بايسته‏هاي تربيتي و آموزشي حوزه‏ها از نگاه علامه سيدمحسن امين - بایسته های تربیتی و آموزشی حوزه ها از نگاه علامه سید محسن امین نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

بایسته های تربیتی و آموزشی حوزه ها از نگاه علامه سید محسن امین - نسخه متنی

سید محمود رضوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بايسته‏هاي تربيتي و آموزشي حوزه‏ها از نگاه علامه سيدمحسن امين

سيدمحمود رضوي

مقدمه

اصلاح حوزه‏هاي علميه و بهسازي كتاب‏ها و شيوه‏هاي درسي، از گذشته تاكنون، دغدغه و آرزوي علماي بزرگ بوده و انديشمندانِ فرزانه براي اين امر راه حل‏ها و روش‏هاي گوناگوني ارايه كرده‏اند. كساني در حوزه‏هاي عراق و لبنان و ايران موفق شده‏اند به انديشه‏هاي خود (در مجموعه‏هاي محدود) جامه عمل بپوشانند و اسلام شناسان و عالمان فرزانه‏اي را تربيت كنند.

علامه سيدمحسن امين از نوآوراني بود كه هماره فكر اصلاح حوزه‏ها و بهسازي فرهنگ ديني از ذهنش دور نمي‏شد و از جواني تا پيري با موانع و مشكلاتي كه راه رشد حوزه‏ها را بسته بودند، مبارزه كرد و در اين راه اذيت و آزار فراواني را به جان خريد و با تبليغات، اقدامات پي‏گير و پشتكار ويژه، به بخشي از انديشه‏هاي اصلاحي خود دست يافت.

علامه امين، دست پرورده عالماني چون آخوند خراساني و شيخ الشريعه اصفهاني و سيداحمد كربلايي بود. اينان همگي از عالمان آرمان طلب و پرشور بودند و در مبارزه با نارسايي و پيوند دين و جامعه و احياي مسايل فراموش شده اسلام در جامعه، پيشتاز بودند.1

علامه امين، متأثر از انديشه‏هاي اصلاحي ميرزاي شيرازي بود كه زمان شناس بود و در تدريسِ دانش‏هاي ديني، طرح مسايل ضروري و مورد احتياج حوزه و جامعه را در اولويت داشت و اوقات طلاب را ارزش‏مندتر از آن مي‏دانست كه سال‏هاي طولاني صرف مسايل بي‏فايده گردد و استعدادهاي بي‏كران آنان در لابه‏لاي درس‏هاي غيرضروري و بي‏نظمي و نابساماني حوزه تلف شود.

او به همراه درس‏هاي اصول و فقه، به طلاب شور و حرارت انقلابي مي‏داد و آنان را به تحقيق و پژوهش مسايل مورد نياز جامعه تشويق مي‏كرد و همراه با خطبه‏هاي نهج‏البلاغه درس‏هاي دادگري و دفاع از فرو دستان و فروتني و مبارزه با بيگانگان را به آنان مي‏آموخت.2

علامه امين، پس از توشه برگرفتن از خرمن استادان بنام، به زادگاه خود باز گشت و مشعل اصلاح‏طلبي را بر افروخت. او مبارزه علمي با كژانديشي‏ها و باورها و رسوم ضد اسلامي (كه اختلاف را در بدنه جامعه لبنان و سوريه نهادينه و جان و روح جامعه را فلج كرده بود) را قدم اول شمرد و با نقد و بررسي فرهنگ ديني و آثار شوم كج فهمي و اختلاف ميان مسلمانان را، آشكار ساخت و نسل جوان را به بازگشت به قرآن و فرهنگ محمدي و علوي تشويق كرد. او معتقد بود بدخواهان از گذشته با نفوذ در مذهب اصيلِ علوي و به بيراهه بردن شعارها و آرمان‏هاي آن، فرهنگ اموي را جايگزين آن نموده تا آن را در ميان مسلمانان بدنام جلوه دهند.

