فرهنگ دينى و نقش آن در پيشرفتهاى علمى و فرهنگى در سدههاى نخستين اسلامى
على غلامى دهقى سر آغاز
دينستيزى با شگردهاى گوناگون، پيشينهاى بس طولانى به درازاى تاريخ دارد . امروز هم اين عمل نافرجام همچنان پابرجاست و برخى همان شايعات بىاساس و كهنه را لباس شيك و جديد پوشانده و با شيوهاى نو براى نسل حاضر مطرح مىكنند . از جمله شبهات و شايعات بى اساس دينستيزان اين است كه مىگويند: فرهنگ دينى هيچ تاثيرى در پيشرفتهاى علمى و فرهنگى جهان اسلام در سدههاى نخستين اسلامى نداشته است . اينان چون نمىتوانند اصل پيشرفتها را انكار كنند، سعى در پنهان كردن نقش دين، و منحرف كردن افكار عمومى از اين عامل اصلى به عوامل ديگر دارند . اين كهنهگويان شيكپوش مىگويند: «جهان اسلامى در قرن دوم تا ششم تاريخ خود، كانون فرهنگى شكوفا بود كه دانشمندان اسلامشناس قرن اخير، بدان عنوان خودساخته «فرهنگ اسلامى» دادهاند، بىآنكه اين شكوفايى با مذهب ارتباطى داشته باشد .» (1) آنچه در پى مىآيد، پاسخى به شبهه ياد شده است . همگرايى اسلام، دانش و تمدن
خويشاوندى دين، فرهنگ و تمدن با يكديگر امرى قطعى است و اين سه در كنار هم هندسه زندگى بشر را تشكيل مىدهند . دين و تمدن چنان همگرايند كه به نوشته ديويد هيوم، «اگر در پژوهش مسائل اجتماعى، عامل دين را از ياد ببريم، بخش بزرگى از تاريخ و تمدن و ميراث فرهنگى جامعه را بايد كنار بگذاريم .» (2) به گفته برخى مستشرقان، هيچ فرهنگ و تمدنى را در نزد هيچ قومى نمىتوان يافت، مگر آنكه شكلى از مذهب در آن وجود داشته است . (3) فوستل دوكولانژ فرانسوى هم تمدن و اجتماع بشرى را از قديمترين مراحل خود، زاييده مذهب و تحت تاثير شديد آن دانسته است . (4) براى پى بردن به تاثير يك دين در پيشرفتهاى علمى و فرهنگى پيروان آن، ابتدا بايد با مبانى نظرى آن، كه برخاسته از متون سنتى هر دينى است، آشنا شد . در اسلام، اين مبانى برخاسته از قرآن كريم، سنت نبوى، سيره اهلبيت عليهم السلام و ديگر صحابه عالم و فرزانه آن حضرات است . قرآن، خردگرايى و جهل ستيزى
در نگاهى اجمالى به قرآن، دعوت به فراگيرى دانش و تشويق انسانها به عمران و آبادانى زمين در آن آشكار است . آغازين واژه اين كتاب آسمانى با امر به «خواندن» و «آموزش با قلم» شروع شده است . با اينكه عدم تبعيض ميان انسانها از اصول تغييرناپذير قرآن است، اما در همين كتاب به صراحت مىفرمايد: دانايان و نادانان مساوى نيستند . (5) كاربرد واژههاى عقل، برهان، فكر، فهم و فقه در قرآن، كه شمار آنها به بيش از هفتاد مىرسد، به حدى است كه مىتوان آن را «كتاب عقل و انديشه» ناميد . قرآن كتابى خردگرا و جهل ستيز است و رفتارهاى نابخردانه برخى انسانها را به شدت تقبيح مىكند . ماراكسى، مترجم قرآن به زبان لاتين در باره عقلانيت آن مىنويسد: «من يقين دارم كه اگر قرآن و انجيل را به يك فرد غير متدين (غير مسيحى) ارائه دهند، او بدون ترديد، اولى را انتخاب خواهد كرد . (6) قرآن كريم با دميدن روح جديد بر پيكر نيمه