نگاهي به زندگي حضرت زهرا (سلام الله عليها)( قسمت دوم)
فاطمه (عليها السلام) پس از پيامبر:
با وفات پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) ، فاطمه (عليها السلام) غرق در سوگ و ماتم شد. از يك طرف نه تنها پدر او بلكه آخرين فرستاده خداوند و ممتازترين مخلوق او، از ميان بندگان به سوي خداوند ، بار سفر بسته بود. هم او كه در وجود خويش برترين مكارم اخلاقي را جمع نموده و با وصف صاحب خلق عظيم ، توسط خداوند ستوده شده بود. هم او كه با وفاتش باب وحي تشريعي بسته شد ؛ از طرفي ديگر حق وصي او غصب گشته بود. و بدين ترتيب دين از مجراي صحيح خود، در حال انحراف بود. فاطمه (عليها السلام) هيچگاه غم و اندوه خويش را در اين زمينه كتمان نمي نمود. گاه بر مزار پيامبر (صلي الله عليه واله وسلم) حاضر مي شد و به سوگواري مي پرداخت و گاه تربت شهيدان احد و مزار حمزه عموي پيامبر را برمي گزيد و درد دل خويش را در آنجا بازگو مي نمود. حتي آن هنگام كه زنان مدينه علت غم و اندوه او را جويا شدند ، در جواب آنان صراحتاً اعلام نمود كه محزون فقدان رسول خدا و مغموم غصب حق وصي اوست. هنوز چيزي از وفات رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) نگذشته بود كه سفارش رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) و ابلاغ فرمان الهي توسط ايشان در روز غدير ، مبني بر نصب امام علي (عليه السلام) به عنوان حاكم و ولي مسلمين پس از پيامبر (صلي الله عليه واله وسلم) ، توسط عده اي ناديده گرفته شد و آنان در محلي به نام سقيفه جمع گشتند و از ميان خود فردي را به عنوان حاكم برگزيدند و شروع به جمع آوري بيعت از سايرين براي او نمودند . به همين منظور بود كه عده اي از مسلمانان به نشانه اعتراض به غصب حكومت و ناديده گرفتن فرمان الهي در نصب امام علي ( عليه السلام ) به عنوان ولي و حاكم اسلامي پس از پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) در خانه فاطمه (عليها السلام) جمع گشتند. هنگامي كه ابوبكر - منتخب سقيفه - ، كه تنها توسط حاضرين در سقيفه انتخاب شده بود ، از اجتماع آنان و عدم بيعت با وي مطلع شد ؛ عمر را روانه خانه فاطمه (عليها السلام) نمود تا امام علي (عليه السلام) و سايرين را به زور براي بيعت در مسجد حاضر نمايد. عمر نيز با عده اي به همراه پاره آتش ، روانه خانه فاطمه (عليها السلام) شد. هنگامي كه بر در خانه حاضر شد ، فاطمه (عليها السلام) به پشت در آمد و علت حضور آنان را جويا شد . عمر علت را حاضر نمودن امام علي (عليه السلام) و ديگران در مسجد براي بيعت با ابوبكر عنوان نمود. فاطمه (عليها السلام) آنان را از اين امر منع نمود وآنان را مورد توبيخ قرار داد. در نتيجه عده اي از همراهيان او متفرق گشتند. اما در اين هنگام او كه از عدم خروج متعرضين آگاهي يافت ، تهديد نمود در صورتي كه امام علي (عليه السلام) و سايرين براي بيعت از خانه خارج نشوند ، خانه را با اهلش به آتش خواهد كشيد. و اين در حالي بود كه مي دانست حضرت فاطمه (عليها السلام) در خانه حضور دارد. در اين موقع عده اي از متعرضين از خانه خارج شدند كه مورد برخورد شديد عمر قرار گرفتند و شمشير برخي از آنان نيز توسط او شكسته شد. اما همچنان امير مومنان ، فاطمه و كودكان آنان در خانه حضور داشتند. بدين ترتيب عمر دستور داد تا هيزم حاضر كنند و به وسيله پاره آتشي كه با خود همراه داشت و هيزمها گرد آوري شده ، درب خانه را به آتش كشيدند و به زور وارد خانه شدند و به همراه عده اي از همراهانش خانه را مورد تفتيش قرار داده و امام علي را به زور و با اكراه به سمت مسجد كشان كشان بردند. در حين اين عمل، فاطمه (عليها السلام) بسيار صدمه ديد و لطمات فراواني را تحمل نمود اما باز از پا ننشست و بنا بر احساس وظيفه و تكليف الهي خويش در دفاع از ولي زمان و امام خود به مسجد آمد. عمر و ابوبكر و همراهان آنان را در مسجد رسول خدا مورد خطاب قرار داد و آنان را از غضب الهي و نزول عذاب بر حذر داشت. اما آنان اعمال خويش راادامه دادند.
