شجره‏ الهیه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شجره‏ الهیه - نسخه متنی

غلامرضا گلی زواره

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


شجره‏ى الهيه

متكلمان اسلامى، در عرصه‏ى دفاع از عقايد و افكار دينى و زدودن شبهات مخالفان و معاندان، با استفاده از فرصت‏هاى به دست آمده در دوران مختلف زندگى، آثار مهم و ارزشمندى به زبانهاى مختلف به ويژه عربى و فارسى از خود به جاى گذاشته‏اند. يكى از آثار قابل توجه در عصر صفوى، كتاب «شجره‏ى الهيه‏» است كه اكنون به معرفى اجمالى نويسنده و مطالب كتاب مى‏پردازيم:

مؤلف «شجره‏ى الهيه‏»

يكى از اكابر متكلمان دوره‏ى صفوى، سيد محمد طباطبايى فرزند سيد حيدر است كه وى را رفيع الدين لقب داده‏اند و سپس به «ميرزا رفيعا» مشهور شد. وى از سادات طباطبا به شمار مى‏رود كه مقارن با سومين سال سلطنت‏شاه عباس اول ديده به جهان گشود و به سال 1083 ه. ق پس از 85 سال عمر با بركت در اصفهان رخ در نقاب خاك كشيد.

فرزندان و احفاد اين دانشور سترگ نيز اغلب اهل علم و از پويندگان طريق معرفت و حكمت‏بوده‏اند.

ميرزا رفيعا، دانشمندى با فكرى ژرف، فهمى دقيق، بديهه ياب و نكته سنج‏بوده و تراجم نويسان و شرح حال نگارانى كه درباره‏ى وى دست‏به قلم برده‏اند از او به بزرگى، متبحر در علوم اسلامى، محققى ژرف انديش و فاضلى نيكو خصال ياد نموده‏اند. (1)

آثار علمى و قلمى اين نامدار جهان تشيع، شامل سه بخش: رسائل، شروح و حواشى مى‏باشد كه اكثر آنها به زبان عربى و در موضوعات، فقه، كلام، فلسفه، حديث، منطق و اخلاق تاليف گشته است.

برخى از تاليفات ميرزا رفيعا، مانند «اجوبة المسائل‏» و «شجره‏ى الهيه‏» و ... به زبان فارسى نگاشته شد.

نسخه‏شناسى شجره‏ى الهيه

شجره‏ى الهيه رساله‏اى است فارسى و حاوى مباحثى عميق با نثرى متين و نسبتا ثقيل در مسايل اعتقادى كه از نظر كلامى و فلسفى و با عنايت‏به قرآن و حديث توسط ميرزا رفيعا براى استفاده‏ى افراد فارسى زبان به تحرير آن مبادرت شده است، اين رساله را وى به نام شاه صفى (شاه سليمان صفوى) نوشته و در نهم ربيع الاول 1407 ه.ق از آن فارغ گشته است. مؤلف در سبب تدوين اين اثر مى‏نويسد:

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله رب العالمين، والصلاة والسلام على خير خلقه محمد و آله اجمعين. اما بعد، چون عظيم‏ترين نعمتى كه انسان به آن اختصاص يافته، معالم دينيه و معارف يقينيه است كه نجات و فلاح نشاتين به تحصيل و نشر آن منوط است و خسران عظيم وعقاب اليم به فقدان و كتمانش مربوط، بنده قليل البضاعة كثير المعاصى، محمد بن حيدر الملقب به رفيع الدين الحسينى الطباطبايى، نبذى از مسائل متعلقه به معرفة الله را در سلك تحرير و بيان منظم گردانيده، بر نهجى ايراد نمود كه هر يك از مبتدى و منتهى، على اختلاف المراتب، از آن منتفع گردند و اين رساله را به شجره‏ى الهيه موسوم گردانيده، مرتب ساخت‏بر مقدمه و هشت مطلب‏».

