بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید حجة الاسلام والمسلمين محمد تقي رهبر در بخش پيشين مقاله گفتيم: «عدالت آرمان فطري همه انسان هاست و رسالت داران توحيد برانگيخته شده اند تا عدل و قسط را حاكم سازند:سرنوشت عدالت همواره دستخوش بحران بوده و بشر از ستم و تبعيض رنج مي برده است امروزه نيز بيش از هر زمان با اين سرنوشت تلخ رو به رو است.ما كه به ارزش هاي اسلامي مي انديشيم و آن را محور حركت هاي خود قرار داده ايم، نتوانسته ايم چنان كه شايسته و در حد انتظار است، مجري عدالت باشيم و هنوز در مراحل نخستين آن را مي سپريم و تا كعبه مقصود راه درازي در پيش داريم كه براي همايش آن بايد كمر همّت ببنديم...».حال سخن از اين است كه استقرار عدالت در عرصه عمل نه تنها يك صدفه و اتفاق نيست كه در نظام علت ها جايگاهي ندارد، بلكه با آرمانگرايي محض و بحث و مذاكره نيز نمي توان بدان دست يافت، عدالت نيز مانند هر پديده ديگر جهان، اصول و آييني دارد و عناصر و نظامنامه خاص خود را مي طلبد و تابع سنن و قوانيني است كه آفريدگار در نظام تكوين و تشريع اين جهان تعبيه نموده و راه دستيابي به آن را از طريق عقل و شرع و رهبري پيامبران به بشر آموخته است. پيش از آن كه عناصر و اصول بنيادين اجتماعي را بنگريم لازم است كه مفهوم عدالت را تبيين و تفسير كنيم. هرچند مفهوم بسيط عدل را به دليل آشنايي آن با افكار عموم نياز به شرح و بيان ندارد، اما تأمّل در ابعاد عدل و دقت در تفاسير و تعاريفي كه از آن شده ضرورتي است كه مي تواند ما را به حقيقت و ژرفاي اين عناصر حياتي در زندگي فردي و جمعي (انسان) نزديك تر سازد.
عدل اخلاقي و عدالت اجتماعي
عدل، به معناي عام يعني تعادل و توازن و تساوي، كه عنايت بدين مفهوم، در حقيقت «اصلي» است كه در كل جهان آفرينش و از ذره تا كهكشان را در بر مي گيرد: «بالعدل قامت السّموات والأرض». اما در مورد انسان، عدل دو چهره دارد: فردي و اجتماعي. يا عدل اخلاق و عدل اجتماع؛ هرچند اين دو در عمل تفكيك ناپذيرند و عدل اخلاق يكي از مباني عدل در اجتماع است.عدل اخلاق: علماي علم اخلاق در تعريف عدل گفته اند: «انقياد عقل عملي در برابر قوه عاقله و تبعيّت از آن در همه تصرفات و اعمال و حركات خود يا مهار كردن غضب و شهوت تحت هدايت عقل و شرع و به عبارتي ديگر: سياست نيروي غضب و شهوت و جهت دادن آن در آن چه مقتضاي حكمت است».1«عدل ميزاني است كه خداوند سبحان در ميان خلق نهاد، و ترازويي است كه نصب فرموده. پس از سرپيچي و تمرّد خداوند در ميزاني كه نهاده بپرهيز و در سلطنت او معارضه مكن».در تفسير و توضيح اين مطلب گفته اند: انسان داراي سه قوه «عاقله، شهويه، غضبيه» كه كاربرد هر يك از اينها در حد اعتدال و به دور از افراط و تفريط، جهت تأمين مصالح حياتي انسان ضروري است. حالت اعتدال عاقله، «حكمت» و اعتدال شهويه «عفت» و اعتدال غضبيه «شجاعت» است و آن حالت و ملكه نفساني است كه آدمي به وسيله آن بر قواي سه گانه تسلّط يافته و آنها را در جاده مستقيم اعتدال هدايت و كنترل مي كند؛ همان «عدالت» است. بدين ترتيب «ملكه عدل» روح حاكم بر اخلاقيات است و همه فضائل در عدالت سرچشمه دارد. ما در اين جا در پي نقض و ابرام اين ديدگاه در اخلاق از ديدگاه اسلامي نيستيم اما آن چه مسلّم