رويكردها - باورهای علم دینی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

باورهای علم دینی - نسخه متنی

مجید کافی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

رويكردها

واضح است كه همه علوم كنوني حاكم بر جهان، غيرديني و داراي عيوب و نقائص و دستخوش پاره‏اي كمبودهاست. در مقام تشخيص اين عيوب و كمبودها، صاحبنظران اختلاف نظرهاي فراوان دارند. اما در مقام درمان و ارائه راه‏حل مي‏توان گفت كه همه صاحبنظران ديني در چهار گروه جاي مي‏گيرند كه هر گروه، شامل چندين رويكرد و گرايش خاص است:

الف) گروه سنّت‏گرايان؛ اين گروه بر اين باورند كه عيوب، نواقص و كمبودهاي اين علوم، ريشه در ماهيت مدرن خود آنها دارد و امكان رفع و حل آنها وجود ندارد و از اين رو، چاره‏اي جز طرد و ردّ علوم مدرن و سكولار نيست. پس بايد ضمن طرد اين علوم، اقدام به بازسازي و احيا يا ايجاد و تدوين علوم سنّتي كرد.

ب) گروه دوم برآنند كه اين مسائل و مشكلات عمدتا ريشه در ماهيت غيرديني اين علوم دارد. از اين رو، حل و رفع آنها با حفظ اين ماهيّت، كاري نشدني است ولي در عين حال، احياء علوم سنّتي نيز كارامد و مفيد نيست و درنتيجه، بنابراين چاره‏اي جز ساخت شكني علم جديد و غيرديني وجود ندارد. بنابراين ضمن تجديد نظر در موضوع، روش و هدف علم سكولار بايد به ساخت و پرداخت علوم ديني كارامد و مفيد به حال جامعه دست زد.

ج) گروه ديگري سعي دارد كه با حفظ ماهيت و ساختار غيرديني علوم، مسائل و معضلاتي را كه دامنگير آن علم و جوامع شده‏اند، حلّ و رفع كنند. اين گروه بر اين باورند كه با تغيير جهانبيني، ارزشها و پيشفرضهاي حاكم بر اين علوم، يا تغيير بستر جغرافيايي آنها يا تغيير مقام كشف و گردآوري و الهام از متون ديني، و گاهي حتّي با تغيير فرد عالِم و دانشمند، علومي هماهنگ با فرهنگ و باورهاي حاكم بر جوامع ديني پديد خواهد آمد.

د) رويكرد آخر نيز باور به گفتمان علم ودين براي ساخت و پرداخت علم ديني دارد. راهكار عملي اين رويكرد تلفيقي است از رويكردهاي گذشته. اين ديدگاه براي ايجاد علم ديني مراحل چندگانه‏اي را در نظر مي‏گيرد كه شامل تغيير پيشفرضها، تغيير ساخت علم جديد، احياي علوم سنّتي با روش جديد و... مي‏باشد.

دو نكته در اينجا شايان ذكر است. نخست اينكه يكي از تفاوتهاي اساسي بين گرايشهاي مختلف در رويكردهاي گذشته اين است كه طبق پاره‏اي گرايشها، ديني شدن علوم يك فرايند خود به خودي است، با اين بيان كه اگر در بستر ايجاد و توسعه علوم، جهانبيني، ارزشها و پيشفرضهاي ديني حاكم باشد، علوم ساخته شده در آن بستر، يقينا ديني خواهد بود و بر فرض حاكم بودن روحيه غير ديني، علوم تكوّن يافته در آن زمينه، مسلما غير ديني است. اما طبق پاره‏اي ديگر از گرايشها بايد عالمانه و عامدانه علوم را ديني كرد. نكته دوم آن است كه هر چهار رويكرد، مبتني بر موضع كثرت‏گرايي معرفت شناختي‏اند كه تعبير «علم ديني» را با معنا تلقي مي‏كنند؛ اما اگر وحدت‏گرايي معرفت شناختي در باب علم پذيرفته شود، دين از قلمرو علم خارج و تعبير «علم ديني» بي‏معنا خواهد بود.

الف ـ 1) نگرش سنّتي يا علم مقدّس:(5) اين نگرش كه مخالف حفظ ماهيت و ساختار غيرديني علوم معاصر است، علوم اسلامي را علومي مي‏داند كه از قرن دوم هجري قمري به اين سو به دست مسلمين شكل گرفته و توسعه يافته است. اين علوم يكي از مهمترين مطالعات درباره طبيعت و پديده‏هاي انساني از منظر و نگرش ديني‏اند. بر طبق اين رويكرد، تمدن اسلامي در طول هفتصد سال، از قرن دوم تا نهم هجري قمري، احتمالاً خلاّقترين تمدنها در زمينه علم بود و علوم اسلامي در پيشاپيش فعاليتهاي علمي در زمينه‏هاي متعدد قرار داشت. اگرچه از قرن نهم هجري به اين سو، علوم اسلامي به تدريج رو به افول گذاشت، اما هيچگاه به تمامي خاموش نشد.(6)

