مباني اجتماعي تحولات قدرت سياسي در ايران(قرن دوازدهم هجري) - مبانی اجتماعی تحولات قدرت سیاسی در ایران (قرن دوازدهم هجری) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مبانی اجتماعی تحولات قدرت سیاسی در ایران (قرن دوازدهم هجری) - نسخه متنی

محمدعلی فتح اللهی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید









مباني اجتماعي تحولات قدرت سياسي در ايران(قرن دوازدهم هجري)

محمدعلي فتح‏اللهي

عضو هيأت علمي پژوهشگاه علوم انساني


قرن دوازدهم هجري، شاهد تحولات سياسي مهمي در ايران بوده است كه بررسي و شناخت كامل آنها، بدون توجه به مباني اجتماعي و فكري در آن زمان ميسّر نخواهد بود. در اين دوران ــ كه گذار از دوره‏ي باثبات صفوي به دوره‏ي قاجاري است ــ تحولي اساسي در ساختار قدرت سياسي كه مبتني بر تحولات در ديدگاه‏هاي اجتماعي است، به نمايش گذاشته مي‏شود.

فرايند رشد ديني مردم كه تجدد و مليت ايراني هم در بستر آن قابل تحليل است، در اين مقطع تاريخي وارد مرحله‏ي تازه‏يي شد كه بررسي منازعات جدي و طولاني فكري در حوزه‏هاي علميه بين طرفداران دو ايدئولوژي اخباري و اصولي، ابعاد اين تحولات را به‏خوبي نشان مي‏دهد. در نهايت، ايجاد ساختار دوگانه‏ي قدرت سياسي در ايران و استقلال قدرت‏هاي غيردولتي به رهبري مرجعيت ديني را در برابر قدرت دولتي در دوران قاجار، بايد در نتيجه‏ي تحولات بنيادي قرن دوازدهم جستجو كرد.

براي بررسي ساختار قدرت سياسي در ايران عهد نادري و كريم‏خان ــ دوره‏يي كه از سقوط صفويه در سال 1137 آغاز و به تأسيس قاجاريه ختم مي‏شود ــ لزوماً بايد به اوضاع دو دوره‏ي باثبات قبل و بعد از آن توجه كرد. به‏دليل ويژگي‏هاي خاص كه اين برهه‏ي تاريخي دارد، مي‏توان آن را يك دوره‏ي انتقالي و گذار نام نهاد. تحولات سياسي، اجتماعي و نظامي اين مقطع تاريخي، مقدمه‏يي براي ايجاد ساختارهاي سياسي دوره‏ي قاجار شد؛ ساختارهايي كه به‏كلي متفاوت از ساختارها و نظام سياسي دوره‏ي صفوي بود. بر اين اساس، شناخت دوران سلطنت افشاريه و زنديه در ايران و نتايج آن بدون توجه هرچند اجمالي به ساختارهاي باثبات‏تر پيشين و پسين اين دوره‏ي انتقالي، ميسر نخواهد بود. با اين مقدمه، ابتدا اجمالي از دوره‏ي صفوي را تحليل خواهيم كرد به‏نحوي كه شناخت وضعيت اين دوره‏ي انتقالي را ممكن سازد؛ سپس در ادامه، تحولات دوره‏ي نادري و كريم‏خان را در اين مسير پي خواهيم گرفت؛ و در مرحله‏ي بعد تداوم تحليل را به اجمال به دوره‏ي قاجار خواهيم كشاند تا در مجموع بتوانيم نتايج تحولات دوره‏ي گذار را ارزيابي كرده باشيم. خاتمه‏ي مقاله هم جمع‏بندي مباحث خواهد بود.