مرده سرزمينهاى فتح شده، فضاى علمى و فرهنگى نوى پديد آورد . به گفته مرحوم احمد آرام، «در كتاب آسمانى ... هرجا مناسبتى پيش آمده، آدمى به انديشيدن و بهره جستن از خرد خويش براى پى بردن به اسرار جهان دعوت شده است: آن همه "افلا تعقلون"، " لعلهم يتذكرون"، "افلايتذكرون"، "فانظروا" و نظاير فراوان اينها، كه در قرآن كريم آمده، همه دستورهايى است كه افراد مسلمان را به تفكر و تدبر در هر چه آفريده شده است، مىخواند و اين خود آغاز علم و دانش است . در كدام كتاب است كه برترى دانشمندان بدين زيبايى توصيف شده باشد كه "هل يستوى الذين يعلمون و الذين لا يعلمون" و يا در ستايش حكمت و فرزانگى چنين نغز گفتارى آمده باشد كهومن يؤتالحكمة فقداوتىخيراكثيرا .» (7) اين قرآن بود كه ابتدا افكار مسلمانان را متوجه فلسفه آفرينش و فرجام هستى نمود و با ياداورى آثار قدرت الهى، دريچهاى به سوى اسرار خلقت گشود و گامى را به سوى پيشرفت علمى فراهم ساخت . با اينكه علوم مسلمانان در آغاز منحصر به علوم دينى بود، اما پس از طى اين مرحله، در قرن دوم هجرى، قدم در نهضت علمى جديد نهاد . آنان به سراغ اندوختههاى علمى ساير ملل رفتند و ظرف دو قرن (از نيمه قرن دوم تا اواخر قرن چهارم) قسمت عمده علوم را از ملتها فراگرفتند . پس از آن در پرتو منطق قرآنى و تجربه علمى دستبه ابتكار زدند . بنابراين، توجه مسلمانان به علوم، منبعث از حس كنجكاوى بود كه به وسيله قرآن و آموزههاى اسلام در آنها پيدا شده بود . شيخ طنطاوى مفسر مصرى، قريب 750 آيه از قرآن را مربوط به علوم دانسته است، در حالى كه آيات احكام آن از حدود 400 و اندى آيه تجاوز نمىكند . با اين بيان، معلوم مىشود قرآن كريم از همان راهى كه فكر توحيد را در بشر بيدار كرد، دقيقا از همان راه بشر را در خط سير علمى و كشف حقايق جهان هستى، كه پايه تمدن است، قرار داد . (8) علامه طباطبائى درباره تاثير قرآن در پيشرفت فرهنگ در جهان مىنويسد: «و به جرئت مىتوان گفت كه عامل اصلى اشتغال مسلمانان به علوم عقلى از طبيعيات و رياضيات و غير آنها به صورت نقل و ترجمه در آغاز كار و به نحو استقلال و ابتكار در سرانجام، همان انگيزه فرهنگى بود كه قرآن مجيد در نفوس مسلمانان فراهم كرده بود ... و معلوم است كه مدنيت وسيع اسلامى كه كمى بعد از هجرت و رحلت رسول اكرم صلى الله عليه و آله قسمت معظم معموره را تحت تسلط خود گرفت و در آن حكومت نمود و بالاخره امروز در حدود ششصد ميليون از جمعيت كره زمين را به نام اسلام مىدارد، يكى از آثار بارزه قرآن مجيد بود ... و بديهى است چنين تحولى كه يكى از حلقههاى بارز سلسله حوادث جهان مىباشد در حلقههاى بعدى تاثير بسزايى خواهد داشت و از اينرو، يكى از علل و مقدمات تحول امروزى و بسط و پيشرفت فرهنگ جهان، قرآن مجيد خواهد بود .» (9) دانشجويى عبادت است
