هویت و بحران هویت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

هویت و بحران هویت - نسخه متنی

غلامرضا متقی فر

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

هويت و بحران هويت

غلامرضا متقي فر

هويت دينى چيست و چگونه شکل مي گيرد؟ ثابت است يا متغير؟ بحران هويت دينى کدام است؟ چه پيامدهايى برجاى مي گذارد؟ اين سؤالات در راستاى پرسشهايى بنيادين و دغدغه هايى است که بشر کنونى را سخت تشنه خود ساخته است بشرى که در عصر تکنولوژى عصر بحران معنى دنبال سؤالهاى بنيادين خود است.




  • روزها فکر من اين است و همه شب سخنم
    ز کجا آمدهام آمدنم بهر چه بود
    به کجا مي روم آخر ننمايى وطنم



  • که چرا غافل از احوال دل خويشتنم
    به کجا مي روم آخر ننمايى وطنم
    به کجا مي روم آخر ننمايى وطنم



نوشتار حاضر گامهاى ارزشمندى است که حجتالاسلام متقي فر در اين عرصه براى تشنکامان ساحل معرفت برداشته اند.

هويت و بحران هويت دينى به چه معناست و نشانه ها و عوامل آن از نگاه دينى چيست؟

با نگاهى نسبتاً عميق به موضوع، مي توان گفت که احساس هويت دينى، همچنين احساس بحران هويت دينى در موقعيتهاى ذيل حاصل مي شود:

1. اگر سه حوزهى عقيده، گفتار و عملکرد دينى در انسان، منسجم و هماهنگ عمل کنند، احساس هويت دينى محقق خواهد شد و محصول هر گونه ناسازگارى بين سه امر مذکور، احساسى است که مي توان آن را احساس بحران هويت دينى نام نهاد.

2. هرگونه افراط و تفريط در سه امر مذکور، انحراف از فطرت دينى، به تعبيرى، عدم تعادل در احساس هويت و به تعبير سوم، موجب احساس بحران در هويت دينى خواهد شد. انحراف از فطرت الهى، دوستى و همراهى با شيطان و فراموشى ياد خداى متعال، تعادل روانى انسان را برهم مي زند و موجبات افسردگى و اضطراب را فراهم مي آورد. چنين انسانى به نىِ جدا مانده از نيستان مي ماند; لذا طبيعى است که پيوسته در جوش و خروش باشد و از نفير آن، مرد و زن به ناله درآيند. عملکردها يا پندارهاى متناقض يا متضاد با دين، پيوسته براى فرد اين سؤال را پيش مي آورد که «آيا به راستى من دين دارم و آيا به مقتضاى عقايد دينى خود عمل کردهام؟». به هر حال، احساس ناشى از ناهماهنگى در سه امر شناخت، کردار و گفتار دينى، وضعيتى را ايجاد مي کند که مي توان آن را احساس بحران هويت دينى ناميد و اين تقريباً همان احساسى است که ممکن است در صورت ايجاد هر بحران هويتى به وجود آيد.

3. قرار است آدمى در مجموعهى هستى خليفهى خدا روى زمين و همچنين مظهر و تجلى صفات او باشد. هويت اصيل انسان همين است; اما اگر مظهريت خود، همچنين آيين خلافت را به دست فراموشى بسپرد و براى خود وجودى مستقل قايل باشد و هستى و وجود خود را از آن خود بداند، تصويرى دگرگون و غيرواقعى از خود ساخته و تبديل به چيزى غير خود شده و نهايتاً به بحران هويت دچار شده است.

هويت واقعى انسان به او اين احساس را مي دهد که خود را موجودى سراسر فقر، عين الربط به خالق، سراپا نياز و مسکنت (تصوير واقعى) ببيند. اگر خودپندارهى او مطابق با واقع نباشد و خود را کسى بپندارد که واقعاً نيست (تصوير غير واقعى يا خيالى)، مصداق تام احساس بحران هويت دينى در او شکل گرفته است.[1] قرآن کريم به صراحت ماجراى کسانى را بيان مي کند که هويت واقعى خود را باخته، از پوست خود درآمده و گونهاى ديگر شده اند.

