2ـ گرايشهاى نژادپرستانه و قوم گرايى
با گسترش فتوحات اسلامى اختلاط نژادهاى مختلف عرب و عجم از اقوام گوناگون غير عرب به وجود آمد و اشخاص فراوانى به عنوان مهاجرت يا به قصد جنگ به نقاط ديگر رفتند. اسيران جنگى و بردگان بسيارى به قبايل عربى تعلق گرفتند. مفاهيمى مانند عرب و موالى و شهروندى درجه يك و دو مطرح شد و طبعاً بخش عظيمى از جامعه از حقوق كمترى برخوردار شدند.در اين رابطه تبعيض و بى عدالتى و عدم مساوات در بسيارى از امور موجب نگرانى و دغدغه خاطر امام(ع) بود.3ـ بدعتها و تحريفها
اجتهاد در مقابل نصّ، خودرأيى و خودمحورى، مصلحت گرايى و مصلحت انديشى، عمل به سليقه و اجتهاد شخصى، امرى رايج بود.امام(ع) در نامه به مالك اشتر مى فرمايد:«فَاِنّ هذا الدّين كان اسيراً فِى اَيدى الاشرار يُعمَل فيهِ بِالهَوى و تُطلَب بِه الدُّنيا؛[15]اين دين در دست اشرار اسير بود كه در آن به هوس مى راندند و به نام دين دنيا را مى خوردند.»
در جاى ديگر مى فرمايد:«و لكنّا اِنّما اَصبحنا نقاتِل اِخْوانَنا فِى الاسلام عَلى ما دَخل فيهِ من الزيغ وَ الاعوجاج و الشُبهة و التأويل؛[16]
امروز ما از آن روى با برادران مسلمانمان وارد جنگ شده ايم كه انحراف، كجى، شبهه و تأويل در اسلام وارد شده است.»
4ـ فساد اجتماعى
رفاه زدگى، غنايم فراوان به دست آمده در اثر فتوحات، باندبازى و سلطه قبيله اموى و مروانى، و حاكميت عناصر نابكار و ناشايست و فرومايه و بيسواد يا كم سواد، تضعيف آرمانهاى دينى و الهى اسلام را در جامعه آن روز به دنبال داشت. رسوبات جاهلى دوباره غالب بود. نظام حاكم در ايجاد رشد و تعادل اخلاقى و گسترش عدالت اجتماعى در مانده بود. روابط جاى ضوابط را گرفته، فرومايگان سازشكار و سازشكاران بى بند و بار بر سرنوشت امت اسلام چيره شده بودند.«وَ اعْلَموا رَحمكم الله اِنَّكُم فى زَمان القائِل فيه بِالحقّ قَليل وَ اللسان عَن الصّدق كليل و اللازم للحقّ ذَليل، اَهْله مُعْتكِفون عَلى العصيان، مُصطلحون عَلى الادهان، فتاهُم عارم و شائِبُهُم آثِم و عالمهُم منافِق، و قارئهم مُماذِق، لا يُعظِّم صَغيرُهُم كَبيرَهُم وَ لا يَعول غَنيُّهُم فَقيرهُم؛[17]بدانيد، خدايتان رحمت كند، شما در زمانى به سر مى بريد، كه گوينده به حق در آن اندك است و زبان از گفتن راست ناتوان، آنان كه همراه حق اند خوارند و مردم به نافرمانى گرفتار و در برقرارى مداهنه با يكديگر سازگار، جوانشان بدخو و پيرشان گنهكار، عالمشان منافق و قاريشان سودجو، نه خردشان سالمند را حرمت نهد و نه توانگرشان مستمند را كمك كند.»
حاكميت دار و دسته بنى اميه و ضعف دستگاه خلافت مركزى و يا همسازى و هم نوايى با آنان و انحرافات فراوان اين قبيله و تحميل خواستها و تمايلات سفيهانه و مزورانه خود بر اسلام، بزرگترين بلايى بود كه امت اسلامى آن را لمس و تجربه مى كرد و بعد نيز در طول دهها سال و بلكه تا امروز، آثار تلخ آن را در جان و ذائقه خود احساس مى كند. آنان كه امام على(ع) در باره اشان فرمود:«ما اَسلَموا وَ لكِن اسْتَسْلَموا و أسرّوا الكفر فَلمّا وَجَدوا اعوانا عليه اظْهَروه؛[18]
اسلام را از روى طوع و رغبت پذيرا نشدند بلكه به ضرب شمشير تسليم شدند و كفر را مخفى كردند و چون بر آن يارانى يافتند آن را آشكار ساختند.»
آرى شرايط حاكم در ربع قرن بعد از وفات رسول اكرم(ص) بر دنياى اسلام چنين بود.[19]
و اكنون اين امام(ع) است كه بايد سير تاريخ اسلام را از نو متحول نموده و بسازد و اصول و اخلاق اسلامى را حاكم كند و دست نابخردان و فرومايگان را كوتاه سازد و اصول و ضوابط را به جاى روابط و ظاهرسازى و فريب حاكم نمايد و دست نابكاران را از سر امت اسلامى كوتاه سازد و رشته امامت و ولايت و هدايت و عدالت را برقرار نمايد و آداب شريعت را زنده كند و بدعتها را بميراند و دست نامحرمان را از سر اهل اسلام كوتاه نمايد.