افزون بر قرآن كريم، سنت گفتارى و كردارى رسول خدا صلى الله عليه و آله نيز مردم را به فراگيرى علم و دانش فرا مىخواند . در سرزمينى كه شمار كسانى كه توان نوشتن داشتند، از انگشتان دست تجاوز نمىكرد، پيام آورنده الهى مردم را به جستوجوى دانش، اگرچه مستلزم سفر دور باشد، فرا مىخواند . او دانشجويى را از گهواره تا گور بر هر فرد مسلمانى واجب كرده و خود نيز در گفتار زيباى «ارسلتبالتعليم» ، (10) هدف از بعثتش را تبيين كرد . رسول خدا صلى الله عليه و آله با تقسيم دانش به «علم اديان» و «علم ابدان» ، (11) جامعه را به فراگيرى هر دانشى كه براى روح و جسم انسان سودمند باشد، فرا مىخواند . در ديدگاه آن حضرت، مداد دانشمندان از خون شهيدان برتر دانسته شده است . سخنى كه به گفته زيگريد هونكه، «آيا محمد صلى الله عليه و آله با گفتن اين جمله كه «مداد العلماء افضل من دماء الشهداء» چيزى نگفته كه اگر آن زمان در رم كسى اين حرف را مىزد، او را در دادگاه به عنوان ضد دين محاكمه مىكردند؟» (12) زيگريد هونكه در بحثى با عنوان «طلب العلم عبادة» مىنويسد: «دنبال علم رفتن را محمد صلى الله عليه و آله چنان جدى به مردان و زنان توصيه مىكند كه شباهتبه دستورات مذهبى و عبادات دارد ... شناخت علمى جهان، طبيعت و عجايب خلقت و درك قوانينش، براى محمد صلى الله عليه و آله و مسلمانان حتى ايمانشان را محكمتر و عميقتر مىكرد . براى آنان علم نه تنها مانند مسيحيان ممنوع نبود، بلكه علم چراغ راه ترقى و زندگى و ايمان محسوب مىشد ... طرز فكر اسلامى اين است كه همه دانشها از جانب خدا مىآيد و به او راه مىبرد . به خاطر همين، دستور مىدهد: "دانش را از هر سرچشمهاى هست، به دست آور! " آرى به خاطر خدا دانش را حتى از منابع و لسان بى دينها و لامذهبها هم بياموز .» (13) در پرتو آموزههاى زيباى اسلامى، دانشمندان اديان ديگر نزد مسلمانان محترم بودند . به نوشته جان ديون پورت، مامون فردى مسيحى را به رياست دانشكدهاى در دمشق انتخاب كرد و در جواب ملامتگران گفت: او را انتخاب نكردهام كه راهنماى دين من باشد، بلكه براى اين مقصود است كه معلم علوم طبيعى باشد . (14) داستان رابطه علمى سيد رضى، با داشتن مقام علمى و جنبه خاص روحانى، با ابواسحاق صابى بسيار جالب و آموزنده است . وقتى عدهاى به اين رابطه اعتراض كردند، او در جواب معترضان گفت: رابطه من با ابو اسحاق رابطه علمى و انسانى است، نه رابطه مذهبى . جالبتر اين كه او پس از وفات ابواسحاق، در سوگوارى وى اشعارى سرود و مقام علمى او را ستود و باز مهمتر اينكه گفتهاند: هر وقتسواره از مقابل قبر او عبور مىكرد، پياده مىشد و بدين طريق، احترام خودش را به مقام مطلق علم و دانش نشان مىداد . (15) مداراى مسلمانان با پيروان اديان ديگر و احترام مقام دانشمندان، سبب شد تا دارالاسلامى با محوريت قرآن ايجاد شود و به دور از تعصبات، راه پيشرفتبشريت را باز كند . (16) اهتمام به بزرگداشت مقام عالم در فرهنگ دينى مسلمانان به حدى است كه يك شاعر مسلمان مىگويد: به محض اينكه يك نفر دانشمند را مىبينم، دلم مىخواهد روى خاك بيفتم و بر گرد و غبار پاى او بوسه زنم . (17) به گفته برخى محققان با اينكه فرهنگ دينى ايران كهن تصريح مىكند كه موبدان كتاب زند را جز به محارم و نزديكان خود نياموزند و اهورامزدا اين سفارش رابه زرتشت كرده است، در اسلام تعليم و تعلم براى همه عبادت و فريضه به شمار مىآيد . آيا اين فرهنگ دينى «طلب العلم فريضة على كل مسلم» (18) نبود كه جستوجوى دانش را بر هر مسلمانى لازم شمرد و در نتيجه آن صدها دانشمند همچون فارابى، ابن سينا، خوارزمى و خواجه نصير پديد آمدند؟ (19) از سوى ديگر، اسلام يك ساعت تفكر و انديشيدن را برتر از يك سال عبادت به شمار آورده است; (20) زيرا در پرتو تفكر صحيح است كه مىتوان ره چند ساله را يك شبه پيمود . چه زيباست كه اسلام تملقگويى و چاپلوسى را به شدت محكوم مىكند، اما اين امر مذموم را در طلب دانش جايز مىشمارد . (21) افزون بر سنت گفتارى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله، كه مشوق مسلمانان در فراگيرى علوم بود، سيره رفتارى آن حضرت نيز آن را تاييد مىكرد . او وقتى با دو مجلس مواجه شد كه در يكى دعا مىخواندند و در ديگرى گفتوگوى علمى مىنمودند، با نيك شمردن هر دو كار، گفتوگوى علمى را افضل دانسته، خود به گروه اخير پيوست . (22) در جهت همين اهتمام به فراگيرى دانش است كه در جنگ بدر، سر بهاى آزادى هر اسير را آموزش خواندن و نوشتن به ده مسلمان قرار داد، (23) و در پىروى از همين سيره نبوى است كه مسلمانان شرط آزادى اسيران جنگى چينى را، كه در شهر سمرقند آورده بودند، ادامه شغل سابقشان قرار دادند; چون اسرا در كارخانه كاغذسازى كار مىكردند . همين سبب شد كه در شهر سمرقند، صنايع كاغذسازى مهمى رشد كرد . (24) نتيجه آنكه قرآن كريم افكار پيروان خويش را براى انديشيدن بسيج كرد و احاديث نبوى جان تشنه مؤمنان را براى دريافت دانشهاى گوناگون با عزمى راسخ به حركت واداشت . سهم مسلمانان در پيشرفت علوم
سدههاى نخستين اسلامى، به ويژه قرن دوم تا پنجم، عصر طلايى جهان اسلام است . مسلمانان با محوريت قرآن و با الهام از تعاليم پيامبر صلى الله عليه و آله و با كمك اندوختههايى كه از غرب و شرق گرفته و با آموزههاى اسلام آميخته بودند، به پيشرفتهاى علمى و فرهنگى خوبى دستيافتند . شهرهاى مهم دنياى اسلام به صورت مراكز علم و فرهنگ درآمدند و دانشمندان ابتكارات خود را عرضه نمودند . اين روح اسلام و فرهنگ دينى آن بود كه پذيراى بسيارى از دانشمندانى گشت كه از فشار تعصبآميز جانشينان ژوستىنين دنبال پناهگاهى بودند . انحلال فرهنگستانهاى فلسفه و طب در «ادسا» و «نصيبين» ، استادان و دانشجويان اين مراكز را به ايران و عربستان پناهنده ساخته بود . «مدينه» شهرى بود كه جمعى از محققان به دور امام صادق عليه السلام گرد آمده بودند . (25) نجاشى از حسن بن على الوشاء روايت كرده كه در مسجد (احتمالا مسجدالنبى) محضر نهصد شيخ را درك كردم كه هر شيخ مىگفت: «حدثنى جعفر بن محمد (ع) .» بسيارى از تذكرهنويسان از جمله ابن خلكان، جابر بن حيان را، كه بنيانگذار علم شيمى در اسلام است، از شاگردان امام صادق عليه السلام