دگرگوني هاى مورد نظر قرآن کريم در انسانها، به تعبيرى، تغيير يا به تعبير روشنتر، تبديل هويت انسانها ـ هر چند نهايتاً داراى يک منشأ، يعنى مخالفت با فرمان خداى متعال است که همان مخالفت با فطرت است ـ دست کم در دو سطح اتفاق افتاده است که اولين تغيير همزمان با تبديل بنيادى در جسم و روان، و دومين تغيير و تبديل فقط در بعد روانى انسانها صورت گرفته است.

قرآن کريم دربارهى سطح اول مواردى را مثال مي زند که انسانها به دليل مخالفت با فرمان خداى متعال، به ميمون و خوک تبديل شده اند; به عنوان مثال، قرآن بعد از نقل ماجراى «اصحاب سبت» که علي رغم فرمان الهى مبنى بر ممنوعيت صيد در روزهاى شنبه، به صيد مىپرداختند، مي فرمايد: (فَلَمّا عَتَوْا عَنْ ما نُهُوا عَنْهُ قُلْنا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خاسِئِينَ);[2] چون در برابر آنچه از آن نهى شده بودند گردنکشى کردند، به آنها گفتيم که بوزينگان مطرود باشيد. دربارهى مسخ و تبديل انسانهاى نافرمان مذکور به حيوان، دو قول وجود دارد که يکى از آنها قوى و ديگرى قول ضعيف ارزيابى شده است. بيشتر مفسران معتقدند که اين دگرگونى و مسخ، هم در جسم و هم در روان انسانها رخ داده است; اما گروه ديگر اعتقاد دارند که اين تغييرات فقط در بعد روانى، ويژگي ها، حرکات و رفتارهاى آنها اتفاق افتاده است.

تفسير نمونه ضمن ارائه ى دسته بندى فوق ادامه مي دهد: عده ى کمى از مفسران معتقدند که مسخ به معناى مسخ روحانى و دگرگونى صفات اخلاقى است. به اين معنا که صفاتى مانند صفات ميمون يا خوک در انسانهاى سرکش و طغيانگر پيدا شد و تقليد کورکورانه و توجه شديد به شکمپرستى و شهوترانى که از ويژگي هاى اين دو حيوان است در آنها آشکار گشت.

همان گونه که اشاره شد; از اين آيه و آيات مربوط استنباط مي شود که مسخ و دگرگونى، هم جسم و هم روان انسانها را شامل مي شده است. اما برخى آيات، مسخ انسانها در بعد روانى و ويژگي هاى اخلاقى را بيان مي کنند. ترديد نيست که اين دگرگونى به تنهايى نيز داراى سطوحى است که مي توان از کوچکترين انحراف اخلاقى تا تغييرات کلى را در آن درجه بندى کرد. يکى از نمونه هاى روشن قرآن، در سورهى مبارکه اعراف است: (وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آتَيْناهُ آياتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطانُ فَکانَ مِنَ الْغاوِينَ);[3] و بر آنان خبر کسى را بخوان که به او (علم) آيات خود را بخشيده بوديم، اما از آن عارى شد، پس شيطان در پى او افتاد و آن گاه از گمراهان شد. (وَ لَوْ نشاء لَرَفَعْناهُ بِها وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ يَلْهَثْ ذلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ کَذَّبُوا بِآياتِنا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَکَّرُونَ);[4] و اگر مي خواستيم قدر او را (به خاطر علمش به آيات) بلند مي داشتيم، ولى او به دنيا و پستى گراييد و از هواى نفس خويش پيروى کرد. (آرى) داستان او مانند سگى است که اگر به او حمله آورى زبان از دهان بيرون مي آورد و اگر هم او را به حال خود واگذارى، باز هم زبان از دهان بيرون مي آورد. اين داستان منکران آيات ماست، پس برايشان اين پند و داستان را بخوان شايد که انديشه کنند.

