نهاد مذهب در جهان اسلام - نهاد مذهب در جهان اسلام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نهاد مذهب در جهان اسلام - نسخه متنی

مونتگمری وات؛ مترجم: محمدتقی دل فروز

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نهاد مذهب در جهان اسلام

مونتگمري وات / محمدتقي دل‏فروز

انتخاب، 5 و 6/4/80

چكيده: مقاله حاضر به بررسي سير تاريخي نهاد مذهب در جوامع اسلامي از صدر اسلام تا كنون، به‏ويژه با تأكيد بر تحولات اين نهاد در دوران حاكميت امپراتوري عثماني مي‏پردازد. نويسنده در پي اثبات اين مدعاست كه نهاد مذهب و عالمان ديني در كشورهاي مختلف اسلامي و در خلال دو قرن اخير، در حوزه‏هاي مختلفي مانند مشاركت در حاكميت سياسي، تنظيم و اجراي قوانين و نيز آموزش، قدرت و اقتدار پيشين خود را از دست داده است.

در قرآن تعداد نسبتا كمي قانون شرعي وجود دارد كه بعضي از آنها كلي هستند و بعضي، مانند قوانين ارث، جزئي‏اند. اين قوانين به وسيله گفته‏ها و سرمشق‏هاي [ حضرت] محمد صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم كه در احاديث مضبوط است، تكميل شده است. علماي ديني در اوايل تاريخ اسلام به‏شدت بر اين امر تأكيد داشتند كه اداره حكومت اسلامي و نظام قضايي آن بايد بر اساس اصول اسلامي باشد، نه رسوم متداول اعراب. آنان مباحثي طولاني در اين مورد كه اين اصول چه هستند و چگونه در عمل پياده مي‏شوند انجام دادند. در نهايت، رساله‏هاي زيادي تدوين شد كه اگرچه در حوزه وسيعي با يكديگر مطابقت داشتند، در موضوعات گوناگوني نيز با يكديگر اختلاف داشتند.

تا زماني كه فقه محور آموزش عالي بود و تا زماني كه علما بين قاضي و استاد بودن مدام در نوسان بودند، سيستم آموزشي امپراتوري عثماني را نهاد مذهب كنترل مي‏كرد و با استفاده از اين ابزار مي‏توانست جهان‏بيني و تفسير و تصور سنتي از اسلام را بر جامعه مسلط كند.

استراتژي نهاد مذهب

اكنون مي‏توانيم به شيوه‏هايي نظر افكنيم كه نهاد مذهب از طريق آنها با جهان‏بينيي كه ارائه مي‏داد، بر انديشه اسلامي مسلط شد. نهاد مذهب، در حالي كه عليه بدعت‏گذاران استدلال مي‏كرد، سعي داشت از دسترسي بدنه اصلي مسلمانان به هرگونه پيشنهاد دلسوزانه در مورد عقايدشان جلوگيري كند. هركس به بررسي آثار متألهان سني بپردازد، درمي‏يابد كه آنها عقايد نسل اول بدعت‏گذاران را به تفصيل به بحث مي‏گذاشتند و رد مي‏كردند، اما عقايد معاصران را بحث و بررسي نمي‏كردند. در قرون دهم و يازدهم ميلادي، متألهان، از جمله متكلمان كه از آنها انتظار مي‏رود به فلسفه علاقه‏مند باشند، سعي كردند با فلسفه يا نوافلاطون‏گرايي عربي با بي‏توجهي برخورد كنند؛ اما از سال 1100 ميلادي برخي دريافتند كه اين استراتژي چندان موفقيت‏آميز نبوده و فلسفه از جانب متفكرانِ خارج از حوزه علماي ديني مورد حمايت قرار گرفته است.

در اين وضعيت، غزالي دريافت كه بايد از منظر الهيات دليلي بر بدعت‏آميز بودن بعضي از عقايد فلاسفه اقامه شود و از اين رو كتاب تناقض فلسفه [ ظاهرا همان تهافت الفلاسفه] را نوشت كه ردّي بر نظرياتي بود كه از ديد او به كفر منجر مي‏شد.

به‏تدريج فلسفه به عنوان يك علم مستقل و متمايز به همراه استادانش در نقاط اصلي جهان اسلام رو به زوال رفت و اكنون نابود شده است. تنها در ايران شكلي از فلسفه به حيات خود ادامه داد كه آن نيز بيشتر به حكمت الهي شبيه بود.