شمردهاند . وى كتابى مشتمل بر يك هزار ورق و پانصد رساله از رسائل امام را تاليف كرده است . (26) مسجد، كه از پررنگترين نمادهاى دين و مذهب است، در دنياى اسلام تا پيش از تاسيس مدارس، محل آموزش دانشهاى گوناگون بود و هنوز در مراكز علمى دينى، مسجد محل تلاقى استاد و شاگرد و بحث و گفتوگوى علمى ميان دانشپژوهان است . افزون بر مساجد، خانههاى ائمه و مشاهد اهلبيت عليهم السلام از جمله نجف اشرف، كاظمين و سامراء در عراق و قم و مشهد در ايران، مركز تجمع علماى شيعه و از حوزههاى پر رونق علوم اسلامى و معارف شيعه در دنياى اسلام هستند . گوستاولوبون جديتى را كه مسلمانان در فراگرفتن علوم از خود بروز دادند، حيرتانگيز دانسته، ضمن پيشگام دانستن آنان در اين خصوص، مىنويسد: آنها هر وقتشهرى را مىگرفتند، اولين اقدامشان بناى مسجد و آموزشگاه بود . (27) ديگر مراكز مهم علمى دنياى اسلام درسدههاى نخستين همچون «بيتالحكمه» عباسيان، «دارالعلم» فاطميان مصر و دارالعلمهاى شيعيان در شهرهاى ديگر، به ويژه محله «كرخ» بغداد، محل حضور دانشمندان از هر نژاد و مذهب و ملتى بود . افزون بر اينها، مدارس «نظاميه» ، هرچند اختصاص به شافعى مذهبان داشت، مدرسان و دانشآموختگان برجستهاى به جهان اسلام عرضه نمودند . مداراى مراكز علمى دنياى اسلام با حضور انديشمندان نژادها و ملتها و گرايشهاى گوناگون، متاثر از فرهنگ دينى بود كه با تكيه بر مشتركات اديان و مذاهب، سعى در كاهش عوامل تفرقه داشت . بيشتر دانشمندان علوم تجربى در دنياى اسلام در حوزههاى دينى تحصيل كرده بودند، بلكه مىتوان گفت: در سدههاى نخستين تفكيكى ميان محل تحصيل دانشآموختگان علوم تجربى و دينى نبود و بيشتر علماى علوم تجربى يا عالم دين بودند و يا با آن آشنايى داشتند . از نشانههاى تمدن و توسعه هر ملتى، كتاب و كتابت است . كتابخانههاى جهان اسلام مملو از كتابهايى بودند كه غرب در آن روز با آن قابل قياس نبود . چنانچه بخواهيم در اين باره سخن بگوييم، مثنوى هفتاد من كاغذ خواهد شد . نگاهى به كتابهايى كه درباره فرهنگ و تمدن اسلامى نوشته شدهاند، اين حقيقت را آشكار مىسازند . (28) دين و دانش مسلمانان
تاثير فرهنگ دينى در پيشرفتبرخى دانشها غير قابل انكار است . دانش «اخترشناسى» و نجوم از اين نمونه است . علم نجوم براى مسلمانان داراى مفهوم عميق مذهبى بود . به همين دليل وقتى چند روحانى از دو نفر منجم كه كتاب المجسطى مقابل آنها بود، سؤال كردند از كدام سرچشمه عطش فهم خود را سيراب مىكنيد، پاسخ دادند كه ما شرح قرآن مىخوانيم كه مىگويد: «افلا ينظرون الى الابل كيف خلقت و الى السماء كيف رفعت و الى الجبال كيف نصبت .» دين اسلام براى عبادات روزانه، خواهان مشاهدات دايمى تغييرات نجومى است و چون براى اداى نماز، اوقات خاصى تعيين گرديده، دانشمندانى همچون بيرونى، ابن يونس و ديگران را واداشت تا ابزارى براى تعيين اوقات نماز اختراع كنند . افزون بر نماز، شروع و پايان ماه رمضان و زمان طلوع و غروب خورشيد در آن، و