شرايط معجزه
آية الله جوادي آملي «و لقد ارسلنا رسلاً من قبلك و جعلنالهم أزواجا و ذرّيةً و ما كان لرسول ان يأتي بآيةٍ الاّ باذن اللّه لكلّ اجلٍ كتاب؛1 ما پيش از تو (نيز) رسولاني فرستاديم؛ و براي آنها همسران و فرزنداني قرار داديم؛ و هيچ رسولي نميتوانست معجزهاي بياورد مگر به فرمان خدا! هر زماني نوشتهاي دارد. (براي هر كاري، موعدي مقرّر است)»!اين آيه مطالبي را در بر داشت:مطلب اول: بشر نبودن رسول
آنان ميگفتند رسالت با بشريت سازگار نيست، يعني ممكن نيست انسان رسول باشد و داراي همسر و فرزند، اين شبهه و پاسخ آن به تفصيل گذشت.مطلب دوم: تقاضاي معجزه
ميگفتند: اگر تو رسولي بايد معجزهاي بياوري. اين تقاضا براي آن بود كه قرآن كريم يا معجزات ديگر حضرت را براي اعجاز كافي نميدانستند. اين مطلب هم در همين سوره رعد مكررا مورد بحث قرار گرفت و آيات ديگري هم آن را تبيين كرد كه اعجاز در اختيار خداست و لاغير. انبيا اگر معجزه ميآورند به اذن الله است گرچه هيچ پيامبري بدون معجزه مبعوث نميشود اما معجزههايي كه ديگران آنها را پيشنهاد ميدهند بايد به اذن الله باشد و از طرفي هم بسياري از اين تقاضاها جنبه استهزا و اذيت داشت چون واقعا نميخواستند ايمان بياورند، مثل جريان معجزه ثمود كه ناقه را از دل كوه بيرون آورد، ولي باز ايمان نياوردند. بسياري از انبيا به پيشنهاد و تقاضاي امّتشان، معجزه آوردند ولي قبول نكردند.معجزههايي كه مردم پيشنهاد ميدادند دو قسمت بود: يك قسمت به عنوان اصل دليل نبوّت و اعجاز، قسمت ديگر، به عنوان اين كه به پيامبرشان ميگفتند تو ما را ميترساني و ميگويي اگر ما ايمان نياوريم گرفتار فلان عذاب خواهيم شد، آن عذاب را بياور. آن عذاب هم به عنوان يك آيه و معجزه خواهد بود كه رسالت او را تصديق ميكند نظير آنچه در سوره هود بيان شده است كه: قوم نوح به آن حضرت گفتند: «قالوا يا نوح قد جادَلْتَنا فاكثرت جدالنا فأتنا بما تعدنا ان كنت من الصادقين»،2 تو با ما به مجادله برخاستي، ما را هم تهديد ميكني كه اگر به تو ايمان نياوريم گرفتار عذاب خواهيم شد، اگر در دعوايت راستگويي، آن تهديد را عملي كن، اگر ميگويي بر ما عذاب نازل بشود عذاب را بياور.بنابراين، پيشنهاد معجزه گاهي آن معجزهاي است كه تصديق رسالت به آن بسته است و زماني پيشنهاد معجزهاي است كه درباره آن تهديدهايي است كه انبيا ميكردند كه ميگفتند اين را بياور. جواب در هر دو حال يكسان است و آن اين كه: هرگونه آيت و معجزهاي به اذن الله است، لذا وقتي عيساي مسيح ـ سلام الله عليه ـ معجزات خود را تبيين ميكند همه را به اذن الهي استناد ميدهد: «انّي اخلق لكم من الطين كهيئة الطير فانفخ فيه فيكون طيرا باذن الله و ابريء الاكمه و الابرَصَ و اُحْيِ الموتي باذن الله»3 آن اذن، كه يك امر تكويني است، موانع را برطرف و مقتضيات را موجود ميكند و باعث تحقّق شيء است، اذن خدا هم صفت فعل اوست نه نظير انسان كه اجازه ميدهد يعني راضي ميشود كه يك وصف نفساني باشد كه قبلاً اين وصف نفساني نبوده بعدا پيدا شده است، اذن خدا همان فعل خداست. اگر گفته شد هيچ كاري بدون اذن خدا نيست يعني هيچ كاري بدون ايجاد و آفرينش خدا نيست نه اين كه يك اذن لفظي هست بعد شخصي كه اين اذن را شنيده كار انجام ميدهد اين اذن خدا صفت ذات نيست بلكه صفت فعل است و صفت فعل را از مقام فعل انتزاع ميكنند نظير امر خدا، اين امر خدا هم كه كلمه و لفظ نيست بلكه همان ايجاد و آفرينش است كه ما از او امر انتزاع ميكنيم اين جا هم همان ايجاد و آفرينش است كه از او اذن انتزاع ميكنيم، قهرا تمام كارها به اذن الله خواهد بود.