رساله‏ى حاضر با مقدمه‏اى مشتمل بر دو فصل آغاز مى‏شود. بعد از مقدمه، مطلبى در اثبات واجب الوجود در چند سطر آمده است، ولى مطلب دوم كه در صفات ثبوتيه خداوند است در هفت فصل تنظيم شده است: فصل اول در علم بارى سبحانه; فصل دوم در قدرت بارى جل شانه; فصل سوم در آن‏كه بارى تعالى حى است; فصل چهارم در آن‏كه بارى تعالى جلت عظمته مريد است; فصل پنجم در آن‏كه بارى سبحانه و تعالى سميع و بصير است; فصل ششم در آن‏كه بارى تعالى متكلم است كه اين فصل تكمله در صادق بودن كلام بارى تعالى دارد; فصل سوم در آن‏كه واجب الوجود ازلى و ابدى است. مطلب سوم در صفات سلبيه مشتمل بر هفت فصل كه تتمه‏اى هم منضم آن است. مطلب چهارم در افعال شامل ده فصل. مطلب پنجم در اسما كه چهار فصل را بر مى‏گيرد. مطلب ششم در نبوت كه در شش فصل تنظيم گشته است. مطلب هفتم در امامت، شامل هفت فصل. مطلب هشتم در معاد كه پنج فصل در اين قسمت تنظيم شده است.

مرحوم ابوالقاسم رفيعى مهرآبادى از فضلاى معاصر دو نسخه‏ى خطى از اين رساله را كه يكى در سال‏1067ه. ق و ديگرى به سال 1073ه. ق تحرير گرديده، ملاحظه كرده است. (2)

سه نسخه از اين رساله در كتابخانه‏ى دانشكده‏ى الهيات و معارف اسلامى مشهد نگاهدارى مى‏شود. نسخه‏ى اول تاريخ فراغت از تاليف 1047ه.ق كه رساله‏ى ثمره‏ى شجره‏ى الهيه و نيز رساله‏اى به نام حدائق الصالحين از شيخ بهايى ضميمه آن است، رساله اول و دوم در روز جمعه 22 ذيحجه سال 1092ه.ق به خط شكسته‏ى نستعليق توسط محمد معصوم بن عليرضا حسينى تحرير گشته است. (3)

نسخه‏ى دوم به شماره‏ى 59تحت عنوان مجموعه در اين كتابخانه موجود است كه قسمت اول آن رساله‏ى شجره‏ى الهيه است. (4)

نسخه‏ى سوم شامل شجره‏ى الهيه و ثمره‏ى شجره‏ى الهيه به شماره‏ى 1337 مى‏باشد.

نسخه‏هاى مضبوط در كتابخانه‏ى آستان قدس رضوى و كتابخانه‏ى مسجد جامع گوهرشاد مشهد;به شماره‏ى 10610، تاريخ تاليف‏1047ه.ق، به خط نستعليق ابوالقاسم نزهت (1349ه. ق) در كتابخانه‏ى آستان قدس رضوى. (5)

رساله‏اى كه قسمت 15 جنگ شماره‏ى 552 كتابخانه‏ى مسجد جامع گوهر شاد مشهد را تشكيل مى‏دهد درباره‏ى وجود و واجب تعالى كه به فارسى است و يك مقدمه، پنج مقصد و يك خاتمه دارد كه به نظر مى‏رسد همان ثمره‏ى شجره‏ى الهيه باشد. (6)

نسخه‏هاى دانشگاه تهران:

در كتابخانه‏ى مركزى دانشگاه تهران مجموعه‏اى به شماره‏ى 4668 به خط نستعليق نگاهدارى مى‏شود كه بخش اول آن شجره‏ى الهيه است. (7)

نسخه‏ى ديگر به خط نسخ نور الله طالقانى تحرير شده در سال 1078ه. ق در اين كتابخانه موجود است. (8)

