فرهنگ دینی و نقش آن در پیشرفت های علمی و فرهنگی در سده های نخستین اسلامی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فرهنگ دینی و نقش آن در پیشرفت های علمی و فرهنگی در سده های نخستین اسلامی - نسخه متنی

علی غلامی دهقی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

فرهنگ دينى و نقش آن در پيشرفت‏هاى علمى و فرهنگى در سده‏هاى نخستين اسلامى

على غلامى دهقى

سر آغاز

دين‏ستيزى با شگردهاى گوناگون، پيشينه‏اى بس طولانى به درازاى تاريخ دارد . امروز هم اين عمل نافرجام همچنان پابرجاست و برخى همان شايعات بى‏اساس و كهنه را لباس شيك و جديد پوشانده و با شيوه‏اى نو براى نسل حاضر مطرح مى‏كنند . از جمله شبهات و شايعات بى اساس دين‏ستيزان اين است كه مى‏گويند: فرهنگ دينى هيچ تاثيرى در پيشرفت‏هاى علمى و فرهنگى جهان اسلام در سده‏هاى نخستين اسلامى نداشته است . اينان چون نمى‏توانند اصل پيشرفت‏ها را انكار كنند، سعى در پنهان كردن نقش دين، و منحرف كردن افكار عمومى از اين عامل اصلى به عوامل ديگر دارند . اين كهنه‏گويان شيك‏پوش مى‏گويند: «جهان اسلامى در قرن دوم تا ششم تاريخ خود، كانون فرهنگى شكوفا بود كه دانشمندان اسلام‏شناس قرن اخير، بدان عنوان خودساخته «فرهنگ اسلامى‏» داده‏اند، بى‏آن‏كه اين شكوفايى با مذهب ارتباطى داشته باشد .» (1) آنچه در پى مى‏آيد، پاسخى به شبهه ياد شده است .

همگرايى اسلام، دانش و تمدن

خويشاوندى دين، فرهنگ و تمدن با يكديگر امرى قطعى است و اين سه در كنار هم هندسه زندگى بشر را تشكيل مى‏دهند . دين و تمدن چنان همگرايند كه به نوشته ديويد هيوم، «اگر در پژوهش مسائل اجتماعى، عامل دين را از ياد ببريم، بخش بزرگى از تاريخ و تمدن و ميراث فرهنگى جامعه را بايد كنار بگذاريم .» (2) به گفته برخى مستشرقان، هيچ فرهنگ و تمدنى را در نزد هيچ قومى نمى‏توان يافت، مگر آن‏كه شكلى از مذهب در آن وجود داشته است . (3)

فوستل دوكولانژ فرانسوى هم تمدن و اجتماع بشرى را از قديم‏ترين مراحل خود، زاييده مذهب و تحت تاثير شديد آن دانسته است . (4) براى پى بردن به تاثير يك دين در پيشرفت‏هاى علمى و فرهنگى پيروان آن، ابتدا بايد با مبانى نظرى آن، كه برخاسته از متون سنتى هر دينى است، آشنا شد . در اسلام، اين مبانى برخاسته از قرآن كريم، سنت نبوى، سيره اهل‏بيت عليهم السلام و ديگر صحابه عالم و فرزانه آن حضرات است .

قرآن، خردگرايى و جهل ستيزى

در نگاهى اجمالى به قرآن، دعوت به فراگيرى دانش و تشويق انسان‏ها به عمران و آبادانى زمين در آن آشكار است . آغازين واژه اين كتاب آسمانى با امر به «خواندن‏» و «آموزش با قلم‏» شروع شده است . با اين‏كه عدم تبعيض ميان انسان‏ها از اصول تغييرناپذير قرآن است، اما در همين كتاب به صراحت مى‏فرمايد: دانايان و نادانان مساوى نيستند . (5) كاربرد واژه‏هاى عقل، برهان، فكر، فهم و فقه در قرآن، كه شمار آن‏ها به بيش از هفتاد مى‏رسد، به حدى است كه مى‏توان آن را «كتاب عقل و انديشه‏» ناميد . قرآن كتابى خردگرا و جهل ستيز است و رفتارهاى نابخردانه برخى انسانها را به شدت تقبيح مى‏كند .

