بايستههاي تربيتي و آموزشي حوزهها از نگاه علامه سيدمحسن امين
سيدمحمود رضويمقدمه
اصلاح حوزههاي علميه و بهسازي كتابها و شيوههاي درسي، از گذشته تاكنون، دغدغه و آرزوي علماي بزرگ بوده و انديشمندانِ فرزانه براي اين امر راه حلها و روشهاي گوناگوني ارايه كردهاند. كساني در حوزههاي عراق و لبنان و ايران موفق شدهاند به انديشههاي خود (در مجموعههاي محدود) جامه عمل بپوشانند و اسلام شناسان و عالمان فرزانهاي را تربيت كنند.علامه سيدمحسن امين از نوآوراني بود كه هماره فكر اصلاح حوزهها و بهسازي فرهنگ ديني از ذهنش دور نميشد و از جواني تا پيري با موانع و مشكلاتي كه راه رشد حوزهها را بسته بودند، مبارزه كرد و در اين راه اذيت و آزار فراواني را به جان خريد و با تبليغات، اقدامات پيگير و پشتكار ويژه، به بخشي از انديشههاي اصلاحي خود دست يافت.علامه امين، دست پرورده عالماني چون آخوند خراساني و شيخ الشريعه اصفهاني و سيداحمد كربلايي بود. اينان همگي از عالمان آرمان طلب و پرشور بودند و در مبارزه با نارسايي و پيوند دين و جامعه و احياي مسايل فراموش شده اسلام در جامعه، پيشتاز بودند.1علامه امين، متأثر از انديشههاي اصلاحي ميرزاي شيرازي بود كه زمان شناس بود و در تدريسِ دانشهاي ديني، طرح مسايل ضروري و مورد احتياج حوزه و جامعه را در اولويت داشت و اوقات طلاب را ارزشمندتر از آن ميدانست كه سالهاي طولاني صرف مسايل بيفايده گردد و استعدادهاي بيكران آنان در لابهلاي درسهاي غيرضروري و بينظمي و نابساماني حوزه تلف شود.او به همراه درسهاي اصول و فقه، به طلاب شور و حرارت انقلابي ميداد و آنان را به تحقيق و پژوهش مسايل مورد نياز جامعه تشويق ميكرد و همراه با خطبههاي نهجالبلاغه درسهاي دادگري و دفاع از فرو دستان و فروتني و مبارزه با بيگانگان را به آنان ميآموخت.2علامه امين، پس از توشه برگرفتن از خرمن استادان بنام، به زادگاه خود باز گشت و مشعل اصلاحطلبي را بر افروخت. او مبارزه علمي با كژانديشيها و باورها و رسوم ضد اسلامي (كه اختلاف را در بدنه جامعه لبنان و سوريه نهادينه و جان و روح جامعه را فلج كرده بود) را قدم اول شمرد و با نقد و بررسي فرهنگ ديني و آثار شوم كج فهمي و اختلاف ميان مسلمانان را، آشكار ساخت و نسل جوان را به بازگشت به قرآن و فرهنگ محمدي و علوي تشويق كرد. او معتقد بود بدخواهان از گذشته با نفوذ در مذهب اصيلِ علوي و به بيراهه بردن شعارها و آرمانهاي آن، فرهنگ اموي را جايگزين آن نموده تا آن را در ميان مسلمانان بدنام جلوه دهند.علامه، در اين باره رسالهاي به نام «تنزيه» نگاشت و در آن تحريفهايي كه در شعاير عاشورا رخ داده و آن را از حركتي استوار و ضداستبدادي به حركتي خوابآور و ركود آفرين تبديل كرده، جواب داده است. علاّمه، مراسمي چون قمه زني و رواج برخي سرودههاي دروغ و وهنآميز را به دور از روح عزاداري و احياي شعاير حسيني خواند و آن را نمونهاي از استفاده از ابزار باطل براي رواج حق خواند. وي براي به سامان آوردن شعارها و مراسمِ حسيني در سوريه و لبنان، فعاليتها كرد.3اصلاح حوزههاي علمي