الف ــ دوره‏ي صفوي تشكيل اولين حكومت ملي در ايران و شروع دوره‏ي جديد تاريخ زندگي سياسي و اجتماعي و ديني مردم اين سرزمين، با حكومت صفوي و اعلام رسميت مذهب تشيع محقق شد. اين تحولات كه مقارن دوره‏ي رنسانس اروپايي در ايران انجام مي‏شد، از مردم ايران، ملتي قائم بالذات، متحد و قدرتمند به‏وجود آورد؛ و پيوند و همبستگي عميق ملي براساس مذهب تشيع ايجاد شد. انسان جديد ايراني كه هويت ملي و شخصيت اجتماعي خود را از اعتقاد ديني و مذهب تشيع كسب كرده بود، خود را در قدرت حكومتي كه به نام ملت و شريعت شكل گرفته بود، شريك احساس مي‏كرد و بر اين اساس حمايت‏هاي خود را معطوف آن حكومت مي‏كرد و در برابر مهاجمان و دشمنان مذهب و حكومت ملي، احساس مسئوليت واحدي با همه‏ي ملت مي‏كرد. شريعت و دين نيز نه به عنوان يك امر خصوصي، بلكه برخوردار از يك جايگاه عمومي و اجتماعي و مبناي مشروعيت و راهبرنده‏ي نظام سياسي حاكم ارزيابي مي‏شد. شاهان صفوي نيز به عنوان يك سياست دولتي، در ترويج دين و حاكميت شريعت و قانون الهي كوشا بودند و در اين راستا به تقويت علما و دانشمندان ديني مبادرت كردند. دعوت از علماي شيعه‏ي جبل عامل به ايران و حمايت‏ها و احترام‏هايي كه به آنان مبذول شد، اين وجه از سياست دولت صفوي را به‏خوبي نشان مي‏دهد. مجموع اين عوامل و شرايط و همچنين اعلام سيادت و انتساب خاندان صفوي به رسول گرامي اسلام ــ صلي‏الله عليه وآله ــ قدرت و اقتدار فوق‏العاده‏يي براي حكومت صفوي پديد آورد كه مي‏توان ساختار متمركز و تقريباً مطلقه‏يي را بر آن تصوير كرد.

درست است كه مشروعيت دولت صفوي به ملت و شريعت مستند مي‏شد و انسان جديد ايراني كه تولد مي‏يافت و ايراني كه براساس تشيع به وجود مي‏آمد، مبناي مشروعيت اين دولت را تأمين مي‏كرد و در صحنه‏ي عملي، وجود طوايف قزلباش و قدرت‏هاي ديگر و علماي دين موجب مي‏شد كه قدرت سلطنت به‏نحوي محدود شود، در عرصه‏ي نظري، همه‏ي قدرت‏ها از شاه ناشي و در او متمركز مي‏شد و او ساختار واحدي از قدرت سياسي را به نمايش مي‏گذاشت. البته اين ساختار مطلقه و واحد، فقط با درك اجمالي از ملت و شريعت سازگاري داشت؛ و به هر ميزان كه مباني شرع در جامعه مستقرتر و درك مردم از دين، مليت و قانون شرعي عميق‏تر مي‏شد، كارآيي اين ساختار در مظان ترديد قرار مي‏گرفت. بر اساس مباني اين نظام، تدين و تشرع بيش‏تر مردم، مشاركت بيش‏تر آنها را در قدرت مي‏طلبيد و اين با مطلقه بودن و تمركز ساختار سياسي در تعارض بود. اين امر، تناقضي را در بطن نظام سياسي صفوي ايجاد كرد كه علي رغم دوام دويست ساله‏ي آن، در نهايت به بحران سقوط آن سلسله تبديل شد.

ب ــ دوره‏ي نادري و كريم‏خان ترديد در مباني و كارايي ساختار نظام صفوي، با حمله‏ي افاغنه در 1135 ه·· ق و سقوط كامل شهر اصفهان در 1137 ه·· ق، به اوج خود رسيد و با اعمال افراطي نادر تكميل شد. نادر كه ابتدا به عنوان يك فرمانده‏ي نظامي و با عنوان طهماسب‏قلي و تحت امر شاه‏طهماسب ثاني ــ فرزند شاه حسين ــ وارد مبارزه با افغان‏ها شد، توانست با توانمندي‏هاي فوق‏العاده‏ي خود، به‏رفع فتنه‏ي افغان نايل شود و استقلال ايران را تأمين كند. اما در كنار چنين خدمات بزرگ نظامي و اداري، وقتي با دسيسه و زور، سلسله‏ي صفوي را منحل و سلطنت ايران را تصاحب كرد، بي‏اعتمادي و نارضايتي مردم را باعث شد. با اين حال، نادر تاجگذاري كرد؛ و با شروع سلطنت وي در سال 1148 ه·· ق، ضربه‏ي نهايي بر سلسله‏ي صفوي وارد و خط پايان بر دوره‏ي بيش از دويست ساله‏ي صفوي كشيده شد.

