راههاي نفوذ در انقلابها
حسين معتمديفر تاريخ زندگي بشر همچون آيينهاي سرشار از حوادث تلخ و شيرين فرا روي ما و براي بشر خردمند امروزي وسيلهاي براي پندگيري و تجربه اندوزي، و چراغ راهي براي ادامه حيات اوست.ناديده گرفتن آنچه تاكنون برجامعه بشري گذشته، ناديده گرفتن اين سنّت لايتغيّر الهي است.(1) كه هر تغييري در زندگي بشر منوط به تغيير خود اوست.(2) اين قانون و قوانين ديگر حاكم بر زندگي بشر همانند قوانين حاكم بر ساير پديدهها، ثابت و لايتغيّر است. نزول باران معلول دو عامل مادي و معنوي است:«و لو انّ اهل القري آمنوا واتّقوا لفتحنا عليهم بركاتٍ من السّماء و الارض»(3) و «اللّه الّذي يرسل الرّياح فتثير سَحاباً فيبسطه فيالسماء كيف يشاءُ و يجعله كسفاً فتري الورق يخرج من خلله»(4) حتي اعجاز پيامبران نيز خارج از قانون عليت نيست. هرگونه رشد يا نابودي در جامعه بشري نيز معلول عوامل مادي و معنوي است:«فتلك بيوتهم خاويةٌ بما ظلموا انّ فيذلك لآيةً لقومٍ يعلمون»(5)
خداوند خالي از سكنه بودن سرزمينها و انقراض تمدنهاي اقوام پيشين را معلول بيعدالتي و ظلمي دانسته است كه روا ميداشتند. با مطالعه قرآن و روايات، لزوم رجوع و بررسي در تاريخ گذشتگان براي ادامه حيات طيبه و شناسايي نقاط ضعف و قوت آنها براي پندگيري، جاي هيچ ترديدي باقي نميماند. قرآن بارها اولواالالباب(6) و صاحبان بصيرت(7) را به پذيرفتن عبرت از تاريخ دعوت كرده است. حضرت علي عليهالسلام به امام حسن عليهالسلام ميفرمايد:«يا بُنيّ، انّي و ان لم اكن عمّرتُ عمرمن كان قبلي فقد نظرت في اعمالهم و فكّرت في اخبارهم و سرت في آثارهم حتي عدت كاحدهم بل كانّي بما انتهي اليّ من امورهم قد عمّرت مع اوّلهم الي آخرهم فعرفت صفو ذلك من كدره ونفعه من ضرره»(8)
اي پسرم! اگرچه عمر من به اندازه عمر كساني كه قبل از من بودهاند، نيست، اما اعمال آنها را از دقت نظر دور نداشتهام و در اخبارشان تفكر و در آثارشان سير و دقت نمودهام، تا جايي كه گويا يكي از آنان بوده و مثل كسي شدهام كه گويا با اولين و آخرين آنها زندگي كردهام و خوبي و بدي و نفع و ضررشان را دانستهام.اينك به علل و راههاي انحطاط انقلابها ميپردازيم:
الف ـ عوامل دروني
علل و عوامل دروني: عواملي هستند كه بالقوه در درون انقلاب وجود دارند. براي بررسي اين نوع عوامل بايد به اركان سه گانه تشكيل دهنده انقلابها: ايدئولوژي، رهبري و امت مراجعه شود؛ به اين معنا كه عدم كارايي هريك از اين سه ركن، خود به خود منجر به انحطاط و مسخ انقلاب خواهد شد.1 ـ ايدئولوژي الف ـ از اساسيترين اركان يك انقلاب، ايدئولوژي و شالودهاي است كه انقلاب براساس آن شكل گرفته است. شدت و ضعف حضور مردم در شكلگيري هر انقلابي بستگي به قوت و ضعف ايدئولوژي آن انقلاب دارد. اگر ايدئولوژي يك انقلاب بتواند به تمام نيازهاي مادي و معنوي مردم خود و سؤالات و شبهات موجود در پيرامون خود، به بهترين شكل پاسخ دهد، خواه ناخواه، مردم در پيروي از آن وحقانيت آن شك نخواهند كرد و در راه تحقق آن از جان خود نيز خواهند گذشت. به طور قطع، اين ويژگي در دين اسلام بوده و هست. اسلام هاضمه بزرگ افكار و بينشهاي مختلف است، به طوري كه قرآن نه تنها هيچ گاه از مناظره و رويارويي با متفكران اديان ديگر نهراسيده، بلكه بارها و بارها اهل كتاب و انديشمندان را با عبارت «تعالوا» به تضارب آراء و گفت و شنود دعوت كرده است.