وصف وارستگي شرح حال شيخ محمد حسين مطهري پدر استاد شهيد مرتضي مطهري قسمت دوّم
خلق و خوي ملكوتي آية الله العظمي مرعشي نجفي كه شيخ محمد حسين مطهري را از نزديك ميشناخت ميگفت اين مرد در تاريخ كمنظير است، زهد و پرواپيشگي اين شيخ بااخلاص زبانزد خاص و عام بود، در تمام عمر يك دروغ بر زبان جاري نساخت، در حادثه مسجد گوهرشاد كه رژيم سفاك پهلوي ميخواست به بهانه كشف حجاب هويت زنان مسلمان را از بين ببرد و روحانيون مخالف اين توطئه را سركوب كند، وقتي ايشان را دستگير كردند در بازجوييها تمام حقايق را بر زبان جاري ساخته بود اگرچه برخي حقايق بر ضرر خودش تمام گرديد. سرهنگ نوايي رئيس شهرباني مشهد وقتي بازجويي از ايشان را ديده بود گفته بود: شيخ! تو يا خيلي زرنگي كه ما درك نميكنيم يا واقعا خيلي در گفتارت صادقي زيرا چيزهايي گفتهاي كه براي خودت ضرر دارد و به نفع تو نميباشد.شيخ محمد حسين در جواب گفته بود: من اهل دروغ نميباشم. عين ماجرا را نوشتهام.1
شهيد مطهري در بحثهاي فلسفه تاريخ ذيل تأكيد بر صداقت و وجدان بشري در به تحرير درآوردن مسايل تاريخي خاطر نشان نموده است كه برخي افراد آن چنان پاي بند وجدان خود هستند كه عاري از اغراض و تعصبات و منافع خود، وقايع را آنچنان كه هست مينويسند و در ادامه ماجراي فوق را به عنوان نمونه چنين نقل نمودهاند:«... در آن قضاياي... مسجدگوهر شاد چون در فريمان ما هم بلوا و آشوب شد، بعد از آن قضايا جزء كساني كه گرفتند و بردند زندان، ابوي ما بودند. البته بعد از حدود يك ماه قرار منع تعقيب صادر شد و آزاد شدند بعد دو مرتبه يك بار ديگر همان اشخاص را تحت تعقيب قرار دادند يعني آن محاكمهها همه مورد اتهام قرار گرفت... وقتي ابوي ما آمدند گفتند من رفتم آنجا و آنها گفتند بردار بنويس. با خود گفتم النجاة في الصدق حقيقت را بايد نوشت. هرچه بود نوشتم (ابوي ما اينجور بودند كه غير از راستي اصلاً به زبانشان نميآمد) اين دفعه دوم كه يك بازرس مخصوص از تهران آورده بودند و خود رضاشاه يك بازرس مورد اعتماد را فرستاده بود چون به او گزارش داده بودند كه محاكمات مشهد ـ كه اسدي را محكوم كردند ـ همه قلابي بوده، اين دفعه آن بازرس به ابوي ما گفته بود شما خودتان هرچه وقايع بوده بنويسيد، به اخوي ما هم گفته بودند شما خودتان هرچه وقايع بوده بنويسيد، ابوي ما خطش خوب بود، اخوي ما هم خطش بد نبود. ايشان ميگفتند بعد از آن كه نوشتيم. ابتدا اين دو ورقه را برداشت نگاه كرد و گفت: به به! پدر از پسر بهتر مينويسد، پسر از پدر بهتر بعد ورقه مرا (يعني شيخ محمد حسين را) برداشت خواند وقتي خواند يك نگاهي كرد و گفت: آقا از لحن اين نوشته پيداست كه شما آدم راستگويي هستيد چون هر چه بوده ولو به ضرر خودت بوده نوشتهاي. بعد گفت: چون تو يك چنين آدم صديق و راستگويي هستي من قرار منع تعقيب صادر ميكنم»2
وقتي رضاخان تصميم گرفت به بهانه تجدد گرايي مظاهر سنّتي را از بين ببرد، با روحانيت كه سد اين راه بودند به مبارزه برخاست، در خراسان علماي شيعه تحت فشار سختي قرار گرفتند و شيخ محمد حسين كه روحاني و پيرمرد سالخوردهاي بود به زور او را كشيدند و بردند و مكلاّيش كردند او هم از پشت بام برگشت و چون لباس روحانيت به تن ميكرد از خانه بيرون نميآمد.3