بي‏اعتمادي و نارضايتي مردم از نادرشاه، وقتي به نهايت خود رسيد كه وي خواست مذهب شيعه را از رسميت بيندازد. اين سياست، تناقض جدي حكومت او و مهم‏ترين عامل بي‏ثباتي و عدم استحكام ساختاري حكومت وي و خاندانش بود. نادر از يكسو به دنبال ايجاد قدرت بزرگي براي حكومت خود در ايران بود و از سوي ديگر، مبناي وحدت ملي و رشته‏ي اصلي و اساسي پيوند ملي و حكومت ملي در بين مردم ايران ــ يعني مذهب تشيع ــ را تضعيف مي‏كرد. البته علت اتخاذ چنين سياستي، آن بود كه مذهب تشيع، در نهايت مبناي مشروعيت سلطنت وي را زير سؤال مي‏برد؛ چه، وقتي سلسله‏ي صفوي با آن همه تأييدهاي فراوان مثل سيادت خانوادگي، سابقه‏ي تصوف و منصب ارشاد و خدماتي كه در راه ترويج و رسميت دادن به مذهب تشيع انجام داد، در طول زمان و به‏دليل تعميق اعتقادات ديني مردم، نتوانست جوابگوي نيازهاي شرعي و قانوني مردم باشد و مشاركت ديني آنها را در قدرت تأمين كند، درنتيجه در كارايي ساختار سياسي‏شان ترديد بوجود آمد و از حمايت عمومي بي‏بهره شدند. نادرشاه افشار چگونه مي‏توانست با سياست تضعيف مذهب تشيع (علي‏رغم خدمات نظامي‏اش)، مشروعيتي براي حكومت خود تأمين كند و ساختار قدرت باثباتي بوجود آورد؟! سلطنت نادر كه بر شخصيت نظامي و فتوحات نظامي او استوار بود، با قتل وي در سال 1160 ه·· ق پايان يافت. نادر نتوانست هيچ بناي محكم سياسي را در ايران به‏وجود آورد و فقط نقش افاغنه را در تخريب نظام سياسي صفويه و ساختار سياسي ـ اجتماعي آن تكميل كرد. نادر در سياست تضعيف تشيع موفق نشد، اما در تضعيف قداست صفويه موفق بود؛ و از اين جهت به طور غيرمستقيم به شكست ايدئولوژي اخباريگري در مقابل ايدئولوژي اصوليگري ــ كه در حوزه‏هاي علميه رايج بود ــ كمك كرد. اخباريان كه با مخالفت خود با اجتهاد و تعقل، احساس آزادي و مشاركت اهل شرع و پيروان قانون الهي را در سياست شرعي تضعيف و از نظام صفوي ــ كه صرفاً با استناد اسمي به شريعت و ملت حكومت مي‏كرد ــ پشتيباني مي‏كردند، جريان رايج در حوزه‏هاي علميه ـ به‏ويژه در اواخر عهد صفوي ــ بودند. اما جريان اصوليگري كه به عنوان يك ايدئولوژي و با شعار تعقل و آزادي تحقيق و استنباط، در برابر جريان اخباريگري صف‏آرايي كرده بود، با سقوط صفويه، زمينه‏ي اجتماعي را براي رشد و نمو خود مناسب ديد.

قرن دوازدهم هجري و دوران نادري و كريم‏خان كه ازنظر تغيير در ساختارهاي قدرت سياسي، دوره‏ي انتقالي و گذار محسوب مي‏شود، در حوزه‏ي ايدئولوژي‏ها و ساختارهاي فكري در حوزه‏هاي علميه نيز، دوره‏ي مبارزات و وضعيت انتقالي به‏حساب مي‏آيد. طرفين اين مبارزات فكري كه به طور غيرمستقيم از منازعات عرصه‏ي قدرت نظامي و سياسي براي پيشبرد اهداف خود بهره‏مند مي‏شدند، چنان كه عنوان خواهد شد، در نهايت در سرنوشت منازعات سياسي و تنظيم ساختار قدرت آينده مؤثر بودند.