در كتابخانه‏ى دانشكده ادبيات و علوم انسانى دانشگاه تهران نسخه‏اى به شماره‏69د به خط نسخ محمد حسين فرزند محمد زمان يزدى و نسخه‏اى ديگر به شماره‏ى 2/159 حكمت، نوشته محمد كاظم فرزند علاء الدين محمد نائينى سده‏ى‏11 موجود مى‏باشد. (9)

در مجموعه‏اى به شماره‏ى 7571 در كتابخانه‏ى مجلس شوراى اسلامى به خط نسخ على بن ملا عباس شاهرخى هراتى خراسانى تحرير شده در كربلا به سال 1319، شجره‏ى الهيه موجود است و نيز نسخه‏اى از شجره‏ى الهيه به خط نستعليق عليمردان مكرى به شماره‏ى 1/5334 ضبط شده است. (10)

در كربلا و نجف نيز نسخه‏هايى از اين اثر كلامى توسط شيخ آقا بزرگ تهرانى ؤيت‏شده است وى مى‏گويد: نسخه‏اى از آن را در كربلا نزد شيخ محمد على قمى و نسخه‏اى ديگر را در نجف نزد سيد محمد جزايرى ديده است. (11)

استاد و پژوهشگر معاصر عبد الله نورانى رساله‏ى شجره‏ى الهيه را از روى نسخه‏ى خطى مجموعه شماره‏ى 159 از موقوفه‏ى على اصغر حكمت كه در كتابخانه‏ى مركزى دانشگاه تهران است، تصحيح نموده و در نشريه‏ى جاويدان خرد درج نموده است. (12)

همچنين نامبرده با استفاده از نسخه‏ى خطى مجموعه 552 كتابخانه‏ى مسجد جامع گوهرشاد مشهد، تحرير 1238 و نسخه‏ى مضبوط در مجموعه‏ى 4033 كتابخانه‏ى مركزى دانشگاه تهران تحرير 1070ه. ق، قطع رقعى، خط نسخ رساله‏ى ثمره‏ى شجره‏ى الهيه ميرزا رفيعا را كه ملخصى از شجره‏ى الهيه است در كتاب عامرى نامه چاپ كرده است. (13)

سيرى در كتاب شجره‏ى الهيه

نثر اين اثر موجز اما پر محتوا و عميق، نرم و لطيف و دلپذير بوده و گويى از سر ذوق، موازين بلاغت فارسى در آن رعايت‏شده و از سر سوز و اعتقاد و احساس نياز و اداى تكليف نوشته شده است. ميرزا رفيعا به دور از مغلق‏گويى و آرايه‏هاى لفظى، اداى مقصود و ابلاغ معنا نموده است، به نمونه‏اى از اين سبك نگارش عنايت فرماييد:

«بدان كه تكليف حسن است، به واسطه‏ى آن‏كه در تكليف جهت مقبحه متصور نيست غير اشتمال بر مشقت، لابمصلحة مطلوبه، و چون مشقت تكليفى متضمن مصلحت عظيمه است كه آن استحقاق تعظيم است، بدون تكليف حاصل نمى‏شود، مشتمل بر جهت مقبحه نباشد. اگر گويند كه ترجيح مصلحت مذكور مشقت را اگر به اعتبار وقوع تعظيم باشد چون وقوع تعظيم به تفضل حاصل مى‏تواند بود، تكليف حسن نباشد واگر به اعتبار نفس استحقاق گويند مقاومت مصلحت استحقاق تعظيم مفسده‏ى اشتمال بر مشقت را ممنوع باشد».