فاطمه (عليها السلام ) و فدك :
ازديگر ستمهايي كه پس ازارتحال پيامبر در حق فاطمه (عليها السلام) روا داشته شد، مسأله فدك بود. فدك قريه اي است كه تا مدينه حدود 165 كيلومتر فاصله دارد و داراي چشمه جوشان و نخلهاي فراوان خرماست و خطه اي حاصلخيز مي باشد. اين قريه متعلق به يهوديان بود و آن را بدون هيچ جنگي به پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) بخشيدند ؛ لذا مشمول اصطلاح انفال مي گردد و بر طبق صريح قرآن ، تنها اختصاص به خداوند و پيامبر اسلام دارد. پس از اين جريان و با نزول آيه « و ات ذا القربي حقه » ، پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) بر طبق دستور الهي آن را به فاطمه (عليها السلام) بخشيد. فاطمه (عليها السلام) و امير مومنان (عليه السلام) در فدك عاملاني داشتند كه در آباداني آن مي كوشيدند و پس از برداشت محصول ، درآمد آن را براي فاطمه (عليها السلام) مي فرستادند. فاطمه (عليها السلام) نيز ابتدا حقوق عاملان خويش را مي پرداخت و سپس مابقي را در ميان فقرا تقسيم مي نمود ؛ و اين در حالي بود كه وضع معيشت آن حضرت و امام علي (عليه السلام) در ساده ترين وضع به سر مي برد. گاه آنان قوت روز خويش را هم در راه خدا انفاق مي نمودند و در نتيجه گرسنه سر به بالين مي نهادند. اما در عين حال فقرا را بر خويش مقدم مي داشتند و در اين عمل خويش ، تنها خدا را منظور نظر قرار مي دادند . ( چنانچه در آيات آغازين سوره دهر آمده است). پس از رحلت رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) ، ابابكر با منتسب نمودن حديثي به پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) با اين مضمون كه ما انبيا از خويش ارثي باقي نمي گذاريم ، ادعا نمود آنچه از پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) باقي مانده ، متعلق به تمامي مسلمين است. فاطمه در مقام دفاع از حق مسلم خويش دو گونه عمل نمود. ابتدا افرادي را به عنوان شاهد معرفي نمود كه گواهي دهند پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) در زمان حيات خويش فدك را به او بخشيده است و در نتيجه فدك چيزي نبوده كه به صورت ارث به او رسيده باشد. در مرحله بعد حضرت خطبه اي را در مسجد پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) ايراد نمود كه همانگونه كه قبلاً نيز ذكر شد ، حاوي مطالب عميق در توحيد و رسالت و امامت است. در اين خطبه كه در نهايت فصاحت و بلاغت ايراد گرديده است ، بطلان ادعاي ابا بكر را ثابت نمود. فاطمه به ابو بكر خطاب نمود كه چگونه خلاف كتاب خدا سخن مي گويي؟! سپس حضرت به شواهدي از آيات قرآن اشاره نمود كه در آنها سليمان ، وارث داود ذكر گرديده و يا زكريا از خداوند تقاضاي فرزندي را مي نمايد كه وارث او و وارث آل يعقوب باشد. از استدلال فاطمه (عليها السلام) به نيكي اثبات مي گردد بر فرض كه فدك در زمان حيات پيامبر به فاطمه (عليها السلام) بخشيده نشده باشد ، پس از پيامبر به او به ارث مي رسد و در اين صورت باز هم مالك آن فاطمه است و ادعاي اينكه پيامبران از خويش ارث باقي نمي گذارند ، ادعايي است خلاف حقيقت ، و نسبت دادن اين كلام به پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) امري است دروغ ؛ چرا كه محال است آن حضرت بر خلاف كلام الهي سخن بگويد و خداوند نيز بارها در قرآن كريم اين امر را تائيد نموده و بر آن تاكيد كرده است. اما با تمام اين وجود ، همچنان غصب فدك ادامه يافت وبه مالك حقيقي اش باز گردانده نشد. بايد توجه داشت صحت ادعاي فاطمه (عليها السلام) چنان واضح و روشن بود و استدلالهاي او آنچنان متين و استوار بيان گرديد كه ديگربراي كسي جاي شك باقي نمي ماند و بسياري از منكرين در درون خود به وضوح آنرا پذيرفته بودند. دليل اين معنا است كه عمر خليفه دوم هنگامي كه فتوحات اسلامي گسترش يافت و نياز دستگاه خلافت به در آمد حاصل از آن بر طرف گرديد، فدك را به امير مؤمنان (عليه السلام) و اولاد فاطمه (عليها السلام) باز گرداند. اما بار ديگر در زمان عثمان فدك غصب گرديد.
