مرواريدي كه بر ساحل قرآن و عترت درخشيد
نگاهي به زندگي، انديشه و آثار حكيم ميرزا مهدي الهي قمشهاي
گلگشتي در بوستان فرزانگانپارسايان دانشور پس از سپري نمودن مراحل و مدارج كمال و سيراب شدن از چشمه معرفت در عرصه انديشه و عمل با توضيح و تبيين حقايق قرآني و روايي و نشر مكارم و فضائل به رشد اخلاقي و پويايي معنوي جامعه و شكوفايي دروني انسانها كمك شايان توجهي كردهاند و به رغم دشواريهاي توان فرسا و شقاوت وافر سرمايه ارزشمند فكري و روحي خويش را براي بارور نمودن خُلق و خوي پسنديده و صيانت از ديانت به كار گرفتهاند. گويا آنان مصداق اين فرمايش امام صادق اند كه فرمودهاند: «رحم الله قوما كانوا سراجا و منادا كانوا دعاة الينا اعمالهم و مجهود طاقتهم»(1) يعني خداوند رحمت واسعه خويش را نصيب افرادي مينمايد كه چون چراغ فروزان و مشعل منير راه ديگران را روشن ساختهاند و با كردار خود مردمان را به طريق ما [كه راه رشد و تعالي و فضيلت است] فرا خواندهاند و با تمامي توان و نهايت كوشش و اهتمام حق را معرفي كردهاند. حكيم ميرزا مهدي الهي قمشهاي از تبار چنين فرزانگان وارستهاي است كه از قلّه توحيد و كوهستان ايمان جويبارهاي باصفا و چشمههاي با طراوتي را به سوي دشت تشنه انسانيت جاري ساخت تا در اين مزارع بذرهاي درستي و راستي به بار نشيند. نوشتار حاضر كوشيده است در حد توان به اجمال و اختصار فرازهايي شكوهمند از زندگي علمي، اخلاقي و تحصيلي اين مفسّر قرآن و مترجم حديث را ترسيم نمايد.خاندان، خانواده و ولادت
اجداد اين عارف ناشناخته از سادات بحرين بودهاند كه همگي از بزرگان علم و معرفت و حافظان قرآن به شمار ميرفتهاند.(2) اين كاروان پربار رهسپار ايران شده و در شهر عالم پرور قمشه(3) (واقع در 80 كيلومتري جنوب اصفهان) اقامت گزيدهاند. ظاهرا آنان در عصر اختناق نادرشاهي و براي رهايي از فشارها و شكنجههاي عوامل وي موطن خويش را ترك مينمايند و تا مدتي سيادت خويش را پنهان ميكنند. يكي از علماي نسّابه شيراز به مرحوم الهي قمشهاي نوشته بود شجرهنامه شما در دست ماست، بياييد و بگيريد و نيز دستخطي از آن حكيم نيز بر جاي مانده كه در آن سلسله شريف خاندانش را براي برادرزادهاش نگاشته كه در آن آمده است: ميرزا مهدي بن حاج ملا ابوالحسن بن حاج عبدالمجيد بن حاج محمد رضا بن حاج عبدالملك ابن حاج شيخ جعفر السيد البحريني رحمة الله تعالي عليه(4)علاّمه حسن زاده آملي نوشته است: «... آن بزرگوار... اصلاً از سادات بحرين و از بيت علم و عرفان بود... بارها به اين بنده ميفرمود كه از سادات بحرينم ولي چون در كسوت متعارف فعلي كه اختصاص به شيخ دارد، شناخته شدهام از تبديل عمامه سفيد به سياه خودداري ميكنم...»(5) دكتر محمد انوار ـ از اساتيد دانشگاه تهران و تربيت يافته مكتب الهي قمشهاي به اين موضوع اشاره دارد.(6) حكيم الهي قمشهاي در سرودهاي اين نكته را مطرح كرده است:
ز حفّاظ قرآن قرّاء دفتر
به دور نادر آن مرد دلاور(7)
زمانه خواندشان در شهر قمشه
نياكان بُودَم از سادات بحرين
زمانه خواندشان در شهر قمشه
زمانه خواندشان در شهر قمشه
در محضر اساتيد
