بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
از لحاظ علمى خيلى از بچه هاى ما, مدرسه نمى رفتند, ولى الآن, تا سطح ديپلم يا كم تر از ديپلم, درس مى خوانند. خيلى از دختران, مدرسه نمى رفتند, ولى حالا, با سواد شده اند و در مسائل, صاحب نظر هستند توده مردم, رگه هاى سياسى دارند و مسائل سياسى را تجزيه و تحليل مى كنند. ميزان بى سوادى بزرگسالان هم خيلى كمتر شده و ميزان باسوادى از چهل و هشت درصد به هشتاد درصد رسيده است. تعداد نشريات و روزنامه ها كم و در محدوده خاصّى بود, ولى الآن, مجلاّت و نشريات, در همه جا هست. صدا و سيما, خيلى از روستاها را تحت پوشش برنامه هاى خود قرار داده است و مردم, روزانه با خيلى از مسائل مهم در تماس هستند. دانشگاه هاى ما, حدود صدو پنجاه هزار دانشجو داشت, ولى الآن يك ميليون و نيم دانشجو داريم; يعنى ده برابر رشد داشته ايم.موضوعى كه در بحث فرهنگى ذهن ها را مشغول مى كند, بُعد اسلامى و انقلاب فرهنگ جامعه است. اين بُعد, پيش از انقلاب در سطح حكومت مطرح نبود ولى در توده مردم وضع خوبى داشت. پس از انقلاب, اين قضيه, قابل بررسى است و بايد ببينيم كه (در مجموع, فرهنگ جامعه, در طول اين مدّت, رشد مثبت داشته يا نه؟). دو سال نخست انقلاب كه فضاى سياسى و فرهنگى باز بود, بدليل ضعف هاى علمى, سياسى و فرهنگى, جوانان ما مورد سوء استفاده گروههاى حرفه اى سياسى قرار گرفتند و خسارات عمده اى از اين ناحيه به انقلاب وارد شد. دوران جنگ, دوران خاصّى بود كه قابل مقايسه دوره هاى ديگر نيست. عده زيادى از جوانان, در جنگ, يا پشت جبهه ساخته شدند. الآن, عمده آن جوانان فعال هستند و اينها, سرمايه هاى كشور هستند. البته, همان موقع هم خيلى ها بودند كه به جبهه نرفتند! بعضى ها هم جبهه را مسخره مى كردند! مثلاً در ميان چند صد هزار دانشجو خيلى ها به جبهه رفتند اما مى بينيد بسيارى نيز نرفتند, منتها چيزى نمى گفتند. همان موقع هم اعتراضاتى بود كه (افراد, در جبهه, مى جنگند و اين جا, در تهران, لوكس فروشى و بازار سياه و رواج دارد.) اين مطالب و گفت و گوها, آن موقع هم بود, امّا خيلى بروز نمى كرد. پس از جنگ, به تدريج فضا بازتر شد و واقعيّت هاى جامعه, خودش را نشان داد. بچه ها هم به تدريج بزرگ شدند. كه اينها, فضاى جنگ و انقلاب را نديده بودند. از طرف ديگر, ارتباطات و اطّلاعات بچه ها, بيشتر شد, ارتباطات جهانى هم گسترش پيدا كرد و افكارِ خارج از مرز, مستقيم و غير مستقيم به بچه ها مى رسد.به نظر مى رسد كه الآن, يك قشر جديدى از جوان ها, با افكارى نو به وجود آمده كه نسبت به چيزهايى كه قبلاً مسلّم فرض مى شد ـ و يا اگر مسلّم فرض نمى شد, كسى به آن اعتراض نمى كرد ـ نظر و انتقاد دارد. اين, بروز آن واقعيتهاى مخفى است به اضافه چيزهاى جديدى كه پيدا شده است. چيزهايى كه در يك دهه پيش مسلّم گرفته مى شد, ولى الآن در بعضى ها ترديدهايى در مورد آنها به وجود آمده است.