اول ـ توحيد ذاتى: - چگونه خدا را بشناسیم (2) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

چگونه خدا را بشناسیم (2) - نسخه متنی

محمدباقر شریعتی سبزواری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

پس از توضيحات بالا, اينك به بحث صفات جلال و جمال خداوند مى پردازيم. در موضوع صفات حق تعالى مباحث بسيار زيادى وجود دارد; از قبيل: تقسيم صفات به ثبوتى, سلبى و اضافى و هم چنين تقسيم به صفات ذات و فعل و به عبارت ديگر: توحيد ذاتى, صفاتى و توحيد افعالى, چون در بينش توحيدى, مبدأ و خالق جهان, خداى قادر و حكيم است, جهان با تمام ابعادش مخلوق قدرت و معلول اراده او است. توحيد پس از تصديق و باور به وجود پروردگار, اولين گام در عرصه معرفةالله مى باشد. امام على(ع) در اولين خطبه نهج البلاغه مى فرمايد: (اول الدين معرفته وكمال معرفته التصديق به و كمال التصديق به توحيده; سرلوحه دين و سرآغاز آن, شناخت خداوندگار است, و درست شناختن او, باور داشتن او است, و تصديق راستين او, يكتا و بى همتا دانستن او است). بنابراين, توحيد, تصديق و باور به يگانگى ذات اقدس حق است كه بر دو قسم است : توحيد نظرى و توحيد عملى.

توحيد نظرى, علم به يگانگى و يكتايى خداى متعال است; بدين معنا كه ذات يگانه, هستى را آفريده و بر آن حكومت مى كند. اين نوع توحيد بر سه قسم است: توحيد ذاتى, صفاتى و افعالى.

اول ـ توحيد ذاتى:

ييعنى منزه دانستن واجب متعال از هرگونه شرك و دوگانگى و اعتراف به وحدانيت او.

دوم ـ توحيد صفاتى:

ييعنى صفات خدا عين ذات او است و اكتسابى نمى باشد, چرا كه ذات واجب الوجود بايد داراى تمام كمالات هستى باشد. والاّ نمى تواند اعطاكننده آن به موجودات ديگر باشد.

فيلسوفان از قديم گفته اند: (فاقد شىء معطى شىء) نمى شود; يعنى كسى كه كمالى را ندارد, نمى تواند به ديگرى افاضه كند. موجودى كه خود فاقد حيات و زندگى است, چگونه مى تواند بخشنده حيات باشد. معلمى كه علم ندارد, چگونه مى تواند دانشى را به شاگردانش بياموزد.




  • ذات نايافته از هستى بخش
    خشك ابرى كه بود ز اب تهى
    كى شود بر صفت آب دهى



  • كى تواند كه شود هستى بخش
    كى شود بر صفت آب دهى
    كى شود بر صفت آب دهى



قرآن كريم در سوره حشر صفاتى براى ذات اقدس متعال ذكر مى كند: (هو الله الذى لا اله الا هو عالم الغَيب والشهادة هو الرحمن الرحيم* هو الله الذى لا اله الا هو الملك القدوس السلام المؤمن المهيمن العزيز الجبار المتكبر سبحان الله عمّا يشركون* هو الله الخا لق البارئُ المصوّر له الاسماء الحسني…;1 او خدايى است كه معبودى جز او نيست. بر پنهان و آشكار آگاهى دارد و رحمان و رحيم است* او است خداى يگانه كه هيچ خدايى جز او نيست, مالك و حاكم اصلى است, از هر عيب و نقصى منزه است, به كسى ستم نمى كند, به مؤمنان امنيت مى بخشد* او قدرت مندى است مسلط و شكست ناپذير كه با اراده نافذ خود هر امرى را اصلاح مى كند. او شايسته كبريايى و بزرگى است و از آن چه شريك قرار مى دهند, مبرّا و پاك است* او خداوندگارى است خالق و آفريننده اى است بى سابقه و صورت گرى است (بى نظير), براى او نام ه اى نيك و عرشى است. و آن چه در آسمان ها و زمين است, تسبيح او مى گويند و او عزيز و حكيم است.)
وجود اين گونه صفات در متون مذهبى به ويژه قرآن مجيد, نظر كسانى را كه مى گويند خداوند متعال صفاتى ندارد, باطل مى كند.

صفات ثبوتى و سلبى

صفات الهى را بر دو قسم تقسيم كرده اند: صفات ثبوتى و سلبى.

ييكم ـ صفات ثبوتى, آن سلسله از كمالاتى است كه خداوند به آن ها متصف مى شود به طورى كه تصور مبدأ متعال بدون اين نوع صفات متعالى غيرممكن است; مانند علم, قدرت حيات, اراده, سمع و بصر, غفور و رحيم و ده ها صفات ديگر.

دوم ـ صفات سلبى, صفاتى است كه از نقص و كاستى و محدوديت حكايت مى كند و پروردگار از اتصاف به آن ها منزه و مبرّا است; ظلم, حسد, بخل, جسم بودن و….

صفات ثبوتيه نيز بر دو قسم است: صفات ذاتيِ حقيقى و صفات ذاتيِ اضافى.

