قم در دو قرن نخست هجری نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قم در دو قرن نخست هجری - نسخه متنی

محمدرضا پاک

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

قم در دو قرن نخست هجرى

محمد رضا پاك (1)

شهر باستانى قم، كه احياى آن را بعد از آن كه به دست اسكندر ويران شد به قباد ساسانى نسبت مى‏دهند، به سال 23 قمرى، به دست اعراب فتح شد. با مهاجرت گسترده‏ى شيعيان به قم در پايان سده‏ى سوم اين شهر، به شهرى شيعى مذهب بدل شد و اين تحول مذهبى موجب شكوفايى آن شد. در مقاله‏ى حاضر ضمن اشاره‏اى گذرا به موقعيت جغرافيايى و جغرافياى تاريخى قم در عهد باستان و قرون اوليه‏ى هجرى، به چگونگى فتح اين شهر توسط اعراب مسلمان پرداخته شده و پيآمدهاى سياسى، مذهبى اجتماعى ناشى از استقرار قبايل عرب شيعى در اين شهر طى قرن‏هاى اول و دوم هجرى مورد بررسى قرار گرفته است.

واژه‏هاى كليدى: قم، اعراب، طالبيان، شيعه، قبايل اشعرى.

جغرافياى تاريخى قم

شهر مذهبى قم كه امروزه در 145 كيلومترى جنوب شهر تهران بر سر جاده‏ى تهران ـ اصفهان واقع است1 از نواحى قديمى ايالت ماد يا جبال بوده است. در دوره‏ى ساسانى، قم يكى از نواحى اصفهان بود. قباد (د:531م)، اصلاحات مذهبى و عمرانى زيادى در اين منطقه انجام داد2 كه باعث توسعه‏ى ارضى و فرهنگى و سياسى ناحيه‏ى قم شد. اين اصلاحات قم را به صورت يكى از بهترين و آبادترين مواضع در مملكت قباد درآورد3.

از جمله اقدامات قباد اصلاحاتى در ادغام آتشكده‏ها و كاستن تعداد آنها بود. او آتش آذرجشنسف را در قم حفظ كرد4. آتش آذرجشنسف، در آتشكده‏ى مزدجان تا اواخر قرن سوم قمرى هم‏چنان دوام آورد، تا اين كه به سال 282 قمرى برون / بيرون تركى اين آتشكده را ويران ساخت و آتش آن خاموش گرديد.5 تا نيمه‏ى اول قرن دوم قمرى هم‏چنان حدود 30 آتشكده در قم وجود داشت.6 تحقيقات جديد نيز مطالب فوق را تأييد مى‏كند. ماكسيم سيرو مى‏نويسد:

بنابر روايات، شهر قم را كه هميشه مركز مهم ارتباطات بوده، حلقه‏اى از آتشگاه‏ها در بر مى‏گرفته است. او به بقاياى چندين آتشكده در قم اشاره كرده است.7

سابقه‏ى دو آتش مهم دين زردشتى، آتش مهرين و آتش آذرجشنسف، در قم، حاكى از اهميت مذهبى و فرهنگى قم در دوره‏ى ساسانى است. قم اين موقعيت خود را تا پايان قرن اول قمرى تا حد زيادى حفظ كرد. هنوز يك قرن از اصلاحات مذهبى قباد در ايران، كه بخش مهمى از آن در قم انجام شد، نگذشته بود كه دين مبين اسلام ظهور كرد.

از ديگر اقدامات قباد، كارهاى عمرانى و توسعه‏ى ارضى قم بود. به نوشته‏ى حمزه اصفهانى (د: 360ق)8 اصفهان، استانى به نام رى داشت. قباد، استان ديگرى بر آن افزود و آن را استان «ايرانوثارث‏كواذ» ناميد؛ چون ناحيت قم در غايت خرابى بود و به دست قباد ساسانى آباد شد، «ويران آباد كرد قباد» نام گرفت.9 سرانجام استان ايرانوثارث‏كواذ دوره‏ى ساسانى، در اواخر قرن دوم قمرى، به صورت چند دهستان كوچك تابع شهر قديمى قم كه بسيارى از منابع اسلامى10 آن را به غلط شهرى اسلامى معرفى كرده‏اند، درآمد.

بناى اولين مساجد

بسيارى از اين آتشكده‏ها ويران گرديد و به جاى آن مسجد ساخته شد. در محل يكى از آنها در قم، مسجد عتيق ساخته شد.11 فقط آتشكده‏ى مزدجان، به دليل واقع شدن در منطقه‏ى كوهستانى و سكونت عده‏ى قابل توجهى از مجوس در مسير آن، تا اواخر قرن سوم قمرى دوام آورد.12نويسنده‏ى تاريخ قم درباره بناى اولين مسجد در قم مى‏گويد:

نخستين مسجد كه بدين ناحيت نهادند، مسجدى بود كه در قريه‏ى جمكران بنا شد. اعراب بنى اسد، در اطراف اين مسجد منزل گرفتند. سعيدبن جبير، صحابى معروف پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم نيز 6 ماه در جمكران نزد اين اعراب به سر برد.13

مسجد جامع جديد توسط ابوالصديم، در سال 196 قمرى بنا شد.14مسجد ديگرى به نام مسجد «سعدآبادى»، در بازار قم بوده است كه در آن نماز جمعه مى‏خوانده‏اند.15 محل اقامت و عبادت حضرت معصومه عليهاالسلام در قم نيز از آثار معروف بوده است. حسن بن محمد بن حسن قمى (د: 378ق) مى‏نويسد:

آثار محراب عبادت حضرت معصومه عليهاالسلام ، هنوز در قم باقى است16كه بعدها به «ستّيه» معروف شد.17

به نوشته‏ى يعقوبى (د: 278ق)، قم مجموعه‏اى از دو شهر بزرگ منيجان و شهر كوچك كميدان بوده است.18 همو شهر قم يا كُم دوره ساسانى را شهر قديمى منيجان دانسته است.19 حسن بن محمد بن حسن قمى (د: 378ق) نيز، با تصريح به اين مطلب، از منيجان به عنوان خود شهر قم ياد كرده است.20 به گفته‏ى يعقوبى، وجود هزار گذر و كوچه و ده‏ها ميدان و چندين پل در منيجان كه، در دوره‏ى اسلامى مركز شهر قم و محل سكونت بزرگان و اشراف عجم بوده، حاكى از عظمت شهر قم است؛ و همو، به يكى از دژهاى عجم در منيجان اشاره كرده است.21

اهميت جغرافيايى قم در ناحيه‏ى جبال

واقع شدن قم بر سر جاده‏ى خراسان، كه مسيرى تجارى و راه كاروان‏هاى حج بود، باعث رونق تجارت در قم بود. اصطخرى22 مى‏نويسد: از دروازه چينِ‏رى، به سوى قم مى‏روند. ابودلف23 در سفر خود به ماوراءالنهر، از اين راه، از قم به ساوه رفت. همسايگى قم با رى، كه همه‏ى راه‏هاى بزرگ بازرگانى دنيا به آن ختم مى‏شد، باعث رواج بازرگانى در قم بود.24

شهر قم در قلب كويرى وسيع، همواره بزرگ‏ترين نقش را در داير نگه داشتن خط مواصلاتى بين جنوب و شمال ايران به عهده داشته است. پرورش اسب‏هاى بريد در قم25 بدين منظور بوده است. يعقوبى مى‏نويسد:26 و راه‏ها به رى و اصفهان و كرج و همدان از قم جدا مى‏شود. دير گچين كه توسط انوشيروان در قم ساخته شده بود،27 نقش مهمى در حركت كاروان‏ها داشت. بدون وجود اين كاروان‏سرا عبور از بيابانِ بين قم و رى امكان‏پذير نبود.28

تمصير قم و مهاجرت اعراب

گزارش منابع عربى از روند تمصير [شهر شدن] قم، مقارن با كوچ مداوم دسته‏هاى عرب، حاكى است كه سرانجام اين امر منجر به غلبه‏ى عنصر عرب بر عجم و اسكان آنها در اين نقطه از ايران شد. اوج اين غلبه كه هم‏چنان با ورود عرب همراه بود، نقطه عطفى در ارتقاى شهر قم در سازمان سياسى و تقسيمات منطقه‏اى دستگاه خلافت عباسى به حساب مى‏آمد. اولين گروه‏هاى عرب، به فرماندهى ابوموسى اشعرى، در سال 23 قمرى، با جنگ و زور ناحيت قم را فتح كردند.29 اعراب بنى اسد نيز، از اولين دسته‏هاى عرب بودند كه در جمكران قم سكونت گزيدند.30 هجوم گسترده‏ى اعراب اشعرى به قم، همراه با اقداماتى بود كه آنها براى كسب سلطه‏ى كامل بر همه‏ى منابع مالى و اقتصادى بر مردم بومى قم انجام دادند؛ از جمله‏ى اين كارها قتل‏عام سران مجوس بود. با توجه به مطالب مزبور، مى‏توان ورود اعراب اشعرى در سال 85 قمرى به قم را فتح دوم اين شهر به حساب آورد.31 اعراب اشعرى در طى يك قرن ، اقدامات زيادى در جهت تحول قم از يك پادگانشهر عربى به صورت يك شهر عربى انجام دادند.

