آيةالله عباسعلي عميد زنجاني آنچه در پيشرو داريد گزارشي است از مصاحبه علمي آقايان حججالاسلام دكتر محسن الويري و كريم خانمحمدي با استاد آيةالله عباسعلي عميد زنجاني، فقيه و حقوقدان برجسته شيعي معاصر.
خلاصه زندگينامه استاد عميد زنجاني
آيةالله استاد عباسعلي عميد زنجاني، متولد 1316 در شهرستان زنجان، دانش آموخته حوزههاي علميه زنجان، قم و نجف اشرف كه نزد اساتيدي همچون حضرات آيات امام خميني رحمهالله ، بروجردي، خوئي، حكيم، شاهرودي، ميرزا باقر زنجاني كسب فيض نموده و از حوزه قم و نجف داراي درجه اجتهاد ميباشد.قبل انقلاب، از طرف امام رحمهالله ، متصدي امور حسبيه و بعد انقلاب، عضو شوراي بازنگري قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران و نماينده مردم تهران در دورههاي سوم و چهارم مجلس شوراي اسلامي بوده و همزمان از سال 1358 تاكنون به تدريس در دانشكده حقوق دانشگاه تهران اشتغال داشته و در سال 74 به رتبه استادي نايل آمد. محصول سالها پژوهش ايشان، بيست جلد كتاب ميباشد از جمله چهارده جلد فقه سياسي كه چهار جلد آن از چاپ خارج شده است.خانمحمدي: جناب استاد اگر اجازه فرمائيد بحث را از تعريف فقه سياسي شروع كنيم.استاد عميد زنجاني: بسم الله الرحمن الرحيم. «فقه سياسي» اصطلاحي است كه ابتدا برخي از متفكران و محققان عرب در مباحث فقه اهل سنت به جاي اصطلاح «احكام السلطانيه» مطرح كردند سپس در ميان ما هم متعارف شد. در مقام تعريف بايد بدانيم كه منظورمان از فقه سياسي چيست، فقه سياسي كه مترادف با احكام السلطانيه است در حوزه فقه اهل سنت، شامل سه بخش است: 1ـ مسائل حكومتي، 2ـ مسائل مظالم و حِسْبِه، 3ـ مسائل قضاوت.از زماني كه ما واژه فقه سياسي را به كار برديم معمولاً دو معنا مورد توجه بوده است؛ يعني فقه سياسي را به دو گونه ميتوان تعريف كرد: در تعريف اول فقه سياسي عبارت است از بررسي مسائلي از فقه سنتي، كه در ابواب مختلف فقه، در رابطه با مسائل سياسي يافت ميشود و عمدتا در كتاب جهاد، امر به معروف و در مباحث عبادي و سياسي وجود دارد، و همچنين سياسات به اصطلاح فقهي كه حد و دو ديات و قصاص و مباحث قضايي را در بر ميگيرد.ولي اين تعريف دقيق نيست؛ زيرا در حقيقت يك مجموعه را تعريف ميكند. ارتباط و پيوند اين مجموعه مسائل به اين است كه به حوزه سياست مربوط است، ولي خود اين مسئله سياسي چه چيز است، و بر حول محور مسائل سياسي چه مباحثي از فقه سنتي جاي ميگيرد البته سليقهها و ديدگاهها مختلف است. لذا اين تعريف اگرچه ممكن است جامع به نظر آيد ولي وقتي به دنبال مصاديقش ميرويم به اختلافنظرها برخورد ميكنيم به اين معنا كه ممكن است كسي مبحثي از مباحث فقه سنتي را سياسي بداند، ولي ديگري آن مسئله را سياسي نداند.خانمحمدي: آقاي دكتر اگر شما هم نظري داريد مطرح فرماييد.الويري: بسم الله الرحمن الرحيم. البته حقير بيشتر براي استفاده از محضر حضرت استاد در اين نشست شركت كردهام و قصد تصديع ندارم، ولي با كسب اجازه از محضر استاد فكر ميكنم بتوان به گونهاي ديگر نيز به تعريف فقه سياسي پرداخت. اگر قيد وصفي فقه يعني «سياسي» را از آن جدا كنيم و بخواهيم فقط فقه را تعريف كنيم ميتوان از ميان تعاريف موجود يك تعريف برگزيد و يا تعريفي جديد ارائه داد. بنده فقه را «رفتارشناسي ديني» ميدانم، يعني مجموعه بايدها و نبايدهاي ناظر به رفتار كه از دين به دست ميآيد. اين تعريف شايد بياني ديگر از همان تعريف سنتي فقه و يا نزديك به آن باشد كه فقه را متولي بيان افعال مكلفين ميداند. حال اين رفتار ميتواند به حوزههاي مختلفي تعلق پيدا كند كه در حالت اخير فقه موصوف به آن خواهد شد، مانند فقه اقتصادي، فقه خانواده، فقه ارتباطات و مانند آن. بر اين اساس فقه سياسي يعني بايدها و نبايدهاي ديني در حوزه سياست يا همان رفتارشناسي ديني در حوزه سياست.خانمحمدي: آيا مفهوم قدرت در علوم سياسي نميتواند موضوع «فقه سياسي» باشد، يعني بگوييم فقه سياسي يعني فقه «قدرت سياسي»؟استاد عميد زنجاني: نه، اصلاً اين تعريف ربطي به آن ندارد. تعريف اول فقه سياسي عبارت از: مجموعه مسائلي است در فقه سنتي كه در حوزه مسائل سياسي است. مسائل سياسي ميتواند دولت، حكومت، قدرت، ساختار قدرت و شرايط حاكم باشد؛ يعني ما در فقه سياسي درصدد تنظيم مسائل سياسي نيستيم بلكه درصدد تنظيم مباحثي از فقه هستيم كه مربوط به سياست است.الويري: در واقع در اين قسمت افزون بر ابواب كتاب جهاد، امر به معروف و نهي از منكر، مسائل پراكنده زيادي هم در ديگر ابواب و كتب فقهي داريم. به قول شما سليقهها هم فرق ميكند؛ حتي از يك نظر، بحث طهارت و نجاست كفار ميتواند به عنوان يك مسأله در فقه سياسي مورد توجه قرار گيرد.استاد عميد زنجاني: بله مثلاً لقيط دارالاسلام (بچهاي كه در دارالاسلام پيدا ميشود) آيا مسلمان است يا مسلمان نيست، درباره اين موضوع به لحاظ طهارت و نجاست، به لحاظ حكم اسلام و غيراسلام بحث ميشود كه مرتبط به مسئله تابعيت است و تابعيت يك مسئله حقوقي و سياسي است.الويري: پس منحصر به ابواب خاص نيست و در اغلب ابواب فقه پراكنده است.استاد عميد زنجاني: در هر حال فقه سياسي به معناي اول كاملاً استقرايي است و متأسفانه تاكنون هم فقه سياسي به اين معنا تدوين نشده است؛ يعني كسي نيامده از اول باب طهارت، صلاة، خمس، زكات يا ديگر ابواب را از زوايه حكومت و سياست بنگرد و طبيعت سياسي هر يك را مشخص كند؛ البته زاويه ورود به اين مسائل مختلف است؛ مثلاً خمس از ديد مرحوم امام رحمهالله كاملاً سياسي است چون هزينه دولت اسلامي و ماليه عمومي است. در تعريف اول، فقه سياسي مدوّن نشده است.اما تعريف ديگري در فقه سياسي است كه ما از كاربرد اين واژه بيشتر اين معنا را مورد نظر قرار ميدهيم. در تعريف، دوم: فقه سياسي عبارت است از: مجموعه پاسخهايي كه فقه به مسائل روز ميدهد. در اين تعريف اصلاً كاري با فقه سنتي نداريم، بلكه به دنبال آن هستيم كه بر اساس مباني فقهي، مسائل جديد را پاسخ بگوييم؛ مثلاً قدرت به مفهوم سياسي، معناي قدرت، عوامل مشروعيت دهنده قدرت، عواملي كه دولت را از مشروعيت مياندازد، مشروعيت دولت، ساختار دولت، عوامل تشكيل دهنده دولت، انتخابات، سه قوهاي بودن حكومت و وظايف هر يك از آنها، و امثال اينها يك سلسله مسائل جديدي است كه بر اساس مباني فقهي خود بدانها پاسخ ميدهيم.خانمحمدي: با اين تعريف اگر مسائل مربوط به حكومت هم نباشد جزو فقه سياسي ميشود، زيرا تنها ملاك ذكر شده مسائل جديد و روز است؟استاد عميد زنجاني: در فقه سياسي، تعريف سياست را به عنوان پيش فرض ميگيريم يعني از خود فقه درنميآوريم. شما ميدانيد كه سياست هم مانند كلمه «فرهنگ» تعاريف بسياري دارد، حالا سياست عبارت از علم و قدرت باشد يا به معناي مجموعه مباحث مربوط به دولت، يا اصولاً به طور كلي سياست عبارت از مديريت كلان جامعه باشد. پس تعاريف مختلف سياست را پيش فرض ميگيريم و به سؤالاتي كه در حوزه علوم سياسي مطرح است جواب فقهي ميدهيم و بعد آنها را تدوين ميكنيم. همين، معناي فقه سياسي خواهد بود. بنابراين، فقه سياسي عبارت است از: مجموعه پاسخهايي كه بر اساس مباني فقهي به سؤالهاي سياسي ـ مخصوصا سؤالات جديد ـ در هر عصر داده ميشود؛ يعني فقه سياسيِ امروز به سؤال از مشروعيت مغولها پاسخ نميدهد ولي به مشروعيت اسرائيل يا به مشروعيت نظامهاي سياسي در كشورهاي اسلامي پاسخ ميدهد.