اقتراح - اقتراح نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اقتراح - نسخه متنی

مصاحبه شوندگان: مرتضی قره‏باغیان، محمدرضا مالک، فرشاد مؤمنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اقتراح

ايران و پديده جهانى شدن

از مباحثى كه در دهه‏هاى گذشته مطرح بوده و امروزه موضوع اصلى محافل علمى و مراكز سياستگذارى و تصميم‏گيرى مى‏باشد، پديده جهانى شدن يا جهانى‏سازى است كه انديشمندان و سياستگذاران ما نيز از اين دغدغه مستثنا نمى‏باشند .

در اين شماره مقوله «جهانى شدن‏» در ارتباط با منافع ملى ايران را به بحث گذاشته، ديدگاه‏هاى اساتيد گرامى آقايان: دكتر مرتضى قره‏باغيان، حجة‏الاسلام والمسلمين محمدرضا مالك و دكتر فرشاد مؤمنى را جويا مى‏شويم .

پديده جهانى شدن و به تعبيرى جهانى‏سازى را چگونه تحليل مى‏كنيد؟

دكتر قره‏باغيان: جهانى‏شدن يا جهانى‏سازى، ترجمه Globalization است . به نظر مى‏رسد با توجه به معادل‏هاى فارسى كلمات، Modernization ) نوسازى، ( Privalization ) خصوصى‏سازى) و،( Liberalization آزادسازى) براى Globalizat ion نيز معادل فارسى جهانى‏سازى مناسب‏تر باشد .

جهانى شدن يا جهانى سازى ابعاد مختلفى مانند جهانى شدن فرهنگ، ارتباطات، اقتصاد و سياست دارد . مارتين آلبرو، جهانى شدن را به فرآيندهايى تعريف مى‏كند كه بر اساس آن تمام مردم جهان در جامعه واحد و فراگير جهانى به‏هم پيوند مى‏خورند . مانوئل كاستلز، جهانى‏شدن را نوعى جامعه شبكه‏اى مى‏داند كه در ادامه حركت‏سرمايه‏دارى، پهنه اقتصاد، جامعه و فرهنگ را در بر مى‏گيرد .

جهانى‏شدن بيش از همه در حوزه اقتصاد به وقوع پيوسته و بدون شك، انقلاب ارتباطات به تسريع آن در اين حوزه كمك بسيار كرده است . به عقيده مايگل نانوز، جهانى‏شدن عمدتا پى‏آمد يك انفجار تكنولوژيك است كه همزمان در كامپيوترى كردن امور، ارتباطات از راه دور و حمل و نقل سريع مشاهده مى‏شود .

حجة‏الاسلام مالك: «جهانى‏شدن‏» يا Globalization واژه رايج دهه نود است و عبارت است از روندى از دگرگونى كه از مرزهاى سياست و اقتصاد فراتر مى‏رود و علم و فرهنگ و شيوه زندگى را نيز در بر مى‏گيرد . از اين جهت جهانى‏شدن پديده‏اى چند بعدى است كه قابل تسرى به اعمال اجتماعى، اقتصادى، سياسى، حقوقى، فرهنگى و فن‏آورى و نيز عرصه‏هاى ديگرى مانند محيط زيست است .

هيچ‏گونه اتفاق‏نظرى بين دانشمندان، در مورد تعريف دقيق جهانى‏شدن يا تاثيرات آن بر زندگى و رفتار ما وجود ندارد; زيرا اين پديده به حد نهايى تكامل خود نرسيده و هم‏چنان دستخوش تحول است و هر روز وجه تازه‏اى از ابعاد آن نمايان مى‏شود . برخى از دانشمندان كوشيده‏اند تا جهانى‏شدن را به صورتى عام و در چارچوب كل تحولات سياسى، اقتصادى و فرهنگى تعريف كنند و گروهى ديگر در تعريف جهانى‏شدن، بيش‏تر به بعد اقتصادى آن توجه كرده‏اند .

جهانى‏شدن بدون ترديد بارزترين وجه تمايز اقتصاد ديروز و امروز جهان است . گسترش روز افزون سازمان‏هاى اقتصادى بين‏المللى و اتحاديه‏هاى اقتصادى منطقه‏اى، نظير «آسه آن‏» ، «نفتا» و «اكو» ، ادغام بازارهاى مالى، اتحاد پولى كشورهاى اروپايى، ادغام بانك‏هاى بزرگ جهان و از همه مهم‏تر تاسيس سازمان تجارت جهانى و در پى آن، آزاد سازى تبادل كالا و نقل و انتقال سرمايه بين كشورها و ادغام شركت‏هاى توليدى بزرگ، همه از مظاهر جهانى‏شدن اقتصاد است . با آن كه جهانى‏شدن، پديده‏اى صرفا اقتصادى نيست، اما اقتصاد با اهميت‏ترين بعد آن است و از آن‏جا كه جهانى‏شدن روندى هدفدار است كه در صورت ادامه يافتن به «آمريكايى شدن جهان‏» خواهد انجاميد، و با توجه به تاثيرات مهم سياست‏گذارى‏هاى اقتصادى، فرهنگى و سياسى آمريكا در مورد اين پديده، از آن به «جهانى‏سازى‏» نيز مى‏توان ياد كرد .

برخى از نظريه‏پردازان چنين وانمود مى‏كنند كه جهانى‏شدن، مرحله‏اى از تاريخ است كه جهان ناگزير و در پى تغييراتى كه در فن‏آورى رايانه‏ها و تكنولوژى ارتباطات و حمل و نقل صورت گرفته، وارد آن شده است و همه كشورها ناچارند در جهت جريان جهان‏گرايى شنا كنند و تبعات آن را بپذيرند . آن‏چه رخ مى‏دهد ظهور «دهكده جهانى‏» است كه مارشال مك‏لوهان در 1970 آن را معرفى كرده بود و اينك در پى انقلاب عظيم تكنولوژيك در شرف تحقق است .