حمزة بن اليسع اشعرى، به سال 189 قمرى نظر موافق هارون، در مورد كوره قراردادن قم را به دست آورد.32 در حقيقت اعراب اشعرى، به عنوان اقطاع داران دولت عباسى در قم درآمدند. حمزة بن اليسع اشعرى، در قم منبر نهاد. پسر او يسع بن حمزه، با انجام اولين مساحىِ قم، استقلال جغرافيايى آن جا را محقق ساخت. در اين مساحى، همان مرزهاى استان ايرانوثارث كواذ دوره‏ى ساسانى ملحوظ گرديد و قم به بيش‏ترين حد توسعه‏ى ارضى خود رسيد. اين شهر، از نمونه‏هاى بارز توسعه‏ى شهرى در قرن سوم قمرى است. در اين قرن، قم به صورت يك شهر آباد و معتبر شيعى در آمد.

توسعه‏ى قم در روايات ائمه عليهم‏السلام

توسعه‏ى قم در روايات ائمه عليهم‏السلام به صورت پيش‏گويى آمده است. حسن بن محمد بن حسن قمى مى‏نويسد: در روايات شيعه آمده است كه قم در عمارت، كثرت مردم، قيمت زمين آن، به نوعى برسد كه آن مقدار كه اسبى را بر آن ببندند، به هزار درهم باشد. در اين روايات، تعابيرى چون «زهراء»، «كوفه كوچك»،33 «تكيه گاه قائم آل محمد عليهم‏السلام »،34 «محل انتظار كشيدن قائم آل محمد عليهم‏السلام »،35 «محل امنيت و راحت مؤمنان»،36 «معدن آل محمد عليهم‏السلام »؛37 «بحر»؛38 «قطعه‏اى از بيت المقدس»؛39 «آشيانه آل محمد عليهم‏السلام »،40 «مأواى فاطميين»41 به شهر قم اطلاق شده است. شاخص‏ترين آنها، نام «زهرا» است كه حضرت على عليه‏السلام در مورد قم پيش‏گويى كرد؛ و قم را شهرى كه محل خروج بهترين مردم از حيث نسب است، معرفى كردند.42 واقعيت سفر حضرت معصومه عليهاالسلام و مهاجرت‏هاى آل ابى طالب به قم، در آغاز قرن سوم قمرى، مفاد اين روايات را تأييد مى‏كند و آن را از انتقاداتى كه بر مجموع روايات مربوط به فضايل شهرها وارد شده است، مستثنى مى‏سازد و نيز مطالبى كه در منابع معتبر جغرافيايى در مورد آبادانى قم آمده است، به نوعى مفاد روايات مزبور را تأييد مى‏كند.

مقدسى (د: 375ق)، قم را يكى از زيباترين شهرهاى جبال دانسته است.43 كلام او گوياى روند موفق توسعه‏ى شهر قم است. گزارش‏هاى متناقضى در مورد تعداد رساتيق قم وجود دارد. اين اختلاف ، گوياى تجديد حيات و آبادانى در منطقه‏اى است كه در قرن اول و دوم قمرى، يك دوره ويرانى را تجربه كرده است.

پيدايش شهر جديد قم

شهر قم، چنان كه ذكر شد، از ديرباز موقعيت يك شهر بزرگ را در دوره‏ى ساسانى كسب كرده بود، اما با ويرانى‏هاى متعددى كه در اثر مهاجرت اعراب به وجود آمد، يك مركز تجمع جمعيتى با بافت «روستا ـ شهر»، در اين منطقه شكل گرفت.44 گزارش تاريخ قم،45 از تعداد قابل توجهى از آبادى‏ها در اين ناحيه، حاكى از اين مطلب است. مهاجرت اعراب و سپس دسته‏اى خاص از آنها، يعنى طالبيان، كه فرهنگ تشيع را با خود به همراه آوردند ، توسعه‏ى جديد شهر قم را با تحول بزرگ فرهنگى در اين منطقه از جبال، مقرون ساخت.شهر قم در شكل جديد خود، با همان عناصر مادى معمارى ايرانى و در چارچوب فرهنگ و هنر ايرانى شكل گرفت؛ مساجد متعددى ساخته شد و رعايت قبله در ساخت خانه‏ها و ساير اماكن و نام‏گذارى مراكز و معابر و ميادين شهر به نام‏هاى اسلامى، باعث شد كه شهر قم در نيمه‏ى اول قرن سوم قمرى ، چهره‏ى اسلامى به خود گرفت. تاريخ قم از 5 پل و 7 ميدان نام مى‏برد كه به نام بزرگان عرب اشعرى بود؛46 با وجود اين، آثار عجم در قم هم‏چنان چشم‏گير بود. به برخى از اين آثار اشاره مى‏كنيم: ساختمان «دير گچين» كه در اكثر منابع اسلامى از آن نام برده شده است،47 ايوان و درگاه بزرگى كه بزرگ‏ترين بناى عجم بعد از ايوان مدائن بوده است48 آثار «قلعه‏ى يزدان افشان»،49 «قلعه‏ى جمكران»،50 «دژ باذان» [صاحب يمن]،51 زندان‏ها،52 مساجد،53 محل دواوين و اماكن دولتى54 و محل استقرار واليان كه در سراهاى به جا مانده از بزرگان عجم برپا شده بود.55

از شهر قم همواره به عنوان شهر داراى برج و بارو و ديوار نام برده‏اند.56 ديوار قم به سال 210 قمرى به دست على‏بن هشام، فرستاده‏ى مأمون، خراب و با خاك يكسان گرديد.57 تاريخ قم از دروازه‏ها و راه‏هاى متعدد قم نام برده است؛ معروف‏ترين آنها راهى بود كه از دروازه‏ى خراسان به قم مى‏رسيد58و قم را در مسير جاده‏ى معروف خراسان قرار مى‏داد. خانه‏هاى آجرى قم، به ويژه سرداب‏هاى قم، داراى شهرت تاريخى است.59 و كاربرد تزيينات نقاشى و تزيينات زيباى آجرى در سراهاى آنها رايج است.60 طبقات اشراف آل سعد، سراهاى بسيار زيبايى احداث كرده بودند61 و پل‏هاى مستحكم62 با يازده طاق و برج و بارو و كوشك‏هاى استوار در قم بنا مى‏شد.63

بقاياى فرهنگ بومى در قم

چنان‏كه اشاره شد، قم از ديرباز در بين شهرهاى ايران موقعيت فرهنگى مهمى داشت. تاريخ قم در مورد اولين ملاقات عبدالله و احوص اشعرى، رؤساى اولين دسته‏ى اعراب اشعرى كه به قم آمدند، با مخسرهان، پسر يزدانفار، در اواخر قرن اول قمرى مى‏نويسد: مخسرهان، با گروهى از اهل كتاب و قلم به استقبال اين دو رفتند.64 اين مطلب نشان مى‏دهد كه طبقه‏اى از دبيران ساسانى و دهقانان عجم در قم به سر مى‏بردند. وجود ديوان آب و ديوان خراج و ثبت مسائل مربوط به آن، نياز به دبيرانى مجرب را ايجاب مى‏كرد و با وجود غلبه‏ى عرب، هنوز تا نيمه‏ى قرن چهارم، اصطلاحات بومى مربوط به ديوان خراج و ديوان آب به زبان فارسى و به گويش قمى، رايج بود.65تقويم يزدجردى66 در كنار تقويم قمرى در قم معمول بود و در همه‏ى امور ديوانى و حساب‏رسى و انواع معاملات به كار مى‏رفت. مردم قم بسيارى از آداب و رسوم ملى را حفظ كرده و زندگى خود را با اجراى برخى از اين مناسبت‏ها و اعمال و رسوم مى‏گذراندند.67 همه‏ى مشاغل و اصنافى كه لازمه‏ى بافت يك شهر است، در قم مشغول به كار بودند. اصطلاحات بومىِ بسيارى در اطراف اين مشاغل وجود داشت كه در كتاب تاريخ قم به آنها اشاره شده است. در فهرست تاريخ قم از منجمان،68 قومشان،69بنايان، گچكاران،70 مسّاحان،71 نقّاشان،72 كاروان‏دارى،73 اهل بازار،74 سازندگان كالاهاى مختلف،75 پرورش دهندگان اسب،76 نجاران،77 صنعتگران،78صرّافان،79 دبيران و كاتبان80ياد شده است. بهره بردارى از معادن گچ و آهك و توليد انبوه آجر نيز از جمله مشاغل رايج در قم بود.81

