شجرهى الهيه
متكلمان اسلامى، در عرصهى دفاع از عقايد و افكار دينى و زدودن شبهات مخالفان و معاندان، با استفاده از فرصتهاى به دست آمده در دوران مختلف زندگى، آثار مهم و ارزشمندى به زبانهاى مختلف به ويژه عربى و فارسى از خود به جاى گذاشتهاند. يكى از آثار قابل توجه در عصر صفوى، كتاب «شجرهى الهيه» است كه اكنون به معرفى اجمالى نويسنده و مطالب كتاب مىپردازيم: مؤلف «شجرهى الهيه»
يكى از اكابر متكلمان دورهى صفوى، سيد محمد طباطبايى فرزند سيد حيدر است كه وى را رفيع الدين لقب دادهاند و سپس به «ميرزا رفيعا» مشهور شد. وى از سادات طباطبا به شمار مىرود كه مقارن با سومين سال سلطنتشاه عباس اول ديده به جهان گشود و به سال 1083 ه. ق پس از 85 سال عمر با بركت در اصفهان رخ در نقاب خاك كشيد. فرزندان و احفاد اين دانشور سترگ نيز اغلب اهل علم و از پويندگان طريق معرفت و حكمتبودهاند. ميرزا رفيعا، دانشمندى با فكرى ژرف، فهمى دقيق، بديهه ياب و نكته سنجبوده و تراجم نويسان و شرح حال نگارانى كه دربارهى وى دستبه قلم بردهاند از او به بزرگى، متبحر در علوم اسلامى، محققى ژرف انديش و فاضلى نيكو خصال ياد نمودهاند. (1) آثار علمى و قلمى اين نامدار جهان تشيع، شامل سه بخش: رسائل، شروح و حواشى مىباشد كه اكثر آنها به زبان عربى و در موضوعات، فقه، كلام، فلسفه، حديث، منطق و اخلاق تاليف گشته است. برخى از تاليفات ميرزا رفيعا، مانند «اجوبة المسائل» و «شجرهى الهيه» و ... به زبان فارسى نگاشته شد.نسخهشناسى شجرهى الهيه
شجرهى الهيه رسالهاى است فارسى و حاوى مباحثى عميق با نثرى متين و نسبتا ثقيل در مسايل اعتقادى كه از نظر كلامى و فلسفى و با عنايتبه قرآن و حديث توسط ميرزا رفيعا براى استفادهى افراد فارسى زبان به تحرير آن مبادرت شده است، اين رساله را وى به نام شاه صفى (شاه سليمان صفوى) نوشته و در نهم ربيع الاول 1407 ه.ق از آن فارغ گشته است. مؤلف در سبب تدوين اين اثر مىنويسد: بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله رب العالمين، والصلاة والسلام على خير خلقه محمد و آله اجمعين. اما بعد، چون عظيمترين نعمتى كه انسان به آن اختصاص يافته، معالم دينيه و معارف يقينيه است كه نجات و فلاح نشاتين به تحصيل و نشر آن منوط است و خسران عظيم وعقاب اليم به فقدان و كتمانش مربوط، بنده قليل البضاعة كثير المعاصى، محمد بن حيدر الملقب به رفيع الدين الحسينى الطباطبايى، نبذى از مسائل متعلقه به معرفة الله را در سلك تحرير و بيان منظم گردانيده، بر نهجى ايراد نمود كه هر يك از مبتدى و منتهى، على اختلاف المراتب، از آن منتفع گردند و اين رساله را به شجرهى الهيه موسوم گردانيده، مرتب ساختبر مقدمه و هشت مطلب». رسالهى حاضر با مقدمهاى مشتمل بر دو فصل آغاز مىشود. بعد از مقدمه، مطلبى در اثبات واجب الوجود در چند سطر آمده است، ولى مطلب دوم كه در صفات ثبوتيه خداوند است در هفت فصل تنظيم شده است: فصل اول در علم بارى سبحانه; فصل دوم در قدرت بارى جل شانه; فصل سوم در آنكه بارى تعالى حى است; فصل چهارم در آنكه بارى تعالى جلت عظمته مريد است; فصل پنجم در آنكه بارى سبحانه و تعالى سميع و بصير است; فصل ششم