از دوره قرون وسطا تا قرن حاضر، مسلمانان رديه‏هايي بر تعاليم مسيحي نوشته‏اند؛ اما به دليل نظريه تحريف كتاب‏هاي تورات و انجيل، مسلمانان با مسيحيان و يهوديان به بحث نمي‏پرداختند و از اين رو فرصتي براي فهم آنچه واقعا يهوديان و مسيحيان اعتقاد داشتند نيافتند. جدا از تصور جامعيت اسلام در همه دانش‏هاي ضروري زندگي، مطالعه اديان ديگر از سوي قرآن منع شده (نحل: 106؛ غاشيه: 23) و براي مسلماناني كه به اديان ديگر مي‏گروند مجازات مرگ تعيين شده است واين مجازات علي‏رغم آيه قرآني است كه مي‏گويد: «هيچ اكراهي در دين نيست»(بقره: 256).

در قرن حاضر، نهاد مذهب براي حفظ جهان‏بيني سنتي و جلوگيري از تغيير آن، مقررات انضباطي شديدي وضع كرد كه براي نمونه مي‏توان به برخورد انضباطي با علي‏عبدالرزاق به دليل نگارش كتاب الاسلام و اصول الحُكم و واكنش شديد در قبال كتاب في الادب الجاهلي تأليف طه حسين اشاره نمود. همچنين نهاد مذهب تأثير زيادي در ضعف زبان عربي داشته است. علماي اسلامي به دليل بي‏علاقگي به چيزهاي غيراسلامي يا شايد غفلت از مطالعه آنها، به انديشه اروپايي و مسيحي در دوره جديد (از قرن شانزدهم) توجهي نكردند. هيچ اثر خلاّقي به زبان عربي در خصوص مسائل مطرح‏شده به وسيله دكارت و فلاسفه پس از او يا نظريه‏پردازان جامعه‏شناسي وجود ندارد. در نتيجه، امروزه ترجمه بسياري از آثار اروپايي به عربي غيرممكن است؛ زيرا عربي فاقد اصطلاحات و واژه‏هاي دقيق و مناسب است. كمبودهاي زبان عربي موانع بيشتري براي توده‏هاي عرب‏زبان مسلمان جهت گذار از جهان‏بيني سنتي ايجاد كرد.

وضعيت كنوني

در طول قرن‏ها، هنگامي كه جهان اسلام كم و بيش وحدت يافته بود، نهاد مذهب الگوي جهان‏بيني واحدي از اسلام ارائه داد و آن را بر تفكر مسلمانان سني‏مذهب مسلط ساخت. در بين سال‏هاي 1850 و 1950، نهاد مذهب در امپراتوري عثماني بخش بزرگي از قدرتش را از دست داد. اين امر تا حد زيادي به اين علت بود كه علما مايل نبودند در حوزه‏هاي تحت كنترل خود، مانند تنظيم قوانين، اجراي عدالت و آموزش، كه به نظر دولت‏مردان تحول در آنها براي مواجهه با مشكلات معاصر ضروري بود، امتياز بدهند. اما دولت‏مردان بدون كاهش ظاهري قدرت علما، نهادهاي جانشيني خلق كردند كه به‏تدريج بخش بزرگي از وظايف و كارهاي علما را در اختيار گرفتند.

در بسياري از كشورهاي مسلمان تازه استقلال يافته، نهادهاي انتخابي مدعي شدند كه حق دارند بدون اين‏كه تسليم مخالفت‏هاي علما شوند، به ابتكار قانون‏گذاري دست زنند. بعضي سازش‏ها بين نظام‏هاي حقوقي و قضايي قديم و جديد وجود داشت كه البته از كشوري به كشور ديگر متفاوت بود. افراطي‏ترين آنها تركيه بود كه در آن يك نظام حقوقي غيرديني برقرار شد و قدرت علما به‏كلي نابود گشت. از طرف ديگر، در عربستان، نظام حقوقي اساسا از شاخه حنبلي شريعت پيروي مي‏كرد. ديگر كشورها نيز بين اين دو حد افراط و تفريط قرار داشتند.

در حوزه آموزش، علما بخش بزرگي از قدرت خود را از دست دادند. همه كشورهاي اسلامي از سيستم آموزشي به سبك غربي تا سطح دانشگاه برخوردارند و اغلب نخبگان فكري در اين دانشگاه‏ها آموزش مي‏بينند. يكي از نتايج اين فرايند، خلق طبقه جديدي از تحصيل‏كردگان غربي است كه اغلب آنان جهان‏بيني اسلامي سنتي را قبول ندارند.