علامه، راه اصلاح فرهنگ ديني را تحول ژرف و دامنهدار در زمينههاي آموزشي و پرورشي در حوزههاي علميه ميدانست. او معتقد بود بايد مدرسهها نظم و سامان يابند و بيبرنامگي در آن زشت شمرده شود و افراد بيبرنامه و اصلاحناپذير كه تن به مسؤوليت و برنامه نميدهند و يك طرفه از بودجه بيتالمال استفاده ميبرند و كاري بر دوش نميگيرند، از سلك طلاب بيرون رفته و به كاري ديگر بپردازند و امكاناتِ حوزه، در خدمتِ خدمت گزاران به دين و مسلمانان به كار گرفته شود. استاد در شرح زندگي تحصيلي خود در حوزه نجف، به مشكلات و نارساييهاي روش تحصيلي حوزه اشاره كرده است. از جمله:1. نظارت نداشتن بر كيفيت درسي طلاب؛2. تدريس برخي از استادان بي صلاحيت؛3. نبود امتحان و آزمون سراسري؛4. عدم استفاده از تعطيلات؛5. تدريس مباحث و مسايل غيرضروري؛6. تداخل مباحث كلامي در مباحث اصول؛7. تطويل در مباحث اصول؛8. بي توجهي به علم الحديث و نقد اسانيد و بسنده كردن به كارهاي گذشتگان؛9. بي توجهي به ادبيات عرب و... .4استاد، در پژوهشي ژرف ضمن بحث از ارزش دانشها، به بررسي نارسايي در عرصه علوم اسلامي پرداخته و راه كارهايي را براي سامان بخشيدن به شيوه تحصيلي طلاب نشان داده است. گرچه اين نوشته، شيوه تحصيلي چند دهه پيش را نشان ميدهد و در آن سالها برخي از آن كمبودها اصلاح شده و دست اندركاران حوزه نجف و قم گامهاي مثبتي را در بهسازي آموزشي طلاب برداشتهاند، ولي از آن جا كه مطالب و پيشنهادهاي استاد، مقطعي نيست و همه زمانها را در بر ميگيرد و جزوِ توصيههاي ماندگار است، از اين رو گوشههايي از آن را براي خوانندگان گرامي مجله يادآور ميشويم. اميد است اين نوشتار كمكي باشد براي بهرهوري هر چه بيشتر حوزههاي علميه و طلاب گرانقدر آن.بدان برترين دانشها كه شرف دانش به ارزشِ دانسته و فرجام و آثار آن بستگي دارد، برترين دانش، خداشناسي است؛ زيرا اين موضوع از برترين موضوعات است و بهترين نتيجه را در پي دارد. پس دانش فقه كه معيار شناخت دستورات و سبب جدا كردن حلال از حرام است. بسياري از روايتها بر ارزش علم فقه، و منزلت بلند آن، به صراحت تأكيد كردهاند.5شناخت روايتهاي پيامبر صلياللهعليهوآله و اهل بيت عليهمالسلام كه مدار فقه بر آنها بستگي دارد، نيز در زمره دانش فقه است. در برخي روايات آمده كه شناخت يك روايت در موضوع شناخت حلال از حرام بر همه دنيا برتري دارد.6مقدمات دانشِ فقه چونان مسايل اصول، درايت، رجال، تفسير، نحو، صرف، اصول و لغتشناسي، فضيلت برابر با دانش فقه را دارا هستند. روشن است كه ارزش دانش مقدمي بستگي به ميزان كاربرد آن در دانش فقه دارد. پس جوينده دانش بايد از دانشهاي مقدماتي به قدر نياز بهره گيرد و اگر از آن تجاوز كرد، لغو و بيهوده بوده و چه بسيار سبب از دست رفتن برخي از دانشهاي واجب شده و حرام خواهد بود، چنان كه كوتاهي در آن، هدف را تباه ميسازد.افراط و تفريطهاي آموزشي