همچنين لزوم مشاهده خورشيد و ماهگرفتگى براى اداى نماز آيات و مهمتر از همه تعيين جهت قبله، به پيشرفت اين علم در دنياى اسلام كمك نمودند . البته بايد توجه داشت كه مسلمانان موهومات مربوط به تنجيم (تاثير اوضاع كواكب در احوال مردم روى زمين از حيثسعد و نحس بودن) را رد كردند و بى اساس بودن آن را اعلام داشتند، اما آن دانش را باطل نساخته و رصد و زيج ايجاد كردند . (29) دانش «جغرافيا» نيز در پرتو فرهنگ اسلامى رشد چشمگيرى كرد . بسيارى از كتب «مسالك و ممالك» با محور قرار دادن مكه و مدينه، كه هر ساله ميزبان زائران بيتالله الحرام بودهاند، به نگارش درآمدند و در اين دانش پيشگام ديگر ملتها شدند . نقشه جهانى، كه ابو عبدالله ادريسى، مؤلف كتاب نزهة المشتاق فى اختراق الآفاق اختراع نمود، مدتها مرجع اروپاييان بود . (30) «شيمى» به عنوان يك علم، به طور قطع ابداع مسلمانان است . جابر بن حيان، شاگرد امام صادق عليه السلام، به نقل ابن خلكان اثرى در دو هزار صفحه تاليف كرد . گوستاولوبون به نقش ابتكارى مسلمانان در علم شيمى اشاره كرده، مىنويسد: «اين كه دركتب شيمى مىنويسند لاوازيه موجد اين علم مىباشد، بايد در نظر داشت كه هيچ علمى، اعم از كيميا يا غير آن دفعتا ايجاد نشده است . چنانكه لابراتوارهاى هزار سال پيش مسلمين و اكتشافات مهم آنها در اين علم نبود، هيچ وقت لاوازيه نمىتوانست قدمى به جلو بگذارد .» (31) ابن هيثم (354 - 430 ق) بزرگترين فيزيكدان اسلامى است كه در مغرب زمين به نام الهازن شهرت دارد . كتاب اساسى وى به نام علم المناظر، بهترين كتاب قرون وسطايى در نورشناسى است كه بر نوشتههاى نورشناختى راجر بيكن، تيلو و كپلر و نيز آثار مؤلفان اسلامى اثر گذاشت . ابن هيثم در تشريح و بيمارىهاى چشم تحقيقاتى كرده است . (32) ابتكارات مسلمانان همچون اختراع چاپ، قطبنما، كشف فرمول باروت، كشف گردش خون، صنعت كاغذسازى و دهها ابتكار ديگر نشانگر عشق آنان به آموختن علوم و فنون است . (33) در تاريخ دنياى اسلام، با نام دانشمندانى مانند ابن حيان (103 - 200ق)، كندى (185 - 260 ق)، حنين بن اسحاق (194 - 263 ق)، ثابتبن قره (211 - 288ق)، خوارزمى (م 249 ق)، محمد بن زكريا رازى (251 - 313 ق)، فارابى (258 - 339 ق)، مسعودى (م 345 ق)، ابن سينا (370 - 428 ق)، ابن هيثم (354 - 430 ق)، بيرونى (362 - 442 ق)، ابن رشد (520 - 595 ق)، نصيرالدين طوسى (597 - 672 ق) و دهها انديشمند ديگر برخورد مىكنيم كه از چهرههاى جهانى علوم اسلامى به شمار مىآيند و هر كدام در يك يا چند علم پيشگام بودهاند . آثار اينان در پيشرفت علوم در غرب بسيار تاثير گذار بوده و هنوز مورد استفاده آنان هستند . (34) اعتراف تاريخ تمدننويسان