بيمارى فاطمه (عليها السلام) و عيادت از او:
سرانجام فاطمه بر اثر شدت ضربات و لطماتي كه به او بر اثر هجوم به خانه اش و وقايع پس از آن وارد گشته بود ، بيمار گشت و در بستر بيماري افتاد. گاه به زحمت از بستر بر مي خاست و كارهاي خانه را انجام مي داد و گاه به سختي و با همراهي اطفال كوچكش ، خود را كنار تربت پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) مي رساند و يا كنار مزار حمزه عموي پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) و ديگر شهداي احد حاضر مي گشت و غم و اندوه خود را بازگو مي نمود. در همين ايام بود كه روزي زنان مهاجر و انصار كه از بيماري او اگاهي يافته بودند ، جهت عيادت به ديدارش آمدند. فاطمه (عليها السلام) در اين ديدار بار ديگر اعتراض و نارضايتي خويش را از اقدام گروهي كه خلافت را به نا حق از آن خويش نموده بودند ، اعلام نمود و از آنان و عده اي كه در مقابل آن سكوت نموده بودند ، به علت عدم انجام وظيفه الهي و ناديده گرفتن فرمان نبوي درباره وصايت امام علي (عليه السلام) انتقاد كرد و نسبت به عواقب اين اقدام و خروج اسلام از مجراي صحيح خود به آنان هشدار داد . همچنين بركاتي را كه در اثر عمل به تكليف الهي و اطاعت از جانشين پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) از جانب خداوند بر آنان نائل خواهد شد ، خاطر نشان نمود. در چنين روزهايي بود كه ابابكر و عمر به عيادت حضرت آمدند. هر چند در ابتدا فاطمه (عليها السلام) از آنان رويگردان بود و به آنان اذن عيادت نمي داد ، اما سر انجام آنان بر بستر فاطمه (عليها السلام) حاضر گشتند . فاطمه (عليها السلام) در اين هنگام ، اين كلام پيامبراكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) را كه فرموده بود: " هر كس فاطمه را به غصب در آورد من را آزرده و هر كه او را راضي نمايد مرا راضي نموده " ، به آنان يادآوري نمود. ابابكر و عمر نيز صدق اين كلام و انتساب آن به پيامبر( صلي الله عليه وآله وسلم) را تأييد نمودند . سرانجام فاطمه (عليها سلام ) ، خدا و ملائكه را شاهد گرفت فرمود : " شما من را به غضب آورديد و هرگز من را راضي ننموديد ؛ در نزد پيامبر، شكايت شما دو نفر را خواهم نمود. "
وصيت:
در ايام بيماري ، فاطمه (عليها السلام) روزي امام علي (عليه السلام) را فراخواند و آن حضرت را وصي خويش قرار داد و به آن حضرت وصيت نمود كه پس از وفاتش ، فاطمه (عليها السلام) را شبانه غسل دهد و شبانه كفن نمايد و شبانه دفن كند و احدي از كساني كه در حق او ستم روا داشته اند ، در مراسم تدفين و نماز خواندن بر جنازه او حاضر نباشند.