در تفسير نمونه ذيل همين آيه ى مبارکه آمده است: اين آيه به روشنى به داستان کسى اشاره مي کند که نخست در صف مؤمنان بوده و حامل آيات الهى گشته، سپس از اين مسير گام بيرون نهاده است; به همين دليل شيطان به وسوسهى او پرداخته و عاقبت کارش به گمراهى و بدبختى کشيده شده است. تعبير «انسلخ» که از مادهى «انسلاخ» و به معناى از پوست بيرون آمدن است، نشان مي دهد که آيات و علوم الهى در آغاز چنان به او احاطه داشت که چون پوست تن او شده بود، اما ناگهان وى از اين پوست بيرون آمد و با يک چرخشِ تند، مسير خود را به کلى تغيير داد. از تعبير (فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطانُ)برمي آيد که شيطان در آغاز از او قطع اميد کرده بود، چرا که او کاملا در مسير حق قرار داشت، اما پس از انحراف مزبور، شيطان او را تعقيب کرد و به او رسيد و بر سر راهش نشست و به وسوسهگرى پرداخت و سرانجام او را در صف گمراهان و شقاوتمندان قرار داد. مي توان گفت واژهى انسلاخ که در آيهى مبارکه بدان اشاره شده است، تعبير ديگرى از تبديل و تغيير هويت دينى انسانهاست. کسى که به چنان مقام و شرافتى از انسانيت مي رسد که آيات الهى به گونهاى او را احاطه مي کنند که گويى علم به آيات الهى، جزئى از بدن او مي شود، با بيرون آمدن از اين پوست، هويت انسانى خود را به مانند ويژگي هاى سگ تغيير مي دهد. همان گونه که ملاحظه مي شود، انسانى با ويژگي هاى فوق، به سگ تشبيه شده است. معناى آيه زمانى روشنتر مي شود که اين آيه و آياتى از اين قبيل را که برخى انسانها را به حيوان تشبيه کرده اند با آياتى که بر ارزش، کرامت و خلافت انسان تأکيد مي کنند مقايسه نماييم.

انسان در اوج (با هويت واقعى انسانى) به اندازهاى سقوط مي کند که از ديدگاه قرآن کريم با بدترين جنبندگان (شرالدواب)، چهارپايان (انعام) و بدتر از آن (بل هم اضل)، الاغ (حمار)، عنکبوت و سگ قابل مقايسه مي شود و مطابق نقل برخى آيات قرآن کريم، با مسخ شدن، به ميمون و خوک (قرده و خنزير) تبديل مي شود. به عنوان مثال، در سورهى مبارکهى جمعه، يهوديانى که از زير بار تکليف الهى شانه خالى کرده اند به الاغ تشبيه شده اند: (مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُواْ التَّوْرَلـةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحْمِلُ أَسْفَارَما بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ کَذَّبُواْ بِـَايَـتِ اللَّهِ وَاللَّهُ لاَيَهْدِى الْقَوْمَ الظَّــلِمِينَ)[5]داستان کسانى که (عمل به تورات) بر آنان تکليف شد، سپس آن را (چنان که بايد و شايد) رعايت نکردند، مانند الاغى است که کتابهايى را حمل مي کند. چه بد است وصف گروهى که آيات الهى را تکذيب کردند و خداوند قوم ستمکار (مشرک) را دوست ندارد. تفسير گرانقدر الميزان ذيل همين آيهى مبارک مي فرمايد: براى الاغ چه فايده دارد که کتابهاى حکمت آميز بر پشتش حمل شود؟ الاغ نمي تواند از کتاب سودى ببرد; زيرا قادر به خواندن نيست و نمي تواند به مضمون آن عمل کند; بنابراين، کسى که قرآن مي خواند، ولى در آيات آن تدبر و به مقتضاى آن عمل نمي کند، مانند کسانى است که در آيهى فوق به الاغ تشبيه شده اند. در آيهاى ديگر، کسانى که بر خلاف فطرت خويش عمل مي کنند، خداى حقيقى و واحد را کنار مي گذارند و اوليا و اربابان ديگرى را انتخاب مي کنند، به عنکبوت تشبيه شده اند که دورتا دور خود را تارهاى نازک مي تند و فکر مي کند که خانهى محکمى ساخته است که او را از خطرها در امان نگاه مي دارد، غافل از آن که تارهاى مويين و سستى که نامش را خانه گذاشته است، به هيچ وجه امنيت ندارد و هر آن در معرض هجوم و فناست.