ب ـ نگرش هر ايدئولوژي در مورد انسان از ديگر ويژگيهاي آن است. انسان فطرتاً با طبع بلند آفريده شده است و اين گوهر وجودي خود را به هيچ قيمتي حاضر نيست از دست بدهد و در پاي اميال بيارزش خود و ديگران قرباني كند. از اين رو، اديان الهي به خصوص اسلام در جذب و هدايت مردم بزرگترين پيروزيها را داشتهاند. بين مكتبي كه انسان را ميموني متكامل ميداند كه مرور زمان و حوادث طبيعت او را به شكل انسان قرن 21 در آورده است و بين مكتبي كه 1400 سال پيش، انسان را خليفه خدا در زمين ميخواند: «و اذقال ربّك للملئكة انّي جاعل فيالارض خليفة»(9) و براي او كرامت قائل است:«و لقد كرّمنا بني آدم»(10)، چه قدر فاصله است؟
از اين روست كه جانفشاني جوانان ما در طول اين دو دهه براي حفظ اين ايدئولوژي و اين انقلاب صورت گرفت. شگفتي كفار اين زمان از جانفشاني مردم ما كمتر از شگفتي كفار صدر اسلام نسبت به دلاوري اصحاب پيامبر صلياللهعليهوآله نيست. كفار صدر اسلام در تفسير رشادتهاي ياران پيامبر صلياللهعليهوآله ميگفتند: «غرّ هؤلاء دينهم»(11)؛ اين عقيده و ايدئولوژي آنهاست كه آنان را گول زده و مغرور نموده است.» در حالي كه اسلام در ميادين جنگ نيز با سرشت آدمي به بهترين شكل برخورد كرده و كشته شده در راه خود را نه تنها فاني و مرده نپنداشته، كه به عشق وافر او به زندگي ابدي و جاودانگي هميشگي پاسخ داده و او را به لقب «شهيد» مفتخر داشته است:«و لاتحسبنّ الذين قتلوا فيسبيل اللّه امواتاً بل احياءٌ عند ربهم يرزقون»(12)
2 ـ رهبري
رهبري، يكي ديگر از اركان شكلگيري انقلاب محسوب ميشود. انقلابي ميتواند كوران حوادث و خطرهاي انحراف و انحطاط را به خوبي پشت سربگذارد كه رهبري آن، قبل از همه و بيش از همه، به راه و هدف انقلاب معتقد باشد. پيامبران مؤمنترين افراد به مكتب خود بودند. در وصف پيامبر اسلام صلياللهعليهوآله آمده است: «آمن الرّسول بما انزل اليه من ربّه»(13)؛ رسول مؤمن است به آنچه از جانب پروردگارش به او وحي شده است.امام حسين عليهالسلام در نامهاي به اهل كوفه، اولين ويژگي كه براي امام و رهبر برميشمارد، اين است كه: «و لعمري ما الامام الاّ العامل بالكتاب»(14)؛ به جان خودم سوگند! امام بايد عامل به كتاب باشد.» قرآن بارها خطر مداهنه را گوشزد نموده و پيامبران را از خطر آن برحذر داشته است: «ودّوا لو تدهن فيدهنون»(15)
امام علي عليهالسلام نيز بعد از آن حوادث بيست و پنج ساله كه بر سر امت اسلامي آمده بود و ميرفت كه ديگر از اسلام نامي هم باقي نماند، در چندين خطبه، خطر انحراف اسلام توسط رهبران نالايق را گوشزد فرمود. آن حضرت در خطبهاي ميفرمايد:«الا و انّ بليّتكم قدعادت كهيئتها يوم بعث اللّه نبيّكم صلياللهعليهوآله ، والذي بعثه بالحقّ لتُبَلْبَلُنّ بلبلةً و لتغربلنّ غربلةً و لتساطنّ سوط القِدْر حتّي يعود اسفلكم اعلاكم و اعلاكم اسفلكم»(16)
