برکات خانه خدا نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

برکات خانه خدا - نسخه متنی

عبدالله جوادی آملی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بركات خانه خدا

عبدالله جوادى آملى

يكى از آيات بيّنه كه مايه بركت بيت اللّه الحرام مى باشد، اين است كه اگر سالى در قسمت شمالى خانه خدا (طرف ركن شامى) باران ببارد، سرزمين شام، قسمت شمال و شمال غربى حرم، در آن سال پربركت مى شود و باران فراوانى در آن ناحيه ها مى بارد. اگر در قسمت ضلع جنوبى (طرف ركن يمانى) ببارد، در سرزمين يمن و محدوده جنوب بارندگى مى شود و اگر در چهار طرف كبعه ببارد، تمامى نواحى پربركت خواهد شد. بحث ادبى ضمير «فيه» به «بلد» برمى گردد نه بخصوص «بيت»، البته حرمت و بركتى كه بلد دارد، برخاسته از كعبه است و چنين نيست كه خود آن سرزمين به ذات خود داراى بركت بوده و مايه هدايت باشد. طبق شواهدى كه روايات سرزمين مكه را از امنيت تكوينى و تشريعى برخوردار ساخت و فرمود «مَن دخله كان آمِناً». گرچه عده اى خواسته اند اين جمله را ناظر به جريانى كه ذات اقدس اله به رسولش - صلى الله عليه و آله - بشارت داده بدانند؛ نظير آيه: «لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَس يك امر مطلق است - مى باشد كه شامل «امن تكوينى» و «امن تشريعى» است. احترام مكّه به سبب رسول اللَّه است گرچه خداوند تعالى در برخى از آيات، احترام سرزمين مكه را از «كعبه» مى داند امّا در جاى ديگر بطور تلويحى مى فرمايد: ارزش اين سرزمين به وجود مبارك پيغمبر - صلّى اللَّه عليه و آله - است وگرنه كعبه از آن جهت كه از سنگ و گل تشكيل شد، از آنچنان مقام منيعى برخوردار نبود و سود و زيانى ندارد.

قرآن كريم در اين زمينه مى فرمايد: «لااُقْسِمُ بِهذا الْبَلَد وَ تأييد مى كند كه بايد در حج يك ارتباط ولايى نيز باشد و امامان - عليهم السلام - براى حاجيان رهبر باشند. پس احترام كعبه به مقام شامخ انسان كامل است. نشانه آنكه احترام سرزمين مكه به احترام رسول گرامى و حفظ دين اسلام مى باشد آن است كه بعد از هجرت رسول اكرم - ص - و گرفتارى محرومان در مكه، آنان از خداوند درخواست كرده اند كه خداوند آنها را از سرزمينى كه اهل آن ستمكارند، نجات دهد: «رب عبادتى چنين تعبيرى به چشم مى خورد و اين تعبير خاص اهميّت حج را به خوبى نشان مى دهد؛ زيرا اولاً: با جمله خبريه ذكر شده است نه انشائيه و دلالت جمله خبريه بر انش «ولِلّه عَلَى الناس» لام تكليف است؛ يعنى اين تكليف از طرف خداوند سبحان بر عهده و رقبه مردم قرار داده شده است، مانند آنچه در صيغه نذر گفته مى شود كه «وَلِلّه عَلَىَّ اَنْ اَفْعَل كَذا...». چهارمين تأكيد كه مى توان براى اهم مورد بحث نيز «على » بعد از «لله» - بدون فاصله - ذكر شده است، (لِلّه على النّاس) كه اين نيز براى تأكيد مطلب است.

پنجمين تأكيد آن است كه: درباره ساير احكام تكليفيه؛ مانند خمس و امثال آن، به افراد متمكّن خطاب شده است (وَاعْلَمُوا انّما غنمتم من شئ فان لِلّه خُمُسَه) امّا در آيه مورد بحث، از مكلّفين دو مرتبه نام برده شده؛ اوّل به صورت اجمال و عموم و سپس به نحو تفصيل و تخصيص؛ زيرا ابتدا تكليف را متوجه «ناس» كرده و سپس انسانهاى مكلّف را با آوردن «من استطاع اليه سبيلا» تبين فرموده است. حج بر مردان و زنان واجب است بعضى از تكاليف مخصوص مردان، بعضى مخصوص زنان و در مواردى مشتبه است؛ يعنى بدرستى روشن نيست، ولى در آيه مورد بحث؛ چون وجوب بر عنوان «ناس» مترتب شد نه عنوان «رجال» يا «نساء»، پس بر عموم خود باقى است و شامل مردان و زنان مى شود مگر مواردى كه با دليل خاصّى خارج شده باشد.