ميرزا رفيعا در اين رساله‏ى مختصر، به مناسبت از قرآن و حديث كمك گرفته و در مواردى براى ذكر دلايل و استوار نمودن و برهانى كردن مطالب به بحث فلسفى پرداخته است. به عنوان نمونه در مقدمه (فصل اول در تقسيم موجود) نثر وى رنگ فلسفى به خود گرفته است:

«بدان كه آنچه عقل از آثار و احكام ماهيتى شمرد چون بر آن ماهيت مترتب باشد گويند آن ماهيت موجود است، سپس موجوديت ماهيت عبارت است از بودنش به حيثيتى كه آنچه از آثار آن شمرده مى‏شود، بر آن مترتب شود و اين معناست كه عقل از ماهيت انتزاع كند...».

در فصل پنجم از مطلب چهارم (در افعال) در بحث آن‏كه اضلال عباد به معنى گمراه گردانيدن به اشاره به خلاف حق يا ايجاد خلاف حق و تعذيب غير مكلفين بر واجب الوجود روا نبود، استدلال وى به آيات قرآن متكى شده و بحث صبغه‏ى تفسيرى مى‏يابد:

«...آنچه در كلام مجيد وارد شده از اسناد اضلال به بارى تعالى، قال الله تعالى: «و من يضلل الله فما له من هاد» وقال: «يضل به كثيرا»، «و من يضلل فاولئك هم الخاسرون‏» اضلال به معنى اهلاك است، يا نسبت‏به جماعتى كه مستحق ابقا بر ضلال شده باشند، به جهت تمادى در باطل و التزام عناد و اضلال به معنى ابقا بر ضلال نسبت‏به ايشان قبيح نيست.

و اما تعذيب غير مكلف به جهت آن‏كه كسى را كه مستحسن نباشد مخاطب ساختن و مكلف كردن، قبيح است معاقب ساختن وعذاب نمودن.

و آنچه در كلام مجيد وارد شده حكاية عن قول نوح عليه السلام «ولا يلدوا الا فاجرا كفارا» مجاز است‏به تسميه شي‏ء به اسم ما يؤول اليه....

در مطلب هفتم (در امامت) طى فصل پنجم به منظور اثبات جانشينى حضرت على عليه السلام پس از رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم شيوه‏ى بحث‏به سوى مضامين نقلى گرايش مى‏يابد:

«اخبار داله بر امامت اميرالمؤمنين على عليه السلام اكثر از آن است كه ريبى و شكى به آن راه تواند يافت و اگر هر يك از اخبار به حد تواتر نرسد قدر مشترك از آن متواتر است، بلا ريبه.

و از جمله اخبار داله بر نصب امير المؤمنين على عليه السلام به امامت‏خبر غدير خم است كه به طرق متكثره از رسول صلى الله عليه و آله و سلم منقول شده كه در موضع غدير خم بر منبرى كه از پالان شتر نصب نمودند رفته، فرمود: يا معاشر المسلمين الست اولى بكم من انفسكم؟ گفتند: بلى يا رسول الله، آن حضرت فرمود: فليبلغ الشاهد الغائب، من كنت مولاه فعلي مولاه، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه، و انصر من نصره و ادر الحق معه حيث دار» و كثرت روات و طرق اين حديث‏به مرتبه‏اى است كه اكثر آن را متواتر دانسته‏اند و مناقشاتى كه در دلالت اين خبر بر امامت كرده‏اند از كمال عناد و فرط لجاج ناشى است...».

اين بحث نقلى تا پايان اين فصل و نيز فصل ششم مطلب هفتم ادامه مى‏يابد.

ميرزا رفيعا ضمن بحثهاى گوناگونى كه در روشن شدن موازين اعتقادى مطرح كرده، خود به طرح سؤالاتى كه احيانا ممكن است از سوى مخالفان صورت گيرد پرداخته و جواب قانع كننده‏اى ارايه داده است، در واقع حجم قابل توجهى از اين رساله به صورت سؤال و جواب و طرح شبهه و جواب آن است:

«اگر گويند كه هرگاه اگر كذب قبيح باشد عقلا و صدق حسن باشد عقلا، كذب منجى نبى حسن و واجب نباشد و صدق مفضى به اهلاك نبى قبيح و محرم نباشد، ليكن اول واجب است و دوم حرام.