الويري: در حقيقت بايد در اينجا به گونهاي از تعامل بين علوم انساني جديد و علوم ديني گردن نهاد. يعني اولاً طبيعي است تا تعريف روشني از سياست را مبناي كار خود قرار ندهيم، نميتوانيم از فقه سياسي سخن به ميان آوريم و از سوي ديگر انتظار هم نداريم كه فقه، خود به تبيين موضوع و تعريف سياست بپردازد. در اين حالت ناگزير بايد به سراغ منبعي معتبر براي رسيدن به تعريفي قابل اعتماد از سياست برويم و اين منبع چيزي جز علم سياست نيست. پس در اينجا تعريف سياست و مسائل سياسي را از علم سياست فرا گرفتهايم و بايدها و نبايدهاي ديني در آن حوزه را از فقه به دست ميآوريم. البته تعريف سياست را نيز ميتوان در بوته مباحث كلامي اسلامي نيز به نقد و بررسي نشست، ولي به هر حال نقش علم سياست نقشي پررنگ و برجسته است.خانمحمدي: اصطلاح فقه سياسي، به جاي «احكام سلطانيه» از چه تاريخي مرسوم شد؟استاد عميد زنجاني: فقه سياسي، اصطلاح جديدي است و ابتدا در ميان نويسندگان و محققان عرب زبان در حوزه فقه اهل سنت مطرح شده است كه مترادف با همان احكام السلطانيه به كار رفته بعد در حوزه فقه شيعه مطرح شده است كه سي يا چهل سال بيشتر سابقه ندارد و به دليل مبهم بودن تعريف فقه سياسي هنوز هم براي بعضيها جا نيفتاده لذا پذيراي آن نيستند و ميگويند فقه سياسي چيست؟ فقه است؟ سياست است؟ علوم سياسي است؟ اگر فقه باشد سياسي و غيرسياسي ندارد و اگر علوم سياسي باشد كاري به وحي ندارد. ولي با ايندوتعريفيكهماارائهميدهيمجاميافتد.خانمحمدي: يك سؤال جامعهشناختي هم اين جا مطرح است كه چرا مفهوم «فقه سياسي» تا قبل از سي يا چهل سال پيش مطرح نبوده است. چه عواملي باعث شده است تا مطرح گردد؟استاد عميد زنجاني: علتش اين است كه تقسيم بندي فقه كه عمدتا از زمان علامه حلي آغاز ميشود، تقسيمبندي موضوعي بر اساس سياست، اقتصاد، فرهنگ، جامعهشناسي و ... نبوده است بلكه در آن زمان تقسيم ابواب فقه به صورت سنتي به تبع فقهاي اهل سنت، صورت گرفته است و شيعه ابتكاري در اين زمينه ندارد. علامه حلي به تبع تقسيمبندي فقه اهل سنت، ابواب فقه را به عبادات، معاملات ـ اعم از عقود و ايقاعات ـ و سياسات تقسيمبندي كرد و اين تقسيمبندي جا افتاد. حتي مرحوم شهيد صدر در برخي از كتابهاي فقهياش، تقسيمبندي جديدي، كه موضوعي است، ارائه ميدهد، اما تاكنون مقبول نيفتاده است. وي در تقسيمبندي خود به فقه سياسي و فقه اقتصادي اشارهاي دارد، در طرح ايشان، مسائل سياسي، اقتصادي، فرهنگي و نظامي «فقه الجهاد»، نام گرفتهاند. ما اكنون هم ترجيح ميدهيم حقوق بينالملل اسلام بگوييم كه همان فقه الجهاد است، مباحث جهاد يا مربوط به صلح است يا مربوط به جنگ، حقوق بينالملل هم دو موضوع دارد: صلح و جنگ، در اين مورد خواه ناخواه بايد اصطلاح فقه الجهاد را به كار ببريم، ولي حقوق بينالملل سادهتر و شايعتر است.الويري: از منظر تاريخي هم اگر به اين موضوع نگاه كنيم پس از يك دوره فراز و فرود مباحث فقهي يعني دوره رواج فقه و سيطره آن بر اغلب شؤون زندگي و سپس ركود و به حاشيه نشستن آن در دوران رخنه انديشه و رفتار و نهادهاي تمدني جديد، انديشمندان روشن انديش مسلمان اعم از شيعه و سني در دهههاي اخير با اعتقاد به ناكامي تمدن جديد غرب و با اعتقاد به توانمندي و كارآمدي دين (اسلام) براي ساختن دنيايي آخرتساز به بازنگري در مباحث كلامي و فقهي پرداختند و به اين ترتيب پاي مباحث جديد در علوم سنتي گشوده شد و تعابيري مزدوج مانند فقه سياسي و فقه اقتصادي رفته رفته رواج يافت.خانمحمدي: آيا تعاريف اهل سنت با تعاريف شيعه در مورد فقه سياسي متفاوت است؟ آن تفاوتها در كجاست؟استاد عميد زنجاني: عرض كردم كه فقه سياسي در اصطلاح اهل سنت بيشتر به معناي همان احكام السلطانيه است و چيز جديدي ندارند. در فقه شيعه افرادي كه اين اصطلاح را به كار ميبرند يكي از اين دو معنا مورد نظرشان است، من خودم شخصا شايد جزو اولين كساني هستم كه از اين اصطلاح استفاده كردم و بيشتر كتابهايم را به همين نام گذاشتم. اين اصطلاح جديد است، ولي از همان آغاز تدوين فقه شيعي مطرح بوده است. در «مبسوط» شيخ طوسي يا «المقنعه» شيخ مفيد سلسله مباحث مربوط به مسائل سياسي (احكام السلطانيه) وجود دارد اما امروز اسمش عوض شده وگرنه قرنها سابقه نوشتاري دارد. فقه سياسي به مفهوم دوم (پاسخ به سؤالات جديد سياسي) در هر دوره فرق ميكند بالاخره شيخ طوسي به مسئله مشروعيت و قدرت در زمانش پاسخ داده است، خواجه نصير به دولت مغولها مشروعيت داده است، فقهاي زمان صفوي به قدرت و سلطنت صفوي مشروعيت داده يا در دوره قاجار، فقها همواره اين سؤال پيش رويشان بوده است كه بالاخره قاجاريه حكام جورند يا مشروعيت دارند، كما اينكه خود سلاطين شيعه هم براي گرفتن مشروعيت از جانب علما تلاش ميكردند، آنان همواره در صدد بودند كه براي خود مشروعيت درست كنند، لذا هميشه با فقها، اين چالش را داشتهاند و گاهي در ا ين راه موفق و زماني هم ناموفق بودهاند.الويري: اگر اين تعريف دوم را در نظر بگيريم آيا ميتوانيم بگوييم كه فقه، دستهبنديِ ابوابش را از نيازهاي زمان خودش ميگيرد؟ البته بينش فقيه و حتي ذوق و سليقه او هم در انتخاب روش دستهبندي مباحث اثرگذار است. آن وقت اگر اينطور باشد ـ كه تأييد فرموديد ـ اگر ما بخواهيم از يك فقه سياسي شيعي سخن بگوييم آيا ضرورت يك نوع ادغام بين اينها وجود ندارد؟ اگر بخواهيم فقه جامعي تدوين بشود، به شكلي بايد هر دو رويكرد را ادغام كرد. پارهاي از مباحث سنتي مانند بحث جهاد كه به خوبي به آن اشاره كرديد و امر به معروف و نهي از منكر ـ به خصوص اگر از منظر اجتماعي به آن نگاه كنيم ـ مقولهاي است كه بايد با همان استقلالاش حفظ بشود. اما مثلاً حقوق اقليتها را تحت اين عنوان نداريم، در اينباره پرسشهاي جديد وجود دارد كه پاسخ جديد ميطلبد، همچنين در لابهلاي مسائلديگر،مباحثيوجوددارد كه به شكلي به اين برميگردد كه اگر بخواهيم امروزه يك فقه سياسي جديد بنويسيم نيازمند نوعي تلفيق بين هر دو رويكرد هستيم.استاد عميد زنجاني: اين مطلب به شيوه و مباني ما در پاسخگويي به سؤالهاي جديد برميگردد، روشن است كه مباني فقهي بدون توجه به آراي گذشته شكل نميگيرد. درست است كه كتاب، سنت، آيات و احاديث اهل بيت عليهمالسلام منبع اصلي فقه و استنباط فقهي است اما به صورت جانبي در كنارش اجماع و عقل هم مطرحند.الويري:عقل ابزار است يا منبع؟ ظاهرا حتي فقهاءواصوليونيكهازمنبعبودن عقل سخن گفتهاند هيچ حكم شرعي را از عقل استنباط نكردهاند و اگر هم در مواردي عقل، احكامي مانند قبح ظلم را صادر كرده است عملاً احكام مشابه فراواني در شرع در اين زمينه وجود دارد كه ما را بينياز از عقل براي صدور حكم ميكند و چنين به نظر ميرسد كه اعتبار عقل در حيطه درون فقه تنها در حد يك ابزار است و نه بيشتر. طبيعي است اين سخن به مفهوم بيتوجهي به عقل فراديني كه معيار پذيرش و يا عدم پذيرش اساس دين است نميباشد، بلكه سخن در درون علم فقه و منابع و ابزارهاي استنباط احكام شرعي است.