قيام توّابين، به رهبري سليمان بن صرد خزاعي
حجةالاسلام سيد تقي واردي هنگامي كه امام حسين(ع) و اصحاب و يارانش، مظلومانه در كربلا شهيد شده و بازماندگانشان به اسارت برده شدند و از ميان اسيران سرافراز، شخصيت هايي چون امام زين العابدين(ع)، زينب كبرا(س) و امكلثوم(س) در ميان مردم شهرها؛ به ويژه در كوفه سخنراني كرده و حقانيّت امام حسين(ع) و جنايت كاري يزيد و مزدورانش را به اطلاع مردم رسانيدند، يك حالت سرخوردگي و پشيمانياي در مسلمانان پديد آمد. منتها در شهر كوفه كه بزرگترين مركز شيعيان عالم اسلام بود، ندامت و پشيماني شيعيان، به خاطر عدم نصرت امام حسين(ع) و تنها گذاشتن وي در كربلا، شدت بيشتري داشت و از اين بابت، خودشان را سرزنش كرده و خطاكار ميدانستند.آنان پس از مراسم عزاداري امام حسين(ع) و گفت و گوهاي جمعي، به اين نتيجه رسيدند كه اين ننگ و ندامت را نميتوانند از خود دور كنند، مگر با كشته شدن در راه اهداف اباعبدالله الحسين(ع) و گرفتن انتقام از قاتلان وي.1 رهبري اين جنبش را چند تن از سران سال خورده شيعه عراق بر عهده گرفتند كه معروفترين آنان عبارت بودند از: سليمان بن صرد خزاعي، عبدالله بن وال تميمي، رفاعة بن شداد بجلي، عبدالله بن سعد ازدي و مسيّب بن نجبه فزاري.سليمان بن صرد خزاعي كه بزرگترين شخصيت اين جنبش و رهبر نخستين آن بود، از صحابه رسول خدا(ص) است و نام او پيش از اسلام، «يسار» بود. پس از آن كه در محضر رسول خدا (ص) ايمان آورد، آن حضرت، نامش را به «سليمان» تغيير داد. او در بسياري از جنگهاي زمان پيامبر(ص) و فتوحات اسلامي بعد از رسول خدا(ص) شركت داشت و هنگامي كه شهر كوفه بنا گرديد، در اين شهر ساكن شد و رياست قوم و قبيله خويش را بر عهده گرفت. در عصر خلافت امام علي(ع) از ياران آن حضرت به شمار ميآمد و در جنگ صفين، در كنار آن حضرت بر ضد معاويه، مبارزه كرد. پس از شهادت حضرت علي(ع) هميشه از فرزندانش حمايت مينمود. وي از جمله آناني بود كه به اباعبدالله الحسين(ع) نامه نوشت و او را به كوفه دعوت كرد، ولي سعادت ياري و نصرت آن حضرت را در دشت كربلا به دست نياورد.2 به هر روي، توابين با پيروي از فرمان خداوند سبحان در قرآن مجيد كه فرمود: «قل انما اعظكم بواحدة ان تقوموا للّه مثني و فرادي»3 قيام در راه خدا را هم براي مبارزه با دشمنان اهل بيت(ع) و قاتلان شهداي كربلا و هم براي جهاد با نفس و مبارزه با شيطانهاي نفساني و جبران قصور و كوتاهيهاي واقعه عاشورا، از سال 61 قمري ـ پس از شهادت امام حسين(ع) ـ قيام خويش را آغاز و به تدريج فراگير نمودند، طرفداران بسياري پيدا كرده و به مدت چهار سال شكلگيري جنبش، نيرو و امكانات قابل توجهي فراهم نمودند. بدين منظور رهبران قيام، نخستين روز ربيعالثاني سال 65 قمري را آغاز رسمي حركت خود تعيين كردند. در اين زمان «يزيد بن معاويه» به هلاكت رسيده و «مروان بن حكم» در شام و غرب عالم اسلام و «عبدالله بن زبير» در حجاز و شرق و جنوب عالم اسلام، حكمراني ميكردند.«مختار بن ابي عبيده ثقفي»، كه از مبارزان شيعه و از مخالفان حكومت بنياميه بود، هنگامي كه از جنبش توّابين باخبر شد، به كوفه رفت و قصد پيوستن به آنان را داشت، ولي با شيوه و راه كارهاي آنان موافق نبود، زيرا توّابين، با شهادتطلبي و كشته شدن در راه خدا، درصدد تطهير روح خود بودند و از اين راه، ميخواستند بر حكومت بنياميه و قاتلان امام حسين(ع) بتازند و از آنان انتقام گيرند، ولي مختار بن ابي عبيده ثقفي، با مبارزه و نبرد پنهان و آشكار خود، درصدد به دست گرفتن حكومت و آن گاه، انتقام گرفتن از جنايت كاران واقعه كربلا بود. اتفاقا در اين راه موفق شد و به آرزو و آمال خويش دست يافت.4لذا از توّابين جدا شد، اما از سوي عامل عبدالله بن زبير در كوفه زنداني گشت، ولي توّابين، قيامشان را در نخستين روز ربيعالآخر آغاز كردند.