علامه، در اين باره رساله‏اي به نام «تنزيه» نگاشت و در آن تحريف‏هايي كه در شعاير عاشورا رخ داده و آن را از حركتي استوار و ضداستبدادي به حركتي خواب‏آور و ركود آفرين تبديل كرده، جواب داده است. علاّمه، مراسمي چون قمه زني و رواج برخي سروده‏هاي دروغ و وهن‏آميز را به دور از روح عزاداري و احياي شعاير حسيني خواند و آن را نمونه‏اي از استفاده از ابزار باطل براي رواج حق خواند. وي براي به سامان آوردن شعارها و مراسمِ حسيني در سوريه و لبنان، فعاليت‏ها كرد.3

اصلاح حوزه‏هاي علمي

علامه، راه اصلاح فرهنگ ديني را تحول ژرف و دامنه‏دار در زمينه‏هاي آموزشي و پرورشي در حوزه‏هاي علميه مي‏دانست. او معتقد بود بايد مدرسه‏ها نظم و سامان يابند و بي‏برنامگي در آن زشت شمرده شود و افراد بي‏برنامه و اصلاح‏ناپذير كه تن به مسؤوليت و برنامه نمي‏دهند و يك طرفه از بودجه بيت‏المال استفاده مي‏برند و كاري بر دوش نمي‏گيرند، از سلك طلاب بيرون رفته و به كاري ديگر بپردازند و امكاناتِ حوزه، در خدمتِ خدمت گزاران به دين و مسلمانان به كار گرفته شود. استاد در شرح زندگي تحصيلي خود در حوزه نجف، به مشكلات و نارسايي‏هاي روش تحصيلي حوزه اشاره كرده است. از جمله:

1. نظارت نداشتن بر كيفيت درسي طلاب؛

2. تدريس برخي از استادان بي صلاحيت؛

3. نبود امتحان و آزمون سراسري؛

4. عدم استفاده از تعطيلات؛

5. تدريس مباحث و مسايل غيرضروري؛

6. تداخل مباحث كلامي در مباحث اصول؛

7. تطويل در مباحث اصول؛

8. بي توجهي به علم الحديث و نقد اسانيد و بسنده كردن به كارهاي گذشتگان؛

9. بي توجهي به ادبيات عرب و... .4

استاد، در پژوهشي ژرف ضمن بحث از ارزش دانش‏ها، به بررسي نارسايي در عرصه علوم اسلامي پرداخته و راه كارهايي را براي سامان بخشيدن به شيوه تحصيلي طلاب نشان داده است. گرچه اين نوشته، شيوه تحصيلي چند دهه پيش را نشان مي‏دهد و در آن سال‏ها برخي از آن كمبودها اصلاح شده و دست اندركاران حوزه نجف و قم گام‏هاي مثبتي را در بهسازي آموزشي طلاب برداشته‏اند، ولي از آن جا كه مطالب و پيشنهادهاي استاد، مقطعي نيست و همه زمان‏ها را در بر مي‏گيرد و جزوِ توصيه‏هاي ماندگار است، از اين رو گوشه‏هايي از آن را براي خوانندگان گرامي مجله يادآور مي‏شويم. اميد است اين نوشتار كمكي باشد براي بهره‏وري هر چه بيش‏تر حوزه‏هاي علميه و طلاب گرانقدر آن.

بدان برترين دانش‏ها كه شرف دانش به ارزشِ دانسته و فرجام و آثار آن بستگي دارد، برترين دانش، خداشناسي است؛ زيرا اين موضوع از برترين موضوعات است و بهترين نتيجه را در پي دارد. پس دانش فقه كه معيار شناخت دستورات و سبب جدا كردن حلال از حرام است. بسياري از روايت‏ها بر ارزش علم فقه، و منزلت بلند آن، به صراحت تأكيد كرده‏اند.5

شناخت روايت‏هاي پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله و اهل بيت عليهم‏السلام كه مدار فقه بر آن‏ها بستگي دارد، نيز در زمره دانش فقه است. در برخي روايات آمده كه شناخت يك روايت در موضوع شناخت حلال از حرام بر همه دنيا برتري دارد.6

مقدمات دانشِ فقه چونان مسايل اصول، درايت، رجال، تفسير، نحو، صرف، اصول و لغت‏شناسي، فضيلت برابر با دانش فقه را دارا هستند. روشن است كه ارزش دانش مقدمي بستگي به ميزان كاربرد آن در دانش فقه دارد. پس جوينده دانش بايد از دانش‏هاي مقدماتي به قدر نياز بهره گيرد و اگر از آن تجاوز كرد، لغو و بيهوده بوده و چه بسيار سبب از دست رفتن برخي از دانش‏هاي واجب شده و حرام خواهد بود، چنان كه كوتاهي در آن، هدف را تباه مي‏سازد.

