جایگاه حج در فرهنگ ارتباطات نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جایگاه حج در فرهنگ ارتباطات - نسخه متنی

سید رضا هاشمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

جايگاه حج در فرهنگ ارتباطات

پديدآورنده: سيد رضا هاشمي

در اولين قسمت بحث پيرامون «جايگاه حج در فرهنگ ارتباطات» كه در فصلنامه ميقات حج شماره 8 درج گرديد، به دو محور اصلى ارتباط، يعنى «پيام حج» و «انتقال پيام» اشاره كرديم و مطالبى درباره «منبع پيام»، «محتواى پيام»، «خاستگاه پيام»، «جايگاه پيام» و «ساختار پيام» ذكر شد و همچنين در مورد «انتقال پيام» «به ابزار و علائم پيام» و بعضى از كدها و رموز ديجيتالى و آنالوگ آن اشاره مختصرى داشتيم. دو محور اصلى ديگر ارتباط، باقى ماند، يكى «گيرنده پيام» و ديگرى «هدف و آثار پيام» كه در پايان نوشتار قبلى، به مقاله بعد واگذار شده بود كه اينك مختصرا به آن مى پردازيم:

سوم: گيرنده پيام (ناس)

مهمترين عنصر كار آمد و محور مؤثر در ارتباطات، «گيرنده پيام» است.

گيرنده است كه هويت پيام را عينيّت مى بخشد و هم اوست كه هادى عمده پيام محسوب مى شود.

وقتى چيزى مى نويسيم، آنچه اهميت دارد خواننده است و وقتى صحبت مى كنيم شنونده مهم است و هر وقت پيامى ارسال مى گردد ـ خواه كلامى يا غير كلامى ـ گيرنده است كه با دقت و دريافت و تفسير وعكس العمل خود، ارسال پيامى را و ظرفيت و كيفيت و تأثير آن را نشان مى دهد.

در حج، گيرنده پيام «ناس» است و خطاب به همه انسانها است. هر چند وسعت مفهومى كلمه «ناس» شامل كليه آحاد مى باشد ولى بنابر شاخصه هاى مذكور در آيات مربوطه، گيرنده پيام، ناسى خواهد بود كه از ويژگيهاى خاصى برخوردار باشد.

ناس مأنوس ونه ناس نسناس. ناسى كه با خدا و خلق خدا و خويشتن خويش مأنوس است.

ناسى كه از انس مايه دارد، سزاوار اعتكاف در بيت ربّ است ولى ناسى كه از نسيان بهره گرفته، در خور فراموشخانه است.

خلاصه، ناس با ولايت، ناس با برائت، ناس با جمعيت، ناس با طهارت، ناس مستطيع و مقاوم، گيرنده پيام عظيم و عزيز حج مى باشد.

ذيلا به بعضى از موارد كلمه «ناس» كه در آيات مربوط به حج ذكر شده توجه مى كنيم:




  • از لب زمزم شنو اين زمزمه
    كزنم ما زنده دلند اين همه



  • كزنم ما زنده دلند اين همه
    كزنم ما زنده دلند اين همه



الف: ناس پناهنده به ربّ و امنيت طلب و مقاوم وطاهر كه فرموده است: «و اذ جعلنا البيت مثابهً للناس و امنا و اتخذوا من مقام ابراهيم مصلى و عهدنا الى ابراهيم و اسماعيل أن طهّرا بيتى للطائفين و العاكفين و الركّع السّجود!.»(1)

كلمه «مثابه» مشعر بر آن است كه نيل به ثواب و اجر، فقط در اين مكان حاصل مى شود و اينجا مكان رجوع براى كسب جزا است و صاحب بيت، ثوب و جامه اى به حاجى مى پوشاند كه در خور لطف خداوندى است و آمدن به اينجا نائل شدن به ثوب و ثوابى است كه نمى توان توصيف كرد و خلاصه: حج تعيين ثواب است. و به همين جهت «مثابة للناس» فرمود و نفرمود «مثابة الناس» چرا كه بهره و سودى است كه خداوند به انسان بخشيده و نه فقط بازگشتگاهى كه انسان مى طلبد و از اين روى بزرگان و عرفاى اسلامى با استفاده از همين اشاره كه در آيه است، استنباط مى كنند كه حج به دعوت حق بيشتر است نه با همت و نه با قسمت و نه با ثروت.

امام صادق ـ ع ـ فرمود:

«قد ترى الرجل عنده المال الكثير أكثر من الزاد والراحلة فهو لا يحج حتى يأذن اللّه تعالى فى ذلك.»

