تقیه مداراتی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تقیه مداراتی - نسخه متنی

محمد رحمانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تقيّه مداراتى

محمّد رحمانى

پيشگفتار

«تقيه» از موضوعاتى است كه ريشه در كتاب و سنت دارد و درباره آن بحث ها و گفتگوهاى بسيار صورت گرفته است.

زيرا كه تقيه افزون بر نقش كليدى اش در مباحث فقهى، اهميت به سزايى در مباحث سياسى و اجتماعى، بهويژه در ارتباطات جهان اسلام دارد. وبايد گفت كه به اهداف مهمى چون وحدت، عزت، مودّت، قدرت و شوكت اسلامى نمى توان رسيد جز از راه به كاربستن آن.

اين مطلب هنگامى روشن مى شود كه مبناى فقهى امام خمينى(قدس سره) در باره «تقيه مداراتى» تبيين و ترويج شود.

اين مقاله كه بنا است در فصلنامه «ميقات حج» به مناسبت بزرگداشت يكصدمين سال تولد آن فقيه كم نظير چاپ ومنتشر شود، در اين راستا و با اين هدف نوشته مى شود.

پيش از آغاز بحث، يادآورى نكته اى ضرورى است و آن اينكه مباحث مربوط به اصل تقيه فراوان است و در يك مقاله نمى گنجد، ازاين رو تنها برخى از مباحث فقهى «تقيه مداراتى» را جهت بررسى برگزيديم; از جمله:

الف ـ مفهوم تقيه از نگاه لغت

ب ـ تعريف تقيه در اصطلاح فقيهان

ج ـ تقسيمات تقيه

د ـ اختلاف فقها در بحث «تقيه مداراتى»

هـ ـ ادلّه تقيه مداراتى:

دسته اول از روايات

دسته دوم

دسته سوم

دسته چهارم

و دسته پنجم

و ـ روايات معارض

ز ـ قلمرو اخبار تقيه مداراتى

ح ـ تقيه مداراتى در موضوعات

ط ـ گستره آثار تقيه مداراتى

ك ـ شرط عدم مندوحه

و مباحثى از تقيه مداراتى كه بحث نشد به قرار ذيل است:

الف ـ جريان تقيه در معاملات به معناى اعم

ب ـ جريان تقيه در مستحبات

ج ـ ترك تقيه موجب بطلان عمل است يا خير؟

د ـ مواردى كه جاى تقيه نيست

هـ ـ اشكالات اهل سنت بر تقيه مداراتى

الف ـ مفهوم تقيه از نگاه لغت

بى گمان، روشن شدن معناى لغوى تقيه، پيش از آغاز مباحث فقهى آن، امرى ضرورى است; از اين رو رجوع به كتاب هاى لغت، درصورتى كه ميان كارشناسان در مفهوم تقيه اختلاف باشد، لازم است.

الخليل در كتاب العين، مفهوم تقيه را «تحفظ وجلوگيرى» مى داند وى در اين باره مى نويسد:

«وكلّ ما وَقى شيئاً فهو وقاء لَهُ وَوقاية... والتقوى فيالأصل وقوى فلما فتحت ابدلت تاء فتركت فيتصريف الفعل فيالتقى والتقوى والتقاة والتّقيّة».(1)

علامه فيوى در كتاب «مصباح المنير» تقيه را اسم براى فعل «وقى» و به معناى حفظ كردن دانسته است. وى مى نويسد:

«وقاه الله السوء يقيه وقاية بالكسر حفظه... والتقية والتقوى اسم منه والتاء مبدلة مِن واو والأصل وَقوى من وقيت».(1)

ابن اثير تقيه را از فعل «وقى» و به معناى پوشاندن و مصون كردن دانسته است:

«وقا فوقى أحدكم وجهه النار وقيت الشيء اقيه اذا صنته وسترته عن الأذى... و منه الحديث على كنا اذا احمرّ البأس اتقينا برسول الله صلّى الله عليه وآله أيجعلناه وقاية لنا مِنَ العدوّ».(2)

صاحب «قاموس قرآن» به نقل از راغب، آورده است كه: فعل «وقى» به معناى حفظ است:

«وَقى وِقاية و وقاءً، حفظ شىء است از آنچه اذيت و ضرر مى رساند.»(3)

جمع بندى

از مجموع آنچه از اهل لغت آورديم، روشن مى شود كه آنان در مفهوم تقيه اختلاف نظريه ندارند و در معناى تحفظ و مصونيت و مرادف آن براى تقيه هم عقيده اند.

ب ـ تعريف تقيه در اصطلاح فقها

در فقه براى تقيه تعريف هاى گوناگون شده است; در اينجا دو تعريف را از فقهاى صدر اول و فقهاى متأخر مى آوريم:

شيخ مفيد در تعريف تقيه مى نويسد:

«تقيه مخفى كردن حق و پوشاندن عقيده حق است و نيز مخفى كارى و ترك آشكارسازى با مخالف در مورد چيزهاى است كه ضرر دينى و يا دنيايى را درپى دارد.»(4)

شيخ انصارى در تعريف تقيه مى نويسد:

«مقصود از تقيه در اينجا، جلوگيرى از ضرر بر ديگرى است بهوسيله هماهنگى با مخالفِ حق، با گفتار و يا در رفتار.»(1)

نقد و بررسى

همانگونه كه ملاحظه مى شود، ميان اين دو تعريف از جهاتى تفاوت وجود دارد:

1ـ شيخ مفيد در تعريف تقيه گفت: افعالى است كه موجب تحفظ از ضرر مى شود. به خلاف شيخ انصارى كه تقيه را به خود تحفظ تعريف كرد.

2ـ شيخ مفيد تقيه را به كارهاى سلبى; مانند كتمان، نهانكارى و ترك آشكارسازى تعريف كرد، ولى شيخ انصارى تعريف آن را به گونه اى آورد كه با افعال ايجابى سازگار است.

3ـ بر اساس تعريف شيخ مفيد و با توجه به توضيحى كه وى درباره تقيه مى دهد، تقيه منحصر در موارد خوف از ضرر نيست بلكه گاهى تقيه به جهت اصلاح است. بنابر اين تقيه مداراتى، بر اساس نظر شيخ مفيد، قسمى از تقيه به شمار مى آيد.

وامّا شيخ انصارى، تقيه را منحصر به تقيه ترس از ضرر كرد.

هرچند ميان اين دو تعريف از جهاتى اختلاف به چشم مى خورد وليكن به نظر مى رسد در مقصود و هدف اين نوشته تأثيرگذار نيست. از اين رو نقد و بررسى اين دو نظريه ضرورتى ندارد، به ويژه اينكه اگر بخواهيم حقيقت مطلب روشن شود بايد اقسام تقيه نيز تبيين گردد.

ج ـ تقسيمات تقيه

تقيه، مانند هر مقوله اجتماعى ديگر، از جهاتى قابل تقسيم است و ممكن است حكم هر قسم از تقيه با قسم ديگر متفاوت باشد.