افراط و تفريط‏هاي آموزشي

در روزگار ما، بلكه از روزگاران دراز، طلاب علوم ديني در آموزش، افراط و تفريط دارند؛ برخي از آن‏ها در كسب دانشِ اصول فقه يكسويه مي‏روند و همه دوران زندگي را در اين راه تلف مي‏سازند.

كند و كاو در اين دانش، آنان را از فقه، درايت، رجال، تفسير قرآن و مطالعه كتاب‏هاي روايي و تفسير آن و ديگر مسايلي كه فقيه از شناخت آن ناگزير است، باز مي‏دارد. اين افراد، زمان درازي را در مسايل بي‏فايده و يا كم فايده به كار مي‏گيرند.

از جمله بحث از تعريف علوم و بحث از تحرير محل نزاع كه ماه‏ها و گاه سال‏ها وقت خود را صرف تحقيق در آن مي‏كنند. مثلاً در تعريف بيع بحث مي‏كنند:

مبادله مال به مال است سپس در محدوده و موارد صدق آن (طرد و عكس) آن سخن مي‏گويند. كه مثلا بيع اجاره را نيز در برمي‏گيرد. برخي از آنان قيدي را بر اين تعريف مي‏افزايند كه اين خود بر دامنه مشكل مي‏افزايد و نيز در بحث ضدّ از اين گفت‏وگو مي‏كنند كه نزاع در ضدّ عام است يا خاص. براي هر يك شواهدي مي‏آورند و بر يكديگر اشكال مي‏گيرند و نيز ماه‏ها در دليل انسداد سخن مي‏گويند با آن كه به اتفاق همگان نيازي به آن نيست.

اولين كسي كه به نارسايي اين پژوهش‏ها در روزگار ما توجه كرد استاد ما شيخ ملاكاظم خراساني قدس‏سره بود. وي در تعريف موضوعات به اين بسنده كرد:

تعريف لفظي است، مانند گفتار لغت شناسان: «سعدانه»: نام گياهي است.

آخوند با اين روش، فرصت‏هاي تحصيلي بسياري را براي طلاب آزاد كرده است. از اين رو، آخوند خراساني طي دو سال علم اصول را از اول تا آخر به انجام مي‏رساند. و حال آن كه اساتيد ديگر در چند برابر اين زمان تمام نمي‏كردند.

برخي از طلاب در آموختن اصول فقه كوتاهي مي‏كنند و به اتقان وقوت آن را پي نمي‏گيرند؛ با اين كه علم اصول سنگ‏زيرين استنباط فروع فقهي است. گروهي كه توانايي فرا گرفتن آن را نداشتند، گمان مي‏كردند، درست مي‏روند و چون كتاب و سنت به زبان عربي است و آنان نيز عربند، دريافت دستورات ديني برايشان آسان است و زياد نياز به علم اصول ندارند.7 ريشه اين گريز، ناتواني اين گروه از فهم اصول است، چه آنان از اين كه ايشان را به ناتواني و بي‏سوادي متهم كنند، خرسند نبوده و يكسره ارزش دانش اصول را انكار مي‏كنند.

جايگاه ادبيات عرب

از موارد تفريط طلاب، كوتاهي آنان در يادگيري علوم عربي است. اين مسأله بويژه براي غير عرب زبانان از اهميت بيش‏تر برخوردار است؛ ادبيات عرب در استنباط كتاب و سنت نقش زير بنايي دارد.

فهم احكام از كتاب و سنت براي فقيه، بدون تبحّر در ادبيات عرب و آگاهي از موارد استعمال الفاظ در گفت و گوها و موارد كاربرد مجاز و استعارات عربي، ممكن نيست.

بسياري از عجم‏ها نمي‏توانند به درستي به عربي سخن بگويند. اين ناتواني سبب مي‏شود در وادي تحريف و تصحيف، و دگرگوني و اشتباه بيفتد و كلام گوينده را بر غير مقصود حمل كنند. تقصير و كوتاهي عرب زبانان نيز (جز در موارد اندك) كم‏تر از عجم‏ها نيست، ولي عجم‏ها بيش از عرب‏ها نيازمند پژوهش در ادبيات عرب و توجه به استعمالات عرب‏اند، تا امكان فهم كتاب و سنت به شايستگي برايشان فراهم گردد.

برخي از عالمان بزرگ به درستي نمي‏توانند نماز را با قرائت به جا آورند و توانايي ادا كردن حروف از مخارج و بسترهاي صحيح آن را ندارند. اين پديده در دوره‏هاي اخير بيش‏تر رواج يافته است.