«چه بسيار ثروتمندانى كه توفيق طواف بيت ندارند مگر كه حق تعالى دعوتشان كرده و توفيق عنايت كند.»

كلمه «امن» در آيه نيز بيانگر آن است كه بيت خدا نه تنها مأمن است بلكه، امنيت مطلق است و امنيت واقعى «از اينجا» و «در اينجا» است و در جاهاى ديگر اعتبارى و غير واقعى ونسبى است.

نكته قابل توجه اين كه «جعل» دراين آيه همانند آيه قبل از آن است كه فرمود:

«قال انى جاعلك للناس اماما.»(2)

«جعل» تشريعى و تكليفى نيست بلكه تكوينى مى باشد به اين معنا كه چون انسان ها، طبيعتا جوياى رهبرى هستند، بر آنان جعل امام مى شود و چون فطرتا امنيت طلب و پناه خواهند، برايشان جعل مثابت و امنيت مى شود.

پس ناسى مخاطب و گيرنده پيام است كه فطرت سليم خود را حفظ كرده و از ولايت امام معصوم بهره مند و از رهبرى ستم پيشه دور مانده باشد. ناسى كه بر اساس نياز ذاتى، به سراغ امنيت مقدس معنوى مى رود و استمرارا بدان سوى بازگشت و مراجعه دارد.

ناگفته نماند مقصود از «مقام ابراهيم» در آيه كريمه، نبايد مكان محدود ياسنگ مخصوصى باشد كه هنگام ترفيع قواعد بيت، حضرت ابراهيم روى آن ايستاده است، چون فرمان «اتخذوا» محدود به ظرفى خواهد بود كه قطعا جابجا شده است. مضافا براين كه نماز طواف پشت مقام است نه بر روى مقام، ولهذا بسيارى از مفسرين، همه حرم و مواقف حج را مقام ابراهيم مى دانند(3) بنابراين مقام يعنى شأنيّت قيام مانند:

مقام علم، مقام عبادت، مقام معنوى، كه بيان موقعيت است. داراى توسعه مفهومى و هم معناى مكان قيام علمى وعملى خواهد بود البته مقام ابراهيم در كنار بيت خدا، نشانه ايست از تبلور قيام حضرت ابراهيم و رمزى است از مقام واقعى و موسّع آن بزرگوار.




  • سالها سجده صاحب نظران خواهد بود
    بر زمينى كه نشان كف پاى تو بود



  • بر زمينى كه نشان كف پاى تو بود
    بر زمينى كه نشان كف پاى تو بود



با توجه به آنچه ذكر شد، ناسِ گيرنده پيام، كسانى خواهند بود كه قطعا در مسير قيام ابراهيمى قرار گرفته اند تا در اعلاى كلمه توحيد، واعتلاى دين خدا، به اقامه نماز وقيام للّه جامه عمل پوشند.

اين است كه چنين ناس پناهنده به حق، وامنيت خواه وقيام كننده وابراهيمى، كه نه تنها در جسم وجان پاك است، بلكه معيار طهارت است، بدانجا مى رسد كه بيت اللّه را دو پيامبر براى ضيافتش از هر گونه رجس و قذارت و آثار غير خدايى، تطهير مى كنند و در طهارت نگه مى دارند كه فرمود:

«وعهدنا الى ابراهيم واسماعيل ان طهرا بيتى للطائفين والعاكفين والركع السجود.»(4)

و فرمود:

«وطهّرا بيتى للطائفين والقائمين والركع السجود.»(5)

ب: ناس بركت خواه و آزاده و راه ياب و امنيت طلب و با ولايت كه فرموده:

«ان اول بيت وضع للناس للذى ببكة مباركا و هدىً للعالمين فيه آيات بيّنات مقام ابراهيم و من دخله كان آمنا»(6)

«پيشترين خانه بركت مند و راه بخش جهانيان، همان است كه درمكان پر ازدحام و سخت، براى انسانها قرار داده شده، در آن نشانه هاى روشن، مقام ابراهيم، وجود دارد و هر كه در آن داخل شود در امان است.»