در آنكه بارى تعالى متكلم است كه اين فصل تكمله در صادق بودن كلام بارى تعالى دارد; فصل سوم در آنكه واجب الوجود ازلى و ابدى است. مطلب سوم در صفات سلبيه مشتمل بر هفت فصل كه تتمهاى هم منضم آن است. مطلب چهارم در افعال شامل ده فصل. مطلب پنجم در اسما كه چهار فصل را بر مىگيرد. مطلب ششم در نبوت كه در شش فصل تنظيم گشته است. مطلب هفتم در امامت، شامل هفت فصل. مطلب هشتم در معاد كه پنج فصل در اين قسمت تنظيم شده است. مرحوم ابوالقاسم رفيعى مهرآبادى از فضلاى معاصر دو نسخهى خطى از اين رساله را كه يكى در سال1067ه. ق و ديگرى به سال 1073ه. ق تحرير گرديده، ملاحظه كرده است. (2) سه نسخه از اين رساله در كتابخانهى دانشكدهى الهيات و معارف اسلامى مشهد نگاهدارى مىشود. نسخهى اول تاريخ فراغت از تاليف 1047ه.ق كه رسالهى ثمرهى شجرهى الهيه و نيز رسالهاى به نام حدائق الصالحين از شيخ بهايى ضميمه آن است، رساله اول و دوم در روز جمعه 22 ذيحجه سال 1092ه.ق به خط شكستهى نستعليق توسط محمد معصوم بن عليرضا حسينى تحرير گشته است. (3) نسخهى دوم به شمارهى 59تحت عنوان مجموعه در اين كتابخانه موجود است كه قسمت اول آن رسالهى شجرهى الهيه است. (4) نسخهى سوم شامل شجرهى الهيه و ثمرهى شجرهى الهيه به شمارهى 1337 مىباشد. نسخههاى مضبوط در كتابخانهى آستان قدس رضوى و كتابخانهى مسجد جامع گوهرشاد مشهد;به شمارهى 10610، تاريخ تاليف1047ه.ق، به خط نستعليق ابوالقاسم نزهت (1349ه. ق) در كتابخانهى آستان قدس رضوى. (5) رسالهاى كه قسمت 15 جنگ شمارهى 552 كتابخانهى مسجد جامع گوهر شاد مشهد را تشكيل مىدهد دربارهى وجود و واجب تعالى كه به فارسى است و يك مقدمه، پنج مقصد و يك خاتمه دارد كه به نظر مىرسد همان ثمرهى شجرهى الهيه باشد. (6)نسخههاى دانشگاه تهران:
در كتابخانهى مركزى دانشگاه تهران مجموعهاى به شمارهى 4668 به خط نستعليق نگاهدارى مىشود كه بخش اول آن شجرهى الهيه است. (7) نسخهى ديگر به خط نسخ نور الله طالقانى تحرير شده در سال 1078ه. ق در اين كتابخانه موجود است. (8) در كتابخانهى دانشكده ادبيات و علوم انسانى دانشگاه تهران نسخهاى به شماره69د به خط نسخ محمد حسين فرزند محمد زمان يزدى و نسخهاى ديگر به شمارهى 2/159 حكمت، نوشته محمد كاظم فرزند علاء الدين محمد نائينى سدهى11 موجود مىباشد. (9) در مجموعهاى به شمارهى 7571 در كتابخانهى مجلس شوراى اسلامى به خط نسخ على بن ملا عباس شاهرخى هراتى خراسانى تحرير شده در كربلا به سال 1319، شجرهى الهيه موجود است و نيز نسخهاى از شجرهى الهيه به خط نستعليق عليمردان مكرى به شمارهى 1/5334 ضبط شده است. (10) در كربلا و نجف نيز نسخههايى از اين اثر كلامى توسط شيخ آقا بزرگ تهرانى ؤيتشده است وى مىگويد: نسخهاى از آن را در كربلا نزد شيخ محمد على قمى و نسخهاى ديگر را در نجف نزد سيد محمد جزايرى ديده است. (11) استاد و پژوهشگر معاصر عبد الله نورانى رسالهى شجرهى الهيه را از روى نسخهى خطى مجموعه شمارهى 159 از موقوفهى على اصغر حكمت كه در كتابخانهى مركزى دانشگاه تهران است، تصحيح نموده و در نشريهى جاويدان خرد درج نموده است. (12) همچنين نامبرده با استفاده از نسخهى خطى مجموعه 552 كتابخانهى مسجد جامع گوهرشاد مشهد، تحرير 1238 و نسخهى مضبوط در مجموعهى 4033 كتابخانهى مركزى دانشگاه تهران تحرير 1070ه. ق، قطع رقعى، خط نسخ رسالهى ثمرهى شجرهى الهيه ميرزا رفيعا را كه ملخصى از شجرهى الهيه است در كتاب عامرى نامه چاپ كرده است. (13)سيرى در كتاب شجرهى الهيه