با نگاه به گذشته مي‏يابيم، بسياري از علماي ژرف نگر و محقق (از شيعه و سني) از ميان عجم‏ها برخاسته‏اند و آنان در پردازش و اتقانِ ادبياتِ عرب (صرف و نحو و فصاحت و بلاغت و بديع و...) استوار كار بودند و آثار و تأليفات آنان گواه آن است. اين نشانگر آن است كه كم كاري، ويژه دوران‏هاي اخير است و ربطي به عرب و عجم ندارد. از جمله، شيخ مرتضي انصاري، استاد پژوهشگران و نوآور تحقيقات فراوان در دانش اصول، كه گفته مي‏شود:براي شناخت ادبيات عرب مواظبت بسيار مي‏كرد.بلكه گفته مي‏شود: او بر خواندن الفيه ابن مالك مواظبت كامل داشت. و برخي مبالغه كرده و مي‏گويند: هر روز پس از نماز صبح، الفيه مي‏خواند و آن را جزو تعقيبات نماز قرار داده بود!!

شيخ، با همه شخصيت و توجه به ادبيات عرب، بر استعمال و موارد كاربرد الفاظ عرب چيره نيست. وي در شرح حديث «الناس في سعةٍ لايعلمون» در باب برائت آورده است:

يكي از احتمالات آن است كه ما مصدريه ظرفيه باشد و «سعةٍ» داراي تنوين و غير مضاف. معنا چنين مي‏شود:

الناس في سعةٍ ماداموا لايعلمون8.

مردم در وسعت و آزادي‏اند تا وقتي كه نمي‏دانند.

با آن كه انسان آشناي به روش استعمالات عرب يقين دارد اين كاربرد درست نيست. و اگر مقصود اين باشد، بايد گفته شود: «الناس في سعةٍ ما لم يعلموا»

از ديگر موارد اشتباه در شيوه استعمال عرب فهم اين عبارت است:

ويستحبُّ الحج كل عام لاهل الجِدَه.9

براي توانگران، هر سال حج مستحب است.

گويند يكي از علما گمان داشت «الجده» همان شهر معروف حجاز در كنار درياي سرخ است و از اين كه، اين دستور، ويژه آنان باشد در شگفت شد. برخي از حاضرين به او توجه دادند كه عبارت جِدَه: به كسر جيم و فتح دال است، «يعني توانمند» و سبب اشتباهش آن بود كه «ال» بر اعلام مرتجل داخل نمي‏شود.

و حكايت مي‏شود كه طلبه‏اي كلمه «اسد» در عبارت زير:

إنَّ في المسألة اقوالاً اسدها كذا...

را به تخفيف خواند و گمان كرد اسد به معني شير است. و گفت: اين قول به جهت قوت آن، شير گفتارست. با اين كه اسدّ به تشديد خوانده مي‏شود «يعني استوارترين آن».

برخي براي فهم يك كلمه به كتاب‏هاي لغت مراجعه و آن را برخلاف معناي خود تفسير مي‏كند. مثلاً در بحث از برخي آشاميدني‏ها و خوردني‏ها وارد شده:

ان الشراب الفلاني يتَّخذُ من الذُّرة.

فلان آشاميدني از ذرت گرفته مي‏شود.

برخي بر اثر ناآشنايي، در حاشيه كتاب از قاموس اللغة نقل كرده كه:

الذرة: النحلة الصغيرة.

ذرّه: مورچه كوچك است.

روشن است كه اين اشتباه در فهم، معنا را به انحراف مي‏كشاند، وي هم‏چنين معناي لفظ «درابزين» در سخن شهيد ثاني در منية المريد في آداب المفيد و المستفيد

لاينبغي للطالب أنْ يتكي في مجلس الدرس علي درابزين او نحوه.

براي طالب علم سزاوار نيست كه در مجلس درس بر نرده و همانند آن تكيه كند.

را نفهميده و در حاشيه خود نوشته به كتاب‏هاي لغت مراجعه كرده و ذكري از آن نيافتم.

سامان دادن متون درسي

از امور زيان آور، تهذيب نشدن كتاب‏هاي درسي است. تصحيح نشدن عبارت‏ها، حذف نكردن زوايد و حذف نشدن مطالب مربوط به دانش‏هاي ديگر. علومي كه طلبه هنوز آن را نخوانده و يا نخواهد خواند. و نيز ضرورت دارد عبارت‏هاي مشكل، كه بر بسياري از اساتيد نيز پنهان مانده و جز افراد اندك آن را در نمي‏يابند، روشن بايستي و شرح گردد.