شايد به‏جز عربستان، تقريبا در همه‏جا علما بر اين امر وقوف دارند كه ديگر موقعيت سياسي ـ اجتماعي گذشته‏شان را ندارند. آنها براي به‏دست‏آوردن موقعيت گذشته‏شان دفاع از بنيادگرايي اسلامي را در بين توده‏ها تشويق مي‏كنند و حتي بعضي از مسلمانان تحصيل‏كرده نيز به دلايل گوناگون به درون اين جنبش رانده مي‏شوند. نمي‏توان گفت كه علما در دو دهه اخير بخش زيادي از پايه‏هاي قدرتِ از دست رفته‏شان را دوباره به دست آورده‏اند؛ بلكه تسلط جهان‏بيني سنتي را بر اذهان مسلمانان تقويت كرده‏اند. اما در همين حال، بسياري از جنبش‏هاي اصلاح‏گر نيز ظهور كرده‏اند كه سياستشان را بر پايه جهان‏بيني سنتي قرار داده‏اند و از علما به دليل پشتيباني از حكومت‏ها انتقاد مي‏كنند.

اشاره

آقاي مونتگمري وات از شرق‏شناسان معروف غربي است كه تأليفات فراواني در حوزه مطالعات اسلامي دارد. آثار تأليفي وي عموما مبتني بر مطالعات تاريخي گسترده است؛ اما پاره‏اي از تحليل‏ها و داوري‏هاي وات، همسان با عموم شرق‏شناسان مسيحي، به‏دور از موضع‏گيري‏هاي علمي مي‏نمايد كه گاه از عدم اطلاع عميق وي از مباني و اصول اسلامي سرچشمه مي‏گيرد. با اين حال، انتقال، مطالعه و نقد علمي و مستمر آراي وات و ديگر شرق‏شناسان به نام غربي در مجامع دين‏شناسي ما كاري بايسته و حياتي است كه ضرورت و فوايد آن بر كسي پوشيده نيست. يكي از نكات مثبت رهيافت شرق‏شناسان غيرمسلمان، توجه بليغ آنان به تحولات تاريخي جنبه‏هاي گوناگون فرهنگ و تمدن اسلامي است كه معمولاً چندان مورد توجه انديشمندان و دين‏پژوهان داخلي قرار نمي‏گيرد. شايسته است اين نقيصه به‏تدريج در تحقيقات دين‏شناسانِ ما برطرف شود.

در پاره‏اي از تحليل‏ها و دادرسي‏هاي نويسنده نكات قابل تأملي به چشم مي‏خورد كه به برخي از آنها اشاره مي‏شود.

1. اين مدعا كه فلسفه در نقاطي از جهان اسلام در سده‏هاي متأخر رو به افول نهاده و تنها در ايران به حيات خود ادامه داده، تا حدي قابل تصديق است؛ اما اين سخنِ نويسنده كه فلسفه در ايران بيشتر به حكمت الهي شبيه است قدري غريب مي‏نمايد. آشنايان با فلسفه اسلامي نيك مي‏دانند كه بخش عمده‏اي از مباحث فلسفه اسلامي كه امروزه در ايران رايج است، به مسائل عام در حوزه‏هاي وجودشناسي، معرفت‏شناسي، نفس‏شناسي و... مربوط مي‏شود كه نمي‏توان آن را حكمت الهي به معناي خاص دانست.

2. اين مدعاي نويسنده كه مسلمانان به دليل نظريه تحريف تورات و انجيل با مسيحيان و يهوديان به بحث نمي‏پرداختند، قابل تأمل است. هرچند نظريه تحريف، نظريه مورد قبول عموم علماي اسلامي است و ريشه‏هاي آن به پاره‏اي آيات قرآن باز مي‏گردد، ولي اين واقعيت ارتباطي با احتراز مسلمانان از مباحثه با يهوديان و مسيحيان ندارد؛ بلكه بالعكس مي‏تواند ضرورت آن را جهت روشن‏تر نمودن حقانيت اسلام تأكيد كند. از قضا، در تاريخ اسلام به موارد متعددي برمي‏خوريم كه شخص پيامبر اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم و امامان معصوم عليهم‏السلام و شاگردان ايشان و در قرون بعدي، عالمان اسلامي با علماي اهل كتاب، به‏ويژه مسيحيان و يهوديان، به بحث و احتجاج مي‏پرداختند كه مضمون بخشي از اين مباحث در تاريخ ثبت شده است.1