الف ـ صفات ذاتى حقيقى: به آن دسته از صفات گفته مى شود كه از ذات آفريدگار ناشى مى شود و نيازى به تصوّر وجود ديگرى نيست; مانند حيات و اراده.

ب ـ صفات ذاتى اضافى: به صفاتى اطلاق مى شود كه تصور و اثبات آن نيازمند تصور چيزهاى ديگر است; مانند (علم) و (قدرت) كه بايد معلوم و مقدورى در ميان باشد تا علم و قدرت به آن ها تعلق گيرد. گرچه در خصوص بارى تعالى, علم و قدرت به فرضِ عدم معلوم و مقدور نيز ثابت است, ولى به حسب تحليل منطقى, علم و دانش به گونه مطلق مفهومى ندارد و بايد متعلقى داشته باشد; مانند علم فيزيك و دانش شيمى, علم فقه و حكمت و….

اين امور از صفات ذاتِ اضافه است; يعنى علم بدون وجود عالم قابل اثبات نيست, همان گونه كه علم بدون معلوم بى معنا است. وقتى گفته مى شود فلانى عالم است, مى گويند چه علمى دارد؟ آيا عالم به علم فقه است يا علم طب يا رياضى.

سوم: توحيد افعالى

شناخت خدا به اين است كه باور كنيم انسان و ساير موجودات و افعال آن ها با تمام علل و اسبابى كه در جريان است, همه فعل خداوند است, زيرا اگر خداوند در افعالش نيازمند به قدرت ديگرى باشد, لازمه اش اعتقاد به شرك و نفى يگانگى در ذات و صفات فعل خواهد بود; د ر صورتى كه خداوند به شريك نياز ندارد و به مجرد اراده, فعل او محقق مى گردد: (اذا اَرادَ شيئاً أن يقول له كن فيكون;2 آن هنگام كه خدا اراده ايجاد چيزى بكند و بگويد باش, مى شود.)

صفات سلبى و دليل نفى آن

اين بحث را با شعرى از سعدى آغاز مى كنيم, چون امهات صفات سلبى در اين شعر گنجانده شده است:




  • نه مركب بود و جسم و نه مريى نه محل
    بى شريك است و معانى, تو غنى دان خالق



  • بى شريك است و معانى, تو غنى دان خالق
    بى شريك است و معانى, تو غنى دان خالق



ذات اقدس الهى, وجودى است بى نهايت و بسيط و مجرد از هرگونه عوارض ماده و هيچ محدوديتى در ذات و صفات او نيست; همان گونه كه حضرت على در مقام توصيف حق متعال مى فرمايد: (الّذى ليس لصفته حدُّ محدود ولا نعت موجود;3 براى صفت حضرتش محدوديتى وجود ندارد), خوا هيم دانست كه خداى سبحان نمى تواند مركب باشد, زيرا تركيب از نظر تقسيم عقلانى دو قسم بيشتر نيست: يا تركيب مادى است; مانند مركبات فيزيكى و شيميايى و ساير مركبات محسوس و ملموس, و يا تركيب عقلى و ذهنى است; مثل تركيب انسان از ماهيت و هستى; به عبارت ديگر كليه پ ديده هاى جهان به حسب تحليل عقلى از دو چيز مركب است: چيستى (ماهيت) و هستى (وجود).

اين كه مى گوييم: انسان هست, كره زمين وجود دارد, آب در كره زمين هست, آب در كره ماه نيست; يعنى اين كه هر موجودى از موجودات ذهنى و خارجى از (وجود) و (ماهيت) تشكيل شده است. موجودات در ماهيت از هم جدا هستند, ولى در وجود مشترك اند; يعنى كره زمين غير از كره ماه است و انسان غير از حيوان است و آب غير از خاك است, ولى همگى موجودند. ليكن برخى از موجودات وجود خارجى ندارند; مانند سيمرغ, عنقا, شانس و اقبال كه ماهيت آن ها در ضمن وجود ذهنى هست ولى در ظرف خارج وجود ندارند. (حسن صبا) نيز يك شخصيت خيالى و ساختگى است حتى بع ضى مى گويند: رستم و اسفنديار و ليلى و مجنون نيز در عالم خارج نبوده اند و افسانه هستند. كوه هاى (جابلقا و جابلسا) نيز از بافته هاى ذهنى بشر است; به اين معنا كه ماهيت و وجود خيالى و ذهنى دارند, اما وجود خارجى ندارند و به همين دليل پوچ و بى اساس تلقى مى شون د.

اما آن چه از افراد انسان در خارج تحقق دارد, افسانه نيست; واقعيت است. از طرف ديگر, انسان با اين كه هست, ولى ماهيتى غير از دريا, صحرا, ماه و ستاره دارد. هرچند كه در اصل هستى و بودن با هم مشترك مى باشند, لكن از نظر ماهيت و چيستى مجزا و مستقل هستند, زيرا دري ا غير از صحرا و آسمان غير از زمين است; با وجود اين, همه آن ها از وجود و ماهيت تركيب شده اند.

/ 6