استاد مطهري در سلسله مباحث آشنايي با قرآن در اين مورد گفته است: «يادم هست در سالهاي قبل از اين كه ما قم برويم و بچه بوديم، در فريمان يك رئيس شهرباني بود كه هيكل عجيبي داشت معلوم بود كه سواد هم دارد و يك انسان فاسق، فاجر، مشروب خوار و فوق العاده ظالمي بود، حتي ابوي ما را كه يگانه ملاي روحاني آن منطقه بود مجبور كرده بودند كه بايد حتما مكلاّ شوند و ايشان ديگر از خانه بيرون نميآمدند...»4
اما محيط معنوي خانه شيخ محمد حسين آنقدر بر خلاف چنين شرايط آشفتهاي به عطر ديانت آميخته بود كه در چنين اوضاع و احوالي مرتضي مطهري كه يك نوجوان پانزده سالهاي بود علاقهمند گرديد به تحصيل علوم ديني روي بياورد و خود آن شهيد با شگفتي از چنين موقعيتي ياد ميكند:«... من كه بچه بودم در حدود سالهاي 1314 ـ 1315 در خراسان زندگي ميكردم. در تمام خراسان دو يا سه معمّم پيدا نميشد، پيرمردهاي هشتاد ساله و ملاهاي شصت و هفتاد ساله، مجتهدها و مدرّسها مكلاّ (كلاهي) شده بودند و دَرِ مدرسهها همه بسته شده بود و تقريبا در مسجدها به يك معني بسته بود و هيچكس به ظاهر باور نميكرد دين و مذهب دوباره زنده شود. در آن هنگام كه پانزده شانزده ساله بودم، درباره هر چيزي فكر ميكردم و راضي نميشدم الاّ تحصيل علوم ديني، آن وقتها فكر نميكردم كه با اين اوضاع و احوال اين چه فكري است پانزده ساله بودم كه به مشهد رفتم بعد دوباره به محل خودمان برگشتم در آنجا هم وضع سختتر از جاهاي ديگر بود (چون پدر شهيد مطهري را به زور مكلاّ كرده بودند)... اما من پا را در يك كفش كرده بودم كه بايد به قم بروم در آن وقت قم مختصر طلبهاي داشت حدود چهار صد نفر بودند...»5
شيخ محمد حسين مطهري از لحاظ مادي در تنگنا زندگي ميكرد و با وجود مشقات زيادي كه در جهت تحصيل معاش خانواده تحمل ميكرد از پذيرش وجوه شرعي خودداري مينمود و اصولاً مخالف گرفتن وجوهات بود. در زمان قاجاريه و اوايل به قدرت
جهان بايد بداند كه ايران راه خدا را پيدا كرده است و تا قطع منافع آمريكاي جهانخوار،
اين دشمن كينه توز مستضعفين جهان، با آن مبارزه آشتيناپذير دارد و حوادث ايران نه تنها ما را
براي لحظهاي عقب نخواهند نشاند، كه ملّت ما را در نابودي منافع آن مصممتر خواهد كرد.16 / 6 / 60
رسيدن رضاخان كه محضر نبود براي مردم سند مينوشت و حق الزحمهاي با رعايت حال افراد دريافت ميكرد. يك بار نايب التولية آستان قدس به منزل ايشان آمد و دو جلد دفتر در اتاقش نهاد و گفت: حاج شيخ شما بايد اين دفترها را اداره كنيد، شيخ محمد حسين ميپرسد: اينها چيست او ميگويد: دفتر ازدواج و طلاق است. شيخ ميگويد من اهل اين حرفها نميباشم، او تأكيد مينمايد: اين وظيفه شرعي شماست، اگر شما نپذيريد يك فرد لاقيد و محروم از ديانت آن را قبول ميكند و بدين گونه شيخ محمد حسين با رعايت مسايل شرعي اين مسؤوليت را پذيرفت.با آن كه محضر داشت و محكمهاي شرعي را اداره ميكرد آنقدر نگاهش به سوي پايين بود كه حتي ديدگانش به صورت يك زن نيفتاد، يك بار زني نزد ايشان آمد و دستش را به سوي شيخ محمد حسين دراز كرد تا وجهي به وي بدهد، شيخ پرسيد اين چيست؟ او گفت: پول است، حاج شيخ پرسيد براي چيست؟ آن زن خاطر نشان ساخت مقداري وجوه شرعي آوردهام كه به شما بدهم. در اين هنگام مثل اين كه مار يا عقربي او را نيش زده باشد، به گونهاي دستش را كشيد كه به سينهاش خورد و بعد گفت: چرا به من ميدهي، گفتم براي اين كه مصرف كنيد، شيخ محمد حسين گفت نه ببر مشهد يا قم و بعد هم به فرزندان خود توصيه كرده بود: راضي نيستم شماها وجوه شرعي مصرف كنيد، برخي از مردم نزد شيخ محمد حسين ميآمدند و از تب و بيماري شكايت ميكردند كه وي تب نامهاي در بادام مينوشت و به آنها ميداد ميخوردند و تبشان قطع ميگرديد.6