از ديدگاه دينى، عواملى از قبيل تزيين اعمال (که آدمى با القاى شيطان رفتارهاى ناپسند خود را پسنديده بپندارد)، تعلق افراطى به دنيا و حب افراطى نفس، به گونهاى که همه چيز را فداى رسيدن به لذات خود کند و حاضر نباشد خود را براى ارزش والاترى فدا نمايد، و خروج از مرز تعادل اخلاقى را مي توان عوامل بحران هويت ناميد. همچنين قساوت دل، انعطاف ناپذيرى در برابر کلام حق، موعظه ناپذيرى و زنگار زدن دل و آنچه که قرآن کريم با تعابير «رين» (کَلاّ بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ)،[6] «زيغ» (فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ)،[7] «طبع» (طَبَعَ اللّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ)،[8] «ختم» (خَتَمَ اللّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ وَ عَلى أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ)،[9]بيان مي کند را مي توان از علايم بحران هويت دانست. به هر حال، هر يک از روانشناسان در تعريف خود از هويت، به جنبهاى از آن توجه داشته اند، بدون آن که جنبه هاى متفاوت آن دقيقاً از يکديگر تفکيک شود; البته از آنجا که ابعاد روانى انسان به نوعى درهم تنيده است و گاه قابل تفکيک نيست، نمي توان براى هويت هاى مختلف انسان، اعم از دينى، فلسفى، اجتماعى، روانشناختى و... مرز دقيقاً جدايى تصور کرد.

هويت انسانها ثابت است يا متغير؟ و اگر متغير است عوامل آن چيست؟ بهتر است از ابتدا روشن شود که آنچه در اين بحث بدان پرداخته مي شود مسائل کلى است و اختصاص به سن خاصى ندارد; زيرا در صورت روشن شدن کليات بحث، وضعيت سنين نيز روشن خواهد شد. درباره ى ثابت يا متغير بودن هويت انسانها انديشه هاى متفاوتى ابراز شده است;

از جمله، مقاله اى با عنوان «تحول هويت در محتواى فرهنگى» در اينترنت منتشر شده است که از گفتار نويسنده ى آن چنين برداشت مي شود که در «جوامع سنتى»، به دليل ايستايى و تغييرناپذيرى نقشها و عدم تحرک طبقاتى و اجتماعى، هويت انسانها ثابت و بدون تغيير باقى مي مانده است. وى ابراز نظر مي کند که بر اساس عقايد سنتى انسانشناسانه، هويت افراد درجوامع سنتى، ثابت، استوار و مستحکم است.

هويت در جوامع سنتى، تابعى از نقشهاى اجتماعىِ از پيش تعريف شده و نظام سنتى است که منشأ آن دستورهاى دينى است که جايگاه افراد در جهان را مشخص و به صورت قطعى قلمروِ انديشه و رفتار را تعيين مي کند. در جوامع سنتى هر کس به عنوان عضوى از يک قبيله و در نظام بسته ى يک خانواده مي زيسته و مي مرده است، در «جوامع پيشمدرن»، هويت امرى مسئله ساز نبوده و در معرض تأمل يا گفت وگو قرار نداشته است. انسانها در آن دوران، يا در معرض بحران هويت نبودند، يا اساساً خود را درمان مي کردند. فرد از ابتدا شکارچى و عضو قبيلهاى خاص بود و تا آخر عمر بدون تغيير به همان صورت باقى مي ماند.[10] اما در «جوامع مدرن»، هويت، از تحرک، چندگانگى، فرديت، وابستگى به خود و تغيير و تحولات بيشتر برخوردار شد. اين امر موجب طرح اين سؤال مي شود که آيا به همين دليل است که در جوامع مدرن فرد در شبکه هاى متفاوت و گاه متضادى از نقشها گرفتار مي آيد، به گونهاى که خود هم نمي داند کيست؟ در اين صورت، هم هويت و هم مسائل مربوط به آن در جوامع مدرن مسئله ساز خواهد بود.[11]