براى روشن شدن جايگاه تقيه مداراتى، كه موضوع اين نوشته است، بررسى تقسيمات تقيه، هرچند مختصر لازم است. حضرت امام در آغاز بحث تقيه مى فرمايد:

«چون تقيه از عناوينى است كه در ارتباط با متقى (تقيه كننده) و متقى منه (شخص ويا اشخاصى كه از آنها تقيه شده) و متقى فيه (امرى كه از آن تقيه شده است) مى باشد، به

حسب اين امور وذات آن، به اقسامى تقسيم مى شود:

الف ـ به لحاظ ذات تقيه تقسيم مى شود به «خوفى»، «مداراتى»، «كتمانى» و «اكراهى».

تقيه خوفى نيز گاهى به خاطر ورود ضرر به جان يا آبرو و يا مال متقى و وابستگان او است و گاهى به خاطر احتمال وقوع ضرر بر افراد ديگر مؤمنان است و گاهى هم احتمال وقوع ضرر بر كيان اسلام است; مثلا ترس از اختلاف و تفرقه مسلمان ها، سبب تقيه مى شود.

تقيه مداراتى عبارت است از جلب دوستىِ مخالف، به خاطر وحدت كلمه، بى آنكه ضررى از سوى او شخص را تهديد كند و تقيه كتمانى، تقيه اى است كه به خودى خود داراى ارزش است و در برابر افشاى سرّ قرار دارد. اما تقيه اكراهى كه بحث آن در مكاسب محرّمه، آمده، عبارت از تقيه اى است كه ضرورت و اضطرار سبب آن مى شود.

ب ـ تقيه به لحاظ فرد تقيه كننده، تقسيم مى شود به اينكه: تقيه كننده، گاهى فردى عادى است و گاهى از افراد سرشناس است; مانند پيامبر (اگر تقيه براى او روا باشد) و ائمه(عليهم السلام) و فقها و مانند آنها، حكم تقيه در هريك از اين دو مورد، تفاوت دارد.

ج ـ تقيه از جهت افرادى كه از آنها تقيه مى شود، چند قسم است: تقيّه از كفار، حكمرانان اهل سنت، فقها و قضات اهل سنت، مردم عادى از اهل سنت و سلاطين يا مردم عادى شيعه.

د ـ تقسيم تقيه به لحاظ فعلى كه تقيه در آن انجام مى گيرد، بدين صورت است:

«فعل حرام، ترك واجب، ترك شرط، ترك جزء، انجام فعلى كه مانع و يا قاطع است و يا عملى كه طرف مخالف، عقيده به حجّيت آن دارد.»(1)

افزون بر تقسيم حضرت امام تقسيمات ديگرى نيز براى تقيه كرده اند. اينك به نمونه اى از آنها اشاره مى شود:

حضرت آية الله خويى(رحمه الله) تقيّه را با نگاهى ديگر به سه قسم تقسيم كرده است. ايشان پس از اينكه تقيه را به معناى تحفظ از ضرر و خوف دانسته، در تقسيم آن مى نويسد:

الف ـ تقيه گاهى در معناى عام; يعنى تحفظ از هر ضرر احتمالى، هرچند در امور تكوينى، استسعال مى شود; مانند اينكه گفته مى شود جهت جلوگيرى از درد، با خوردن دواى آن، دورى كن.

ب ـ گاهى نيز در مفهوم خاص به كار مى رود و آن عبارت است از تقيه از اهل سنت. اين معنا، همان تقيه اصطلاحى است.

ج ـ همچنين گاهى تقيه از خدا است كه عبارت است از بجا آوردن واجبات وترك محرّمات. اين تقيه وجوب عقلى دارد نه حكم شرعى.(1)

شيخ انصارى(رحمه الله) تقيه را با توجه به احكام تكليفى، به پنج قسم تقسيم كرده است. او در اين باره مى نويسد:

تقيه به لحاظ حكم پنج قسم است:

1ـ واجب، و آن عبارت از تقيه اى است كه به خاطر دفع ضرر صورت مى گيرد و مثال هاى آن فراوان است.

2ـ مستحب، و آن تقيه اى است كه تركش، به تدريج منتهى به ضرر مى شود; مانند ترك مدارا و دورى گزيدن از معاشرت با اهل سنت.

3ـ مباح، وآن موردى است كه دورى كردن از ضرر و يا نكردن آن مساوى باشد; مانند تقيه نسبت به اظهار كلمه كفرآميز.

4ـ مكروه، و آن تقيه اى است كه ترك آن و نيز تحمّل ضرر آن ناشى از اين ترك، بهتر باشد; مانند ترك كلمه كفرآميز از سوى اشخاصى كه رهبر و مقتداى مردم اند.

5 ـ حرام، و آن تقيه در مورد دماء است.(2)

جمع بندى

بى گمان برخى از مطالب و مثال هايى كه در اين تقسيمات مى آيد، مورد اشكال است;

به عنوان نمونه: سخن مرحوم شيخ انصارى در تقيه مكروه، كه گفت: مقصود از مكروه چيزى است كه ضد آن افضل است; زيرا پر واضح است ترك چيزى كه افضل است و بهتر، در همه جا مكروه نيست و نيز مثال تقيه مستحب به ترك مدارا; زيرا پس از اين خواهد آمد كه نفس جلب محبت اهل سنت مطلوب است، هرچند ضررى درپى نباشد، وليكن چون هدف از گزارش تقسيمات نقد و بررسى و بيان صحيح و باطل آنها نبوده، بلكه هدف آشنايى با اقسام تقيه و روشن شدن محل بحث; يعنى تقيه مداراتى است، از اين رو از نقد و بررسى اين

تقسيمات خوددارى مى كنيم و تنها اشاره اى مى كنيم به اين مطلب كه تقسيم حضرت امام از

جهات فراوانى نسبت به ديگر تقسيمات برترى دارد; از جمله جامعيت و منطقى بودن را مى توان نام برد.

د ـ اختلاف فقها در تقيّه مداراتى

نگاه و باور فقها به تقيه مداراتى از جهات گوناگون و متفاوت است. سزاست پيش از آغاز بحث، اين اختلاف روشن شود. براى پرهيز از طولانى شدن نوشته، تنها به بيان نظريات شيخ انصارى و حضرت امام (رحمهماالله) نسبت به تقيه خوفى و مداراتى مى پردازيم:

1ـ شيخ انصارى تقيه خوفى را مَقْسَم و تقيه مداراتى را بخشى از آن مى داند. بنابر اين، از نگاه شيخ انصارى، تقيه مداراتى قسمى از تقيه خوفى است و در نتيجه تقيه مداراتى در طول تقيه خوفى است نه در عرض آن.

حضرت امام به خلاف نظريه شيخ انصارى، تقيه مداراتى را قسيم و در عرض تقيه خوفى مى داند. ايشان در مقام بيان تقسيمات تقيه، آن را با صرف نظر از ارتباطش با امور ديگر و به اصطلاح فى حدّ ذاته، تقسيم مى كند به «خوفى»، «مداراتى»، «اكراهى» و «كتمانى»(1).

2ـ مرحوم شيخ انصارى تقيه مداراتى را از نظر حكم مستحب مى داند.(2)

و اما حضرت امام آن را واجب مى داند.(3)

3ـ شيخ انصارى در ماهيت تقيه مداراتى، ضرر را شرط كرد. ولى مى فرمايد:

«ضرر تدريجى»(4) و اما حضرت امام در ماهيت تقيه مداراتى جز جلب محبّت و ايجاد وحدت كلمه چيزى را شرط نمى كند.(5)

بنابر اين، نگاهِ حضرت امام بانگاه شيخ انصارى به تقيه مداراتى، از نظر حكم و ماهيت و جايگاه و رتبه با همديگر تفاوت دارد.