شيخ محمد حسين در عمر پربركت خويش به ترويج دين و ارشاد مردم پرداخت و پاسخگوي مشكلات شرعي مردم فريمان بود، او داناي پرهيزكار، مردي با اخلاص و در تقوا و عمل صالح نمونه بود و به دليل همين وارستگي و پيمودن مسير معرفت به قله مكارم و فضايل رسيد و در پي ساليان متمادي زهد، پارسايي و قناعت به مقامات معنوي نايل گرديد خداوند به پاس اين صداقت و درستي و صفاي روحاني فرزند فرزانهاي چون شهيد مطهري به عنوان عمل صالح به وي عنايت نمود كه عمر شريف و ارزنده خود را در راه اهداف مقدس اسلام صرف كرد و با كج رويها و انحرافات به مبارزه برخاست همو كه با شعاع فروزان خود به انسانها حيات بخشيد و آنان را از ظلمات جهل و بيايماني رهانيد و به فرمايش حضرت امام خميني در طهارت روح و قوت ايمان و قدرت بيان كم نظير بود.7
شيخ محمد حسين به قدري در جهت تهذيب نفس و تزكيه درون كوشيده بود كه وقتي در زمان رضا خان مأمور ثبت احوال براي تعيين نام خانوادگي به فريمان رفته بود، با ديدن آن سيماي نوراني و ملكوتي نام مطهري را برايش تعيين كرد، و از آن زمان به محمد حسين مطهري معروف و مشهور گرديد.8
مشعل نوراني در شبهاي ظلماني
مرحوم شيخ محمد حسين مطهري مصداق اين آيه از قرآن كريم است كه ميفرمايد: «يا ايّها الّذين آمنوا قوا انفسكم و أهليكم»9 اي كساني كه ايمان آوردهايد خود و خانواده خود را حفظ كنيد يعني با برنامههاي تربيتي و ارشادي كه پياده كرد خانواده خويش را به سوي خير و صلاح فرا خواند و بذر ايمان را در مزرعه دل و جان فرزندان خويش كاشت و اعمال و رفتارش در خانه به گونهاي بود كه عبادات و موازين دين برايش يك حقيقت محترمي بود نماز برايش اصل بود، روي آوردن به مستحبات و نوافل در متن زندگيش جاري بود و همراه با اين حالات معنوي در نهايت عطوفت و مودّت با كودكان و همسر خويش برخورد مينمود و آنان را به شوق و شعف واميداشت و چنين روابطي كه حاكي از صميميت و ناشي از صداقت بود آنان را نسبت به برنامههاي شيخ محمد حسين مشتاق ميساخت در واقع شيخ محمد حسين تنها مسؤول تأمين و رفع مشكلات مالي و اقتصادي خانواده نبود، وجود كيفي او اهميت افزونتري داشت و فرزندان او را به عنوان الگوي رفتاري و فكري خويش تصور ميكردند، محمد حسين با اين تفكر و احساس زندگي ميكرد كه وجودش براي اهل خانه اهميت دارد و بچهها به حمايت او نياز خواهند داشت، نسبت به تكاليف ديني و امور اخلاقي فرزندان دقت و توجهي خاص نشان ميداد اما ميكوشيد چهره عبادات و موازين ديني را نزد آنان تلخ و خشك نشان ندهد و همراه با يك لذت معنوي و نشاط روحي باشد به سخنان فرزندان خود با دقت گوش ميداد و آنها را در بروز استعدادهايشان تشويق مينمود و اين تحسين موجب ميگرديد تا آنان رفتارها و كوششهاي خويش را به نحو احسن انجام دهند. در ناراحتيها و غمهاي اهل خانه احساس همدردي داشت و در رفع ناگواريها تلاش ميكرد و سعي مينمود احساسات دوران كودكي و نوجواني را قابل توجه تلقي كرده و در ضمن، اين تمايلات را به سوي ارزشهاي مذهبي و خلقهاي عالي هدايت كند. شهيد مطهري ميگويد: «ما از بچگي اين را ميديديم كه از نظر ايشان (پدرمان) آنچه كه مربوط به دين و مذهب بود در نهايت احترام بود، نماز يك حقيقت محترم بلكه محترمترين حقيقتها بود. ما حسّ ميكرديم ماه رمضان كه ميآيد واقعا يك امر قابل احترامي ميآيد يك امري ميآيد كه دارد استقبال ميشود. از ماه رجب و شعبان به استقبال ميرفتند يعني مرتب روزه مستحبي ميگرفتند پيشواز ميرفتند، پيشواز رفتن (يعني) مهماني دارد ميآيد كه ما داريم استقبالش ميكنيم، معلوم بود كه به سوي يك امر بزرگ و خطير دارند ميروند اگر بچه من بار ديگر پشتيباني خودم را از تمام نهضتها و جبههها و گروههايي كه براي رهايي از چنگال
