرم! اگرچه عمر من به اندازه عمر كساني كه قبل از من بوده‏اند، نيست، اما اعمال آن‏ها را از دقت نظر دور نداشته‏ام و در اخبارشان تفكر و در آثارشان سير و دقت نموده‏ام، تا جايي كه گويا يكي از آنان بوده و مثل كسي شده‏ام كه گويا با اولين و آخرين آن‏ها زندگي كرده‏ام و خوبي و بدي و نفع و ضررشان را دانسته‏ام.

اينك به علل و راه‏هاي انحطاط انقلاب‏ها مي‏پردازيم:

الف ـ عوامل دروني

علل و عوامل دروني: عواملي هستند كه بالقوه در درون انقلاب وجود دارند. براي بررسي اين نوع عوامل بايد به اركان سه گانه تشكيل دهنده انقلاب‏ها: ايدئولوژي، رهبري و امت مراجعه شود؛ به اين معنا كه عدم كارايي هريك از اين سه ركن، خود به خود منجر به انحطاط و مسخ انقلاب خواهد شد.

1 ـ ايدئولوژي
الف ـ از اساسي‏ترين اركان يك انقلاب، ايدئولوژي و شالوده‏اي است كه انقلاب براساس آن شكل گرفته است. شدت و ضعف حضور مردم در شكل‏گيري هر انقلابي بستگي به قوت و ضعف ايدئولوژي آن انقلاب دارد. اگر ايدئولوژي يك انقلاب بتواند به تمام نيازهاي مادي و معنوي مردم خود و سؤالات و شبهات موجود در پيرامون خود، به بهترين شكل پاسخ دهد، خواه ناخواه، مردم در پيروي از آن وحقانيت آن شك نخواهند كرد و در راه تحقق آن از جان خود نيز خواهند گذشت. به طور قطع، اين ويژگي در دين اسلام بوده و هست. اسلام هاضمه بزرگ افكار و بينش‏هاي مختلف است، به طوري كه قرآن نه تنها هيچ گاه از مناظره و رويارويي با متفكران اديان ديگر نهراسيده، بلكه بارها و بارها اهل كتاب و انديشمندان را با عبارت «تعالوا» به تضارب آراء و گفت و شنود دعوت كرده است.

ب ـ نگرش هر ايدئولوژي در مورد انسان از ديگر ويژگي‏هاي آن است. انسان فطرتاً با طبع بلند آفريده شده است و اين گوهر وجودي خود را به هيچ قيمتي حاضر نيست از دست بدهد و در پاي اميال بي‏ارزش خود و ديگران قرباني كند. از اين رو، اديان الهي به خصوص اسلام در جذب و هدايت مردم بزرگ‏ترين پيروزي‏ها را داشته‏اند. بين مكتبي كه انسان را ميموني متكامل مي‏داند كه مرور زمان و حوادث طبيعت او را به شكل انسان قرن 21 در آورده است و بين مكتبي كه 1400 سال پيش، انسان را خليفه خدا در زمين مي‏خواند: «و اذقال ربّك للملئكة انّي جاعل في‏الارض خليفة»(9) و براي او كرامت قائل است:«و لقد كرّمنا بني آدم»(10)، چه قدر فاصله است؟
از اين روست كه جانفشاني جوانان ما در طول اين دو دهه براي حفظ اين ايدئولوژي و اين انقلاب صورت گرفت. شگفتي كفار اين زمان از جانفشاني مردم ما كم‏تر از شگفتي كفار صدر اسلام نسبت به دلاوري اصحاب پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله نيست. كفار صدر اسلام در تفسير رشادت‏هاي ياران پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله مي‏گفتند: «غرّ هؤلاء دينهم»(11)؛ اين عقيده و ايدئولوژي آن‏هاست كه آنان را گول زده و مغرور نموده است.» در حالي كه اسلام در ميادين جنگ نيز با سرشت آدمي به بهترين شكل برخورد كرده و كشته شده در راه خود را نه تنها فاني و مرده نپنداشته، كه به عشق وافر او به زندگي ابدي و جاودانگي هميشگي پاسخ داده و او را به لقب «شهيد» مفتخر داشته است:

«و لاتحسبنّ الذين قتلوا في‏سبيل اللّه امواتاً بل احياءٌ عند ربهم يرزقون»(12)
2 ـ رهبري
رهبري، يكي ديگر از اركان شكل‏گيري انقلاب محسوب مي‏شود. انقلابي مي‏تواند كوران حوادث و خطرهاي انحراف و انحطاط را به خوبي پشت سربگذارد كه رهبري آن، قبل از همه و بيش از همه، به راه و هدف انقلاب معتقد باشد. پيامبران مؤمن‏ترين افراد به مكتب خود بودند. در وصف پيامبر اسلام صلي‏الله‏عليه‏و‏آله آمده است: «آمن الرّسول بما انزل اليه من ربّه»(13)؛ رسول مؤمن است به آنچه از جانب پروردگارش به او وحي شده است.