اين اختلاف مبنا و ديد، نسبت به تقيه مداراتى آثارى را پى دارد و از همه مهمتر آن است كه جايگاه و اهميت تقيه مداراتى روشن مى شود.

هـ ـ ادله تقيه مداراتى

مهمترين دليل بر تقيه مداراتى روايات است و از آنجا كه روايات فراوان و با مضامين مختلف وارد شده و نقد و بررسى تمامى آنها به طول مى انجامد، در اينجا به چند نمونه از هر

مضمون بسنده مى كنيم:

دسته اول

شيخ حرّ عاملى در كتاب شريف وسائل الشيعه، بابى را با عنوان «باب وجوب عشرة العامة بالتقيه» گشوده و در آن چهار روايت آورده است; از جمله آنها كه مورد استدلال امام راحل بر تقيه مداراتى قرار گرفته، روايت هشام الكندى است كه مى گويد:

«قال سمعت أبا عبدالله(عليه السلام) يقول إيّاكم أن تعملوا عملاً نعير به فانّ ولد السوء يعير والده بعمله كُونوا لمَنْ انقطعتم اليه زيناً ولا تكونوا عليه شيناً، صلّوا فى عشائرهم وعودوا مرضاهم واشهدوا جنائزهم ولا يسبقونكم إلى شيء الى الخير من الخير فأنتم أولى به منهم والله ما عُبد الله بشيء أحبّ إليه منَ الخبأ، قلت: وما الخبأ؟ قال: التقيّه»(1)

«شنيدم امام صادق(عليه السلام) مى فرمود: بپرهيزيد از كارى كه ما با آن كار سرزنش مى شويم. همانا فرزند بد با كار بدش، پدر خويش را در معرض سرزنش قرار مى دهد. نزد آنان كه با شما قطع رابطه كرده اند، زينت (دوست) باشيد نه بدخلق و دشمن. با آنها درميان قبيله هايشان(2) نماز بگزاريد. مريضان آنها را عيادت كنيد. در تشييع جنازه مردگانشان حضور يابيد. آنان نبايد در كارهاى نيك بر شما پيشى بگيرند; زيرا شما نسبت به كارهاى نيك سزاوارتريد. سوگند به خدا، پروردگار به چيزى بهتر از خبأ پرستيده نشد. پرسيدند خبأ چيست؟ فرمود تقيه.»

دلالت اين روايت بر تقيه مداراتى تمام است و مطالبى از آن استفاده مى شود:

1ـ حضور در مجالس و مساجد و مدارا كردن و عيادت مريض ها و تشييع جنازه مردگان آنان مطلوب ائمه(عليهم السلام) بوده و مورد تأكيد آنها است.

2ـ بر اساس اين روايت مدارا كردن با اهل سنت و شركت در مراسم عبادى ـ اخلاقى آنان، تقيه ناميده شده است.

گفتنى است كه سند روايت نيز بى اشكال و صحيح است.

حضرت امام در مقام بيان دلالت اين روايت مى نويسد:

«ظهور روايت، در مقامِ تشويق انجام عمل برطبق نظريات آنها و خواندن نماز در مساجد ايشان است و بى شك خواندن نماز در مساجد آنها مستلزم ترك برخى از اجزاء و يا شرايط و يا انجام برخى از موانع است با اين وصف حضرت فرموده اين عمل بهترين عبادت است و اين عبادت دفع استبعاد و صحت عمل است.»

حضرت امام افزون بر اين روايت، به روايت سوم همين باب نيز تمسك جسته اند. جز حضرت امام، بسيارى از فقهاى ديگر نيز دلالتِ اين روايت را بر تقيه مداراتى، دست كم در مورد روايت; يعنى شركت در نمازهاى جماعت آنان پذيرفته اند; از جمله حضرت آية الله خويى با اينكه تقيه مداراتى را به عنوان يك قاعده كلّى در تمام ابواب فقه مورد خدشه قرار داده، پس از گزارش اين روايت مى نويسد:

«از اين روايت استفاده مى شود حكمت تشريع تقيه در مورد شركت در نماز جماعت و مانند آن، مبتنى بر ترس از ضرر نيست بلكه حكمت مداراكردن با آنان و رعايت مصلحت نوعيّه و اتّحاد كلام مسلمانان است، بى آنكه ترك شركت در نماز جماعت ضررى را در پى داشته باشد; زيرا در آن روزگار ياران امام به «تشيّع» معروف بودند. بنابر اين امر امام(عليه السلام) به شركت در نماز آنان، به جهت شناخته نشدن اصحاب نبوده بلكه براى مؤدب شدن به اخلاق نيكو بوده تا با اين رفتار، شيعه با اوصاف زيبا و دور از تعصب و عناد و لجاجت شناخته شوند و گفته شود خدا رحمت كند جعفر را كه اصحاب خوبى تربيت كرده است.»(1)

خلاصه اينكه، بر اساس مفاد اين دسته از روايات، ائمه(عليهم السلام) ما را ترغيب و تشويق كرده اند كه با اهل سنت ارتباط داشته باشيم و از راه هاى مختلف; از جمله شركت در نماز آنها، محبت آنان را به دست آوريم.

دسته دوم

روايات فراوانى دلالت دارد بر مطلوب بودن شركت در نماز جماعت اهل سنت; بهويژه اينكه در صف اوّل ايستادن مورد تأكيد قرار گرفته است. صاحب وسائل بابى را با عنوان «استحباب حضور الجماعة خلف من لا يقتدى به التقية و القيام فى الصف الأول معه» گشوده و در آن، يازده روايت آورده است.

حضرت امام(قدس سره) پنج روايت از اين روايات را نقد و بررسى كرده است. به لحاظ اهميت و نقش اساسى اين گونه روايات در بحث تقيه مداراتى، آنها را مى آوريم:

روايت اول

امام صادق(عليه السلام) فرمود:

«عن حماد بن عثمان عن أبيعبدالله(عليه السلام) إنّه قال من صلّى معهم فى الصفّ الأوّل، كان كمن صلّى خلف رسول الله(صلى الله عليه وآله) فى الصفّ الأوّل».

«هركس با اهل سنت، در صف اول آنها نماز بگزارد، مانند كسى است كه پشت سر رسول الله(صلى الله عليه وآله)، در صف اول نماز گزارده است.»

حضرت امام در مقام تقريب دلالتِ روايت بر «تقيه مداراتى» مى فرمايد:

«نماز با رسول خدا صحيح و داراى فضيلت فراوان است، پس نماز با اهل سنت، در حال تقيه، صحيح و داراى ثواب زياد است.»(1)

سند روايت صحيح است.

روايت دوم

امام صادق(عليه السلام) فرمود:

«عن أبى عبدالله(عليه السلام) قال: يحسب لك إذا دخلت معهم وإن كنت لا تقتدى بهم مثل ما يحسب لك إذا كنت مع من تقتديبه».(2)

«اگر با اهل سنت وارد نماز شوى، گرچه به آنان اقتدا نكنى، همان اندازه فضيلت براى تو نوشته مى شود كه پشت سر كسى كه اقتدا به او صحيح است نماز گزارده باشى!»