نثر اين اثر موجز اما پر محتوا و عميق، نرم و لطيف و دلپذير بوده و گويى از سر ذوق، موازين بلاغت فارسى در آن رعايتشده و از سر سوز و اعتقاد و احساس نياز و اداى تكليف نوشته شده است. ميرزا رفيعا به دور از مغلقگويى و آرايههاى لفظى، اداى مقصود و ابلاغ معنا نموده است، به نمونهاى از اين سبك نگارش عنايت فرماييد: «بدان كه تكليف حسن است، به واسطهى آنكه در تكليف جهت مقبحه متصور نيست غير اشتمال بر مشقت، لابمصلحة مطلوبه، و چون مشقت تكليفى متضمن مصلحت عظيمه است كه آن استحقاق تعظيم است، بدون تكليف حاصل نمىشود، مشتمل بر جهت مقبحه نباشد. اگر گويند كه ترجيح مصلحت مذكور مشقت را اگر به اعتبار وقوع تعظيم باشد چون وقوع تعظيم به تفضل حاصل مىتواند بود، تكليف حسن نباشد واگر به اعتبار نفس استحقاق گويند مقاومت مصلحت استحقاق تعظيم مفسدهى اشتمال بر مشقت را ممنوع باشد». ميرزا رفيعا در اين رسالهى مختصر، به مناسبت از قرآن و حديث كمك گرفته و در مواردى براى ذكر دلايل و استوار نمودن و برهانى كردن مطالب به بحث فلسفى پرداخته است. به عنوان نمونه در مقدمه (فصل اول در تقسيم موجود) نثر وى رنگ فلسفى به خود گرفته است: «بدان كه آنچه عقل از آثار و احكام ماهيتى شمرد چون بر آن ماهيت مترتب باشد گويند آن ماهيت موجود است، سپس موجوديت ماهيت عبارت است از بودنش به حيثيتى كه آنچه از آثار آن شمرده مىشود، بر آن مترتب شود و اين معناست كه عقل از ماهيت انتزاع كند...». در فصل پنجم از مطلب چهارم (در افعال) در بحث آنكه اضلال عباد به معنى گمراه گردانيدن به اشاره به خلاف حق يا ايجاد خلاف حق و تعذيب غير مكلفين بر واجب الوجود روا نبود، استدلال وى به آيات قرآن متكى شده و بحث صبغهى تفسيرى مىيابد: «...آنچه در كلام مجيد وارد شده از اسناد اضلال به بارى تعالى، قال الله تعالى: «و من يضلل الله فما له من هاد» وقال: «يضل به كثيرا»، «و من يضلل فاولئك هم الخاسرون» اضلال به معنى اهلاك است، يا نسبتبه جماعتى كه مستحق ابقا بر ضلال شده باشند، به جهت تمادى در باطل و التزام عناد و اضلال به معنى ابقا بر ضلال نسبتبه ايشان قبيح نيست. و اما تعذيب غير مكلف به جهت آنكه كسى را كه مستحسن نباشد مخاطب ساختن و مكلف كردن، قبيح است معاقب ساختن وعذاب نمودن. و آنچه در كلام مجيد وارد شده حكاية عن قول نوح عليه السلام «ولا يلدوا الا فاجرا كفارا» مجاز استبه تسميه شيء به اسم ما يؤول اليه.... در مطلب هفتم (در امامت) طى فصل پنجم به منظور اثبات جانشينى حضرت على عليه السلام پس از رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم شيوهى بحثبه سوى مضامين نقلى گرايش مىيابد: «اخبار داله بر امامت اميرالمؤمنين على عليه السلام اكثر از آن است كه ريبى و شكى به آن راه تواند يافت و اگر هر يك از اخبار به حد تواتر نرسد قدر مشترك از آن متواتر است، بلا ريبه. و از جمله اخبار داله بر نصب امير المؤمنين على عليه السلام به امامتخبر غدير خم است كه به طرق متكثره از رسول صلى الله عليه و آله و سلم منقول شده كه در موضع غدير خم بر منبرى كه از پالان شتر نصب نمودند رفته، فرمود: يا معاشر المسلمين الست اولى بكم من انفسكم؟ گفتند: بلى يا رسول الله، آن حضرت فرمود: فليبلغ الشاهد الغائب، من كنت مولاه فعلي مولاه، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه، و انصر من نصره و ادر الحق معه حيث دار» و كثرت روات و طرق اين حديثبه مرتبهاى است كه اكثر آن را متواتر دانستهاند و مناقشاتى كه در دلالت اين خبر بر امامت كردهاند از كمال عناد و فرط لجاج ناشى است...». اين بحث نقلى تا پايان اين فصل و نيز فصل ششم مطلب هفتم ادامه مىيابد. ميرزا رفيعا ضمن بحثهاى گوناگونى كه در روشن شدن موازين اعتقادى مطرح كرده، خود به طرح سؤالاتى كه احيانا ممكن است از سوى مخالفان صورت گيرد پرداخته و جواب قانع كنندهاى ارايه داده است، در واقع حجم قابل توجهى از اين رساله به صورت سؤال و جواب و طرح شبهه و جواب آن است: «اگر گويند كه هرگاه اگر كذب قبيح باشد عقلا و صدق حسن باشد عقلا، كذب منجى نبى حسن و واجب نباشد و صدق مفضى به اهلاك نبى قبيح و محرم نباشد، ليكن اول واجب است و دوم حرام. گوييم كه جواز كذب و حرمت صدق مذكورين از جهتحسن ارتكاب اقل القبيحين است نه از جهتحسن كذب و قبح صدق». ميرزا رفيعا صدور لطف را از سوى بارى تعالى لازم مىداند و در علت اين موضوع مىنويسد: «زيرا كه طلب تكليفى چون معارض شود به مطالبات نفسانيه ناشيه از قواى مذكوره مادام كه جانب طاعت راجح نشود به مرجحى، غرض مطلوب از ايجاد و تكليف كه تحقق صلاح و عدل است، ما امكن تحقق نپذيرد، پس اقامت اين مرجح كه از او به مقرب طاعت و مبعد معصيت تعبير كنيم لازم نباشد. و در پايان اين بحث اظهار داشته است: مكلفى كه لطف نسبتبه او واقع نشده باشد معذب نشود; زيرا كه نصب داعى بر معاصى به دون اقامت مرجح طاعت زاجر از معاصى (نمىباشد)پس عذاب نبودن بر معصيت قبيح است و به منزله تعذيب بر فعل استبعد از تحريص بر آن و بر حكيم عليم روا نيست...». در مطلب هفتم (بحث امامت) ذيل فصل دوم، نصب امام را لطفى از سوى خداوند دانسته و مىنويسد: «زاجر و مانعى كه لطف به وجودش حاصل شود يا مبعوث باشد به خلق يا منصوب باشد به جهت اطاعتخلق او را، پس احد الامرين واجب باشد و نصب امام احدا للطفين باشد و چون نبينا صلوات الله عليه ختم انبيا باشد وبعثت و نبوت بعد از او واقع نشود. نصب امام متعين الوقوع باشد و متعين اللطفيه...». وى در ضمن اثبات برخى مفاهيم اعتقادى، نظرات فرق و پيروان نحلههاى گوناگون را مورد بررسى قرار مىدهد و در پايان نظر خويش را اعلام مىكند. در متكلم بودن خداوند (ذيل مطلب دوم در صفات ثبوتيه، فصل ششم) مىگويد: تكلم بارى سبحانه از ضروريات دين اسلام و اكثر اديان سابقه است و چون ثبوت شريعت و نبوت بر ثبوت كلام توقف ندارد اثبات كلام به اين طريق صحيح باشد و ايضا تكلم نزد ما عبارت از قدرت بر كلام است و چون عموميت قدرت ثابتشده پس قدرت بر ايجاد كلام كه عبارت از تكلم است ثابتباشد.... و