«اوليت» در آيه، به قرينه آياتى، مانند انعام: 4، انعام:110، اعراف:143، توبه:108، زخرف:81، به معناى «اوليّن» در مقابل «دومين» و «سومين» نيست بلكه اوّليت شرطى و مقدم زمانى است كه به معناى زودترين و پيشترين معنا مى شود، يعنى خانه اى كه از حيث بركت و هدايت و امنيت و عبادت، داراى اولويت و اوّليت زمانى است؛ «كانت البيوت قبله و لكنه كان اول بيت وضع لعبادة للّه »(7)

اين اوصاف مقدس بيت اللّه ، نشانه هايى از گرايشات طبيعى «ناس» مى باشند؛ يعنى اين مردمند كه فيض و فضل مستمر و راهيابى و امنيت مداوم را طالبند و اين مهم، ميسّر نخواهد شد جز باتفضّل الهى و آنهم در خانه مردمى.

اوصاف مذكور در آيه ـ بركت، هدايت و امنيت ـ با توجه به سياق آيات قرآنى، در موارد خاصى است كه تماما گوياى عظمت و قداست خانه خدا و بزرگوارى و طهارت حجاج بيت اللّه خواهد بود كه مختصرا اشاره مى شود:

«بركت خانه خدا»، همانند بركتى است كه در مورد ليلة القدر و قرآن و نبوت و مسجد الاقصى، در ديگر آيات قرآنى ذكر شده است.

ـ به آيات: دخان، 3، انعام،92، مريم،31، اسراء، مراجعه كنيد ـ .

يعنى، اماكن و ازمنه ومكاتب غير وابسته به شرق وغرب كه فقط به منبع نورانى الهى متصلند، همه منابع نورى و مبارك مى باشند كه فرمود:

«مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية»(8)

با توجه و دقت در آياتى كه بركت و مبارك بودن را ياد آورى فرموده، دريافت شاخصه وخصيصه بركت، به دست مى آيد.

كه خانه خدا وابسته به جايى و حكومتى و حاكميتى و چپ و راستى نيست.

جز وابستگى به خداوند و اللّه مبارك نخواهد بود. از اين روى در كتاب خدا، قرآن، يكى از نامها و عناوين كعبه «بيت عتيق» است، يعنى خانه آزاد از هر گونه حاكميت و وابستگى به قدرت هاى مادى؛ انهّا سمىّ بالبيت العتيق لانّ اللّه اعتقه من الجبابره.

بنابراين، ناس بركت خواه الزاما بايد آزاده وآزادگى ياب باشد تا از بركات اين خانه بهره مند گردد. به وسائل الشيعه ج 9، صفحه 347 مراجعه فرماييد.

«هدى للعالمين»؛ اطلاق هدايت وعموميتى كه در عالمين مى باشد، بيانگر لطف عميم و رحمت واسعه خداوند است. هدايت شامل تمام ابعاد آن: همانند، هدايت تكوينى، هدايت تشريعى، هدايت نفسانى، هدايت عقلانى، هدايت فطرى، هدايت غريزى، هدايت اشراقى ـ با هر دو معناى هدايت ، يعنى ارائه طريق و ايصال الى المطلوب براى جهانيان ـ است، يعنى همه ذوى العقول و ذوى الارواح و خلاصه همه آنچه كه در عوامل مختلف هستند، كرّوبيان، جنيان انسانها، همه و همه در طواف بيت اللّه ، مشمول هدايت الهى خواهد بود. هر كدام بنا به ظرفيت وجودى خود از اين فيض بهره مند مى شوند كه فرمود: «فسالت أودية بقدرها.»

و هيچكدام بى بهره نخواهند ماند و از اين رو حاجى بيت اللّه و طائف كعبه ـ هر چقدر هم دور از عرفان لازم باشد ـ دست خالى بر نخواهد گشت. البته حجاج واقى كه از همه مواهب و ابعاد هدايت برخوردار شوند، كم خواهند بود كه معصوم ـ عليه السلام ـ فرمود:

«ما اكثر الضجيج و أقل الحجيج»(9)

«و من دخله كان آمنا»، «و هر كس در آن وارد شود در امنيت است»، كه خانه و بلد وحى، نه تنها آمن است، بلكه هر كس در آن وارد شود نيز داراى منزلت والايى است كه او هم آمن است. و اين امنيت، اثر دعاى حضرت خليل است كه عرضه داشت:

«رب اجعل هذا بلدا آمنا»(10)؛ «پروردگارا! اينجا را سرزمين امنيت بخش قرارده.»

«رب اجعل هذا البلد آمنا»(11)؛ «پروردگارا اين سرزمين را امنيت بخش قرار بده.»