با مرگ نادر، انتظام امور در كشور ايران ازبين رفت و دوره‏ي جديدي از تنازعات و كشمكش قدرت‏هاي نظامي در ايران آغاز شد؛ كه در نهايت، به پيروزي كريم‏خان زند بر ديگر رقيبان قدرت انجاميد. كريم‏خان از سال 1176 تا سال 1193 ه·· ق يعني ــ به مدت 14 سال ــ به معناي واقعي در ايران حكومت كرد؛ هرچند كه در اين مدت، عناوين وكيل‏الرعايا و وكيل‏الدوله را برگزيد و از به‏كار بردن عنوان شاه و سلطنت خودداري كرد. البته تا مدتي كه يكي از صفويان به اسم اسماعيل ثالث زنده بود، عنوان شاه صفوي براي او كه كاره‏يي نبود، به كار مي‏رفت. علي‏هذا اين موضوع، نكات مهمي را در شناخت وضعيت انتقالي اين دوره و ساختار قدرت سياسي در آن روشن مي‏سازد؛ از جمله: 1. ميزان استحكام ساختار قدرت در نظام صفوي را نشان مي‏دهد كه علي‏رغم حمله‏ي افاغنه و ضربات نادر، باز هم، هرچند به طور ضعيف، مشروعيت سلسله‏ي صفوي در ذهن مردم ايران جايگاه داشت؛ اين مشروعيت به سلطنت هيچ فرد و خاندان ديگر اختصاص نيافت و كريم‏خان فقط توانست وكالت از مردم و دولت را مبنايي براي حكومت خود قرار دهد. 2. اين تدبير كريم‏خان، ترميمي بر سياست‏هاي افراطي نادرشاه بود كه طبعاً در شكل‏گيري ساختارهاي آينده و شكل‏گيري مباني ذهني مردم تأثير داشت. همچنين، انتقالي‏بودن اين دوره را بيش‏تر نشان مي‏دهد. 3. اين موضوع نشان مي‏دهد كه ذهنيت مردم اصالت بيش‏تري را درقبال سلطنت براي آحاد مردم و پيوندهاي ملي و اقتدار شرعي و ديني قائل شده كه با ساختار واحد متمركز صفوي در تعارض است.

با توجه به اين ذهنيت‏هاي جديد، بهتر مي‏توان پيروزي ايدئولوژي اصولي را بر ايدئولوژي اخباريگري در حوزه‏هاي علميه تحليل كرد. اصوليان با تكيه بر آزادي اجتهاد و نقش عقل در استنباط احكام شرعي و مهم‏تر از همه، قراردادن همه‏ي اهل شرع و ملت در يك رابطه‏ي اجتهاد و تقليد و تأمين مشاركت آنان در امور عمومي و سياسي، نظام حاصل از تفكر اخباريگري را زير سؤال مي‏بردند و پي‏ريزي نظام جديدي را باعث مي‏شدند كه در آن نظام، دستگاه حكومت نه تنها به‏نام شريعت و ملت، بلكه به عنوان يك پديده‏ي اجتماعي ــ كه خود نيز مكلف به تبعيت از قانون شرعي و ملي و درواقع حاصل اقتدار شريعت و دين و ملت است ــ مطرح باشد. پيروزي اصوليان بر اخباريان، سبب پيدايي قدرت‏هاي ملي و شرعي مستقل از نهاد دولتي شد؛ قدرت‏هايي كه عموماً در نهاد مرجعيت شيعه نمود و تبلور پيدا مي‏كردند.

متدينان و اهل شريعت با اطاعتشان از قانون شرعي، در امور عمومي و سياسي مشاركت و در خود احساس آزادي و اقتدار ديني مي‏كردند؛ و بر اين اساس، نظام سياسي مي‏توانست شاهد نوعي دوگانگي قدرت باشد كه در عين حال ــ با توجه به تحليل خاصي كه از قدرت دستگاه دولتي ارائه شد ــ از يك وحدت كلي نيز برخوردار باشد.