ما مى‏پذيريم عواملى وجود دارد كه زمان‏ها و مكان‏ها را بدان گونه به يكديگر پيوند مى‏دهد كه جامعه جهانى را به صورت يك حقيقت واحد در مى‏آورد و تمايزات بين دولت‏ها و ملت‏ها را محو مى‏سازد، اما سخن اين است كه همه اين عوامل ناخواسته نيستند . براى مثال، در بعد اقتصادى جهانى شدن، عواملى مانند آزادسازى تجارت و حذف مقررات دست و پاگير، گسترش و يكى شدن بازارهاى مالى و رشد فعاليت‏شركت‏هاى چند مليتى، دقيقا به عنوان ابزارى كارآمد براى متحول ساختن مجموعه كشورها و شكل‏دهى به اقتصاد جهانى به كار گرفته شده است . سال‏ها سياست‏گذارى و برنامه‏ريزى‏هاى متمركز از سوى نظام‏هاى سرمايه‏دارى دولتى در آمريكا و اروپا انجام گرفته تا كار بدين‏جا رسيده است . بنابراين اگر بگوييم: جهانى شدن تداوم ركت‏سرمايه‏دارى است كه پس از پايان جنگ سرد، از لاك دفاعى بيرون آمده است و رؤياى تسلط بر عالم را در سر مى‏پروراند، خطا نگفته‏ايم .

دكتر مؤمنى:

جهانى‏شدن يا جهانى‏سازى معادل‏هايى است كه براى مفهوم Globalization در زبان فارسى اختيار شده و به نظر مى‏رسد بر حسب نوع نگاه به اين مفهوم، هر دو معادل ساخته شده در جاى خود درست است .

در امتداد تحولات قرن بيستم و ظهور گسترده و فزاينده سازمان‏هاى بين‏المللى، اين مسئله تا حدودى با ايده جهانى‏شدن موافق بود; به اين معنا كه با تشكيل دولت‏ها و انعقاد پيمان انفعالى روندى آغاز شد كه در قرن بيستم به اوج خود رسيد . در اين فرايند دولت‏ها به‏تدريج دريافتند كه اگر آگاهانه و با خواست‏خود از بخش‏هايى از حق حاكميت ملى صرف‏نظر كنند و آن را در اختيار يك سازمان بين‏المللى يا هر نهاد فراملى قرار دهند، در مجموع سود خواهند برد . بنابراين اگر جهانى شدن را فرايندى بدانيم كه به سمت‏يك جهان بدون مرز حركت مى‏كند، در غايت امر، جنبه‏هاى سرزمينى، اهميت‏خود را به كلى از دست‏خواهد داد . اين فرايند دست‏كم در ظاهر، امرى جديد نيست; گرچه به‏لحاظ كاركردى، تجربه عملى سازمان‏هاى بين‏المللى حكايت از اين واقعيت دارد كه در واقع امر، اين سازمان‏ها معمولا تحت امر يك يا چند قدرت عمده ملى قرار دارند . هم‏چنين است اگر جهانى‏شدن را فرايندى بدانيم كه دراثر تحولات ناشى از انقلاب مايكرو الكترونيك و تكنولوژى اطلاعات، به‏هم‏پيوستگى و نزديكى فاصله‏ها را در ابعادى بى‏سابقه به دنبال داشته است .

از جنبه اقتصادى نيز اگر روندهايى مانند رشد تجارت جهانى، افزايش سرمايه‏گذارى خارجى، رشد تملك‏ها و ادغام‏ها، افزايش رقابت‏براى جذب سرمايه‏گذارى‏هاى مستقيم خارجى، جهانى‏شدن محصول يا توليد، تحول در روش توليد، نقش محورى W T O و نيز گسترش بى‏سابقه دامنه عملكرد چند مليتى‏ها را در نظر بگيريم، با توجه به برخورد گزينش شده در آزادسازى بازاها و كالاها به گونه‏اى كه دقيقا در آن عرصه‏هايى كه آزادسازى‏ها متضمن منافع بيش‏ترى براى كشورهاى در حال توسعه است، ما با انواع كنترل‏ها و محدوديت‏ها روبه‏رو هستيم و بر عكس بيش‏ترين فشارها براى آزادسازى در عرصه‏هايى متمركز است كه دستاوردهاى ناشى از آن به صورت كاملا يكسويه راهى كشورهاى صنعتى مى‏شود و مى‏توان معادل «جهانى‏سازى‏» را به عنوان معادلى رساتر براى مفهوم Globalization در نظر گرفت .

اما بايد توجه داشت كه حتى در اين حالت نيز ما با پديده چندان جديدى روبه‏رو نيستيم و روندهاى مربوط به حجم تجارت و جريان سرمايه اگر به عنوان درصدى از G DP در نظر گرفته شود، نسبت‏هاى سال 2000 همان سطح سال 1910 است . در عين حال اگر روندهاى مزبور بر حسب معيار «ميزان‏» تحرك و جابه‏جايى نيروى كار درنظر گرفته شود، اين وابستگى متقابل جهانى كم‏تر شده است و اگر وابستگى متقابل و دو جانبه از نظر نظامى مورد توجه قرار گيرد، كاهش‏هاى بيش‏ترى را در سال 2000 نسبت‏به سال 1910 مشاهده خواهيم كرد . حتى اگر به سال‏هاى نزديك‏تر نيز مراجعه كنيم، ملاحظه مى‏شود در حالى كه حجم صادرات كشورهاى عضو O E C D در سال‏هاى 1960- 2000 نسبت‏به G DP آن‏ها بين 5/9 تا 5/12 در صد در نوسان بوده است، اين نسبت در سال 1900 بالغ بر 5/20% بوده است .

به‏لحاظ تئوريك، از جنبه اقتصادى، رقابت را گوهر جهانى‏شدن بايد دانست، اما همه مى‏دانيم كه رقابت تنها در شرايط همطرازى و همگن بودن رقبا معنادار است در غير اين صورت، رقابت، كاركردى كاملا يكسويه خواهد داشت . بنابراين گرچه به‏لحاظ تئوريك جهانى‏شدن اقتصاد را فرايند يكسان‏سازى قيمت‏ها، توليدات، دستمزدها، نرخ‏هاى بهره و ثروت تعريف مى‏كنند اما اين اقعيت‏حتى از نظر گيدنز هم دور نمانده است كه جهانى‏شدن در شرايط به‏شدت نابرابر كنونى را بايد يكى از اشكال «غربى‏سازى‏» جهان دانست كه براى كشورهاى پيرامونى و در حال توسعه، كاركردى تحقيرآميز خواهد داشت . (1)

بر اين اساس بايد با مفاد و مفهوم مطرح شده توسط H . D. R سال 1999 برخورد كرد كه تصريح دارد جهانى‏شدن چيزى بيش از جريان سرمايه و كالاهاست و مى‏بايست علاوه بر يكپارچگى اقتصادى، فرايندهاى يكپارچگى فرهنگ، تكنولوژى و حاكميت را نيز در آن مشاهده كرد . علاوه بر جنبه‏هايى كه ذكر شد، به اين اعتبار كه جهانى‏شدن پديده‏اى شناختنى و مربوط به اين موضوع است كه جهان چگونه شناخته شود، مى‏توان رگه‏ها و علايق و علامت‏هاى ايدئولوژيك جدى را نيز در آن مشاهده نمود .