آگاه باشيد كه عادات جاهلي شما چون روزي كه خداوند رسولش را بر انگيخت، به سوي شما برگشته است . قسم به خدايي كه پيامبرش را برحق مبعوث كرد! به سختي مورد آزمايش قرار ميگيريد و غربال ميشويد و همانند محتويات ديگ هنگام جوشش زير و رو خواهيد شد. (فاصله طبقاتي كه خلفاء به ناحق ساخته بودند، را از بين ميبرم) تا جايي كه مردمان به ناحق پائين كشيده شده بالابيايند و بالا آمدههاي به ناحق (چون بني اميه و بني مروان) پايين روند.آن حضرت در خطبهاي ديگر افكار عمومي را به قضاوت ميخواند و آنان را به آن بيست و پنج سال خانه نشيني خود و رهبران نالايق و مشكلاتي كه بدين وسيله گريبان جامعه اسلامي را گرفت، ارجاع ميدهد: «وقد علمتم انّه لاينبغي ان يكون الوالي علي الفروج والدّماء و المغانم و الاحكام و امامة المسلمين البخيل، فتكون فياموالهم نهمته و لاالجاهل فيضلّهم بجهله، و لاالجافي فيقطعهم بجفائه و لاالخائف للدّول فيتخذ قوماً دون قومٍ و لاالمرتشي في الحكم فيذهب بالحقوق و يقف بهادون المقاطع ولاالمعطّل للسّنّة فيهلك الامّة»(17)
و به تحقيق دانستيد كه شايسته نيست والي برناموس و خون مردم و غنائم و احكام اسلام و رهبري و امامت مسلمين بخيل باشد، چون در جمع اموال مردم به نفع خود ميكوشد؛ و يا جاهل باشد، چون به سبب جهلش مردم را گمراه ميكند؛ و يا ستمگر باشد، چون به سبب جفاكاريش باعث تفرقه امت ميشود؛ و ياترسو از اقوام و دولتهاي مختلف باشد، چون باقومي رابطه برقرار ميكند و يا با قومي قطع رابطه ميكند (بدون در نظر گرفتن مصالح اسلام و مسلمين)؛ و يا رشوهگير باشد، چون حقوق را ضايع ميكند و در مورد خود حق را جاري نميسازد؛ و يا تعطيل كننده سنّت رسول خدا صلياللهعليهوآله باشد، چون مردم را به اين وسيله به هلاكت ميكشاند.امروزه كدامين محقق است كه خيانت رهبران سازشكار و يا نفوذ در انقلابهاي عصر حاضر را عامل عمده نابسامانيهاي ملتهاي تحت ظلم و ستم فلسطين و افغانستان نداند و پيروزي انقلاب اسلامي ايران را مرهون و وامدار زحمات طاقت فرساي امام خميني قدسسره و رهبر معظم انقلاب اسلامي نداند و بر آن صحه نگذارد؟!3 ـ مردم
سومين ركن تشكيل دهنده هر انقلاب، مردمند. كوتاه سخن در اين مورد همين بس كه اگر مكتبي چون اسلام و رهبري چون علي عليهالسلام وجود داشته باشد، اما مردم از درك و شعور لازم برخوردار نباشند، هيچ گاه نه انقلابي شكل ميگيرد و نه به پيروزي ميرسد.كدام اسلام شناس ميتواند نداشتن ملتي فهيم را در شكست ظاهري سياستمدارترين، شجاعترين و عالمترين مرد جهان اسلام، يعني اميرالمؤمنين عليهالسلام را در مقابل بيخردي چون پسر ابوسفيان، مؤثر، بلكه اساسي نداند، چنانچه آن حضرت در خطبهاي به سستي مردم خود در آخرين لحظات كار اشاره ميفرمايد:«اما بعد: يا اهل العراق فانّما انتم كالمرأة الحامل حملت فلمّا اتمّت املصت و مات قيّمها و طال تأيّمها و ورثها ابعدها»(18)
اي مردم عراق! شما مانند زني هستيد كه باردار ميشود و چون بارداريش به پايان ميرسد (نزديك حملش ميشود)، جنين خود را سقط ميكند (و او را مرده متولد ميسازد) و در اين هنگام، شوهرش نيز ميميرد و بيوهگي و بيشوهري او به درازا ميكشد؛ (در نتيجه) دورترين افراد او، وارث او ميشوند.يعني در آخرين لحظاتي كه ميرفت فتنه بني اميه براي هميشه خاموش شود، شما با دست كشيدن از جنگ، مرا در خاموش كردن اين آتش تنها گذاشتيد. حضرت علي عليهالسلام در اين خطبه مردم را به خاطر بيمسؤوليتي سرزنش ميكند و آنان را در رشد شجره خبيثه بني اميه مقصر ميداند. نبودن مردم متعهد است كه امام صادق عليهالسلام را خانه نشين ميكند. آن حضرت سوگند ياد ميكند كه: اگر به اندازه بزغالههايي ـ كه رو به رويش ـ مشغول چرا هستند، ياور داشتم يك لحظه در قيام ترديد نميكردم.» سدير صيرفي وقتي آنان را ميشمارد، تعداد آنها را هفده عدد مييابد.(19)