با اين حال، در اواخر عهد كريم‏خان، شاهد پيروزي قاطع اصوليان بر اخباريان هستيم؛ همچنان كه مرگ او نيز پس از كشاكش‏هايي، به پيروزي نهايي آغامحمدخان قاجار و سلطنت قاجاريه منجر شد.

ج ــ دوره‏ي قاجار شروع سلطنت قاجار، پاياني بر اين دوره‏ي انتقالي بود كه باعث شد نظام باثبات‏تري با مشخصات ويژه‏ي خود و ساختار جديدي از قدرت به‏وجود آيد. اين تحول، به‏شدت تحت تأثير پيروزي ايدئولوژي اصولي بر ايدئولوژي اخباريگري در حوزه‏هاي علميه بود.

مهم‏ترين جلوه‏ي روشن اين صورتبندي جديد از نظام سياسي را مي‏توان در طي جنگ‏هاي ايران و روس مشاهده كرد. فقيه جامع‏الشرايط زمان، يعني مرحوم كاشف‏الغطاء (ره)، به نيابت از طرف امام دوازدهم (عج)، اذن و اجازه‏ي جهاد را به فتحعلي‏شاه قاجار مي‏دهد؛ بنابراين، حضور و شركت مردم در اين جهاد عظيم، نه به عنوان اتباع قاجار، بلكه به عنوان ملت اسلام و پيروي از شرع و قانون الهي بوده است. ملت و شريعت، خود را وراي دولت و وراي آحاد مردم نمايان مي‏سازد.

نهضت عظيم تحريم تنباكو هم صحنه‏ي حساس ديگري است كه اين دوگانگي قدرت را در عرصه‏ي سياسي ايران نشان مي‏دهد. پرهيز مرحوم ميرزاي شيرازي (ره)، از همراهي با جريان‏هايي كه پس از پيروزي نهضت درپي سقوط دولت بودند، نشان مي‏دهد كه ملت و دين نه در مقابل دولت، بلكه با جامعيتي كم‏نظير، در عين صيانت از قدرت‏هاي غير دولتي، در جستجوي حفظ وحدت كلي جامعه و حوزه‏ي ملي و شرعي است.

از سوي ديگر، حضور فقيهان قدرتمند كه پس از مرحوم وحيد بهبهاني (متوفي به سال 1205 ه·· ق) ــ سرسلسله‏ي اصوليان در ايران و عراق ــ به‏ظهور رسيدند و به صورت قدرت مستقلي در كنار قدرت دولتي عمل كردند، صورتبندي جديدي از ساختار قدرت سياسي را در دوران بعد از تأسيس قاجاريه به‏خوبي نشان مي‏دهد؛ حالتي كه در دوره‏هاي قبل و حتي در دوره‏ي صفوي كه حمايت‏هاي جدي‏تري از علما و دانشمندان مي‏شد، سابقه نداشت.

با درنظر گرفتن اين ساختار جديد از قدرت و روابط بين ملت و دولت و به عبارت ديگر، حضور نيروهاي غيردولتي در كنار قدرت دولتي است كه مي‏توان به اهميت دوره‏ي انتقالي و گذار پي‏برد.

نتيجه‏گيري از مجموع مطالبي كه عنوان شد، مي‏توان به اين نتيجه رسيد كه تأثير دوره‏ي پس از سقوط صفويه و قبل از تأسيس قاجاريه در سرنوشت سياسي و صورتبندي ساختارهاي قدرت در تاريخ معاصر ايران تعيين كننده بوده است و مطالعه‏ي آن مقطع تاريخي مي‏تواند در ريشه‏يابي ساختارهاي فعلي روشنگر باشد.

به طور كلي ويژگي اصلي اين دوره، در انتقالي بودن آن است كه مي‏توان با آن، مكانيزم انتقال دوره‏ي متمركز صفوي را به دوره‏ي دوگانه‏ي قاجار نشان داد. پديده‏هايي كه در اين گذار و انتقال نقش كاتاليزور را بازي كردند و باعث تسهيل اين امر شدند، عبارت بودند از:

1. حمله‏ي افاغنه و سقوط اصفهان و سپس سلسله‏ي صفويه.

