جستاري در باب هنر
مهدي هادوي تهرانيدين و هنر
دين و هنر دو عامل اساسي در فرهنگ و تمدن بشري هستند. دو عنصري كه تأثيراتي ماندني بر تاريخ و تفكر آدمي گذاشتهاند. مكتوب حاضر تلاشي در راستاي كشف رابطه اين دو امر و نحوه تأثير و تأثّر آن دو در يكديگر است.دين، هنر و فلسفه هنر
بحث دين و هنر نه در چارچوب مباحث خاص ديني جاي ميگيرد و در زمره معارف ديني محسوب ميشود و نه در عِداد بحثهاي هنري قرار ميگيرد. اين پژوهش در حوزه
فلسفه هنر جاي دارد. فلسفه هنر از قبيل فلسفههاي مضاف است كه در مقابل فلسفه مطلق قرار دارد.
فلسفه مطلق، فلسفه مضاف
در فلسفه مطلق يا همان فلسفه بحث از موجودات از آن جهت كه وجود دارند، است. به بيان ديگر، فلسفه به كشف حقايق هستي ميپردازد و آنها را مورد مطالعه و كندوكاو قرار ميدهد. به اين دانش، متافيزيك يا مابعدالطبيعه يا ماوراءالطبيعه نيز ميگويند.اگر فلسفه به امر ديگري اضافه شود، فلسفه مضاف حاصل خواهد شد. دامنه فلسفههاي مضاف دايم در حال گسترش است؛ فلسفه اخلاق، فلسفه رياضي، فلسفه دين، فلسفه علم، فلسفه فقه،... و اين رشته همچنان ادامه دارد. در يك فلسفه مضاف، آنچه فلسفه به آن اضافهشده، از بيرون مورد مطالعه قرار ميگيرد. پايهها و پيشفرضها و مباني آن كاوش ميشود. مفاهيم اساسي و تصورات بنيادي در آن تبيين ميگردد. روابط داخلي بين اجزا يا انواع آن مورد پژوهش قرار ميگيرد. ارتباط آن با امور خارج از آن مطالعه ميشود. تاريخ تحوّل آرا در آن پيگيري ميشود و روشهاي به كار گرفته شده در آن، مورد داوري و ارزيابي قرار ميگيرد.فلسفه هنر
با توجه به آنچه پيرامون فلسفههاي مضاف بيان شد، در فلسفه هنر، مباني هنر و آنچه هنر بر مبناي آن شكل ميگيرد و هويت پيدا ميكند، ضرورت و ماهيت هنر، مفاهيم اساسي در هنر مانند: زيبايي، فرم، نهاد، ارتباط هنرهاي مختلف با يكديگر، رابطه هنر با امور خارج از آن مانند: فلسفه، دين، جامعهشناسي، روانشناسي،... تاريخ تحوّلات هنري، زمينه و علت اين دگرگونيها و سبكها و روشهاي هنري، عوامل پيدايش، گسترش و افول اين سبكها مورد مطالعه قرار ميگيرد. با اين وصف، فلسفه هنر گستره گستردهاي از مباحث را شامل ميشود كه يكي از آن، رابطه هنر با امور ديگر مانند دين است.هنر چيست؟براي بررسي رابطه دين و هنر، ابتدا بايد دانست هنر چيست؟ ما چه چيز را هنر ميناميم؟ براي پاسخ به اين پرسش بايد در نگاهي پديدارشناسانه Phenomenologic به آنچه در خارج، نام هنر بر آن نهاده شده، نظر كرد و سپس از منظري تحليلي Analytical به يافتن تفسيري براي هنر پرداخت تا هر چه بيشتر شامل اين پديدار شود. حال اگر به همين شيوه عمل كنيم، خواهيم ديد در هنر عواملي چهارگانه دخالت دارند:1. هنرمند؛
2. كار هنري؛
3. پيام هنر؛
4. مخاطب.هنرمند، سازنده كار هنري و خالق آن است. پس ميان اين دو عامل، نسبت آفرينش وجود دارد. كار هنري همان چيزي است كه ما به عنوان مصداق هنر به آن اشاره ميكنيم؛ يك تابلوي نقاشي، فيلم، يا قطعهاي موسيقي يك كار هنري است.كار هنري بر پيام هنر حكايت دارد و آن را بازنمايي ميكند. رابطه كار هنري با مخاطب، برانگيختن احساس، عاطفه يا تخيّل اوست. همين احساس، عاطفه يا تخيّل اگر مقصود هنرمند باشد، پيام هنر است و هنرمند از طريق قرارداديِ عمومي Convention پيام خود را منتقل ميسازد. از سوي ديگر هنر، ابعاد مختلفي دارد:1. از ساختي زباني برخوردار است؛
2. در آن آفرينش و خلاقيت بهچشم ميخورد؛
3. از زيبايي بهرهمند است.پس براي شناخت هنر بايد عوامل چهارگانه، روابط بين آنها و ابعاد مختلف هنر را بررسي و مطالعه كرد، ولي قبل از آن بايد به سؤال ديگري پرداخت كه پاسخ به آن، راه را براي شناخت حقيقت هنر هموارتر ميكند.