شهادت:
سرانجام روز سوم جمادي الثاني سال يازدهم هجري فرا رسيد. فاطمه (عليها السلام) آب طلب نموده و بوسيله آن بدن مطهر خويش را شستشو داد و غسل نمود. سپس جامه اي نو پوشيد و در بستر خوابيد و پارچه اي سفيد به روي خود كشيد ؛ چيزي نگذشت كه دخت پيامبر ، بر اثر حوادث ناشي از هجوم به خانه ايشان ، دنيا را ترك نموده و به شهادت رسيد ؛ در حاليكه از عمر مباركش بنا بر مشهور ، 18 سال بيشتر نمي گذشت و بنا بر مشهور تنها 95 روز پس از رسول خدا در اين دنيا زندگي نمود. فاطمه (عليها السلام) در حالي از اين دنيا سفر نمود كه بنا بر گفته معتبرترين كتب در نزد اهل تسنن و همچنين برترين كتب شيعيان ، از ابابكر و عمر خشمگين بود و در اواخر عمر هرگز با آنان سخن نگفت ؛ و طبيعي است كه ديگر حتي تأسف ابي بكر در هنگام مرگ از تعرض به خانه فاطمه (عليها السلام) سودي نخواهد بخشيد.
تغسيل و تدفين:
مردم مدينه پس از آگاهي از شهادت فاطمه (عليها السلام) ، در اطراف خانه آن بزرگوار جمع گشتند و منتظر تشييع و تدفين فاطمه (عليها السلام) بودند؛ اما اعلام شد كه تدفين فاطمه (عليها السلام) به تأخير افتاده است. لذا مردم پراكنده شدند . هنگامي كه شب فرا رسيد و چشمان مردم به خواب رفت ، امام علي (عليه السلام) بنا بر وصيت فاطمه (عليها السلام) و بدور از حضور افراد ، به غسل بدن مطهر و رنج ديده همسر خويش پرداخت و سپس او را كفن نمود. هنگامي كه از غسل دادن او فارغ شد ، به امام حسن و امام حسين (عليهما السلام) (در حالي كه در زمان شهادت مادر هر دو كودك بودند.) امر فرمود: تا عده اي از صحابه راستين رسول خدا (صلي الله عليه واله وسلم) را كه البته مورد رضايت فاطمه (عليها السلام) بودند، خبر نمايند تا در مراسم تدفين آن بزرگوار شركت كنند.(و اينان از 7 نفر تجاوز نمي كرده اند) . پس از حضور آنان ، امير مؤمنان بر فاطمه (عليها السلام) نماز گزارد و سپس در ميان حزن و اندوه كودكان خردسالش كه مخفيانه در فراق مادر جوان خويش گريه مي نمودند ، به تدفين فاطمه(عليها السلام) پرداخت. هنگامي كه تدفين فاطمه (عليها السلام) به پايان رسيد ، رو به سمت مزار رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) نمود و گفت: "سلام بر تو اي رسول خدا ، از جانب من و از دخترت ؛ آن دختري كه بر تو و در كنار تو آرميده است و در زماني اندك به تو ملحق شده. اي رسول خدا ، صبر و شكيبائي ام از فراق حبيبه ات كم شده ، خودداريم در فراق او از بين رفت... ما از خدائيم و بسوي او باز مي گرديم... به زودي دخترت ، تو را خبر دهد كه چه سان امتت فراهم گرديدند و بر او ستم ورزيدند. سرگذشت را از او بپرس و گزارش را از او بخواه كه ديري نگذشته و ياد تو فراموش نگشته... " امروزه پس از گذشت ساليان متمادي همچنان مزار سرور بانوان جهان مخفي است و كسي از محل آن آگاه نيست. مسلمانان و بخصوص شيعيان در انتظار ظهور امام مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) بزرگترين منجي الهي و يازدهمين فرزند از نسل فاطمه (عليها السلام) در ميان ائمه مي باشند تا او مزار مخفي شده مادر خويش را بر جهانيان آشكار سازد و به ظلم و بي عدالتي در سراسر گيتي ، پايان دهد.