تاريخ تمدننويسان غربى به نقش تمدن اسلامى در تمدن اروپايى تصريح كرده، پيشرفت غربىها را مديون فرهنگ والاتر مسلمانان دانستهاند . (35) آنان اين اعتقاد كه مسلمانان را فقط جذبكننده عناصر تمدنهاى ديگر مىداند، رد كرده و معتقدند: آنان به آنچه دريافت كردند، سهم بسيارى افزودند . به نوشته جرجى زيدان، علوم مزبور با تحقيقات جديد علماى اسلام رنگ تازه به خود گرفت و مطابق مقتضيات محيط و مناسب با تمدن اسلام پيشرفت كرد . (36) رنان هم با اشاره به اين كه برخى سهم خود مسلمانان را ناديده مىگيرند، مىنويسد: مسلمانان آنچه را به ارث بردند، ترجمه و تفسير كردند و تحليلهاى ارزشمندى به آن افزودند و مهمتر اينكه خود نيز تراويدند و مغزهاى اصيلى به بار آوردند . (37) برخى اروپا را مديون اسلام دانستهاند: زيرا صرف نظر از الغاى حكومت ملوك الطوايفى در اروپا و از ميان رفتن همه دستگاههاى استبدادى اشرافيت و تاسيس مجللترين بناهاى آزادى بر خرابههاى آن، باز اروپا بايد به خاطر داشته باشد كه به پيروان محمد صلى الله عليه و آله دين ديگرى دارد و آن عبارت است از اينكه همين مسلمانان بودند كه حلقه اتصال ادبيات قديم و جديد شدند و در طول مدت زيادى، كه اروپا در تاريكى فرو رفته بود، آنان تاليفات و تحقيقات عده زيادى از فلاسفه يونان را حفظ كرده، بسط و نشر مهمترين رشتههاى علوم طبيعى و رياضيات و طب و مانند آن را بر عهده داشتند و اين علوم به مقدار زيادى مديون زحمات آنهايند . (38) با تمام آنچه گفته شد، چگونه مىتوان نقش فرهنگ دينى اسلام را در پيشرفتهاى علمى ناديده گرفت، در حالى كه به قول زيگريد هونكه هنوز بسيارى از داروها و كالاهاى ضرورى، كه اروپاييان پيش روى دارند و هر روز مصرف مىكنند، نام عربى دارند و از كشورهاى اسلامى آمده و اختراع مسلمانان هستند و هر يك خاطره تمدن اسلامى را زنده مىكنند . (39) در پايان، بايد به دينستيزان مسلماننما گفت: حتى ولتر نامسلمان هم، كه شما او را الهامبخش خود مىدانيد، پس از آشنايى با اسلام، از توهينهاى خود به پيامبر صلى الله عليه و آله و دينش اظهار ندامت كرد و گفت: «دين محمد صلى الله عليه و آله دينى است معقول و جدى و پاك و دوستدار بشريت» و نيز گفت: «من در حق محمد صلى الله عليه و آله بدى كردم .» (40) اندكى انصاف براى قضاوت صحيح كافى است تا انسان در اثر تحولات زمانه، يك بام و دو هوا نگردد . 1 - مصطفى حسينى طباطبائى، دينستيزى نافرجام (در نقد تولدى ديگر)، تهران، روزنه، 1380، ص 9، به نقل از: شجاعالدين شفا، تولدى ديگر، ص 416 . آقاى شجاعالدين شفا با نگارش كتابى با عنوان «تولدى ديگر» ، به زعم خويش، براى نسل جديد ارمغان نوى عرضه كرده، غافل از آنكه اين شايعات و ترفندها ديگر رنگ باخته و نسل جديد مسلمان ما هويت اصيل دينى خود را بازيافته است . 2 - ديويد هيوم، تاريخ طبيعى دين، ترجمه حميد عنايت، تهران، خوارزمى، ص 11 . 3 - فخرالدين حجازى، نقش پيامبران در تمدن انسان، با مقدمه مهدى بازرگان، چ دوم، تهران: بعثت، بىتا، ص 58 . 4 - همان، ص بيست مقدمه . 5 - «قل هل يستوى الذين يعلمون و الذين لا يعلمون» (زمر: 9) 6 - جواد حديدى، اسلام از نظر ولتر، چ پنجم، تهران، مركز نشر دانشگاهى، 1374، ص 29 . 7 - محمدرضا حكيمى، دانش مسلمين، چ دهم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1379، ص 6 . 