در روزگار ما، بلكه از روزگاران دراز، طلاب علوم ديني در آموزش، افراط و تفريط دارند؛ برخي از آنها در كسب دانشِ اصول فقه يكسويه ميروند و همه دوران زندگي را در اين راه تلف ميسازند.كند و كاو در اين دانش، آنان را از فقه، درايت، رجال، تفسير قرآن و مطالعه كتابهاي روايي و تفسير آن و ديگر مسايلي كه فقيه از شناخت آن ناگزير است، باز ميدارد. اين افراد، زمان درازي را در مسايل بيفايده و يا كم فايده به كار ميگيرند.از جمله بحث از تعريف علوم و بحث از تحرير محل نزاع كه ماهها و گاه سالها وقت خود را صرف تحقيق در آن ميكنند. مثلاً در تعريف بيع بحث ميكنند:مبادله مال به مال است سپس در محدوده و موارد صدق آن (طرد و عكس) آن سخن ميگويند. كه مثلا بيع اجاره را نيز در برميگيرد. برخي از آنان قيدي را بر اين تعريف ميافزايند كه اين خود بر دامنه مشكل ميافزايد و نيز در بحث ضدّ از اين گفتوگو ميكنند كه نزاع در ضدّ عام است يا خاص. براي هر يك شواهدي ميآورند و بر يكديگر اشكال ميگيرند و نيز ماهها در دليل انسداد سخن ميگويند با آن كه به اتفاق همگان نيازي به آن نيست.اولين كسي كه به نارسايي اين پژوهشها در روزگار ما توجه كرد استاد ما شيخ ملاكاظم خراساني قدسسره بود. وي در تعريف موضوعات به اين بسنده كرد:تعريف لفظي است، مانند گفتار لغت شناسان: «سعدانه»: نام گياهي است.آخوند با اين روش، فرصتهاي تحصيلي بسياري را براي طلاب آزاد كرده است. از اين رو، آخوند خراساني طي دو سال علم اصول را از اول تا آخر به انجام ميرساند. و حال آن كه اساتيد ديگر در چند برابر اين زمان تمام نميكردند.برخي از طلاب در آموختن اصول فقه كوتاهي ميكنند و به اتقان وقوت آن را پي نميگيرند؛ با اين كه علم اصول سنگزيرين استنباط فروع فقهي است. گروهي كه توانايي فرا گرفتن آن را نداشتند، گمان ميكردند، درست ميروند و چون كتاب و سنت به زبان عربي است و آنان نيز عربند، دريافت دستورات ديني برايشان آسان است و زياد نياز به علم اصول ندارند.7 ريشه اين گريز، ناتواني اين گروه از فهم اصول است، چه آنان از اين كه ايشان را به ناتواني و بيسوادي متهم كنند، خرسند نبوده و يكسره ارزش دانش اصول را انكار ميكنند.جايگاه ادبيات عرب
از موارد تفريط طلاب، كوتاهي آنان در يادگيري علوم عربي است. اين مسأله بويژه براي غير عرب زبانان از اهميت بيشتر برخوردار است؛ ادبيات عرب در استنباط كتاب و سنت نقش زير بنايي دارد.فهم احكام از كتاب و سنت براي فقيه، بدون تبحّر در ادبيات عرب و آگاهي از موارد استعمال الفاظ در گفت و گوها و موارد كاربرد مجاز و استعارات عربي، ممكن نيست.بسياري از عجمها نميتوانند به درستي به عربي سخن بگويند. اين ناتواني سبب ميشود در وادي تحريف و تصحيف، و دگرگوني و اشتباه بيفتد و كلام گوينده را بر غير مقصود حمل كنند. تقصير و كوتاهي عرب زبانان نيز (جز در موارد اندك) كمتر از عجمها نيست، ولي عجمها بيش از عربها نيازمند پژوهش در ادبيات عرب و توجه به استعمالات عرباند، تا امكان فهم كتاب و سنت به شايستگي برايشان فراهم گردد.برخي از عالمان بزرگ به درستي نميتوانند نماز را با قرائت به جا آورند و توانايي ادا كردن حروف از مخارج و بسترهاي صحيح آن را ندارند. اين پديده در دورههاي اخير بيشتر رواج يافته است.