بر اساس اين تحليل، هويت انسانها ثبات ندارد; بلکه تابع متغيرهاى محيطى و اجتماعى است و به پيروى از تغيير شکل جوامع، تغيير مي کند. علاوه بر اين، عنصر زمان و موقعيتهاى خاص را مي توان از عوامل مؤثر در تغيير هويت انسانها دانست. به هر حال، متغيرهاى مختلفى در شکلگيرى هويت انسانها دخيلاند که هر متغير به نوبهى خود قادر است احساس هويت آدمى را دچار فراز و نشيب هايى نمايد. به هر حال، در جوامعى که به سرعت متحول مي شوند به آسانى نمي توان هويت ثابت بر مبناى عوامل خارجى، مانند ثروت و دارايى و يا جايگاه رسمى اجتماعى کسب کرد. فقط توانايي هاى خود فرد، اعم از توانايي هاى علمى، خلاقيت، توانايي هاى عقلانى و اخلاقى است که مي تواند مبناى هويت امن آدمى قرار گيرد;

بنابراين، در جامعهاى که به سرعت در حال تغيير است، تحقيق براى يافتن معنا در زندگى معمولا معطوف به کسب هويت ثابت است. نارضايتى گستردهى غربيان به دليل گامهاى سريع تحولات فنى و اجتماعى نيز بدان دليل است که نقشهاى سنتى که به ايجاد احساس هويت کمک مي کرده دچار تحول شده است. کسانى که از چنين تهديداتى احساس خطر مي کنند، با احساس هويت خود مشکل دارند و انسانهايى که بر موج اين تحولات سوار مي شوند به احساس قدرت دست مىيابند.[12] نکات مهم اين گفتار آن است که اولا، هويت انسانها، صورتهاى گوناگون دارد; ثانياً، اين احساس داراى مراتب و درجاتى است و هر مقطع سنى اقتضاى نوعى از آن را دارد. همچنين در اين مقاله آمده است که هويت انسانها صورتهاى گوناگون دارد که مي توان احساس هويت روانشناختى، اجتماعى، جنسى، فردى، فرهنگى، سياسى و دينى را از آن دست شمرد. احساس هويت مراتبى دارد، کودکان احساس هويت را از سطح روانشناختى آغاز مي کنند; به عنوان مثال، از اين جا آغاز مي کنند که: «من فرزند والدين خود هستم».

بزرگسالان هم شيوه هاى خود را در سطوح مختلف، شايد هم با داشتن هويتهاى متفاوت در سنين مختلف اعمال مي کنند. اين که در چه زمانى بر چه سطحى از هويت تمرکز کنند بستگى دارد به اين که چگونه به صورت ناخودآگاه تضادها و ناراحتي هاى درونى خود را تفسير نمايند، همچنين بستگى دارد به اين که به کدام يک از مراتب هويت بيشتر اهميت دهند.[13] و سرانجام در اين باره که چگونه و در چه موقعيت هايى آدمى هويت خاصى را مورد توجه قرار مي دهد، نويسنده فوق مي نويسد: شيوه هايى را که انسانها در زندگانى خود براى مواجه ه با بحرانهاى بزرگ به کار مي گيرند تعيين مي کند که کدام سطح هويت براى آنان مهمتر است؟ به عنوان مثال، براى کسانى که از مذهب براى آرامشبخشى خود استفاده مي برند، مرحلهى هويت دينى; اگر از حمايت اجتماعى بهره مي برند، هويت اجتماعى و اگر فقط بر توانايى و قدرت خود اتکا دارند، هويت فردى بيشترين اهميت را دارد.[14] همان گونه که ملاحظه شد، ديدگاه فوق صراحتاً بر تحول مداوم هويت انسانها تأکيد دارد. در عين حال، برخى پژوهشگران با اين انديشه موافق نيستند و اعتقاد دارند، عنصر زمان و شرايط زمانى در تغيير هويت انسان دخالت ندارد و هويت آدمى از ابتدا تا انتهاى عمر ثابت است.