ماراكسى، مترجم قرآن به زبان لاتين در باره عقلانيت آن مى‏نويسد: «من يقين دارم كه اگر قرآن و انجيل را به يك فرد غير متدين (غير مسيحى) ارائه دهند، او بدون ترديد، اولى را انتخاب خواهد كرد . (6) قرآن كريم با دميدن روح جديد بر پيكر نيمه مرده سرزمين‏هاى فتح شده، فضاى علمى و فرهنگى نوى پديد آورد . به گفته مرحوم احمد آرام، «در كتاب آسمانى ... هرجا مناسبتى پيش آمده، آدمى به انديشيدن و بهره جستن از خرد خويش براى پى بردن به اسرار جهان دعوت شده است: آن همه "افلا تعقلون"، " لعلهم يتذكرون"، "افلايتذكرون"، "فانظروا" و نظاير فراوان اين‏ها، كه در قرآن كريم آمده، همه دستورهايى است كه افراد مسلمان را به تفكر و تدبر در هر چه آفريده شده است، مى‏خواند و اين خود آغاز علم و دانش است . در كدام كتاب است كه برترى دانشمندان بدين زيبايى توصيف شده باشد كه "هل يستوى الذين يعلمون و الذين لا يعلمون" و يا در ستايش حكمت و فرزانگى چنين نغز گفتارى آمده باشد كه‏ومن يؤت‏الحكمة فقداوتى‏خيراكثيرا .» (7)

اين قرآن بود كه ابتدا افكار مسلمانان را متوجه فلسفه آفرينش و فرجام هستى نمود و با ياداورى آثار قدرت الهى، دريچه‏اى به سوى اسرار خلقت گشود و گامى را به سوى پيشرفت علمى فراهم ساخت . با اين‏كه علوم مسلمانان در آغاز منحصر به علوم دينى بود، اما پس از طى اين مرحله، در قرن دوم هجرى، قدم در نهضت علمى جديد نهاد . آنان به سراغ اندوخته‏هاى علمى ساير ملل رفتند و ظرف دو قرن (از نيمه قرن دوم تا اواخر قرن چهارم) قسمت عمده علوم را از ملت‏ها فراگرفتند . پس از آن در پرتو منطق قرآنى و تجربه علمى دست‏به ابتكار زدند . بنابراين، توجه مسلمانان به علوم، منبعث از حس كنجكاوى بود كه به وسيله قرآن و آموزه‏هاى اسلام در آن‏ها پيدا شده بود .

شيخ طنطاوى مفسر مصرى، قريب 750 آيه از قرآن را مربوط به علوم دانسته است، در حالى كه آيات احكام آن از حدود 400 و اندى آيه تجاوز نمى‏كند . با اين بيان، معلوم مى‏شود قرآن كريم از همان راهى كه فكر توحيد را در بشر بيدار كرد، دقيقا از همان راه بشر را در خط سير علمى و كشف حقايق جهان هستى، كه پايه تمدن است، قرار داد . (8)

علامه طباطبائى درباره تاثير قرآن در پيشرفت فرهنگ در جهان مى‏نويسد: «و به جرئت مى‏توان گفت كه عامل اصلى اشتغال مسلمانان به علوم عقلى از طبيعيات و رياضيات و غير آن‏ها به صورت نقل و ترجمه در آغاز كار و به نحو استقلال و ابتكار در سرانجام، همان انگيزه فرهنگى بود كه قرآن مجيد در نفوس مسلمانان فراهم كرده بود ... و معلوم است كه مدنيت وسيع اسلامى كه كمى بعد از هجرت و رحلت رسول اكرم صلى الله عليه و آله قسمت معظم معموره را تحت تسلط خود گرفت و در آن حكومت نمود و بالاخره امروز در حدود ششصد ميليون از جمعيت كره زمين را به نام اسلام مى‏دارد، يكى از آثار بارزه قرآن مجيد بود ... و بديهى است چنين تحولى كه يكى از حلقه‏هاى بارز سلسله حوادث جهان مى‏باشد در حلقه‏هاى بعدى تاثير بسزايى خواهد داشت و از اين‏رو، يكى از علل و مقدمات تحول امروزى و بسط و پيشرفت فرهنگ جهان، قرآن مجيد خواهد بود .» (9)