با نگاه به گذشته مييابيم، بسياري از علماي ژرف نگر و محقق (از شيعه و سني) از ميان عجمها برخاستهاند و آنان در پردازش و اتقانِ ادبياتِ عرب (صرف و نحو و فصاحت و بلاغت و بديع و...) استوار كار بودند و آثار و تأليفات آنان گواه آن است. اين نشانگر آن است كه كم كاري، ويژه دورانهاي اخير است و ربطي به عرب و عجم ندارد. از جمله، شيخ مرتضي انصاري، استاد پژوهشگران و نوآور تحقيقات فراوان در دانش اصول، كه گفته ميشود:براي شناخت ادبيات عرب مواظبت بسيار ميكرد.بلكه گفته ميشود: او بر خواندن الفيه ابن مالك مواظبت كامل داشت. و برخي مبالغه كرده و ميگويند: هر روز پس از نماز صبح، الفيه ميخواند و آن را جزو تعقيبات نماز قرار داده بود!!شيخ، با همه شخصيت و توجه به ادبيات عرب، بر استعمال و موارد كاربرد الفاظ عرب چيره نيست. وي در شرح حديث «الناس في سعةٍ لايعلمون» در باب برائت آورده است:يكي از احتمالات آن است كه ما مصدريه ظرفيه باشد و «سعةٍ» داراي تنوين و غير مضاف. معنا چنين ميشود:الناس في سعةٍ ماداموا لايعلمون8.مردم در وسعت و آزادياند تا وقتي كه نميدانند.با آن كه انسان آشناي به روش استعمالات عرب يقين دارد اين كاربرد درست نيست. و اگر مقصود اين باشد، بايد گفته شود: «الناس في سعةٍ ما لم يعلموا»از ديگر موارد اشتباه در شيوه استعمال عرب فهم اين عبارت است:ويستحبُّ الحج كل عام لاهل الجِدَه.9براي توانگران، هر سال حج مستحب است.گويند يكي از علما گمان داشت «الجده» همان شهر معروف حجاز در كنار درياي سرخ است و از اين كه، اين دستور، ويژه آنان باشد در شگفت شد. برخي از حاضرين به او توجه دادند كه عبارت جِدَه: به كسر جيم و فتح دال است، «يعني توانمند» و سبب اشتباهش آن بود كه «ال» بر اعلام مرتجل داخل نميشود.و حكايت ميشود كه طلبهاي كلمه «اسد» در عبارت زير: إنَّ في المسألة اقوالاً اسدها كذا...را به تخفيف خواند و گمان كرد اسد به معني شير است. و گفت: اين قول به جهت قوت آن، شير گفتارست. با اين كه اسدّ به تشديد خوانده ميشود «يعني استوارترين آن».برخي براي فهم يك كلمه به كتابهاي لغت مراجعه و آن را برخلاف معناي خود تفسير ميكند. مثلاً در بحث از برخي آشاميدنيها و خوردنيها وارد شده:ان الشراب الفلاني يتَّخذُ من الذُّرة.فلان آشاميدني از ذرت گرفته ميشود.برخي بر اثر ناآشنايي، در حاشيه كتاب از قاموس اللغة نقل كرده كه:الذرة: النحلة الصغيرة.ذرّه: مورچه كوچك است.روشن است كه اين اشتباه در فهم، معنا را به انحراف ميكشاند، وي همچنين معناي لفظ «درابزين» در سخن شهيد ثاني در منية المريد في آداب المفيد و المستفيدلاينبغي للطالب أنْ يتكي في مجلس الدرس علي درابزين او نحوه.براي طالب علم سزاوار نيست كه در مجلس درس بر نرده و همانند آن تكيه كند. را نفهميده و در حاشيه خود نوشته به كتابهاي لغت مراجعه كرده و ذكري از آن نيافتم.سامان دادن متون درسي
از امور زيان آور، تهذيب نشدن كتابهاي درسي است. تصحيح نشدن عبارتها، حذف نكردن زوايد و حذف نشدن مطالب مربوط به دانشهاي ديگر. علومي كه طلبه هنوز آن را نخوانده و يا نخواهد خواند. و نيز ضرورت دارد عبارتهاي مشكل، كه بر بسياري از اساتيد نيز پنهان مانده و جز افراد اندك آن را در نمييابند، روشن بايستي و شرح گردد.«شرح القطر» در علم نحو با اين كه از بهترين كتابها با روشنترين عبارتها و بيشترين فايده را دارد، مؤلف در آغاز كتاب خود ميگويد: «لفظ» جنس بعيد و «قول» جنس قريب و كاربرد اجناس بعيد در تعاريف نزد اهل نظر نيكو نيست. مسأله جنس بعيد و قريب از علم منطق است چه طور آن را ميتوان در كتابي آورد كه نوآموزان علم نحو آن را در دست دارند؟! آن را استاد نميفهمد چه رسد به نوآموز!نگاهي به كتابهاي اصول فقه