آية الله خويى درباره اين روايت مى فرمايد:

«اين روايت نيز دلالت دارد بر اينكه در تقيه مداراتى در مورد نماز، ترس از ضرر لازم نيست بلكه ملاك مدارا و مجامله با اهل سنت است.»(3)

روايت سوم

اسحاق بن عمار گويد:

عن اسحاق بن عمّار قال: «قال ليأبوعبدالله(عليه السلام) يا اسحاق أتُصلّيمعهم فى المسجد، قال صلّ معهم فانّ المصلّيمعهم فى الصفّ الأوّل كالشاهر سيفه فى سبيل الله».(1)

«امام صادق(عليه السلام) از اسحاق پرسيد: آيا با اهل سنت در مسجد نماز مى خوانى؟ عرض كردم بله، فرمود: با آنان نماز بخوان; زيرا نماز خواندن با آنان در صف اوّل، مانند كسى است كه شمشيرش را در راه خدا تيز كرده باشد.»

روايت چهارم

«عن عليّ بن جعفر فى كتابه، عن أخيه موسى بن جعفر(عليه السلام) قال: صلّى حسن و حسين خلف مروان و نحن نصلّيمعهم».(2)

على بن جعفر در كتاب خود از برادرش امام موساى كاظم(عليه السلام) نقل مى كند كه آن حضرت فرمود: «امام حسن و امام حسين(عليهما السلام) پشت سر مروان نماز خوانده اند و ما نيز با آنها نماز مى خوانيم.»

روايت پنجم

عن سماعة، قال سألته عن مناكحتهم، والصلاة خلفهم، فقال...قد أنكح رسول الله(صلى الله عليه وآله) وصلّى علي(عليه السلام) وراءهم».(3)

سماعه گويد: «از امام(عليه السلام) درباره ازدواج و نماز خواندن پشت سر اهل سنت پرسيدم، فرمود: پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) با زنان اهل سنت ازدواج كرده و على(عليه السلام) پشت سر آنها نماز خوانده است.»

دلالت اين از روايات بر اعتبار تقيه مداراتى تمام است و سند آنها نيز بى اشكال و معتبر است.

دسته سوم

روايات فراوانى دلالت مى كندكه در نماز جماعت اهل سنت نيز همچون نماز جماعت شيعيان برائت از مأموم ساقط است. صاحب وسائل الشيعه اين روايات را با عنوان باب «سقوط القراءة خلف مَنْ لا يقتديبه مع تعذّرها والاجتزاء بادراك الركوع مع شدّة التقية» آورده است.

از جمله اين روايات كه مورد استدلال حضرت امام نيز واقع شده، عبارت از روايت اسحاق بن عمار است كه مى گويد:

فى حديث قال قلت لابيعبدالله(عليه السلام) إنّى أدخل المسجد فأدخل المسجد فأجد الإمام قد ركع و قد ركع القوم فلا يمكننيأن أؤذن وأقيم وأكبّر، فقال ليفإذا كان ذلك، فادخل معهم فيالركعة واعتد بها فانّها من أفضل ركعاتك...»(1)

«به امام صادق(عليه السلام) عرض كردم: من وارد مسجد (اهل سنت) مى شوم و مى بينم كه امام جماعت همراه با مأمومين به ركوع رفته اند. در اين هنگام برايم ممكن نيست كه اذان و اقامه و تكبير بگويم و نماز خودم را بخوانم.

حضرت فرمود: همراه با آنان به ركوع رفته، آن را يك ركعت به شمار آور; زيرا آن ركعت از بهترين ركعات نماز تو مى باشد.»

پر واضح است سقوط قرائت دلالت دارد بر اينكه تقيه مداراتى حجت و لازم است و موجب صحت عمل مى باشد. گفتنى است، سند روايت نيز بى اشكال است.

دسته چهارم

چندين روايت دلالت مى كند كه اگر كسى نمازش را فرادا بخواند و پس از آن در جماعت اهل سنت شركت كند، ثواب و فضيلت فراوان دارد. شيخ حرّ عاملى برخى از اين روايات را در بابى با عنوان «استحباب ايقاع الفريضة قبل المخالف أو بعده وحضورها مَعَه» گزارش كرده است; از جمله:

عن عبدالله بن سنان عن ابيعبدالله(عليه السلام) إنّه قال ما من عبد يصلّى فيالوقت

ويفرع ثمّ يأتيهم ويصلّيمعهم وهو على وضوء، إلاّ كتب الله له خمساً وعشرين درجة».

امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد: «هيچ بنده اى نيست مگر اينكه نمازش را در وقت مى خواند، سپس در حالى كه وضو دارد، با اهل سنت در نماز جماعت شركت مى كند، خداوند براى وى بيست و پنج درجه مى نويسد.»(1)

اين روايت نيز دلالت مى كند كه تقيه مداراتى مورد تأكيد و تشويق ائمه(عليهم السلام) بوده است. سند روايت هم بى اشكال است.

دسته پنجم

رواياتى دلالت دارد كه هركس تقيه را به عنوان شعار و علامت خويش قرار ندهد از ما نيست اين روايات فراوان است از جمله :

قال سيّدنا الصادق(عليه السلام) عليكم بالتقيّه فإنّه ليس منّا من لم يجعلها شعاره ودثاره مع من يأمنه لتكون سجيّة مع من يحذره».(2)

امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد: «بر شما لازم است انجام تقيه; زيرا از ما نيست كسى كه تقيه را شعار و دثار(3) خود با كسانى از آنها كه در امان است قرار ندهد.

آية الله خويى درباره اين دسته از روايات مى فرمايد:

«رواياتى كه دلالت دارد از ما نيست هركس تقيه را شعار و دثار خويش قرار ندهد، ناگزير بايد حمل شود بر تقيه مداراتى; مانند حضور در مجالس آنان و شركت در نمازشان; زيرا در تقيه مداراتى ترس از ضرر شرط نيست و ممكن نيست اين گونه از روايات بر تقيه خوفى حمل گردد; چرا كه چنين تقيه اى مشروط به وجود ترس از ضرر است و پر واضح است، از كسىه نسبت به او امان هست، ترس وجود ندارد.»(4)

با بيان آية الله خويى دلالتِ روايت بر مدعا روشن مى گردد و نياز به توضيح بيشتر نيست.

سند روايت تمام است.

جمع بندى

طبق آنچه تا اينجا گفتيم، برخى از روايات در مورد تقيه مداراتى وارد شده و از نظر سند، جز روايت آخر، بى اشكال اند و بيشتر آنها از نظر اصطلاح رجالى صحيح مى باشند. و از نظر دلالت نيز بر لزوم رعايت تقيه دلالت دارند، و بى شك اين تقيّه مداراتى است; زيرا حمل آنها بر تقيه خوفى وجهى ندارد; چون مورد آنها، بلكه صَريح برخى از آنها جايى است كه ترس هيچ گونه ضررى نمى رود.