خداوند سبحان در حجّ، اصلِ وصف را مى طلبد از اين كه درباره «حج» تعبير به فعل نكرد بلكه مصدر يا به تعبير ديگر، اسم مصدر آورد (حِجِّ البيت) معلوم مى شود كه ذات اقدس اله اصلِ وصف را از انسان مستطيع طلب مى كند. كفر عملى نكته ديگرى كه به نوبه خود تأكيد حكم را دربردارد، آن است كه مقابل كسانى كه حج را انجام مى دهند، نمى فرمايد: «وَ مَنْ تَرَكَ الْحَجّ» بلكه از آنان به «مَنْ كَفَر» تعبير مى كند كه اين به منزله «ومن لم يحج» است؛ يعنى كسى كه حج به جا نياورد. و تعبير از «ترك حج» به «كفر»، نشانه آن است كه حج از تكاليف بسيار مهم است؛ البته منظور، كفر عملى است نه كفر اعتقادى؛ مانند ردّ كردن حكم حاكم شرع و والى مسلمانان نه امام ردّ حكم امام معصوم است كه اين كفر عملى است؛ چنانكه در روايات كلمه «من كفر» بر «من ترك الحج» تطبيق شده است.

«و من كفر فان الله غنى عن العالمين». كلمه «غنىٌ» در آيه به معناى اظهار بى اعتنايى به شخصى است كه حج را ترك كرده است؛ يعنى اگر كسى حج را به جا نياورد خداوند سبحان نه تنها از تارك حج، بلكه از عالميان بى نياز است، لذا خداوند آسيب نمى بيند بلكه آسيب بيننده فقط همان تارك حج است. در بعضى از روايات از امام صادق - عليه السلام - آمده است كه: «مَنْ ماتَ وَ لَمْ يحِج حَجَّةالإسْلام لم يمنعه من ذلك حاجة تجحف به، أو مرض لايطيق فيه الحجّ، أو سلطان يمنعه فل عبدالرحمن مى گويد: به امام صادق - عليه السلام - عرض كردم: بعضى مى گويند: اگر كسى يك مرتبه حج به جا آورد و بقيه اموال خود را در صدقات و كارهاى نيك صرف كند، براى او بهتر است، يعنى بيش از يك بار حج بجا نياورد. امام - عليه السلام - فرمودند: دروغ مى گويند (زيرا) اگر چنين شود كعبه كه محل قيام و ايستادگى مردم است به تعطيلى مى گرايد. اجبار بر حجّ از آنجا كه حج، سفرى عبادى - سياسى است، اگر در زمانى مردم ن «چنانچه حجّ گزارى از سوى مردم به تعطيلى كشانده شود، لازم است بر پيشواى مسلمين (امام) كه آنان را چه بخواهند و چه نخواهند وادار به حجّ نمايد، زيرا اين خانه (كعبه) جهت حجّ بنا گرديده است.»

2 - عن ابى عبدالله - عليه السلام - «قال: لو انّ الناس تركوا الحج - الى ان قال - فان لم يكن لهم اموال أنفق عليهم من بيت مال المسلمين.»ه امام - عليه السلام - در اين روايت مى فرمايد: شخصى كه مالدار است و هرگز حج بجا نياورد در قيامت كور محشور مى شود. و از جمله انسانى كه حج واجب خود را تأخير بياندازد تا مرگ سراغش بيايد، در قيامت كور محشور مى شود. از اين رو در بعضى از روايات آمده: يكى از چيزهايى كه انسان را به جهنم مى برد تسويف است؛ يعنى عملاً تأخير نمى شود و امّا شايد بتوان برخى از احاديث و نيز اجماع را مدرك و دليل فوريّت وجوب به حساب آورد؛ زيرا رواياتى كه در اين زمينه ذكر شده درباره مذمّت كسانى است كه حج را ترك كرده باشند. و از آنجا كه به دنبال آن با «فاى» تفريع فرمود «فليمت يهوديّاً او نصرانيّاً» نشانه آن است كه وجوبش فورى است.