كتابهاي متداول اصول فقه مانند: معالم10 و قوانين11 و رسائل و كفايه نيز نيازمند تهذيباند.1. معالم الاصول
با اين كه نويسنده آن سخنور اصوليين است و طلاب بهره شاياني از اين كتاب ميبرند، در عين حال، پس از معالم، انديشههاي اصولي، فراوان گسترش يافت و متأخرانِ از صاحب معالم به مسايل ارزشمندي دست يافتند كه مؤلف معالم بدان توجه نداده بود، لذا ضرورت دارد مسايل جديد و نو بدان اضافه گردد و مسايل غير لازم از آن پيراسته شود.2. قوانين
اين كتاب بر اثر مشكل بودن عبارتها شايسته تدريس نيست و نيازمند پيرايش است.3. رسائل
با آن كه نويسندهاش دانش بسياري را در تأليف كتاب به كار برده است و مسايل مهمي از اصول را پژوهش و به حد كافي شرح كرده است و در كار خود پيش گام است، باز نيازمند تهذيب است، بايستي برخي از دراز گوييها مانند: دليل انسداد و مانند آن حذف و يا كوتاه شود و عبارتهاي پيچيده آن شرح شود.4. كفاية الاصول
با اين كه مؤلفش كاري مهم انجام داده و بسياري از عبارتهاي غيرلازم را حذف و مسايل اصولي را تنقيح كرده است، باز عبارتهاي كفايه پيچيده و نيازمند اصلاح است.در يك كلام، اين نويسندگان (كه خداوند تلاششان را جزا دهد)، در پژوهشِ موضوعات اصولي نهايت كوشش را انجام داده و به نسلهاي پي آمده فايده بسيار رساندند و در اين راه كوتاهي نكردند، امّا يك دانشمند هر چند برجسته باشد ضرورت دارد پس از او نوشتههايش نقد و تصحيح گردد؛ زيرا نويسنده فرصت ندارد كه همه خواستههاي خود را بنگارد، در اين وقت اگر نوشته وي بتواند زمينه را براي پيامدگان فراهم آورد و دشواريهاي موضوع را براي آنان بگشايد، متأخران به آساني خواهند توانست مسايل مورد نياز را به آن بيفزايند، مسايل غير ضروري را حذف كنند، عبارتهاي رسا و روشنتر را جايگزين عبارتهاي دشوار سازند و آن را مرتب كنند. پس سزاوار است متأخران به پيراسته كردن عبارتهاي قدما توجه كنند نه آن كه وقت خود را در نوشتن حاشيه و شروحي كه از متن كتاب روشنتر نيست، به كار گيرند و در نهايت طلاب را در دشواريهايي كه مانع بهرهبرداري درست از مطالب علمي است گرفتار كنند. حاشيهاي كه طلاب را به جاي فهم و استفاده، در پيچ و خم عبارتها گرفتار ساخته و آنان را از هدف اصلي دور ميسازد.پيشنهاددر ديدگاهِ من و در نظر هر آگاه منصف، بايسته است كتابهاي سودمندتر براي تدريس، جايگزين كتابهاي نامبرده گردد. بايد كميتهاي از فضلا و كارشناسان ادبيات عرب تشكيل شود و در هر دانشي سه كتاب تدوين و مقرر كنند. مختصر و متوسط و مفصل. اين سه كتاب از كتابهاي مشهور گزينش شده و محور تدريس در حوزه [نجف اشرف] قرار گرفته و ديگر حوزهها در ساير كشورها آن را دنبال كنند تا نظام يكسان آموزشي بر حوزهها سايه افكند. البته اين برنامههاي درسي بايد پيشاپيش به تأييد علماي بزرگ برسد. در مورد كتابهاي مشهور (مانند: قوانين و مطول و...) نيز مقرر گردد كه بي استفاده نمانند و در موارد ضروري به عنوان مرجع به آنها مراجعه گردد.ضرورت نظم در حوزهها