امام حسين عليه‏السلام در نامه‏اي به اهل كوفه، اولين ويژگي كه براي امام و رهبر برمي‏شمارد، اين است كه: «و لعمري ما الامام الاّ العامل بالكتاب»(14)؛ به جان خودم سوگند! امام بايد عامل به كتاب باشد.» قرآن بارها خطر مداهنه را گوشزد نموده و پيامبران را از خطر آن برحذر داشته است: «ودّوا لو تدهن فيدهنون»(15)
امام علي عليه‏السلام نيز بعد از آن حوادث بيست و پنج ساله كه بر سر امت اسلامي آمده بود و مي‏رفت كه ديگر از اسلام نامي هم باقي نماند، در چندين خطبه، خطر انحراف اسلام توسط رهبران نالايق را گوشزد فرمود. آن حضرت در خطبه‏اي مي‏فرمايد:

«الا و انّ بليّتكم قدعادت كهيئتها يوم بعث اللّه نبيّكم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله ، والذي بعثه بالحقّ لتُبَلْبَلُنّ بلبلةً و لتغربلنّ غربلةً و لتساطنّ سوط القِدْر حتّي يعود اسفلكم اعلاكم و اعلاكم اسفلكم»(16)
آگاه باشيد كه عادات جاهلي شما چون روزي كه خداوند رسولش را بر انگيخت، به سوي شما برگشته است . قسم به خدايي كه پيامبرش را برحق مبعوث كرد! به سختي مورد آزمايش قرار مي‏گيريد و غربال مي‏شويد و همانند محتويات ديگ هنگام جوشش زير و رو خواهيد شد. (فاصله طبقاتي كه خلفاء به ناحق ساخته بودند، را از بين مي‏برم) تا جايي كه مردمان به ناحق پائين كشيده شده بالابيايند و بالا آمده‏هاي به ناحق (چون بني اميه و بني مروان) پايين روند.

آن حضرت در خطبه‏اي ديگر افكار عمومي را به قضاوت مي‏خواند و آنان را به آن بيست و پنج سال خانه نشيني خود و رهبران نالايق و مشكلاتي كه بدين وسيله گريبان جامعه اسلامي را گرفت، ارجاع مي‏دهد: «وقد علمتم انّه لاينبغي ان يكون الوالي علي الفروج والدّماء و المغانم و الاحكام و امامة المسلمين البخيل، فتكون في‏اموالهم نهمته و لاالجاهل فيضلّهم بجهله، و لاالجافي فيقطعهم بجفائه و لاالخائف للدّول فيتخذ قوماً دون قومٍ و لاالمرتشي في الحكم فيذهب بالحقوق و يقف بهادون المقاطع ولاالمعطّل للسّنّة فيهلك الامّة»(17)
و به تحقيق دانستيد كه شايسته نيست والي برناموس و خون مردم و غنائم و احكام اسلام و رهبري و امامت مسلمين بخيل باشد، چون در جمع اموال مردم به نفع خود مي‏كوشد؛ و يا جاهل باشد، چون به سبب جهلش مردم را گمراه مي‏كند؛ و يا ستمگر باشد، چون به سبب جفاكاريش باعث تفرقه امت مي‏شود؛ و ياترسو از اقوام و دولت‏هاي مختلف باشد، چون باقومي رابطه برقرار مي‏كند و يا با قومي قطع رابطه مي‏كند (بدون در نظر گرفتن مصالح اسلام و مسلمين)؛ و يا رشوه‏گير باشد، چون حقوق را ضايع مي‏كند و در مورد خود حق را جاري نمي‏سازد؛ و يا تعطيل كننده سنّت رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله باشد، چون مردم را به اين وسيله به هلاكت مي‏كشاند.