چون چنين خطرى براى انسان در پيش است و مرگ هم مخفى است، پس هيچ كس حق تأخير حج، از سال استطاعت را ندارد. زيرا هر لحظه چنين خطر هائلى محتمل است، بنابراين وجوب فورى به خوبى از اين گونه روايات استفاده مى شود، گذشته از آنكه مستطيع نمى تواند نائب شود، و اين تأييد فوريت مى كند. ولى آن عده كه قائل به وجوب فورى نيستند شايد به عمل رسول خدا - صلى الله عليه و آله - استدلال كنند كه آن حضرت - ص - در سال هشتم هجرى، مكّه را فتح كرد ولى انجام حج را تا دو سال تأخير انداخت. ليكن اين استدلال تمام نيست؛ زيرا مسلمانان قبل از فتح مكه با مشركان قرارداد بسته بودند كه وارد سرزمين مكّه نشوند و چون رعايت شرط لازم بود و در حقيقت مسلمانان توان و استطاعت نداشتند لذا حج بر آنان واجب نبود، بعد هم كه آمدند جريان حديبيه پيش آمد و مشركان موافقت نكردند لذا انجام و برگزارى حج براى مسلمانان مقدور نبود و از طرفى گرچه خود حضرت قبل از حجةالوداع مشرّف نشد ولى حضرت امير - عليه السلام - را با عدّه اى در سال نهم هجرت اعزام كرد و خودش در سال حجةالوداع مشرف شد، تأخير رسول اكرم - ص - حتماً بر اثر عذر مقبول بود.

معيار استطاعت استطاعتى كه در حج، شرط شده و در آيه «لِلّه على الناس...» آمده است، مانند خمس و زكات نيست كه صرف مالك بودن مقدار نصاب شرط باشد، بلكه در حج مستطيع بودن شرط است كه استطاعت گاهى از مالك بودن زاد و راحله و هزينه عائله حاصل مى شود و گاهى با مهمان بودن و يا از طريق به عهده گرفتن مأموريتى براى كاروانها به دست مى آيد؛ به گونه اى كه افراد هم مناسك حجشان را انجام مى دهند، هم خدمت به زائرين مى كنند و هم به حيثيّتشان صدمه اى وارد نمى شود. گاهى نيز استطاعت با بذل حاصل مى شود؛ يعنى مالى به كسى بذل مى گردد تا به مكّه مشرف شود. به او مى گويند هزينه سفر حجّ تو را پرداخت مى كنيم، اگر در پذيرفتن آن، سلب حيثيت و هتك حرمتى نباشد، مستطيع مى شود و حج بر او واجب مى گردد، خلاصه بنابراين اگر كسى زاد و راحله داشته باشد ولى داراى استطاعت بدنى نباشد، حج بر او واجب نيست مگر اين كه قبلاً حج بر او مستقر شده باشد.

همچنين است اگر از استطاعت بدنى برخوردار باشد ولى استطاعت مالى نداشته باشد و بخواهد تسكّعاً و با فشار و رنج، حج به جا آورد، گرچه از نظر عقل مستطيع است ولى در نظر شرع مستطيع نيست. رجوع به كفايت آنچه از آيه كريمه «ولِلّه على النّاس...» استفاده مى شود؛ همان استطاعت و توان مالى و بدنى براى رفتن تا خانه خدا است، اما آيا استطاعت و هزينه برگشت يا به ت اين رو فقها رجوع الى الكفايه را لازم دانسته اند؛ يعنى بايد طورى باشد كه به راحتى برود و به راحتى برگردد و همان شغل قبليش را داشته باشد. رواياتى نيز هست كه رجوع الى الكفايه را معتبر مى دانند گرچه سند بعضى از آنها تام نيست؛ نظير اين روايت: محمّد بن يعقوب عن عدّة من أ ابى الربيع مى گويد: از امام ششم - عليه السلام - درباره آيه «ولِلّه على النّاس...» پرسيده شد: امام - عليه السلام - فرمود: مردم (فقهاى اهل سنت) در تفسير اين آيه چه مى گويند؟ گفتم: فتواى آنها اين است كه انسان تنها با داشتن زاد و راحله، مستطيع مى شود.