و خداوند اجابت فرمود كه: «أولم يروا أنا جعلنا حرما آمنا»(12)

امنيت در آيه شامل ابعاد مختلف است. امنيت از عذاب الهى در دنيا و آخرت و هم امنيت جان هر جاندار و پناهنده اى كه در آن مكان است. حتى سارق و جانى و مفسد و هم امنيت تضمين شده معنوى كه در رابطه با ولايت اهل بيت عصمت وطهارت مى باشد كه امام صادق ـ ع ـ فرمود:

«من دخل مكة، المسجد الحرام يعرف من حقنا و حرمتنا ما عرف من حقها وحرمتها، غفر اللّه ذنبه و كفاه ما اهمه من الدنيا و الآخرة و هو قوله: ومن دخله كان آمنا»(13)

ورود در حرم الهى از دو سوى منشأ امنيت است؛ يكى از ناحيه اعتقاد به توحيد حضرت حق و از سويى ديگر، اعتقاد به ولايت و امامت اهل بيت. همانگونه كه در حديث قدسى سلسلة الذهب از يكسوى آمده كه:

«كلمة لا اله الا اللّه حصنى، فمن دخل حصنى أمِن من عذابى.»

و از سوى ديگر باز در حديث قدسى آمده:

«ولايت على بن أبيطالب حصنى فمن دخل حصنى أمن من عذابى.»

يعنى ولايت امام معصوم در رابطه با اعتقاد به توحيد ذاتى حضرت حق، تبيين شده است. بنابراين كسى از امنيت واقعى حرم بهره مند مى شود كه در طواف بيت خدا، به امامت و ولايت امام معصوم نيز معتقد باشد و شايد راز اين كه كعبه، مولد حضرت امام على است، همين باشد.

چون كعبه سمبل توحيد و نشانه خداپرستى است و على نشانه امامت، و امامت فرزند توحيد است. و اين فرزند توحيد است كه بايد پاسدار و نگهبان خداپرستى باشد و از بام كعبه بت ها را سرنگون كند؟

پيامبران، سازنده توحيدند و امامان پاسدار توحيد، چرا كه اينان فرزند كعبه اند. كه امام سجاد فرمود: «انا بن مكّة و منى، انا بن زمزم و صفا.»

آرى طواف بيت اللّه ، بدون اعتقاد به ولايت اهل بيت. همانند نمازى است بدون وضو.

نماز بى ولاى او، عبادتى است بى و ضو به منكر على بگو، نماز خود قضا كند

طواف كعبه، نيز بدون جلوه امامت، بادام بى مغز است:

كعبه و بتكده بى جلوه مستانه يار آسيائيست كه انداخته اند آبش را

بنابراين، معتقدين به ولايت امامان معصوم ـ عليهم السلام ـ در بهره گيرى از امنيت سرزمين وحى، بر ديگران اولويت و ارجحيت دارند.

از امام صادق است كه: «من أمَّ هذا البيت و هو يعلم انه البيت الذى امره الله ـ عزوجل ـ به و عرفنا اهل بيت، حق معرفتنا، كان آمنا فى الدينا و الآخرة.»(14)

دردم نه از كعبه بود، كز روى تو بود مستى نه زباده بود، كز بوى تو بود.

ج: ناس مستطيع؛ كه فرموده است: «و للّه على الناس حج البيت من استطاع اليه سبيلاً و من كفر فان اللّه غنى عن العالمين.»(15)

اين آيه يكى از گوياترين و قوى ترين آيات مربوط به حج مى باشد. كه امعان نظر بيشترى را مى طلبد. كلمات آيه و حتى حروف جّر «لام»، «على»، و «الى»، و تقدم و تأخر و بافت كلمات، همه گوياى معانى پر بارى است كه فعلاً از آن ها صرف نظر كرده و به بعضى نكته ها مختصرا اشاره مى شود.

در هيچيك از فرائض و واجبات دينى، به چنين بيانى بر نمى خوريم كه بعنوان يك حق بزرگ بر عهده انسانها، نهاده شده باشد و در عين حال آن را منوط و مشروط به استطاعت دانسته باشد، كه خود نشانه لطف خداوند تبارك و تعالى است.

استطاعت، استفاله از طوع است و طوع، به معناى ميل و رغبت، آسانى و سهولت، توانايى و قدرت، بزرگى و وسعت آمده است و بنابراين استطاعت؛ يعنى اكتساب قدرت براى انجام كارى وسيع، با رغبت و آسانى.