كشاورزى قم

دشت وسيع و حاصل‏خيز و آب كافى، قم را به صورت قطب محصولات كشاورزى در منطقه‏ى جبال در آورده بود؛ چنان‏كه اين دشت به «كبود دشت» معروف شده بود.82 يعقوبى مى‏نويسد: قم در مرغزارى وسيع به اندازه‏ى ده فرسخ است.83 بنا به گزارش برخى از منابع84 انبوهى از باغ‏ها و درختان ميوه و درخت پسته و فندق و زيتون و كشتزارهاى وسيع آبى،85 قم را به صورت شهرى خرم و سرسبز در آورده بود. كشاورزى قم داير و پر رونق بود. انواع سبزى و ميوه در آن جا توليد مى‏شد.86 گردو، پسته، فندق، بادام، زيتون87 و به ويژه زعفران، از اقلام مهم محصولات كشاورزى قم بوده است. ابن عبدربه (د: 328ق)،88 و صاحب كتاب حدود العالم89 صدور زعفران از قم را تأييد كرده‏اند. زعفران قمى در متون قديم پهلوى ذكر شده است90 و ثعالبى (د: 429ق) به آن اشاره دارد.91 ادريسى (د: 548ق) به كثرت محصول پسته و فندق قم و صدور آن به نقاط مختلف تصريح كرده است.92 حميرى مى‏نويسد: در اين نواحى، تنها در قم پسته و فندق وجود دارد.93

وضع اقتصادى و محصولات

حاصل گزارش‏هاى متعدد و متناقض در مورد معيشت مردم قم نشان مى‏دهد كه سطح زندگى مردم در شهرى كه زمانى آن را از شدت سرسبزى كبود دشت مى‏ناميدند،94 در اثر ستم اقوام مهاجم، به ويژه تجاوزات مستمر خلافت عباسى و ويرانى‏هاى ناشى از آن در طى سه قرن نخست قمرى، دچار نوسانات فاحش اقتصادى بوده است.95 دعبل در شعر خود از كرامت و عزّت مردم قم در عين فقر ياد كرده است.96 اصطخرى (د: 346ق) مى‏نويسد: مردم قم تنگ معيشت باشند.97 امّا مقدسى98 و ابن حوقل (د: 367ق)99 و حسن بن محمدبن حسن قمى،100به وسعت معيشت مردم قم اشاره دارند. قم در ميان سه قطب بزرگ صنعت سفال‏سازى، يعنى رى، كاشان و ساوه واقع شده بود و صنعت سفال‏سازى در آن رواج داشت101 تاريخ قم به وجود كارخانه‏هاى متعدد در قم اشاره دارد.102بافت انواعى از پارچه‏ى ديبا103 و كرباس104در قم رايج بود. بازار قم محل رفت و آمد مسافران بود. تاريخ قم از بعضى سراهاى اين بازار، از جمله سراى لگام‏سازان نام برده است.105در اين بازار نماز جمعه برگزار مى‏شده است.106

مقدسى (د: 375ق)،107 به صدور بَز،108 صندلى و لگام اسب و زعفران فراوان از قم اشاره دارد. محصولات كشاورزى از اقلام عمده‏ى صادرات قم بود كه به آن اشاره شد. نمك از جمله اقلام صادراتى قم بود كه از كوه ملاحه استخراج مى‏شد109 يعقوبى، به اين كوه اشاره دارد.110

نظام آبيارى و ديوان آب

اهميت ديوان آب قم به حدى است كه منابع، تنها به دو ديوان آب در شرق اسلام: قم و مرو111 اشاره دارند. رواج كشاورزى و مشاغل مربوط به آن باعث تشكيل ديوان آب مستقل و گسترده در قم شد.112

گزارش مفصل تاريخ قم از چندين كاريز و جوى و رود در قم نشان مى‏دهد كه به ميزان كافى آب براى كشاورزى و شرب در آن‏جا وجود داشته است.113 آسياب‏هاى آبى زيادى در قم وجود داشت كه برخى از آنها هم‏چنان تا نيمه‏ى دوم قرن چهارم قمرى داير بوده است.114 اصطخرى مى‏نويسد: آب رودخانه‏ى بزرگ قم، در بهار و تابستان جارى بوده است.115شبكه‏ى منظمى از كاريزها در قم جريان داشت.116 آب شرب مردم قم از طريق چشمه‏هايى كه در شبكه‏اى از كاريزها جارى بود، تأمين مى‏شد.117 از جمله منابع تأمين آب شرب مردم قم استفاده از بركه‏هايى بود كه آب باران را در آن ذخيره مى‏كردند118 و منبع مهم‏تر تأمين آب شرب مردم قم، مخازن مخصوصى بود كه در آن برف و يخ و آب باران و چشمه‏ها را ذخيره مى‏كردند.119تاريخ قم ، عمر مفيد كاريزها را تا پايان روزگار عجم دانسته است. دخالت اعراب در مسائل آب قم از عوامل مهم تخريب نظام آبيارى قم بود. تاريخ قم در مورد نزاع احوص اشعرى با دهقانان قم و نواحى آن به طور مبسوط سخن گفته است.120

اوضاع سياسى قم

هارون الرشيد، براى انجام اصلاحات و مقابله با شورش‏ها و توطئه‏هايى كه در ايران جريان داشت، به سال 189 قمرى عازم رى شد.121او در جمادى الاولاى آن سال در آن جا فرود آمد و به مدت چهار ماه در آن شهر توقف كرد. دولت عباسى از ارتباطات مستحكمى كه بين بزرگان قم و صادقين عليهماالسلام و امام كاظم عليه‏السلام برقرار شده بود، آگاهى داشت. از نيمه‏ى دوم قرن دوم قمرى ائمه عليهم‏السلام سازمانى از نمايندگان و وكلاى خود را در قم سامان دادند.

منابع از ارتباط مالى و فرهنگى مردم قم با ائمه عليهم‏السلام خبر داده‏اند و آنها را اولين كسانى معرفى كرده‏اند كه خمس و هداياى بسيارى براى ايشان فرستادند.122 از جمله افرادى كه مورد عنايت امام صادق عليه‏السلام بود عمران بن عبداللّه‏ قمى بود.123 منابع رجالى از تعداد زيادى از اصحاب و ياران امام رضا عليه‏السلام نام برده‏اند كه برخى از آنها به طور مستقيم مورد حمايت و توثيق امام عليه‏السلام قرار مى‏گرفتند. از شاخص‏ترين اين چهره‏ها از زكريا بن آدم124 و يونس بن عبدالرحمن125 به عنوان وكيل خاص امام رضا عليه‏السلام نام برده شده است؛ هم‏چنين از برخى از افراد نام برده‏اند كه امورى را در رابطه با امام عليه‏السلام (مانند امور مالى) انجام مى‏داده‏اند. كتاب اختصاص از درگيرى دو نفر به نام‏هاى ميمون بن يوسف النحاس و مسافر از وكلاى امام رضا عليه‏السلام در مسئله‏ى مالى ياد كرده كه اختلاف آنها را زكريا بن آدم، حل كرده است.126

تجمع طالبيان در قم و فعاليت‏هاى آنها در آن‏جا، دولت عباسى را به شدت نگران مى‏ساخت و آنها را مجبور مى‏نمود براى جلوگيرى از ادامه‏ى تحركات طالبيان در قم دست به اقداماتى بزنند. عنايت زياد رشيد به قم، با توجه به جايگاه ممتاز اين شهر در جغرافياى سياسى منطقه بود؛ قم در همسايگى رى [محمديه] قرار داشت و اين موقعيت مهم ايجاب مى‏كرد دولت عباسى سياست فعالى را درباره‏ى آن اتخاذ كند.