امروزه كدامين محقق است كه خيانت رهبران سازشكار و يا نفوذ در انقلاب‏هاي عصر حاضر را عامل عمده نابساماني‏هاي ملت‏هاي تحت ظلم و ستم فلسطين و افغانستان نداند و پيروزي انقلاب اسلامي ايران را مرهون و وامدار زحمات طاقت فرساي امام خميني قدس‏سره و رهبر معظم انقلاب اسلامي نداند و بر آن صحه نگذارد؟!

3 ـ مردم
سومين ركن تشكيل دهنده هر انقلاب، مردمند. كوتاه سخن در اين مورد همين بس كه اگر مكتبي چون اسلام و رهبري چون علي عليه‏السلام وجود داشته باشد، اما مردم از درك و شعور لازم برخوردار نباشند، هيچ گاه نه انقلابي شكل مي‏گيرد و نه به پيروزي مي‏رسد.

كدام اسلام شناس مي‏تواند نداشتن ملتي فهيم را در شكست ظاهري سياستمدارترين، شجاع‏ترين و عالم‏ترين مرد جهان اسلام، يعني اميرالمؤمنين عليه‏السلام را در مقابل بي‏خردي چون پسر ابوسفيان، مؤثر، بلكه اساسي نداند، چنانچه آن حضرت در خطبه‏اي به سستي مردم خود در آخرين لحظات كار اشاره مي‏فرمايد:

«اما بعد: يا اهل العراق فانّما انتم كالمرأة الحامل حملت فلمّا اتمّت املصت و مات قيّمها و طال تأيّمها و ورثها ابعدها»(18)
اي مردم عراق! شما مانند زني هستيد كه باردار مي‏شود و چون بارداريش به پايان مي‏رسد (نزديك حملش مي‏شود)، جنين خود را سقط مي‏كند (و او را مرده متولد مي‏سازد) و در اين هنگام، شوهرش نيز مي‏ميرد و بيوه‏گي و بي‏شوهري او به درازا مي‏كشد؛ (در نتيجه) دورترين افراد او، وارث او مي‏شوند.

يعني در آخرين لحظاتي كه مي‏رفت فتنه بني اميه براي هميشه خاموش شود، شما با دست كشيدن از جنگ، مرا در خاموش كردن اين آتش تنها گذاشتيد. حضرت علي عليه‏السلام در اين خطبه مردم را به خاطر بي‏مسؤوليتي سرزنش مي‏كند و آنان را در رشد شجره خبيثه بني اميه مقصر مي‏داند. نبودن مردم متعهد است كه امام صادق عليه‏السلام را خانه نشين مي‏كند. آن حضرت سوگند ياد مي‏كند كه: اگر به اندازه بزغاله‏هايي ـ كه رو به رويش ـ مشغول چرا هستند، ياور داشتم يك لحظه در قيام ترديد نمي‏كردم.» سدير صيرفي وقتي آنان را مي‏شمارد، تعداد آن‏ها را هفده عدد مي‏يابد.(19)

ب ـ عوامل بيروني

عوامل بيروني عبارتند از:

1 ـ متشابهات
2 ـ اعتقادات
3 ـ شايعات
4 ـ اختلافات
1 ـ متشابهات:

شكي نيست كه آدمي در مقابل متشابه محسوس، بار نخست داراي تشخيص صحيحي نيست، به خصوص اگر كسي بخواهد با لطائفي آن متشابه را به جاي اصل جاسازي كند، كه در اين صورت درصد اشتباه به مراتب بالاتر خواهد رفت. از اين روست كه خداوند در قرآن، مسلمانان را از اين خطر بزرگ بيم داده، آن جا كه قصه حضرت آدم عليه‏السلام را بيان فرموده است. خداوند اين گونه از تزوير شيطان پرده بر مي‏دارد كه او براي اغفال حضرت آدم عليه‏السلام از اين راه موفق شده كه: «اي آدم! خدا شما را از امثال اين شجره نهي نكرده، بلكه از آن شجره مشخص نهي كرده است.» آدم و حواء نيز در تشخيص آن شجره منهي و اين شبهه افكني شيطان دچار اغفال و در نتيجه، ترك اولي شدند.