گوييم كه جواز كذب و حرمت صدق مذكورين از جهت‏حسن ارتكاب اقل القبيحين است نه از جهت‏حسن كذب و قبح صدق‏».

ميرزا رفيعا صدور لطف را از سوى بارى تعالى لازم مى‏داند و در علت اين موضوع مى‏نويسد:

«زيرا كه طلب تكليفى چون معارض شود به مطالبات نفسانيه ناشيه از قواى مذكوره مادام كه جانب طاعت راجح نشود به مرجحى، غرض مطلوب از ايجاد و تكليف كه تحقق صلاح و عدل است، ما امكن تحقق نپذيرد، پس اقامت اين مرجح كه از او به مقرب طاعت و مبعد معصيت تعبير كنيم لازم نباشد.

و در پايان اين بحث اظهار داشته است:

مكلفى كه لطف نسبت‏به او واقع نشده باشد معذب نشود; زيرا كه نصب داعى بر معاصى به دون اقامت مرجح طاعت زاجر از معاصى (نمى‏باشد)پس عذاب نبودن بر معصيت قبيح است و به منزله تعذيب بر فعل است‏بعد از تحريص بر آن و بر حكيم عليم روا نيست...».

در مطلب هفتم (بحث امامت) ذيل فصل دوم، نصب امام را لطفى از سوى خداوند دانسته و مى‏نويسد: «زاجر و مانعى كه لطف به وجودش حاصل شود يا مبعوث باشد به خلق يا منصوب باشد به جهت اطاعت‏خلق او را، پس احد الامرين واجب باشد و نصب امام احدا للطفين باشد و چون نبينا صلوات الله عليه ختم انبيا باشد وبعثت و نبوت بعد از او واقع نشود. نصب امام متعين الوقوع باشد و متعين اللطفيه...».

وى در ضمن اثبات برخى مفاهيم اعتقادى، نظرات فرق و پيروان نحله‏هاى گوناگون را مورد بررسى قرار مى‏دهد و در پايان نظر خويش را اعلام مى‏كند.

در متكلم بودن خداوند (ذيل مطلب دوم در صفات ثبوتيه، فصل ششم) مى‏گويد:

تكلم بارى سبحانه از ضروريات دين اسلام و اكثر اديان سابقه است و چون ثبوت شريعت و نبوت بر ثبوت كلام توقف ندارد اثبات كلام به اين طريق صحيح باشد و ايضا تكلم نزد ما عبارت از قدرت بر كلام است و چون عموميت قدرت ثابت‏شده پس قدرت بر ايجاد كلام كه عبارت از تكلم است ثابت‏باشد....

و متكلمين را در معنى كلام و قدم و حدوثش آراى مختلف است.

و اشاعره گويند كه كلام بارى صفتى است قائم به ذات او و قديم است و حنابله و كراميه كلام واجب را حروف و اصوات قائمه به ذات دانند، ليكن حنابله حروف و اصوات قائمه به ذات را قديم دانند و كراميه حادث‏».

و بعد در پايان مى‏نويسد: « آنچه اشاعره گويند «كه كلام بارى صفت‏حقيقيه‏اى است مغاير علم و قدرت و ازلى است و در ازل به صفات الفاظ متصف نيست‏» و اين را كلام نفسانى نامند معقول و متصور نباشد».

ميرزا رفيعا معاد جسمانى را با عنايت‏به آيات قرآن و احاديث منقول از اهلبيت قبول دارد و آيات متعددى را در اثبات اين موضوع آورده و در خاتمه‏ى آن نوشته است:«و بالجمله آيات داله بر معاد جسمانى و اخبار وارده در اين باب به حيثيتى است كه مراد از آن معلوم است و قابل تاويل نيست و امر ممكن الوقوع كه دليلى بر استحاله آن نباشد و شرع دلالت‏بر ثبوتش كند به حيثيتى كه قابل تاويل نباشد جزم به ثبوت و وقوعش حاصل شود.