دانشجويى عبادت است

افزون بر قرآن كريم، سنت گفتارى و كردارى رسول خدا صلى الله عليه و آله نيز مردم را به فراگيرى علم و دانش فرا مى‏خواند . در سرزمينى كه شمار كسانى كه توان نوشتن داشتند، از انگشتان دست تجاوز نمى‏كرد، پيام آورنده الهى مردم را به جست‏وجوى دانش، اگرچه مستلزم سفر دور باشد، فرا مى‏خواند . او دانشجويى را از گهواره تا گور بر هر فرد مسلمانى واجب كرده و خود نيز در گفتار زيباى «ارسلت‏بالتعليم‏» ، (10) هدف از بعثتش را تبيين كرد . رسول خدا صلى الله عليه و آله با تقسيم دانش به «علم اديان‏» و «علم ابدان‏» ، (11) جامعه را به فراگيرى هر دانشى كه براى روح و جسم انسان سودمند باشد، فرا مى‏خواند . در ديدگاه آن حضرت، مداد دانشمندان از خون شهيدان برتر دانسته شده است . سخنى كه به گفته زيگريد هونكه، «آيا محمد صلى الله عليه و آله با گفتن اين جمله كه «مداد العلماء افضل من دماء الشهداء» چيزى نگفته كه اگر آن زمان در رم كسى اين حرف را مى‏زد، او را در دادگاه به عنوان ضد دين محاكمه مى‏كردند؟» (12)

زيگريد هونكه در بحثى با عنوان «طلب العلم عبادة‏» مى‏نويسد: «دنبال علم رفتن را محمد صلى الله عليه و آله چنان جدى به مردان و زنان توصيه مى‏كند كه شباهت‏به دستورات مذهبى و عبادات دارد ... شناخت علمى جهان، طبيعت و عجايب خلقت و درك قوانينش، براى محمد صلى الله عليه و آله و مسلمانان حتى ايمانشان را محكم‏تر و عميق‏تر مى‏كرد . براى آنان علم نه تنها مانند مسيحيان ممنوع نبود، بلكه علم چراغ راه ترقى و زندگى و ايمان محسوب مى‏شد ... طرز فكر اسلامى اين است كه همه دانش‏ها از جانب خدا مى‏آيد و به او راه مى‏برد . به خاطر همين، دستور مى‏دهد: "دانش را از هر سرچشمه‏اى هست، به دست آور! " آرى به خاطر خدا دانش را حتى از منابع و لسان بى دين‏ها و لامذهب‏ها هم بياموز .» (13)

در پرتو آموزه‏هاى زيباى اسلامى، دانشمندان اديان ديگر نزد مسلمانان محترم بودند . به نوشته جان ديون پورت، مامون فردى مسيحى را به رياست دانشكده‏اى در دمشق انتخاب كرد و در جواب ملامتگران گفت: او را انتخاب نكرده‏ام كه راهنماى دين من باشد، بلكه براى اين مقصود است كه معلم علوم طبيعى باشد . (14)

داستان رابطه علمى سيد رضى، با داشتن مقام علمى و جنبه خاص روحانى، با ابواسحاق صابى بسيار جالب و آموزنده است . وقتى عده‏اى به اين رابطه اعتراض كردند، او در جواب معترضان گفت: رابطه من با ابو اسحاق رابطه علمى و انسانى است، نه رابطه مذهبى . جالب‏تر اين كه او پس از وفات ابواسحاق، در سوگوارى وى اشعارى سرود و مقام علمى او را ستود و باز مهم‏تر اين‏كه گفته‏اند: هر وقت‏سواره از مقابل قبر او عبور مى‏كرد، پياده مى‏شد و بدين طريق، احترام خودش را به مقام مطلق علم و دانش نشان مى‏داد . (15)

مداراى مسلمانان با پيروان اديان ديگر و احترام مقام دانشمندان، سبب شد تا دارالاسلامى با محوريت قرآن ايجاد شود و به دور از تعصبات، راه پيشرفت‏بشريت را باز كند . (16) اهتمام به بزرگداشت مقام عالم در فرهنگ دينى مسلمانان به حدى است كه يك شاعر مسلمان مى‏گويد: به محض اين‏كه يك نفر دانشمند را مى‏بينم، دلم مى‏خواهد روى خاك بيفتم و بر گرد و غبار پاى او بوسه زنم . (17)

