هدف هاى اخوان الصفا دينى و سياسى بود. دشمنانشان از روى خشم و انكار در آن ها نگريسته اند و ايشان را خارج از دين اسلام پنداشته و دربارهءشان با نهايت سخت دلى قضاوت كرده اند. ابوسليمان محمد بن بهرام منطقى سجستانى(قرن چهارم هجرى) گويد:اينان(اخوان) پندارند كه مى توانند فلسفه را, يعنى علم نجوم را و فلكيات و مقادير و مجسطى و آثار طبيعت و موسيقى كه معرفت نغمه ها و ايقاعات و نقرات و اوزان است و منطق كه سنجش آرااست به وسيلهء نسبت ها و كميت ها با شريعت بياميزند و اين را به فلسفه پيونددهند. با اين كه اين كارى است ناشدنى, به راستى اخوان الصفا را چگونه ميسرشود كه از جانب خود مرامى پى افكنند كه حقايق فلسفه و قوانين شريعت را در يك جا گردكرده باشد. از اين طايفه كه بگذريم طوايف ديگر هم هستند كه چنين مقاصدى دارند. چون عزيمت جوانان, و كيمياگران و طلسم بندان و ساحران و غيب گويان. بدين طريق سجستانى كار اخوان را بى ارج شمرده و دليلش اين است كه دين از جانب خدا است, و فلسفه را در آن مجال چند1چون نيست. از اين رو است كه او اخوان را از زمرهء شعبده بازان و كافران دانسته است.10 ابوحيان توحيدى ـ ضمن اين كه مخالف اخوان است ـ در شرح هدف هايشان چنين گويد: اين گروه به محبت و صفا و صداقت و قدس و طهارت و نيك خواهى به سرمى برند. مذهبى پديدآورده اند و پندارند كه بدان وسيله به خشنودى خدا رسيده اند, زيرا معتقدند كه دين را با نادانى ها چركين كرده و به گمراهى ها آميخته اند و ديگر براى شست و شو و تطهيرآن, جز فلسفه راهى نيست, زيرا فلسفه حاوى حكمت اعتقادى و مصلحت اجتهادى است و معتقدند كه اگر فلسفهء يونانى و شريعت اسلامى را به هم بياميزند نهايت كمال حاصل خواهدشد.11 اخوان معتقدند كه فلسفه, فوق شريعت است و فضائل فلسفى, فوق فضائل شرعى است. و جاويدانى همراه با سعادت, از آن فلاسفه است, كه سعادت سعادت عقلى است. اخوان بدين گونه قصد آن داشتند كه شريعت را با فلسفه تطهير كنند يعنى دين را به ميزان فلسفه بسنجند و از اين راه, به يك انقلاب فكرى ـ كه موافق آراى غلات شيعه باشد ـ برسند. و از آن جا به يك انقلاب سياسى. و ما اين صدا را در فلسفهء ابن رشد مى بينيم. ما اين سخنان را درتاريخ فلسفه در جهان اسلام از حناالفاخورى و خليل الجر مى خوانيم و آن ها در پى آن گفته اند:چون به تتبع در رساله هاى اخوان الصفا پردازيم, بدين نكته واقف مى شويم كه: اخوان, مردم را به تشكيل دولتى جديد مبتنى بر اساس جديد دعوت مى كنند و مى كوشند تا دين را به صورت خاصى به وسيلهء فلسفه توجيه كنند. هدف اخوان, در درجهء اول, يك هدف سياسى محض است. و روش پنهان كارى سخت و هراس فراوان و تقيه شگفتى كه در پيش گرفتند, روش اسماعيليه را به يادمىآورد. هدف هاى سياسى ايشان از برخى مطالا رساله ها روشن مى شود. در كتاب تاريخ فلسفه در جهان اسلام, از رسائل اخوان الصفا چنين مثالآورده است: اى برادر نيكوكار مهربان, خدا تو را و ما را به روحى از جانب خود يارى كند. مى بينيم كه دولت بدكاران سخت نيروگرفته و قدرتشان هويدا