«شرح القطر» در علم نحو با اين كه از بهترين كتاب‏ها با روشن‏ترين عبارت‏ها و بيش‏ترين فايده را دارد، مؤلف در آغاز كتاب خود مي‏گويد: «لفظ» جنس بعيد و «قول» جنس قريب و كاربرد اجناس بعيد در تعاريف نزد اهل نظر نيكو نيست. مسأله جنس بعيد و قريب از علم منطق است چه طور آن را مي‏توان در كتابي آورد كه نوآموزان علم نحو آن را در دست دارند؟! آن را استاد نمي‏فهمد چه رسد به نوآموز!

نگاهي به كتاب‏هاي اصول فقه

كتاب‏هاي متداول اصول فقه مانند: معالم10 و قوانين11 و رسائل و كفايه نيز نيازمند تهذيب‏اند.

1. معالم الاصول

با اين كه نويسنده آن سخنور اصوليين است و طلاب بهره شاياني از اين كتاب مي‏برند، در عين حال، پس از معالم، انديشه‏هاي اصولي، فراوان گسترش يافت و متأخرانِ از صاحب معالم به مسايل ارزش‏مندي دست يافتند كه مؤلف معالم بدان توجه نداده بود، لذا ضرورت دارد مسايل جديد و نو بدان اضافه گردد و مسايل غير لازم از آن پيراسته شود.

2. قوانين

اين كتاب بر اثر مشكل بودن عبارت‏ها شايسته تدريس نيست و نيازمند پيرايش است.

3. رسائل

با آن كه نويسنده‏اش دانش بسياري را در تأليف كتاب به كار برده است و مسايل مهمي از اصول را پژوهش و به حد كافي شرح كرده است و در كار خود پيش گام است، باز نيازمند تهذيب است، بايستي برخي از دراز گويي‏ها مانند: دليل انسداد و مانند آن حذف و يا كوتاه شود و عبارت‏هاي پيچيده آن شرح شود.

4. كفاية الاصول

با اين كه مؤلفش كاري مهم انجام داده و بسياري از عبارت‏هاي غيرلازم را حذف و مسايل اصولي را تنقيح كرده است، باز عبارت‏هاي كفايه پيچيده و نيازمند اصلاح است.

در يك كلام، اين نويسندگان (كه خداوند تلاششان را جزا دهد)، در پژوهشِ موضوعات اصولي نهايت كوشش را انجام داده و به نسل‏هاي پي آمده فايده بسيار رساندند و در اين راه كوتاهي نكردند، امّا يك دانشمند هر چند برجسته باشد ضرورت دارد پس از او نوشته‏هايش نقد و تصحيح گردد؛ زيرا نويسنده فرصت ندارد كه همه خواسته‏هاي خود را بنگارد، در اين وقت اگر نوشته وي بتواند زمينه را براي پيامدگان فراهم آورد و دشواري‏هاي موضوع را براي آنان بگشايد، متأخران به آساني خواهند توانست مسايل مورد نياز را به آن بيفزايند، مسايل غير ضروري را حذف كنند، عبارت‏هاي رسا و روشن‏تر را جايگزين عبارت‏هاي دشوار سازند و آن را مرتب كنند. پس سزاوار است متأخران به پيراسته كردن عبارت‏هاي قدما توجه كنند نه آن كه وقت خود را در نوشتن حاشيه و شروحي كه از متن كتاب روشن‏تر نيست، به كار گيرند و در نهايت طلاب را در دشواري‏هايي كه مانع بهره‏برداري درست از مطالب علمي است گرفتار كنند. حاشيه‏اي كه طلاب را به جاي فهم و استفاده، در پيچ و خم عبارت‏ها گرفتار ساخته و آنان را از هدف اصلي دور مي‏سازد.

پيشنهاد

در ديدگاهِ من و در نظر هر آگاه منصف، بايسته است كتاب‏هاي سودمندتر براي تدريس، جايگزين كتاب‏هاي نامبرده گردد. بايد كميته‏اي از فضلا و كارشناسان ادبيات عرب تشكيل شود و در هر دانشي سه كتاب تدوين و مقرر كنند. مختصر و متوسط و مفصل. اين سه كتاب از كتاب‏هاي مشهور گزينش شده و محور تدريس در حوزه [نجف اشرف] قرار گرفته و ديگر حوزه‏ها در ساير كشورها آن را دنبال كنند تا نظام يكسان آموزشي بر حوزه‏ها سايه افكند. البته اين برنامه‏هاي درسي بايد پيشاپيش به تأييد علماي بزرگ برسد. در مورد كتاب‏هاي مشهور (مانند: قوانين و مطول و...) نيز مقرر گردد كه بي استفاده نمانند و در موارد ضروري به عنوان مرجع به آن‏ها مراجعه گردد.