خداوند در مورد تشابهات قرآن زنگ خطر را به صدا در مي‏آورد و از مسلمانان مي‏خواهد مراقب اين راه نفوذي افرادي كه «في قلوبهم زيغٌ»، باشند؛ چون اين گونه افراد با دست آويز قرار دادن اين گونه آيات، در پي فتنه انگيزي و آشوب در جامعه اسلامي هستند و مسلمانان را براي ايمن ماندن از اين خطر و فهم متشابهات، به محكمات قرآن و مؤمناني كه خود قرآن معرفي كرده و راسخون في‏العلم كه بر ائمه عليهم‏السلام تطبيق داده شده، ارجاع داده است؛ زيرا در غير اين صورت، دچار اغفال و تفسير به رأي افراد منحرف خواهند شد. شايد نهي از فردگرايي كه در روايات آمده، به همين منظور صادر گرديده است كه‏اي‏بسا دشمن با مهره‏سازي افراد و شبيه سازي آنان با شخصيت‏هاي مورد اعتماد مردم، بخواهد در جامعه اسلامي نفوذ كند و در دراز مدت، انقلاب را به انحطاط بكشاند. تاريخ بيست ساله انقلاب خونين ما گواه اين مطلب است و انفجار دفتر نخست وزيري توسط فردي با ظاهري صددرصد اسلامي از جمله آن‏هااست.

امام صادق عليه‏السلام مي‏فرمايد:

«من دخل في هذاالدّين بالرجال اخرجه منه الرّجال كما ادخلوه فيه و من دخل فيه بالكتاب و السّنّة زالتِ الجبال قبل ان يزول»(20)
هركس به واسطه شخصيت‏ها داخل در اين دين شود (مسلمان شود)، شخصيت‏ها هم او را از اين دين خارج مي‏كنند، همچنان كه او را داخل در اين دين كرده بودند و اما كسي كه داخل اين دين شده باشد، به واسطه (تدبردر) كتاب و سنّت، كوه‏ها فرو خواهند ريخت؛ اما او در دين ثابت قدم خواهد بود.

حضرت علي عليه‏السلام در جنگ جمل، در جواب يكي از ياران گرفتار آمده خود در گرداب متشابهات و شخصيت‏ها كه مي‏پرسد: «آيا ممكن است كه زبير، طلحه و عايشه برباطل و گمراهي اجتماع كرده باشند؟!»؛ مي‏فرمايد:

«انّك لملبوسٌ عليك انّ الحقّ و الباطل لايعرفان باقدار الرّجال اعرف الحقّ تعرف اهله و اعرف الباطل تعرف اهله»(21)
امر بر تو مشتبه شده است. حق و باطل را با اشخاص نمي‏توان شناخت (اشخاص عادي ميزان حق و باطل نيستند.)؛ حق را بشناس، مردان و اهل حق را خواهي شناخت. باطل را بشناس، مردان و اهل باطل را خواهي شناخت.

2 ـ اعتقادات
جامعه معتقد به مقدسات آن‏جا كه پاي ارزش‏ها به ميان بيايد، از همه چيز خود خواهد گذشت و به كم‏تر از نهادينه شدن ارزش‏ها در جامعه راضي نخواهد شد و از اين روست كه دشمن با درك اين حساسيّت در مواردي با چهره‏اي صددرصد اسلامي و انقلابي، سعي مي‏كند در جامعه انقلابي نفوذ كند. در قصه حضرت آدم عليه‏السلام ، دومين حربه شيطان، مقدسات و سوگند به آن‏ها است: «و قاسمهماانّي لكما لمن النّاصحين»(22)
آن هنگام كه منافقين مدينه صلابت و وحدت و بنيان مرصوص ايجاد شده توسط انقلاب اسلامي پيامبر را ديدند و تمام راه‏هاي نفوذ خود را در اين دژ مستحكم مسدود يافتند، تنها راه نفوذ و شكاف ميان مسلمانان را مقدسات و ارزش‏هاي حاكم برجامعه آن روز مدينه يافتند. آن‏ها از پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله اجازه ساخت مسجدي را در مدينه خواستند كه با مخالفت پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله رو به رو شدند. منافقين صبر كردند تاپيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله از مدينه خارج شد و آن‏ها با تمام توان و تلاش، دست به كار ساختن مسجد شدند، تا پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله را در مقابل كاري انجام شده قرار دهند. در نگاه اول، شايد مسلمانان ساده انديش از رونق و نشر اسلام مسرور شدند، اما با ورود پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله و نزول وحي درباره اين مسجد، تمام بافته‏هاي منافقين برباد رفت. خداوند از چهره آنان پرده برداشت و به مسلمانان اعلام كرد كه مسجد تازه تأسيس شده، خانه تيمي است و هدف از ساخت آن را اين گونه بيان فرمود:

«والّذين اتّخذوا مسجداً ضراراً و كفراً و تفريقاً بين المؤمنين و ارصاداً لمن حارب اللّه و رسوله من قبل»(23)؛ و از منافقين كساني هستند كه مسجدي ساختند براي زيان رساندن (به مسلمانان) و تقويت كفر و تفرقه افكني ميان مؤمنان و كمينگاه براي كسي كه از پيش با خدا و پيامبرش مبارزه كرده بود.

پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله براي رفع اين فتنه، حتي از توقف در آن مسجد (تا چه رسد به عبادت در آن) نهي فرمود: «لاتقم فيه ابداً»(24)
پيامبراكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله آن مسجد را ويران و چوب‏هاي آن را سوزاند و آن جا را زباله داني مدينه قرار داد. بدين وسيله يكي از بزرگ‏ترين مكر و حيله منافقان براي شكاف در جامعه اسلامي، با بن بست مواجه مي‏گردد.

در واقعه كربلا نيز بيشترين چيزي كه خودنمايي مي‏كند، رنگ ديانتي است كه سپاه يزيد به خود زده بود. فتواي آخوندي درباري (شريح قاضي) مردم را به كربلا كشاند. در روز عاشورا، عمر بن سعد سربازان فريب خورده خود را ياوران و سربازان خدا مي‏خواند.

در انقلاب الهي حضرت موسي عليه‏السلام فرعون نيز همين نقاب دين داري و دين خواهي را به چهره دارد و حضرت موسي عليه‏السلام را خطري براي دين داري و ديانت مردم تحت ظلم و ستم خود معرفي مي‏كند:

«انّي اخاف ان يبدّل دينكم او ان يظهر في‏الارض الفساد»(25)
تنها راه ايمن ماندن از خطا و سد اين راه نفوذي دشمن، مراجعه به صاحبان و مناديان اصلي دين و انقلاب است. در اين رابطه، آيات و روايات فراواني وجود دارد كه ما را از مراجعه به هركسي كه ادعاي دين داري و دين‏شناسي مي‏كند، برحذر داشته است. در تفسير آيه «فلينظرالانسان الي‏طعامه»(26)؛ آمده است: منظور از طعام ونظر به آن، دقّت در علم و اعتقادي است كه از افراد مي‏گيريم. آن هنگام كه بازار فرقه‏سازي چونان آفتي گريبان جامعه اسلامي را گرفته بود و هركسي بر كرسي فتوا وتفسير نشسته بود، امام صادق عليه‏السلام مردم را از اين خطر بزرگ برحذر داشت و فرمود:

«كلّ علم خرج من غيرهذا البيت فهو وبال (و اشاربيده الي بيته)»(27)؛ هر علمي كه از غير اين خانه بيرون بيايد، وزر و وبال است. (و با دست مبارك خود به خانه خود اشاره فرمود.)
از حديث فوق استفاده مي‏شود كه هرگونه تفسير دين و صحه گذاشتن بر باورهاي ديني، جز از مسير ائمه عليهم‏السلام مردود است؛ البته ائمه عليهم‏السلام در مواردي، افرادي را به عنوان مراجع ديني مردم معرفي مي‏كردند. راهزنان فكري، عقيده و ايمان مردم را خواهند ربود و عده‏اي به نام عرفان، خداشناسي و سير و سلوك، به خانقاه‏ها رفته و بعد از مدتي، جز افرادي بي‏بند و بار و معتاد، كسي از آن جا خارج نشد. همه اين وقايع مبين اين واقعيت است كه جامعه انقلابي ما در مقابل اين لغزشگاه بزرگ، بايد با احتياطي بيشتر حركت بكند و مواظب اين روزنه نفوذ باشد، به خصوص امروزه كه بحث «قرائت‏هاي جديد از دين» به ميان آمده است و «اجراي قصاص» كه حيات جامعه اسلامي در گرو تحقق آن است «و لكم في‏القصاص حياةٌ يا اولي الالباب لعلكم تتّقون»(28)؛ مصداقي از خشونت قلمداد شده است. همه اين‏ها با نام دين و دين داري برجامعه اسلامي ما تحميل شود. آنچه ما و اسلام را از اين چالش بزرگ حفظ مي‏كند و انقلاب ما را از خطر مي‏رهاند و راه را بركج انديشان براي چانه زدن برسراصول اسلام و تعطيلي احكام آن مي‏بندد، نصب العين قراردادن اين حديث پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله است:

پيامبراسلام صلي‏الله‏عليه‏و‏آله به معاذ بن جبل، استاندار يمن، حكم فرمود:

«و امت امرالجاهلية الاّ ما سنّه الاسلام و اظهر امر الاسلام كلّه صغيرهُ و كبيرهُ»(29)؛ اي معاذ! (و اي همه فرماندهان اسلام) كه به اطراف ام القراي اسلامي مي‏رويد! دو وظيفه عمده بر عهده داريد: بميرانيد و بخشكانيد امور جاهلي را، مگر آنچه را كه اسلام پسنديده و بر آن مهر تأييده زده است و بپرورانيد و ظاهر كنيد اوامر اسلام را، همه‏اش را، كوچك و بزرگش را.

3 ـ شايعات:

شايعه از اسباب وارفتگي و انحطاط انقلاب و انقلابيون است و كم خرج‏ترين ابزار براي دشمن يك انقلاب محسوب مي‏شود. با شايعه است كه امنيت روحي و رواني جامعه به هم مي‏خورد. دشمن با اين حربه و با دست خود انقلابيون، انقلاب را به شكست و انقلابيون را به جنگ با يك‏ديگر مي‏كشاند. تاريخ صدر اسلام فراوان است از شايعه‏هايي كه مي‏رفت براي هميشه امنيت جامعه مدني پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله را متزلزل سازد، قضايايي چون شايعه شهادت پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله در جنگ احد، آن قدر بزرگ و هولناك بود كه اگر پايداري و درايت اميرالمؤمنين عليه‏السلام و عده‏اي از صحابه نبود، معلوم نبود كه بر سر اسلام و مسلمانان چه مي‏آمد؟ و يا جاماندن عايشه ـ بنا بر قول معروف ـ از كاروان و شيوع شايعه‏اي در اين باره در بين مردم و متهم شدن عايشه در افكار عمومي، خطري بود كه اگر نهي قرآن از بيان اصل ماجرا نبود، معلوم نبود كه برسراسلام چه مي‏آمد؟ هرچند در قضيه عايشه، قرآن از اصل ماجرا چيزي بيان نفرمود، اما اين نكته كاملاً روشن است كه مسلمانان را از بيان اين ماجرا و گفت و شنود آن، با لحني تند برحذر داشته است. همان قرآني كه كفر زنانِ برخي از پيامبران را بي‏هيچ ملاحظه‏اي بيان مي‏فرمايد و آن را براي پيامبران جاي هيچ ضعفي نمي‏داند، در اين مورد به دفاع از پيامبر و ناموس او (نه شخص عايشه) برمي‏خيزد و منافقين را كه مي‏خواستند با اين شايعه پيامبر را منزوي كنند، خلع سلاح مي‏سازد و در مواردي ديگر، شايعه پراكنان را هم رديف منافقين ذكر مي‏كند و آنان را به شدت عمل از سوي پيامبرـ در صورت تكرار شايعات ـ تهديد مي‏نمايد:

«لئن لم ينته المنافقون و الّذين في قلوبهم مرضٌ و المرجفون في‏المدينة لنفرينّك بهم ثمّ لا يجاورونك فيها الاّ قليلاً»(30) اگر منافقان و بيماردلان و آن‏ها كه اخبار دروغ و شايعات بي‏اساس در مدينه پخش مي‏كنند، دست از كار خود برندارند، تو را بر ضد آنان مي‏شورانيم. سپس جز مدت كوتاهي نمي‏توانند در كنار تو، در اين شهر بمانند.

نكاتي كه در اين آيه قابل تأمل است:

الف ـ «مرجفون» در مقابل منافقان ذكر شده است كه ممكن است افراد خودي هم داخل در آن باشند و هشداري باشد به مسلمانان كه تنها منافقين نيستند كه در پي نشر اكاذيب و شايعات هستند.

ب ـ قرآن از شايعه پردازان، به «مرجف» ياد مي‏كند كه تعبير زيبايي است؛ زيرا رجفه به معناي لرزش و تكان خوردن است و شايعه پرداز را از آن جهت مرجف گفته‏اند كه با شايعه خود، آرامش موجود در جامعه را متزلزل مي‏كند و به لرزش در مي‏آورد.