گشته, كردارهاشان در اين عصر در جهان پراكنده شده است و چون به نهايت افزونى خود رسند, انحطاط و نقصان از پى در خواهد آمد, و بدان كه دولت و ملك در هر روزگار و زمان و دور و قرانى, از مردمى به مردم ديگر, و از خاندانى به خاندان ديگر و از ديارى به ديار ديگر افتد, و بدان اى برادر كه دولت اهل خير, نخستين بار از جمعى از علما و حكما و برگزيدگان و فضلا پديد خواهد آمد مردانى كه داراى انديشهء واحد و مذهب واحد و دين واحدند, و ميان خود عهدى بندند كه بيهوده ستيزه نكنند و ازيارى يكديگر باز نايستند و در اعمال و آرائشان چون يك تن واحد باشند. در اين گفتار, دليل بارزى است بر هدف سياسى ايشان و بر اين اعتقاد كه آن ساعت كه تخت عباسى را فرو كوبند و انقلابى همه جانبه برپا سازند فرارسيده است. بدين طريق آشكار مى شود كه اخوان از طريق توجيه جديد دين, سياست تازه اى را پيش گرفته بودند. دينشان فلسفى و عقلى بود و مى خواستند دين را به نيروى فلسفه و علوم طبيعى تفسير كنند. هر چيز را به طبيعت باز گرداندند و هر امرى از امور دين را در نظر ايشان معناى خاصى بود. بنابراين بايد گفت: دين ايشان الهى ـ مادى و تشيع ايشان آشكار و تصوف ايشان عقلى است.12 هدف اخوان الصفا ايجاد اتحاد و ائتلاف بين تمام افراد جامعهء خود و گردآوردن آن ها تحت يك پرچم واحدبوده و پاك ساختن دين به مدد فلسفه است و براى نيل به كمال و به دستآوردن رضاى حق. البته اصلاح اخلاقى, تنها هدف آن ها نبود. اخوان الصفا چندبار در رسائل خويش به برپايى حكومت دنيوى كه عدالت بر آن حاكم باشد و خيرعموميت يابد فرا خوانده اند.
پنهان كارى
اخوان الصفا براى تحقق بخشيدن به هدف هاى خود راه پنهان كارى برگزيدند, به همين علت, حقيقت امر و حقيقت آرا و هدف خود را از ديگران پوشيده مى داشتند و بيش تر به رموز مى پرداختند.رساله هاى خود را بر مبنايى علمى تاليف كردند و از فلسفه به همان مفهوم عام قديم خود سخن مى گفتند, بدين طريق كه: مباحث را به صورت درس هاى پى در پى و متصل درمىآوردند و آراى خود را در طى آن بيان مى كردند. تعاليم مخصوص خود را در همه جا در ضمن مباحث, پراكنده مى ساختند و همهء اين ها را با مهارت خاص خود به انجام مى رسانيدند.در مطاوى سخنانشان به پيروان خود توصيه مى كردند تا در نگهدارى و تعليم آن رساله ها سخت گير باشند. نيز از جنبهء رمزى اقوال خود ايشان را آگاه مى كردند. و فراوان ديده مى شود كه رسالهء خود را بدين عبارت ها پايان داده اند: اى برادر! خدا تو را در فهم اين اشارات لطيف و اسرار خفى موفق كناد, و تو را و ما را و همهء برادران را در هر زمان و در هر جا كه هستند به درك آن توفيق دهاد. رسالهء هشتم ازرسائل جسمانيهء طبيعيه را بدين عبارت به پايان مىآورند: بدان اى برادر كه ما در اين رساله, غرض مطلوب خويش را بيان كرديم. به ما بدگمان مشو, و اين رساله را بازيچهء اطفال, يا خرافه سرايى اخوان به حساب مياور, كه عادت ما بر اين است كه حقايق را در الفاظ و عبارات و اشارات بپوشيم, تا ما را از كارى كه داريم باز ندارد.13