از منظر اسلامى به‏نظر مى‏رسد مهم‏ترين توصيه اسلام آن است كه به جهانى‏شدن نيز بايد مانند هر پديده بشرى ديگر نگريست و با شناخت «فرصت‏ها» و «تهديدهاى‏» آن، از فرصت‏ها در راستاى توصيه‏ها و آرمان‏هاى اسلامى استفاده نمود و تهديدهاى ناشى از آن را به حداقل رساند . با كمال تاسف، هنوز هم به‏رغم تجربه‏هاى بى‏شمار تاريخى عده‏اى درصددند با اين پديده بشرى نيز مانند ساير پديده‏هاى دنياى مدرن، با «حب‏» و «بغض‏» و عمدتا از موضع تحريم روبه‏رو شوند . بايد بر اساس تجربه‏هاى گذشته امروز نيك بدانيم كه چنين موضع‏گيرى تنها فرصت‏ها را از دست ما خواهد گرفت و به دنبال آنان، تسليم و انفعال را همراه خواهد داشت و از آن‏جا كه جهان اسلام تاكنون از اين رويكرد خسارت‏هاى عظيمى را متحمل شده است، در شرايط جديد بايد نسبت‏به آن هوشمند و بر حذر باشيم .

هم‏چنين اگر گوهر انديشه اسلامى را «عدالت‏» و «برابرى‏» بدانيم مى‏توانيم از موضع اسلامى با اين مسئله بسيار فعال برخورد كنيم; همان‏گونه كه گزارش توسعه انسانى نيز مفاهيمى مانند «جهانى‏شدن با چهره انسانى‏» را مطرح ساخته است . اما لازمه اين رويكرد اين است كه در هر حال ابتدا تلاش كنيم مسئله را آن‏گونه كه هست‏خوب بشناسيم .

گزارش توسعه انسانى سال 1999 در عين حال كه تصريح دارد جهانى‏شدن به هيچ‏وجه پديده جديدى نيست و سابقه آن را به اوايل قرن شانزدهم و اواخر قرن نوزدهم باز مى‏گرداند، تصريح دارد كه «بازارهاى جديد» ، «ابزارهاى جديد» ، «بازيگران جديد» و «قوانين جديد» نمونه عصر حاضر را از موارد پيش‏گفته متمايز مى‏سازند . اين موارد همگى بايد ابتدا به درستى شناخته شوند، سپس نسبت ما به عنوان مسلمانان و نيز جهان اسلام با آن‏ها مشخص شود و همه اين‏ها مستلزم انديشه و تامل است نه قهر و تحريم .

فرآيند جهانى شدن يا جهانى‏سازى را از جهت ابعاد و آثار چگونه مى‏بينيد؟

دكتر قره‏باغيان: جهانى شدن اقتصاد را مى‏توان به مفهوم گشودن مرزها، توسعه تجارت و سرعت‏بخشيدن به تحولات فن‏آورى‏هاى نوين در جهت‏بهره‏ورى هر چه بيش‏تر اقتصادى دانست . در جهان امروز هيچ كشورى نمى‏تواند در انزواى اقتصادى به سر برد . تمام جنبه‏هاى زندگى اقتصادى يك كشور با اقتصاد ساير كشورها ارتباط پيدا كرده است . اين ارتباط به شكل نقل و انتقال بين‏المللى كالا، خدمات، كارگر، واحدهاى توليدى، منابع سرمايه‏اى و تكنولوژى است . بين‏المللى شدن بازارهاى مالى و بازارهاى كالا، با دسترسى سريع به اطلاعات باعث‏شده است كه آن‏چه در يك كشور به ويژه يك كشور بزرگ روى مى‏دهد، به سرعت در كشورهاى ديگر احساس شود . در اين مورد مى‏توان از پى‏آمدهاى انفجارهاى يازدهم سپتامبر آمريكا نام برد كه به سرعت‏بر اقتصاد ساير كشورها اثر گذاشت .

جهانى شدن موجب افزايش رقابت در اقتصاد جهانى مى‏شود . با افزايش رقابت، كارآيى اقتصاد بين‏الملل افزايش خواهد يافت . جهانى شدن اقتصاد هم‏چنين موجب وابستگى بيش‏تر اقتصاد كشورها به يكديگر خواهد شد . اين مسئله هم‏چنين دولت‏ها را با چالش روبه‏رو خواهد كرد . با جهانى شدن از قدرت سازمان‏هاى دولتى كاسته و بر توان سازمان‏هاى بين‏المللى افزوده خواهد شد . جهانى شدن هم‏چنين به گسترش تقسيم كار بين‏المللى منجر خواهد شد و اين پديده به منطقه گرايى نيز كمك خواهد كرد .

حجة‏الاسلام مالك: جهانى شدن، داراى آثار و تبعات بسيارى است كه بحث‏هاى زيادى را در سراسر گيتى بين دولتمردان، اقتصاددانان و دانشمندان علوم اجتماعى برانگيخته است . در پاسخ اين سؤال بازتاب‏هاى منفى جهانى شدن را مطرح كرده و تحليل آثار مثبت آن را به سؤال بعد واگذار مى‏كنم .

1- بحران دولت ملى:

نيروهايى كه ماشين جهانى سازى را به پيش مى‏برند، به طور آشكار اقتصادهاى ملى را تحت نفوذ خود گرفته‏اند و با تسلط دولت‏بر منابع درآمدى‏اش سر ناسازگارى دارند . قوانين و مقررات ملى اندك‏اندك در سايه قوانين و توافق‏نامه‏هاى بين‏المللى رنگ مى‏بازند . قوه مقننه كشورها، وظيفه قانون‏گذارى را هر جا كه پاى تحكم‏هاى سازمان‏هاى فراملى، مانند صندوق بين‏المللى پول و بانك جهانى در ميان است، با ترديد و انعطاف انجام مى‏دهند . مسئولان اقتصادى دولت‏ها در مورد تخصيص بودجه، ماليات ستانى و اصلاح توزيع درآمدها، چاره‏اى ندارند، مگر اين كه تاثيرات بين‏المللى عملكرد اقتصادى خود را به دقت زير نظر داشته باشند .