بحران خراج

از جمله اقدامات هارون براى اعمال منظم و عادى سلطه‏ى خود در قم، رسميت بخشيدن به ذراع رشيدى به جاى ذراع شابورى127 و جداكردن ديوان قم از اصفهان و الحاق آن به ديوان رى بود.128 بحران قم تابع بحران خراج و بحران قدرت در دستگاه خلافت عباسى بود. دستگاه خلافت، همواره از نيروى نظامى رى و اصفهان و ساوه براى سركوب مردم قم بهره مى‏گرفت. عبداللّه‏بن كوشيد، حاكم اصفهان، در كسب خراج قم با شكست مواجه شد و عزل گرديد؛129 لذا هارون يكى از خدمت‏گزاران دولت عباسى، به نام حمزة بن يسع اشعرى را در قم صاحب اختيار گردانيد130 وى به هارون قول داد، مردم قم را مطيع خليفه سازد. خلفاى عباسى از طريق اعراب اشعرى، مقاصد ادارى و مالى خود را در قم تحميل مى‏كردند.

به دليل درآمد سرشار قم، كه به همين سبب اعراب از آغاز ورود به قم آن را «ماه‏البصره» ناميدند،131 كارگزاران خلافت عباسى، سياست حجاج را در مورد گرفتن خراج از قم پيشه كردند. در طى قرن سوم با چندين لشكركشى به قم، هشت بار آن‏جا را مساحت كردند.132 اين اقدامات، اوضاع اقتصادى و اجتماعى قم را دچار آشوب و اضطراب دايمى نمود. نوسانات فاحشى كه در منحنى مبلغ خراج قم در قرن سوم وجود دارد، حاكى از اين مطلب است. با مرگ هارون (193ق)، بحران خراج به طور موقت فروكش كرد و تحت تأثير حوادث ناشى از جنگ امين و مأمون قرار گرفت.133

آثار جنگ امين و مأمون در ناحيه قم

چند لشكركشى و جنگ بزرگ در اطراف قم، اين منطقه را به صورت يك ناحيه‏ى بسته‏ى نظامى درآورده بود. در اين جنگ‏ها، مقدمه‏ى سپاه امين مدتى در ساوه مستقر شد134 و همه‏ى رفت و آمدها را تحت كنترل خود درآورد. حكومت مرو نيز، دستور حفاظت شديد از مرزهاى جبال را صادر كرد و هرگونه عبور و مرور را تنها با مجوز و همراه با تفتيش كامل و بازرسى مجاز شمرد.135

در روايتى از امام صادق عليه‏السلام ، تصويرى از آنچه در اين روزگار در اطراف قم در حال روى دادن بود، ارائه شده است. در اين روايت،136 سخن از مقابله‏ى شمشيرهاى خراسان با بغداد در نزديكى رى است. در طريق اين روايت، عبد الله بن سنان وجود دارد كه او اين روايت را از امام صادق عليه‏السلام نقل كرده است. همه‏ى منابع رجالى شيعه او را توثيق كرده و از اصحاب جليل‏القدر امام صادق عليه‏السلام شمرده‏اند.137 متن روايت نيز، مؤيد به شواهد متعدد تاريخى، يعنى وقوع حادثه‏ى جنگ بين امين و مأمون است كه در حقيقت رويارويى نيروهاى بغداد و خراسان بود. صرف نظر از متن و سند، اين حديث خود به نوعى، توصيف آن حادثه‏ى تاريخى است و تفسير و تعبير خاص شيعى از حادثه‏ى مزبور را مى‏رساند و نشان مى‏دهد كه شيعيان منتظر وقوع چنين حادثه‏اى براى بهره‏بردارى مناسب از آن بوده‏اند.

سپاه خراسان در حدود رى، در دِه «كاواص»، در 5 فرسخى آن‏جا، مستقر شده بود.138 مأمون به سال 203 قمرى، در اجراى سياست جديد خود، طوس را ترك كرد و در ذى‏الحجه 204 قمرى وارد رى شد.139 او چند روز در رى به سر برد. مردم رى سپاه او را در جنگ با امين حمايت كرده بودند و او دو ميليون درهم از خراج آنها كاسته بود.140 در اين سفر او با شورش و بى‏توجهى مردم قم روبه رو شد و درخواست مردم قم، مبنى بر كاستن مقدار خراج آن شهر را رد كرد؛ لذا او طاهر را در سركوب شورش‏ها، صاحب اختيار كرد كه از جمله مأموريت‏هاى طاهر، تعقيب طالبيان بود؛ سياستى كه فرزندان او نيز آن را ادامه دادند.141 او مناطق جبال، فارس، اهواز، بصره، كوفه ويمن را با جنگ مطيع مأمون ساخت.142 مأمون سرانجام سپاه بزرگى را به فرماندهى على بن هشام ، براى سركوب مردم به قم فرستاد و عجيف بن‏عنبسه را براى پشتيبانى او اعزام كرد.

قيام مردم قم و خلع مأمون

اعزام سه لشكر بزرگ، به علت وقوع قيامى بزرگ در قم بر ضد خلافت عباسى بود. قتل امام رضا عليه‏السلام ، و قتل‏عام كاروان حضرت معصومه عليهاالسلام به دست نيروهاى مأمون در حد فاصل قم و ساوه و بى‏اعتنايى مأمون به درخواست‏هاى مردم قم در مسأله‏ى خراج، از انگيزه‏هاى اين قيام بود و باعث شد مردم قم مأمون را از خلافت خلع كنند. يحيى بن عمران ، رياست قم را به طور خودسر به دست گرفت و عليه دولت عباسى شوريد. اين قيام، با لشكركشى بزرگ مأمون، به شدت سركوب شد. يحيى بن عمران با خيانت برادران عرب خود مواجه شد و نيروهاى مخالف دولت عباسى، اطراف او را خالى كردند و در اثر تبليغات مسموم موالى بنى عباس در قم، مردم از حضور در كنار او منصرف شدند.143 او در برابر سپاه بزرگ عباسى تنها ماند و هيچ كس با او همراهى نكرد. يحيى و على بن خزرج و گروهى كه در انتقال حضرت معصومه عليهاالسلام به قم دخالت داشتند، به دست على بن هشام كشته شدند.

بين شعر دعبل در هجو مردم قم، و كلام زكريا بن آدم در مورد اطرافيان خود در قم،144رابطه‏اى مى‏توان ديد. زكريا بن آدم به امام رضا عليه‏السلام نوشت : نادانان در اطراف من زياد شده‏اند.

آثار مخرب بحران خراج و بحران قدرت، و فساد ناشى از تنش‏هاى آن، وضع فلاكت بارى را در اين منطقه به وجود آورد و زندگى عادى مردم مختل شد. مسعودى به شيوعِ وبا و قحطى در سال 204 قمرى در شهرهاى مشرق و خراسان و جاهاى ديگر اشاره دارد.145 ابن جوزى مى‏نويسد: مردم اصفهان و خراسان و رى دچار قحطى شدند و مرگ همه جا را فرا گرفت.146

دولت عباسى سياست قدرتمندانه‏اى را براى مهار قم اتخاذ كرد. با وجود اين، مقاومت قم در برابر خلافت عباسى هم‏چنان ادامه داشت. شهادت امام رضا عليه‏السلام توسط مأمون، خشم مردم قم را برانگيخت. دعبل، در ميان دوست‏داران اهل بيت در قم قصيده‏اى در رثاى امام رضا عليه‏السلام سرود.147 دعبل، در حدود سال 220 قمرى نيز از قم ابياتى را براى هشتمين خليفه‏ى عباسى، معتصم، جانشين مأمون، فرستاد و او را هجو كرد و سگ ناميد.148

متوكل (د: 247ق)، امام على بن محمد عليهماالسلام را، به دليل اموالى كه براى او از قم مى‏رسيد، از مدينه به سامرا فراخواند.149 تا زمان مكتفى (د: 295ق)، مردم قم از پذيرش قضات خوددارى مى‏كردند150 و قضا در قم به تراضى مردم بود. ولات و قضات بيگانه پيوسته در برخورد و تصادم با مردم قم بودند. قاضى اصطخرى (د: 318ق)، به دليل قضاوت مخالف با رأى مردم قم، شبانه از آنجا فرار كرد.151 شكايت دايم مردم قم از ستم واليان، تأثيرى جز تعويض آنها نداشت. با وجود همه‏ى اقدامات نظامى و سياسى دولت بغداد، هيچ گاه قدرت سياسى در قم، به نفع دولت عباسى، در يك جا متمركز نشد؛ بلكه اين قدرت بين والى و عامل خراج و اعراب استقلال‏طلب و بزرگان مجوس و بزرگان علوى و نقيب طالبيان تقسيم مى‏شد. تاريخ قم از ملاقات رؤساى قم با والى قم ياد كرده كه نشان مى‏دهد تا پايان قرن سوم قمرى قدرت سياسى در قم فاقد تمركز و متشنج بوده است.152

اوضاع اجتماعى قم

قم را همواره شهرى پرجمعيت دانسته‏اند. چنان‏كه اشاره شد، قم شهرى در حال تبديل از بافت «روستا ـ شهر» به يك شهر بزرگ بود؛ لذا تخمين آمار ساكنان قصبه قم و رساتيق اطراف آن، دشوار است. مردمى از عرب و عجم در آن جا زندگى مى‏كردند، غلبه‏ى جمعيتى با عرب بود و امور شهر به دست آنها اداره مى‏شد.153 ابن نديم ، در معرفى كتاب طبقات ابن سعد مى‏نويسد: ابن سعد از طبقات مردم قم ياد كرده است154كه گفته‏ى او حكايت از وجود دسته‏جات مختلفى از مردم و بافت ناهمگون اين شهر در آغاز قرن دارد. دعبل در شعر خود تركيب جمعيتى قم را به نسبت مساوى از عرب و عجم دانسته است.