در آيات قرآنى. استطاعت در موارد مختلفى بكار رفته كه گوياى وسعت مفهومى آن است. در آيه 112 سوره مائده به معناى «نيت مخصوص فاعل» و در آيه 101 كهف، به معناى «مادّه قابل تأثير» و در آيه 67 سوره كهف، به معناى «تصور كار» و در آيه 25 سوره نساء به معناى «وسيله و آلت كار» آمده است كه از مجموع آنها به دست مى آيد كه استطاعت كامل، داراى 4 ركن فوق الذكر است (بيت فاعل؛ ماده قابل تأثير، تصور كار و وسيله كار).

بهمين جهت، بزرگان ما استطاعت در حج را مجوعه شرائطى دانسته اند كه لزوم و وقوع وصحت حج را تضمين مى كند و آنها عبارتند از هشت چيز، اسلام، حريّت، بلوغ، عقل، وقت، نفقه اياب و ذهاب، سلامت جسمى و امنيت راه، كه اين ها عناصر هشتگانه استطاعت هستند.

بنابراين «مطيع» كسى است كه چون اين شرايط حاصل شود. به انجام حج و مناسك آن اقدام و مبادرت كند ولى «مستطيع» كسى خواهد بود كه پياپى در پى اكتساب شرايط است، و به عبارت ديگر «طاعت» كسب است و «استطاعت» اكتساب مشتاقانه.

اين است كه خواص از بزرگان، فهم و شوق و هجرت وخلوص و مجاهدت را مايه اصلى استطاعت شمرده اند.

با توجه به اين معنا، استطاعت يك باب بزرگ و شايد هم يك مقام است در سير الى اللّه ، كه بنده مؤمن، با تمام اشتياق در راه طلب وطوع است و مستمرا جوياى اطاعت و هر لحظه در پى تشرف و نيل به فيض حضور است. و على الدوام به سراغ حج بيت اللّه است.

هر لحظه قاصد الى اللّه و در پى مقصود روان و در اين سير و سفر نه خستگى دارد و نه كراهتى.

البته آنچه را كه فقهاى بزرگ اسلامى در مورد استطاعت گفته و آن را به فراهم آمدن توانايى جسمانى و امنيت را ه و تأمين زاد و راحله دانسته اند، ناظر به ركن آلى استطاعت بوده كه طبعا پس از حصول سه ركن ديگر بايد حاصل گردد يعنى پس از ماده قابل و تصور كار و نيّت فاعل، و اين استطاعت عام و مصطلحى است كه از اين آيه نيز به دست مى آيد والا استطاعت در مراتب بالاتر كه همانا:

«تصميم العزم و اجماع الهمّ على الحركة نحو البيت و التجرد للطاعة و الارتياض فى طلب الحج» مى باشد، مطلوب و براى خاصان و خواص خواهد بود.

با عنايت به آنچه ذكر شد مفسّرين در مورد مرجع ضمير «اليه» سه بيان گفته اند «من»، «حج»، «اللّه »، يعنى آن كسى كه استطاعت راهى را به سوى خود يا حج يا خدا داشته باشد چنين حق عظيم الهى را بايد ادا كند.

هر چه بنا به قاعده «الأقرب يمنع الأبعد» ارجاع ضمير به «حج» شده و معناى آن استطاعت رفتن به حج مى باشد ولى دو بيان ديگر هم خالى از وجه نيست. و شايد بتوان گفت كه هر كس به خود راه يابد، به حج راه يافته و هر كس به حج راه يافت به خدا راه يافته است. پس استطاعت اوليه، استطاعت بر خويشتن خويش است كه تسليم و عزم ثمره آن است و سپس استطاعت حج داشتن، كه تهيؤ نتيجه آن است و مقدمه اى است بر استطاعت واقعى؛ يعنى طلب مشتاقانه از پيشگاه حق داشتن، كه اثرش، خلوص و طهارت و حضور است و همه اينها مقدمه و رخصتى است براى اعتكاف و قيام و طواف (رزقنا اللّه واياكم).

امّا چون حصول تمام مراتب فوق، براى همه انسانها ميسّر نيست، هر كس كه استطاعت در مراتب اوليه راه يافت بر او واجب شرعى است كه براى رفتن به حج مبادرت و اقدام كند و همين است معناى «سبيل» در آيه، يعنى هر كس راهى را براى رفتن و انجام مناسك به دست آورد، بايد حج البيت داشته باشد. دقت فرماييد كه در اين آيه «حِج» به كسره آمده كه مصدر است و نه «حَج» بفتحه كه اسم مصدر مى باشد. چون قصد ملازم با حركت و عمل، مطلوب است و للّه است، معناى مصدرى و نه ما يحصل من المصدر،

ولهذا قاصد عامل، برئ الذمه خواهد بود، هر چند توفيق اتمام مناسك را نيابد و در بين مناسك بميرد.