اين اتّفاقات, تدريجى است; يعنى, ممكن است كه از آغاز انقلاب يا در اوايل جنگ هم بوده, ولى بروز نكرده است و يا ممكن است, در دوره سازندگى شكل گرفته در دو يا سه سال اخير, با دامن زدن به اين گونه مسائل, بروز كرده و رشد كرده است.على رغم اين موارد وضعيت فرهنگى جامعه نسبت به پيش از انقلاب, خيلى بهتر است, ولى در مورد تفاوت فضاى فرهنگى كشور در زمان جنگ و پديده هاى جديدى كه ظهور كرده است, احتياج به تحقيق بيشترى هست.در حال حاضر نيز وضعِ فرهنگى كشور, در يك بخش بزرگى از جامعه مطلوب است كه اين, سرمايه خوبى براى كشور است.حكومت اسلامى: از فرمايش حضرت عالى, اين طور برداشت مى كنيم كه اين, سير طبيعى انقلاب است. پس اعتراض به كجا است؟ـ يك مقدار, طبيعى است. توقع اينكه جامعه به لحاظ فرهنگى يكدست باشد شايد غير قابل دسترسى به نظر بيايد, مهم اين است كه فضاى مطلوب جامعه, خودش از عوامل سازنده است و مى تواند عناصر نامطلوب فرهنگى جامعه را اصلاح كند. از طرف ديگر دستگاههاى مسئول بايد براى اصلاح و بهبود وضعيف فرهنگى كشور برنامه ريزى كنند, بويژه با توجه به دخالت عواملى كه از خارج در كار نهادهاى فرهنگى كشور اختلال ايجاد مى كنند مسئوليت اين دستگاهها سنگين تر مى باشد.حكومت اسلامى: مثالى كه خود حضرت عالى, در برخى از سخنرانى ها فرموديد, قضيه يك ميليون دانشجو است. طبيعتاً, اين را, به عنوان دستاورد بزرگى مى دانيد و همين طور هم هست, ولى اين, تبعات خودش را دارد. در اين آمارها به شاخصه هاى رشد فرهنگى, معنوى و تربيتى كمتر توجه مى شود. به عنوان مثال در همين كتاب (آمار سخن مى گويد) كه مورد اشاره حضرت عالى است, طبيعى است كه رشد تعداد دانشجويان مورد توجه قرار بگيرد اما هيچ جا مشخص نشده كه مثلاً از نظر فكرى, تربيتى و پايبندى به ارزشهاى واقعى انقلاب و اسلام چه ميزان رشد داشته ايم.ـ براى تربيت شايسته نسل جوان به عوامل تربيتى در دانشگاهها توجه زيادى شده است. اوّلاً, گزينش دانشجويان و اساتيد شايسته مورد توجه بود. ثانياً, علاوه بر برنامه هاى قرآنى و تربيتى كه از سوى نمايندگيهاى وليّ فقيه در همه دانشگاه ها اجرا مى شود, واحدهاى درسى اسلامى, به تدريج در رشته هاى مختلف وارد شده كه قبلاً نبوده است. براى دانشجويان بسيجى و ايثارگران سهميه قرار داده ايم. كه نقش خوبى در اصلاح فضاى دانشگاه دارند. ضمن اينكه دانشگاه تربيت مدّرس, استاد پرورش مى دهد و بيشتر نياز دانشگاهها به استاد را پاسخگو هستيم. فضاى دانشگاه تربيت مدرس به گونه اى است كه اساتيد خوب و شايسته اى تربيت مى كند. مجموعاً در برنامه انتخاب استاد و دانشجو دقت شده است. ولى در دنياى امروز دروازه هاى فكرى وسيع تر است.