از امور زيان باري كه بايد بدان توجه داد، (گرچه خارج از بحث ماست) نابساماني و بي نظمي است كه بر حوزه نجف سايه افكنده است؛ دانشجو به دلخواه هر درسي را بر ميگزيند و هر كتابي را كه لازم ديد ميخواند و هر استاد مورد پسند را بر ميگزيند و برنامه مرتبي او را ملزم به پذيرش آن نميكند. به طور كلي براي طلاب (نجف) ميزان و معياري در برنامه درسي وجود ندارد، تا بر اساس مراحل زمان بندي شده درس بخوانند. همان عادات و شيوههاي گذشتگان دنبال ميشود.اين بي برنامگي سبب ميشود كه بيشتر طلاب (با وجود رنج فراوان) از دانش، بهره شايان نبرند، در حالي كه با برنامهريزي درست و نظارت بر اوقات و برنامههاي درسي، همگان ميتوانند چندين برابر وضع موجود بهره گيرند و مردم نيز از آنان چندين برابر استفاده كنند، بر اين اساس ضرورت دارد بزرگان حوزه و افراد صاحب نفوذ برنامهاي مرتب بريزند و طلبه به پيروي از آن ملزم گردد و در صورت سرپيچي از برنامه درسي و نظم گريزي، اخراج شود، تا در نهايت، بيبرنامگي به وقت و عمر طلاب زيان نرساند و زيان آن بيشتر از سود آن نباشد، و امت اسلامي (كه بار مالي حوزهها بر دوش آنهاست) بيش از اين دچار خسارت نگردد.ضرورت امتحان
ضرورت دارد طلاب در آغاز سال تحصيلي آزمون شوند و پس از آن درسهاي متناسب با ايشان تنظيم گردد و سپس، در آخر سال تحصيلي از ايشان امتحان به عمل آيد تا پس از قبولي بتواند از كتابي به كتاب ديگر منتقل شوند و در صورت مردودي، كتاب پيشين را دوباره بخوانند. درست مانند برنامهاي كه امام مصلح12 در حوزه قم اجرا ميكند.و گرنه اين كاروان تا قيامت به منزل نميرسد و علوم ديني بر اثر بينظمي، در خطر نابودي قرار ميگيرد. به ويژه در اين روزگار، كه بر هيچ كس پنهان نيست.ضرورت درس اخلاق
از ديگر امور زيان بخش نبود درس اخلاق و آداب تعليم و تربيت (كه مدار همه دانشها بر آن استوار است) در حوزه هاست ؛ چه علوم ديني هر چه بيشتر تحصيل شود، بدون دانش اخلاق، سودمند نيست.بر اين اساس، ضرورت دارد تدريس دانش اخلاقو شناخت ارزشها و رسوم تعليم و تربيت اجباري گردد و همگان ملزم باشند كتابهايي مانند: «المنية المريد» (نوشته شهيد ثاني) را بخوانند يا كتاب ديگري را در دستور كار قرار دهند. كتابهاي سودمندي در علم اخلاق و آداب تربيت نوشته شود و تدريس آن براي طلاب اجباري گردد تا سرشت طلاب بر آموزههاي سودمند آن مأنوس شود و افراد خود را به كمالات فاضله بيارايند. در پرتو اجراي اين شرايط و ويژگيهاست كه امت اسلامي از دانش و اخلاقِ طلاب به نيكي استفاده خواهند برد.نگاهي به جايگاه علوم
