وظايف و مسؤوليتهاى حاكم در نگاه على(ع) - وظایف و مسئولیت های حاکم در نگاه علی (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

وظایف و مسئولیت های حاکم در نگاه علی (ع) - نسخه متنی

محمدعلی رستمیان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

وظايف و مسؤوليتهاى حاكم در نگاه على(ع)

محمدعلى رستميان

مقدمه

موضوع بحث در اين مقاله، وظايف و مسؤوليتهاى حاكم از ديدگاه حضرت على عليه السلام مى باشد. در اين موضوع دو عنوان «وظيفه» و «مسؤوليت» به كار رفته است كه هرچند ارتباط وثيقى دارند، ولى از جهت معنا و مصداق متفاوتند. از لحاظ معنا «وظيفه» كارى است كه شخص متعهد به انجام يا ترك آن است. حضرت على عليه السلام احكام شرعى را از وظايف بندگان مى شمارد:

«و اَخرجوا اِلى الله بما افْترض عليكم من حقّه و بيّن لكم من وظائفه؛
و با انجام واجبات الهى و وظايفى كه در حق خويش براى شما بيان كرد، به سوى خداوند حركت كنيد.»
اما مسؤوليت برخاسته از تعهدى است كه در وظيفه نهفته است و به معناى پاسخگويى در برابر كار يا عملى است كه انجام يا ترك شده است.

از لحاظ مصداق مسؤوليت، حوزه عام ترى نسبت به وظيفه دارد. وظيفه تنها در محدوده عمل شخص مى گنجد و هر كس وظيفه دارد عملى را كه بر عهده اوست، به خوبى انجام دهد، اما گاه افرادى در قبال عمل شخص ديگر مسؤول هستند، بدون اينكه از آن آگاه باشند. مثلاً سرپرست خانواده در مقابل كار افرادى كه تحت سرپرستى او هستند، مسؤول است و بايد پاسخگو باشد. بدين ترتيب هر جا وظيفه اى در كار است، مسؤوليت نيز وجود دارد، ولى ممكن است گاه در برابر كارى كه هيچ وظيفه اى نداشته ايم، مسؤول باشيم. مسؤوليتها اغلب به خاطر مقام و رتبه اى است كه افراد در جامعه دارا هستند و با توجه به مقام و رتبه خويش در مقابل كارهاى ديگران مسؤول هستند.

در مورد رابطه وظيفه و مسؤوليت، سؤال ديگرى نيز مطرح است: آيا شخص تنها در برابر فرد يا نهادى مسؤول است كه وظيفه او را معيّن مى كند يا ممكن است اين دو از هم تفكيك شوند؟
اين سؤال در مورد حاكم، نيازمند اين است كه بررسى نماييم چه كسى وظايف او را معيّن مى كند و وى در برابر چه كسى مسؤول است. با بررسى اين دو مسأله و مقايسه آنها مشخص مى شود حاكم در برابر كسى مسؤول است كه وظيفه او را معيّن مى نمايد يا اينكه در برابر ديگران نيز مسؤوليت دارد.

مباحث اين مقاله به طور كلى در دو محور عرضه مى گردد: محور اول در باره وظيفه حاكم است و در آن ابتدا به اين سؤال پاسخ مى گوييم كه از نظر حضرت على عليه السلام چه نهاد يا شخصى براى حاكم وظيفه مشخص مى كند و بايدها و نبايدهايى را كه او بايد انجام دهد، تعيين مى نمايد. آنگاه با تقسيم وظايف حاكم به فردى و اجتماعى، محدوده عمل او را در مورد هر يك از آنها بررسى مى كنيم.

در محور دوم از مسؤوليتهاى حاكم بحث خواهيم كرد؛ يعنى از مواردى كه حاكم بدون اينكه وظيفه داشته باشد عملى انجام دهد، در برابر كارهاى ديگران مسؤول است. در اين بحث نيز ابتدا به اين سؤال پاسخ مى گوييم كه حاكم در برابر چه شخص يا نهادى مسؤول است و به چه كسى بايد پاسخگو باشد و بعد از آن در باره مواردى كه حاكم بايد پاسخگو باشد، بدون اينكه وظيفه اى بر عهده داشته باشد، بحث خواهيم كرد.

حاكم، وظيفه، وظيفه ساز

رابطه متقابل حاكم و مردم، يكى از روابط متعدد اجتماعى و مهمترين آنهاست و همچون تمام آنها نيازمند حدود و ثغورِ مشخص است، تا با مراعات آنها ـ كه در قالب قوانين و ضوابط مشخص مى شود ـ عدالت فراگير در جامعه تحقق يابد. حضرت على عليه السلام اصلاح اين رابطه را سبب نيرومندى حق در جامعه و استحكام دين و گسترش عدالت در جامعه مى داند:

«فاِذا اَدّت الرعية اِلى الوالى حقَّه و اَدّى الوالى اليها حقَّها عزّ الحق بينهم و قامت مناهج الدين و اعتدلت معالم العدل؛[1]
هنگامى كه رعيت، حق والى را ادا كند و والى حق رعيت را ايفا نمايد، ميانشان حق والا مى گردد و شيوه هاى ديندارى پديدار مى شود و نشانه هاى عدالت پابرجا مى گردد.»
يكى از دو طرف اين رابطه، يعنى حقوق مردم بر حاكم يا وظايف حاكم در مقابل جامعه و مردم، موضوع اين بحث است و همان طور كه قبلاً گفتيم، دو سؤال در باره وظايف حاكم مطرح است: چه كسى وظايف حاكم را معين مى كند؟ حاكم در مقابل مردم چه وظيفه اى دارد؟ اين دو سؤال را با استفاده از سخنان گهربار اميرالمؤمنين على عليه السلام پاسخ مى دهيم.