با مراجعه به تاريخ زندگاني ائمه عليهم‏السلام ، با سيلي از شايعات مواجه مي‏شويم كه به آن بزرگواران نسبت داده مي‏شده است. ائمه عليهم‏السلام شايعه سازان و كساني كه آن‏ها را نقل مي‏كنند، را در ملاء عام، بدتر از قاتلان شمشير به دست خود معرفي فرموده‏اند: «ليس المذيع علينا كقاتلنا بسيفه بل هو اعظم وزراً بل هو اعظم وزراً بل هو اعظم وزراً»(31)؛ نيز شايعه پردازان عليه خود را جزو راويان احاديث سرّي خود ندانسته‏اند:

«اقرء موالينا السّلام و اعلمهم ان يجعلوا حديثنا في حصون حصينةً و صدورٍ فقيهةً و احلامٍ رزينةً والّذي فلق الحبّة و برء النّسمةَ ماالشّاتم لنا عرضاً والنّاصب لنا حرباً اشدُّ مؤونةً من المذيع علينا حديثنا عند من لا يحتمله»(32)
ائمه عليهم‏السلام فقط اصحاب سرّ خود را از اين سخنان و حقايق با خبر مي‏ساختند و بازگو كردن هرآنچه آدمي شنيده است، را دال بر دروغگويي او مي‏دانستند:

«لاتحدّث النّاس بكلّ ماسمعت به فكفي بذلك كذباً»(33)
عمل به اين حديث از انتشار بسياري از شايعات در جامعه جلوگيري خواهد كرد.

4 ـ اختلافات:

از ديگر موارد انحطاط انقلاب‏ها، اختلافاتي است كه خواه ناخواه، در جامعه پيش خواهد آمد. اختلاف در همه جوامع بشري و در ميان پيروان همه اديان وجود داشته است. وجود فرقه‏هاي متعدد در يك دين الهي ودسته بندي‏هاي مختلف دريك انقلاب، نشانه بارز وجود اين اختلاف نظرهاست و پرواضح است كه مسلمانان هم از اين امر مستثني نيستند.

در اين امر چهارم است كه يكي ديگر از قوانين حاكم برجامعه بشري، به خوبي خود نمايي مي‏كند و تاريخ به وضوح بيان مي‏دارد كه هيچ ملتي جز با وحدت و هم دلي، به خواسته‏هاي خود نمي‏رسد. اين قانون را امير بيان اين گونه مي‏فرمايد:

«انّه لم يجتمع قومٌ قطُّ علي امر الاّ اشتدّ امرهم واستحكمت عقدتهم»(34)؛ به طور قطع، هيچ ملتي برهدفي جمع نشد؛ اين كه نيرو گرفت و با همبستگي خود برآن امرقدرت يافت.

آن حضرت در خطبه قاصعه، از پيامبر زادگاني ياد مي‏كند كه به سبب تفرقه، غلامان و نوكران اكاسره و قياصره شدند:

«... تأمّلوا امرهم في حال تشتّتهم و تفرّقهم ليالي كانت الاكاسرة و القياصرة ارباباً لهم، يحتازونهم عن ريف الآفاق و بحرالعراق و خضرة‏الدّنيا الي منابت الشّيح و مها في الرّيح و نكدالمعاش فتركوهم عالةً مساكين اخوان دبرٍ و وبرٍ»(35)
در سرگذشت فرزندان اسماعيل و پسران اسحاق و چگونگي پراكندگي و جدائيشان از يك‏ديگر، تأمل و انديشه نماييد؛ در شب‏ها (روزگاري كه) كسري‏ها و قيصرها سرور و مسلط برآنان بودند. آن‏ها را از كشتزارها و درياي عراق (دجله و فرات) و سبزه زار جهان به جاهايي راندند كه درمنه (گياهي است بياباني) مي‏روييد و بادهاي تند مي‏وزيد و زندگاني سخت بود. (آنها را به بيابان هايي بي‏آب و گياه و دور از آبادي روانه و تبعيد ساختند.) پس آنان را به كارهايي پست كه درمان زخم شتران و چيدن موي آنان بود، گماشتند.