2. ظهور نادرشاه و سلطنت او و دو واقعه‏ي مهمي كه در سلطنت او رخ داد:

الف ــ سياست تضعيف تشيع و سعي در از بين بردن رسميت آن (كه در اين امر موفق نشد)؛

ب ــ فتح موفقيت‏آميز هندوستان كه تأثيرهاي رواني و اجتماعي زيادي داشت.

3. سياست‏هاي ترميمي كريم‏خان زند و فضاي مساعد زمان او براي رشد افكار نو.

4. منازعات طولاني فكري در حوزه‏هاي علميه بين اصوليان و اخباريان كه گاه به درگيري‏هاي اجتماعي نيز كشيده مي‏شد و در نهايت به پيروزي اصوليان وا هل اجتهاد انجاميد.

اما مهم‏ترين واقعيتي كه در پس پرده‏ي همه‏ي اين عوامل مي‏توان آن را به عنوان عامل اصلي اين انتقال ساختاري در نظر گرفت، عبارت است از فرايند رشد اعتقاد ديني و بالا رفتن سطح آگاهي سياسي مردم؛ كه نه تنها در اين مقطع كارساز بوده است، بلكه وجود آن را حتي در دوره‏ي رنسانس ايراني در ظهور صفويه و پيدا كردن و گرويدن به رمز و رشته‏ي اصلي وحدت و حاكميت ملي يعني تشيع مي‏توان به‏وضوح ملاحظه كرد.

فرايند رشد ديني ايراني كه تجدد او و مليت او هم معلول آن است، تاريخ اصلي اين ملت را تشكيل مي‏دهد؛ و جهشي كه ايراني در دوران اخير با گرويدن به تشيع و اعلام رسميت آن داشته، او را وارد دوران تجدد سياسي‏اش نيز كرده است. اين معني را مي‏توان ظهور بُعد سياسي و اجتماعي دين در ايران و ظهور قدرت ديني ناميد؛ و اگر تشيع و نيل به حاكميت ملي را اولين موج ظهور قدرت ديني در ايران بناميم، تعميق آگاهي و اعتقادات ديني و ايجاد درك ديني و سياسي از نقش مشاركت افراد در زندگي شرعي و قانوني و از بين رفتن قداست نهاد سلطنت و ظهور قدرت‏هاي ملي و غير دولتي را مي‏توان موج دوم ظهور قدرت ديني در ايران نام نهاد. اين واقعيت در دوره‏ي انتقالي مورد بحث تكوين يافت؛ و اين مسئله اهميت اين مقطع را دوچندان مي‏كند.

بر اين روال، جا دارد كه به‏وقوع انقلاب اسلامي و تشكيل حكومت اسلامي در ايران، به عنوان سومين و عالي‏ترين ظهور قدرت ديني در تاريخ اين سرزمين، توجه كرد؛ هرچند كه وقايعي چون نهضت تنباكو و مشروطيت هم در اين راستا ارزيابي مي‏شوند.

به هر حال، از نظر اين مقاله، پيروزي اصوليان بر اخباريان، انعكاسي از ظهور قدرت ديني در عرصه‏ي اجتماع، و اين منازعه‏ي فكري، تحليل نظري آن واقعيت بود. درحالي كه نادرشاه و رجال سياسي و دولتمردان دوره‏ي قاجار اغلب مي‏كوشيدند قدرت مطلق فقيهان را تضعيف و محدود كنند و اخباريان با نفي اجتهاد، درواقع از مجتهدان خلع قدرت سياسي و اجتماعي مي‏كردند، مرحوم وحيد بهبهاني (ره) با استناد به وجوب اجتهاد و نيابت تامه، تئوري «ولايت مطلقه‏ي فقيه» را بيان كرد و شيخ انصاري (ره) با طرح وجوب تقليد از اعلم، راه تمركز قدرت سياسي و اجتماعي در دست فقيه را فراهم ساخت.