به گفته برخى محققان با اين‏كه فرهنگ دينى ايران كهن تصريح مى‏كند كه موبدان كتاب زند را جز به محارم و نزديكان خود نياموزند و اهورامزدا اين سفارش رابه زرتشت كرده است، در اسلام تعليم و تعلم براى همه عبادت و فريضه به شمار مى‏آيد . آيا اين فرهنگ دينى «طلب العلم فريضة على كل مسلم‏» (18) نبود كه جست‏وجوى دانش را بر هر مسلمانى لازم شمرد و در نتيجه آن صدها دانشمند همچون فارابى، ابن سينا، خوارزمى و خواجه نصير پديد آمدند؟ (19)

از سوى ديگر، اسلام يك ساعت تفكر و انديشيدن را برتر از يك سال عبادت به شمار آورده است; (20) زيرا در پرتو تفكر صحيح است كه مى‏توان ره چند ساله را يك شبه پيمود . چه زيباست كه اسلام تملق‏گويى و چاپلوسى را به شدت محكوم مى‏كند، اما اين امر مذموم را در طلب دانش جايز مى‏شمارد . (21)

افزون بر سنت گفتارى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله، كه مشوق مسلمانان در فراگيرى علوم بود، سيره رفتارى آن حضرت نيز آن را تاييد مى‏كرد . او وقتى با دو مجلس مواجه شد كه در يكى دعا مى‏خواندند و در ديگرى گفت‏وگوى علمى مى‏نمودند، با نيك شمردن هر دو كار، گفت‏وگوى علمى را افضل دانسته، خود به گروه اخير پيوست . (22) در جهت همين اهتمام به فراگيرى دانش است كه در جنگ بدر، سر بهاى آزادى هر اسير را آموزش خواندن و نوشتن به ده مسلمان قرار داد، (23) و در پى‏روى از همين سيره نبوى است كه مسلمانان شرط آزادى اسيران جنگى چينى را، كه در شهر سمرقند آورده بودند، ادامه شغل سابقشان قرار دادند; چون اسرا در كارخانه كاغذسازى كار مى‏كردند . همين سبب شد كه در شهر سمرقند، صنايع كاغذسازى مهمى رشد كرد . (24) نتيجه آن‏كه قرآن كريم افكار پيروان خويش را براى انديشيدن بسيج كرد و احاديث نبوى جان تشنه مؤمنان را براى دريافت دانش‏هاى گوناگون با عزمى راسخ به حركت واداشت .

سهم مسلمانان در پيشرفت علوم

سده‏هاى نخستين اسلامى، به ويژه قرن دوم تا پنجم، عصر طلايى جهان اسلام است . مسلمانان با محوريت قرآن و با الهام از تعاليم پيامبر صلى الله عليه و آله و با كمك اندوخته‏هايى كه از غرب و شرق گرفته و با آموزه‏هاى اسلام آميخته بودند، به پيشرفت‏هاى علمى و فرهنگى خوبى دست‏يافتند . شهرهاى مهم دنياى اسلام به صورت مراكز علم و فرهنگ درآمدند و دانشمندان ابتكارات خود را عرضه نمودند . اين روح اسلام و فرهنگ دينى آن بود كه پذيراى بسيارى از دانشمندانى گشت كه از فشار تعصب‏آميز جانشينان ژوستى‏نين دنبال پناهگاهى بودند . انحلال فرهنگستان‏هاى فلسفه و طب در «ادسا» و «نصيبين‏» ، استادان و دانشجويان اين مراكز را به ايران و عربستان پناهنده ساخته بود . «مدينه‏» شهرى بود كه جمعى از محققان به دور امام صادق عليه السلام گرد آمده بودند . (25) نجاشى از حسن بن على الوشاء روايت كرده كه در مسجد (احتمالا مسجدالنبى) محضر نهصد شيخ را درك كردم كه هر شيخ مى‏گفت: «حدثنى جعفر بن محمد (ع) .» بسيارى از تذكره‏نويسان از جمله ابن خلكان، جابر بن حيان را، كه بنيانگذار علم شيمى در اسلام است، از شاگردان امام صادق عليه السلام شمرده‏اند . وى كتابى مشتمل بر يك هزار ورق و پانصد رساله از رسائل امام را تاليف كرده است . (26)