تاريخ اسلام فراوان سراغ دارد اختلافاتي را كه بين مسلمانان پيش آمد، كه همه آن‏ها با تدابير پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله يانزول وحي، حل شد. شايد دردناك‏ترين اختلاف و گلوگيرترين بغض تاريخ اختلافي باشد كه در حال احتضار پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله صورت گرفت؛ آن جا كه آن حضرت دستور داد كاغذي بياورند تا چيزي بنويسد كه مردم بعد از او، گمراه نشوند و عده‏اي ـ از جمله خليفه دوم‏ـ مخالفت ورزيدند و چون پس از مكث فراوان، كاغذ آوردند، پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود: «افبعد ذلك»؛ بعد از اين اختلاف، ديگر فايده‏اي ندارد. در سايه همين اختلاف بود كه سقيفه بني ساعده (محل تجمع مردم در زمان جاهليت) براي تعيين جانشيني پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله رسميت گرفت و مسجد، كانون اصلي تصميم‏گيري‏هاي نظام اسلامي و مركز حل و فصل امور جامعه براي نخستين بار بعد از پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله ، كنار زده شد و نتيجه آن شد كه ديكتاتورهايي به نام خليفه رسول اللّه صلي‏الله‏عليه‏و‏آله بر اريكه قدرت تكيه زدند و دست نامباركشان تا مرفق به خون پاك پاره تن مصطفي صلي‏الله‏عليه‏و‏آله و فرزند پا به عرصه حيات نگذاشته‏اش آغشته شد.

قرآن در باره تفرقه مي‏فرمايد:

«و اطيعوا اللّه و رسوله و لا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ريحكم»(36)؛ فرمان خدا و پيامبرش را اطاعت كنيد و نزاع و كشمكش نكنيد كه سست مي‏شويد و قدرت و شوكت شما از ميان مي‏رود.

حضرت علي عليه‏السلام نتيجه طبيعي اختلاف را فائق آمدن اهل باطل بر اهل حق مي‏داند:

«ايمُ اللّه مااختلف امّةُ قطُّ بعد نبيّها الاّ ظهر اهل باطلها علي اهل حقّها الاّ ماشاءاللّه»(37)؛ قسم به خدا! هيچ امتي بعد از پيامبرش دچار اختلاف نشد؛ مگر اين كه اهل باطل آن براهل حق آن پيروز شد؛ بجز آن جا كه خدا خواست.


1 - سوره احزاب، آيه 62.

2 ـ سوره رعد، آيه 11.

3 ـ سوره اعراف، آيه 96.

4 ـ سوره روم، آيه 48.

5 ـ سوره نمل، آيه 52.

6 ـ سوره يوسف، آيه 111.

7 ـ سوره حشر، آيه 2.

8 ـ نهج البلاغه، صبحي صالح، ص 399 و 395.

9 ـ سوره بقره، آيه 30.

10 ـ سوره اسراء، آيه 70.

11 ـ سوره انفال، آيه 49.

12 ـ سوره آل عمران، آيه 169.

13 ـ سوره بقره، آيه 285.

14 ـ سخنان حسين بن علي(ع) از مدينه تا كربلا، ص ؟ و بحارالانوار، ج 44، ص 334، روايت 2، باب 12.

15 ـ سوره قلم، آيه 9.

16 ـ نهج البلاغه، صبحي صالح، خطبه 16، ص 57.

17 ـ همان، خطبه 131، ص 189.

18 ـ همان، خطبه 71، ص 100.

19 ـ اصول كافي، ج 1، باب 100، ص 250 و 251 روايت 4.

20 ـ بحارالانوار، ج 2، ص 105.

21 ـ جاذبه و دافعه علي(ع)، ص 137.

22 ـ سوره اعراف، آيه 21.

23 ـ سوره توبه، آيه 107.

24 ـ همان، آيه 108.

25 ـ سوره غافر، آيه 26.

26 ـ سوره عبس، آيه 24.

27 ـ المحجة‏البيضاء، ج 1، ص 201.

28 ـ سوره بقره، آيه 179.

29 ـ بحارالانوار، ج 77، باب 6، ص 129، روايت 33.

30 ـ سوره احزاب، آيه 60.

31 ـ مستدرك الوسائل، ؟

32 ـ اختصاص شيخ مفيد، ص 252.

33 ـ نهج البلاغه، صبحي صالح، نامه 69، ص 459.

34 ـ بحارالانوار، ج 32، باب 11، ص 405، روايت 371.

35 ـ نهج البلاغه، صبحي صالح، خطبه قاصعه، ص 297.

36 ـ سوره انفال، آيه 46.

37 ـ بحارالانوار، ج 32، باب 12، ص 466، روايت 402.

/ 1