  • مابَينَ عِلجٍ قد تَعَّرَب فانتمى
    بين كافرى كه نسب عربى پيدا كرده است
    و عربى كه شيوه‏ى كافر پيشه كرده است155



  • او بينَ آخرَ مُعرِبٍ مُسْتَعلجِ
    و عربى كه شيوه‏ى كافر پيشه كرده است155
    و عربى كه شيوه‏ى كافر پيشه كرده است155



دعبل از گرفتارى خود بين كافر، يعنى مجوسى كه نسب عربى پيدا كرده است، و بين عربى كه نسب مجوسى پيدا كرده، سخن گفته است. از مفهوم شعر او چنين استنباط مى‏شود كه نسل جديدى از آميزش عرب و عجم وجود داشته است. جاحظ نيز از اين نسل جديد با عنوان «بنوى»156 ياد كرده است. برخى از اسامى مردم قم مى‏تواند گواهى بر اين اختلاط نژادى باشد. نجاشى از حسن بن خُرَّزاد قمى ، صاحب كتابى در فقه است.157 جاحظ به تركيب جمعيت ناحيه‏ى خراسان و ناحيه‏ى جبال اشاره نموده است.158 او تحت عنوان افراد جندالخلافة از خراسانى، تركى، عربى، مولى و «بنوى» نام برده است. لسان العرب در مورد مفهوم واژه‏ى بنوى مى‏نويسد: اين لغت به صورت، ابناوى و بنوى و در دو معنا به كار رفته است: به طور عام، ابناء فارس، گروهى از فرزندان فارس بودند كه از آميزش با عرب به وجود آمده بودند و به طور خاص ، فرزندان ايرانيانى بودند كه، در يمن، با عرب آميزش نموده بودند.159در فهرست تاريخ قم به وجود افرادى از يهود و ترسايان اشاره شده است160 اين افراد همراه با مجوس در فهرست اهل ذمه‏ى قم بوده‏اند.161

با توجه به مطالب مذكور، اعراب عمده‏ترين طبقات مردم قم بودند. گروه كثيرى از مجوس و اقشار عمده‏اى از موالى و وابستگان عرب و موالى و وابستگان ائمه‏ى شيعه عليهم‏السلام و نسل جديدى كه پدر يا مادر آنها ايرانى بودند نيز در كنار آنها زندگى مى‏كردند.معرفى مختصر اين اقشار به قرار زير است:

1. مجوس

مجوس مردم بومى قم بودند كه گروهى از آنها اسلام آوردند و گروهى به دين سابق خود باقى ماندند و به حاكم قم جزيه پرداخت مى‏كردند. يعقوبى مى‏نويسد: گروهى از عجم‏هاى كهن در قم زندگى مى‏كنند.162 گروهى از مردم بومى در دواوين بزرگى كه در قم داير بود، مشغول به كار بودند. منابع متعدد از «قرية المجوس» نام برده‏اند. اصطخرى از آن با نام «ديه‏گبران» ياد كرده است.163 ادريسى، مى‏نويسد: در اين قريه قومى از مجوس زندگى مى‏كنند. اين قريه به فاصله يك مرحله از قم قرار داشت.164

2. موالى

موالى بنى عباس در نقاط مختلف منطقه‏ى جبال سكونت داشتند. يعقوبى مى‏نويسد: در قم گروهى از موالى به سر مى‏برند كه خود را موالى عبدالله بن عباس مى‏دانند.165 وجود سياه‏جامگان و موالى بنى‏عباس در قم مانعى در برابر شيوع انديشه‏ى محمره بود. ريّان بن شبيب، دايى معتصم ، در قم سكونت داشت. او با مردم قم مراوده داشت166 گروه‏هاى ديگرى از موالى نيز در قم زندگى مى‏كردند.

3. اعراب

عرب بنى اسد، آل عبدالعزيزبن‏دلف، آل عجل و اعراب اشعرى، مهم‏ترين دسته‏جات عرب ساكن قم بودند. يعقوبى مى‏نويسد: عرب آل مَذْحج و اشعرى در قم سكونت دارند.167 اصطخرى ساكنان شهر قم را عرب اشعرى مى‏داند.168 بزرگ‏ترين دسته‏ى عرب، يعنى عرب اشعرى، نقش مهمى در اداره‏ى امور قم به عهده داشتند و مدت طولانى، مسئوليت‏هاى مهمى چون رياست قم و وظيفه‏ى جهبذ [واسطه در امر خراج] را در اختيار گرفتند. گروهى از آنها به عنوان علما و فقهاى بزرگ ، وكلاى بين مردم قم و ائمه عليهم‏السلام بودند. نجاشى از احمد بن اسحاق بن عبدالله (ابوعلى قمى)، به عنوان وافدالقميين نام مى‏برد.169 12نفر از اولاد سعد بن عبدالله بن مالك بن عامر اشعرى، از راويان احاديث امام جعفر صادق عليه‏السلام بودند.170 گروهى از آنها در رواج تشيع در قم نقش اساسى داشتند. برخى از آنها نقش واسطه‏ى بين خلافت عباسى و مردم قم را داشتند و زمينه‏ى استقرار نهايى عرب در قم را فراهم ساختند و براى مطيع ساختن مردم قم در برابر خلافت عباسى و تأمين اهداف اين دولت تلاش مى‏كردند. مؤلف تاريخ قم مى‏نويسد: آنها بيش از 280 سال در قم نپاييدند.171 تعدادى از فرزندان ائمه عليهم‏السلام نيز كه به قم مهاجرت كردند، از چهره‏هاى شاخص اعراب در قم بودند.

گزارش تاريخ قم نشان مى‏دهد كه طبقه‏اى از اشراف عرب در قم به وجود آمد كه جايگزين طبقه‏ى اشراف عجم شد؛172از جمله افراد اين طبقه، على بن عيسى اشعرى است كه دعبل ، در سفر خود به قم، او را هجو كرد و ولايت او را خالص ندانست.173 تجمع و استقرار اعراب مهاجر در قم، زمينه‏ى ايجاد بحران بزرگى عليه خلافت عباسى شد.

بحران ناشى از خروج طالبيان و مهاجرت آنها به قم

يك دهه بعد از اقدامات شكست‏خورده‏ى دولت عباسى در قم، موج جديدى از مهاجرت طالبيان به قم آغاز شد. طالبيان در پى شكست قيام‏هاى متعدد علويان در كوفه، مدينه و مكه (قيام ابوالسرايا، ابن طباطبا، زيدالنار، ابراهيم‏بن‏موسى‏بن‏جعفر، سليمان‏بن‏داوود در 199 قمرى و قيام ديباج، ابن‏الافطس، محمدبن‏جعفر در 200ق و...)، از اين بلاد طرد شدند.174 ابن‏مسكويه، سال 200 قمرى را سال طرد علويان از عراق دانسته است.175 منابع متعددى بر دسيسه‏ى كارگزاران ايرانى در چالش‏هاى آغاز قرن سوم و نقل و انتقالات طالبيان اشاره دارند.176

هجوم گروه‏هاى جديدى از علويان به قم، كه همزمان با سفر حضرت معصومه عليهاالسلام به قم صورت گرفت،177 ميزان مقاومت و مخالفت مردم قم با دولت عباسى را تشديد نمود و در مدت كوتاهى قم دژ امن همه‏ى مخالفان دولت عباسى شد. گويا دسته‏هايى از مردم قم در قيام‏هاى علويان شركت مى‏كرده‏اند؛ چنان‏كه سپاهى از قم در قيام ابوالسرايا، در 199 قمرى، شركت نمود.178