ضرورت نظم در حوزه‏ها

از امور زيان باري كه بايد بدان توجه داد، (گرچه خارج از بحث ماست) نابساماني و بي نظمي است كه بر حوزه نجف سايه افكنده است؛ دانش‏جو به دلخواه هر درسي را بر مي‏گزيند و هر كتابي را كه لازم ديد مي‏خواند و هر استاد مورد پسند را بر مي‏گزيند و برنامه مرتبي او را ملزم به پذيرش آن نمي‏كند. به طور كلي براي طلاب (نجف) ميزان و معياري در برنامه درسي وجود ندارد، تا بر اساس مراحل زمان بندي شده درس بخوانند. همان عادات و شيوه‏هاي گذشتگان دنبال مي‏شود.

اين بي برنامگي سبب مي‏شود كه بيش‏تر طلاب (با وجود رنج فراوان) از دانش، بهره شايان نبرند، در حالي كه با برنامه‏ريزي درست و نظارت بر اوقات و برنامه‏هاي درسي، همگان مي‏توانند چندين برابر وضع موجود بهره گيرند و مردم نيز از آنان چندين برابر استفاده كنند، بر اين اساس ضرورت دارد بزرگان حوزه و افراد صاحب نفوذ برنامه‏اي مرتب بريزند و طلبه به پيروي از آن ملزم گردد و در صورت سرپيچي از برنامه درسي و نظم گريزي، اخراج شود، تا در نهايت، بي‏برنامگي به وقت و عمر طلاب زيان نرساند و زيان آن بيش‏تر از سود آن نباشد، و امت اسلامي (كه بار مالي حوزه‏ها بر دوش آن‏هاست) بيش از اين دچار خسارت نگردد.

ضرورت امتحان

ضرورت دارد طلاب در آغاز سال تحصيلي آزمون شوند و پس از آن درس‏هاي متناسب با ايشان تنظيم گردد و سپس، در آخر سال تحصيلي از ايشان امتحان به عمل آيد تا پس از قبولي بتواند از كتابي به كتاب ديگر منتقل شوند و در صورت مردودي، كتاب پيشين را دوباره بخوانند. درست مانند برنامه‏اي كه امام مصلح12 در حوزه قم اجرا مي‏كند.و گرنه اين كاروان تا قيامت به منزل نمي‏رسد و علوم ديني بر اثر بي‏نظمي، در خطر نابودي قرار مي‏گيرد. به ويژه در اين روزگار، كه بر هيچ كس پنهان نيست.

ضرورت درس اخلاق

از ديگر امور زيان بخش نبود درس اخلاق و آداب تعليم و تربيت (كه مدار همه دانش‏ها بر آن استوار است) در حوزه هاست ؛ چه علوم ديني هر چه بيش‏تر تحصيل شود، بدون دانش اخلاق، سودمند نيست.

بر اين اساس، ضرورت دارد تدريس دانش اخلاق‏و شناخت ارزش‏ها و رسوم تعليم و تربيت اجباري گردد و همگان ملزم باشند كتاب‏هايي مانند: «المنية المريد» (نوشته شهيد ثاني) را بخوانند يا كتاب ديگري را در دستور كار قرار دهند. كتاب‏هاي سودمندي در علم اخلاق و آداب تربيت نوشته شود و تدريس آن براي طلاب اجباري گردد تا سرشت طلاب بر آموزه‏هاي سودمند آن مأنوس شود و افراد خود را به كمالات فاضله بيارايند. در پرتو اجراي اين شرايط و ويژگي‏هاست كه امت اسلامي از دانش و اخلاقِ طلاب به نيكي استفاده خواهند برد.