از نخستين روزهاي كودكي، اين مولود تحت فضاي پاكيزهاي كه خانوادهاش با ايمان، تقوا و حسن اخلاق آن را آراسته و معطر نموده بودند به نحوي شايسته پرورش يافت و فطرت الهي و سرشت ملكوتي او به نحوي شكوهمند شكوفا گرديد و زمينههاي رشد و تعالي او فراهم گشت.حكيم الهي قمشهاي دوران صباوت را در اين بيت به سر برد و در سن پنج سالگي به مكتب خانه رفت و تا هفت سالگي مقدمات ادبيات فارسي و زبان عربي را آموخت، سپس نزد پدر، اساتيد و اديبان شهرضا به پيگيري تحصيلات و فراگيري علوم متداول پرداخت و به رغم خردسالي به دليل برخورداري از هوش سرشار و استعدادي شگرف كتب مهم و دشوار پارسي و عربي را ياد گرفت و در سن پانزده سالگي به پايهاي از توانايي علمي و آموزشي رسيد كه توانست شرح نظام نيشابوري و مطوّل تفتازاني را تدريس كند.(9)به دليل ذكاوتي كه داشت كمتر نياز ميديد به مرور درسهايي كه آموخته بود بپردازد، از اين جهت در اوقات فراغت خويش براي كمك به تأمين معاش خانواده تلاش كرد.(10) آن مشتاق معرفت مقدمات فقه، اصول و حكمت را در زادگاه خود از ملا محمد مهدي فرزانه قمشهاي (1302 ـ 1371 هـ.ق) آموخت، نامبرده در قمشه حوزه ديني فلسفه داشت و بحث هايش از انديشههاي ملاصدرا ملهم بود و خود از دانش آموختگان مكتب ميرزا نصرالله قمشهاي (متوفي 1324 هـ.ق)، بود.(11)ميرزا مهدي جوان بر خلاف ممانعت برادر بزرگترش در صبحگاهي عزم خويش را براي مهاجرت جزم نمود و با مختصر حاضري پياده راه اصفهان را پيش گرفت و به شوق تحصيل در اين شهر به مدرسه صدر رفت و در حجره طلبههاي قمشهاي ساكن اصفهان مسكن گزيد و در اولين روزها به محضر شيخ محمد حكيم خراساني رفت و به مدت يك سال از پرتو انديشهاش استفاضه نمود.(12)مجلس درس آية الله شهيد سيد حسن مدرس در اصفهان بزم محبت و كلاس تدريس رشادت و شجاعت بود. مرحوم مهدي الهي قمشهاي كه از محفل گرم و با صفاي اين فقيه فرزانه محظوظ بوده است ميگويد: وقتي صبحگاه در محضرش حاضر شده به بيانش گوش ميداديم هر لحظه در وجود ما نيرويي تازه دميده ميشد به نحوي كه در خاتمه درس خود را يك فرد دلير حسّ مينموديم.(13)به رغم دشواريها و مصائب گوناگون مرحوم الهي قمشهاي پس از يك سال اقامت در حوزه اصفهان اين ديار را به قصد مشهد مقدس ترك نمود و روح تشنه معارفش او را وادار نمود تا در جوار بارگاه ملكوتي حضرت علي بن موسي الرضا(ع) اقامت گزيند تا به مدد عنايات معنوي و نوراني آن فروغ فروزان آسمان امامت در چنين ارض مقدسي به كمالات علمي و عرفاني نايل آيد، گويي حكمت و دانش گوهر مفقودي بود كه ميتوانست آن را در اين اقيانوس رضوي بيابد.در هر حال اين دانشور پارسا پس از طي مدارج علم و حكمت و كسب دانش قرآني و روايي در مشهد مقدس بر آن شد تا به تهران آيد و از آن جا به ري و قم و سپس عتبات عاليات رفته و به حوزه نجف اشرف برود ولي به قول خودش زمانه خيمهاش را در تهران زد و خاك مُلك ري دامنگيرش ساخت.بر كرسي تدريس