مسجد، كه از پررنگ‏ترين نمادهاى دين و مذهب است، در دنياى اسلام تا پيش از تاسيس مدارس، محل آموزش دانش‏هاى گوناگون بود و هنوز در مراكز علمى دينى، مسجد محل تلاقى استاد و شاگرد و بحث و گفت‏وگوى علمى ميان دانش‏پژوهان است . افزون بر مساجد، خانه‏هاى ائمه و مشاهد اهل‏بيت عليهم السلام از جمله نجف اشرف، كاظمين و سامراء در عراق و قم و مشهد در ايران، مركز تجمع علماى شيعه و از حوزه‏هاى پر رونق علوم اسلامى و معارف شيعه در دنياى اسلام هستند .

گوستاولوبون جديتى را كه مسلمانان در فراگرفتن علوم از خود بروز دادند، حيرت‏انگيز دانسته، ضمن پيشگام دانستن آنان در اين خصوص، مى‏نويسد: آن‏ها هر وقت‏شهرى را مى‏گرفتند، اولين اقدامشان بناى مسجد و آموزشگاه بود . (27) ديگر مراكز مهم علمى دنياى اسلام درسده‏هاى نخستين همچون «بيت‏الحكمه‏» عباسيان، «دارالعلم‏» فاطميان مصر و دارالعلم‏هاى شيعيان در شهرهاى ديگر، به ويژه محله «كرخ‏» بغداد، محل حضور دانشمندان از هر نژاد و مذهب و ملتى بود . افزون بر اين‏ها، مدارس «نظاميه‏» ، هرچند اختصاص به شافعى مذهبان داشت، مدرسان و دانش‏آموختگان برجسته‏اى به جهان اسلام عرضه نمودند . مداراى مراكز علمى دنياى اسلام با حضور انديشمندان نژادها و ملت‏ها و گرايش‏هاى گوناگون، متاثر از فرهنگ دينى بود كه با تكيه بر مشتركات اديان و مذاهب، سعى در كاهش عوامل تفرقه داشت . بيش‏تر دانشمندان علوم تجربى در دنياى اسلام در حوزه‏هاى دينى تحصيل كرده بودند، بلكه مى‏توان گفت: در سده‏هاى نخستين تفكيكى ميان محل تحصيل دانش‏آموختگان علوم تجربى و دينى نبود و بيش‏تر علماى علوم تجربى يا عالم دين بودند و يا با آن آشنايى داشتند .

از نشانه‏هاى تمدن و توسعه هر ملتى، كتاب و كتابت است . كتابخانه‏هاى جهان اسلام مملو از كتاب‏هايى بودند كه غرب در آن روز با آن قابل قياس نبود . چنانچه بخواهيم در اين باره سخن بگوييم، مثنوى هفتاد من كاغذ خواهد شد . نگاهى به كتاب‏هايى كه درباره فرهنگ و تمدن اسلامى نوشته شده‏اند، اين حقيقت را آشكار مى‏سازند . (28)

دين و دانش مسلمانان

تاثير فرهنگ دينى در پيشرفت‏برخى دانش‏ها غير قابل انكار است . دانش «اخترشناسى‏» و نجوم از اين نمونه است . علم نجوم براى مسلمانان داراى مفهوم عميق مذهبى بود . به همين دليل وقتى چند روحانى از دو نفر منجم كه كتاب المجسطى مقابل آن‏ها بود، سؤال كردند از كدام سرچشمه عطش فهم خود را سيراب مى‏كنيد، پاسخ دادند كه ما شرح قرآن مى‏خوانيم كه مى‏گويد: «افلا ينظرون الى الابل كيف خلقت و الى السماء كيف رفعت و الى الجبال كيف نصبت .» دين اسلام براى عبادات روزانه، خواهان مشاهدات دايمى تغييرات نجومى است و چون براى اداى نماز، اوقات خاصى تعيين گرديده، دانشمندانى همچون بيرونى، ابن يونس و ديگران را واداشت تا ابزارى براى تعيين اوقات نماز اختراع كنند . افزون بر نماز، شروع و پايان ماه رمضان و زمان طلوع و غروب خورشيد در آن، و همچنين لزوم مشاهده خورشيد و ماه‏گرفتگى براى اداى نماز آيات و مهم‏تر از همه تعيين جهت قبله، به پيشرفت اين علم در دنياى اسلام كمك نمودند . البته بايد توجه داشت كه مسلمانان موهومات مربوط به تنجيم (تاثير اوضاع كواكب در احوال مردم روى زمين از حيث‏سعد و نحس بودن) را رد كردند و بى اساس بودن آن را اعلام داشتند، اما آن دانش را باطل نساخته و رصد و زيج ايجاد كردند . (29)