ب ـ عوامل بيروني
عوامل بيروني عبارتند از:1 ـ متشابهات 2 ـ اعتقادات
3 ـ شايعات
4 ـ اختلافات
1 ـ متشابهات:شكي نيست كه آدمي در مقابل متشابه محسوس، بار نخست داراي تشخيص صحيحي نيست، به خصوص اگر كسي بخواهد با لطائفي آن متشابه را به جاي اصل جاسازي كند، كه در اين صورت درصد اشتباه به مراتب بالاتر خواهد رفت. از اين روست كه خداوند در قرآن، مسلمانان را از اين خطر بزرگ بيم داده، آن جا كه قصه حضرت آدم عليهالسلام را بيان فرموده است. خداوند اين گونه از تزوير شيطان پرده بر ميدارد كه او براي اغفال حضرت آدم عليهالسلام از اين راه موفق شده كه: «اي آدم! خدا شما را از امثال اين شجره نهي نكرده، بلكه از آن شجره مشخص نهي كرده است.» آدم و حواء نيز در تشخيص آن شجره منهي و اين شبهه افكني شيطان دچار اغفال و در نتيجه، ترك اولي شدند.خداوند در مورد تشابهات قرآن زنگ خطر را به صدا در ميآورد و از مسلمانان ميخواهد مراقب اين راه نفوذي افرادي كه «في قلوبهم زيغٌ»، باشند؛ چون اين گونه افراد با دست آويز قرار دادن اين گونه آيات، در پي فتنه انگيزي و آشوب در جامعه اسلامي هستند و مسلمانان را براي ايمن ماندن از اين خطر و فهم متشابهات، به محكمات قرآن و مؤمناني كه خود قرآن معرفي كرده و راسخون فيالعلم كه بر ائمه عليهمالسلام تطبيق داده شده، ارجاع داده است؛ زيرا در غير اين صورت، دچار اغفال و تفسير به رأي افراد منحرف خواهند شد. شايد نهي از فردگرايي كه در روايات آمده، به همين منظور صادر گرديده است كهايبسا دشمن با مهرهسازي افراد و شبيه سازي آنان با شخصيتهاي مورد اعتماد مردم، بخواهد در جامعه اسلامي نفوذ كند و در دراز مدت، انقلاب را به انحطاط بكشاند. تاريخ بيست ساله انقلاب خونين ما گواه اين مطلب است و انفجار دفتر نخست وزيري توسط فردي با ظاهري صددرصد اسلامي از جمله آنهااست.امام صادق عليهالسلام ميفرمايد:«من دخل في هذاالدّين بالرجال اخرجه منه الرّجال كما ادخلوه فيه و من دخل فيه بالكتاب و السّنّة زالتِ الجبال قبل ان يزول»(20)
هركس به واسطه شخصيتها داخل در اين دين شود (مسلمان شود)، شخصيتها هم او را از اين دين خارج ميكنند، همچنان كه او را داخل در اين دين كرده بودند و اما كسي كه داخل اين دين شده باشد، به واسطه (تدبردر) كتاب و سنّت، كوهها فرو خواهند ريخت؛ اما او در دين ثابت قدم خواهد بود.حضرت علي عليهالسلام در جنگ جمل، در جواب يكي از ياران گرفتار آمده خود در گرداب متشابهات و شخصيتها كه ميپرسد: «آيا ممكن است كه زبير، طلحه و عايشه برباطل و گمراهي اجتماع كرده باشند؟!»؛ ميفرمايد:«انّك لملبوسٌ عليك انّ الحقّ و الباطل لايعرفان باقدار الرّجال اعرف الحقّ تعرف اهله و اعرف الباطل تعرف اهله»(21)
امر بر تو مشتبه شده است. حق و باطل را با اشخاص نميتوان شناخت (اشخاص عادي ميزان حق و باطل نيستند.)؛ حق را بشناس، مردان و اهل حق را خواهي شناخت. باطل را بشناس، مردان و اهل باطل را خواهي شناخت.2 ـ اعتقادات
جامعه معتقد به مقدسات آنجا كه پاي ارزشها به ميان بيايد، از همه چيز خود خواهد گذشت و به كمتر از نهادينه شدن ارزشها در جامعه راضي نخواهد شد و از اين روست كه دشمن با درك اين حساسيّت در مواردي با چهرهاي صددرصد اسلامي و انقلابي، سعي ميكند در جامعه انقلابي نفوذ كند. در قصه حضرت آدم عليهالسلام ، دومين حربه شيطان، مقدسات و سوگند به آنها است: «و قاسمهماانّي لكما لمن النّاصحين»(22)