امام - ع - فرمود: همين مطلب از امام پنجم - عليه السلام - سؤال شد كه آن حضرت فرمود: اگر صرف زاد و راحله كافى باشد پس بسيارى در هلاكتند. از امام صادق - عليه السلام - سؤال شد: منظور از «سبيل» كه در قرآن آمده (من استطاع اِليه سبيلاً) چيست؟ حضرت فرمود: يعنى بايد وضعش طورى باشد كه هزينه سفر را داشته باشد و قسمتى براى تأمين مخارج خانواده خود باقى بگذارد مگر نه آن است كه خداوند زكات را به گونه اى واجب كرده است كه انسان وقتى زكات مى دهد محتاج نمى شود؟ اين روايت به چند طريق نقل شده است. آنچه كه مرحوم مفيد در مقنعه از ابى الربيع نقل كرده، زيادتى دارد و آن اين كه «مستطيع كسى است كه گذشته از دارا بودن اين كه جناب امين الإسلام طبرسى مى گويد: «المروى عن ائمتنا...» يا از روايت مفيد و امثال او استفاده كرده است و اين روايات به نظر ايشان تام بوده است و يا اين كه روايت ديگرى به دست ايشان رسيده. در هر حال، جمله «المروى عن ائمتنا...» غير از «رُوى» و امثال آن است و اين از روايات مرسله اى است كه مورد اعتماد زياد است.

بنابراين رجوع الى الكفايه معتبر است، البته نه اين كه در متن حج اخذ شده باشد؛ زيرا ممكن است كسى به حج برود و بخواهد در آنجا مجاور شود. پس آنچه مقوّم زيارت بيت اللّه است، رفتن تا مكّه است، از اين رو خداوند مى فرمايد: «من استطاع اليه سبيلا». بنابراين اگر كسى نخواهد از سفر حج به وطنش برگردد، همين كه هزينه رفتن به مكه را داشته باشد كافى است و لازم نيست هزينه «عن البيت» را هم دارا باشد ولى چون غالباً كسانى كه به مكّه مى روند قصد بازگشت به وطن را دارند، فقها اين فرع را ذكر كرده و رجوع الى الكفايه را لازم دانسته اند. ...................) Anotates (................. هم آن را تأييد مى كند، ضمير «دخله» نيز به بلد برمى گردد، گرچه كلمه «بلد» در آيه نيامده، ولى «بكّه» - كه منظور از آن، مكّه و آن سرزمين مى باشد - آمده است.

- بلد امن (امن تكوينى و تشريعى) خداوند سبحان برابر دعاى حضرت ابراهيم خليل - سلام الله عليه - (كه يك مرتبه دعا كرد: «ربّ اجعل هذا بلداً آمِناً»ج و بار ديگر عرض كرد: «رب اجعل هذا البلد آمِناً»)ٍ - بقره: 126. ابراهيم: 35. جِدالحَرامَ اِنْ شاءَاللَّهُ آمِنينَ مُحَلِّقينَ رُؤُسَكُمْ وَ مُقَصِّرينَ لاتَخافُونَ فَعَلِمَ مالَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذلِكَ فَتْحاً قَريباً»پ ولى اين يكى از مصاديق «من دخله كان آمِناً» - كه - فتح: 27. أَنْتَ حِلٌّ بِهذا الْبَلَد»ن؛ - بلد: 1 و 2. يعنى اگر به مكه قسم ياد مى شود، به احترام تو است اى پيامبر. و نيز رواياتى كه درباره زيارت امامان بعد از عمل حج آمده و مردم را مأمور به تجديد عهد با امام - عليه السلام - مى كند (تَمام الحجِّ لِقاءُ الإمام)يبه خوبى اين مطلب را - وسايل الشيعه، ج 10، ص 254، ح 8. نا اخرجنا من هذه القربة الظالم اَهْلُها».ث - نساء: 75 .

اهميت حج نسبت با ساير عبادات «وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ اِلَيه سَبيلا»0 - آل عمران: 95. آيه مورد بحث، موضوع وجوب حجّ را با تأكيدهاى فراوانى ذكر مى كند (گرچه حج نيز مانند برخى از عبادات، از اركان اسلام به شمار مى رود كه: «بنى الإسلام على خمس: على الصلاة و الزكاة و الحجّ و الصّوم» ليكن) تعبيرى كه درباره حج آمده است، در مورد كمتر - وسائل، ج 1، ص 7، ح 1. اء، قويتر است از جمله انشائيه.