3. آقاي وات در بخش ديگري از مطالب خود ادعاي بسيار عجيبي را مطرح كرده مبني بر اين‏كه قرآن مطالعه ساير اديان را براي مسلمانان منع نموده است و براي اثبات اين ادعا به آيه 106 سوره نحل و آيه 23 سوره غاشيه تمسك كرده است. نكته جالب توجه اين است كه هيچ يك از اين دو آيه سخني درباره مطالعه و بررسي علمي ساير اديان ندارد؛ بلكه صرفا بيان مي‏دارد كه اگر مسلماني از اسلام روي گرداند و كافر شود، شايسته عذاب سخت الهي خواهد شد.2 بنابراين، اين آيات و امثال آن، در واقع مسلمانان را از گرويدن به ساير اديان باز مي‏دارد، نه از مطالعه و بررسي آنها. از سوي ديگر، آياتي در قرآن هست كه به نوعي مي‏توان از آن تشويق مسلمان به مطالعه آراي ديگر اديان را استنباط كرد.3 البته بديهي است كه اين كار صرفا براي آن دسته از مسلمانان كه از حد نصاب معرفتي و علمي لازم برخوردارند و قدرت تميز حق از باطل و تجزيه و تحليل آرا و عقايد را دارند تجويز مي‏شود.

4 . اين مدعاي نويسنده كه عالمان اسلامي در سده‏هاي اخير في‏الجمله به دستاوردهاي فلسفي و فرهنگي مغرب‏زمين كم‏توجه بوده‏اند، سخني است درست كه از يكي از ضعف‏هاي تاريخي فرهنگ و تمدن اسلامي در قرون اخير پرده برمي‏دارد؛ اما اين كه اين واقعيت، به ادعاي نويسنده، سبب شده باشد كه ترجمه بسياري از آثار اروپايي به عربي غيرممكن شود، زيرا عربي فاقد اصطلاحات مناسب است، محل تأمل است. رسم معمول آن است كه مترجمان هنگامي كه در زبان مقصد معادل مناسبي پيدا نمي‏كنند، دست به كار شده، از راه‏هاي مختلفي، از جمله جعل اصطلاحات جديد در زبان مقصد، درصدد رفع اين نقيصه برمي‏آيند. به نظر مي‏رسد كه اين چاره‏جويي در هر مقطعي از زمان ممكن است و براي مثال، همان كاري كه مترجمي در قرن هجدهم در ترجمه متن فلسفي دكارت به زبان عربي مي‏توانست انجام دهد، در حال حاضر نيز امكان‏پذير است و تأخير در ترجمه آثار، نقشي در غيرممكن كردن ترجمه ندارد. آري، حداكثر مي‏توان گفت كه اين تأخير، تا حدودي كار ترجمه را (به دليل انبوه شدن مفاهيم جديد يا....) دشوارتر مي‏گرداند.

5 . به نظر مي‏رسد كه آقاي وات كوشيده است در پايان مقاله خود با زيركي تصويري غيرواقعي و تحريف‏شده از جريان‏هاي بنيادگرايي اسلامي معاصر به خواننده خود القا كند و اين جريان‏ها را در حد تلاش‏هايي براي كسب مجدد قدرت سياسي ـ اجتماعي از سوي علماي اسلامي تقليل دهد. بررسي ماهيت و اهداف جريان‏هاي موسوم به بنيادگرايي اسلامي بحثي مستقل مي‏طلبد؛ ولي در هر صورت، تحليل آقاي وات از اين جريان‏ها يا ناشي از ساده‏انگاري موضوع است و يا پرده از اين حقيقت برمي‏دارد كه آقاي وات به‏عمد چشمان خود را بر روي برخي تحولات جهان اسلام در دهه‏هاي اخير فروبسته است.

6 . در پايان مناسب است بار ديگر بر ضرورت و اهميت مطالعات تاريخي در باب حكومت‏هاي اسلامي در گذشته و علل و عوامل اقتدار و افول آنها تأكيد كنيم. بي‏ترديد عبرت‏آموزي از حقايق تاريخي كه در اين مقاله برخي از آنها مانند ظهور اريستوكراسي ممتاز در ميان عالمان ديني در حكومت عثماني و نقش آن در تضعيف اين امپراتوري مورد اشاره قرار گرفت، مي‏تواند ما را در حفظ و تداوم جمهوري اسلامي به مثابه يك حكومت ديني ياري رساند.


1. براي نمونه، كتاب احتجاج شيخ طبرسي مشحون از مباحث علمي پيشوايان دين با سركردگان فكري ساير اديان و آيين‏هاست.

2. براي مثال ترجمه آيات 22 و 23 سوره غاشيه چنين است: «مگر كسي كه روي برگرداند و كافر گردد كه خدا او را به آن عذاب بزرگ‏تر عذاب كند».

3. براي مثال مي‏توان آيه شريفه «الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ» (زمر: 18) را يادآور شد.

/ 1