در آغاز، عدهاي درصدد درگير كردن آنان با عامل عبدالله بن زبير در كوفه را داشتند، ولي با زيركي «عبدالله بن زبير انصاري» استاندار وقت كوفه و اعلام پشتيباني وي از توّابين، هيچ گونه جنگي در كوفه رخ نداد.5 و توّابين هم كه تعدادشان چهار هزار رزمنده عاشق شهادت بود، از كوفه به «پادگان نخيله» و از آن جا به سوي كربلا حركت كردند. مدتي در آن جا به ناله و سوگواري پرداختند و از خداي سبحان، به خاطر گناه و جرم خويش، طلب غفران نمودند و آن گاه به سوي سرزمين «جزيره» (بين النهرين) رهسپار شده و در منطقه «عين الوردة» با سپاهيان مروان بن حكم به فرماندهي «عبيدالله بن زياد» مواجه شدند.ابتدا گروهي از توّابين به فرماندهي «مسيب بن نجبه فزاري» با گروهي از سپاه عبيدالله بن زياد درگيرشدند و با مجاهدت و دلاوريهاي توّابين، سپاه عبيدالله متحمل شكست سنگين شد و بسياري از شاميان كشته و زخمي شدند و تنها عدهاي موفق به فرار از صحنه نبرد شدند.عبيدالله بن زياد، كه تعداد سي هزار نفر از شاميان را فرماندهي ميكرد، براي بار دوم، سپاهي به تعداد دوازده هزار مرد جنگنده به فرماندهي «حصين بن نمير» به نبرد توّابين فرستاد. اين بار نيز پيروزي با خداجويان توّابين بود و تاريكي شب، مانع پيروزي نهايي آنان گرديد.6 ولي بار سوم، عبيدالله بن زياد در همان شامگاه با تمام نيرو و تجهيزات جنگي به نبرد توّابين شتافت و سليمان بن صرد كه با سپاهي سنگين از دشمن رو به رو شده بود، از زين اسب به پايين آمد و غلاف شمشيرش را شكست و شمشيرش را برهنه كرد و به ياران خود گفت: «عبادالله! من اراد البكور الي ربّه، والتّوبة من ذنبه، والوفاء بعهده، فاليّ؛ اي بندگان خدا! هر كسي ميخواهد كه بامداد فردا در نزد پروردگارش باشد، از گناه و جرمش توبه كند و به پيمان خويش وفا نمايد، با من بيايد.»در اين هنگام، تعداد زيادي از ياران او از اسب پياده شده و بيباكانه به صفوف عظيم دشمن زدند. تعداد اندكِ شهادت طلبان توّابين، صحنه ميدان را بر انبوه جنايت كاران شام، تيره و تنگ كردند و اگر پيروزيهاي آنان به همان صورت ادامه مييافت، پيروزي نهايي نصيب آنان ميشد، ولي شاميان، به جاي نبرد تن به تن، توّابين را آماج تيرهاي بيامان خويش قرار دادند و در اين ميان فرمانده شجاع توّابين، يعني «سليمان بن صرد»، مورد اصابت تير «يزيد بن حصين بن نمير» قرار گرفت و دلاورانه به شهادت رسيد. پس از او «مسيّب بن نجبه»، فرماندهي توّابين را بر عهده گرفت، ولي پس از مبارزات فراوان به شهادت رسيد.7 از آن پنج فرمانده و امير توّابين، هر كدام پس از ديگري، فرماندهي را بر عهده گرفته و با سربازان عبيدالله بن زياد به نبرد پرداختند، ولي در ميان ميدان به شهادت رسيدند و تنها «رفاعة بن شداد بجلي» همراه با عدهاي اندك از توابين، از تاريكي شب استفاده كرده و خود را از آن واقعه هولناك، نجات داده و به كوفه برگشتند و در قيام مختار بن ابي عبيده ثقفي، كه پس از شهادت توابين به وقوع پيوست، شركت نمودند.بدين گونه، «عين الوردة» اين بار، همانند كربلاي حسيني، مهبط عاشقان حق و خداجويان توّابين گرديد و برگ زرين ديگري از شهامت، حقانيت و شهادتطلبي شيعيان، در تاريخ اسلام افزوده شد.1ـ المنتظم في تاريخ الامم والملوك، ج6، ص28.
2ـ المنتخب من ذيل المذيل، ص26.
3ـ سوره سبأ، آيه46.
4ـ المنتظم في تاريخ الامم والملوك، ج6، ص29.
5ـ همان.
6ـ همان، ص36.
7ـ همان.
8ـ نك: مروج الذّهب، ج3، ص100؛ تاريخ الطبري، ج5، ص551؛ البداية والنهاية، ج8، ص253؛ ماهيّت قيام مختار، ص221.