ورود فرزندان ائمه عليهم‏السلام به قم

در آغاز قرن سوم قمرى، جمع بزرگى از فرزندان ائمه عليهم‏السلام از شهرهاى بغداد، مدينه، مكه، كوفه، نصيبين، همدان، اصفهان و...طبق توصيه‏هاى ائمه عليهم‏السلام به قم مهاجرت كردند. كتب انساب و بعضى از تواريخ، گزارش‏هاى مبسوطى از ورود طالبيان به قم دارند و گروه‏هاى مختلف سادات، مانند سادات موسوى،179 سادات حمزه‏اى،180 سادات حسينى،181 سادات عمرى،182 سادات شجرى183 و... را ذكر كرده‏اند.184فهرست نام برخى از ايشان را كه تا قبل از سفر حضرت معصومه عليهاالسلام ، در قم سكنى گزيده بودند، به طور نمونه، ذكر مى‏كنيم: فرزندان محمد بن حنفيه،185 فرزندان عمربن‏الافطس،186 فرزندان عمر بن على بن ابى طالب،187 اعقاب فاطوسه،188 اولاد على العريضى بن صادق، عموى امام رضا عليه‏السلام 189اولاد عبدالله بن باهر بن على بن حسين عليه‏السلام ،190 فرزندان حسين اصغر191فرزند امام سجاد عليه‏السلام ،اولاد قاسم بن على بن عمر بن على بن الحسين بن على بن ابى طالب كه هارون او را از حجاز فراخواند و به حبس افكند.192

سفر حضرت معصومه عليهاالسلام

حسن بن محمد بن حسن قمى مى‏نويسد: فاطمه‏ى معصومه عليهاالسلام ، به سال 201 قمرى از مدينه بيرون آمد و مسير كاروان در ساوه به علت بيمارى حضرت معصومه عليهاالسلام به طرف قم تغيير كرد و تنها با استقبال موسى بن خزرج، وارد قم شد.193 هفده روز بعد حضرت معصومه عليهاالسلام ، در قم وفات كرد؛ گويا آگاهى از تغيير سياست دولت عباسى مانع از حضور ساير اعراب اشعرى در استقبال از حضرت معصومه عليهاالسلام شد.

در بررسى گزارش‏هاى متفاوتى كه در مورد سرنوشت كاروان حضرت معصومه عليهاالسلام ذكر شده است، بايد گفت: ورود حضرت معصومه عليهاالسلام به ناحيت قم، با تغيير سياست مأمون نسبت به طالبيان همراه شد. مأمون بعد از شهادت امام رضا عليه‏السلام ، به سال 202 قمرى194 طى نامه‏اى به بنى‏عباس و موالى آنها در بغداد، از آنها استمالت نمود و پايان سياستِ گرايش به علويان را اعلام كرد. و سياست سابق دولت عباسى در قتل عام شيعيان و سركوب طالبيان را رويه‏ى ثابت خود قرار داد.195برخورد نظامى با كاروان حضرت معصومه عليهاالسلام ، در اين شرايط امرى طبيعى بود؛ چون كارگزاران دولت عباسى در منطقه‏ى جبال مأموريت داشتند هرگونه حركت علويان را كنترل كنند. با توجه به مطالب مذكور ، با تكيه بر قراين مسلم خارجى مى‏توان دريافت كه نظر منابعى كه به نحوى شهادت حضرت معصومه عليهاالسلام را گزارش كرده‏اند، اين است كه به هر صورت، اين هجرت شكل طبيعى نداشته است؛ زيرا كاروان حضرت معصومه عليهاالسلام مسيرى را انتخاب كرد كه حركت امام رضا عليه‏السلام از آن مسير ممنوع شده بود. حركت كاروان حضرت معصومه عليهاالسلام از اين مسير و ورود آن حضرت به قم، كه مركز تجمع مخالفان دولت عباسى بود، به منزله‏ى فرار اين كاروان از مدينه به قم بوده است. با اين وصف، مى‏توان گزارش كتاب تاريخ قم، مبنى بر وفات حضرت معصومه عليهاالسلام در اثر بيمارى را، حمل بر موضع محافظه‏كارانه‏ى غالب اشعريان نمود كه سعى در حفظ رابطه با دولت عباسى داشتند؛ و نويسنده‏ى كتاب تاريخ قم، خود يكى از اشعريان بوده است.

1. سازمان جغرافيايى وزارت دفاع و پشتيبانى نيروهاى مسلح، فرهنگ جغرافيايى قم و اراك، ص161.

2. ابن الفقيه، مختصر البلدان، ص 265.

3. حسن بن محمد بن حسن قمى، تاريخ قم، ص 91.

4. فره‏وشى، ايرانويچ، ص 161 ؛ تاريخ قم، ص 89.

5. مختصرالبلدان، ص247؛ تاريخ قم، ص 89.

6. ر.ك: گدار، آثار ايران، ج 1، ص 19؛ ر.ك: تاريخ قم، ص 61،62،71، و 89.

7. ر.ك: آثار ايران، ج1، 19، 44 و 116.

8. حمزة بن حسن اصفهانى، سنى ملوك الارض، ص 35.

9. ر.ك: تاريخ قم ، ص 24.

10. ياقوت، معجم البلدان، ج 4، ص 379؛ ابوالفداء، تقويم البلدان، ص 409 و 420.

11. تاريخ قم ، ص 37.

12. همان ، ص 89.

13. همان، ص 38.

14. همان، ص 37.

15. همان، ص 38.

16. همان، ص214.

17. مدرسى، تربت پاكان، جلد 2، ص 20.

18. يعقوبى البلدان، ص49؛ نيز نك: تاريخ قم، ص 280.

19. سرورى، مجمع الفرس، ج 3، ص 1100.

20. تاريخ قم ، ص 60 و 42.

21. البلدان، ص 49.

22. اصطخرى، ممالك و مسالك، ص 217.

23. ابودلف، سفرنامه ابودلف، ص 31.

24. مختصر البلدان، ص 270.

25. تاريخ قم ، ص 30.

26. البلدان، ص 49.

27. اصطخرى، مسالك و ممالك، ص 186؛ تاريخ قم ، ص 26.

28. ابودلف، سفرنامه ابودلف، ص 71.

29. تاريخ قم ، ص 25؛ بلاذرى، فتوح البلدان، ص 310.

30. تاريخ قم،ص 38.

31. همان، ص 242، 253، 254، 256، 257 و 258؛معجم البلدان، ج 4، ص 397.

32. تاريخ قم ، ص 26 و 28.

33. مجلسى، بحارالانوار، ج 60، ص 211،

34. همان، ص 216.

35. همان، ص216.

36. همان، ص 214.

37.همان، ص 212.

38.همان، ص214.

39.همان، ص213.

40.همان، ص214.

41. همان، ص214.

42. ابن الفقيه، البلدان، ص 531؛ بحارالانوار، ج60، ص 217.

43. مقدسى، احسن التقاسيم، ص 210.

44. تاريخ سنى ملوك الارض، ص 35.

45. تاريخ قم، ص 53.

46. همان، ص 27.

47. سفرنامه ابودلف، ص 71؛ تاريخ قم ، ص 26.

48. تاريخ قم، ص 81.

49. همان، ص 73.

50. همان، ص 60.

51. همان، ص 85.

52. همان، ص 40.

53. همان، ص 250.

54. همان، ص 38؛ دارالضرب در يكى از حجره‏هاى سراى «يزد بن نار» قرار داشت.

55. همان، ص 40.

56. ابوالفداء، تقويم البلدان، ص 420؛ اصطخرى، مسالك و ممالك، ص 166؛ تاريخ قم ، ص 33 و 35.

57. تاريخ طبرى، ج 5، ص 174.

58. تاريخ قم، ص 26.

59. معجم‏البلدان، ج 4، ص 397.

60. تاريخ قم ، ص 27، 74، 80 و 163.

61. همان، ص 34.

62. همان، ص 27.

63. همان، ص36.

64. تاريخ قم، ص 243.

65. همان، ص 43، 51 و 107.

66. همان، ص 29.

67. بيرونى، آثار الباقيه، ص299؛ تاريخ قم ، ص 161 و 43.

68. تاريخ قم،ص 19.

69. همان، ص 80 و 42، قومش به سازنده‏ى كاريز مى‏گفتند.

70. همان،ص80.

71.مساحى را به زبان فارسى به گويش قمى مرز مى‏گفتند ر.ك : تاريخ قم ، ص 108.

72.همان،ص 75.

73. همان،ص 165 و 186.

74.همان، ص 165.

75.احسن التقاسيم، ص 396 و 303.

76. همان، ص 30.