نگاهي به جايگاه علوم

دانستي كه برترين دانش‏ها پس از علم توحيد، دانش فقه است. مراد از علم فقه: «شناخت آگاهانه و از روي اجتهاد دستورات دين است» ظاهر فقه و تفقه در دين نيز همين است. چه بسا بگوييم تفقه در دين، شناخت از روي تقليد احكام دين را در برگيرد، زيرا اين نيز راهي براي آگاهي به فهم احكام دين است. ترديدي در ارزش آن نيست، ولي جايگاه آن به درجه شناخت آگاهانه احكام دين از روي دليل و روش استنباطي احكام ندارد. اين كار هم مشكل‏تر و سود آن به مراتب بيش‏تر است و قوام پاسداري از شريعت و ايستادگي ستون دين بر شناخت آگاهانه و از روي اجتهاد دين استوار است. اجتهاد، اصل و تقليد فرع آن است.

پس دانش فقه و آگاهيِ به مكتب و شريعت، برترين دانش‏هاست. اما ديگر دانش‏ها مانند: رياضيات و پزشكي و هندسه و كيهان‏شناسي و جغرافيا و تاريخ و فن شعر و... ارزش آن بستگي به سرانجام و فوايدي دارد كه از آن به دست مي‏آيد.

1. برخي از اين دانش‏ها وسيله است براي شناسايي دانش‏هاي شريف‏تر و سبب نيرو و افزوني مهارت مي‏گردد. به اين جهت ارزش مقدمي دارد و اصل دانش بستگي به آن ندارد و تحصيل آن ارزش دارد. مانند: شناخت انواع شعر و شناخت كلام عرب كه ما را در فهم كتاب و سنت كمك مي‏كند و شايسته نيست براي فقيه كه از كندو كاو در ادبيات عرب غفلت كند، بلكه بايد با آن دَم‏ساز شود. بويژه در روزهاي فراغت و كسالت و خستگي روح، خود را با شعر و فنون ادب شاداب كند و مجالس انس خود را با آن طراوت بخشد، ولي مباشرت ادبيات عرب چنان او را به خود مشغول نسازد كه علوم مهم‏تر از دستش برود و اصل، فداي فرع گردد. و نيز به گفتار كساني كه طلاب را از ادبيات و شعر پرهيز داده و يا آن را زيان بخش مي‏شمرند توجه نكند، زيرا بي‏توجهي آنان به ادبيات و فنون ادبي از ناداني و ناتواني سرچشمه مي‏گيرد و مردم، دشمن چيزهايي هستند كه نمي‏دانند وچه بسا مبارزه با ادب دوستان و هنرشناسان از حسادت است.

2. برخي از دانش‏ها در بردارنده ارزش‏هاي دنيوي‏اند. مانند:

الف) رياضيات كه مربوط به علم معاش است و گاهي فقيه در برخي از ابواب فقه از حساب و آمار كمك مي‏گيرد، بويژه در تقسيم ارث.

ب) و نيز دانش هندسه كه از آن در ساختن ساختمان و تعيين مساحت زمين و در ديگر امور فراواني كه به معيشت و بهبود زندگاني بستگي دارد، استفاده مي‏شود. و گاه طالب دين در شناختِ كُر در شكل‏هاي گوناگون آن از هندسه كمك مي‏گيرد و ديگر چيزها.

ج) دانش پزشكي از علوم با ارزشي است كه سلامتي بدن به آن وابسته است.

د) دانش هيأت و كيهان‏شناسي در شناخت قبله و اوقات نماز سودمند است و نيز به اين دانش براي شناخت شگفتي‏هاي آفرينش و قدرت خداوند استدلال مي‏شود. گفته شده است: آيه شريفه:

«و يتفكرون في خلق السموات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا»13

برارزش دانش كيهان‏شناسي دلالت دارد.

ه··) دانش تاريخ ما را به سرگذشت پيشينيان و كارهاي نيك و بد آنان آگاه مي‏كند، تا در كارهاي نيك و شايسته از آنان الگو گيريم و از كارهاي زيان بار بپرهيزيم و گاه فقيه از دانش تاريخ براي شناخت سرزمين‏هاي مفتوح العنوه و زمين‏هايي كه با جنگ و يا صلح گشوده شده‏اند، سود مي‏برد.

و) دانش جغرافيا مانند تاريخ، فوايد بسيار دارد.

ز) دانش عروض، وسيله شناخت شعر است.

امّا دانش‏هايي كه به صنعت بر مي‏گردد، آگاهي از آن، واجب كفايي است و با وجود كساني كه نيازهاي عمومي را برآورده كنند، باز شناخت آن براي همگان ارزش‏مند است. بويژه در اين دوره كه صنايع پيشرفت كرده است بر مسلمانان لازم است كه از ديگر ملت‏ها در ياد گرفتن صنايعي كه زندگي آنان به آن بستگي دارد، سرمشق بگيرند و به دور از ذلت و ناداري، عزت‏مندانه دانش و صنعت بياموزند و سربار و نيازمند ديگران نباشند.