دانستي كه برترين دانشها پس از علم توحيد، دانش فقه است. مراد از علم فقه: «شناخت آگاهانه و از روي اجتهاد دستورات دين است» ظاهر فقه و تفقه در دين نيز همين است. چه بسا بگوييم تفقه در دين، شناخت از روي تقليد احكام دين را در برگيرد، زيرا اين نيز راهي براي آگاهي به فهم احكام دين است. ترديدي در ارزش آن نيست، ولي جايگاه آن به درجه شناخت آگاهانه احكام دين از روي دليل و روش استنباطي احكام ندارد. اين كار هم مشكلتر و سود آن به مراتب بيشتر است و قوام پاسداري از شريعت و ايستادگي ستون دين بر شناخت آگاهانه و از روي اجتهاد دين استوار است. اجتهاد، اصل و تقليد فرع آن است.پس دانش فقه و آگاهيِ به مكتب و شريعت، برترين دانشهاست. اما ديگر دانشها مانند: رياضيات و پزشكي و هندسه و كيهانشناسي و جغرافيا و تاريخ و فن شعر و... ارزش آن بستگي به سرانجام و فوايدي دارد كه از آن به دست ميآيد.1. برخي از اين دانشها وسيله است براي شناسايي دانشهاي شريفتر و سبب نيرو و افزوني مهارت ميگردد. به اين جهت ارزش مقدمي دارد و اصل دانش بستگي به آن ندارد و تحصيل آن ارزش دارد. مانند: شناخت انواع شعر و شناخت كلام عرب كه ما را در فهم كتاب و سنت كمك ميكند و شايسته نيست براي فقيه كه از كندو كاو در ادبيات عرب غفلت كند، بلكه بايد با آن دَمساز شود. بويژه در روزهاي فراغت و كسالت و خستگي روح، خود را با شعر و فنون ادب شاداب كند و مجالس انس خود را با آن طراوت بخشد، ولي مباشرت ادبيات عرب چنان او را به خود مشغول نسازد كه علوم مهمتر از دستش برود و اصل، فداي فرع گردد. و نيز به گفتار كساني كه طلاب را از ادبيات و شعر پرهيز داده و يا آن را زيان بخش ميشمرند توجه نكند، زيرا بيتوجهي آنان به ادبيات و فنون ادبي از ناداني و ناتواني سرچشمه ميگيرد و مردم، دشمن چيزهايي هستند كه نميدانند وچه بسا مبارزه با ادب دوستان و هنرشناسان از حسادت است.2. برخي از دانشها در بردارنده ارزشهاي دنيوياند. مانند:الف) رياضيات كه مربوط به علم معاش است و گاهي فقيه در برخي از ابواب فقه از حساب و آمار كمك ميگيرد، بويژه در تقسيم ارث.ب) و نيز دانش هندسه كه از آن در ساختن ساختمان و تعيين مساحت زمين و در ديگر امور فراواني كه به معيشت و بهبود زندگاني بستگي دارد، استفاده ميشود. و گاه طالب دين در شناختِ كُر در شكلهاي گوناگون آن از هندسه كمك ميگيرد و ديگر چيزها.ج) دانش پزشكي از علوم با ارزشي است كه سلامتي بدن به آن وابسته است.د) دانش هيأت و كيهانشناسي در شناخت قبله و اوقات نماز سودمند است و نيز به اين دانش براي شناخت شگفتيهاي آفرينش و قدرت خداوند استدلال ميشود. گفته شده است: آيه شريفه:«و يتفكرون في خلق السموات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا»13برارزش دانش كيهانشناسي دلالت دارد.ه··) دانش تاريخ ما را به سرگذشت پيشينيان و كارهاي نيك و بد آنان آگاه ميكند، تا در كارهاي نيك و شايسته از آنان الگو گيريم و از كارهاي زيان بار بپرهيزيم و گاه فقيه از دانش تاريخ براي شناخت سرزمينهاي مفتوح العنوه و زمينهايي كه با جنگ و يا صلح گشوده شدهاند، سود ميبرد.و) دانش جغرافيا مانند تاريخ، فوايد بسيار دارد.ز) دانش عروض، وسيله شناخت شعر است.امّا دانشهايي كه به صنعت بر ميگردد، آگاهي از آن، واجب كفايي است و با وجود كساني كه نيازهاي عمومي را برآورده كنند، باز شناخت آن براي همگان ارزشمند است. بويژه در اين دوره كه صنايع پيشرفت كرده است بر مسلمانان لازم است كه از ديگر ملتها در ياد گرفتن صنايعي كه زندگي آنان به آن بستگي دارد، سرمشق بگيرند و به دور از ذلت و ناداري، عزتمندانه دانش و صنعت بياموزند و سربار و نيازمند ديگران نباشند.