77. زكى، تاريخ صنايع ايران بعد از اسلام، ص 277.

78. ابن نديم، الفهرست، ص 335.

79. تاريخ قم ، ص 39.

80. همان، ص 39،40،150 و 161.

81. همان، ص 67 و 71.

82. همان، ص21.

83. البلدان، ص 49.

84. ر.ك: اصطخرى، ممالك و مسالك، ترجمه تسترى، ص 208.

85. حدودالعالم، ص392.

86. تاريخ قم، ص 108،112 و 119.

87. همان، ص 120.

88. ابن عبدربه، عقد الفريد، ج 7، ص 245.

89. مؤلف ناشناخته، حدود العالم، ص 392.

90. دايره‏ى جغرافيايى ارتش، فرهنگ جغرافيايى ايران استان مركزى، ص 168.

91. ثعالبى، تاريخ ثعالبى، ص 451.

92. ادريسى، نزهة المشتاق، ج 2، ص 684.

93. حميرى، روض المعطار، ص 472.

94. تاريخ قم، ص 21 .

95. حدود العالم، ص 392.

96. ديوان دعبل، ص 257؛ معجم البلدان، ج 5، ص 398؛ ابن عساكر، تاريخ دمشق، جزء 8، ص 186.

97. مسالك و ممالك، ص 166.

98. احسن التقاسيم، ص 295.

99. ابن حوقل، صورة الارض، ص 361.

100. تاريخ قم ، ص40 و 196.

101.پوپ، شاهكارهاى هنر ايران، ص 81.

102. تاريخ قم ، ص 42.

103. ابن نديم،الفهرست، ص 335.

104.مفيد ، اختصاص، ص 68.

105. تاريخ قم، ص 43 و 165.

106. همان، ص43.

107.احسن التقاسيم، ص 396 و 303.

108. بز (كالاى خانه، اسلحه و...)؛دهخدا، لغتنامه، ج 3، ص4694.

109. تاريخ قم ، ص 75 و 88.

110.البلدان، ص 49.

111. محمدى، تاريخ فرهنگ ايران، ج2، ص118.

112. تاريخ قم ،ص 53.

113. همان، ص 43 و 44.

114. همان، ص 52 و 56 .

115. اصطخرى، مسالك و ممالك، ص 166.

116. همان، ص 42.

117. يعقوبى ، البلدان، ص 49.

118. مسالك و ممالك ، ص 186.

119. ممالك و مسالك، ترجمه تسترى، ص 207؛ معجم‏البلدان، ج 4، ص 397.

120.تاريخ قم ، ص 48، ص 245.

121. ابن اثير، الكامل فى التاريخ، ج 4، ص 76 .

122. قمى، الكنى و الالقاب،ج 3،ص 88.

123. مفيد، اختصاص، ص 68 و 69.

124. مازندرانى، منتهى المقال، جزء3، ص260؛ نجاشى، رجال نجاشى، ص 174؛اختصاص، ص 87.

125. منتهى المقال، جزء 7، ص 91.

126. اختصاص، ص 87.

127. تاريخ قم ، ص 29.

128. احسن التقاسيم، ص 299.

129. ابن رسته، الاعلاق النفيسه، ص 152.

130. تاريخ قم ، ص 31 و 185.

131. معجم البلدان، ج 5، ص 48.

132. تاريخ قم ، ص 31.

133. طبرى، تاريخ طبرى ج 5، ص 14.

134. كوفى، الفتوح، ج 8، ص 297.

135. الفتوح، ج 8، ص 296.

136. تاريخ قم، ص 94؛ بحارالانوار، ج 60، ص212.

137. منتهى المقال، جزء 4، ص190.

138. الكامل فى التاريخ ، ج 5، ص 373.

139. تاريخ طبرى، ج 5، ص 146 و 150.

140. همان، ج 5، ص 147.

141. تجارب الامم، ج 4، ص 330؛ابى الفرج، مقاتل الطالبيين، ج 2، ص 522

142. همان، ج 4، ص 113؛ همان، ج 4، ص 145.

143. تاريخ قم، ص 164؛ ابن خلدون، تاريخ ابن خلدون، ج 3، ص 319.

144. مفيد، اختصاص، ص 87.

145. مروج الذهب، ج 2، ص 442.

146. ابن جوزى، المنتظم، ج 10، ص 100.

147. ديوان دعبل، ص 149.

148. ابن عساكر، تاريخ دمشق، ج 8، ص 184؛ ديوان دعبل، ص 78.

149. ابن شهر آشوب، مناقب، ج 4، ص 444.

150. تاريخ قم، ص 14.

151. سبكى، طبقات الشافعيه الكبرى، ج 1، ص 325.

152. تاريخ قم ، ص 217.

153. مسالك و ممالك ، ص 166.

154. الفهرست، ص 166.

155. ديوان دعبل، ص 56؛ ابن عساكر، تهذيب تاريخ ، ج 5، ص 237.

156. نك:سطور بعد.

157. رجال نجاشى، ص 44.

158. جاحظ، رسائل جاحظ، جزء 3، ص 167.

159. ر.ك: ابن منظور ،لسان‏العرب، ج 14، ص 91.

160. تاريخ قم ، ص 18.

161. همان، ص 108.

162. يعقوبى، البلدان، ص 49.

163. مسالك و ممالك ، ص 242

164. نزهة المشتاق، ج 2،ص 684.

165. يعقوبى، البلدان، ص 49.

166. اردبيلى، جامع الرواة، ج 1، ص 323؛ رجال نجاشى، ص 165.

167. يعقوبى، البلدان، ص 49.

168. اصطخرى، مسالك و ممالك ، ص 209.

169. نجاشى، ص 91 .

170. امين، دائرة المعارف التشيع، ج 3، ص 82 .

171. تاريخ قم ، ص 24 و 253.

172. همان، ص 35.

173. دعبل، ديوان دعبل، ص 117؛ تهذيب تاريخ ابن عساكر، ج 5، ص 238.

174. ر.ك: مسعودى، مروج الذهب، ج 2، ص 439 و 440.

175. ابن مسكويه، تجارب الامم، ج 4، ص 120.

176. الكامل فى التاريخ ، ج 5، ص 370؛جهشيارى، الوزراء والكتاب، ص353؛ مؤلف مجهول، العيون و الحدايق و الاخبار، ص 351 ؛ بحرانى، موسوعة الامام موسى‏بن‏جعفر (عوالم)، ص 438، طوسى، غيبت طوسى، ص 34؛ صدوق، عيون‏الاخبارالرضا، ج 2، ص 245؛ الامين و المأمون، صفحات متعدد.

177. تاريخ قم ، ص 205، 206، 207 و 208 و ...

178. بلاذرى ،انساب و الاشراف، جزء ثالث، ص 267.

179. همان، ص 221.

180. همان، ص 226.

181. همان، ص 211.

182. همان، ص 238.

183. همان، ص 232.

184. ر.ك: تاريخ قم ، ص 224، 229 و 232.

185. العمرى، المجدى، ص 249.

186. همان، ص 249 .

187. العبيدلى، تهذيب الانساب، ص 435.

188. همان، ص 435.

189. همان، ص 75.

190. همان، ص 184.

191. همان، ص 241.

192. المجدى، ص 150.

193. تاريخ قم ، ص213.

194. نجاشى، ص 91؛ ابن خلكان، وفيات الاعيان، ج 2، ص 128.

195. طبرسى، احتجاج، ج 2، ص 392؛ منسوب امام جعفر صادق عليه‏السلام بحرالانساب، ص 53.

منابع:

ـ آندره، گدار، آثار ايران، ترجمه ابوالحسن سرو قد مقدم (تهران، انتشارات آستان قدس رضوى، 1371).

ـ ابن اثير، الكامل فى التاريخ (بيروت، دارلكتب العلميه، 1418ق).

ـ ابن اعثم، الفتوح (بيروت، دارالندوة، بى‏تا).

ـ ابن الفقيه همدانى، البلدان (بيروت، عالم الكتب، 1996).

ـ ــــــــــــــــــــــــــــ ، مختصر البلدان (بيروت، دارصادر، 1302).

ـ ابن جعفر، قدامة، كتاب الخراج و صنعة الكتابة، ترجمه دكتر حسين قره چانلو (تهران، البرز، 1370).

ـ ابن جوزى، المنتظم (بيروت، دارالكتب العلميه، 1415ق).

ـ ابن حوقل، صورة الارض (بيروت، دارصادر، 1938).

ـ ابن خرداذبه، المسالك و الممالك (تهران، داراحياالتراث العربى، 1408ق).

