نگاهي دوباره به پديدهي فرار مغزها از حوزه
حجتالاسلام آقايي كساني كه از حوزه به دانشگاه و... رفته يا ميروند به دو گروه تقسيم ميشوند؛ گروه اول كساني هستند كه از ابتدا با بينشي غلط يا به دنبال فرصتي براي آمادگي در كنكور و حضور در دانشگاه و يا از روي تقليد، تلقين و هوي و هوس وارد حوزه شدند. اين گروه نيامدند كه بمانند، آمدند كه بروند. البته بايد اعتراف كرد كه اگر جاذبههاي ما زياد بود، همينها را هم ميتوانستيم حفظ كنيم، ولي با وجود نيروهاي مستعد وقت گذاردن براي اين گروه هم ظلم و كمفايده است.امّا دستهي ديگر كساني هستند كه در مقابل گروه اول قرار ميگيرند. اين گروه با اهداف بلند خود آمده بودند تا بمانند. امّا چرا اينها رفتند؟ و يا اصولاً چرا به دانشگاه گرايش دارند؟ شايد بتوان علل اين گرايش را در مسايل زير جستوجو كرد:بخشي از اين مسايل به نوع كتابها و دروس حوزه مربوط ميشود و از آنجا كه سخن از آن تكرار مكررات است، در انتها اشارهاي به آن خواهيم داشت. امّا در ابتدا دو مسألهي مهمتر را مورد بحث قرار ميدهيم.مسألهي اول و يكي از مهمترين عواملي كه موجب گرايش طلاب به دانشگاه ميشود، عدم شناخت و آگاهي از اهداف و وظايف است. اهداف طلاب در حوزه تا اندازهاي نامشخص است، خيليها ميگويند: «آخرش چه؟» در ابتدا رسيدن به سطوح بالاتر يا دروس خارج طلبههاي سطوح پايينتر را ترغيب و تشويق مينمايد، امّا همين طلاب پس از رسيدن به سطوح بالاتر يا وقتي كه خستگيهاي طلاب سطح بالاتر را ميشنوند حالت دلسردي در آنها نمايان ميشود. پس عدم شناخت و آگاهي از هدف، عدم آگاهي از مراحل رسيدن به هدف و نبود آشنايي با سختيها و مشكلات اين راه يكي از عوامل مهم اين مسأله ميباشد.عامل دوم و نكتهي مهم ديگر اين است كه در حوزه ديگر رابطهي بين استاد و شاگرد مانند سابق نيست. در گذشته رابطهي بين استاد و شاگرد تنها رابطهي درسي نبود، بلكه رابطهي تربيتي نيز بود؛ يعني استاد همواره در پي اين بود كه شاگرد خود را تربيت كند. او نميخواست فقط درسي بدهد و برود، به همين دليل با طلاب خود انس ميگرفت، چون معتقد بود بهترين راه تربيت طبق آنچه ائمه(ع) و بزرگان به ما آموختهاند، انس گرفتن ميباشد و در سخنراني و كلاسداري خلاصه نميشود. اكنون اين رابطه در حوزه بسيار كمرنگ شده است، در حالي كه در گذشته بسيار پررنگتر بود؛ اساتيد با شاگردان خود نشست و برخاست و رفتوآمد داشتند، حتي استاد در مسايل مربوط به ازدواج، مشكلات فكري، درگيريها و حتي در كرايهي منزل شاگردان خود سهيم بود، او مشكل طلبه را مشكل خود ميدانست. طلبه وقتي به حوزه ميآمد، ميدانست كسي آنجا هست كه سرپرستي او را به عهده بگيرد.
«بي پير مرو تو در خرابات
هرچند سكندر زماني»
هرچند سكندر زماني»
هرچند سكندر زماني»