جوابي كه نوح ـ سلام الله عليه ـ داده است اين است: «قال انّما يأتيكم به الله ان شاء و ما انتم بمعجزين»،4 خدا بايد آن عذاب را بياورد مگر به دست من است؟ من اين تهديد را از طرف خدا به شما رساندم و يقين دارم عمل ميكند امّا چه وقت؟ خودش ميداند و عمل هم به دست اوست
«قال انّما يأتيكم به الله ان شاء»، آن روز و لحظهاي كه خداي سبحان بخواهد آن تهديد را عملي كند شما نميتوانيد او را عاجز كنيد و جلوي اجراي اراده حقّ را بگيريد. بنابراين هر آيه و معجزهاي كه در نظام بخواهد واقع بشود چه از باب انجام وعدهها و يا تهديدها يا به عنوان اصل تصديق رسالت، همه به اذن الله است: «و ما كان لرسولٍ ان يأتي بآية الاّ باذن الله»
آن چه كه در سوره هود گفته شد با آيه سوره رعد مخالفت ندارد، زيرا در آيه محل بحث (در سوره رعد) عمل را به رسول نسبت ميدهد منتها به اذن خدا، در سوره هود منحصرا به خدا نسبت ميدهد؛ در سوره هود اين چنين فرمود: «قال انّما يأتيكم به الله ان شاء» كه منحصرا به خدا نسبت ميدهد فقط خدا ميتواند انجام بدهد، در آيه محل بحث سوره رعد ميفرمايد: «هيچ رسولي نميتواند آيه بياورد مگر به اذن الله» كه فعل را به رسول نسبت ميدهد چون اين عامل قريب است و خداي سبحان علّت كلّ، هم ميتوان فعل را به فاعل قريب نسبت داد و هم به علّت اصلي و لذا فرمود: «و ما كان لرسول ان يأتي بآية الاّ باذن الله».
مطلب سوم : شرايط معجزه و اذن خدا
گرچه هيچ كاري بدون اذن حقّ نيست امّا اين چنين نيست كه بيحساب باشد و هر وقت خدا اذن بدهد بلكه «لكلّ اجلٍ كتاب» براي هر مدّت معيّن و وقت مشخّصي يك برنامه ضبط شده است، چه هنگام و در چه شرايطي بايد اين معجزه واقع بشود؟ براي آن يك كتاب است، كتاب يعني ثبت و ضبط.آن گاه اين كتاب را دو قسمت ميكند: كتاب محو و اثبات كه قابل تغيير و تبديل است، و ام الكتاب كه ثابت است. اين كه فرمود: «لكلّ أَجلٍ كتاب» يعني براي هر وقتي كتابي است، و وقت هر چيز در آن كتاب الهي تنظيم شده است. يك اصل كلّي در قرآن است كه هيچ چيزي را خدا نيافريد مگر با قَدَرِ معيّن: «انّا كلّ شيء خلقناه بقَدَرٍ»5 يا «و كلّ شيءٍ عنده بمقدار»6 اينها جزء اصول كليّه نظام است كه چيزي در جهان خلق نميشود مگر با اندازه معيّن، اگر قَدَر و اندازه معيّن است يك سابق و لاحقي دارد تا سابقيها محقّق نشدهاند نوبت به او نميرسد و تا او محقّق نشود نوبت به بعدي نميرسد، زيرا «كلّ شيء عنده بمقدار» آن آيه سوره حِجر هم به عنوان يك اصل كلّي بيان ميكند كه: «و ان من شيء الاّ عندنا خزائنه و ما ننزّله الاّ بقدرٍ معلوم»7 پس هر چيزي اندازهاي دارد اگر هر چيزي اندازهاي دارد تا قبليها كه به منزله علل مقدّمند يافت نشوند نوبت به آن نميرسد و او هم در رديف علل بعديهاست تا او يافت نشود نوبت به بعدي نميرسد، اين اصل كلّي است.