ـ ابن خلدون، تاريخ (بيروت، دارالفكر، 1408).

ـ ابن خلكان، وفيات الاعيان (بيروت، دارالاحياء التراث العربى، 1417ق).

ـ ابن رسته، الاعلاق النفسيه (بيروت، دارصادر، 1892م).

ـ ابن شهر آشوب، مناقب آل أبي طالب (بيروت، دار الاضواء، 1412ق).

ـ ابن طباطبا، تاريخ فخرى (تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1360).

ـ ابن عبد ربه، عقد الفريد (بيروت، دارالفكر، بى تا).

ـ ابن عساكر، التهذيب تاريخ (بيروت، مطبقه روضه، 1332).

ـ ـــــــــــــــــــ ، تاريخ دمشق (بيروت، دارالفكر، 1985م).

ـ ابن على، دعبل، ديوان دعبل (دارالكتاب اللبنانى، 1972).

ـ ابن علي، شيخ محمد مازندراني، منتهى المقال من اقوال الرجال (قم، مؤسسة آل البيت، 1416).

ـ ابن فضلان، رسالة ابن فضلان (الشركة العالميه، 1994م).

ـ ابن كثير دمشقى، البداية و النهاية (بيروت، مكتب التحقيق، 1417ق).

ـ ابن مسكويه، تجارب الامم (تهران، سروش، 1376ش).

ـ ابن منظور، لسان العرب (قم، نشر ادب الحوزه، 1363ش).

ـ ابن نديم، فهرست (تهران، نشر ابن سينا، 1343ش).

ـ ابوالفداء، تقويم البلدان (بيروت، ليدن، 1840).

ـ ابو دلف، سفرنامه ابودلف، ترجمه طباطبايى (تهران، زوار، 1341).

ـ ادريسى، نزهة المشتاق (بيروت، مكتبة الثقافه الدينيه، 1414ق).

ـ اردبيلى، جامع الرواة (بيروت، دارالاضواء، 1403ق).

ـ اصطخرى، ابواسحاق ابراهيم، ممالك و مسالك، ترجمه محمد بن اسعد بن عبدالله تسترى، به كوشش ايرج افشار (تهران، بنياد موقوفات دكتر محمود افشار، 1373).

ـ ــــــــــــــــــــ ، مسالك و ممالك (تهران، علمى فرهنگى، 1368).

ـ اصفهانى، ابى الفرج، مقاتل الطالبيين (قم، امير، 1416ق).

ـ اصفهانى، حمزة بن حسن، سنى ملوك الارض، ترجمه دكتر جعفر شعار (تهران، انتشارات بنياد فرهنگ ايران، 1346).

ـ امين، حسن، دائرة المعارف التشيع (دارالتعارف للمطبوعات، 1418).

ـ انصارى دمشقى، شمس الدين محمدبن ابى‏طالب، نخبة الدهر (فرهنگستان ادب، 1357).

ـ بحرانى، عبدالله، موسوعة الامام موسى بن جعفر عليه‏السلام (قم، منشورات مدرسه الامام مهدى).

ـ البلاذري، انساب الاشراف (بيروت، محقق محمودي، دار التعارف للمطبوعات).

ـ ــــــــــــــــــ ، فتوح البلدان (قم، انتشارات اروميه، 1404).

ـ بنياد دائرة المعارف، دائرة المعارف تشيع (تهران، 1372).

ـ بيرونى، آثار الباقيه ترجمه داناسرشت (تهران، نشر ابن سينا، 1352).

ـ پوپ، شاهكارهاى هنرايران (تهران، بنگاه مطبوعاتى صفيعليشاه، 1338).

ـ تهرانى، آقابزرگ، الذريعه الى تصانيف الشيعه (بيروت، دارالاضواء، 1403).

ـ ثعالبى، عبدالملك‏بن محمد، تاريخ ثعالبى (نقره، 1368).

ـ جهشيارى، كتاب الوزراء و الكتاب، ترجمه طباطبائى (تهران، 1348).

ـ حسن ابراهيم حسن، تاريخ سياسى اسلام (تهران، جاويدان، 1366).

ـ خوارزمى، مفاتيح العلوم (تهران، انتشارات بنياد فرهنگ ايران، 1347).

ـ خويى، معجم رجال الحديث (قم، منشورات مدينة العلم، 1403).

ـ دايره جغرافيايى ارتش، فرهنگ جغرافيايى ايران استان مركزى (تهران، 1328).

ـ دهخدا، لغت نامه دهخدا (دانشگاه تهران، 1377).

ـ دينورى، اخبار الطوال (انتشارات مكتبة الحيدريه، 1379).

ـ زكى، محمد حسن، تاريخ صنايع ايران بعد از اسلام، ترجمه محمد على خليلى (تهران، 1366ش).

ـ زيدان، جرجى، الأمين و المأمون (بيروت، دارالاندلس، بى‏تا).

ـ سازمان جغرافيايى وزارت دفاع و پشتيبانى نيروهاى مسلح، فرهنگ جغرافيايى قم و اراك (تهران، 1374).

ـ سبكى، طبقات الشافعيه الكبرى، تحقيق عبدالفتاح محمد الحلو (بيروت، داراحياء الكتب العربيه، بى‏تا).

ـ سرورى، مجمع الفرس، عالمى (قم، 1341ش).

ـ سيوطى، تاريخ الخلفاء (قم، رضى، 1411).

ـ شيخ صدوق، اعتقادات صدوق (تهران، رضوى، 1380).

ـ ــــــــــــــــــــ ، عيون الاخبار الرضا عليه‏السلام (قم، رضي 1378).

ـ طبرسى، احتجاج (تهران، نشر مرتضى، 1403).

ـ طبرى، تاريخ الامم و الملوك (بيروت، دارالكتب العلميه، 1417ق).

ـ طوسى، فهرست (تهران، نشر الفقاهه، 1417ق).

ـ العبيدلى، تهذيب الانساب (قم، 1413).

ـ العمري، نجم الدين العلوي، المجدى (قم، كتابخانه آيت الله العظمى نجفى، 1409).

ـ فره‏وشى، بهرام، ايرانويچ (مؤسسه چاپ و انتشارات دانشگاه تهران، 1374).

ـ ـــــــــــــــــــــ ، فرهنگ فارسى به پهلوى (تهران، انجمن آثار ملى، 1352).

ـ قزوينى، عبدالجليل، نقض (انجمن آثار ملى، 1358).

ـ قمى، حسن بن محمد بن حسن، تاريخ قم، تصحيح سيد جلال الدين تهرانى (تهران، طوس، 1361).

ـ قمى، عباس، كنى و الالقاب (المطبعة الحيدريه، النجف، 1389).

ـ قمى، نجم‏الدين ابوالرجاء، تاريخ الوزراء (تهران ، تحقيقات علمى و فرهنگى، 1363).

ـ مجلسى، بحار الانوار (بيروت، 1403).

ـ محمدي، محمد، تاريخ و فرهنگ ايران (تهران، توس، 1375).

ـ مدرسي طباطبائي، تربت پاكان (قم، شهريور 35).

ـ مستوفى، نزهة القلوب (بريل ليدن، 1331ق).

ـ مسعودى، التنبيه و الاشراف، ترجمه ابوالقاسم پاينده (تهران، علمى فرهنگى، 1365).

ـ ـــــــــــــــــــ ، مروج الذهب، ترجمه ابوالقاسم پاينده (تهران، علم فرهنگى، 1370).

ـ مفيد، اختصاص (قم، النشر الاسلامى، 1418).

ـ ــــــــــــــ ، الارشاد، افست (قم، بصيرتى، بى تا).

ـ ــــــــــــــ ، الارشاد (بيروت، مؤسسة آل البيت، 1416).

ـ مقدسى، احسن التقاسيم (بيروت، دار احياء التراث العربى، 1408ق).

ـ منسوب به امام صادق عليه‏السلام ، بحر الانساب (تهران، كتاب فروشى اسلاميه، بى‏تا).

ـ موحد ابطحى، تهذيب المقال (نجف، مطبعة‏الاداب، 1390).

ـ ناشناخته، حدود العالم من المشرق الى المغرب، تعليقات مينورسكى (انتشارات دانشگاه الزهراء، 1372).

ـ ناشناخته، مجمل التواريخ و القصص (تهران، كلاله خاور، 1318).

ـ نجاشى، رجال نجاشى (قم، النشر الاسلامى، 1418).

ـ ياقوت، معجم البلدان (بيروت، دارصادر، 1995).

ـ يعقوبى، البلدان، ترجمه دكتر محمد ابراهيم آيتى (تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 2536).

/ 1