استاد عميد زنجاني: در آنجا كه نصّي نيست (ما لانصّ فيه) منبع است. در هر حال اين برميگردد به ديدگاه ما در مسئله اجماع و عقل به عنوان مباني فقهي. به صورت اجمال بالاخره ما ناگزيريم در تجزيه و تحليل آيات و روايات به آراء فقهي مراجعه كنيم، آراء فقهي از دو نظر حايز اهميت است: 1ـ اگر اجماعي باشد ما را راحت و آسوده ميكند 2ـ اگر اختلافي باشد ما را به كاوش بيشتر وادار ميكند. در هر حال بدون مراجعه به آراء فقهي گذشته هيچ اجتهادي نتيجه صحيح نميدهد بنابراين در مسائل جديد حتي همانها كه شما مثال زديد مثل حقوق اقليتها و بررسيحقوق بشر به طور كلي اگر بخواهيم اندكي جامعتر، پاسخ فقهي بيابيم وقتي كه به آيات و روايات مراجعه ميكنيم بايد به سابقه فقهي مسئله و پيشينه فقهي آن هم رجوع كنيم. من تأييد ميكنم نكتهاي را كه شما يادآوري كرديد كه ما در بررسيهاي فقه سياسي به معناي دوم هم نياز به بررسيهاي فقه سياسي به معناي اول داريم منتهي گاه اين دو حوزه از هم جداست؛ يعني يك فقيه فقط به سلسله مباحث گذشتهاي مينگرد كه مربوط به مباحث سياسي است، آن وقت از حوزه فقه سياسي دوم جدا ميشود، گاه هم به مسائلي برميخورد كه اصلاً سابقه بحث در فقه سنتي ندارد كه آن وقت فقه سياسي به معناي دوم از فقه سياسي به معناي اول جدا ميشود. و الا اين نكته بسيار درست است مثلاً به عنوان مثال من خودم هنوز برنخوردم به مسئلهاي كه پيشينه بحث در فقه نداشته باشد حتي در مسائل حقوق بشر آخرين كاري كه من انجام ميدهم به عنوان سلسله مباحث فقه سياسي مسائل حقوق بشر است من در اين پژوهش به هر مسئلهاي كه وارد ميشوم؛ حتي مثلاً رفع تبعيض از زنان (نه تبعيض نژادي كه سابقه بسيار دارد) سوابق فقهي در آن ميبينم. در هر حال ميتوانيم اين دو مبحث را به نحوي به هم پيوند دهيم. تأكيد من اين است كساني كه فقه سياسي برايشان غيرعادي به نظر ميرسد بايد كمي از اين عنوان بگذرند يعني عنوان، يا اشاره به آن سلسله مباحث فقهي در كتابهاي فقهي ما دارد يا اشاره به پاسخهايي است كه به صورت فتوا از يك مرجع تقليدي سوأل ميشود كه آيا انتخابات مشروعيت دارد يا نه؟ منتهي اگر پاسخ استدلالي باشد اين فقه سياسي به معناي دوم است؛ البته ميتوانيم اسم ديگري هم بگذاريم ولي چه اسمي بهتر از فقه سياسي.خانمحمدي: برخي معتقدند علم در طي تحولات زماني به وجود آمده است و موضوعات و حوادث جديد، علم را توليد ميكند و شما اشاره فرموديد كه همه موضوعات سابقه دارند آيا شما با اين ايده مخالفيد؟استاد عميد زنجاني: من ميخواهم هر دو نظر شما را جمع كنم و هر دو نظر درست است و با هم تعارض ندارند؛ يعني هم ميتوان گفت موضوعات علوم ثابتاند ـ يعني موضوعات كلان آنها ـ اما تفريعات كه مهمترين مسئله در توسعه هر علم است به تناسب زمان پيش ميرود و همواره موضوعات جديدي مطرح ميشود ولي در چارچوب همان موضوعات كلي گذشته و بروز موضوعات جديد، هم در علوم تجربي و هم در علوم انساني، هميشه به علم كمك كرده است.خانمحمدي: علمي كه توليد ميشود اين خودش فقه سياسي است يا آن اصول كلي كه داريم؛ آيا ما اين تفريعات را با اصولي كه قبلاً القاء شده ميسنجيم؟استاد عميد زنجاني: اين استدلال و تبيين جديد، علم است؛ يعني آنچه كه الان انجام ميگيرد علم است.خانمحمدي: پس علم بارور ميشود.استاد عميد زنجاني: بله، حتي فقه سياسي به معناي اول هم رشد ميكند. اگر ما بنشينيم و هزاران كتاب فقهي كه در زمينه مسائل مربوط به فقه سياسي است تدوين و جمعآوري كنيم، در واقع چيز جديدي ارائه داديم در عين اينكه مبتني بر اقوال فقهاي گذشته است ولي تنظيم و ارائهاش تازه است و در لابهلاي اينها يك سري مسائل جديدي روشن ميشود كه توليد جديد و علم جديد است.خانمحمدي: فقه سياسي چه پيشفرضهاي مهمي در فقه اهل تشيع و فقه اهل تسنن دارد؟استاد عميد زنجاني: پيشفرضهاي فقه سياسي، موضوعات جديدي هستند كه فقه، آن را تعريف نميكند.خانمحمدي: در هر علمي، برخي چيزها را مسلّم فرض كرده و معرفتهاي خود را بر آن مبتني ميكنيم، حتي اگر اختلافي هم باشد در حوزه «لو سلّم» فرض ميكنيم كه اينها پيشفرضهاي يك علم هستند.استاد عميد زنجاني: ما در مسئله مباني با احتياط برخورد ميكنيم، چون مباني بسته است و در آن توليد نيست؛ يعني ادلّهاي كه ما را به وحي و به قول الله و حكم الله ميرساند قابل افزايش نيستند.الويري: من ميخواهم سؤال را طور ديگري مطرح كنم. ما در هر علمي مبادي تصوري و تصديقي آن را بايد در نظر بگيريم وقتي از فقه سياسي به عنوان علم مستقل يا وابسته به دانش گسترده و ريشهدار فقه صحبت ميكنيم، يك پيشفرضهايي را بايد قبول كرده باشيم؛ يعني ممكن است كسي بگويد ما اصلاً به فقه سياسي احتياج نداريم، چون فقه ما به همه اين سؤالها پاسخ ميدهد. اما شخص ديگري هم ضرورت آن را اثبات ميكند و هم امكانش را، اين شخص اگر بخواهد اين فرضيه را اثبات كند بايد به پيشفرضهايي اشاره كند؛ مثلا پيش فرض ما اين است كه اسلام، دين جامعي است. دين جامع يعني هم به فرد، هم به جامعه، هم به حكومت و هم به سياست كار دارد، اگر اين پيشفرض پذيرفته شده كه دين اسلام با اينها سر و كار دارد پس بايد بيايم و اينها را استخراج و مدون كنيم. يا تعريفِ دقيق بايدها و نبايدها و هستها و نيستها در سياست و انديشه سياسي چگونه است. اگر ما قبول كرديم كه اسلام در حيطه سياستش بايدها و نبايدهايي دارد باز اين هم يك پيش فرض است. شايد مراد آقايان اين باشد.خانمحمدي: يك فقيه امري را پيشفرض ميگيرد و بر اساس عقيدهاش به عصمت ائمه اثنا عشر، درس فقه ميگويد، و فقيه ديگري امر ديگري را مفروض ميگيرد و فقهاش را بر اساس آن مبتني ميكند كه اختلاف مبنا، پديد ميآيد.استاد عميد زنجاني: نكتهاي را شما در ضمن صحبتتان گفتيد كه من مجبورم باز تأكيد كنم شما گفتيد بعضي ممكن است ضرورت فقه سياسي را نپذيرند و بگويند همان پاسخهايي كه فقه ميگويد در همه زمينهها همين است و نيازي به رشته جديدي ندارد. من باز بايد تأكيد كنم كه همان پاسخهايي كه فقه در زمينه مسائل سياسي ميدهد ما همان را «فقه سياسي» ميگوييم و نميگوييم چيز جديدي است؛ عينا مثل اقتصاد كه ميگوييم پاسخهايي كه فقه امروز به مسئله ربا يا عمليات بانكي ميدهد فقه اقتصادي است حالا هرچه ميخواهيد اسمش را بگذاريد. بنابراين ضرورتش مسلّم است و مورد نزاع نيست پاسخهايي را كه يك فقيه به مسائل مختلف ميدهد اينها را دستهبندي ميكند و كاري به استقلال و عدم استقلال ندارد. يا آن كسي كه جواب ميدهد خودش فقيه است و جواب سؤال اقتصادي را در فقه اقتصادي مينويسد، و جواب مسائل سياسي را ميدهد در فقه سياسي مينويسد و خودش اين تفكيك را انجام ميدهد كه همهاش فقه است. يا خود فقيه آن كار را انجام نميدهد و شخص ديگر ميآيد جوابهاي فقها و فقهي را دستهبندي ميكند، بنابراين در هر دو صورت قابل انكار نيست كه فقه احتياج به پاسخ به مسائل روز دارد.الويري:بههرصورت اينجا مشكلاتي است كه مستقل بحث ميشود خود به خود آن فرد به چيزي شايد شبيه تجزي در اجتهاد نياز دارد، او بايد مباني خاص سياست را جداگانه كار كرده باشد كه اينجا مباني كلامي است و فقه نيست؛ يعني اصولاً آيا در حيطه سياست، همه چيز از آن خداست؟ مردم نقش دارند يا نقش ندارند؟ اين بحث كلامياست وقتي مستقل بحث ميشود بايد جداگانه پاسخ داده شود و پاسخي كه به آن داده ميشود در فقه، مبنا قرار ميگيرد.استاد عميد زنجاني: ما پيشفرضها را دو دسته ميكنيم: يك دسته از پيشفرضها، مسائل اعتقادي و دسته ديگر، مباحث علوم ديگر است، وقتي ما در فقه سياسي درصدد پاسخ دادن به مشروعيت انتخابات هستيم يك سلسله مباحث اعتقادي داريم كه پيشفرض ماست؛ يعني اگر امام گفت نه، پذيرفته نيست. اما اينكه چرا قول امام حجت است اين ديگر به فقه سياسي مربوط نيست بلكه به اعتقادات مربوط است. يا مثلاً انتخابات چيست اين هم پيش فرض است كه اين را بايد از عرف سياسي گرفت و مباحث عرفي هم پيش فرض هستند. شايد اين پيشفرضها قابل استقصاء هم نباشند، مگر اينكه كلي بگوييم ـ همين كاري كه من كردم ـ مباحث اعتقادي و مباحث ساير علوم و مباحث عرفي، يك پيش فرض هم به معناي دوم داريم كه ما قبول نداريم؛ مثلاً فرض كنيم آيا دين از سياست جداست يا نه، خود اين، مسئله فقه سياسي است و پيش فرض نيست، يعني فقه سياسي بايد به اين پاسخ بدهد كه دين در حوزه سياست كار دارد يا ندارد؛ به عبارت ديگر اگر سياست در حوزه ما فيه النص است كه خوب بالاخره حُكْمُ الله دارد، اما مسئلهاي مثل انتخابات در حوزه مالا نص فيه است باز آيا فقه بايد پاسخ بدهد يا نه؟ خودش بحث فقهي است همان كه اشاره كرديد كه جامعيت فقه ايجاب ميكند كه پاسخ بدهد، اين خارج از فقه نيست؛ يعني آن بياني كه بعضي از دوستان در مورد فلسفه فقه بيان ميكنند خيلي مورد تأييد ما نيست.الويري: اگر فقه را با آن تعريف پذيرفته شده سنتي كه به افعال برميگردد يا به تعبير امروزي شامل «بايدها و نبايدها» ميباشد بگيريم، اين موضوع كه دين و سياست با هم همكاري دارند. يا نه، از سنخ بايد و نبايد نيست يعني به رفتار برنميگردد، بلكه از سنخ «هست و نيست» است و از مباحث انديشه است. كه در اين صورت يكي از مباني كلامي فقه سياسي اين است كه بگوييم دين و سياست با هم يكي هستند.استاد عميد زنجاني: منظور، افعال يدي است يا افعال فكري؟الويري: بايدها و نبايدهاست.استاد عميد زنجاني: ميخواهيم فعل را تعريف كنيم، متعلَّق بايد و نبايد چيست؟ متعلَّق، فعل مكلف است انديشه هم فعل مكلف است. انديشه هم در حوزه فقه است.الويري: «هست و نيستها» را از «بايدها و نبايدها» جدا كنيم؛ يعني يك وقت گفته ميشود اين كار مستحب است، مكروه است، واجب و يا حرام است. اينها بايدها و نبايدهاست كه متعلق آن تنها افعال يدي نيست ولي از سنخ مباحث معرفتشناسي هم نيست.استاد عميد زنجاني: شما سبك فقهاي قدما را در نظر بگيريد كه حتي اعتقادات را در حوزه فقه ميدانستند، بايد به خدا معتقد بود، بايدش كلامي نيست، چرايش كلامي است ولي بايد معتقد به نبوت بود يك بايدي دارد كه تكليف است. مرحوم شهيد صدر هم در كتاب «الخطاب الواضحه» ابتدا مسائل اعتقادي را مطرح كرده، چون معتقد بوده اعتقادات از فقه جدا نيست يعني انديشه هم در حوزه بايد و نبايدهاست. پس اينكه ارتباط سياست با ديانت به چه نحوي است در حوزه بايد و نبايد قرار ميگيرد، اين جزو پيشفرضها نيست بلكه جزو مسائل فقه است.خانمحمدي: در اين صورت ما جامع بودن فقه را پيشفرض ميگيريم و ميگوييم فقه جامع است و بايد به اين مسائل جواب بدهد، ولي ممكن است كسي بگويد فقه جامع نيست.استاد عميد زنجاني: اين تعبير، مسامحهاي است، حقيقت اين است كه وحي، جامع است و به مسئله نبوت مربوط ميشود اين اصطلاح پيشفرض است و الا در مورد فقه ما ميگوييم اين حمل اوليه شايع صناعياش را بايد از هم جدا كرد، اين حمل شايعصناعي احتياج به استدلال دارد.خانمحمدي: فقه سياسي شيعه در مقايسه با فقه سياسي اهل سنت چه ويژگيهايي دارد؟استاد عميد زنجاني: البته منظور شما سؤال كلي نيست و مجموع فقه شيعه و فقه اهل سنت را در نظر نداريد بلكه فقط از فقه سياسي، سؤال ميكنيد چون پاسخ كاملاً فرق ميكند. اگر ما فقه شيعه را با فقه اهل سنت مقايسه كنيم مسائلي قابل طرح است كه مربوط به مباحث فقه تطبيقي ميشود، در فقه تطبيقي هم سلسله مباحثي است كه به دور از تعصب بايد مقداري از مسائل و حقايق را پذيرفت؛ فيالمثل اين يك واقعيت است كه علامه حلي از فقه سنت بسيار استفاده كرده است، و اگر كتاب «تذكره» او را با «المغني» ابن قدامه مقايسه كنيد ميبينيد صفحه صفحه از آنجا نقل شده است. البته اين كار تزلزلي در حقانيت شيعه ايجاد نميكند بلكه مربوط به روشهاست و روشها تجربياند و تجربيات مربوط به انسانهاست. هر كسي از تجربيات ديگران استفاده ميكند اميرالمؤمنين در نهج البلاغه بارها تأكيد كرده است: «كسي كه از تجربيات ديگران استفاده كند عقل آنها را بر عقل خودش ميافزايد»، پس سخن ما به معناي ضعف فقه شيعه نيست بلكه پويايي فقه شيعه را نشان ميدهد. اهل سنت در فقه سياسي زودتر شروع كردند ولي فقه شيعه در پايان توسعه بيشتري يافت. اگر در مورد تكوين فقه سياسي، مقايسهاي انجام بدهيم حق تقدم با اهل سنت است كتابهايي كه در اين زمينه در فقه اهل سنت با نامهاي مختلف، مثل الاحكام السلطانيه يا السياسة الشرعيه يا الحسبه و امثال اينها نوشته شده، زياد است ولي به مرور زمان كه فقه اهل سنت در خدمت سلاطين و خلفا قرار گرفت. رنگ قدرت به خود گرفته و افول پيدا كرد. و در دو قرن اخير بلكه پيشتر از عصر صفوي به بعد فقه سياسي در فقه شيعه رشد بيشتري پيدا كرده است. چالشي كه بين «حويزي» و مرحوم «محقق كركي» در مسأله سرزمينهاي احكام خراجيه كه يك اختلاف بسيار عميق و طولاني و يك موج طوفان سياسي در زمان خودش بوده است، اين را نشان ميدهد كه چگونه اصلاً مباحث فقه سياسي در فقه شيعه شكل گرفت وبه تدريج در دوران قاجاريه و با روي كار آمدن فقهايي مثل شيخ كبير و كاشف الغطاء استاد صاحب جواهر و شيخ انصاري و همچنين ميرزاي قمي و ديگران رشد بسياري پيدا كرد. بالاخره فقه سياسي را در دو قله ميتوان مطالعه كرد: يكي مشروطيت، با حضور مرحوم ميرزاي ناييني در صحنه سياسي و نگارش كتاب «تنزيه الاُمّه» و ديگري انقلاب اسلامي به رهبري امام رحمهالله كه به يك فقه سياسي بسيار مدرن و توسعه يافته تبديل شد و در حقيقت از دل آن يك نظام مستقلي درميآيد، در حالي كه مرحوم ناييني نتوانست در مشروطه اين كار را بكند و بالاخره سلطنت را اصلاح كرد. در مطالعه تطبيقي بايد گفت كه شروع فقه سياسي، از اهل تسنن بوده ولي بارورياش در فقه شيعه است كه از زمان صفويه توسعه آن آغاز ميشود. فقهاي دوران قاجاريه و بعد فقهاي دوران مشروطه و بعد هم كه مسئله انقلاب اسلامي و فقاهت امام رحمهالله كه استغناي بيشتري داد. منتهي بعد از امام هم كار متوقف نشد بلكه توسعه بيشتري پيدا كرده و امروز اگر ما يك مدونه درستي از فقه سياسي داشته باشيم هزاران مسئله جديد پاسخ داده شده منتهي به صورت پراكنده و در يك جا آنها را جمع نميبينيد.نكته ديگري كه در روند فقه سياسي در درون فقه شيعه به چشم ميخورد مسئله شدت چالشهاست. خوشبختانه علي رغم موجهاي سياسي به لحاظ علمي هر نوع تشكيك و ابراز ترديدي در مسائل سياسي مايه بركت بوده است. حالا نظر آنهايي كه ابراز ترديد كردند ممكن است خيلي خوشبينانه نبوده و احيانا مثبت هم نبوده است ولي بركاتش مثبت بوده و ما الان كمتر مسئله كلاني در فقه سياسي داريم كه درباره آن سؤال و جواب نشده باشد؛ يعني همه صيقل خوردهاند. از همين مسئله شروع كنيد كه از نظر فقه شيعه اساسا در زمان غيبت حكومت و دولت جايگاهي دارد يا نه؟ (شبهه انجمن حجتيه) آيا حكومتهاي تا عصر ظهور، مشروعاند يا خير؟ كه بارها جواب داده شده است تا چه رسد به مسائل بسيار جزيي كه مثلاً انتخابات بدعت است و يا مثلاً فرض كنيد مسئله ولايت فقيه، و يا مشروعيت يك نظام كه ابزارهايش را از غرب گرفته است؛ يعني دولتي كه مبانياش را از اسلام ولي ابزارهايش را از غرب گرفته (التقاط) آيا مشروعيت دارد يا نه؟ درباره تمام اين سؤالها، پاسخ داده شده، هر چند به سامان نهايي نرسيده است. اما ابهامها در حد بسيار بالايي برطرف شده است و درصد بسياري از مسائل با تشكيكها و پاسخ به تشكيكها، تبيين و شفاف شده است.بنابراين سه خصوصيت فقه سياسي را عرض كردم: اول: شكوفايي فقه سياسي است كه در مقايسه با اهل سنت بسيار روشن است و دوّم: ادوار تاريخي آن و سوّم: شفاف بودن آن است كه بر اساس طرح سؤالها و چالشها به وجود آمده است. ما اگر بخواهيم منتهي عليه خط سير فقه سياسي را ترسيم كنيم اين است كه فقه سياسي در فقه شيعه به جايي رسيده كه اصلاً براي ايجاد يك نظام مشكلي ندارد. چون ميدانيد كه در تعريف انديشه سياسي اين نكته مورد تأكيد قرار ميگيرد كه هر انديشه سياسي وقتي ميتواند به صورت يك انديشه درآيد كه قادر به تبيين يك نظام سياسي باشد. آخرين مؤلفهاي كه انديشه سياسي را به فعليت ميرساند اين است كه خروجي داشته باشد؛ يعني بتواند تمام ساختار و جزئيات يك نظام سياسي را تبيين كند. در حال حاضر فقه شيعه در چنين حالتي است يعني اگر فرضا جمهوري اسلامي هم به وجود نيامده بود فقه شيعه در حالتي است كه ميتواند تمام جزييات يك نظام سياسي و ابزارهاي لازم آن را بدون اينكه چيزي را از بيرون و از خارج از حوزه فقه سياسي وام بگيرد يا التقاط كند، بسازد.