ابرقدرتهاي چپ و راست ميجنگند اعلام ميكنم. من پشتيباني خود را از فلسطين رشيد
و لبنان عزيز اعلام ميدارم.1 / 1 / 59
يك ذره قابل باشد در او اثر ميگذارد، اگر در خانوادهاي بچه حس كند كه پدر راستي را به دليل اين كه راستي است (ترك نميكند و) دروغ اساسا به زبان اين پدر نميآيد او راستگو ميشود»10 از اينجاست كه شيخ محمد حسين آيه مورداشاره در صدر اين بخش را بطور عملي در زندگي خود پياده كرد و خانواده خود را براي پيمودن مسير درستي و راستي و رسيدن به چشمه پاكي و تقوا تربيت كرد. البته او اول تمامي رفتارهاي ديني و اخلاقي خويش را كنترل نمود و مهار نفس اماره را در دست گرفت و پس از آن كه در چشمه تقوا و ايمان خود را شستشو داد و جرعه هايي از اقيانوس معنويت را نوشيد اهل خانه را متوجه حقايق ايماني و گوهرهاي پارسايي نمود.اين مرد بزرگ اهل تهجد و نماز شب بود و جزو صادقين، صابرين و مستغفرين به اسحار محسوب ميگرديد و خواندن نماز شب برايش توأم با لذّت بود و به دليل غرق در اين شاديهاي روحاني از لذايذ دنياي روي گردان گشت و به مظاهر آن هيچ اعتنايي نداشت. شهيد مطهري خاطر نشان مينمايد: «چه مانعي دارد كه من ذكر خيري از پدر بزرگوار خودم بكنم از وقتي كه يادم ميآيد من ميديدم اين مرد بزرگ و شريف هيچ وقت نميگذاشت و نميگذارد كه وقت خوابش از سه ساعت از شب گذشته تأخير بيفتد، شام را سر شب ميخورد و سه ساعت از شب گذشته ميخوابيد و حداقل دو ساعت به طلوع صبح مانده و در شبهاي جمعه از سه ساعت به طلوع صبح مانده بيدار ميشد و حداقل قرآني كه تلاوت ميكند يك جزء است و با چه فراقت و آرامشي نماز شب ميخواند حالا تقريبا صد سال از عمرش ميگذرد و هيچ وقت من نميبينم كه يك خواب ناآرام داشته باشد و همان لذت معنوي است كه اين چنين نگهش داشته. يك شب نيست كه پدر و مادرش را دعا نكند يك نامادري داشته كه به او خيلي ارادتمند است و ميگويد كه او خيلي به من محبّت كرده است شبي نيست كه او را دعا نكند يك شب نيست كه تمام خويشاوندان و ذيحقان و بستگان دور و نزديكش را ياد نكند اينها دل را زنده ميكند...»11
حتي شيخ محمد حسين در مسافرت اين شب زنده داري را ترك نمينمود، محمد تقي مطهري (فرزندش) ميگويد در سال 1346 پدرم به تهران آمد و هنگام برگشتن به فريمان من يك كوپه در قطار گرفتم و همراه ايشان بودم در طول مسير بيشتر بيدار بود و هر يكي دو ساعت يك بار ميرفت وضو ميگرفت و به عبادت ميپرداخت با وجود اين كه حدود صد سال سن داشت با همان حالت حركت قطار وضو ميساخت و عبا را روي سرش ميكشيد و نماز شب ميخواند و شهيد مطهري هم اين حالت را از پدر به ارث برده بود،12 ايشان نيز چه در سفر و چه در حضر مقيد به نماز شب بودند، پس از نماز خصوصا نماز مغرب و عشا، سجدههاي طولاني تا حدود نيم ساعت داشتند و در آخر قنوت هميشه اين دعا را ميخواندند افوّض امري الي الله انّ الله بصير بالعباد و به راستي اين تفويض امر و توكل در زندگي آن شهيد مشاهده ميگرديد. صوت قرآن آن نامدار عرصه انديشه قبل از خواب هر شب شنيده ميشد و لااقل بيست دقيقه طول ميكشيد. شهيد مطهري در هنگام تدريس به محصلين خود توصيه ميكردند نماز شب بخوانند و يادآور ميشدند يكديگر را در هنگام به جاي آوردن اين مستحب مؤكد دعا كنند. در تحصّن روحانيان دانشگاه تهران شهيد مطهري در هر نيمه شب به گوشهاي از محوطه دانشگاه ميرفتند و در آنجا به مناجات مشغول ميشدند.انس با معنويات و درك صحيح از دين ايشان را در پاسداري از مرزهاي عقيده به نهايت درجه متعهد كرده بود، برخورد ايشان با خطوط انحرافي صرفا يك حساسيت عادي نبود بلكه نتيجه شناخت صحيح از دين و تعهد به آن بود كه خود به خود اين خصلت را در وي پديد ميآورد.13