دانش «جغرافيا» نيز در پرتو فرهنگ اسلامى رشد چشم‏گيرى كرد . بسيارى از كتب «مسالك و ممالك‏» با محور قرار دادن مكه و مدينه، كه هر ساله ميزبان زائران بيت‏الله الحرام بوده‏اند، به نگارش درآمدند و در اين دانش پيش‏گام ديگر ملت‏ها شدند . نقشه جهانى، كه ابو عبدالله ادريسى، مؤلف كتاب نزهة المشتاق فى اختراق الآفاق اختراع نمود، مدت‏ها مرجع اروپاييان بود . (30)

«شيمى‏» به عنوان يك علم، به طور قطع ابداع مسلمانان است . جابر بن حيان، شاگرد امام صادق عليه السلام، به نقل ابن خلكان اثرى در دو هزار صفحه تاليف كرد . گوستاولوبون به نقش ابتكارى مسلمانان در علم شيمى اشاره كرده، مى‏نويسد: «اين كه دركتب شيمى مى‏نويسند لاوازيه موجد اين علم مى‏باشد، بايد در نظر داشت كه هيچ علمى، اعم از كيميا يا غير آن دفعتا ايجاد نشده است . چنان‏كه لابراتوارهاى هزار سال پيش مسلمين و اكتشافات مهم آن‏ها در اين علم نبود، هيچ وقت لاوازيه نمى‏توانست قدمى به جلو بگذارد .» (31)

ابن هيثم (354 - 430 ق) بزرگ‏ترين فيزيكدان اسلامى است كه در مغرب زمين به نام الهازن شهرت دارد . كتاب اساسى وى به نام علم المناظر، بهترين كتاب قرون وسطايى در نورشناسى است كه بر نوشته‏هاى نورشناختى راجر بيكن، تيلو و كپلر و نيز آثار مؤلفان اسلامى اثر گذاشت . ابن هيثم در تشريح و بيمارى‏هاى چشم تحقيقاتى كرده است . (32)

ابتكارات مسلمانان همچون اختراع چاپ، قطب‏نما، كشف فرمول باروت، كشف گردش خون، صنعت كاغذسازى و ده‏ها ابتكار ديگر نشانگر عشق آنان به آموختن علوم و فنون است . (33) در تاريخ دنياى اسلام، با نام دانشمندانى مانند ابن حيان (103 - 200ق)، كندى (185 - 260 ق)، حنين بن اسحاق (194 - 263 ق)، ثابت‏بن قره (211 - 288ق)، خوارزمى (م 249 ق)، محمد بن زكريا رازى (251 - 313 ق)، فارابى (258 - 339 ق)، مسعودى (م 345 ق)، ابن سينا (370 - 428 ق)، ابن هيثم (354 - 430 ق)، بيرونى (362 - 442 ق)، ابن رشد (520 - 595 ق)، نصيرالدين طوسى (597 - 672 ق) و ده‏ها انديشمند ديگر برخورد مى‏كنيم كه از چهره‏هاى جهانى علوم اسلامى به شمار مى‏آيند و هر كدام در يك يا چند علم پيش‏گام بوده‏اند . آثار اينان در پيشرفت علوم در غرب بسيار تاثير گذار بوده و هنوز مورد استفاده آنان هستند . (34)

اعتراف تاريخ تمدن‏نويسان

تاريخ تمدن‏نويسان غربى به نقش تمدن اسلامى در تمدن اروپايى تصريح كرده، پيشرفت غربى‏ها را مديون فرهنگ والاتر مسلمانان دانسته‏اند . (35) آنان اين اعتقاد كه مسلمانان را فقط جذب‏كننده عناصر تمدن‏هاى ديگر مى‏داند، رد كرده و معتقدند: آنان به آنچه دريافت كردند، سهم بسيارى افزودند . به نوشته جرجى زيدان، علوم مزبور با تحقيقات جديد علماى اسلام رنگ تازه به خود گرفت و مطابق مقتضيات محيط و مناسب با تمدن اسلام پيشرفت كرد . (36) رنان هم با اشاره به اين كه برخى سهم خود مسلمانان را ناديده مى‏گيرند، مى‏نويسد: مسلمانان آنچه را به ارث بردند، ترجمه و تفسير كردند و تحليل‏هاى ارزشمندى به آن افزودند و مهم‏تر اين‏كه خود نيز تراويدند و مغزهاى اصيلى به بار آوردند . (37)