آن هنگام كه منافقين مدينه صلابت و وحدت و بنيان مرصوص ايجاد شده توسط انقلاب اسلامي پيامبر را ديدند و تمام راههاي نفوذ خود را در اين دژ مستحكم مسدود يافتند، تنها راه نفوذ و شكاف ميان مسلمانان را مقدسات و ارزشهاي حاكم برجامعه آن روز مدينه يافتند. آنها از پيامبر صلياللهعليهوآله اجازه ساخت مسجدي را در مدينه خواستند كه با مخالفت پيامبر صلياللهعليهوآله رو به رو شدند. منافقين صبر كردند تاپيامبر صلياللهعليهوآله از مدينه خارج شد و آنها با تمام توان و تلاش، دست به كار ساختن مسجد شدند، تا پيامبر صلياللهعليهوآله را در مقابل كاري انجام شده قرار دهند. در نگاه اول، شايد مسلمانان ساده انديش از رونق و نشر اسلام مسرور شدند، اما با ورود پيامبر صلياللهعليهوآله و نزول وحي درباره اين مسجد، تمام بافتههاي منافقين برباد رفت. خداوند از چهره آنان پرده برداشت و به مسلمانان اعلام كرد كه مسجد تازه تأسيس شده، خانه تيمي است و هدف از ساخت آن را اين گونه بيان فرمود:«والّذين اتّخذوا مسجداً ضراراً و كفراً و تفريقاً بين المؤمنين و ارصاداً لمن حارب اللّه و رسوله من قبل»(23)؛ و از منافقين كساني هستند كه مسجدي ساختند براي زيان رساندن (به مسلمانان) و تقويت كفر و تفرقه افكني ميان مؤمنان و كمينگاه براي كسي كه از پيش با خدا و پيامبرش مبارزه كرده بود.پيامبر صلياللهعليهوآله براي رفع اين فتنه، حتي از توقف در آن مسجد (تا چه رسد به عبادت در آن) نهي فرمود: «لاتقم فيه ابداً»(24)
پيامبراكرم صلياللهعليهوآله آن مسجد را ويران و چوبهاي آن را سوزاند و آن جا را زباله داني مدينه قرار داد. بدين وسيله يكي از بزرگترين مكر و حيله منافقان براي شكاف در جامعه اسلامي، با بن بست مواجه ميگردد.در واقعه كربلا نيز بيشترين چيزي كه خودنمايي ميكند، رنگ ديانتي است كه سپاه يزيد به خود زده بود. فتواي آخوندي درباري (شريح قاضي) مردم را به كربلا كشاند. در روز عاشورا، عمر بن سعد سربازان فريب خورده خود را ياوران و سربازان خدا ميخواند.در انقلاب الهي حضرت موسي عليهالسلام فرعون نيز همين نقاب دين داري و دين خواهي را به چهره دارد و حضرت موسي عليهالسلام را خطري براي دين داري و ديانت مردم تحت ظلم و ستم خود معرفي ميكند:«انّي اخاف ان يبدّل دينكم او ان يظهر فيالارض الفساد»(25)
تنها راه ايمن ماندن از خطا و سد اين راه نفوذي دشمن، مراجعه به صاحبان و مناديان اصلي دين و انقلاب است. در اين رابطه، آيات و روايات فراواني وجود دارد كه ما را از مراجعه به هركسي كه ادعاي دين داري و دينشناسي ميكند، برحذر داشته است. در تفسير آيه «فلينظرالانسان اليطعامه»(26)؛ آمده است: منظور از طعام ونظر به آن، دقّت در علم و اعتقادي است كه از افراد ميگيريم. آن هنگام كه بازار فرقهسازي چونان آفتي گريبان جامعه اسلامي را گرفته بود و هركسي بر كرسي فتوا وتفسير نشسته بود، امام صادق عليهالسلام مردم را از اين خطر بزرگ برحذر داشت و فرمود:«كلّ علم خرج من غيرهذا البيت فهو وبال (و اشاربيده الي بيته)»(27)؛ هر علمي كه از غير اين خانه بيرون بيايد، وزر و وبال است. (و با دست مبارك خود به خانه خود اشاره فرمود.)