و ثانياً: جمله خبريه گاهى به صورت جمله فعليه است، گاهى جمله اسميه، و اگر جمله اسميه باشد تأكيدش بر معناى «ثبوت» بيشتر است. پس اگر مطلبى را با جمله خبريه بگويند دلالتش قويتر است تا جمله انشائيه و اگر آن جمله خبريه، اسميه باشد قويتر از فعليه است. تأكيد سوم بر وجوب حج، آن است كه كلمه «لِلَّه» به خاطر اهميتش، بر مبتدا (حِجّ) مقدم شده و با «لامِ» تكليف، وجوب حج را بيان مى كند؛ زيرا حرف «لام» در آياتى نظير «فاعلموا انّما غنمتم من شئ فانَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ» براى اختصاص يا ملكيّت است، اما «لام» در - انفال: 41. يت حجّ استنباط كرد، آن است كه گاهى براى وجوب چيزى كلمه «عَلى » به كار مى رود؛ مثل «على اليد ما اخذت حتى تؤدّى»ئ. در آيه - مستدرك الوسائل، ج 3، باب 1، ابواب الغصب. معصوم، كه رد بر امام معصوم و انكار آن، كفر مذهبى نه دينى است. طبق فرموده8 امام صادق - عليه السلام - ردّ حكم حاكم و والى مسلمانان به منزله - وسايل الشيعه، ج 18، باب 11، ابواب صفات قاضى. يمت يهوديّاً أو نصرانيّاً».4 - وسايل الشيعه، ج 8، ص 20. كسى كه بميرد و حج واجبش را - جز بخاطر نيازمندى شديد، و يا مرض سختى كه با آن توان حج را نداشته باشد، و يا حاكمى مانع آن شود - ترك كند بايد به آئين يهود يا نصارى از دنيا برود.» و اين نشانه آن است كه كفر عملى، انسان را به تدريج به كافران ملحق مى كند نه به مشركان؛ زيرا او موحدى است كه در صف اهل كتاب قرار مى گيرد.ن - همان، ص 21. احترام كعبه موضوع احترام كعبه به گونه اى است كه روايات اسلامى، حفظ و بقاى دين را وابسته به محفوظ بودن كعبه مى داند. عن أبى عبدالله - عليه السلام - قال: «لايزال الدّين قائماً ما قامت الكعبة».0 - همان، ص 21، ح 5 .

مادامى كه كعبه پابرجاست دين خدا پاينده و استوار مى ماند.» عن عبدالرحمن بن أبى عبدالله قال: «قلت لأبى عبدالله - عليه السلام - : إنّ ناساً مِنْ هؤلاء القصاص يقولون: اذا حجّ الرّجل حجّةً ثمّ تصدّق و وصل كان خيراً له، فقال: كذبوا لوفعل هذا النّاس لعطّل هذا البيت، إنَّ الله - عزّوجلّ - جعل هذا البيت قياماً لِلنّاسِ».ق - وسائل الشيعه، ج 8، ص 14، ح 8. خواستند و يا مقدورشان نبود به مكّه روند، بر والى و رهبر مسلمانان لازم است كه برخى را از بيت المال به حج بفرستد و عده اى را كه توان مالى دارند و به حج نمى روند با اجبار آنان را روانه مكّه كند. اينك به رواياتى چند در اين زمينه اشاره مى شود: 1 - عَنْ ابى عبدالله - عليه السلام - قال: «لوعطّل الناس الحجَّ لوجب على الإمام اَنْ يُجبِرَهُم عَلَى الحَجِّ اِنْ شاؤا و إنْ أبوا، فانّ هذا البيت انّما وضع للحج.» - همان، ص 15، ح 1. - همان، ص 16، ح 2. امام صادق - ع - فرمودند: «چنانچه مردم حجّ را ترك كنند... پس اگر به جهت فقر و تنگدستى باشد، لازم است ولىّ امر مسلمين (والى) هزينه حجّ آنان را از بيت المال مسلمين بپردازد.»

وجوب حج در روايات درباره وجوب حج، گذشته از آيه مورد بحث، بعضى از آيات ديگر در روايات تطبيق بر مسأله حج شده و ترك كننده آن مذمّت گرديده است:

1 - عن معاوية بن عمّار قال: «سألت أبا عبدالله - عليه السلام - عَنْ رَجُلٍ له مال و لم يحجُّ قطّ، قال: هو مِمَّن قال اللّه تعالى: «و نحشره يوم القيامة اعمى»، قال: قلت: سبحان اللّه اعمى، قال: اعماه اللّه عن طريق الحق». - وسائل الشيعه، ج 8، ص 17، ح 2. پايانى روايت استفاده مى شود كه كورى در قيامت اختصاصى به تركِ حج ندارد بلكه اگر در ساير موارد نيز عمداً حقى ترك شود، احتمال چنين خطرى هست (گرچه روايت در خصوص حج است).