در تهران ميرزا مهدي الهي به مدرسه سپهسالار (شهيد مطهري كنوني) وارد شد و در همين زمان شهيد آية الله سيد حسن مدرس به عنوان توليت اين مكان مشغول تعميرات لازم و رسيدگي به امور آن بود، آن مرحوم ميگويد: پس از مهاجرت به تهران در نخستين شبي كه در اين مدرسه بيتوته نمودم كمي بعد از اذان صبح صداي عصايي شنيدم، ديدم مُدرّس است، سلام عرض كردم، نگاهي به من كرد و فرمود: آشيخ مهدي كي آمدي؟ عرض كردم: ديروز از مشهد مقدس، فرمود: چه قصد داري؟ گفتم: عازم نجف هستم، فرمود: ان شاء الله موفق باشي. طولي نكشيد كه طلاب آمدند و مدرّس درس كفايه را شروع كرد، مدتي آنجا ماندم و ايام اقامتم به دراز انجاميد. روزي آن عالم نستوه و مبارز از من پرسيد: مسافرت شما چه شد؟ عرض كردم:
عزم رحيلش بدل شود به اقامت
چشم مسافر چو بر جمال تو افتد
چشم مسافر چو بر جمال تو افتد
چشم مسافر چو بر جمال تو افتد
غوّاص اقيانوس معارف
آن پژوهشگر پارسا در منزل خود جلسه تفسير قرآن برگزار ميكرد و جمعي از اهل فضل و كمال در اين محفل نوراني شركت ميكردند و از بحثهاي قرآني و نكات تفسيري كه توسط حكيم الهي قمشهاي مطرح ميگرديد استفاده مينمودند از ديگر تلاشهاي آن مرحوم در پيشگاه قرآن، تصحيح و حاشيه نويسي بر تفسير ابوالفتوح رازي است كه طي سالهاي 1320 ـ 1322 هـ.ش به اهتمام ايشان در ده جلد انتشار يافت. حواشي ارزندهاي كه وي بر اين اثر نگاشته بسيار مورد توجه اهل فن و مأخذ و مرجع محققان علوم قرآني بوده و ميباشد، نامبرده در توضيحات و حاشيه نويسيهاي خود در مواقعي با براهين محكم و مباحث عميق و خردمندانه به نقد مطالب و احيانا رد برخي ادعاهاي ابوالفتوح رازي پرداخته است.(16)از برجستهترين كوششهاي اين محقّق وارسته بر ساحل كلام وحي، ترجمهاي به زبان امروزي يا خلاصة التفاسير است كه مرحوم آية الله العظمي بروجردي كه در تفسير قرآن صاحب نظر بودند آن را ستودهاند.(17)از ديگر آثار اين عارف نامدار عبارتند از:ـ شرح فصوص الحكم فارابي در الهيات خاص، عرفان و معرفت نفسـ فلسفه معلم ثاني ابونصر فارابي كه همراه با كتاب توحيد هوشمندان در تهران به سال 1322 هـ.ش چاپ شده است.ـ مشاهد العارفين في احوال سالكين الي الله كه آن را با خط خويش نگاشته و به امضاء و مهر خويش ممهور نموده است.ـ رسالهاي در فلسفه كلّي.ـ رسالهاي در سير و سلوك.ـ رسالهاي در مراتب ادراك.ـ حاشيه بر مبدأ و معاد ملاصدراي شيرازي.ـ رسالهاي در مراتب عشق.ـ ترجمه مفاتيح الجنان كه به كرّات و در تيراژهاي بسيار وسيع از سوي ناشرين متعدد چاپ شده است.ـ دروس عرفاني از مكتب علوي كه در تهران به سال 1337 هـ.ش چاپ شده است.ـ تصحيح دوبيتيهاي بابا طاهر عريان.طبع لطيف
از موهبتهاي ارزنده حكيم الهي اين است كه زبان و خامه شاعران را به جهان رازها و زيباييها و عوالم اخلاص و كمال آشنا نموده و آنان را به تصوير و نمايش اسرار هوش رباي دنياي پر رمز و راز توانايي بخشيده است تا اندوه جانكاه هستي را از چهره جان برگرفته و جهان پرجاذبه معاني را در برگزيدهترين مضامين منظوم كه شعر نام دارد، عرضه كند، اين موهبت شامل حال حكيم الهي قمشهاي گرديد و او از سنين نوجواني با احساسات ظريف شاعرانه انس و الفت داشت و در قلمرو شعر تواناييهاي خود را بروز داد و از زبان سرودههاي خويش گرايشهاي مذهبي، باورها و انديشههاي اعتقادي و عرفاني خود را مشخص كرد. رگهايي