به اين فرّ فرخندگي در خورم
دو دانه جواهر حسين و حسن
همان تاج بر فرق من باب من
بدو گفت من دخت پيغمبرم
همان تاج بر فرق من باب من
همان تاج بر فرق من باب من
ولي خدا و خدايش ولي است
همان طوق در گردن من علي است
همان طوق در گردن من علي است
همان طوق در گردن من علي است
دلت در وفاهاي عالم وفي
به عالم به پشت تو ظاهر شوند
مرا تا قيام قيامت تمام
صفي گفت با حرمت اين احترام
خطابي به گوش آمدش كاي صفي
كه اينها به پاكي چو ظاهر شوند
صفي گفت با حرمت اين احترام
صفي گفت با حرمت اين احترام
مجمره پرعود كرد بوي خوش نوبهار
برقع خضرا گشود از رخ گل پرده دار
در پس پرده زدلتنگي خود شرمسار
سنبل تر باز كرد نافه مشگ تتار
مرغ به زاري نوان برطرف مرغزار
سرو سرافراخته چون قد دلجوي
لاله شده جرعه نوش در سر نرگس خمار
باد رياحين فروش خاك زمين حله پوش
باز بر اطراف باغ از چمن گل عذار
مقنعه بربود باد از سر خاتون گل
مريم دوشيزه بود، غنچه زآبستني
سرو سهي ناز كرد سركشي آغاز كرد
گل چه رخ نيكوان تازه و ترّ و جوان
يار ناله كنان فاخته تيغ زبان آخته
باد رياحين فروش خاك زمين حله پوش
باد رياحين فروش خاك زمين حله پوش