البته ما از ناحيه ديگرى نيز دچار مشكل هستيم. بالاخره ما يك قشر متعبد و متدينى داريم كه اگر هم نتوانند مطلب را بخوبى تحليل كنند اما مى گويند اين دين ماست و ما به آن عمل مى كنيم. اگر بخواهيم اين شيوه را تحميل كنيم بر كسانى كه اين جور عقيده ندارند, به جاى اينكه جوانان و دانشجويان را قانع كند, آنان را رم مى دهد. فهرستى از عوامل مخرّب و عوامل سازنده را كه نگاه كنيم, به نظر مى رسد نتيجه حركت مفيد نيست مگر اينكه تدبير جديدى پيشه كنيم.حوزه هاى علميه اگر امروز بخواهند تبليغ كنند بايد با زبان جوان سخن بگويند و با ادبيات جديد كه آميخته با تحليلهاى جامعه شناسى است. چنين رشته اى را ما در تبليغات حوزه نداريم. بايد خودمان را براى شرايط جديد آماده كنيم و با عوامل فرهنگ ساز در كشورمان با شيوه بهترى برخورد كنيم. در اين مسير كارهايى انجام شده است, ولى كافى نيست حوزه هاى علميه دينى بايد ادبيات مناسب زمان جوانى را فرا بگيرند و بر شيوه هاى جديد القاى مطلب و پيام رسانى مسلّط شوند. گرايش تبليغات و روان شناسى اجتماعى و فردى امروزه در دانشگاه تدريس مى شود و دستمايه فعاليت تبليغاتى مدرن به شمار مى رود.حكومت اسلامى: به نظر مى رسد كه نكته اصلى بحث كارآيى حكومت دينى, همين جا است! الآن, كسى, در دنيا مدّعى نيست حكومتى دينى, با توسعه اقتصادى و مخالف است. ما, الآن لازم نيست, روى اين نقطه, پافشارى كنيم كه حكومت اسلامى, سد هم مى سازد و با صنعت سازگار است و مشكلى كه اين جا وجود دارد, اين است كه (آن جنبه ارزشى كه بر عهده دين گذاشته شده, آيا حكومت اسلامى, اين توانايى را دارد كه مردم را تربيت كند؟).از چند قرن پيش, اروپاييان ـ كه كليسا را كنار گذاشتند و ارتباط با روحانى را قطع كردند ـ استدلال شان اين بود كه اگر حكومت, در مسائل دينى دخالت كند, يكى از دو محذور پيش مى آيد: محذور نخست, اين است كه حكومت, از زور و اجبار استفاده مى كند و چون قدرت دارد و ارزش ها را از طريق قدرت مى خواهد به مردم منتقل كند, در نتيجه, نفرت و انزجار در مردم ايجاد مى كند.نكته دوم, اين است كه وقتى حكومت, سراغ اين مسائل آمد, مردم, به طرف رياكارى مى روند. ما, بايد بررسى كنيم, ببينيم پس از بيست سال كه به عقب برمى گرديم, مشكلاتى كه آن ها تجربه كرده بودند و به آن رسيده بودند و لذا دندان حكومت دينى را كندند آيا ما, به اين جا نرسيده ايم و راه حل هايى براى اين مشكلات پيدا كرده ايم؟ـ سؤال خيلى مهمّى مطرح كرديد. من قبلاً, در اين باره, مطالعه كرده ام. تجربه آنها با ما تفاوت دارد. حتى اگر فرض كنيد آنها مسيحى متعبّدى هم بودند, مسيحيّت, براى امور مختلف زندگى اجتماعى برنامه نداشته است ولى ما در اسلام, حكومت اسلامى داريم كه وقتى تشكيل شد, براى فرهنگ, اقتصاد و زندگى مردم برنامه اجرايى دارد.ديدگاه من در مورد اينكه بايد بين دستگاهها مسئولِ فرهنگِ جامعه هماهنگى باشد, با اين پيش فرض بود كه متولّى فرهنگ در جامعه حوزه, علما و روحانيّت و دانشگاهها مى باشد. اگر در بين نهادهاى فرهنگ ساز اختلاف, درگيرى و تناقضات باشد همه چيز را منهدم مى كند, نهادهاى فرهنگ ساز بايد فعّاليّت كنند و دولت هم به آن ها كمك كند.