از عرفان و كلام اسلامي را در اشعارش به هم آميخته و به جهان بيني وي رنگ و بوي حكمت عملي بخشيده است. قصايد حاوي اندرز و حكمت دارد و در آنها به وفور اهل بيت(ع) را مدح نموده و يا در رثاي آنان اشعاري سروده است هم چنين برخي احاديث منقول از فروغهاي امامت را در اشعار خود شرح نموده است. معارف قرآني و حكمتهاي عالي و براهين فلسفي را با هم آشنايي داده و از آنها نتايج اخلاقي گرفته و اندرزهاي ارزندهاي با استناد بر منابع قرآني و روايي در قالب اشعار نغز و پراحساس مطرح كرده، خواننده را موعظه مينمايد و نصيحت ميكند تا او را از خواب غفلت بيدار كند و خرد دفن شده و سرمست غبار گرفتهاش را حياتي معنوي بخشد.خُلق و خوي
حكيم الهي قمشهاي در مسير زندگي علمي، آموزشي و مسايل اجتماعي و فردي به خواستههاي متعالي و گرايشهاي والا توجه داشت و بدين جهت حالاتي چون صداقت، وارستگي و زهد در اخلاق و رفتارش متجلّي بود و از طريق ارتباط با خدا، ذكر، عبادت، تهجد و خالص نمودن اعمال اين خصوصيات را در خويشتن تقويت مينمود، از هرگونه تعلقي كه نسيان و فراموشي ياد خدا را در بر داشت اجتناب ميكرد و در برابر اوامر الهي و تأكيدهاي ائمه از اميال و خواستههاي فردي چشم ميپوشيد و از دام خودخواهي نفرت داشت، در سرودهاي با نهايت فروتني ميگويد:
دريغا كه در دام نامم هنوز
زبعد رياضات و درس و سلوك
تن سفله طبع از تمناي شهد
دل من اگر خلوت خاص هوست
چرا در غم خاص و عامم هنوز
اسير خيالات خامم هنوز
نشد توسن نفس رامم هنوز
كند دم به دم تلخ كامم هنوز
چرا در غم خاص و عامم هنوز
چرا در غم خاص و عامم هنوز
من نه آن ديوانه عشقم كه زنجيرم كنند
من نه آن مرغم كه صيادان عالم بافسون
دانه افشانند و در دامي به تزويرم كنند(18)
يا به جز در دام زلف يار تسخيرم كنند
دانه افشانند و در دامي به تزويرم كنند(18)
دانه افشانند و در دامي به تزويرم كنند(18)
جهان كشور من، خدا شاه من
ندارد جز اين جان آگاه من...
ندارد جز اين جان آگاه من...
ندارد جز اين جان آگاه من...
1 ـ الحياة، محمد رضا حكيمي، محمد حكيمي، ج1، ص298.
2 ـ مجله پيام انقلاب، شماره مسلسل 168، ص32.
3 ـ درباره اين ديار بنگريد به تاريخ شهرضا، مسيح الله جمالي، قم، اسماعيليان، 1374 هـ.ش
4 ـ مجله پيام انقلاب، همان شماره.
5 ـ نامهها و برنامهها، آية الله حسن زاده آملي، ص80.
6 ـ مجله گوهر، سال اول، شماره6، تيرماه سال 1352 هـ.ش، ص545.
7 ـ نغمه عشاق، الهي قمشهاي، ص367؛ نغمه حسيني، همان، ص215.
8 ـ خوشهها، طيبه الهي قمشهاي (تربتي)، ص121 ـ 122.
9 ـ مجله گوهر، همان شماره.
10 ـ مجله پيام انقلاب، همان.
11 ـ تذكره شعراي معاصر اصفهان، سيدمصلحالدين مهدوي، ص 53.
12 ـ تذكره شعراي معاصر اصفهان، ص57.
13 ـ مرد روزگاران، دكتر علي مدرّسي، ص148.
14 ـ مدرس مجاهدي شكستناپذير، عبدالعلي باقي، ص191 ـ 192.
15 ـ مجله پيام انقلاب، شماره 169.
16 ـ الذريعه الي تصانيف الشيعة، شيخ آقا بزرگ تهراني، ج7، ص95 ـ 96.
17 ـ مجله پيام انقلاب، شماره 169، ص20.
18 ـ ديوان حكيم الهي قمشهاي، ص876.
19 ـ گلشن جلوه، ص16.
20 ـ همان مأخذ.
21 ـ نامهها برنامهها، ص89 ـ 88.