دين وظيفه ساز براى حاكم

در حديث پيشين، حضرت على عليه السلام ابتدا به طور اجمال به روابط متعدد اجتماعى بين مردم اشاره كرده است و قوانين و ضوابطى را كه حدود و ثغور اين روابط را مشخص مى كند، حق خداوند مى داند كه در قالب احكام و تكليفهاى شرعى براى اصلاح روابط اجتماعى مطرح گرديده است:

«ثم جعل ـ سبحانه ـ مِن حقوقه حقوقاً افْترضها لبعض الناس على بعض فجعلها تتكافأ فى وجوهها و يوجب بعضها بعضاً و لا يستوجب بعضها اِلاّ ببعض؛
خداوند ـ پاك و منزه ـ از حقوق خويش، حقى براى بعضى مردم بر بعضى ديگر واجب كرد كه از هر نظر همپايه هستند و با اداى حقى توسط ادا كننده، وظيفه اى ثابت مى شود و بدون آن حقى ندارد».

حضرت حقوق اجتماعى مردم بر يكديگر را برخاسته از حق خداوند مى داند؛ يعنى اين حقوق حق الهى هستند كه همچون ساير حقوق خداوند، مثل عبادت ـ كه حق مستقيم هستند ـ به او بازگشت مى كنند و اين حقوق، تكاليف و واجب شرعى اند كه همچون ساير تكاليف به واسطه فرمان خداوند الزام آوراند.

آنگاه به رابطه حاكم و مردم مى پردازد و آن را از مهمترين واجبات در مورد حقوق مردم برمى شمارد:

«و اَعظم ما افْترض ـ سبحانه ـ من تلك الحقوق حق الوالى على الرعية و حق الرعية على الوالى فريضة فرضها الله ـ سبحانه ـ لكل على كل، فجعلها نظاماً لِاُلفتهم و عزاً لدينهم؛
در ميان حقوقى كه خداوند براى بعضى بر برخى ديگر واجب گرداند، حق حاكم بر مردم و حق مردم بر حاكم از مهمترين حقوق و واجبى است كه خداوند براى هر يك بر ديگرى واجب كرد و آن را موجب نظم، پيوستگى و عزت و نيرومندى دينشان قرار داد».

حضرت ابتدا در دو موضع بر اين امر تأكيد مى كند كه حق ميان حاكم و مردم، از واجبات الهى است؛ يعنى اگر حاكم در مقابل مردم وظيفه اى بر عهده دارد، وظيفه را خداوند بر دوش او نهاده است. امام در مرتبه اول رابطه حق و حقوق هر يك از حاكم و مردم را بر يكديگر از مهمترين حقوق اجتماعى برمى شمرد كه خداوند واجب كرده است، آنگاه بر اينكه اين حقوق، واجب الهى است، تأكيد كرده است. اين كلام دلالت دارد اگر مردم بر حاكم حقى دارند و اگر حاكم در مقابل مردم موظف به كارهايى مى باشد، از طرف خداوند است؛ يعنى خداوند از حاكم خواسته است در مقابل اطاعت مردم از او، به امور آنها رسيدگى كند و حقوق آنان را به ايشان برساند، نه اينكه وظايف حاكم، امرى قراردادى بين مردم و اوست و مردم زمامدارى را به حاكم داده و با او شرط نموده اند چگونه عمل نمايد.

حضرت در قسمت ديگرى از سخن، مسأله را به گونه ديگرى مطرح كرده است. اگر بپذيريم مردم حكومت را به حاكم تحويل مى دهند و براى او وظيفه مشخص مى كنند، غلبه با آنان است و مردم بر حاكم تسلط دارند و هرچه را بخواهند، با او شرط مى كنند و وى موظف است بر مبناى خواست مردم، به اداره امور جامعه بپردازد. اين مطلبى است كه به صراحت از طرف حضرت على عليه السلام نفى گرديده و آثار و فساد حاصل از آن توضيح داده شده است:

«و اذا غلبت الرعية واليها اَو اَجحف الوالي برعيته اخْتلف هنا لك الكلمة و ظهرت معالم الجور و كثر الادغال فى الدين و تركت محاج السنن فعمل بالهوى؛
آنگاه كه مردم بر حاكم چيره گردند يا حاكم به مردم ظلم كند، نظام جامعه به هم مى خورد و نشانه هاى ستم آشكار مى شود و بدعتها در دين وارد مى شود و سنتهاى خوب و پسنديده ترك و به هواى نفس عمل مى شود».

غلبه مردم بر حاكم يا ظلم حاكم در حق مردم، موجب نابودى نظام صالح جامعه و ظهور ظلم و ستم است. غلبه مردم بر حاكم و تسلط آنها بر او، به صورتى كه تحت فرمان آنان باشد و آنها وظيفه و تكليف او را مشخص كنند، آثار رفتار ظالمانه حاكم در جامعه را، در پى دارد، و اين مطلب در راستاى جوابى است كه حضرت به «ابن عباس» هنگامى كه مطلبى را پيشنهاد كرد، داد:

/ 10