در فصل سوم از مطلب هشتم پس از اثبات معاد جسمانى به دفع شبهه منكران معاد جسمانى پرداخته و ضمن مطرح كردن اين شبهه‏ها جواب آنها را به صورت موجز اما مستدل و مستند آورده است. به عنوان نمونه اين شبهه را مطرح كرده است كه: آن‏كه ممكن است كه بدن شخصى از اشخاص انسانى به بدن شخصى ديگر متغذى شود و جزء بدن ماكول جزء بدن آكل باشد و اين جزء در هر دو بدن معاد نتواند شد و اگر در يكى معاد شود ديگرى معاد نباشد و از اعاده جزء در احدهما ترجيح بلا مرجح لازم آيد.

جواب اين شبهه را چنين مى‏دهد: «مناط معاد جسمانى اعاده اجزاى اصليه است و اجزاى مذكوره اگر اجزاى اصليه احدهما باشد در او معاد شود واگر از اجزاء اصليه هيچ يك نباشد شايد كه در احدهما به مرجحى عود شود. و شايد كه در هيچ يك معاد نگردد و چون امكان حصول منى از اجزاى اصليه بل امكان اغتذاى به آن معلوم نيست ايراد به معاد به شخص متكون از نطفه‏ى حاصله از اجزاى اصليه ديگرى غير وارد باشد».

البته برخى از محققان معاصر بر شبهه‏هايى كه ميرزا رفيعا مطرح كرده و به جواب آنها مبادرت نموده انتقاد كرده و عقيده دارند در مواردى جواب اشكالات از سوى وى عقل كنجكاو را قانع نمى‏كند، استاد محقق و اديب مدقق مرحوم استاد سيد جلال الدين همايى در مقاله‏ى جبر و اختيار و قضا و قدر از ديدگاه مولوى و متكلمان اسلامى بخشى از نوشته‏ى ميرزا رفيعا را كه متعرض اشكال علم ازلى شده و نيز جواب وى را آورده است:

«اگرگويند كه هرگاه واجب تعالى عالم باشد در ازل به وجود حوادث در اوقات معينه واجب خواهد بود، و وجود حوادث در آن اوقات، زيرا كه از فرض وقوع عدمش انقلاب علم واجب به جهل لازم آيد، و اين محال است; و آنچه از فرض وقوعش محال لازم آيد محال است.

گوييم محال از اجتماع علم و عدم وقوع متعلقش لازم آمده و غايت آنچه بر اين امر مترتب شود آن است كه اجتماع علم و وقوع متعلقش نظر به ذات هر دو يا احدهما لازم باشد.

و اين جايز است چنانچه گوييم كه وقوع هر يك از وجود و عدم متعلق علم در وقتش مقتضى آن است كه منكشف باشد بر ذات مستجمع شرايط علم.پس در اين صورت محال از تخلف مقتضا از مقتضى لازم آمده نه از عدم مقتضى و چون عدم مقتضى محال نباشد وجودش واجب نباشد انتهى‏».

استاد همايى مى‏نويسد:«چنان‏كه اشاره كردم روح برهانى با اين قبيل توجيهات لفظى آرام نمى‏گيرد اما جواب كافى شافى شبهه اين است كه همان‏طور كه علم خدا به افعال مخلوق تعلق گرفته است مبادى اختيارى آن افعال نيز در علم او گذشته است. يعنى خدا مى‏داند كه شما به اختيار خودتان در فلان وقت، فلان عمل معصيت‏يا صوابى را انجام خواهيد داد». (14)

ميرزا رفيعا رساله‏ى اعتقادى شجره‏ى الهيه را با اين عبارات به اتمام رسانيده است:

«چون به فضل الهى مؤلف را ميسر شد ايراد آنچه مقصود الايراد در اين رساله بود و به تاريخ نهم شهر ربيع الاخر سنه 1047(ه.ق) از تاليف و تنميق اين رساله فراغ اتفاق افتاد، به حمد على متعالى و صلاة بر نبى و آل ختم كلام نمود».