از حديث فوق استفاده ميشود كه هرگونه تفسير دين و صحه گذاشتن بر باورهاي ديني، جز از مسير ائمه عليهمالسلام مردود است؛ البته ائمه عليهمالسلام در مواردي، افرادي را به عنوان مراجع ديني مردم معرفي ميكردند. راهزنان فكري، عقيده و ايمان مردم را خواهند ربود و عدهاي به نام عرفان، خداشناسي و سير و سلوك، به خانقاهها رفته و بعد از مدتي، جز افرادي بيبند و بار و معتاد، كسي از آن جا خارج نشد. همه اين وقايع مبين اين واقعيت است كه جامعه انقلابي ما در مقابل اين لغزشگاه بزرگ، بايد با احتياطي بيشتر حركت بكند و مواظب اين روزنه نفوذ باشد، به خصوص امروزه كه بحث «قرائتهاي جديد از دين» به ميان آمده است و «اجراي قصاص» كه حيات جامعه اسلامي در گرو تحقق آن است «و لكم فيالقصاص حياةٌ يا اولي الالباب لعلكم تتّقون»(28)؛ مصداقي از خشونت قلمداد شده است. همه اينها با نام دين و دين داري برجامعه اسلامي ما تحميل شود. آنچه ما و اسلام را از اين چالش بزرگ حفظ ميكند و انقلاب ما را از خطر ميرهاند و راه را بركج انديشان براي چانه زدن برسراصول اسلام و تعطيلي احكام آن ميبندد، نصب العين قراردادن اين حديث پيامبر صلياللهعليهوآله است:پيامبراسلام صلياللهعليهوآله به معاذ بن جبل، استاندار يمن، حكم فرمود:«و امت امرالجاهلية الاّ ما سنّه الاسلام و اظهر امر الاسلام كلّه صغيرهُ و كبيرهُ»(29)؛ اي معاذ! (و اي همه فرماندهان اسلام) كه به اطراف ام القراي اسلامي ميرويد! دو وظيفه عمده بر عهده داريد: بميرانيد و بخشكانيد امور جاهلي را، مگر آنچه را كه اسلام پسنديده و بر آن مهر تأييده زده است و بپرورانيد و ظاهر كنيد اوامر اسلام را، همهاش را، كوچك و بزرگش را.3 ـ شايعات:شايعه از اسباب وارفتگي و انحطاط انقلاب و انقلابيون است و كم خرجترين ابزار براي دشمن يك انقلاب محسوب ميشود. با شايعه است كه امنيت روحي و رواني جامعه به هم ميخورد. دشمن با اين حربه و با دست خود انقلابيون، انقلاب را به شكست و انقلابيون را به جنگ با يكديگر ميكشاند. تاريخ صدر اسلام فراوان است از شايعههايي كه ميرفت براي هميشه امنيت جامعه مدني پيامبر صلياللهعليهوآله را متزلزل سازد، قضايايي چون شايعه شهادت پيامبر صلياللهعليهوآله در جنگ احد، آن قدر بزرگ و هولناك بود كه اگر پايداري و درايت اميرالمؤمنين عليهالسلام و عدهاي از صحابه نبود، معلوم نبود كه بر سر اسلام و مسلمانان چه ميآمد؟ و يا جاماندن عايشه ـ بنا بر قول معروف ـ از كاروان و شيوع شايعهاي در اين باره در بين مردم و متهم شدن عايشه در افكار عمومي، خطري بود كه اگر نهي قرآن از بيان اصل ماجرا نبود، معلوم نبود كه برسراسلام چه ميآمد؟ هرچند در قضيه عايشه، قرآن از اصل ماجرا چيزي بيان نفرمود، اما اين نكته كاملاً روشن است كه مسلمانان را از بيان اين ماجرا و گفت و شنود آن، با لحني تند برحذر داشته است. همان قرآني كه كفر زنانِ برخي از پيامبران را بيهيچ ملاحظهاي بيان ميفرمايد و آن را براي پيامبران جاي هيچ ضعفي نميداند، در اين مورد به دفاع از پيامبر و ناموس او (نه شخص عايشه) برميخيزد و منافقين را كه ميخواستند با اين شايعه پيامبر را منزوي كنند، خلع سلاح ميسازد و در مواردي ديگر، شايعه پراكنان را هم رديف منافقين ذكر ميكند و آنان را به شدت عمل از سوي پيامبرـ در صورت تكرار شايعات ـ تهديد مينمايد:«لئن لم ينته المنافقون و الّذين في قلوبهم مرضٌ و المرجفون فيالمدينة لنفرينّك بهم ثمّ لا يجاورونك فيها الاّ قليلاً»(30) اگر منافقان و بيماردلان و آنها كه اخبار دروغ و شايعات بياساس در مدينه پخش ميكنند، دست از كار خود برندارند، تو را بر ضد آنان ميشورانيم. سپس جز مدت كوتاهي نميتوانند در كنار تو، در اين شهر بمانند.