پس از مرحوم وحيد بهبهاني، سلسله‏ي فقيهان قدرتمند و بانفوذ، يكي پس از ديگري در عراق و ايران ظهور كردند كه گاه فراتر از سلطان عمل مي‏كردند و به شاه شيعه‏ي ايران به عنوان ابزار قدرت ديني و سياسي خود مي‏نگريستند. و اين نبود جز ظهور قدرت ديني در موج جديد آن كه به مدت نزديك به دو قرن، استحكام‏بخش اركان اجتماعي ايران بود.

مطالعه‏ي دوران عهد نادري و كريم‏خان را نمي‏توان بدون توجه به جنبش بازگشت ادبي كه در آن زمان رخ داد، به پايان برد. بعد از سيطره‏ي سبك هندي بر ادبيات و شعر فارسي در دوره‏ي صفويه، سقوط آن سلسله و كشمكش‏هاي قدرت ميان مدعيان تاج و تخت و ازهم پاشي نظام اجتماعي ايران، تأثير خود را در ادبيات هم گذاشت؛ آن چنان كه جنبش بازگشت ادبي در اواخر قرن دوازدهم هجري آغاز شد و تقريباً تا طليعه‏ي نهضت مشروطيت ادامه داشت. پايه‏گذاران اين جنبش، اعضاي انجمن ادبي اصفهان در اواخر دوره‏ي افشاريه بودند.

نهضت بازگشت، به‏سان كودتايي براي ساقط كردن سلطنت انحصاري دودمان سبك هندي و ايجاد ملوك‏الطوايفي در شعر و ادب بود؛ همان كه در عرصه‏ي سياست نيز اتفاق افتاد.

همچنين اصلاحات و تحولي كه به‏ويژه نادرشاه و سپس كريم خان در سيستم اداري و مالياتي كشور پديد آوردند و اين اصلاحات زمينه‏ساز نظام اداري دوره‏ي قاجار شد، از تحولات مهم اجتماعي آن دوران به‏شمار مي‏رود كه بي‏ارتباط با تحولات اجتماعي ديگر نبود و در آنها تأثير داشت.

به طور كلي قرن دوازدهم هجري، قرن تحولات عميق و گسترده در صحنه‏هاي سياسي، اجتماعي، فكري و فرهنگي ايران بود. اين تحولات هرچند ساختار واحد و باثباتي از قدرت نداشت، مقدمات انتقال از ساختارهاي باثبات دوره‏ي صفوي به ساختارهاي جديد دوره‏ي قاجار را فراهم كرد. اين تحولات در اين مقاله، در قالب فرايند رشد ديني مردم و روند تجدد سياسي تحليل شد.

منذر، علي. 1371. جهاد دفاعي يا جنگ‏هاي ايران و روس. تهران: حوزه‏ي هنري سازمان تبليغات اسلامي.

موسوي اصفهاني، محمدصادق. 1371. تاريخ گيتي‏گشا در تاريخ خاندان زنديه. با مقدمه و تصحيح سعيد نفيسي. تهران: اقبال.

نفيسي، سعيد. 1344. تاريخ اجتماعي و سياسي در دوره‏ي قاجار. تهران: بنياد.

حزين، محمدعلي. 1332. تاريخ حزين، شامل اواخر صفويه، فتنه‏ي افغان. اصفهان: كتابفروشي تأييد.

شيرازي، عليرضا. 1365. تاريخ زنديه. ترجمه و مقدمه‏ي غلامرضا ورهرام. تهران: گستره.

شعباني، رضا. 1359. تاريخ اجتماعي ايران در عصر افشار. تهران: دانشگاه تهران.

1366. دوره‏ي نادري. به اهتمام جعفر شهيدي. تهران: شركت انتشارات علمي و فرهنگي.

استرآبادي، محمد مهدي. 1341. تاريخ نادري. به تصحيح عبدالله انوار. تهران: انجمن آثار ملي.

دنبلي، عبدالرزاق. 1350. تجربة‏الاحرار و تسلية‏الابرار. به تصحيح و تحشيه‏ي حسن قاضي طباطبايي. تهران: مؤسسه‏ي تاريخ و فرهنگ ايران.

سپهر، محمدتقي. 1337. ناسخ‏التواريخ. به اهتمام جهانگير قائم مقامي. تهران: اميركبير.

جعفريان، رسول. 1370. دين و سياست در دوره‏ي صفويه. قم: انصاريان.

/ 1