در وضعيت جديد، دولت‏ها، سازمان‏ها و شركت‏هاى ملى ناگزيرند خود را از نو تعريف كنند . نيروهاى فراملى از دو طريق دولت‏ها را تضعيف مى‏كنند:

الف - ايجاد اقتصاد فوق ملى كه اكثر معاملات آن، خارج از حساب‏رسى دولت‏ها صورت مى‏گيرد، يا حتى كنترل آن‏ها بيرون از توان دولت‏ها است كه اين، توانايى دولت‏ها را در اداره اقتصاد ملى محدود مى‏كند .

ب - ظهور نهادهاى منطقه‏اى و جهانى، مانند اتحاديه اروپا و مؤسسات بانكى بين‏المللى نيز دولت‏ها را تضعيف كرده است . كشورهاى كوچك‏تر ناچارند به عنوان بخشى در يك بلوك بزرگ‏تر، در رقابت‏بين‏المللى وارد شوند . اقتصاد اين گونه دولت‏ها گاه چنان ناتوان است كه آن‏ها را به وام‏هاى اعطايى با شرايط محدودكننده سياسى وابسته مى‏كند .

2- بحران اقتصادى:

در اثر جهانى شدن، بحران‏هاى اقتصادى مختلفى پديد مى‏آيد:

الف - بحران‏هاى مالى:

كشورهاى گوناگون جهان به علت وابستگى متقابل بازارهاى مالى و معاملات جهانى بورس، دچار چنين بحران‏هايى مى‏شوند; نظير رفتار بازارهاى اوراق بهادار سراسر جهان، در 9 اكتبر 1987 (دوشنبه سياه) كه پس از سقوط قيمت‏ها در بورس نيويورك روى داد، يا بحران مالى مكزيك كه در 1994 اتفاق افتاد . واپسين بحرانى كه به سبب معاملات بدون ضابطه در بورس‏هاى جهان به وقوع پيوست، بحران مالى در كشورهاى جنوب شرق آسيا بود . اين بحران‏ها معمولا به ضرر كشورهاى در حال توسعه است و سودهاى كلانى را نصيب شركت‏هاى چندمليتى مى‏كند .

ب - بحران بيكارى:

شركت‏هاى توليدى براى بالابردن قدرت رقابت‏خود و مقابله با بحران‏ها در اقتصاد جهانى، مى‏كوشند هزينه‏هاى كارگرى خويش را كاهش دهند . آنان براى رسيدن به اين هدف، يا سيستم توليد خود را به صورت خودكار درآورده‏اند يا اين كه فرآيند توليد را به اجزاى مختلف تقسيم كرده و بخش‏هاى كاربر را به بيرون از مرزها منتقل ساخته‏اند و يا هر دو كار را با هم انجام داده‏اند; در نتيجه نياز به نيروى كار، به ويژه نيروى كار غيرمتخصص، پيوسته رو به كاستى دارد . اين روند، ميليون‏ها نفر را در كشورهاى صنعتى از داشتن شغل محروم كرده است .

3- وخيم‏تر شدن وضعيت محيط زيست:

كشورهاى مرفه، تنها به فكر سود تجارت خود هستند . با اين كه سهم اصلى در آلوده كردن و نابودى محيط زيست از آن كشورهاى ثروتمند است، آنان از تقبل هزينه‏هاى زيست محيطى سرباز مى‏زنند . طبق الگوى تقسيم كار بين‏المللى - كه يكى از توجيهات جهانى سازى اقتصاد است - وظيفه كشورهاى جهان سوم، صادرات مواد خام و كالاهاى كشاورزى است . با وجود اقتصاد سراسر وابسته و مقروض اين كشورها، به سبب آن كه بازار بزرگ مواد اوليه و سيستم قيمت‏گذارى در عمل تحت كنترل كشورهاى توسعه يافته است، سهم ناچيزى از قيمت نهايى، نصيب صادركنندگان مى‏شود كه حتى كفاف مخارج زندگى آن‏ها را نمى‏دهد، چه رسد به بازپرداخت وام‏ها . از اين رو كشورهاى فقير، چاره‏اى جز فشار بيش‏تر بر محيط زيست و حراج ثروت‏هاى طبيعى خود ندارند .

4- تسلط فرهنگ غربى:

مؤثرترين ابزارى كه روند جهانى سازى را شتاب بخشيده، پيشرفت‏هايى است كه در صنعت ارتباطات و تكنولوژى كامپيوتر رخ داده است . سرمايه‏دارى جهانى اين توفيق را يافته است كه فن‏آورى‏هاى حساس ارتباطات و رايانه را در انحصار خود بگيرد .

در موقعيت كنونى حتى متعصب‏ترين دشمنان آمريكا هم، اخبار و تحليل‏هاى دست اول سياسى و اقتصادى را در گزارش‏هاى شبكه‏هايى مانند سى . ان . ان . جست و جو مى‏كنند . جهان غرب، هم از جهت تكنولوژى ارتباطات و هم از جهت گستردگى امپراتورى خبرى و تبليغاتى، نظير ندارد . واضح است كه نظام‏هاى سرمايه‏دارى هيچ گاه مطالب پخش شده را به دلخواه رقيبان سياسى و اقتصادى خويش تهيه و تنظيم نمى‏كنند . ماهواره‏ها و شبكه اينترنت، به ابزارهايى براى دور زدن اقتدار دولت‏هاى جهان سوم و بى‏اثر ساختن مطالب پخش‏شده از راديو تلويزيون‏هاى ملى تبديل شده‏اند . همه اين فعاليت‏ها به هدف دميدن روح سرمايه‏دارى در كالبد جهان معاصر صورت مى‏گيرد . ليبراليسم در تمام ابعاد سياسى، اقتصادى و فرهنگى تبليغ مى‏شود تا مقاومت‏هايى كه ريشه در باورهاى مذهبى و تعلقات ملى دارد از ميان برود و جهان به صورت يك بازار واحد درآيد كه مصرف‏كنندگانش همان چيزى را تقاضا كنند كه شركت‏هاى چندمليتى توليد مى‏كنند .