اسلام دين پاكي و راستي است و قرآن مردم را به كسب دانش و استقلال اقتصادي و صنعتي فرا خوانده است:«هوالذي جعل لكم الارض ذَلُولاً فامشوا في مناكبها و كلوا من رزقه»14اوست كسي كه زمين را براي شما رام گردانيد پس در فراخناي آن رهسپار شويد و از روزي خدا بخوريد.«فاذا قضيت الصلوة فانتشروا في الارض و ابتغوا من فضل اللّه»15و چون نماز گزارده شد در روي زمين پراكنده گرديد و فضل خدا را جويا شويد.سنت پاك نيز مسلمانان را به تلاش در پي كسب روزي و دوري از بيكاري و كسالت فرمان ميدهد. و از مهمترين ابزار تلاش در راه روزي و معيشت، يادگرفتن فنون و صنعت است. و كسب صنعت با زهد در دنيا و نكوهش دنيا، منافاتي ندارد؛ زيرا مقصود از دنياي مذموم و بد، هلاكت در راه دنيا و پيش داشتن آن بر آخرت است و گرنه دنيا مقدمه و مزرعه آخرت است و ميتوان آن را وسيله رسيدن به آخرت قرار داد.ح) زبانهاي بيگانه، شناخت لغات و زبانهاي اجنبي و ديگر دست آوردهاي بشري نيز ارزشمند و واجب كفايي است. تنها عوارض و پيامدهاي ناپسند جانبي، آن را حرام ميكند. همانند آن كه اين علوم در مدارسي كه مبشران مسيحي براي گمراه كردن مسلمانان داير كرده و يا مدارسي كه آموزههاي آن، انسان را به الحاد و بيديني ميكشاند، آموخته شود.1. مجله حوزه «المصلح الاسلامي السيد محسن الامين» ص 33، بخش فرهنگي سفارت جمهوري اسلامي دمشق.
2. مجله حوزه شماره 51-50، ويژه ميرزاي شيرازي.
3. المصلح الاسلامي، ص 39؛ اعيان الشيعه، علامه امين، ج 40، ص 75، دارالتعارف.
4. اعيان الشيعه، ج 40، ص 51.
5. اصول كافي، ثقة الاسلام كليني، ج 1، ص 31، دارالتعارف.
6. همان.
7. علامه امين ميگويد: در عراق گروهي اخباري بودند و ميگفتند ما نيازي به فراگرفتن علم اصول نداريم و با مراجعه به اخبار مشكلمان حل ميشود. از جمله در مسجد سهله كودكي ادرار كرد فردي از اخباريين ظرفي آب به روي نجس پاشيد و وقتي به او گفتم به جاي طهارت، بر نجاست افزودي. گفت: در اخبار چنين آمده است. اعيان الشيعه ج 40، ص 65.
8. فرائد الاصول، شيخ مرتضي انصاري، ج 1/327 مؤسسه نشر اسلامي، وابسته به جامعه مدرسين.
9. وسائل الشيعه، شيخ حر عاملي، ج 8، صص 10 و 11، داراحياء التراث العربي.
10. معالم الاصول، مقدمه كتابي است به نام معالم الدين و ملاذ المجتهدين، تأليف حسن بن شيخ زين الدين از علماي سنه يازدهم هجري (1011 ق)، ريحانة الادب، ج 3، ص 391.
11. «القوانين المحكمة في الاصول» كتابي است جامع در اصول فقه. تأليف ميرزا ابوالقاسم قمي، از فقهاي سنه سيزدهم هجري.
12. علامه امين در سال 1352 ق. براي زيارت امام رضا عليهالسلام و ديدار علما به ايران سفر كرده است. اين زمان معاصر بوده با رونق حوزه قم به سرپرستي آيتالله حاج شيخ عبدالكريم حائري، ايشان برنامهاي منظم براي تدريس و آزمون طلاب به اجرا گذاشت و امام امت نيز در اين راه با ايشان همراه بودند. و مراد از امام و رهبر مصلح، آيتالله حائري است.
13. آل عمران (3): 191.
14. سوره ملك (67): 15.
15. سوره جمعه (62): 10.