حالت معنوي و روح عبوديت اين شهيد والامقام بدون شك تحت تأثير پرورشهاي اخلاقي پدرش بود. حضرت آية الله خامنهاي به حالات عبادي، صفاي باطن و تزكيه اخلاقي آن فيلسوف فرزانه اشاره كرده و فرمودهاند: «وقتي ايشان به مشهد ميآمد خيلي از اوقات به منزل ما وارد ميشد گاهي هم وارد منزل خويشاوندان همسرشان ميشد فراموش نميكنم هر شبي كه ما با مرحوم مطهري بوديم ميديديم اين مرد نيمه شب نماز شب ميخواند و گريه ميكرد به طوري كه صداي گريه و مناجات او افراد را از خواب بيدار ميكرد يك شب ايشان در منزل ما بود نصف شب از صداي گريه ايشان خانواده ما از خواب پريده بودند البته اول ملتفت نشده بودند صداي كيست اما بعد فهميدند كه صداي آقاي مطهري است.»14
به دليل همين تأثيرپذيريها و تربيتهاي معنوي شهيد مطهري در حق پدرش احترامات شايستهاي به عمل ميآورد و نتيجه اين كار خير و نيك اين شد كه الطاف الهي مشمول حالش بشود چنانچه مجتبي مطهري فرزند استاد ميگويد پدرم ميفرمود: گه گاه كه به اسرار وجودي خود و كارهايم ميانديشم احساس ميكنم يكي از مسايلي كه باعث خير و بركت در زندگيم شده و همواره عنايت و لطف الهي را شامل حال من كرده احترام و نيكي فراواني بوده است كه به والدين خود كردهام وي ميافزايد مكرّر شاهد بودم كه پدرم چه در زمان حيات والدينشان و چه بعد از فوت ايشان براي آنان دعاي خير و از خداوند متعال طلب مغفرت ميكردند استاد نسبت به پدرش فروتني و احترام خاصي داشت، مجتبي مطهري اضافه كرده است: به خاطرم ميآيد هرگاه ما به فريمان سفر ميكرديم پدرم تأكيد خاصي
مسلمانان جهان با همراهي نظام جمهوري اسلامي ايران، عزم خود را جزم كنند تا دندانهاي آمريكا را در
دهانش خُرد كنند و نظارهگر شكوفايي گل آزادي و توحيد و امامت در جهان نبي اكرم باشند.اول ذي حجه 1407
داشتند كه ابتدا به منزل پدر و مادرشان بروند. پس از آن اقوامي را كه براي ديدن ايشان و خانواده به منزل آقاي حاج شيخ ميآمدند ميپذيرفتند. در موقع روبرو شدن با پدر و مادر دست آنان را ميبوسيدند و به ما نيز توصيه ميكردند كه دست ايشان را ببوسيم.15
انس مقدّس
شيخ محمد حسين مطهري يكي از پويندگان طريق بندگي و عبوديت و از سالكان راه ملكوت و معنويت بود كه چشم انتظار بهار طاعت و عبادت و مشتاق دعا و مناجات بود. اين زاهد شب و دل آشناي اقليم توحيد و ولايت و چشنده جرعههاي دلدادگي و محبت و آرزومند لقاء وصال و طالب قرب و كرامت و صاحب تعالي و فضيلت به گاه رسيدن دوران و ايام بابركت و بزرگ سال همچون ماههاي رجب، شعبان و رمضان بلكه قبل از آن همچون انسانهايي تشنه و مشتاق در انتظار گمشدههاي آشناي خود به سر ميبرد تا از آب گوارا و نوشين حيات و معنويت آنها سيراب شود و روح و جان خود را دگر باره تحولي نوين بخشد و زمينههاي ورود به ميهماني خدا و درك ليلةالقدر ماه مبارك را آماده نمايد.