الويري: اگر علاوه بر مقايسه سير تاريخي تدوين فقه سياسي نزد فريقين، بخواهيم فقه سياسي شيعه و سني را از نظر مباني نيز مقايسه نماييم بايد به مسأله بنيادي امامت و تأثير آن بر انديشه و فقه سياسي اشاره نماييم. اعتقاد به اصل امامت و ملحقات آن، جوهره فقه سياسي شيعه را تشكيل ميدهد كه به شكلهاي مختلف هم در مسائل سياسي فقه انعكاس يافته است و طبعا عدم اعتقاد اهل سنت به اصل امامت ـ آنگونه كه شيعيان به آن معتقدند ـ نيز انعكاس خاص خودش را در فقه سياسي نزد اهل سنت داشته است. نكته ديگر كه البته مورد اشاره استاد هم بود مسأله حكومتي بودن فقه اهل سنت و درگير مسائل اجرايي بودن و در نتيجه گستردگي نسبي آن است و در مقابل فقه سياسي شيعه به دليل دور بودن از حكومت به ويژه در سدههاي معاصر تا پيش از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران آن تنوع و گستردگي مطلوب را ندارد.خانمحمدي: به نظر ميرسد رشد كنوني فقه سياسي بر اثر انقلاب اسلامي بوده يعني ابتدا حكومت تشكيل شده و بعد فقه سياسي به اين مرحله رسيده است. و اين يعني عمل است كه علم را توليد ميكند و نه علم صرف كه مولّد علم باشد؟ آيا اين چنين نيست؟استاد عميد زنجاني: اين همان شبهه قديمي مرغ و تخممرغ است كه نميتوان گفت كدام سابق و كدام مسبوقاند. اين از تعبيرات ابتكاري نهجالبلاغه است كه ايمان و عمل تعامل دارند: عمل، ايمان را توسعه ميدهد و بالعكس. پس اين مقولهها نيز به صورت دورهاي بر هم اثر ميگذارند؛ يعني فقه سياسي بالاخره در انديشه امام رحمهالله ، جمهوري اسلامي را ايجاد كرد، و جمهوري اسلامي هم فقه سياسي را توسعه داد، اگر جمهوري اسلامي نبود فقه سياسي در اين حد شكوفا نميشد. مشكلات نظام جمهوري اسلامي ايران هم باعث توسعه فقه سياسي گرديد.الويري: انصافا هم تأثير پيروزي انقلاب اسلامي بر شكوفايي فقه سياسي بسيار چشمگير است. تعدادي قابل توجه نهاد علمي و پژوهشي و نشريات عمومي و تخصصي و واحدهاي درسي دانشگاهي و حتي دروسي حوزوي، به صورت مستقيم و غيرمستقيم به مباحث انديشه و فقه سياسي اختصاص دارد و حجم كتابهاي منتشر شده در اين زمينه سير رو به تزايد دارد، گرچه به اعتقاد همگان هنوز راهي دراز براي رسيدن به وضعيت مطلوب پيش روي داريم.خانمحمدي: يك ادعاهايي در برخي كتابها وجود دارد كه فقه سياسي شيعه و اهل سنت كلاً الگويش عوض شده، ميگويند تا دويست سال اخير فقه ما اقتدار گرا بود و به شخص واحد تأكيد داشت و شخصيتگرا بود، ولي اخيرا برداشت دموكراتيك، از حكومت داريم يعني فرايند جهاني به گونهاي است كه ما را به سمت و سوي اينگونه برداشتها سوق ميدهد، مثلاً شورا و مشاركت و قانونگرايي، اينها تحت تأثير انديشههاي غربي بوده است. اين ادعا را چگونه ارزيابي ميكنيد؟استاد عميد زنجاني: اگر نقطه آغازين فقه سياسي را عملكرد پيامبر و حكومت امام علي(ع) تصور كنيم اين قضيه به عكس است؛ يعني ابتدا حكومت اسلامي كاملاً باز و مردمي بود و سپس به مرور ايام آلوده شد و به قدرت تمايل پيدا كرد. شما دوران حكومت پيامبر صلياللهعليهوآله يا مخصوصادورانحكومتاميرالمؤمنين عليهالسلام را ملاحظه كنيد. مسئله آزاديها، حقوق اقليتها، حقوق بشر و بسياري از مسائل مدرن و جديد، كه از مجموع آنها مفهوم دموكراسي شكل گرفته، آشكارتر از دوران كنوني است. همان كشورها كه موطن دموكراسياند، امروزه در مورد ساير ملل به چه اعمالي دست ميزنند. ولي شما ميبينيد وقتي اميرالمؤمنين عليهالسلام مالك اشتر را به مصر ميفرستد بنا بر نقلي ميفرمايد: «فَاِنْ رَضوا بِكَ حاكما فَكُنْ عَلَيْهِم حاكِما». اينها نشان ميدهد كه در آغاز اسلام، مقولههاي شورا، بيعت، حقوق بشر، حقوق اقليتها، آزادي، مساوات وجود داشته است. پس ما اينها را از هيچ كس قرض نگرفتيم بلكه در ماهيت مفاهيم اسلامي، نهفته است؛ منتهي ساز و كارها به تجربه مربوط ميشود. روزگاري بيعت به يك شكلي انجام ميگرفت و امروز به يك شكل ديگري. ماهيت عوض نشده بلكه ساز و كارها و ابزارها تغيير كرده است. چرا، ما بايد اعتراف كنيم كه بسياري از ابزارهايي را كه ما استفاده ميكنيم حتي وسايل معمولي زندگي، مثل اين عمامهاي كه من بر سرم است محصولِ كارخانههاي غربي است، اگر اينگونه نظر كنيد جايي را به عنوان اصل پيدا نميكنيم، چون بشر دائما از تجربيات يكديگر استفاده كرده است؛ يعني بشر، يك خانواده است و هيچ كسي نميتواند براي خود، حق تقدم قايل شود. بالاخره مسلمانها هم در اين تمدن عظيم سهم به سزايي دارند كما اينكه چينيها، مصريها، يونانيها و بسياري از اقوام گذشته دارند؛ بالاخص در جهان امروز كه مغزهاي ما را ميبرند و از آنان استفادههاي علمي فراواني ميكنند.الويري: اين نوع تحليلها اگر با اين جهتگيري صورت بگيرد كه استقلال و هويت ثابت و جوهره فقه را نفي كند قابل پذيرش نيست زيرا با واقعيات فقه و سير تطور آن سازگار نيست ولي اگر مراد اين باشد كه به هر حال فقهاي مسلمان نيز تحت تأثير انديشههاي نو و براي رفع نيازهاي نو دركي نوشونده از متون داشتهاند اين يك مزيت است و قابل پذيرش و دفاع هم هست.خانمحمدي: آيا بيعت همان انتخابات است؟ يعني بيعت سابق به لحاظ ماهوي همين انتخابات امروزين است؟استاد عميد زنجاني: ابزار كار فرق ميكند، در تعريف بيعت ميگوييم: بيعت قراردادي است بين مردم با حاكم يا هيئت حاكمه كه مردم بخشي از اختيارات خود را به هيئت حاكمه يا حاكم تفويض ميكنند. در اصطلاح فقهي گذشته، اطاعت، همان قدرت است. انتخابات هم ماهيتش همين است، يك قراداد است يا به تعبير «روسو» قرارداد اجتماعي بين مردم و حكومت است. اين قرارداد اجتماعي در حقيقت معناي بيعت است. اگر منظور از انتخابات، بودنِ صندوق، تعرفه، حوزه انتخابيه است، اين يك ابزار جديد است ولي ماهيت انتخابات همان بيعت است كه «روسو» ميپنداشت تازه ابداع كرده است.خانمحمدي: پس به لحاظ ماهيت تفاوتي ندارد؟استاد عميد زنجاني: به لحاظ ماهيت، همان است ولي متعلَّق كار فرق ميكند. آن زمان، با دست بيعت ميكردند؛ يعني ماهيت قرارداد، دست دادن نبود بلكه دست دادن وسيله بود، ماهيت بيعت همان قرارداد بود، يا به تعبير جديد تفويض اختيارات، اطاعت ميباشد.خانمحمدي: چالشهاي عمده فقه سياسي امروز چيست؛ يعني آيا فقه سياسي ما با مفاهيم مردمسالاري يا سكولاريسم و امثال آن مواجه است؟استاد عميد زنجاني: دو سؤال است: سؤال اول اين است كه مهمترين مسائل و چالشها در مباحث فقه سياسي چيست؟ براي پاسخ به اين سؤال بايد ليستي از اهمّ مسائل ارائه شود. از يك سو، رابطه دين و سياست مطرح است، از سوي ديگر، مشروعيت نظام اسلامي، از سوي كساني كه قائل هستند حكومت در زمان غيبت حضرت مهدي (عج) مشروعيت ندارد و هيچ كس حقِّ اقامه حكومت ندارد و از سوي سوم، مسئله ولايت فقيه مطرح است. البته غير از اينها مسائل زيادي در فقه سياسي وجود دارد.سؤال دوّم اين است كه اصولاً چالشهايي كه در فقه سياسي مطرح است بر چه علل و عواملي استوارند؟ شما اگر گروه دوّم را چشمپوشي كنيد (مشروعيت نداشتن حكومت در زمان غيبت حضرت مهدي(عج) كه اين يك مشكل دروني ميباشد). به نظر من اصل مشكل اين است كه ما با يك سلسله مفاهيم غربي مواجه هستيم كه نميتوانيم دست نخورده تأييد و يا رد كنيم لذا ناگزيريم اين مفاهيم را به نحوي تبيين كنيم تا بتوانيم مورد تأييد يا انكار قرار بدهيم. به نظر بنده مشكل اساسي فقه سياسي همين است كه در موقعيتي قرار گرفته است كه نميتواند مفاهيم غربي را بدون دستكاري بپذيرد يا رد كند و ناگزير است دو پاسخ داشته باشد مثلاً بگويد اين مفهوم به اين صورت مردود و به صورتي ديگر مقبول است؛ مثل مردمسالاري، دموكراسي، ليبراليزم كه مفاهيم غربياند و اگر شما بخواهيد به پيكره اينها دست نزنيد هيچ كدام از آنها با همان مفهوم و خاستگاهي كه در تاريخ سياسي غرب دارد را نه ميتوان رد كرد و نه ميتوان پذيرفت. شما نميتوانيد مردمسالاري را كه در آن اومانيسم و تفكر الحادي و لائيك، غلظت دارد به طور مطلق بپذيريد، چون ما معتقد به خداسالاري هستيم، مردمسالاري در برابر خدا سالاري قابل قبول نيست، اما مردمسالاري در برابر ستمسالاري و ستمگرسالاري چرا. پس به اين مقولهها به طور مطلق نميتوان پاسخ داد و همين مشكلترين مسئله فقه سياسي است. اين مشكل به فهم چالشگران برميگردد؛ يعني كساني كه چالش ميكنند نميتوانند خود را از مفاهيم غربي اندكي جدا بكنند بلكه ميخواهند آنها را سربسته بپذيرند و لذا با مشكل روبهرو ميشوند. اگر سؤالكنندگان آمادگي داشته باشند كه شقوق مختلف سؤالها و حالتهاي مختلفش، طرح و پاسخ داده شود مشكلي در فقه سياسي نيست. مثال ساده آن همين مردمسالاري است كه در برابر ستمگرسالاري و مستبدسالاري كاملاً مقبول است اما در مقابل خداسالاري اصلاً قابل قبول نيست و شايد هم شائبه شرك در آن وجود داشته باشد و با اصول اعتقادي هم سازگاري ندارد.پس آن قسمت اول سؤال شما كه مسائل اساسي مورد چالش در فقه سياسي چيست؟ به نظر من آن سه سؤالي است كه من فهرست كردم سؤال اساسي است و بقيه سؤالها در درون همين سؤال اصلي قرار ميگيرد. ولي از خود من اگر سؤال بفرماييد معتقدم كه هيچ كدام از اينها چالش اصلي نيست بلكه مشكل اصلي فقه سياسي در مواجهه با مسائل جديد اين است كه نميتواند مفاهيم غربي را دربسته و سربسته جواب بدهد و كساني هم كه از فقه سياسي پاسخ ميطلبند آمادگي اين تفصيل را ندارند بلكه ميگويند يك جا به من جواب بده، آري يا نه؟ در صورتي كه مردمسالاري (دموكراسي) ميتواند مفاهيم مختلف داشته باشد. دموكراسي به معناي اتكاي به آراء عمومي صددرصد مورد پذيرش است، اما دموكراسي به معناي اصالت مردم، يعني اينكه مردم بتواند به طور مطلق در هر چيز اظهار نظر كنند و به معناي تغيير و تبديل در هر چيز و در همه چيز باشد قابل قبول نيست. بنابراين اگر ما بتوانيم از اين مشكل بگذريم فقه سياسي ميتواند به راحتي مسائل را تجزيه و تحليل نموده و پاسخهاي صريح و روشن آن را بيان كند.الويري: مشترك لفظي بودن پارهاي از مفاهيم هم ميتواند به عنوان يكي از مشكلات مطرح باشد مثل مشروعيت؟استاد عميد زنجاني: مشتركات لفظي را قبلاً ميتوان براي طرف روشن كرد، مشتركات لفظي تعاريف مختلف دارد و ما ميتوانيم تعاريف مختلف را جواب دهيم، ولي گاهي يك سلسله مفاهيم را مطلق ميكنند؛ مثلاً آن نظريهاي كه آقاي بُدَن در مسأله حاكميت داشت كه ميگفت حاكميت و قدرت قابل تجزيه نيست بعضي مفاهيم غربي را مطلق ميگيرند، در اين صورت اصلاً قابل جواب نيست. در اين صورت فقه سياسي قادر به پاسخ دادن نيست، زيرا مجبور است در اين مفاهيم تصرفات مفهومي بدهد به يك صورتي بپذيرد و به يك شكلي نپذيرد.الويري: شايد يك راه حل اين باشد كه استعمال اصطلاحات و مفاهيم غربي را كنار بگذاريم، چون غربيها آن مفاهيم را براي نيازهاي خودشان ابداع كردند و به كار ما نميآيد. مثلاً حضرت امام رحمهالله كلمه «امپرياليسم» را فقط يك بار به كار بردند يعني عموما به كار نميبردند، بلكه به جاي آن كلمه استكبار را به كار ميبردند، حال اين پرسش مطرح است كه كدام گرايش را انتخاب كنيم بياييم بكوشيم اصطلاحات خاص خودمان را ترويج كنيم و آنها را به كار ببريم يا اينكه در مفاهيم غربي دخل و تصرف كنيم؟استاد عميد زنجاني: شيوهاي كه به نظر شما رسيده بسيار روشن است ولي مصرف داخلي دارد؛ يعني ما خودمان اگر بنشينيم در تبيين مسائل فقه سياسي، يك خط مشي مستقلي را پيش بگيريم راهش همين است، كما اينكه امام رحمهالله هم از اصطلاحات جديد كمتر استفاده ميكرد، اما طرف چالش ما كساني هستند كه يا با اين مفاهيم آشنا نيستند يا اصلاً اين مفاهيم را قبول ندارند، آنها مفاهيم غربي را قبول دارند و از آنها هم استفاده ميكنند و پاسخ آنها را ميطلبند. وقتي كه طرف ما سؤال از دموكراسي ميكند من نميتوانم سؤال او را عوض كنم يا او را وادار كنم سؤال ديگري بكند، او سؤال خودش را دارد و پاسخ همان سؤال را ميطلبد. اگر شما دقت بفرماييد بيشتر كساني كه به چالش مسائل فقه سياسي ميپردازند انسانهاي مطلقگرا هستند يعني حاضر نيستند از آن مسائل و مفاهيم غربي كه در ذهنشان جا افتاده كوچكترين تخطي بكنند و حتي چيزي را جايگزين آنها بكنند؛ به عبارتي ديگر اينها اصالت را به غرب ميدهند و ميخواهند ما پاسخي داشته باشيم كه مفاهيم غرب بدون دستخوردن جايگزين آنچه كه ما ميگوييم بشود. اين خواه ناخواه امكانپذير نيست و دوگانگي انديشه سياسي غرب با فقه سياسيماكاملاًمشهودوغيرقابلانكاراست.خانمحمدي: فرموديد كه جايگاه فقه سياسي بر اثر انقلاب اسلامي در مجموعه تحقيقات امروز خيلي رشد كرده و بارور شده است ولي به نظر ميرسد كه اين رشته و رشد آن بيشتر در خارج از جريان اصلي حوزه قرار دارد، مثلاً خود حضرتعالي در ايران يكي از اساتيد برجسته اين رشته هستيد ولي در تهران مستقريد و در دانشگاه تدريس ميكنيد؛ يعني جريان اصلي حوزه كه قم يا نجف باشد از اين مسائل به دورند.الويري: در واقع اگر بخواهد كار تحقيقاتي در گستره فقه سياسي صورت گيرد و يا ادامه پيدا كند از كجا بايد انتظار داشت: حوزهها، دانشگاهها، هر دو يا نهادهاي تلفيقي؟استاد عميد زنجاني: كارهاي علمي به مفهوم اكتشافي يعني روشن كردن افقهاي جديد ظاهرا در عمل به ندرت به صورت گروهي انجام گرفته است؛ حداقل در حوزه فقه شيعه بيسابقه است و اينكه ما منتظر باشيم در يك مركز علمي تعدادي از محققان سابقهدار در مسائل مختلف فقه سياسي جمع شوند و پروژهاي را طراحي كنند و آن را به ثمر برسانند بسيار دشوار است و تا حالا هم صورت نگرفته است. ولي راه ديگري وجود دارد و آن هم مقداري به صبر و تحمل نياز دارد و آن اين است كه كساني كه كارهايي در اين زمينه انجام دادند مثلاً فرض كنيد من خودم را ملاحظه ميكنم من از سال 1338 به بعد به كار فقه سياسي مشغول بودم؛ يعني اولين مقالههايم در زمينه فقه سياسي در سال 1338 چاپ شده است. بايد فضا باز باشد تا صاحبنظران بتوانند ديدگاهها و برداشتهاي خود را به طور آزاد بيان كنند و منشأ تحول و تغيير باشند. اگر كسي اثري منتشر كند و براي همه جالب و مورد پذيرش باشد، مطلوب نيست، بلكه مطلوبِ محقق آن است كه اثري را ارائه بدهد كه چالشبرانگيز باشد و موج ايجاد كند و سپس روي آن كار بشود و نقطه ضعفها و يا قوّتهايش عيان شود. يك اثر تحقيقي بايد افقهاي ناشناخته را نشان دهد و مجهولات را عيان سازد. يكي از سخنان هميشگي بنده در دروس عالي اين است كه درسِ خوب، آن است كه بر مجهولات دانشجو و طلبه بيفزايد نه بر معلوماتش؛ يعني وقتي دانشجو يا طلبه از سر درس بلند ميشود ببيند يك سلسله چيزهايي را كه قبلاً خيال ميكرد ميدانست الآن نميداند و بر مجهولاتش افزوده شده است. اين درس، درس موفقي است اما اگر دانشجو و طلبه احساس كند كه در اين درس چند رقم به فهرست معلوماتش افزوده شده است، درس قابل توجهي نيست. كتابها و نوشتهها نيز همينطورند؛ نوشتههايي كه چالش برانگيز باشد و ابهامات را روشن كند و افقهاي تاريك را نشان دهد، مؤثر و كارساز است. اين شيوه تدريس و نگارش، حوصله ميخواهد. همه عالمانِ مبتكر و تحوّلآفرين، در عرصه فقه و اصول ـ خصوصا اصول ـ همين شيوه را داشتند؛ مثلاً مرحوم وحيد بهبهاني در زمان خودش چالشي ايجاد كرد و مسائلي را مطرح كرد كه افكار عمومي را كه در خدمت اخباريون بود متزلزل نمود و زمينه را براي محققان بعدي مثل بحرالعلوم و ديگران فراهم كرد و الان شما ديگر از اخباريون اثري نميبينيد. يا شيخ انصاري و ديگر عالمان نوانديش. در فقه سياسي پيش از اينكه ما منتظر باشيم تا يك كار گروهي بزرگي انجام بگيرد بايد منتظر باشيم افرادي يك سلسله مسائلي را مطرح بكنند كه ديگران را برانگيزانند تا مسئله را دنبال كنند.