نكاتي كه در اين آيه قابل تأمل است:الف ـ «مرجفون» در مقابل منافقان ذكر شده است كه ممكن است افراد خودي هم داخل در آن باشند و هشداري باشد به مسلمانان كه تنها منافقين نيستند كه در پي نشر اكاذيب و شايعات هستند.ب ـ قرآن از شايعه پردازان، به «مرجف» ياد ميكند كه تعبير زيبايي است؛ زيرا رجفه به معناي لرزش و تكان خوردن است و شايعه پرداز را از آن جهت مرجف گفتهاند كه با شايعه خود، آرامش موجود در جامعه را متزلزل ميكند و به لرزش در ميآورد.با مراجعه به تاريخ زندگاني ائمه عليهمالسلام ، با سيلي از شايعات مواجه ميشويم كه به آن بزرگواران نسبت داده ميشده است. ائمه عليهمالسلام شايعه سازان و كساني كه آنها را نقل ميكنند، را در ملاء عام، بدتر از قاتلان شمشير به دست خود معرفي فرمودهاند: «ليس المذيع علينا كقاتلنا بسيفه بل هو اعظم وزراً بل هو اعظم وزراً بل هو اعظم وزراً»(31)؛ نيز شايعه پردازان عليه خود را جزو راويان احاديث سرّي خود ندانستهاند:«اقرء موالينا السّلام و اعلمهم ان يجعلوا حديثنا في حصون حصينةً و صدورٍ فقيهةً و احلامٍ رزينةً والّذي فلق الحبّة و برء النّسمةَ ماالشّاتم لنا عرضاً والنّاصب لنا حرباً اشدُّ مؤونةً من المذيع علينا حديثنا عند من لا يحتمله»(32)
ائمه عليهمالسلام فقط اصحاب سرّ خود را از اين سخنان و حقايق با خبر ميساختند و بازگو كردن هرآنچه آدمي شنيده است، را دال بر دروغگويي او ميدانستند:«لاتحدّث النّاس بكلّ ماسمعت به فكفي بذلك كذباً»(33)
عمل به اين حديث از انتشار بسياري از شايعات در جامعه جلوگيري خواهد كرد.4 ـ اختلافات:از ديگر موارد انحطاط انقلابها، اختلافاتي است كه خواه ناخواه، در جامعه پيش خواهد آمد. اختلاف در همه جوامع بشري و در ميان پيروان همه اديان وجود داشته است. وجود فرقههاي متعدد در يك دين الهي ودسته بنديهاي مختلف دريك انقلاب، نشانه بارز وجود اين اختلاف نظرهاست و پرواضح است كه مسلمانان هم از اين امر مستثني نيستند.در اين امر چهارم است كه يكي ديگر از قوانين حاكم برجامعه بشري، به خوبي خود نمايي ميكند و تاريخ به وضوح بيان ميدارد كه هيچ ملتي جز با وحدت و هم دلي، به خواستههاي خود نميرسد. اين قانون را امير بيان اين گونه ميفرمايد:«انّه لم يجتمع قومٌ قطُّ علي امر الاّ اشتدّ امرهم واستحكمت عقدتهم»(34)؛ به طور قطع، هيچ ملتي برهدفي جمع نشد؛ اين كه نيرو گرفت و با همبستگي خود برآن امرقدرت يافت.آن حضرت در خطبه قاصعه، از پيامبر زادگاني ياد ميكند كه به سبب تفرقه، غلامان و نوكران اكاسره و قياصره شدند:«... تأمّلوا امرهم في حال تشتّتهم و تفرّقهم ليالي كانت الاكاسرة و القياصرة ارباباً لهم، يحتازونهم عن ريف الآفاق و بحرالعراق و خضرةالدّنيا الي منابت الشّيح و مها في الرّيح و نكدالمعاش فتركوهم عالةً مساكين اخوان دبرٍ و وبرٍ»(35)