ذكر شد كه، «سبيل» در آيه داراى لطف است، چون با كلمات طريق و صراط متفاوت است. سبيل، راه آسان و طبيعى و ممتد است همانطورى كه در اسبال الماء و اسباب الثوب آمده. و طريق، راه دشوار و كوتاه است كه همراه با ضرب و دَقّ مى باشد، كه طارق مشعر بر آنست. و صراط، راه واضح و گسترده است. پس معناى آيه اين است كه هر كس راه آسان طبيعى يافت كه تا انجام مناسك ادامه يابد، بايد اقدام كند. البته بيش از 140 بار كلمه «سبيل» در قرآن آمده كه به استثناى چند مورد محدود، بقيه موارد عمدتا، در معناى راه معنوى استعمال شده و از اين روى منحصر كردن «سبيل» در اين آيه را به موارد مادى، شايد مشكل باشد.

آنچه كه از فحواى روايات هم به دست مى آيد، ناظر به هر دو جنبه مادى و معنوى است.

ـ اما جمله پايانى اين آيه: «و من كفر فان اللّه غنى عن العالمين.»

اهميّت حج خانه خدا. در اين آيه مباركه، با تعابير متعدد و گوناگون مورد تأكيد قرار است «للّه » است، «على الناس» است ، مستطيع بايد اقدام كند، حّج البيت مطلوب است، استطاعت از راه آسان و طبيعى باشد، كسى كه آن را انكار يا ترك كند كافر است، خدا نيازى به عبادت مخلوق ندارد، بى نياز از جهانيان است، كه همه اين موارد، ناظر به اهمّيت و عظمت و قداست حج خانه خدا است.

درباره اين كه تارك حج و يا منكر آن، كافر است؟ يا فاسق؟، در ميان فقهاى اسلامى. اختلاف نظر است. امّا آنچه كه اكثريت بر آن اتفاق نظر دارند، اين است كه، كسى كه از روى آگاهى، حج را عمدا ترك كند، كافر است و معذّب در عذاب الهى؛ چرا كه گفته اند:

«الكفر جحود الوحدانية أو الشريعة أو النبوة» بلكه بنا به بيان معصوم ـ عليه السلام ـ : «من ترك الحج متعمدا و من حج و لاجو ثوابه و من زعم انه ليس بقرض عليه و من انكره فهو كافر»؛ يعنى كسى كه حج را ترك كند و كسى كه در حج اميد پاداش نداشته باشد و آن كس كه گمان كند بر او واجب نيست و كسى كه حج را انكار كند كافر است؛ چرا كه كفر به حج، كفر به خدا است كه فرموده اند: «من كفر بالحج كفر باللّه .»(16)

مطالب ديگرى كه بايد. به مناسب كلمه «كفر» در اين آيه مورد توجه باشد، اين است كه در مقابله با پيام حج، عكس العمل هاى منفى و نامناسبى از سوى بعضى از گيرندگان پيام و مخاطبين «ناس» ظاهر مى شود كه در فرهنگ ارتباطات به آنها، سپس فرست (SEND.BACK) و باز خورد (FEED. BACK)و پارازيت (NOISE)گفته مى شود.




  • مردم ديده ماجز برخت ناظر نيست
    اشگم احرام طواف حرمت مى بندد
    گر چه از خون دل ريش، دمى ظاهر نيست



  • دل سر گشته ما غير تو را ذاكر نيست
    گر چه از خون دل ريش، دمى ظاهر نيست
    گر چه از خون دل ريش، دمى ظاهر نيست



1 ـ بقره: 125

2 ـ بقره: 124

3 ـ الحرام كلّه مقام ابراهيم، الحج فى القرآن، ص 54

4 ـ بقره: 125

5 ـ حج: 26

6 ـ آل عمران: 96

7 ـ الميزان: ج 3، ص 292

8 ـ نور: 35

9 ـ الحج فى الكتاب و السنه، ص 327

10 ـ بقره: 126

11 ـ ابراهيم: 35

12 ـ عنكبوت: 67

13 ـ الحج فى القرآن

14 ـ الحج فى الكتاب و السنة، ص315

15 ـ آل عمران: 97

16 ـ الحج فى القرآن، ص 307

/ 1