وى مي گويد: يکى از جنبه هاى مهم درک هويت، ثبات هويت افراد در گسترهى زندگى است. انسانها به صورتى عميق و آشکار، در طول زندگانى تغيير مي کنند، اما على رغم اين تحولات، انسان هشتاد ساله، همان انسان هنگام تولد است... ايجاد توازن بين استمرار هويت و تحول زمان، جنبهى مهم شناخت انسان است که در حوزه هاى مفهومى مختلف يافت مي شود.[15] تجارب حضورى، اين ادعا را تأييد مي کند که هويت آدمى دستخوش تغييرات مي شود;

به تعبير ديگر، ادعاى ثبات و بدون تحول بودن هويت آدمى اثباتشدنى نيست. اگر فراموش نکرده باشيم که هويت، اقسام فراوانى دارد و مي توان آن را به هويت جنسى، اجتماعى، فرهنگى، روانشناختى، فلسفى و... تقسيم کرد، پاسخ به اين سؤال چندان مشکل نخواهد بود; زيرا متغيرهاى فراوان فردى، روانشناختى، فرهنگى و اجتماعى مي تواند احساس هر فرد از هويت خويش را تغيير دهد.

صعود يا نزول آدميان از طبقهى سنى، تحصيلى، اجتماعى، فرهنگى و يا... به طبقهى پايينتر يا بالاتر، بى ترديد احساس يا درک آدمى از خويشتن را متحول خواهد کرد; به تعبير ديگر، در احساس هويتِ آدمى تغيير ايجاد خواهد کرد. حتى متغيرهايى به مراتب سادهتر از امور مذکور، مي تواند تحولى اساسى، هر چند ناپايدار، در احساس آدمى از هويت خويشتن ايجاد کند. آيا اتفاق نيفتاده است که برداشت آدمى از خودش، با ورود در يک جمع يا بيرون آمدن از حضور جمعى از مردم و ورود در جمع ديگر، عوض شود؟ آيا گاهى در جمعى احساس مهترى و در جمع ديگرى احساس کهترى به او دست نمي دهد؟ آيا اين امر غير از تغيير هويت است؟ شايد تحليل فوق که علي رغم تحولات روزگار، هويت انسانها همچنان ثابت است، به جنبه ديگرى از موضوع اشاره داشته باشد و آن ثبات حقيقت روانى انسانهاست. آرى، حقيقت روح آدمى از ابتدا تا انتهاى خلقت ثابت است; اين سخن بدان معناست که روح خواص ماده را ندارد، مانند جسم مرکب نيست، غبار زمان آن را دچار فرسايش عناصر نمي کند و به کهنگى نمي گرايد; به تعبير ديگر، انسان هشتاد ساله امروزين، همان انسان دوران تولد است; زيرا اگر اين همان نباشد، معنا ندارد که از ابتدا تا انتهاى عمر، او را با يک نام صدا بزنيم يا به خاطر جنايتى که ساليان پيش انجام داده او را مجازات کنيم و بهشت و جهنم و نعمت و عذاب، بيهوده خواهد بود; پس، از ديدگاه فلسفى حقيقت روح همان است که از ابتدا آفريده شده است و يکى از ادلهى فلسفى متقن معاد نيز همين است; اما سخن آن است که تغيير شرايط و موقعيتها تا چه اندازه بر روان آدمى تأثير مي گذارد. به تجربه دريافتهايم که گاهى احساسات عجيبى به انسان دست مي دهد; به عنوان مثال، احساس بي هويتى، خودباختگى، حقارت، تکبر و...; اين تغيير و تحولات، توجيه خاص خود را دارد. روانشناسان به دنبال بررسى اين قضيه اند که بر اساس چه ساز و کارى اين تحولات در هويت انسانها رخ مي دهند و چه عواملى موجب تغيير حالات روانى آنها مي شود.

[1]. ر.ک: محمدحسين طباطبايى، تفسير الميزان، ذيل آيهى (وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِينَ نَسُوا اللّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ)(حشر: 19).

[2]. اعراف: 166. [3]. اعراف: 175.

[4]. اعراف: 176 (ترجمه از خرمشاهى).

[5]. جمعه: 5.

[6]. مطففين: 14.

[7]. آلعمران: 7.

[8]. محمد: 16.

[9]. بقره: 7.

[10].

[Kellner, 1992.) [11]

. Google; The Development of The cuntural identity in the cultural context.

[12]. http/www. freezone.co.uk/ian - heath/ 50%20-%20 need% 20 for%20 identity

[13]. (ibid).

[14]. (ibid).

[15]. http/www. skiamore.edu/ggutheil/statement.

صباح، شماره 11 و 12

/ 1