او كه در وادي مراقبه و شهود محضر خداي تعالي گام برداشت چه خوب قدر اين ايام را ميدانست و بسيار سختتر، هوشيارتر و زيركتر از ابناء دنيا كه به دنبال آنند تا مبادا سودي فاني و متاعي ارزاني از اين نشئه از دستشان بدر رود مراقب بود نكند كه نفعي باقي و تجارتي راقي براي آن نشئه از كفش ربوده شود كه زيان و خسران را در همين ميديد چرا كه او ماه رجب را با الهام پذيري از احاديث ماهي ميدانست كه در آن رحمت الهي بر بندگانش فرو ميبارد و برايش روشن بود كه كمتر ماهي در حرمت و فضيلت به رجب ميرسد چرا كه در احاديث آن را شهرالله يعني ماه خدا ناميدهاند و همين تعبير خود كمال عظمت و بزرگي و اهميت آن را در نزد خداوند متعال آشكار مينمايد، توصيه رسول اكرم(ص) را در ذهن خود سپرده بود كه رجب ماه استغفار است و اين ايام به حضرت علي(ع) هم تعلق دارد چرا كه شعبان را ماه رسول اكرم(ص) و رمضان را ماه خدا و رجب را ماه اميرالمؤمنين علي(ع) هم ناميدهاند.شيخ محمد حسين اين ماه را به روزه داري ميگذراند و اجازه نميداد از فضيلتهايي كه براي روزه داري در اين ماه در نظر گرفته شده محروم بماند، دعاي رجبيه را كه كوتاه اما عميق و پرمعنا است با حالي خاص ميخواند.استاد شهيد مرتضي مطهري ذيل تفسير سوره ملك گفته است: «ما كه بچه بوديم در منزل خود ما (من از هفت سالگي و هشت سالگي كاملاً يادم هست) اصلاً اين كه ماه رجب دارد ميآيد مشخص بود ميگفتند يك هفته به رجب مانده، پنج روز مانده، سه روز مانده، امشب احتمالاً اول ماه رجب است برويم براي استهلال. ميرفتند براي استهلال، ماه را ببينند، شب اول ماه رجب است. اعمال ماه رجب را بجا بياورند. در مسجد كه جمع ميشدند همه صحبت آمدن ماه رجب بود ماه مبارك رجب و شعبان پيش درآمدهاي ماه مبارك رمضان هستند. من از بچگي هميشه اين را ميديدم. مرحوم ابوي ما و مرحومه والده ما غير از اول و آخر ماه رجب و غير از ايام البيض (يعني سيزدهم و چهاردهم و پانزدهم اين ماه كه اعمال بالخصوصي دارد و عمل معروفش به نام عمل ام داود را ما آن زمان كه بچه بوديم بجا آورده بوديم بعد بزرگ شديم فراموش كرديم. به تبع آن جوّي كه آن وقت وجود داشت يعني آب جاري اي كه در آن وقت بود ولي وقتي كه آبي رفت و مخفي شد ديگر كيست كه از نو آن را جاري كند) غير از روز اول و روز آخر و سه روز وسط حداقل پنجشنبهها و جمعهها روزه بودند و بلكه مرحوم ابوي ما در بعض از سالها دو ماه رجب و شعبان را پيوسته روزه ميگرفتند و به ماه مبارك رمضان متصل ميكردند يعني اين سه ماه را يكسره روزه ميگرفتند. اصلاً اين ماه، ماه استغفار و توبه و عبادت است...»16 علاقه به امام خميني (قدّس سرّه)
در سال 1326 هـ. ش شهيد مطهري از قم به فريمان آمد تا با والدين خويش ديداري تازه كند زيرا از سال 1316 كه به قم عزيمت نمود سالي يك يا دو مرتبه به ديار خويش و وطن مألوف ميآمد. در اين سال (1326) شهيد مرتضي مطهري براي زيارت بارگاه حضرت رضا(ع) به مشهد آمد بر حسب اتفاق حضرت امام خميني هم براي زيارت به مشهد آمده بودند، ايشان از حضرت امام دعوت نمود كه به فريمان تشريف بياورند، امام هم پذيرفت و به اتفاق تني چند از فضلاي مشهد از جمله مرحوم شيخ مصطفي قزويني، مرحوم شيخ كاظم دامغاني، مرحوم حاج ميرزا علي اكبر نوغاني، مرحوم شيخ غلامحسين بادكوبهاي به فريمان آمدند و چند شبي در اين ديار ميهمان شيخ محمد حسين بودند، مرحوم نوغاني كه مرد بذله گويي بود با شيخ محمد حسين شوخي ميكرد و او هم جالب و به جا جواب ميداد در اين حال حضرت امام به ميرزا علي اكبر نوغاني فرموده بودند چه حريف ماهري داري.