5- جنگ فقر و غنا:

تشديد نبرد بين بينوايان و ثروتمندان، مهم‏ترين و تلخ‏ترين اثر جهانى شدن است . جهان‏گرايى محدوده جنگ را از بين كشورهاى غنى و فقير تا داخل مرزها و ميان هموطنان وسعت مى‏دهد . با جهانى‏سازى اقتصاد و يكى شدن بازارها در سراسر جهان و تشديد وابستگى اقتصاد كشورها به يكديگر، سير تحولات چنان است كه احتمال وقوع امور ذيل قوت مى‏گيرد:

الف - صف‏بندى‏هاى جديد:

پيش از جهانى‏سازى اقتصاد، مرزهاى جغرافيايى، طبقات ثروتمند كشورها را از يكديگر متمايز مى‏ساخت، سرمايه‏دار آلمانى تعلق خاطرى نسبت‏به همتاى انگليسى خود نداشت . مذهب، نژاد و علقه‏هاى ملى آنان را از هم جدا مى‏كرد و گاه روبه‏روى هم قرار مى‏داد . ثروتمندان با فقيران هموطن خود، هر چند نامهربان بودند، اما در عمل در يك صف جاى داشتند . جهانى‏شدن اقتصاد، سرمايه‏ها را از حصار مرزها آزاد مى‏كند . تعصبات مذهبى و ملى در برابر انگيزه كسب حداكثر سود رنگ مى‏بازد . سرمايه‏داران از گوشه و كنار دنيا در مكان‏ها و تشكل‏هاى جديدى گرد مى‏آيند و بدين گونه صف‏بندى‏هاى نوى به وجود مى‏آيد . «ثروتمند جهانى شده‏» در مقابل «فقير جهانى‏شده‏» موضع مى‏گيرد . ديگر بين آن‏ها پيوندى وجود ندارد كه زمينه گفت و گو و تسالم را پديد آورد . شكافى به وجود مى‏آيد كه هر لحظه عميق‏تر مى‏شود .

ب - تغيير وظايف دولت:

جهانى سازى اقتصاد باعث مى‏شود كه وظايف دولت‏ها از نو تعريف شود; زيرا در اقتصاد جهانى شده، دولت از انجام وظايف گذشته ناتوان مى‏شود و ماليات ستانى، تخصيص بودجه‏هاى عمرانى، اصلاح توزيع درآمدها و ايجاد امنيت و رفاه براى همگان را نمى‏تواند تحقق بخشد و براى بقا چاره‏اى جز تكيه بر اغنيا و اجراى خواسته‏هاى آنان ندارد . از آن پس دولت‏به صورت ابزارى جهت‏حمايت از بازار آزاد، فرونشاندن شورش‏هاى بينوايان و محافظت از جان و مال سرمايه‏داران در مى‏آيد . در اين حالت، ديگر دولت پاسخ‏گوى خواسته‏هاى عامه شهروندان نيست .

ج - بى‏وطن شدن سرمايه:

با امن شدن همه جا براى سرمايه، دغدغه اصلى سرمايه‏داران برطرف مى‏شود . آنان ديگر نيازى ندارند وابسته به ملت‏خود باقى بمانند . اين وابستگى براى آن‏ها ايجاد هزينه مى‏كند . در پهنه جهان، سرمايه‏داران آسيايى، اروپايى و آمريكايى همديگر را مى‏يابند . آنان منافع دراز مدت خود را در همگرايى بيش‏تر خواهند يافت . با نزديك شدن آن‏ها، دولت‏ها نيز كه نگهبانان اقتصاد جهانى شده هستند، فاصله‏ها را كم‏تر مى‏كنند و بدين گونه همه درها بر روى بينوايان بسته مى‏شود .

دكتر مؤمنى:

بحث از ابعاد و آثار فرهنگى، اجتماعى، سياسى و اقتصادى جهانى‏شدن و نيز جنبه‏هاى تكنولوژيك آن هر يك به تنهايى مى‏تواند موضوع رساله‏هاى متعدد باشد اما به هر حال مسائلى مانند حاكميت‏زدايى، بحران هويت، تجزيه ملى، حاشيه‏اى شدن و نابرابرى‏هاى فزاينده ملى و بين‏المللى، چالش‏هاى كلى و عمده‏اى است كه كشورهاى در حال توسعه از جمله كشورهاى اسلامى را به مواجهه مى‏خواند .

از جنبه اقتصادى گرچه روندهاى جهانى‏شدن جريان سرمايه‏ها را با بى‏ثباتى مواجه مى‏سازد و توانايى دولت‏ها را در اخذ ماليات كاهش داده و كشورها را در معرض شوك‏هاى قيمتى خارجى قرار مى‏دهد، اما در عين حال، محدوديت‏هاى بيش‏ترى را براى جلوگيرى از رفتارهاى خودسرانه بر دولت‏ها تحميل مى‏كند و از همه مهم‏تر اين‏كه روندهاى مزبور هيچ‏يك محتوم و اجتناب‏ناپذير نيستند .

اگر جهانى‏شدن حتمى يا مطلوب است چه تمهيداتى را براى ورود به اين عرصه بايد تدارك ديد تا منافع ملى آس


يب نبيند بلكه حداكثر شود؟

دكتر قره‏باغيان: جهانى شدن يا جهانى سازى امرى حتمى و قطعى است و بيش از ساير جنبه‏ها هم اكنون در اقتصاد يك واقعيت ملموسى است . بى‏شك ايران نيز مانند ساير كشورهاى در حال توسعه از جهانى سازى اقتصاد تاثير خواهد پذيرفت . جهانى سازى فرصت‏ها و چالش‏هايى را براى ايران به وجود خواهد آورد كه بايد از فرصت‏ها استفاده نمود و چالش‏ها را به حداقل رسانيد . بايد در تدوين كليه استراتژى‏ها و سياست‏گذارى‏هاى اقتصادى، برون‏گرايى را مورد توجه قرار داد و از درون‏گرايى اجتناب كرد . سياست درون‏گرايى كه اكثر كشورهاى در حال توسعه از جنگ جهانى دوم به بعد آن را تعقيب مى‏كردند، ديگر قابل دوام نيست . بايد استراتژى گسترش صادرات را جايگزين استراتژى جايگزينى واردات نمود .

حجة‏الاسلام مالك: اين سؤال از سه بخش تشكيل شده است كه هر كدام را جداگانه پاسخ مى‏گويم:

اول، آيا جهانى شدن حتمى است؟

در درون جهانى شدن، نيروهايى وجود دارد كه مقتضى ادامه آن است . بخشى از اين نيروها، مربوط به عواملى است كه خواه ناخواه اتفاق مى‏افتد و جلوگيرى از حركت آن‏ها نه معقول مى‏نمايد و نه ميسر است . براى مثال، هيچ‏كس انگيزه ندارد كه جلو پيشرفت تكنولوژى ارتباطات و فن‏آورى حمل و نقل را سد كند . رشد مبادلات اقتصادى و فرهنگى كه در اثر جهش فن‏آورى و جريان بى‏مهار اطلاعات صورت مى‏گيرد نيز روندى رو به افزايش است . اما آن‏جا كه پاى عوامل انسانى در كار است، ممكن ست‏بحران‏هاى پيش آمده در اثر جهانى سازى، باعث تجديدنظرهايى در سياست‏گذارى‏ها شود، و اين مسئله در حوزه‏هاى مختلف فرق مى‏كند .