8 - محمد واعظزاده خراسانى، «تاثير قرآن در جنبش فكرى و نهضت علمى تمدن و تكامل بشر» ، مجموعه مقالات اولين كنفرانس بين المللى فرهنگ و تمدن اسلامى، تهران، مركز مطالعات و تحقيقات فرهنگى بينالمللى، 1373، ص 62 - 63 . 9 - محمدحسين طباطبائى، قرآن در اسلام، چدوم، قم، هجرت، 1369، ص 98 . 10 - محمدرضا حكيمى و ديگران، الحياة، قم، دفتر انتشارات اسلامى، 1360، ج 1، ص 34 - 35 . 11 - محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، بيروت، مؤسسة الوفاء، 1404 ق، ج 1، ص 202 . 12 - زيگريد هونكه، فرهنگ اسلام در اروپا، ترجمه مرتضى رهبانى، چ سوم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1370، ص 404 . 13 - همان، ص 371 . 14و15 - جان ديون پورت، عذر تقصير به پيشگاه محمد و قرآن، ترجمه سيد غلامرضا سعيدى، تهران، شركت نسبى حاج محمدحسين اقبال و شركاء، 1334، ص 125 - 126 . 16 - عبدالحسين زرينكوب، كارنامه اسلام، تهران، امير كبير، 1380، ص 22 . 17 - جان ديون پورت، پيشين، ص 116 . 18 - محمدرضا حكيمى، پيشين، ص 36 . 19 - مصطفى حسينى طباطبائى، پيشين، ص 22 . 20 - محمدرضا حكيمى و ديگران، پيشين، ج 1، ص 48 . 21 - محمدباقرمجلسى، پيشين، ج2، ص45 . 22 - محمدرضا حكيمى و ديگران، پيشين، ج 1، ص 34 - 35 . 23 - محمدبن سعد، الطبقات الكبرى، بيروت، دارالكتب العلمية، 1410 ق، ج 2، ص 16 . 24 - زيگريد هونكه، پيشين، ص 78 . 25 - امير على، روح اسلام، ترجمه ايرج رزاقى و محمد مهدى حيدر پور، مشهد، آستان قدس رضوى، 1366، ص 329 . 26 - عبدالرحيم غنيمه، تاريخ دانشگاههاى بزرگ اسلامى، ترجمه نورالله كسائى، تهران، يزدان، 1364، ص 8 . 27 - گوستاولوبون، تمدن اسلام و عرب، ترجمه محمدتقى فخر داعى گيلانى، چ چهارم، بىجا، بنگاه مطبوعاتى علىاكبر علمى، 1334، ص 557 . 28 - در اين زمينه، ر . ك: جرجى زيدان، تاريخ تمدن اسلام، ترجمه و نگارش على جواهر كلام، تهران، اميركبير، 1379، ص 630 - 640/گوستاولوبون، پيشين، ص 558 . 29 - زيگريد هونكه، پيشين، ص 157/كالين رنان، تاريخ علم كمبريج، ترجمه حسن افشار، تهران، نشر مركز، 1366، ص 296 - 297/جرجى زيدان، پيشين، ص 613 . 30 - محمدرضا حكيمى، پيشين، ص 156 . 31 - گوستاولوبون، پيشين، ص 612/امير على، پيشين، ص 345 . 32 - سيد حسين نصر، علم و تمدن در اسلام، ترجمه احمد آرام، تهران، شركتسهامىانتشاراتخوارزمى، 1359، ص45 . 33 - زيگريد هونكه، پيشين، ص 79 - 80 و ص 259 - 265/امير على، پيشين، ص 351/جرجى زيدان، پيشين، 604 - 606 . 34 - سيد حسين نصر، پيشين، ص 37 - 52 . 35 - هنرى لوكاس، تاريخ تمدن (از كهنترين روزگار تا سده ما)، ترجمه عبدالحسين آذرنگ، چ چهارم، تهران، سازمانانتشاراتكيهان، 1376، ج1، ص351 . 36 - جرجى زيدان، پيشين، ص 598 . 37 - كالين ا . رنان، پيشين، ص 284/هنرى لوكاس، پيشين، ص 368 . 38 - جان ديون پورت، پيشين، ص 124 . 39 - هونكه، پيشين، ص 44 - 45 . 40 - جواد حديدى، پيشين، ص 100و 127 .