خانمحمدي: آيا به نظر حضرتعالي، اين مسايل سياسي جديد كه در درسهاي خارج ما خيلي مطرح نميشود نگران كننده نيست؟ ما انتظار داريم در دروس خارج مسائل مستحدثه بيشتر مطرح بشود در حالي كه در اكثر درسهاي خارج همان بحثهاي فقهي سنتي مطرح ميشود.استاد عميد زنجاني: اخيرا در درسي كه صبحها در يكي از مدرسههاي علميه جنوب تهران داريم و تعدادي از آقايان طلّاب فاضل در آن شركت ميكنند، باب «امر به معروف و نهي از منكر» را شروع كردهايم. طرح اين بحث براي شاگردان، تعجببرانگيز بود، چون فكر ميكردند كه به همان روش سنتي و شايد تكرار مكررات باشد. اما بعد ديدند كه نه آنگونه نيست بله ديدگاهها و زمينههاي تازهاي مطرح ميشود. يك فقيه و مدرّس درس خارج فقه، وقتي مباحث حكومتي و مباحث فقهي را شروع ميكند از دو حال خارج نيست: يا خودش نظر دارد يا نظر ديگران را نقل ميكند، اگر نظر ديگران را نقل كند، تكرار مكررات است و انديشه جديدي طرح نميشود و اگر بخواهد نظر جديدي اظهار كند بلواي سياسي ايجاد ميشود. اگر مختصري حوصله داشته باشيم و مقداري فضاي علمي را در حوزهها باز كنيم يك نفر كه ميآيد و به نظر ما حرفهاي غيرعادي ميزند همهاش يك نفر است، دو نفر است، ده نفر است. او مگر چند نفر را ميتواند پشت سرش بكشاند؟ تصور اين را بكنيم كه همين يك نفر باعث ميشود كه صدها نفر به اين مسئله بپردازند. كتابچه مرحوم آقا مهدي حائري يزدي در زمينه وكالت يا ولايت قبل از اينكه به دست افراد برسد در سايتها پخش شد يعني وقتي به دست ما رسيد همه جا پر شده بود حالا ممكن است كسي بگويد كه اصلاً مرحوم آقاي حائري علي رغم تبحّري كه در مسائل فلسفي داشت در فقه سياسي آنقدر تبحّر نداشت ولي همان مطلب آقاي حائري، يك سلسله تحقيقها را برانگيخت. در ابتداي طرح اينگونه ديدگاهها، خيليها در پاسخ دادن، فقط به اين اكتفا ميكردند كه رد كنند ولي الان پاسخها مستدل، مستند و روشن است؛ يعني حتي اين نوع شبهات هم ميتواند در يك چارچوب علمي مفيد واقع بشود زيرا هيچ نوع ابهامي باقي نميماند. بايد ابهامها را تماما طرح كرد، اگر اين «اِنْ قُلْتها» در كتابهاي اصول و ديگر كتابهاي علمي ما مطرح نميشد و هر كس «اِنْ قُلْت» را مطرح ميكرد دهانش را ميبستيم، هيچ وقت نقطههاي ايراد و اشكال مشخص نميشد. اصلاً اين سبك علمي آزاد، از علماي شيعه است و خيلي عجيب است كه اكنون جابهجا شدهايم. يك زماني ما نشسته بوديم در اين موضع كه هميشه اشكال ميكرديم تا پاسخ بگيريم الان در يك موضع انفعالي قرار گرفتهايم كه بايد سؤال كنند و ما پاسخ بدهيم.پس در مورد سؤال شما عرض ميكنم كه كار فردي يا گروهي خيلي مهم نيست، مهم اين است كه يك فضاي آزاد و بازي باشد، تا ديدگاهها مجال طرح يابند و علوم، محكمتر و فربهتر شوند. من شنيدهام يكي از آقايان مدرسين معروف قم در مباحث فقهياش كه به آراء امام رحمهالله هم اشكال ميكرده، مورد اعتراض قرار گرفته كه آقا، شما به امام رحمهالله هم اشكال داريد! در صورتي كه امام رحمهالله از كساني بود كه از اشكال بسيار خوشش ميآمد. همين برخورد باعث شد كه آن آقا از آن زمان به بعد به اقوال همه علما ميپردازد جز ديدگاههاي امام رحمهالله كه خود اين بياعتنايي، ميتواند جاي شبهه و ايراد باشد.در هر حال، خيلي مناسب است كه در درسهاي خارج، ديدگاههاي مخالف و معارض مطرح شود منتهي يك پيشفرضي دارد كه آن حوصله و صبر ماست، احيانا اگر كسي در درسش مطلبي خلاف ديدگاه ما گفت به بلواي سياسي يا كودتا، تعبير نشود.الويري: يكي از بحثهاي مهم احكام السلطانيه (فقه سياسي) در گذشته، «حسبه» بود؛ كه اگر بخواهيم عنواني امروزي به آن بدهيم چيزي مثل بحث شهرداريها يا حقوق شهروندي است، اما در حال حاضر متأسفانه مباحث مدون و حتي تصوري درست از منظر دين در اين مقولهها وجود ندارد. در چند سال اخير هم كاملاً مورد غفلت مانده است. اگر نكته خاصي در اينباره داريد، مطرح بفرماييد.استاد عميد زنجاني: تمايزي بين مباحث حقوقي و سياسي مخصوصا حقوق اساسي وجود دارد. حقوق اساسي سرتاپا مسائل سياسي است كه به صورت قاعدهمند، همراه با قواعد حقوقي در علوم سياسي مطرح ميشود؛ مثلاً تفكيك قوا به عنوان ابزار كنترل قدرت، اما نه در چارچوب و قاعده حقوقي. پس بين مباحث حقوقي و سياسي تمايزي هست، ما اين تمايز را در فقه سياسي نداريم؛ يعني هيچ وقت ما در فقه سياسي بحث سياسيِ عريان نداريم بلكه بحثهاي سياسي هميشه نتيجه حقوقي دارد. فقه سياسي خروجياش حقوقي است. بنده اين كار را انجام دادهام و يكي از مجلداتِ فقه سياسي را به حقوق عمومي اختصاص دادم كه از اصطلاح حسبه خيلي بهتر است. ميدانيد كه كلمه «حسبه» اصطلاح قرآني و روايي نيست بلكه اصطلاح فقاهتي است؛ يعني ابتدا فقهاي اهل سنت، بعد هم فقهاي شيعه آن را به كار بردند. اما امور عمومي و حقوق عمومي خيلي رساتر است. امور عمومي، كارهايي است كه جامعه بدون آن نميچرخد و متصدي خاص ندارد. البته بعضي حسبه را همينطور معنا ميكنند؛ مثلاً مرحوم آيةاللّه خويي در «تنقيح» دقيقا همينگونه تعريف ميكنند. يعني تعريف حسبه و حقوق عمومي بسيار متقارب است. بسياري از مباحث، الان در حقوق عمومي ميگنجد كه فقهاي اهل سنت در حسبه نياوردند؛ مثلاً در «احكام السلطانيه» بين حسبه و مظالم فرق گذاشتهاند. مظالم در اصطلاح جديد، ديوان عدالت اداري است؛ يعني مردم از قانون يا كارمند دولتي شكايت دارند ولي اين اصطلاح را در احكام السلطانيه، مظالم ميگفتند و حسبه شامل اينها نيست. در امور عمومي، هم حسبه وجود دارد و هم مظالم و هم بسياري از مسائل ديگر كه اصولاً خود اين، بحث خيلي روشني است كه تمايز بين حقوق خصوصي و حقوق عمومي چيست. امروزه دنياي غرب، حوزه حقوق خصوصي را با حوزه حقوق عمومي مرزبندي كرده است كه در اين مرزبندي بسياري از مسائل مختلط شده است، در صورتي كه در ديدگاه اسلامي بسياري از مسائلي كه غرب در حوزه حقوق خصوصي قرار داده، در حوزه حقوق عمومي قرار ميگيرد و بعضي از مسائلي را كه غرب در حقوق عمومي قرار داده در حقوق خصوصي قرار ميگيرد، مثلاً پارهاي از مسائل مالكيت در غرب در حقوق عمومي قرار گرفته است ولي در فقه سياسي در حوزه «الناس مسلّطون علي اموالهم»؛ يعني در حوزه حقوق خصوصي است. به عكس غرب خيلي از مسائل مثل روابط زن و مرد را در حوزه حقوق خصوصي قرار داده ولي از نظر فقه سياسي اينها در حوزه حقوق عمومي قرار دارند. من اين كار را انجام دادهام، البته قدم اول است شما جلد دوم فقه سياسي را اگر در نظر بگيريد (نظام سياسي و دولت) به قول بعضي، خيلي كتاب كهنهاي است ولي در زمان خودش، خيلي چيزها برانگيخت.الويري: به غير از دوره فقه سياسي ـ كه در چهارده جلد نوشتهايد ـ كارهاي عمده ديگري كه در دست داريد چيست؟ به طور كلي تداوم كارتان را در يك نگاه چگونه ارزيابي ميكنيد؟ سابقه كارتان در اين زمينه ظاهرا به كتاب «حقوق اقليتها در اسلام» كه سالها قبل نوشته شده ميرسد.استاد عميد زنجاني: همين بحث حقوق اقليتها را در جلد چهارم فقه سياسي تحت عنوان «حقوق قراردادهاي بينالمللي در اسلام» آوردهام. يعني آنجا حقوق اقليتها به مفهوم حقوق داخلي مطرح بود، در اينجا در مفهوم بينالمللي مطرح شده است. البته اين خود، يك بحث است كه آيا حقوق اقليتها داخلي است يا خارجي؟ نگاهي كه من در حقوق اقليتها داشتم خيلي قديمي است، آن زمان ما در بستر حكومت فكر نميكرديم. يادم هست زماني كه مشغولِ تدوين كتاب «حقوق اقليتها در اسلام» بودم خدمت آقاي طباطبايي رسيدم و گفتم: بعضي از دوستان به من ميگويند ما نميتوانيم بچههاي خودمان را هم نمازخوانِ درست و حسابي تربيت كنيم حالا دم از حقوق بينالملل و قراردادهاي بينالمللي بزنيم. آقاي طباطبايي فرمودند: نه اشتباه ميكنند همين كه شما بگوييد اسلام اينها را دارد براي آينده مفيد است. فرمايش آقاي طباطبايي درست بود، چون ما ميخواستيم بگوييم اسلام اين مباحث را دارد؛ يعني بحث فقه سياسي بود ولي عمدتا جنبه كلامي داشت و دفاع از اسلام بود. اما امروزه آن مطالب احتياج به نگرش جديد دارد. فعلاً كه بنده به بحث «مباني حقوق بشر در اسلام» مشغول هستم، ميخواهم آن مسائل را با ديدِ جديدي نگاه كنم. در حال حاضر، سلسله كتابهاي فقه سياسي بنده به 14 جلد رسيده است.الويري: افق آينده كار شما در اين وادي چيست؟استاد عميد زنجاني: من هر چه فكر ميكنم اطلاعاتم و وسعتنظرم در مباحث فقهي ايدهآل نيست، فقه، دريايي است ولو من هيچ زماني از فقه جدا نشدهام. من از سال 1331 شمسي كه به قم آمدم تا الان كه در محضر شما هستم در هيچ مقطعي از فقه جدا نشدم؛ منتهي سلسله مراتب دارد. روزگاري فقه ما متن «عروه» بود زماني فقه ما كتاب «البيع» امام رحمهالله بود و الان به صورت ديگر، ولي در هر حال وسعت نظر ما نارسا است. ديگر آنكه تسلط كاملي بر سؤالهاي جديد نداريم خودم را عرض ميكنم لذا اين كاري كه من يك تنه انجام ميدهم كاملاً ناقص است؛ يعني بنده با اين باور كارم را انجام ميدهم كه كار ناقصي است ولي بالاخره كار بايد انجام شود چه ناقص و چه كامل. من حتي زماني اين شبهه فقهي برايم پيش آمد كه: آيا كتابهايي كه مينويسم خلاف ما انزل الله نيست؟ هميشه اين شبهه در ذهن من است و جوابم همواره اين است كه بالاخره بايد كار از جايي شروع بشود. مشكلات زيادي وجود دارد من سه جلد فقه سياسي در سال 1366 چاپ كردم و در سال 1376 به ده جلد رسيد و در همان سال به انتشارات امير كبير دادم ولي هنوز چاپ نشده است. زبانم و يا قلمم، گرايشي به چپ و راست ندارد و به كسي هم نيش نميزنم، برخي ميگويند بي خاصيت است، چون نه به درد چپيها ميخورد و نه راستيها، من ميخواهم به درد آينده نظام اسلامي بخورد. آنچه كه اين نظام بيش از همه به آن احتياج دارد مباني فكري و علمي است، اين نظام را بيش از نيروي نظامي، مباني علمي نگه ميدارد و نبايد به اين مباني، بيمهري شود. در حال حاضر، بنده مشغول ساماندهيِ جلد چهاردهم فقه سياسي هستم در حالي كه جلد پنجم آن هنوز هم چاپ نشده است.الويري: امكان چاپ مستقل براي خودتان و مؤسسهاي كه داريد وجود ندارد؟استاد عميد زنجاني: همين پيشنهاد را به وزرات ارشاد دادم، ولي راه پر پيچ و خمي مطرح شد. بنده يك درس آيات الاحكام در كارشناسي ارشد و دكترا ميگويم اين را ميخواستم چاپ كنم، نميدانيد چه راه پر پيچ و خمي داشت، آيات الاحكام حوزه حقوق خصوصي و جزا است، و اصلاً ربطي به مسائل سياسي ندارد. اداره ارشاد اصطلاحي دارد به نام «مؤلف ناشر» اكنون از اين طريق وارد شديم، ولي هنوز موفق نشدهايم. قصد من اين است ناشري كتابهايم را چاپ كند كه در خدمت انقلاب باشد، به خاطر همين به اميركبير دادم. كتاب «انقلاب اسلامي» را به يكي از دانشجويان علوم سياسي دادم كه جوان خيلي خوبي بود و گفتم آن را چاپ كن و سودش هم براي خودت، او تلاش فراواني كرد و الان به چاپ هيجدهم يا نوزدهم هم رسيده است.خانمحمدي: در اين دو دهه گذشته دانشگاههاي خارجي مخصوصا اسرائيل، انگليس، آمريكا و كانادا مسائل فقه سياسي ـ مخصوصا ولايت فقيه ـ را دنبال ميكنند، به نظر شما چرا اين كار را ميكنند و چه اهميتي براي آنها دارد؟استاد عميد زنجاني: يكي از مسائل مهم در تدوين استراتژيها، كشف ديدگاههاست؛ يعني امريكا اگر بخواهد برنامه پنجاه ساله سياسي، نظامي، امنيتي به مفهوم كلان، استراتژي تدوين كند بايد بداند در خاورميانه و در انديشه اعراب، ايرانيها و مسلمانان چه ميگذرد؛ مخصوصا صاحبنظراني كه اسرائيل براي توسعه كشور خود در اختيار دارد و آمال و آرزوهايي كه در زمينه «ارض موعود» در سر ميپرورانند، نياز به اين دارند كه ببينند در اطراف آنها چه ميگذرد. همينجا بايد بگويم كه ما بايد با مراكز استراتژيك سالم غربي، ارتباط داشته باشيم، زيرا عدم همكاري ما با اين مراكز سبب ميشود كه آنها مفاهيم را از دست واسطهها و ميانجيهاي جاهل بگيرند، چون انديشوران و صاحبنظرانِ دست اول ما با آنها همكاري نميكنند، لذا آنها به اشتباه ميافتند و وقتي هم خطا كردند، خروجيهايشان هم اشتباه ميشود. مثلاً مسئله مبانيِ فقهي تروريسم در فقه شيعه و اهل سنت، بحث خيلي خوبي است، اكثريت قريب به اتفاق فقهاي شيعه در زمان غيبت، جهاد ابتدايي را ممنوع ميدانند؛ يعني اصلاً راه جهاد ابتدايي و حمله ابتدايي بسته است، ولي شما ميبينيد كه آنها شيعه را در نوك حمله خود قرار ميدهند، در صورتي كه كتابهاي فقهي اهل سنت پر از مطالبي در خصوصِ حمله ناگهاني و برقآسا است. آنها بايد به درستي اين موضوع را تجزيه و تحليل كنند كه بالاخره اگر روزي كشورهاي سنينشين حكومت ايدئولوژيك تشكيل دهند چه خط مشياي خواهند داشت. اين بياطلاعها، شيعهها را راديكال و تروريست و جنگ طلب و اهل سنت را اصلاحطلب و صلح طلب ميدانند در صورتي كه درست بالعكس است. البته در وضع فعلي، آمريكاييها به تدريج ميفهمند كه در سعودي چه ميگذرد و مبناي وهابيت چيست. آنها نه تنها مشركين بلكه ما شيعيان را هم واجبالقتل ميدانند.در هر حال، اين كه شما ميفرماييد اينها گروه و دپارتمان فقه سياسي دارند، براي آنها امر لازمي است، چون در تدوين استراتژي بايد همه مسائل مربوط به سياست، اقتصاد و امنيت را بررسي كنند و تنها مسئله نظامي مطرح نيست، بلكه برنامههاي نظامي بايد خطوط كلي خود را از همين تحليلها به دست آورد. به اعتقاد من، تعامل كارشناسان خبره ما با آن مراكز علمي ميتواند براي ما نيز مفيد باشد؛ البته نه در حدّ همكاري و يا شراكت در پروژهها بلكه از جهت ارشاد و هدايت تحقيقات مربوط به شيعه و شيعيان، تا انديشههاي ديني و مذهبيِ حقيقي خود را معرفي كنيم؛ و اين امر مصداق دعوت به نظر درست است تا آنها در نقطهگذاريها و خطكشيهايشان اشتباه نكنند. ما شيعيان چوب همين عدم تعامل را ميخوريم البته الان با گذشته فرق دارد و برخي از دانشمندان آمريكايي و اروپايي اندكي شعور پيدا كردهاند و ميفهمند اوضاع و احوال از چه قرار است.الويري: در اين باره، نقش پيروزي انقلاب اسلامي و به چالش كشيده شدن مباني معرفتي تمدن غربي را نبايد ناديده گرفت. غربيها در دورهاي كه اميد به پايان تاريخ و سيطره انديشه ليبرال دمكراسي بر جهان را داشتند ناگهان در كنار مشكلات دروني خود و لمس ناكارآمديهاي انديشه ليبرال دمكراسي احساس كردند رقيبي تازه در صحنه حاضر شد و لذا در كنار دست و پا زدن براي حذف اين رقيب از صحنه، تلاش براي شناخت درست آن را از وجوه مختلف از جمله وجه انديشه و رفتار سياسي آغاز كردهاند.خانمحمدي: براي طلبههاي جوان چه توصيههايي داريد.استاد عميد زنجاني: اميد فراوان ميرود كه آينده اسلام و انقلاب به وسيله طلبههاي جوان حفظ شود. ما هميشه دعا ميكنيم تا با ياري خداوند متعال، در اين حركتي كه امام رحمهالله ايجاد كرده مباحث سياسي اسلام، مورد تعمق بيشتر قرار گيرد؛ در عين حال از يك نكته اساسي نبايد غفلت ورزيد و آن، اينكه لحظهاي از فقه خودمان جدا نشويم، چون اساس ما، فقه ماست. ما به هر طرف كه برويم بايد فقهمان را با خودمان ببريم و وابستگي خود را به فقه خود حفظ كنيم. جدا شدن روحانيت و حوزهها و مسلمانان از فقه به معناي مرگ اسلام است.