آن گاه همين اصل كلّي را در موارد گوناگون راجع به ايمان و كفر، مرگ و زندگي، آمدن معجزه و خاتمه بخشيدن به عمر مستكبران و مانند آن در موارد مختلف بر اساس اين اصل كلّي آيه نازل ميكند؛ مثلاً در سوره آل عمران درباره مرگ اين چنين ميفرمايد: «و ما كان لنفسٍ ان تموت الاّ باذن الله»8 هيچ كسي نميميرد مگر به اذن الهي، اين مرگ كه يك پديده است به علل قبلي استناد دارد تا علل قبلي فراهم نشود مرگ محقّق نميشود همچنان كه حيات هم اين چنين است، اگر موت و حيات را خدا خلق كرد «خلق الموت والحيوة»9 و اگر فرمود ما همه چيز را با قَدَر و اندازه آفريديم پس موت و حيات با قَدَر و اندازه خلق شده است، زيرا موت و حيات مخلوق حق است و هرچه مخلوق حق است با قَدَر و اندازه است پس موت و حيات با قدر و اندازه است. اگر فرمود: «خلق الموت و الحيوة ليبلوكم» پس مرگ و زندگي دو مخلوقاند. اگر فرمود: «انّا كل شيء خلقناه بقدر» پس براي هر مخلوقي قدر و اندازه معيني است، بنابراين نتيجه ميگيريم: براي مرگ و زندگي، قدر و اندازه معيني است. اين طور نيست كه حيات و موت هر شخصي هر لحظه واقع بشود و حسابي در كار نباشد، لذا در آيه سوره آل عمران ميفرمايد: «و ما كان لنفسٍ ان تموت الاّ باذن الله» و چون خداي سبحان كه اذن ميدهد، اذن او همان آفرينش اوست و آفرينش او نظم دارد، از اين رو فرمود: «كتابا مؤجّلاً» يك نظام تثبيت شدهاي است كه براي او زمان يا اجل و مقدار معيّني تنظيم شده است. اين طور نيست كه بتوان مرگ و حيات را جلو يا عقب برد، همه اين علل در تحقّق آن معلول نقش دارند. بعضي از مرگها قابل تقدير و تبديل است كه آن در لوح محو و اثبات است و تغيير و تبديلش هم با نظم خاصي است كه اگر آن نظم، كارهايي مثل صله رحم، صدقه، دعا و مانند آن بود، عمر طولاني، و اگر نبود، كوتاه ميشود. اين اصل كه سعه و ضيق عمر اشخاص به اين علل ارتباط دارد تغييرناپذير است.بنابراين، اصل موت يك كتاب مؤجّلي دارد كه خداي سبحان با اذنش آن كتاب مؤجّل را تنظيم كرده است؛ كتاب يعني ثبت نه دفتر، هر جا تثبيت شد او كتاب است. بر اساس همين اصل كلّي در سوره نبأ فرمود: «و كلّ شيء احصيناه كتابا»10 ما هر چيزي را در يك كتاب تنظيم و تثبيت كرديم و براي آن شماره گذاشتيم. اين چنين نيست كه بتوان جاي آن را عوض كرد يا ديگري در تغيير آن نقش داشته باشد، براي هر چيزي اندازهاي است.نظام، نظام علّيت و معلوليّت است: «أَبَي الله ان يجريَ الامور الاّ باسبابها» و تا علّت محقّق نشود معلول محقّق نميشود پس ممكن نيست چيزي در عالم بيحساب يافت شود. آن گاه درباره اين كتاب كه همه چيز در كتاب هست آوردن معجزه و نزول عذاب و به حيات يك قوم خاتمه دادن هم داراي كتاب است، اين چنين نيست كه بيحساب بشود به حيات يك قومي خاتمه داد. هر جرياني را كه انبياي الهي خبر ميدهند براي آنها يك قرارگاه مشخصي است، در سوره انعام از آيه64 به بعد اين چنين آمده است: «قل هو القادر علي ان يبعث عليكم عذابا من فوقكم او من تحت ارجلكم او يلبسكم شيعا و يُذيق بعضكم بعث بعض انظر كيف نصرّف الآيات لعلّهم يفقهون»11 در برابر اين منكران بگو: خداي سبحان ميتواند عذابهاي گوناگوني بر شما مسلّط كند، هم از بالاي سرتان (نظير صاعقه) يا از زير پاهايتان (مثل زلزله يا سيل) يا شما را گروه گروه درهم افكند و خشم گروهي را به گروه ديگري بچشاند، بنگر كه آيات را چگونه بيان ميكنيم، باشد كه دريابند.