2 - عن ابى بصير قال: «سألت ابا عبدالله - عليه السلام - عن قول الله - عزّوجلّ - «من كان فى هذه اعمى فهو فى الآخرة اعمى و اَضَلُّ سبيلاً» قال: ذلك الذى يُسوِّف نفسه الحجّ يعنى حجّةالإسلام، حتّى يأتيه الموت.»نوش - همان، ح 5. سوف سوف كردن نظير همان تعبير است كه در فارسى گفته مى شود «عجله اى وجود ندارد، مدّتى بعد انجام مى دهيم». انداختن، و سَوْفَ سَوْفَ گفتن، زيرا معلوم نيست كه آدمى تا چه هنگام زنده است. در اين زمينه چند روايت ديگر وجود دارد كه امام معصوم - ع - آيه «نحشره يوم القيامة اعمى » را در آنها تطبيق فرموده بر كسى كه حج را ترك كرده است. واجب فورى از آيه كريمه «ولِلَّه على الناس...» واجب فورى بودن حجّ استفاده نمى شود؛ چنانكه از دليل خارج؛ مانند «استبقوا الخيرات».

و يا «سارعوا»ط. نيز چنين چيزى استفاده - بقره: 148. آل عمران: 133. آنكه در استطاعت، مالك بودن لازم نيست. همانطور كه استطاعت مالى از آيه كريمه استفاده مى شود، استطاعت بدنى نيز شرط است و اين نيز از ظاهر آيه استفاده مى شود، نه آن طور كه بعضى از اهل سنت پنداشته اند كه آيه تنها بر استطاعت زاد و راحله دلالت دارد.). - تفسير قرطبى، ج 4، ص 124. عبير فقهى «رجوع الى الكفايه» نيز لازم است يا نه؟ مطلبى است كه بايد روشن شود. فرض مسأله در جايى است كه شخص استطاعت عقلى كافى براى بازگشت از سفر حج را دارد و با زحمت هم كه باشد مى تواند برگردد. و شايد ظاهر آيه، مشمول اين فرض شود. ليكن با توجه به ديگر اطلاقات، نظير: «ما جعل عليكم فى الدين من حرج»ط . و يا - حج: 78. يريدالله بكم اليسرو لايريد بكم العسر»ع. و نظاير آن، بايد حج بر او واجب نباشد.

از - بقره: 185 . صحابنا، عن أحمد بن محمد، عن ابن محبوب عن خالد بن جريرل. عن أبى الرّبيع الشّامى قال: سئل أبو عبداللّه - عليه السلام - عن قول اللّه - سند تا ابن محبوب تام است ولى وضيعت «خالد بن جرير» روشن نيست. عزّوجلّ - «وَلِلّه على الناس حجّ البيت من استطاع اليه سبيلاً» فقال ما يقول الناس؟ قال: فقلت له: الزّاد والرّاحلة. قال: فقال أبوعبداللّه - عليه السلام - قد سئل أبو جعفر - عليه السلام - عن هذا فقال: هلك الناس اذا لئن كان من كان له زاد و راحلة قدرما يقوت عياله و يستغنى به عن الناس ينطلق اليهم فيسلبهم إيّاه لقد هلكوا اذا، فقيل له: فما السّبيل؟ قال: فقال: السّعة فى المال اذا كان يحجّ ببعض و يبقى بعضاً لقوت عياله، أليس قد فرض اللّه الزكاة فلم يجعلها اِلاّ على من يملك مأتى درهم.گ 7 - وسائل الشيعه، ج 8، ص 24، ح 1 و 2. هزينه سفر و هزينه اهل و عيال، بايد بعد از بازگشت از سفر دست به گدايى باز نكند» پس معلوم مى شود رجوع الى الكفايه لازم است. البته اغلب فقها فتوايشان همين است ولى استفاده آن از اين روايت كه سندش تام نيست مشكل مى باشد. مرحوم شيخ حرّ عاملى روايت ديگرى را از مجمع البيان مرحوم طبرسى در ذيل آيه «ولِلّه على الناس...» به اين عبارت نقل مى كند: «المروى عن ائمتّنا - عليهم السلام - انّه الزّاد و الرّاحلة و نفقة من تلزمه نفقته، و الرجوع الى كفاية اِمّا من مال أوضياع أو حرفة مع الصّحة فى النفس و تخلية الدّرب (السرب) من الموانع و امكان المسير.» 7 - وسائل الشيعه، ج 8، ص 25.

/ 1