آن زمان فريمان شهر نبود و حالت قصبهاي را داشت و اتومبيلي هم نداشت و براي اين كه ميهمانان به ديدن سد فريمان بروند چند رأس اسب تهيه كردند زيرا آنان و از جمله حضرت امام تأكيد داشتند كه اين مكان را از نزديك ملاحظه كنند. در اتاق شيخ محمد حسين كه بزرگ و همچون حسينيه بود حاضران نماز جماعت را به امامت مرحوم شيخ قزويني اقتدا كردند.امام در اين سفر به قدري نسبت به شيخ محمد حسين ارادت پيدا كرده بودند كه شهيد مطهري گفته بود هر موقع حاج آقا روح الله مرا ميبيند ميگويد: آقا چطور است، محمد علي مطهري ميگويد يك بار كه به قم رفته بودم در منزل امام به خدمت ايشان رسيدم و سؤالهايي را كه پدر ما از ايشان داشتند پرسيدم، حضرت امام خيلي به شيخ محمد حسين علاقه داشتند و ايشان هم فريفته امام بودند.17 امام خميني با شيخ محمد حسين مطهري مكاتبه داشت و چون يكي از دختران وي به رحمت ايزدي پيوست طي نامهاي وفات آن بانو را به ايشان تسليت گفت چنانچه شيخ محمد حسين مطهري در نامهاي خطاب به فرزندش مرتضي مطهري مينويسد: «نور چشمان محترم آقا شيخ مرتضي ادام الله توفيقاته و تأييداته ان شاءالله تعالي قرين صحت و عافيت بوده و خواهيد بود نامهاي از طرف حضرت آية الله حاجي آقا روح الله دامت بركات وجوده الشريف به دست مبارك رسيد و به شرف مطالعه آن نائل شدم مشتمل بر بذل عطوفت و اعطاء تسليت نسبت به اين حقير بيبضاعت، كمال تشكر را دارم و از خداوند مسئلت مينمايم كه مرا به شرف ملاقات و حضور مبارك نائل فرمايد كه آن را براي خود فوزي عظيم ميدانم البته از اين جانب ابلاغ سلام كامل بنمائيد و عذر ميخواهم كه موفق نشدم و حالم مقتضي نيست كه عريضه كه قابل مطالعه ايشان باشد عرض نمايم والسلام عليه والسلام عليكم و رحمة الله، محمد حسين مطهري».18
به سوي سراي سرور
در سال 1323 هـ.ق شيخ محمد حسين مطهري با دختر ملاجعفر روحاني كه سكينه نام داشت ازدواج نمود و از وي صاحب پنج پسر و دو دختر گرديد، بزرگترين آنها دختري بود كه در سال 1331 هـ.ش بر اثر سل استخواني از دنيا رفت، شهيد مطهري برجستهترين آنهاست كه در تاريخ 12 بهمن 1298 هـ.ش مطابق 12 جمادي الثاني 1338 هـ.ق ديده به جهان گشود.19 اين بانوي وارسته از حافظهاي قوي برخوردار بود، استاد مطهري و برادرش محمد علي، مقدمات عربي را در فريمان نزد پدر خواندند و مادرشان نيز به اين درس حاضر ميگرديد و گاهي كه آن دو برادر صبحها قرآن ميخواندند و شيخ محمد حسين صرف و نحو و برخي از كلمات قرآن را از آنان ميپرسيد هرگاه در جواب دادن در ميماندند مادرشان چون درس را گوش داده بود پاسخ صحيح را ميگفت. از سه سالگي به بعد تمام خاطرات يادش بود، نيروي بيان و نطق همسر شيخ محمد حسين خيلي قوي، جالب و در خور تحسين بود و اگر در مجلسي كه پانصد زن حضور داشتند مينشست تنها او لب به سخن ميگشود و نكات خوبي را مطرح ميكرد، از شجاعت نيز بهرهاي داشت، طب سنتي را مطالعه كرده بود و تمام مطالب كتاب تحفه حكيم مؤمن را از حفظ بود و در مدت 60 سال براي زنان در فريمان طبابت كرد بدون اين كه حتي يك نفر در اثر طبابت او از بين برود، از بيماران پول نميگرفت و هزينهها را هم خودش ميداد. وي به محرومان هم رسيدگي ميكرد و اگر مالي بدست ميآورد مستمندان را از آن برخوردار مينمود، استاد شهيد مرتضي مطهري حافظه عالي، استعداد فوق العاده توانايي نطق و خطابه و رسيدگي به فقيران را از مادرش بانو سكينه به ارث برده بود.20