در بعد اقتصادى، جهانى‏سازى با شتاب فعلى تا آن‏جا پيش خواهد رفت كه كشورهاى پيشرفته، به ويژه آمريكا كه مهار جهانى‏سازى را در كف دارد، ادامه آن را سودآور بدانند . جهان‏گرايى اقتصادى از يك سو موجب توسعه بازارها و در نتيجه افزايش فروش شركت‏هاى چندمليتى مى‏شود و از سوى ديگر، هزينه‏هاى توليد و فروش آن‏ها را كاهش مى‏دهد و در نهايت، سود آن‏ها را بالا مى‏برد . بعيد مى‏نمايد كه در كوتاه‏مدت، عواملى به وجود آيد و وضع را چنان دگرگون سازد كه سير جهانى‏شدن اقتصاد متوقف شود .

دوم، آيا جهانى شدن مطلوب است؟

براى اين كه جهانى‏شدن را مطلوب بدانيم، بايد ببينيم چه مزايايى دارد . موافقان جهانى شدن اقتصاد به سه اثر مثبت اين پديده اشاره مى‏كنند:

الف - افزايش رقابت در سطح اقتصاد بين‏الملل، در نتيجه كاهش هزينه‏هاى حمل و نقل و رشد فن‏آورى ارتباطات و گسترش تجارت الكترونيكى، مزيت اول جهانى سازى اقتصاد است .

ب - جهانى شدن اقتصاد آثار مثبتى مانند انتقال تكنولوژى، افزايش بهره‏ورى و بهبود وضعيت زندگى عده‏اى افراد را در كشورهاى در حال توسعه به همراه داشته است .

ج - جهانى شدن اقتصاد، تقسيم كار بهترى را به ارمغان مى‏آورد و كشورهاى درحال توسعه در توليد كالاهاى نيروبر تخصص مى‏يابند و كشورهاى توسعه يافته بر تخصص خود در توليد كالاهاى سرمايه‏بر مى‏افزايند و بدين صورت هر دو گروه از مزاياى تقسيم كار جهانى بهره‏مند مى‏شوند .

نكته‏اى كه درباره آثار مثبت جهانى شدن اقتصاد شايسته تذكر است اين است كه اين مزايا از ديدگاه اقتصادهاى مسلط تعريف شده است كه بيش‏ترين فايده را از جهانى سازى مى‏برند، ولى در عمل به شرطى شامل حال كشورهاى در حال توسعه خواهد شد كه كشورهاى توسعه يافته، به ادعاهاى خود در مورد حفظ معيارهاى رقابت، آزادى ورود و خروج سرمايه و نيروى كار، صادرات تكنولوژى و عدم‏تبانى بين دولت‏هاى ثروتمند، عمل كنند، اما شواهد موجود خلاف اين مدعا را اثبات مى‏كند . هواداران جهانى شدن لازم است مكانيزم‏هاى عملى‏اى عرضه دارند كه از آن طريق بتوان خطرها و نتايج منفى ادغام اقتصادى را براى كشورهاى جهان سوم كاهش داد و كشورهاى پيشرفته‏اى را كه بيش‏ترين سهم تجارت جهانى را از آن خود كرده‏اند، وادار ساخت قواعد بازى را رعايت كنند، ولى هرگز چنين تضمينى وجود نداشته است و اين كشورهاى صنعتى هستند كه شرايط را در همه مجامع و نشست‏ها به كشورهاى فقير تحميل مى‏كنند; مثلا كشورهاى پيشرفته از آزادى ورود و خروج سرمايه و گشاده‏دستى شركت‏هاى چندمليتى براى سرمايه‏گذارى در همه نقاط جهان دفاع مى‏كنند; زيرا انباره سرمايه جهانى در اختيار آن‏ها است و رقابتى شدن بازار سرمايه بين‏المللى به سود آن‏ها تمام مى‏شود . اما در مورد رقابتى شدن بازار كار جهانى و آزادى جابه‏جايى نيروى كار و صادرات بى‏قيد و شرط تكنولوژى به جهان سوم، به آسانى تسليم نمى‏شوند و با طرح‏هاى پيشنهادى در مجامع بين‏المللى گزينشى برخورد مى‏كنند .

از سوى ديگر، نوع تقسيم كار اعمال شده در اقتصاد بين‏المللى جنبه تحميلى دارد و بدون توجه به استعدادهاى ذاتى و مصالح ملى كشورها تعيين مى‏شود . كشورهاى پيشرفته، توليد كالاهاى راهبردى را خود عهده‏دار مى‏شوند و وظيفه توليد و صدور مواد اوليه و منابع طبيعى را بردوش جهان سومى‏ها مى‏نهند كه در طول زمان باعث عقب‏ماندگى بيش‏تر آن‏ها مى‏شوند; ضمن اين كه بخش اعظم منافع به دست آمده از تقسيم كار، در عمل نصيب كشورهاى پيشرفته مى‏گردد، زيرا رابطه مبادله را آن‏ها تعيين مى‏كنند .

با چنين چشم‏اندازى، چگونه مى‏تواند جهانى سازى اقتصاد براى كشورهاى در حال توسعه‏اى كه در برنامه‏ريزى و اجرا با مشكلات بسيارى روبه‏روى هستند، مطلوب باشد . براى آنان كه شناكردن نياموخته‏اند، آرزوى رها شدن در گرداب نشانه بى‏خردى است .

سوم، چه تمهيداتى را بايد تدارك ديد تا منافع ملى آسيب نبيند؟

چنان‏چه به هر دليل دولت جمهورى اسلامى ايران به اين نتيجه برسد كه پيوستن به سازمان تجارت جهانى يك ضرورت است و در آينده به هر حال اين امر اتفاق خواهد افتاد، از هم اينك بايد پيش زمينه‏هاى لازم را براى ادغام در اقتصاد جهانى فراهم آورد . اين پيش زمينه‏ها برخى مربوط به ضعف‏هاى اقتصادى ايران است كه لازم است‏برطرف شود و برخى ديگر براى رسيدن به آمادگى لازم جهت ورود به صحنه رقابت‏بين‏المللى است .