اسلام دين پاكي و راستي است و قرآن مردم را به كسب دانش و استقلال اقتصادي و صنعتي فرا خوانده است:

«هوالذي جعل لكم الارض ذَلُولاً فامشوا في مناكبها و كلوا من رزقه»14

اوست كسي كه زمين را براي شما رام گردانيد پس در فراخناي آن رهسپار شويد و از روزي خدا بخوريد.

«فاذا قضيت الصلوة فانتشروا في الارض و ابتغوا من فضل اللّه‏»15

و چون نماز گزارده شد در روي زمين پراكنده گرديد و فضل خدا را جويا شويد.

سنت پاك نيز مسلمانان را به تلاش در پي كسب روزي و دوري از بيكاري و كسالت فرمان مي‏دهد. و از مهم‏ترين ابزار تلاش در راه روزي و معيشت، يادگرفتن فنون و صنعت است. و كسب صنعت با زهد در دنيا و نكوهش دنيا، منافاتي ندارد؛ زيرا مقصود از دنياي مذموم و بد، هلاكت در راه دنيا و پيش داشتن آن بر آخرت است و گرنه دنيا مقدمه و مزرعه آخرت است و مي‏توان آن را وسيله رسيدن به آخرت قرار داد.

ح) زبان‏هاي بيگانه، شناخت لغات و زبان‏هاي اجنبي و ديگر دست آوردهاي بشري نيز ارزش‏مند و واجب كفايي است. تنها عوارض و پيامدهاي ناپسند جانبي، آن را حرام مي‏كند. همانند آن كه اين علوم در مدارسي كه مبشران مسيحي براي گمراه كردن مسلمانان داير كرده و يا مدارسي كه آموزه‏هاي آن، انسان را به الحاد و بي‏ديني مي‏كشاند، آموخته شود.


1. مجله حوزه «المصلح الاسلامي السيد محسن الامين» ص 33، بخش فرهنگي سفارت جمهوري اسلامي دمشق.

2. مجله حوزه شماره 51-50، ويژه ميرزاي شيرازي.

3. المصلح الاسلامي، ص 39؛ اعيان الشيعه، علامه امين، ج 40، ص 75، دارالتعارف.

4. اعيان الشيعه، ج 40، ص 51.

5. اصول كافي، ثقة الاسلام كليني، ج 1، ص 31، دارالتعارف.

6. همان.

7. علامه امين مي‏گويد: در عراق گروهي اخباري بودند و مي‏گفتند ما نيازي به فراگرفتن علم اصول نداريم و با مراجعه به اخبار مشكلمان حل مي‏شود. از جمله در مسجد سهله كودكي ادرار كرد فردي از اخباريين ظرفي آب به روي نجس پاشيد و وقتي به او گفتم به جاي طهارت، بر نجاست افزودي. گفت: در اخبار چنين آمده است. اعيان الشيعه ج 40، ص 65.

8. فرائد الاصول، شيخ مرتضي انصاري، ج 1/327 مؤسسه نشر اسلامي، وابسته به جامعه مدرسين.

9. وسائل الشيعه، شيخ حر عاملي، ج 8، صص 10 و 11، داراحياء التراث العربي.

10. معالم الاصول، مقدمه كتابي است به نام معالم الدين و ملاذ المجتهدين، تأليف حسن بن شيخ زين الدين از علماي سنه يازدهم هجري (1011 ق)، ريحانة الادب، ج 3، ص 391.

11. «القوانين المحكمة في الاصول» كتابي است جامع در اصول فقه. تأليف ميرزا ابوالقاسم قمي، از فقهاي سنه سيزدهم هجري.

12. علامه امين در سال 1352 ق. براي زيارت امام رضا عليه‏السلام و ديدار علما به ايران سفر كرده است. اين زمان معاصر بوده با رونق حوزه قم به سرپرستي آيت‏الله حاج شيخ عبدالكريم حائري، ايشان برنامه‏اي منظم براي تدريس و آزمون طلاب به اجرا گذاشت و امام امت نيز در اين راه با ايشان همراه بودند. و مراد از امام و رهبر مصلح، آيت‏الله حائري است.

13. آل عمران (3): 191.

14. سوره ملك (67): 15.

15. سوره جمعه (62): 10.

/ 1