در سرگذشت فرزندان اسماعيل و پسران اسحاق و چگونگي پراكندگي و جدائيشان از يكديگر، تأمل و انديشه نماييد؛ در شبها (روزگاري كه) كسريها و قيصرها سرور و مسلط برآنان بودند. آنها را از كشتزارها و درياي عراق (دجله و فرات) و سبزه زار جهان به جاهايي راندند كه درمنه (گياهي است بياباني) ميروييد و بادهاي تند ميوزيد و زندگاني سخت بود. (آنها را به بيابان هايي بيآب و گياه و دور از آبادي روانه و تبعيد ساختند.) پس آنان را به كارهايي پست كه درمان زخم شتران و چيدن موي آنان بود، گماشتند.تاريخ اسلام فراوان سراغ دارد اختلافاتي را كه بين مسلمانان پيش آمد، كه همه آنها با تدابير پيامبر صلياللهعليهوآله يانزول وحي، حل شد. شايد دردناكترين اختلاف و گلوگيرترين بغض تاريخ اختلافي باشد كه در حال احتضار پيامبر صلياللهعليهوآله صورت گرفت؛ آن جا كه آن حضرت دستور داد كاغذي بياورند تا چيزي بنويسد كه مردم بعد از او، گمراه نشوند و عدهاي ـ از جمله خليفه دومـ مخالفت ورزيدند و چون پس از مكث فراوان، كاغذ آوردند، پيامبر صلياللهعليهوآله فرمود: «افبعد ذلك»؛ بعد از اين اختلاف، ديگر فايدهاي ندارد. در سايه همين اختلاف بود كه سقيفه بني ساعده (محل تجمع مردم در زمان جاهليت) براي تعيين جانشيني پيامبر صلياللهعليهوآله رسميت گرفت و مسجد، كانون اصلي تصميمگيريهاي نظام اسلامي و مركز حل و فصل امور جامعه براي نخستين بار بعد از پيامبر صلياللهعليهوآله ، كنار زده شد و نتيجه آن شد كه ديكتاتورهايي به نام خليفه رسول اللّه صلياللهعليهوآله بر اريكه قدرت تكيه زدند و دست نامباركشان تا مرفق به خون پاك پاره تن مصطفي صلياللهعليهوآله و فرزند پا به عرصه حيات نگذاشتهاش آغشته شد.قرآن در باره تفرقه ميفرمايد:«و اطيعوا اللّه و رسوله و لا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ريحكم»(36)؛ فرمان خدا و پيامبرش را اطاعت كنيد و نزاع و كشمكش نكنيد كه سست ميشويد و قدرت و شوكت شما از ميان ميرود.حضرت علي عليهالسلام نتيجه طبيعي اختلاف را فائق آمدن اهل باطل بر اهل حق ميداند:«ايمُ اللّه مااختلف امّةُ قطُّ بعد نبيّها الاّ ظهر اهل باطلها علي اهل حقّها الاّ ماشاءاللّه»(37)؛ قسم به خدا! هيچ امتي بعد از پيامبرش دچار اختلاف نشد؛ مگر اين كه اهل باطل آن براهل حق آن پيروز شد؛ بجز آن جا كه خدا خواست.
1 - سوره احزاب، آيه 62.2 ـ سوره رعد، آيه 11.3 ـ سوره اعراف، آيه 96.4 ـ سوره روم، آيه 48.5 ـ سوره نمل، آيه 52.6 ـ سوره يوسف، آيه 111.7 ـ سوره حشر، آيه 2.8 ـ نهج البلاغه، صبحي صالح، ص 399 و 395.9 ـ سوره بقره، آيه 30.10 ـ سوره اسراء، آيه 70.11 ـ سوره انفال، آيه 49.12 ـ سوره آل عمران، آيه 169.13 ـ سوره بقره، آيه 285.14 ـ سخنان حسين بن علي(ع) از مدينه تا كربلا، ص ؟ و بحارالانوار، ج 44، ص 334، روايت 2، باب 12.15 ـ سوره قلم، آيه 9.16 ـ نهج البلاغه، صبحي صالح، خطبه 16، ص 57.17 ـ همان، خطبه 131، ص 189.18 ـ همان، خطبه 71، ص 100.19 ـ اصول كافي، ج 1، باب 100، ص 250 و 251 روايت 4.20 ـ بحارالانوار، ج 2، ص 105.21 ـ جاذبه و دافعه علي(ع)، ص 137.22 ـ سوره اعراف، آيه 21.23 ـ سوره توبه، آيه 107.24 ـ همان، آيه 108.25 ـ سوره غافر، آيه 26.26 ـ سوره عبس، آيه 24.27 ـ المحجةالبيضاء، ج 1، ص 201.28 ـ سوره بقره، آيه 179.29 ـ بحارالانوار، ج 77، باب 6، ص 129، روايت 33.30 ـ سوره احزاب، آيه 60.31 ـ مستدرك الوسائل، ؟
32 ـ اختصاص شيخ مفيد، ص 252.33 ـ نهج البلاغه، صبحي صالح، نامه 69، ص 459.34 ـ بحارالانوار، ج 32، باب 11، ص 405، روايت 371.35 ـ نهج البلاغه، صبحي صالح، خطبه قاصعه، ص 297.36 ـ سوره انفال، آيه 46.37 ـ بحارالانوار، ج 32، باب 12، ص 466، روايت 402.