دلالت اين روايات بر مدعا، نه تنها از نگاه حضرت امام خمينى(قدس سره) تمام است بلكه از نظر كسانى كه تقيه مداراتى را قبول ندارند، همانند آية الله خويى(رحمه الله) نيز پذيرفته شده است. ايشان در رابطه با دلالت اين روايات مى نويسد:

اگر در ترك تقيه ضررى بر جان خود و يا ديگرى مترتب نباشد بلكه تقيه براى جلب منفعت; يعنى مودّت و دوستى و مجامله با اهل سنت صورت گيرد، چنين تقيه اى انگيزه براى ارتكاب عمل حرام و يا ترك واجب نمى شود; زيرا مفهوم تقيه صادق نيست، بله اين تقيه درخصوص نماز رواست به اينكه در مساجد آنان حاضر و براى مدارا و مجامله با اهل سنت، با آنان نماز بخواند بى آنكه بر ترك اين تقيه ترس از ضررى نسبت به خود و يا ديگران باشد. دليل اين مطلب اطلاق رواياتى است كه امر به اين عمل (خواندن نماز با آنها) مى كند; زيرا رواياتى كه دلالت دارد بر اينكه نماز با آنها در صف اول، مانند نماز پشت سر رسول الله(صلى الله عليه وآله) مى باشد، مقيد به صورتى نيست كه ضرر بر ترك آن مترتب است. بلكه روشن شد كه حمل اين گونه روايات بر صورت ترس از ضرر، حمل بر فرد نادر است...

و ظاهر اين روايات، ترغيب و حثّ بر اظهار موافقت با آنان در نماز و غير نماز، از اعمال با قدرت واختيار است نه از روى ترس و تقيه»(1)

هـ ـ روايات معارض

در برابر ادله اى كه دلالت داشت بر اعتبار و اجزاء عمل تقيه اى، رواياتى هم وجود داردكه دلالت دارد بر مجزى نبودنِ آن. براى تمام و كامل شدن بحث، ناگزير از نقد و بررسى اين دسته از روايات هستيم:

روايت على بن يقطين

سألت أبا الحسن(عليه السلام) عن الرجل يصلّيخلف من لا يقتدى بصلاته والامام يجهر بالقرائة، قال اقرأ لنفسك وان لم تسمع نفسك، فلا بأس».(1)

«از امام رضا(عليه السلام) درباره مردى پرسيدم كه پشت سر كسى كه به او اقتدا نمى شود نماز مى خواند، در حالى كه امام جماعت قرائت را بلند مى خواند. حضرت فرمود: قرائت را براى خودت بخوان هرچند خودت نشنوى.»

سند روايت صحيحه است و اما دلالت ربطى به تقيه ندارد; زيرا راجع به امام جماعت فاسق شيعه است و مانند اين روايت بسيار است.

روايت فقه رضوى

ولا تصلّ خلف أحد إلاّ خلف رجلين أحدهما من تثق به وتدين بدينه وورعه، آخرٌ من تتّقيسيفه وسوطه وشرّه وبوائقه».(2)

«پشت سر هيچ كس جز دو شخص نماز جماعت نخوان

1 ـ كسى كه به دين و پرهيزكارى او ايمان دارى

2 ـ كسى كه از شمشير و شلاق و شرّ و دشمنى او تقيه كنى.»

دلالت روايت بر مدعا تمام است; زيرا امام جماعت در تقيه مداراتى نه مصداق شقّ اول است و نه مصداق شقّ دوم، چون گفته شد كه در تقيه مداراتى خوف از ضرر نيست تا از آن جهت تقيه محقق گردد.

اشكال در سند روايت است، چون ثابت نشده است كتاب فقه رضوى كتاب روايى باشد تا تا بحث از اعتبار سند آن شود.

روايت دعائم الاسلام

عن أبيجعفر(عليه السلام) لا تصلّوا خلف ناصب ولا كرامة أن تخافوا على أنفسكم...».(3)

امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد: «پشت سر ناصبى و كرامتى نماز نخوانيد مگر اينكه ترس از جانتان داشته باشيد...»

دلالت روايت بر اينكه پشت سر ناصبى نبايد نماز خوانده شود مگر از باب تقيه خوفى تمام است وليكن ربطى به بحث ما ندارد; زيرا ناصبى محكوم به كفر بلكه از نظر برخى فقها نجس است و از موضوع تقيه مداراتى خارج مى باشد ثانياً ـ ممكن است گفته شود اين روايت مخصوص روايات تقيه مداراتى است و نتيجه اين خواهد بود كه تقيه مداراتى در مورد ناصبى روا نيست ثالثاً ـ اين روايت مرسله است و قابل اعتماد نيست.

روايت زراره

سألت أبا جعفر(عليه السلام) عن الصلاة خلف المخالفين، فقال ما هم عنديإلاّ بمنزلة الجدر».(1)

از امام صادق(عليه السلام) درباره نماز جماعت پشت سر اهل سنت پرسيدم. حضرت فرمود: «آنان در نظر من همانند ديوارند.»

روايت ابن راشد

قال قلت لأبيجعفر(عليه السلام) إنّ مواليك قد اختلفوا فأصلّيخلفهم جميعاً، فقال: لا تصلّ إلاّ خلف من تثق بدينه».(2)

ابن راشد مى گويد: «از امام صادق(عليه السلام) پرسيدم: دوستان شما درباره نماز خواندن پشت سر مخالفان (اهل سنت) اختلاف كرده اند، آيا پشت سر آنها نماز بخوانم؟ حضرت فرمود: «نماز نخوان جز پشت سر كسى كه به دين او اطمينان دارى.»

روايات بسيارى به اين مضمون وارد شده است كه به جهت طولانى شدن، از آوردن يكايك آنها خوددارى كرده، در پاسخ اين گونه روايات، كلام دو فقيه بزرگ را مى آوريم:

حضرت امام(قدس سره) پس از بيان رواياتى كه دلالت دارد تقيه مداراتى موجب مجزى بودن عمل است، درمقام ردّ روايات معارض مى نويسد:

«پاسخ رواياتى كه دلالت دارد خواندن نماز جماعت پشت سر اهل سنت جايز نيست و آنان به منزله ديوار هستند و جز پشت سركسى كه به دينش اطمينان دارى نبايد نماز بخوانى، عبارت است از اينكه اين روايات ناظر به بيان حكم اوّلى مى باشد و منافاتى ميان اين دو دسته از روايات نيست (چون رواياتى كه دلالت دارد عمل تقيه مداراتى

مجزى و صحيح است، به عنوان ثانوى است و اين روايات ناظر به عنوان اولى است) در هر حال جاى هيچ گونه شبهه اى در صحيح بودن نماز و ديگر عبادات كه به صورت تقيه مداراتى انجام مى گيرد نيست.»(1)

حضرت آية الله خويى پس از تفصيل ميان عمل تقيه اى كه امر خاصى ندارد و مورد ابتلا نيست و عمل تقيه اى كه مورد ابتلاى مردم است و پس از اينكه قسم دوم را مجزى از مأمور به واقعى مى داند، مى نويسد:

«در هيچ روايتى از روايات ما، امر به اعاده و يا قضا، هرچند از باب استحباب، وارد نشده است. گرچه صاحب «وسائل الشيعه» بابى را تحت عنوان «استحباب وقوع نماز واجب پيش از جماعت با مخالف و يا پس از آن» منعقد كرد وليكن در هيچ روايتى از روايات گزارش شده، امر به اعاده و يا قضاى عمل تقيه اى، هرچند از روى استحباب، ندارد.»