متكلمين را در معنى كلام و قدم و حدوثش آراى مختلف است. و اشاعره گويند كه كلام بارى صفتى است قائم به ذات او و قديم است و حنابله و كراميه كلام واجب را حروف و اصوات قائمه به ذات دانند، ليكن حنابله حروف و اصوات قائمه به ذات را قديم دانند و كراميه حادث». و بعد در پايان مىنويسد: « آنچه اشاعره گويند «كه كلام بارى صفتحقيقيهاى است مغاير علم و قدرت و ازلى است و در ازل به صفات الفاظ متصف نيست» و اين را كلام نفسانى نامند معقول و متصور نباشد». ميرزا رفيعا معاد جسمانى را با عنايتبه آيات قرآن و احاديث منقول از اهلبيت قبول دارد و آيات متعددى را در اثبات اين موضوع آورده و در خاتمهى آن نوشته است:«و بالجمله آيات داله بر معاد جسمانى و اخبار وارده در اين باب به حيثيتى است كه مراد از آن معلوم است و قابل تاويل نيست و امر ممكن الوقوع كه دليلى بر استحاله آن نباشد و شرع دلالتبر ثبوتش كند به حيثيتى كه قابل تاويل نباشد جزم به ثبوت و وقوعش حاصل شود. در فصل سوم از مطلب هشتم پس از اثبات معاد جسمانى به دفع شبهه منكران معاد جسمانى پرداخته و ضمن مطرح كردن اين شبههها جواب آنها را به صورت موجز اما مستدل و مستند آورده است. به عنوان نمونه اين شبهه را مطرح كرده است كه: آنكه ممكن است كه بدن شخصى از اشخاص انسانى به بدن شخصى ديگر متغذى شود و جزء بدن ماكول جزء بدن آكل باشد و اين جزء در هر دو بدن معاد نتواند شد و اگر در يكى معاد شود ديگرى معاد نباشد و از اعاده جزء در احدهما ترجيح بلا مرجح لازم آيد. جواب اين شبهه را چنين مىدهد: «مناط معاد جسمانى اعاده اجزاى اصليه است و اجزاى مذكوره اگر اجزاى اصليه احدهما باشد در او معاد شود واگر از اجزاء اصليه هيچ يك نباشد شايد كه در احدهما به مرجحى عود شود. و شايد كه در هيچ يك معاد نگردد و چون امكان حصول منى از اجزاى اصليه بل امكان اغتذاى به آن معلوم نيست ايراد به معاد به شخص متكون از نطفهى حاصله از اجزاى اصليه ديگرى غير وارد باشد». البته برخى از محققان معاصر بر شبهههايى كه ميرزا رفيعا مطرح كرده و به جواب آنها مبادرت نموده انتقاد كرده و عقيده دارند در مواردى جواب اشكالات از سوى وى عقل كنجكاو را قانع نمىكند، استاد محقق و اديب مدقق مرحوم استاد سيد جلال الدين همايى در مقالهى جبر و اختيار و قضا و قدر از ديدگاه مولوى و متكلمان اسلامى بخشى از نوشتهى ميرزا رفيعا را كه متعرض اشكال علم ازلى شده و نيز جواب وى را آورده است: «اگرگويند كه هرگاه واجب تعالى عالم باشد در ازل به وجود حوادث در اوقات معينه واجب خواهد بود، و وجود حوادث در آن اوقات، زيرا كه از فرض وقوع عدمش انقلاب علم واجب به جهل لازم آيد، و اين محال است; و آنچه از فرض وقوعش محال لازم آيد محال است. گوييم محال از اجتماع علم و عدم وقوع متعلقش لازم آمده و غايت آنچه بر اين امر مترتب شود آن است كه اجتماع علم و وقوع متعلقش نظر به ذات هر دو يا احدهما لازم باشد. و اين جايز است چنانچه گوييم كه وقوع هر يك از وجود و عدم متعلق علم در وقتش مقتضى آن است كه منكشف باشد بر ذات مستجمع شرايط علم.