است اين است كه عدالت يك سجيّه برجسته اخلاقي و ملكه نفساني است كه بر اثر تهذيب نفس و تمرين و ممارست پديد مي آيد و قواي نفساني (شهوت و غضب) را به بند مي كشد و از سركشي و طغيان در كشور وجود آدمي باز مي دارد. همان گونه كه يك زمامدار عادل جامعه را از طغيان و تجاوز باز مي دارد. از همين جاست كه در سخن دانشمندان آمده است: «العدل أفضل سجيّة؛2 عدل بهترين سجاياي انساني است». چنان كه اين نيز مسلم است كه صفت عدالت مستلزم ايمان و تقوي است و بدون آنها تحقق پذير نيست، چنان كه قرآن كريم مي فرمايد: «اعدلوا هو أقرب للتّقوي» و علي(ع) مي فرمايد: «العدل رأس الإيمان و جماع الإحسان و أعلي مراتب الإيمان؛3 عدل سر ايمان و كانون نيكي ها و بالاترين مدارج ايمان است». شايان ذكر اين كه عدل اخلاق پايه و اساس عدالت اجتماعي است و تا ملكه عدالت در كسي نباشد، هرگز عدالت خواه و عدل گستر نتواند بود. اميرالمؤمنين(ع) در وصف متّقين مي فرمايد: «قد الزم نفسه العدل فكان أوّل عدل نفي الهوي عن نفسه يصف الحق و يعمل به؛4 خويشتن را به اجراي عدل ملتزم ساخته و نخستين گام عدالتش دور كردن هواي نفس از خويشتن است، از حق سخن مي گويد و بدان عمل مي كند».
عدل در اجتماع
عدالت در مفهوم اجتماعي اش را مي توان چنين تفسير كرد: «توازن، تعادل، استقامت در حق، اعطاي حقوق، نيكي را به نيكي پاداش دادن و بدي را به بدي كيفر نمودن».چنان كه گفته اند: «العدل اعطاء كلّ ذي حقّ حقّه؛ عدل عبارت است از دادن حق هر صاحب حق».و بدين ترتيب عدالت را مي توان به تساوي حقوق تفسير كرد، به اين معني كه آحاد انساني به طور يكسان از حقي كه متناسب با آنهاست، بر حسب ساختار جسمي و روحي، عقلي و علمي و عاطفي و نقش وجودي كه در جامعه دارند برخوردار گردند، نه به طور مساوي ارزش نهادن و امتياز دادن كه اين خود نوعي ظلم است، با توجه به اين تفسير مولوي مي گويد:شاه را صدر و فَرَس را درگه است در شريعت هم عطا هم زجر هست ظلم چبود؟ وضع در ناموضعش عدل چبود؟ وضع اندر موضعش ظلم چبود؟ آب دادن خار را5 عدل چبود؟ آب ده اشجار را در سخنان علي(ع) مواردي است كه عدل را تفسير مي كند، از جمله اين كه «عدل ميزاني است كه خداوند سبحان در ميان خلق نهاد، و ترازويي است كه نصب فرموده. پس از سرپيچي و تمرّد خداوند در ميزاني كه نهاده بپرهيز و در سلطنت او معارضه مكن».«انّ العدل ميزان الله سبحانه الذي وضعه في الخلق و نصبه لإقامة الحق فلاتخالفه في ميزانه ولاتعارضه في سلطانه.»6 و نيز مي فرمايد: عدالت انصاف دادن است: «العدل إنصاف». و هنگامي كه از آن حضرت مي پرسند عدل و داد بهتر است يا سخاوت و بخشش؟ در پاسخ مي فرمايد: «ألعدل يضع الأمور مواضعها والجود يخرجها من جهتها والعدل سائس عام والجود عارض خاص فالعدل أشرفهما و أفضلهما؛7 عدالت هر چيز را در جاي خود قرار مي دهد، ولي سخاوت آن را از مسيرش خارج مي سازد. عدالت سامان بخش عامه مردم است در حالي كه سخاوت افراد معدودي را شامل مي گردد. بنابراين عدل اشرف و افضل است».از مجموع آن چه گفته شد مي توان نتيجه گرفت كه عدالت اجتماعي عمل بر وفق حكمت و برخورد بر اساس استحقاق، اعطاي حقوق، نهادن چيز به جاي خود، و تدبير حكيمانه است و اين چيزي است كه حسن نظام عالم و زندگي بني آدم در همه شؤون بدان وابسته است.