قلمرو دلالت اخبار

از جمله مباحث مهم در بحث تقيه آن است كه آيا فعلى و عملى كه از باب رعايت تقيه، موافق اهل سنت و بر خلاف نظر فقهى شيعه انجام شده، مجزى است؟ تفصيل اين بحث در تقيه خوفى آمده و از بحث ما خارج است. آنچه كه با تقيه مداراتى ارتباط دارد، اين است كه فقها اختلاف كرده اند، برخى از آنان عمل بر طبق تقيه مداراتى را مجزى از مأموربه واقعى نمى دانند و مهمترين دليل آنان اين است كه نماز با آنان، نماز واقعى نيست بلكه صورت نماز است; زيرا در روايات عنوان اقتدا نيامده است. آية الله خويى پس از نقد و بررسى روايات مربوط به تقيه مداراتى در ذيل عنوان «تنبيه» مى نويسد:

«نماز با اينان مانند نماز پشت سر امام عادل نيست بلكه بر اساس آنچه از روايات استفاده مى شود صورت نماز است كه اهل سنت آن را نماز مى پندارند، از همين جاست كه در روايات عنوان اقتدا وارد نشده بلكه تنها خواندن نماز با آنها مورد تأكيد است. بنابر اين نمازگزار بايد با آنها وارد نماز شود و اذان و اقامه و قرائت را براى خودش، به گونه اى كه صدايش را ديگران نشنوند، بخواند. هيچ روايتى دلالت ندارد كه نماز با آنها واقعى است بلكه در برخى از روايات آمده است نماز پشت سرِ آنها به منزله نماز

پشت سر ديوار است.»(1)

نقد و بررسى

به نظر مى رسد اين نظريه درست نباشد; زيرا با دقت در روايات وارده، درباب، كه مورد قبول حضرت ايشان نيز مى باشد، مى توان گفت كه شركت در نماز جماعت اهل سنت تنها شكل و صورت نماز نيست بلكه نماز واقعى و مجزى است. البته اين بررسى صرف نظر از روايات معارض و بحث لزوم و يا عدم لزوم مندوحه است; زيرا اين دو بحث، پس از اين مورد رسيدگى قرار خواهد گرفت.

بر اين مدعا شواهد فراوانى مى توان بيان كرد; از جمله:

1ـ در ذيل صحيحه هشام بن حكم مى خوانيم: شركت در نماز جماعت اهل سنت از بهترين عبادات است، به ويژه حضرت سوگند ياد مى كند كه: «والله ما عبدالله بشىء أحبّ اِلَيه من الخبأ» روايت از جهت انجام وظيفه مانند خواندن قرائت اطلاق دارد آيا شكل نماز و به عبارت ديگر نماز باطل با اين سوگند و تأكيد امام كه از بهترين عبادات است، سازگار مى باشد؟!

اگر گفته شود مقصود نماز جماعتى است كه مكلّف وظيفه خودش را انجام دهد، در پاسخ بايد گفت: از اين جهت روايت مطلق است و اگر چنين چيزى بود با توجه به نياز و ابتلاى مردم بايد بيان مى شد.

2ـ روايات فراوانى دلالت داشت كه نماز با آنها مانند نماز جماعت پشت سر رسول الله است. آيا نماز صورى و باطل مانند نماز جماعت پشت سر رسول خدا است؟! امام(عليه السلام) در اينجا نفرمود: اين نماز ثواب نماز رسول خدا را دارد، بلكه مقتضاى تشبيه آن است كه افزون بر ثواب از جهات ديگر ازجمله صحيح بودن نيز مانند نماز پشت سر رسول الله باشد.

3ـ در موثقه اسحاق بن عمار، كسى از امام(عليه السلام) مى پرسد: من به قرائت امام جماعت نرسيده ام، چه كنم؟ حضرت مى فرمايد: با آنها به ركوع برو. و حضرت آنگاه جهت دفع مقذّر تصريح مى كند كه اين ركوع را يك ركعت به شمار آور و پس از آن، جهت رد اين گونه اشكالات مى فرمايد: اين ركعت از بهترين ركعات نماز تو مى باشد. آيا چنين عباداتى با نماز باطل و شكلى و صورى سازگار است؟!

اگر در نماز جماعت با آنها، مكلف بايد قرائت را خودش بخواند، چرا در اينجا امام(عليه السلام)تصريح مى كند كه لازم نيست و با آنها به ركوع برو. و همچنين اگر اين نماز باطل است چرا امام مى فرمايد: اين ركعت از بهترين ركعات است. بنابر اين روايت كه از نظر سند نيز اعتبار دارد، به خوبى دلالت مى كند نماز با آنها نماز حقيقى است نه شكلى و صورى.

4ـ در روايت عبدالله بن سنان، امام(عليه السلام) مى فرمايد: اگر كسى نمازش را فرادا خوانده، و پس از آن، در حالى كه وضو دارد با آنان نماز جماعت بخواند خداوند براى او بيست و پنج درجه مى نويسد، سؤال اين است كه اگر نماز با اهل سنت تنها شكل نماز است نسبت به فردى كه نمازش را خوانده و مى خواهد شكل و صورت نماز را انجام دهد شرط داشتن وضو معنا ندارد. بىوضو نيز مى توان نماز صورى را خواند. آيا شرط وضو در مورد تكرار نماز، دلالت ندارد كه نماز با آنها واقعى است; و اگر نماز را نخوانده بود از نماز واقعى مجزى بود. و روايت عمربن يزيد نيز به همين مضمون است(1)

5 ـ از همه اينها گذشته، اگر پيامِ اين گونه روايات، با آن شدت كه: اگر كسى تقيه نداشته باشد از ما نيست و يا عبارت: هركس تقيه ندارد، دين ندارد (و در حالى كه مستشكل محترم پذيرفته است كه اين روايات در مورد تقيه مداراتى است) در مورد شركت در نماز جماعت براى صورت و شكل نماز باشد، نقض غرض خواهد بود; زيرا غرض و هدف از اين شركت جلب مودّت، محبت، وحدت كلمه، شوكت و در زمان ما ردِّ اين توهّم كه شيعه اهل نماز نيست، مى باشد.

پُر واضح است اگر تمام شيعيان بخواهند در نماز جماعت آنها شركت كنند و تمام آنها نيز اين نماز را باطل بدانند مگر اينكه وظايف خويش را انجام دهند اين مطلب براى آنها (مخالفان، سرانجام) روشن خواهد شد، چون چنين امرى كه هميشه مورد ابتلا است و از تمام افراد نيز سر مى زند، بر آنها مخفى نخواهد ماند و ثمره آن اين مى شود كه بگويند شيعه اهل نفاق و دروغگويى است! با كمال تأسّف يكى از اتهاماتى كه در مناطق سنى نشين به شيعه زده مى شود همين است.