اين متكلم شيعى و دانشمند عصر صفوى خلاصه‏اى از شجره‏ى الهيه را تحت عنوان ثمره‏ى شجره‏ى الهيه در يك مقدمه وپنج مقصد و خاتمه تنظيم كرده است، وى در معرفى آن مى‏نويسد:

«بنده‏ى قليل البضاعه كثير المعاصى، رفيع الدين محمد الحسينى الطباطبايى به اين رساله‏ى مختصره در تبيين معارف ضروريه‏ى دينيه كه «ثمره‏ى شجره‏ى حكمت‏سنيه‏» است مجلس افروز خواطر خطيره‏ى برادران طريقت اسلامى و حقيقت ايمانى مى‏گردد.

مامول از عنايات شامله‏ى الهى در رعايت كامله‏ى نامتناهى آن‏كه به بركت فيوض وافره و وساطت نور رسالت‏خير الورى و عصمت امامت و ولايت ائمه هدى عليهم السلام توفيق سعادت روحانى تشنگان رحيق زندگانى گرديده، اتمام اين اوراق بر احسن احوال و انسب به تيسر حصول آمال انتظام و اختتام يابد، انه خير موفق و معين...».

و در خاتمه آن خاطر نشان نموده است:

«و چون مقصود الايراد در اين رساله به ختم انجاميد بر شكر نعماى بى منتهاى ربانى و درود بر خير البشر و خاتم النبيين و آله الطيبين و الطاهرين اقتصار نمود.

تحريرا فى شهر ذيحجة الحرام سنة سبعين و الف هجرية‏».


1. ر.ك:قصص الخاقانى، ولى قلى بن داود قلى شاملو، ج دوم، ص‏3435; امل الامل، شيخ حر عاملى، ج دوم، ص 309; وقائع السنين، ص 530; مقابس الانوار، شيخ اسد الله كاظمى، ص 544; جامع الرواة، حاج محمد اردبيلى، ج اول، ص 221; رياض العلماء، همان، ج‏5، ص 193; ميرزا ابو الحسن جلوه، حكيم فروتن، غلامرضا گلى زواره، ص 2829.

2. كتابشناسى ميرزا رفيعاى نائينى، غلامرضا گلى زواره، مجله آينه پژوهش، شماره‏ى مسلسل 16، ص 112.

3. فهرست كتابهاى خطى كتابخانه‏ى دانشكده‏ى الهيات و معارف اسلامى مشهد، ج‏1، ص 484485.

4. همان، ج‏3، ص 1333.

5. فهرست الفبايى كتب خطى كتابخانه‏ى آستان قدس رضوى، محمد آصف فكرت، ص 622.

6. فهرست نسخه‏هاى خطى كتابخانه‏ى مسجد جامع گوهرشاد، محمود فاضل، ج دوم، ص 662.

7. فهرست كتابخانه‏ى مركزى دانشگاه تهران، محمد تقى دانش‏پژوه، ج‏14، ص 3617.

8. فهرست نسخه‏هاى خطى فارسى، احمد منزوى،ج دوم، ص 962.

9. همان. 10. همان. 11. الذريعه، ج‏13، ص 28 و29.

12. ر.ك: جاويدان خرد، سال دوم، شماره‏ى دوم، پايير 1356 و نيز سال سوم، شماره‏ى اول، بهار 1356.

13. ر.ك: عامرى نامه، ص 272و 321.

14. جبر و اختيار و قضا و قدر از ديدگاه مولوى و متكلمان اسلامى، جلال الدين همايى، مجله‏ى جاودان خرد، سال سوم، شماره‏ى دوم، پاييز 1356، ص 13و14.

/ 1