در اين جا به بعضى از اين امور اشاره مى‏شود:

الف - سياست‏هاى كلان اقتصادى بايد شفاف و بى‏ابهام باشد . بايد روند پنج دهه آزمون و خطا در اقتصاد ايران و سياست‏گذارى‏هاى ناهمخوان كه بدترين ضربه را به اقتصاد داخلى وارد ساخته است، متوقف گردد . ما نيازمند ثبات در سياست‏هاى مالى و پولى و تجارت خارجى هستيم . پس از گذشت‏بيش از نيم قرن از آغاز نخستين برنامه‏هاى پنج‏ساله توسعه در ايران و انجام پنج‏برنامه عمرانى از سال 1327- 1356 و دو برنامه توسعه طى سال‏هاى 1368- 1377، هنوز استراتژى توسعه در كشور ما مشخص نشده است كه لازم است اين ضعف برطرف شود .

ب - لازم است مديريت اقتصادى كنونى متحول گردد . ناتوانى مديران دولتى در اجراى سياست‏هاى اقتصادى تا حدى ناشى از سياست‏زدگى آنان و ناديده‏گرفتن مصالح و اولويت‏هاى اقتصادى، به انگيزه‏هاى جناحى است . بخشى ديگر به سبب تنبلى فكر و ساده‏ديدن بيش از حد قضايا و انتخاب آسان‏ترين راه حل‏ها است كه معمولا نارساترين و پرهزينه‏ترين از آب در مى‏آيد . هنگامى كه نظام برنامه‏ريزى اقتصادى ايران با سابقه نسبتا طولانى در تدوين برنامه‏هاى ميان مدت و بلند مدت توسعه هنوز دچار ضعف تئوريك است، ضعف‏هاى مديران در اجرا مزيد بر علت مى‏شود . اصولا ريشه بسيارى از بحران‏هاى اقتصادى را بايد در داخل جست و جو كرد . تا اين نقيصه برطرف نگردد، تن سپردن به امواج جهانى سازى اقتصادى خطر آفرين است . مديريت دولتى اگر قابليت لازم را كسب نكند، حتى در سپردن مسئوليت‏هاى خود به بخش خصوصى نيز درست عمل نخواهد كرد .

ج - الگوى مصرف برونزايى كه در جامعه ما حاكم است، ارتباط اندكى با توليد داخلى دارد . اين الگوى مصرفى گذشته از اين كه باعث از خود بيگانگى و غلبه فرهنگ غربى است از جهت اقتصادى هم بزرگ‏ترين نقطه ضعف ما است .

د - بايد سهم ماليات‏هاى مستقيم كه قابل انتقال به غير نباشد، افزايش يابد و از ابزارهاى مالياتى براى هدايت‏سرمايه‏ها به سمت توليد بهره گرفته شود . در حال حاضر ساختار مالياتى كشور مشوق فعاليت‏هاى واسطه‏گرى، بورس بازى روى زمين، ارز و غيره است . تهيه‏كنندگان لايحه بودجه و نمايندگان مجلس، فقط نبايد به فكر هزينه كردن ثروت‏هاى غيرقابل تجديد نفتى باشند، بلكه بايد به مسائلى مانند احياى صنايع، پيشرفت فن‏آورى، تحقيقات، ايجاد بهره‏ورى و قابل رقابت كردن توليدات صنعتى بينديشند .

دكتر مؤمنى:

جهانى‏شدن يا جهانى‏سازى ما را در برابر «ابزارها» و «مسائل‏» جديدى قرار مى‏دهد، اما بايد بدانيم كه اين ابزارها و مسائل حسن و قبح ذاتى ندارند; اين ما هستيم و نحوه برخورد ماست كه سرانجام كار را مشخص مى‏سازد . مطالعات مزبور همه بر اين مسئله تاكيد دارد، نه به‏لحاظ تاريخى جهانى‏شدن پديده‏اى محتوم، هميشگى و برگشت‏ناپذير است و نه به‏لحاظ منطقى .

بايد به هوش باشيم كه نگاه رترمينيستى به جهانى‏شدن، همان غفلت كشورهاى در حال توسعه از نقش تعيين‏كننده اراده انسان‏ها و آگاهى آن‏هاست . اگر قرار بود كه انسان همواره در كادر پارادايم غالب بينديشد و تابع آن باشد، اساسا تاريخ موضوعيت پيدا نمى‏كرد حال آن‏كه با مراجعه به تاريخ به وضوح مشاهده مى‏شود كه پارادايم‏هاى غالب زمانى طولانى پارادايم مغلوب بوده‏اند . در عين حال بايد به نكات بسيار شفاف و بديهى نيز كه هانتينگتون در كتاب موج سوم دمكراسى مطرح كرده است توجه داشته باشيم . وى در قسمت دستورالعمل‏ها تصريح مى‏كند كه آن‏چه را مى‏خواهيد به عمل درآوريد، تنها در صورتى موفق به تحقق آن خواهيد شد كه آن را به عنوان يك فرايند «محتوم، گريزناپذير و طبيعى‏» جلوه دهيد .

اين‏جانب بار ديگر تاكيد مى‏كنم كه امروز ما پيش از هر چيز بايد تلاش كنيم تا نسبت‏به پديده جهانى‏شدن توهم‏زدايى و تابوزاديى شود . ما بايد بدانيم كه شكاف‏هاى ميان ما و كشورهاى توسعه يافته در ابعاد علمى و اقتصادى به هيچ‏وجه و تحت هيچ شرايطى به صورت خود به خودى كاهش نخواهد يافت و برخورد انفعالى با مسئله جهانى‏شدن بيش از آن كه كاهنده اين شكاف‏ها باشد، افرايش‏دهنده آن‏ها خواهد بود .

جذب سرمايه‏هاى خارجى، آزادسازى‏ها، خصوصى سازى‏ها و . . . هيچ‏يك به مفهوم كانتى كلمه، خود هدف نيستند و روندهاى جهانى‏شدن به هيچ‏وجه به معناى رهاسازى بازارها و اقتصاد ملى يا از بين‏رفتن حساسيت‏ها و علايق ملى نيست .