علوم اسلامي، مجموعه‏اي از معارف الهي و دانشهاي بشري است كه ريشه در سرچشمه وحي دارد و از آن مبدأ فيض اشراب شده و طي آن قرون، از منابع مختلف، از يونان و اسكندريه و رم گرفته تا ايران و هند و چين بهره‏هاي گوناگون برده و به صورت درختي تنومند در آمده است. علم در اين رويكرد به معناي رشته علمي7 است كه شامل قلمروي بس پهناور است و نه تنها فقه و مسائل حقوقي را در بردارد بلكه شامل علوم طبيعي، رياضيات، نجوم و غيره نيز مي‏شود.(7) اين علوم، شيوه مطالعه مستقلي در باب ماهيت پديده‏ها، عليّت، رابطه و نسبت ميان صور گوناگون اشياء و معناي تغيير و تحول در جهان طبيعت و هدف و غايت قصواي آن بوده است. همه اين موضوعات در علوم اسلامي در پرتو تعاليم قرآن و حديث مطالعه مي‏شد و اين علوم به اين ترتيب شكل گرفته است.(8) از اين نظر تفاوت اساسي علوم سنّتي يا مقدس با علوم جديد در آن است كه علوم سنّتي بر اصول هستي شناسانه و معرفت شناسانه‏اي بسيار متفاوت با اصول هستي شناسانه و معرفت شناسانه علم جديد مبتني است. تفاوت علم مقدّس با علم جديد به معناي متعارف امروزي آن، اين است كه ريشه‏ها و اصولش در مابعد الطبيعه يا علم مقدّس واقع است، و هيچ گاه جهان، امر مقدس را در مقايسه با علم جديد وا نمي‏گذارد كه مقدماتش مستغرق در تجربه باوري و عقل باوري است و با هر معرفت والا مرتبه‏تري قطع رابطه كرده است.(9)

روش علوم مقدس كه عملاً چيزي نيست جز علوم سنّتي‏اي كه در دامان تمدنهاي سنّتي پرورده شده‏اند، متناسب با موضوع مورد تحقيق متفاوت است. روشهاي كشف شده در دوران طلايي اسلامي، طيفي را تشكيل مي‏دهد كه از وحي و اشراق (=كشف و شهود) تا حس و تجربه را در بر مي‏گيرد. اين روشها نه متعارض بلكه مكمل يكديگرند و همه در سايه توحيد، وحدت دارند.

يكي از ويژگيهاي اساسي اين نگرش، وحدتي است كه بر پايه آن، علوم اسلامي بنا شده‏اند؛ هم از اين جهت كه به علوم مختلف و نگرشهاي متفاوت علمي وحدت مي‏بخشد، و هم از اين جهت كه همه علومي كه به حق ممكن است اسلامي ناميده شود، وحدت طبيعت را آشكار مي‏سازد.(10) همچنين اتكا به اصول وحي و جهان‏بيني اسلامي و جمع بين معارف الهي و علوم بشري، از خصائص ديگر علوم اسلامي در اين نگرش است. اين علوم، به تدريج علوم عقلي تمدنهاي ديگر، و به طور كلي، آنچه را در خور پذيرفتن از جهت نگرش توحيدي و يكتا پرستي بود، در خود جذب كرد و باعث شد در طول دوران، تمدن اسلامي مركز تفكر و دانش در سطح جهان باشد.(11)

اين نگرش نسبت به علم اسلامي بر آن نيست كه علم اسلامي را از ديدگاه علم جديد و از مفهوم «تكاملي» تاريخ مورد مطالعه قرار دهد. اين نگرش بر اين باور است كه چرا بايد براي شناخت طبيعت و پديده‏هاي آن با علوم و مكاتب فكري‏اي كه امروزه در غرب بر اساس الحاد شكل گرفته است، آغاز كنيم. چرا بايد بكوشيم آنها را ديني كنيم؟ چرا به متن سنّت فكري ـ اسلامي خودمان عنايت نكنيم و علومي را كه در درون فرهنگ و جامعه ما رشد كرده است، كامل يا ديني ننماييم؟ آيا مسلمانان، اين قبيل مسائل و معضلات را نداشته‏اند؟ در اين نگرش، ديني شدن علوم سنّتي آسانتر است از ديني شدن علوم جديد. اگر علوم جديد را بتوان به گونه‏اي تغيير داد كه خصوصيات غيرديني را نداشته باشد، منافي با اسلام نيست، اما علم به دست آمده ديگر علم موجود نخواهد بود. علم جديد از آن رو كه وجهي از واقعيت را نشان مي‏دهد، با اسلام منافاتي ندارد، اما سكولاريزم در تار و پود آن رسوخ كرده است. تا وقتي خصلت سكولار و اومانيستي اين علم كه بعد از رنسانس به وجود آمده است، از آن گرفته نشود و با سطح عاليتر معرفت سازگار نگردد، از روح عقل الهي و وحياني تهي است و اگر آن خصلت از آن ستانده شود، ديگر آن علوم نخواهند بود. پس در اين عرصه، وظيفه عالم مسلمان معاصر چيست؟ طبق اين نگرش، وظيفه اساسي عالم مسلمان معاصر دو چيز است: زنده كردن روشها و ساختار علمي دوران طلايي اسلام و ارائه روشهاي كشف شده در قالب جديد و متناسب با علوم جديد.(12)

نكات درخور توجه در اين نگرش، عبارتند از:

/ 11