سخنان فاطمه:
از فاطمه (عليها السلام) سخنان فراواني بر جاي مانده ، كه پاره اي از آنان مستقيماً از او نقل شده است و به نيكي مي توان گوشه اي از علو مقام و ژرفاي علم و معرفت او را در اين كلمات دريافت و پاره اي ديگر نيز بواسطه او ، از وجود پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) روايت گشته است كه به نوبه خود بيانگر ارتباط نزديك او با رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) و عمق درك و فهم فاطمه (عليها السلام) مي باشد. در اين مجال ، جهت رعايت اختصار تنها به دو مورد از كلماتي كه مستقيماً از فاطمه (عليها السلام) نقل شده اشاره مي نمائيم. 1ـ قال مولاتنا فاطمة الزهرا (عليها السلام ) : " من اصعد الي الله خالص عبادته ، اهبط الله عزوجل اليه افضل مصلحته " فاطمه زهرا ( سلام الله عليها) فرمود : "هر كس عبادت خالص خود را به سوي پروردگار بالا بفرستد ، خداوند برترين مصلحت خود را به سوي او مي فرستد" . 2ـ قال مولاتنا فاطمة الزهرا (عليها السلام ) في قسم من خطبة الفدكية : " فجعل الله الايمان تطهيراً لكم من الشرك ، و الصلوه تنزيها لكم عن الكبر، و الزكاه تزكيه للنفس و نماًء في الرزق ، و الصيام تثبيتاً للإ خلاص ، و الحج تشييداً للدين ، و العدل تنسيقاً للقلوب ، و طاعتنا نظاماً للملة ، و اما متنا اماناً من الفرقه ، و الجهاد عزا للإسلام ، و الصبر معونة علي استيجاب الأجر ، و الأمر بالمعروف مصلحة للعامه ، و بر الوالدين وقايه من السخط ، وصلة الأرحام منماة للعدد ، و القصاص حصناً للدماء ، و الوفاء بالندر تعريضاً للمغفره ، و توفية المكائيل و الموازين تغييراً للبخس ، و النهي عن شرب الخمر تنزيهاً عن الرجس ، و اجتناب القذف حجاباً عن اللعنة، و ترك السرقة ايجاباً للعفة ، و حرم الله الشرك اخلاصاً له بالربوبيه ، فاتقوا الله حق تقاته و لا تموتن الا و انتم مسلمون و اطيعو الله فيما امركم به و نهاكم عنه فانه" انما يخشي الله من عباده العلماء" . فاطمه زهرا (عليها سلام ) در قسمتي از خطبه فدكيه مي فرمايند : " پس خداوند ايمان را موجب پاكي شما از شرك ، نماز را موجب تنزيه و پاكي شما از (آلودگي) تكبر ، زكات را باعث تزكيه و طهارت روح و روان و رشد و فزوني در روزي ، روزه را موجب پايداري اخلاص ، حج را باعث استواري دين ، دادگري و عدل را موجب انسجام و تقويت دلها ، اطاعت و پيروي از ما را باعث نظم و آسايش ملت ، رهبري و پيشوايي ما را موجب امان از جدايي و تفرقه ، جهاد را موجب عزت و شكوه اسلام ، صبر و پايداري را كمكي بر استحقاق و شايستگي پاداش ، امر به معروف را به مصلحت عامه مردم ، نيكي به پدر و مادر را سپري از خشم پروردگار ، پيوند و پيوستگي با ارحام و خويشاوندان را موجب كثرت جمعيت ، قصاص را موجب جلوگيري از خونريزيها ، وفا به نذر را موجب قرار گرفتن در معرض آمرزش ، پرهيز از كم فروشي را موجب عدم زيان و ورشكستگي ، نهي از آشاميدن شراب را به خاطر پاك بودن از پليدي ، دوري جستن از قذف (تهمت نارواي جنسي ) را انگيزه اي براي جلوگيري از لعن و نفرين ، پرهيز از دزدي را موجب حفظ عفت و پاكدامني قرار داد و خداوند شرك ورزيدن نسبت به خود را از آن جهت حرام فرمود كه بندگان دربندگي خود نسبت به ربوبيت او اخلاص پيشه كنند ، پس " از خداوند بدان گونه كه شايسته است پرهيز داشته باشيد و تقوا پيشه كنيد و جز درحال مسلماني از دنيا نرويد." و خدا را در آنچه كه شما را بدان امر مي كند و آنچه كه نهي مي كند فرمان برداري كنيد. زيرا " تنها بندگان دانا از خداوند خوف و ترس دارند".