6ـ هرچند عنوان اقتدا در روايات نيامده است، ليكن در بسيارى از روايات «الصلاة معهم» به مفهوم اقتدا است از باب نمونه:

«عن سماعة عن أبيبصير قال سألته عن رجل صلّى مع قوم وهو يرى انّها

الأولى وكانت العصر قال فليجعلها الأولى وليصلّ معهم.»(1)

در اين روايت، عبادت «صلى مع قوم» بى شك به معناى اقتدا است، چون اگر صرف هماهنگى با آنها باشد، جايى براى اين پرسش نيست و سؤال و جواب لغو است.

اين گونه روايات در ابواب صلاة جماعت فراوان است.(2)

پس اشكال به اينكه عنوانِ «اقتدا» در روايات نيامده، به نظر مى رسد ناتمام باشد.

7ـ فقها در بحث اجزاء و كفايت نمازى كه با تقيه خوانده شده از نماز واقعى، اين بحث را مطرح كرده اند كه آيا وجود مندوحه طولى و يا عرضى لازم است يا نه؟

اگر نماز واقعى نباشد و مكلف بايد وظايف خودش را انجام دهد، اين بحث لغو و بى معنا خواهد بود.

8ـ به نظر مى رسد كه روايات تقيه مداراتى مانند روايات امتناعيه است و شارع مقدس از باب امتنان براى حفظ مصلحتِ اهم; يعنى وحدت كلمه و عزّت و شوكت مسلمانان، اين نماز هرچند ناقص را به عنوان ثانوى به جاى نماز واقعى اوّلى پذيرفته است و نظير اين مطلب در فقه اسلامى در عبادات و غير عبادات فراوان است.

9ـ با توجه به اينكه اين مطلب (خواندن قرائت و انجام ديگر وظايف) مورد ابتلا و نياز بوده است، بايد از سوى شارع به گونه صريح بيان گردد. با اين وصف روايتى كه دلالت كند ائمه(عليهم السلام) در نماز جماعت با آنها وظايف را خودشان انجام مى داده اند و يا دلالت كند مكلف بايد خودش قرائت را بخواند، ديده نشده است.

ممكن است اشكال طرح شود كه هرچند روايات تقيه مداراتى ما را به شركت در نماز جماعت با آنان ترغيب و تشويق مى كند وليكن مفهوم آن صحت نماز نيست، بلكه بايد پيش از آن و يا بعد از آن، نماز اعاده و يا قضا شود; شاهد بر اين مطلب رواياتى است كه صاحب وسايل تحت عنوان «استحباب ايقاع الفريضة قبل المخالف أو بعده»(3) گشوده است.

حضرت امام در مقام پاسخ اين اشكال مى فرمايد:

«منافاتى ميان صحّت نماز تقيه اى با رواياتى كه دلالت دارد بر خواندن نماز واجب قبل از جماعت و يا بعد از آن، نيست; زيرا اين دسته از روايات بر استحباب حمل مى شود و چون آن روايات نص هستند در صحت و اين روايات ظهور دارند بر لزوم اعاده و قضا.»


افزون بر اين پاسخ، آية الله خويى نيز از اين روايات جواب مى دهد كه در هيچ روايتى از روايات كه در اين باره گزارش شده، امر به اعاده و يا قضا، هرچند به گونه استحباب نيامده است.

و از آن جا كه اين پاسخ پيش از اين در مبحث روايات معارض آمد، از نقل دوباره آن خوددارى مى شود.

جمع بندى

از مجموع قرائن و شواهد، اين مطلب روشن مى شود كه ادلّه تقيه مداراتى دلالت دارند كه عمل از روى تقيه شكلى و صورى نيست بلكه صحيح و امرى واقعى است، وليكن واقعى ثانوى. و شارع مقدس از باب رعايت حفظ مصلحت اهم كه مربوط به اصل و كيان اسلام و مسلمانان است، اين عمل ناقص را به جاى مأمور به واقعى كامل پذيرفته است و در ابواب فقه شبيه آن فراوان است.

بنابر اين مستفاد از روايات صحّت عمل مورد تقيه است، دست كم اين مطلب در صلاة با شرايطى كه پس از اين بحث مى شود پذيرفته شده است. جاى شگفتى از مستشكل بزرگوار است كه در جاى جاى كتاب تنقيح به اين مطلب اشاره كرده و آن را پذيرفته اند، اما با اين وصف، اشكال مى كنند. ازجمله ايشان پس از اينكه مى فرمايد: اگر عمل مورد تقيه امر به خصوص نداشته باشد، بايد تفصيل بدهيم ميان اينكه عمل مورد تقيه مورد ابتلاى مردم است يا نه، اگر از قسم اول باشد، مانند تكتّف در نماز و شستن پاها در وضو مى فرمايد:

«چاره اى نيست از ملتزم شدن به صحت و اجزا و عدم وجوب اعاده و قضا; زيرا ردع نكردن از چيزى كه سيره بر آن واقع شده، قوى ترين دليل بر صحت و اجزاء است و اگر تقيه در اين موارد مفيد اجزاء نباشد، با توجه به اينكه عمل مورد ابتلاى مردم است، بايد از سوى ائمه(عليهم السلام) بيان شود... و از سوى ديگر در هيچ روايتى امر به اعاده و يا قضاى عمل مورد تقيه هرچند به گونه استحباب وارد نشده است.

گرچه صاحب وسائل الشيعه بابى را تحت عنوان «استحباب خواندن نماز واجب قبل و يا بعد از نماز جماعت» آورده وليكن هيچ روايتى از اين روايات امر به اعاده و يا قضا هرچند از باب استحباب ندارد. بلكه در بعضى از روايات كه جاى اشكال در دلالت آنها

نيست، دلالت بر اجزاء دارد; مانند رواياتى كه دلالت دارد نماز با آنان مانند نماز پشت سر رسول خدا(صلى الله عليه وآله) است. آيا كسى احتمال مى دهد نماز پشت سر رسول خدا مجزى از مأموربه اولى نباشد...؟!»(1)

ح ـ تقيه مداراتى در موضوعات

روشن شد كه عمل به تقيه مداراتى، موجب اجزاى عمل مى شود و قدر متيقّن از اين اجزا، در احكام، آنهم در «صلاة» است. به دنبال اين مطلب، اين پرسش مطرح خواهد شد كه: آيا تقيه مداراتى، افزون بر احكام، در موضوعاتى مانند وقوف در عرفه نيز جارى است يا نه؟ به نظر مى رسد كه ملاك و معيار در تقيه مداراتى، در برخى از موضوعات باشد بنابر اين تفاوتى ميان شركت در نماز جماعت آنان، با شركت در وقوف در عرفه، كه در نظر آنها روز نهم و در نظر شيعه روز هشتم و يا دست كم مشكوك باشد، نخواهد بود. شاهد بر اين مطلب آن است كه در طول تاريخ پس از رسول خدا ائمه و ياران آنها با اهل سنت مراسم حج را انجام مى دادند و به گونه قطع، برخى از سالها اختلاف در ميان آنها نسبت به روز نهم بوده است، با اين وصف از ائمه چيزى كه دلالت كند بر مخالفت، گزارش نشده است. حضرت امام(قدس سره) در اين باره مى نويسد:

«از جمله چيزهايى كه گواه است بر اينكه تقيه مداراتى در موضوعات، از جمله وقوف در عرفه و مشعر در غير زمان آن دو، مجزى است، آن است كه پس از رحلت رسول الله(صلى الله عليه وآله) ائمه(عليهم السلام) و پيروان آنها به رعايت تقيه مبتلا بودند و در مدت دويست سال با اين حجج كه از سوى خلفاى جور نصب شده بودند و تعيين زمان وقوف در اختيار آنها بود، مراسم حج را انجام مى دادند و بى گمان اختلاف در زمان وقوف بسيار اتفاق مى افتاد، با اين وصف چيزى از آنها مبنى بر جواز مخالفت و يا لزوم اعاده حج در سال هاى بعد و يا درك وقوف عرفه و مشعر به گونه مخفى همانگونه كه برخى از شيعيان جاهل انجام مى دهند، گزارش نشده است و اگر يكى از اين امور از سوى ائمه اتفاق مى افتاد، به طور مسلّم گزارش مى شد، چون داعى فراوان است و اين بهترين دليل بر اجزاء عمل تقيه اى در موضوعات است.»(2)

بنابر اين سيره مستمره ميان ائمه(عليهم السلام) و شيعيان، دليل بر اجزاء عمل تقيه اى در حج است.