با توجه به سئوالات پيش‏گفته چه پيشنهادى براى اقتصاد كشورهاى اسلامى به‏ويژه ايران داريد؟

دكتر قره‏باغيان: تفكر دورن‏گرايى حاكم بر اقتصاد ايران و تاكيد بر استراتژى جايگزينى واردات و خودكفايى، ايران را در حاشيه تحولات اقتصاد جهانى قرار داده است . اين امر سبب شده تا ايران نتواند از فرصت‏هاى ايجاد شده، استفاده كند . ايران عمدتا بايد در سه زمينه تلاش‏هاى جدى به عمل آورد: نخست، با توجه به افزايش حجم تجارت جهانى، بايد سهم خود را در تجارت جهانى به ويژه صادرات مواد غيرنفتى افزايش دهد . دوم، هر چند جريان سرمايه‏گذارى مستقيم خارجى در سال‏هاى اخير افزايش قابل توجهى را نشان مى‏دهد، با اين حال سرمايه‏گذارى مستقيم خارجى در ايران در سال‏هاى اخير، اغلب منفى بوده است . سوم، با توجه به گسترش جهانگردى و درآمدهاى ناشى از آن، ايران بايد به اين صنعت توجه بيش‏ترى مبذول نمايد . ايران از نظر آثار تاريخى و طبيعى جزء ده كشور توريستى جهان به شمار مى‏رود ولى به دلايل سياسى، فرهنگى، سرويس دهى و زيربنايى، در بازار جهانگردى در زمره حاشيه‏نشينان درآمده است .

حجة‏الاسلام مالك: يكى از راه‏هاى مقابله با روند جهانى سازى و در عين حال برخوردارى از مزاياى آن، «منطقه‏گرايى‏» است . منطقه‏گرايى اقتصادى از يك سو در پى تامين نيازهاى جديد سيستم بين‏المللى است - نيازهايى كه انتظار مى‏رفت روند جهانى سازى اقتصاد جواب‏گوى آن‏ها باشد - و از سوى ديگر، برخلاف روند جهانى‏شدن اقتصاد، منافع ملى كشورها را در داخل يك اتحاديه منطقه‏اى حفظ مى‏كند . با تشديد جهان‏گرايى اقتصادى، منطقه‏گرايى نيز شتاب گرفته است . اتحاديه اروپا، منطقه آزاد آمريكاى شمالى (تفتا) و منطقه آزاد جنوب شرقى آسيا (آ . سه . آن) از بكوك‏هاى تجارى موفق هستند .

اقتصاد ملى كشورهايى كه در سطح پايين‏ترى از قدرت و رقابت‏پذيرى اقتصادى هستند، ناگزيرند در قالب مناطق اقتصادى گرد هم آيند، اما براى اين كه اين اتحاديه‏هاى اقتصادى موفق باشند، نيازمند داشتن حداقل يك سر گروه‏اند كه از جهت‏بزرگى بازار داخلى، قدرت ملى و سطح تكنولوژى، جزء رده اول كشورهاى پيشرفته صنعتى باشد; مانند آمريكا در نفتا و ژاپن در آ . سه . آن . كه نقش لكوموتيو رشد كشورهاى منطقه را بازى مى‏كنند .

كشورهاى اسلامى از جمله ايران مى‏توانند يك اتحاديه اقتصادى بزرگ تشكيل دهند . آن‏ها از داشتن يك سرگروه قوى محروم‏اند، اما با توجه به بازار چند صد ميليون نفرى و توانايى‏هاى مختلف و برخوردارى از منابع سرشار طبيعى و انسانى، اگر تحت تاثير قدرت‏هاى بيرون از گروه قرار نگيرند و در اجراى توافق‏نامه‏هاى خود جدى باشند، مى‏توانند ضمن اين كه از منافع تجارت منطقه‏اى بهره مى‏برند، قدرت چانه‏زنى خود را در برابر ساير اقتصادها بالا ببرند .

جمهورى اسلامى با وجود موانع بر سر راه، بايد در تشكيل و ابقاى اتحاديه اقتصادى كشورهاى اسلامى، نقش اول را داشته باشد و چنان‏چه بتواند موافقت كشورهاى عرب و مسلمان را جلب كند، يك منطقه آزاد تجارى با بازارى بيكران در خاورميانه شكل مى‏گيرد كه گستردگى بازار مصرف آن، رقباى خارجى را وادار خواهد ساخت‏براى حضور در آن، شرايط كشورهاى اسلامى را بپذيرند .

دكتر مؤمنى:

اگر بپذيريم كه روندهاى جهانى‏شدن در كليت‏خود براى ما يك پديده بيرونى است و ما نقش چندانى در ايجاد آن نداشته‏ايم، بايد بپذيريم كه نوع نگاه ما به ملت و به دولت است كه در آخرين تحليل، سرنوشت ما را رقم خواهد زد . آن‏چه اين‏جانب از روح اسلام و پيام آن درك مى‏كنم اين است كه اسلام نقطه عزيمت‏براى اصلاحات و حركت‏به سمت وضعيت‏بهتر را تغيير در انفس مى‏داند . بنابراين بيش و پيش از آن كه ما ذهن خود را به نيروهاى بيرونى معطوف سازيم بايد به «خود» (اعم از دولت و ملت) بپردازيم . مسائل و مشكلات ما در اين دو عرصه چندان نامعلوم نيست و از همه مهم‏تر ميان ادعا و عمل ما در زمينه اسلام، فاصله‏اى شگرف وجود دارد .

اكثر قريب به اتفاق مطالعاتى كه در زمينه جهانى‏شدن اقتصاد صورت پذيرفته است، از جنبه اقتصادى توزيع عادلانه درآمدها و ثروت‏ها و تقويت‏بخش‏هاى مولد و كارآمدسازى دولت و دست‏يابى به سياست‏هاى عالمانه را مهم‏ترين ابزارهاى واكسيناسيون اقتصاد ملى در شرايط جهانى‏شدن اقتصاد ملى و مهم‏ترين بسترهاى بهره‏مندى از فرصت‏هاى ناشى از آن مى‏دانند، آيا ما از طريق توجه به رهنمودهاى اسلام به چيزهايى جز اين مى‏رسيم؟ !

از جنبه سياسى، دمكراتيزاسيون و مشاركت‏جويى را مهم‏ترين ابزارهاى ثبات و امنيت و بهروزى به شمار مى‏آوردند، آيا اين توصيه‏ها براى اسلام كه حتى حيوانات را به حكم شرافت روح صاحب حق مى‏شناسد، پيام جديدى دارند؟ !

از جنبه فرهنگى، اجتماعى، احساس تعلق به جامعه خودى و اعتماد به نفس، مهم‏ترين ابزارهاى پيشرفت هستند، آيا براى اسلام با قواعدى چون نفى سبيل، حرمت تشبه به كفار، نفى ركون به ظالم و . . . اين ايده‏ها نكته جديدى دارند؟ ! مهم جدى گرفتن تعاليم اسلام است، همان‏گونه كه در قرآن كريم آمده است:

«يا ايها الذين آمنوا» .

1. Anthuny Giddens, the Concequences of Modernity Polity Press (London, 1990 ) P. 45



/ 1