در ادامه اين تهديد ميفرمايد: «و كذّب به قومك»، قوم تو سخنت را تكذيب كردند «و هو الحقّ» در حالي كه گفته تو حق است ولي اين مطلب را به آنها برسان كه1: «قل لست عليكم بوكيل»، من كه بر شما وكيل نيستم كه كار شما به دست من باشد من فرستاده خدا به سوي شما هستم نه اين كه كار شما به دست من باشد كه هر چه را گفتهايد فورا بياورم، من مُوَكّل بر شما نيستم من رسول به طرف شمايم.2: امّا آن حوادثي كه گفتيم «لكلّ نبأٍ مستقرٌ و سوف تعلمون» هر خبري يك قرارگاهي و يك حسابي دارد چه وقت قرار ميگيرد و واقع ميشود؟ بعدا خواهيد فهميد كه واقع ميشود. من يقين دارم آن چه را خداي سبحان فرمود واقع ميشود امّا كَيْ براي هر گزارشي يك قرارگاهي است، فعلاً به نام گزارش و تهديد است چه وقت واقع ميشود؟ در جاي خودش مشخّص است، چون «لكلّ اجلٍ كتاب» براي هر چيزي يك موقع مقرّري است.پس اوّلاً: هيچ معلولي بدون علت يافت نميشود و ثانيا: هيچ معلولي با تحقق علّت تأخير ندارد لذا «اذا جاء اجلهم فلايستأخرون ساعةً و لايستقدمون»12 اين يك نمونهاي است كه درباره اجل گفته شده و الاّ همه حوادث اين چنين است هيچ حادثهاي نيست كه قبل از علّتش يافت بشود و هيچ حادثهاي نيست كه با تحقّق علت تأخير داشته باشد.بقيه در صفحه 12 اين بيان قاطع انبياست كه گاهي به صورت نقل كلام نوح ـ سلام الله عليه ـ گاهي به صورت نقل كلام رسول خاتم ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ و گاهي به عنوان اصل كلّي بيان ميشود كه: «و لكلّ اجلٍ كتاب» چون مناسب با جمله قبل هم همين بحث هست پس «لكلّ اجلٍ كتاب» به اين معنا خواهد بود.
رد يك احتمال
با اين توضيح، مشخص ميشود كه معناي «لكلّ اجلٍ كتاب» آن احتمالي نيست كه مرحوم شيخ ـ رضوان الله عليه ـ در «تبيان» داده است كه اين «لكل اجلٍ كتاب» از باب تقديم و تأخير است يعني «لكلّ كتاب اجل» براي هر كتابي مدت و دورهاي است: هر يك از كتابهاي تورات، انجيل و ديگر كتب آسماني مدتي دارند تا نوبت به قرآن ميرسد. اين كه يهوديان اعتراض ميكردند كه چرا تورات ما فعلاً مطرح نيست جوابش اين است كه: «لكلّ كتابٍ اجل» يعني هر كتابي دورهاي دارد.اما واقع اين است كه اين آيه در مقام بيان آن مطلب نيست تا ما بگوييم از باب تقديم و تأخير است بلكه در مقام جواب آنهاست. آنان به پيامبر گفتند كه بايد آيه و معجزه بياوري؟ خداي سبحان دو مطلب فرمود: يكي اين كه معجزه به اذن الله است و آوردن آن به دست هر كس نيست و وجود مبارك رسولخدا هم مجراي فيض خالقيّت است. و مطلب دوم اين كه: آوردن معجزه گرچه به دست خداست ولي خداي سبحان با نظم كار ميكند چون «انّ ربّي علي صراطٍ مستقيم»13 چه وقت مصلحت هست؟ چه موقع بايد آن معجزه انجام پذيرد؟ اين را خدا ميداند: عمده مطلب مربوط به آيه بعد است كه فرمود: «يمحوالله ما يشاء و يثبت و عنده امّ الكتاب» معناي «محو و اثبات» و «امالكتاب» و رابطه آن دو با هم، از مباحثي است كه به خواست خدا بعدا طرح خواهيم كرد.1 ) رعد (13) آيه38.2 ) هود (11) آيه32.3 ) آل عمران(3) آيه49.4 ) هود(11) آيه33.5 ) قمر(54) آيه49.6 ) رعد(13) آيه8.7 ) حجر(15) آيه21.8 ) آل عمران(3) آيه145.9 ) ملك (67) آيه2.10 ) نبأ (78) آيه29.11 ) انعام(6) آيات64 ـ 67.12 ) يونس(10) آيه49.13 ) هود(11) آيه56.