همين مضمون را آية الله خويى(رحمه الله) نيز بيان كرده اند.(1)

دليل ديگر بر جارى بودن تقيه مداراتى در موضوعات، اطلاق ادلّه است; زيرا اطلاق ادله شامل احكام و موضوعات مى شود.

ممكن است اشكال شود كه اطلاق و عموم اخبار از موضوعات انصراف دارد.(2)

در پاسخ گفته مى شود: وجهى براى اين انصراف نيست; زيرا همانگونه كه احكام، مربوط به شارع و مصداق براى اطّلاعات و عمومات است، همچنين موضوعات شرعى مربوط به شارع مى شود; به ويژه اطلاق رواياتى مانند «ايّاكم أن تعملوا عملا نعيّر به»;(3)«بپرهيزيد از كارهايى كه موجب سرزنش ما گردد.»

البته جاى اين بحث هست كه جريان تقيه مداراتى در موضوعات، درصورتى است كه شك داشته باشيم و يا با فرض علم به خلاف نيز جارى است. قدر متيقّن صورت اول است، برخى مانند حضرت آية الله حكيم باور دوّم را پذيرفته اند. آية الله حكيم پس از آن كه در اجزاء تفصيل مى دهند، ميان فعل تقيه اى كه ناقص باشد و ميان ترك واجب مى فرمايد:

«بله، حج با وقوف در روز هشتم از باب اعتماد بر حكم حاكم اهل سنت، مصداق اتيان فعل ناقص تقيه اى است و همچنين است افطار پيش از غروب... و از اينجا مجزى بودن حج درصورتى كه با اهل سنت وقوف شود و اين وقوف در روز نهم نباشد، روشن مى شود و در اين مطلب فرقى ميان اينكه علم به مخالفت با واقع باشد و يا شك، وجود ندارد.»(4)

البته ايشان پس از اين، تفصيلى دارند ميان اينكه حج در همان سال استطاعت باشد و يا پس از آن، و جوابى از اين اشكال مى دهند. افزون بر تمام اينها، روايت ابى الجارود بر اين مطلب دلالت دارد. او مى گويد:

سألتُ أباجعفر(عليه السلام) انّا شكلنا فيسنة فيعام من تلك الأعوام فى الاضحى فلمّا دخلت على أبيجعفر(عليه السلام) وكان بعض أصحابنا يُضحى فقال الفطر يوم يفطر النّاس والاضحى يوم يُضحى النّاس والصوم يوم يصوم النّاس».(5)

«در يكى از سالها نسبت به عيد قربان شك كرديم، چون به امام صادق(عليه السلام) برخورديم، برخى از ياران را ديديم كه عيد گرفته اند. پس حضرت فرمود: عيد فطر روزى است كه

مردم (اهل سنت) عيد مى گيرند و عيد قربان روزى است كه مردم عيد مى گيرند و روزه روزى است كه مردم روزه مى گيرند.»

دلالت حديث بر ثبوت موضوعات با تقيه روشن است. اشكال در سند حديث است كه راوى ابن جارود است و عقيده اش فاسد است. البته شيخ مفيد او را توفيق كرده است.

ط ـ گستره آثار تقيه مداراتى

مطلب ديگرى كه شايسته است به گونه مختصر مورد توجه قرار گيرد اين است كه آيا تقيه مداراتى و يا غير مداراتى كه موجب جايگزينى عمل تقيه اى به جاى مأمور به اوّلىِ واقعى مى شود، در تمامِ آثار است يا نه.

توضيح: آثار دو قسم است: برخى آثار فعل مكلف است و بعضى آثار فعل مكلف نيست; مثلا اگر متنجّسى كه دوبار بايد شسته شود و يا بايد خاك مالى گردد، از باب تقيّه يك بار شسته شود و يا خاك مالى نشود و با آن از باب تقيه نماز بخوانند، در اينجا تنها نماز صحيح است و نجاست متنجّس باقى است; زيرا متنجس شدن لباس از آثار ملاقات با نجاست است نه از آثار فعل مكلف تا با تقيه مداراتى برداشته شود.

نظير اين مطلب در بحث از حديث رفع بيان آمده است كه با آن تنها آثار فعل مكلف برداشته مى شود. بنابراين اگر مكلّف ازروى اضطرار دستش به نجس بخورد، با حديث رفع نجاست آن برداشته نمى شود.

ك ـ شرط عدم مندوحه

ازجمله مباحث مهم تقيّه اين است كه: جريان تقيه و اجزاء عمل تقيه اى از مأموربه واقعى، مشروط به نبود مندوحه عرضى و يا طولى هست يا نه؟!

پيش از بحث لازم است مقصود از مندوحه عرضى و طولى روشن گردد.

مندوحه عرضى; يعنى مكلّف بتواند در همان زمانى كه بايد تقيه شود، عمل واقعى را به صورت صحيح واقعى انجام دهد و مقصود از مندوحه طولى عبارت است از اينكه مكلّف بتواند عمل تقيه اى را پس از زمان تقيه، به صورت صحيحِ واقعى انجام دهد.

پس از روشن شدن اين دو اصطلاح، به نظر مى رسد اين بحث در تقيه مداراتى راه

ندارد; زيرا هدف و حكمت تقيه مداراتى جلب محبت و مودت و وحدت كلمه مسلمانان است و به اين معنا دست پيدا نمى شود مگر انجام عمل برطبق نظر آنها و در جمع آنان. حضرت امام پس از اينكه تفصيل مى دهند ميان اينكه دليل تقيّه مطلقات و عمومات اضطرار باشد در اين صورت عدم مندوحه شرط است و ميان اينكه دليل تقيه روايات خاص باشد، در اين صورت عدم مندوحه شرط نيست، مى فرمايد:

«ظاهر اين است كه عدم مندوحه در تقيه مستفاد از اخبار خاصه (مداراتى) شرط نباشد، بنابراين اگر كسى مى تواند نمازش را به غير صورت تقيه بخواند بر او واحب نباشد بلكه بهتر اين است در حضور اهل سنت و با رعايت تقيه خوانده شود و نيز رعايت حيله لازم نيست به جهت اطلاق و تأكيد اخبار نسبت به حضور در جماعت آنها.»(1)

/ 1