برخى اروپا را مديون اسلام دانسته‏اند: زيرا صرف نظر از الغاى حكومت ملوك الطوايفى در اروپا و از ميان رفتن همه دستگاه‏هاى استبدادى اشرافيت و تاسيس مجلل‏ترين بناهاى آزادى بر خرابه‏هاى آن، باز اروپا بايد به خاطر داشته باشد كه به پيروان محمد صلى الله عليه و آله دين ديگرى دارد و آن عبارت است از اين‏كه همين مسلمانان بودند كه حلقه اتصال ادبيات قديم و جديد شدند و در طول مدت زيادى، كه اروپا در تاريكى فرو رفته بود، آنان تاليفات و تحقيقات عده زيادى از فلاسفه يونان را حفظ كرده، بسط و نشر مهم‏ترين رشته‏هاى علوم طبيعى و رياضيات و طب و مانند آن را بر عهده داشتند و اين علوم به مقدار زيادى مديون زحمات آن‏هايند . (38)

با تمام آنچه گفته شد، چگونه مى‏توان نقش فرهنگ دينى اسلام را در پيشرفت‏هاى علمى ناديده گرفت، در حالى كه به قول زيگريد هونكه هنوز بسيارى از داروها و كالاهاى ضرورى، كه اروپاييان پيش روى دارند و هر روز مصرف مى‏كنند، نام عربى دارند و از كشورهاى اسلامى آمده و اختراع مسلمانان هستند و هر يك خاطره تمدن اسلامى را زنده مى‏كنند . (39)

در پايان، بايد به دين‏ستيزان مسلمان‏نما گفت: حتى ولتر نامسلمان هم، كه شما او را الهام‏بخش خود مى‏دانيد، پس از آشنايى با اسلام، از توهين‏هاى خود به پيامبر صلى الله عليه و آله و دينش اظهار ندامت كرد و گفت: «دين محمد صلى الله عليه و آله دينى است معقول و جدى و پاك و دوستدار بشريت‏» و نيز گفت: «من در حق محمد صلى الله عليه و آله بدى كردم .» (40) اندكى انصاف براى قضاوت صحيح كافى است تا انسان در اثر تحولات زمانه، يك بام و دو هوا نگردد .


1 - مصطفى حسينى طباطبائى، دين‏ستيزى نافرجام (در نقد تولدى ديگر)، تهران، روزنه، 1380، ص 9، به نقل از: شجاع‏الدين شفا، تولدى ديگر، ص 416 . آقاى شجاع‏الدين شفا با نگارش كتابى با عنوان «تولدى ديگر» ، به زعم خويش، براى نسل جديد ارمغان نوى عرضه كرده، غافل از آن‏كه اين شايعات و ترفندها ديگر رنگ باخته و نسل جديد مسلمان ما هويت اصيل دينى خود را بازيافته است .

2 - ديويد هيوم، تاريخ طبيعى دين، ترجمه حميد عنايت، تهران، خوارزمى، ص 11 .

3 - فخرالدين حجازى، نقش پيامبران در تمدن انسان، با مقدمه مهدى بازرگان، چ دوم، تهران: بعثت، بى‏تا، ص 58 .

4 - همان، ص بيست مقدمه .

5 - «قل هل يستوى الذين يعلمون و الذين لا يعلمون‏» (زمر: 9)

6 - جواد حديدى، اسلام از نظر ولتر، چ پنجم، تهران، مركز نشر دانشگاهى، 1374، ص 29 .

7 - محمدرضا حكيمى، دانش مسلمين، چ دهم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1379، ص 6 .