پس در اين صورت محال از تخلف مقتضا از مقتضى لازم آمده نه از عدم مقتضى و چون عدم مقتضى محال نباشد وجودش واجب نباشد انتهى». استاد همايى مىنويسد:«چنانكه اشاره كردم روح برهانى با اين قبيل توجيهات لفظى آرام نمىگيرد اما جواب كافى شافى شبهه اين است كه همانطور كه علم خدا به افعال مخلوق تعلق گرفته است مبادى اختيارى آن افعال نيز در علم او گذشته است. يعنى خدا مىداند كه شما به اختيار خودتان در فلان وقت، فلان عمل معصيتيا صوابى را انجام خواهيد داد». (14) ميرزا رفيعا رسالهى اعتقادى شجرهى الهيه را با اين عبارات به اتمام رسانيده است: «چون به فضل الهى مؤلف را ميسر شد ايراد آنچه مقصود الايراد در اين رساله بود و به تاريخ نهم شهر ربيع الاخر سنه 1047(ه.ق) از تاليف و تنميق اين رساله فراغ اتفاق افتاد، به حمد على متعالى و صلاة بر نبى و آل ختم كلام نمود». اين متكلم شيعى و دانشمند عصر صفوى خلاصهاى از شجرهى الهيه را تحت عنوان ثمرهى شجرهى الهيه در يك مقدمه وپنج مقصد و خاتمه تنظيم كرده است، وى در معرفى آن مىنويسد: «بندهى قليل البضاعه كثير المعاصى، رفيع الدين محمد الحسينى الطباطبايى به اين رسالهى مختصره در تبيين معارف ضروريهى دينيه كه «ثمرهى شجرهى حكمتسنيه» است مجلس افروز خواطر خطيرهى برادران طريقت اسلامى و حقيقت ايمانى مىگردد. مامول از عنايات شاملهى الهى در رعايت كاملهى نامتناهى آنكه به بركت فيوض وافره و وساطت نور رسالتخير الورى و عصمت امامت و ولايت ائمه هدى عليهم السلام توفيق سعادت روحانى تشنگان رحيق زندگانى گرديده، اتمام اين اوراق بر احسن احوال و انسب به تيسر حصول آمال انتظام و اختتام يابد، انه خير موفق و معين...». و در خاتمه آن خاطر نشان نموده است: «و چون مقصود الايراد در اين رساله به ختم انجاميد بر شكر نعماى بى منتهاى ربانى و درود بر خير البشر و خاتم النبيين و آله الطيبين و الطاهرين اقتصار نمود. تحريرا فى شهر ذيحجة الحرام سنة سبعين و الف هجرية».1. ر.ك:قصص الخاقانى، ولى قلى بن داود قلى شاملو، ج دوم، ص3435; امل الامل، شيخ حر عاملى، ج دوم، ص 309; وقائع السنين، ص 530; مقابس الانوار، شيخ اسد الله كاظمى، ص 544; جامع الرواة، حاج محمد اردبيلى، ج اول، ص 221; رياض العلماء، همان، ج5، ص 193; ميرزا ابو الحسن جلوه، حكيم فروتن، غلامرضا گلى زواره، ص 2829.
2. كتابشناسى ميرزا رفيعاى نائينى، غلامرضا گلى زواره، مجله آينه پژوهش، شمارهى مسلسل 16، ص 112.
3. فهرست كتابهاى خطى كتابخانهى دانشكدهى الهيات و معارف اسلامى مشهد، ج1، ص 484485.
4. همان، ج3، ص 1333.
5. فهرست الفبايى كتب خطى كتابخانهى آستان قدس رضوى، محمد آصف فكرت، ص 622.
6. فهرست نسخههاى خطى كتابخانهى مسجد جامع گوهرشاد، محمود فاضل، ج دوم، ص 662.
7. فهرست كتابخانهى مركزى دانشگاه تهران، محمد تقى دانشپژوه، ج14، ص 3617.
8. فهرست نسخههاى خطى فارسى، احمد منزوى،ج دوم، ص 962.
9. همان. 10. همان. 11. الذريعه، ج13، ص 28 و29.
12. ر.ك: جاويدان خرد، سال دوم، شمارهى دوم، پايير 1356 و نيز سال سوم، شمارهى اول، بهار 1356.
13. ر.ك: عامرى نامه، ص 272و 321.
14. جبر و اختيار و قضا و قدر از ديدگاه مولوى و متكلمان اسلامى، جلال الدين همايى، مجلهى جاودان خرد، سال سوم، شمارهى دوم، پاييز 1356، ص 13و14.