استاد شهيد مرتضي مطهري به مادرشان علاقه خاصي داشتند و چون در دوم ارديبهشت سال 1345 اين بانوي پاك سرشت دار فاني را وداع گفت استاد در فريمان حضور نداشت و با اين كه پس از چهل روز به وطن آمد به قدري گريستند كه زن و مرد از گريه ايشان گريستند.21
مرحوم محمد حسين مطهري حتي در آخرين شب حيات خويش اين توفيق را بدست آورد كه نماز شب را بجا آورد و در روز ارتحال، يعني جمعه هفتم شوال مطابق 5 آذر 1350 بر سر سفره نشسته بودند و لقمه سوم را در دهن گذاشته بودند كه به سراي باقي شتافتند. ميگويند در لحظات آخر به گونهاي نگاه ميكردند كه انگار كسي دارد وارد ميشود. ميخواستند جنازه آن مرد وارسته را نگاه دارند تا برادران ديگر هم بيايند اما مردم اجازه ندادند. قبلاً در وصيتي گفته بود مرا در خواجه اباصلت دفن كنيد، پرسيدند چرا؟ ممكن است بتوانيم شما را در صحن مقدس امام رضا(ع) دفن كنيم جواب داد: نه آنجا را دائم عوض و بدل ميكنند. خواجه اباصلت كنار راه زوار امام رضاست گرد وغبار زوّار امام هشتم روي قبرم مينشيند كفايت ميكند از اين رو بنابر وصيت خودشان پيكرش را در كنار مرقد خواجه اباصلت هروي دفن كردند. شهيد مطهري صبح روز بعد آمد و از بابت اين كه در تشييع جنازه پدر حضور نداشت ناراحت شد و گفت چرا صبر نكرديد من بيايم؟ جواب دادند مردم جمع شدند و ايشان را با احترام و شكوه خاصي دفن كردند.22
استاد مطهري در مسجد مروي تهران براي پدرش مجلس فاتحه ترتيب داد و از مرحوم استاد محمد تقي فلسفي دعوت كرد كه منبر برود و او هم پذيرفت، بسياري از فضلاي حوزه و دانشگاه در اين مراسم شركت كردند.23 اين نوشتار را با تسليت نامه امام خميني خطاب به استاد مطهري به مناسبت ارتحال پدرش به پايان ميبريم: «سيزده محرم 1392 هـ.ق بسمه تعالي خدمت جناب مستطاب عماد الاعلام و حجةالاسلام آقاي مطهري دامت افاضاته به طوري كه از مكه معظمه اطلاع رسيد مرحوم حجةالاسلام آقاي ابوي رحمهالله به رحمت ايزدي پيوستهاند از خداوند تعالي علوّ درجات ايشان و صبر و اجر جنابعالي و ساير بستگان را خواستار است به ايشان علاقه خاصي داشتم. انّا ان شاء الله تعالي اليه لاحقون. از جنابعالي اميد دعاي خير دارم والسلام عليكم. روح الله الموسوي الخميني»24
1 . پاره خورشيد، ص70.2 . فلسفه تاريخ، ج اول، متفكر شهيد استاد مرتضي مطهري، ج اول، ص128.3 . علل گرايش به ماديگري، ص76، جلوههاي معلمي استاد، ص21، شهيد مطهري مرزبان بيدار، ص26.4 . آشنايي با قرآن، ج7، شهيد مطهري ص151.5 . سرگذشتهاي ويژه از زندگي استاد شهيد مرتضي مطهري، ج اول، ص11 ـ 12.6 . اظهارات محمد تقي مطهري فرزند شيخ محمد حسين مطهري (نك: پاره خورشيد، ص71).7 . مطهري مشعلي و دژي، روزنامه اطلاعات، شماره 21614، ص6.8 . سرگذشتهاي ويژه... ج3، ص159.9. سوره تحريم، آيه6.10. آشنايي با قرآن، ج8، ص101.11. حق وباطل، شهيد مطهري، ص170 ـ 172، جلوههاي معلمي استاد، ص27.12. پاره خورشيد، ص91.13. همان، ص140، سرگذشتهاي ويژه... ج3، ص162.14. سرگذشتهاي ويژه، ج1، ص56.15. پاره خورشيد، ص110 ـ 111 ؛ سرگذشتهاي ويژه ج2، ص149.16. آشنايي با قرآن، ج8، ص233.17. پاره خورشيد، ص52، 59، 90 و 96.18. لمعاتي از شيخ شهيد، ص21.19. سراي اهل صفا، از نگارنده، ص154، روزنامه اطلاعات، شمارههاي 21614 و 21914.20. پاره خورشيد، ص71 ـ 73.21. سرگذشت هاي ويژه، ج2، ص150 و نيز لمعاتي از شيخ شهيد، ص24 و مأخذ قبل ص63.22. پاره خورشيد، ص49 و 53 و 138 و نيز لمعاتي از شيخ شهيد، ص30.23. خاطرات و مبارزات حجةالاسلام فلسفي، ص437.24. لمعاتي از شيخ شهيد، ص30.