8 - محمد واعظزاده خراسانى، «تاثير قرآن در جنبش فكرى و نهضت علمى تمدن و تكامل بشر» ، مجموعه مقالات اولين كنفرانس بين المللى فرهنگ و تمدن اسلامى، تهران، مركز مطالعات و تحقيقات فرهنگى بين‏المللى، 1373، ص 62 - 63 .

9 - محمدحسين طباطبائى، قرآن در اسلام، چ‏دوم، قم، هجرت، 1369، ص 98 .

10 - محمدرضا حكيمى و ديگران، الحياة، قم، دفتر انتشارات اسلامى، 1360، ج 1، ص 34 - 35 .

11 - محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، بيروت، مؤسسة الوفاء، 1404 ق، ج 1، ص 202 .

12 - زيگريد هونكه، فرهنگ اسلام در اروپا، ترجمه مرتضى رهبانى، چ سوم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1370، ص 404 .

13 - همان، ص 371 .

14و15 - جان ديون پورت، عذر تقصير به پيشگاه محمد و قرآن، ترجمه سيد غلامرضا سعيدى، تهران، شركت نسبى حاج محمدحسين اقبال و شركاء، 1334، ص 125 - 126 .

16 - عبدالحسين زرين‏كوب، كارنامه اسلام، تهران، امير كبير، 1380، ص 22 .

17 - جان ديون پورت، پيشين، ص 116 .

18 - محمدرضا حكيمى، پيشين، ص 36 .

19 - مصطفى حسينى طباطبائى، پيشين، ص 22 .

20 - محمدرضا حكيمى و ديگران، پيشين، ج 1، ص 48 .

21 - محمدباقرمجلسى، پيشين، ج‏2، ص‏45 .

22 - محمدرضا حكيمى و ديگران، پيشين، ج 1، ص 34 - 35 .

23 - محمدبن سعد، الطبقات الكبرى، بيروت، دارالكتب العلمية، 1410 ق، ج 2، ص 16 .

24 - زيگريد هونكه، پيشين، ص 78 .

25 - امير على، روح اسلام، ترجمه ايرج رزاقى و محمد مهدى حيدر پور، مشهد، آستان قدس رضوى، 1366، ص 329 .

26 - عبدالرحيم غنيمه، تاريخ دانشگاه‏هاى بزرگ اسلامى، ترجمه نورالله كسائى، تهران، يزدان، 1364، ص 8 .

27 - گوستاولوبون، تمدن اسلام و عرب، ترجمه محمدتقى فخر داعى گيلانى، چ چهارم، بى‏جا، بنگاه مطبوعاتى على‏اكبر علمى، 1334، ص 557 .

28 - در اين زمينه، ر . ك: جرجى زيدان، تاريخ تمدن اسلام، ترجمه و نگارش على جواهر كلام، تهران، اميركبير، 1379، ص 630 - 640/گوستاولوبون، پيشين، ص 558 .

29 - زيگريد هونكه، پيشين، ص 157/كالين رنان، تاريخ علم كمبريج، ترجمه حسن افشار، تهران، نشر مركز، 1366، ص 296 - 297/جرجى زيدان، پيشين، ص 613 .

30 - محمدرضا حكيمى، پيشين، ص 156 .

31 - گوستاولوبون، پيشين، ص 612/امير على، پيشين، ص 345 .

32 - سيد حسين نصر، علم و تمدن در اسلام، ترجمه احمد آرام، تهران، شركت‏سهامى‏انتشارات‏خوارزمى، 1359، ص‏45 .

33 - زيگريد هونكه، پيشين، ص 79 - 80 و ص 259 - 265/امير على، پيشين، ص 351/جرجى زيدان، پيشين، 604 - 606 .

34 - سيد حسين نصر، پيشين، ص 37 - 52 .

35 - هنرى لوكاس، تاريخ تمدن (از كهن‏ترين روزگار تا سده ما)، ترجمه عبدالحسين آذرنگ، چ چهارم، تهران، سازمان‏انتشارات‏كيهان، 1376، ج‏1، ص‏351 .

36 - جرجى زيدان، پيشين، ص 598 .

37 - كالين ا . رنان، پيشين، ص 284/هنرى لوكاس، پيشين، ص 368 .

38 - جان ديون پورت، پيشين، ص 124 .

39 - هونكه، پيشين، ص 44 - 45 .

40 - جواد حديدى، پيشين، ص 100و 127 .

/ 1