قم در دو قرن نخست هجرى
محمد رضا پاك (1) شهر باستانى قم، كه احياى آن را بعد از آن كه به دست اسكندر ويران شد به قباد ساسانى نسبت مىدهند، به سال 23 قمرى، به دست اعراب فتح شد. با مهاجرت گستردهى شيعيان به قم در پايان سدهى سوم اين شهر، به شهرى شيعى مذهب بدل شد و اين تحول مذهبى موجب شكوفايى آن شد. در مقالهى حاضر ضمن اشارهاى گذرا به موقعيت جغرافيايى و جغرافياى تاريخى قم در عهد باستان و قرون اوليهى هجرى، به چگونگى فتح اين شهر توسط اعراب مسلمان پرداخته شده و پيآمدهاى سياسى، مذهبى اجتماعى ناشى از استقرار قبايل عرب شيعى در اين شهر طى قرنهاى اول و دوم هجرى مورد بررسى قرار گرفته است. واژههاى كليدى: قم، اعراب، طالبيان، شيعه، قبايل اشعرى. جغرافياى تاريخى قم
شهر مذهبى قم كه امروزه در 145 كيلومترى جنوب شهر تهران بر سر جادهى تهران ـ اصفهان واقع است1 از نواحى قديمى ايالت ماد يا جبال بوده است. در دورهى ساسانى، قم يكى از نواحى اصفهان بود. قباد (د:531م)، اصلاحات مذهبى و عمرانى زيادى در اين منطقه انجام داد2 كه باعث توسعهى ارضى و فرهنگى و سياسى ناحيهى قم شد. اين اصلاحات قم را به صورت يكى از بهترين و آبادترين مواضع در مملكت قباد درآورد3. از جمله اقدامات قباد اصلاحاتى در ادغام آتشكدهها و كاستن تعداد آنها بود. او آتش آذرجشنسف را در قم حفظ كرد4. آتش آذرجشنسف، در آتشكدهى مزدجان تا اواخر قرن سوم قمرى همچنان دوام آورد، تا اين كه به سال 282 قمرى برون / بيرون تركى اين آتشكده را ويران ساخت و آتش آن خاموش گرديد.5 تا نيمهى اول قرن دوم قمرى همچنان حدود 30 آتشكده در قم وجود داشت.6 تحقيقات جديد نيز مطالب فوق را تأييد مىكند. ماكسيم سيرو مىنويسد: بنابر روايات، شهر قم را كه هميشه مركز مهم ارتباطات بوده، حلقهاى از آتشگاهها در بر مىگرفته است. او به بقاياى چندين آتشكده در قم اشاره كرده است.7 سابقهى دو آتش مهم دين زردشتى، آتش مهرين و آتش آذرجشنسف، در قم، حاكى از اهميت مذهبى و فرهنگى قم در دورهى ساسانى است. قم اين موقعيت خود را تا پايان قرن اول قمرى تا حد زيادى حفظ كرد. هنوز يك قرن از اصلاحات مذهبى قباد در ايران، كه بخش مهمى از آن در قم انجام شد، نگذشته بود كه دين مبين اسلام ظهور كرد. از ديگر اقدامات قباد، كارهاى عمرانى و توسعهى ارضى قم بود. به نوشتهى حمزه اصفهانى (د: 360ق)8 اصفهان، استانى به نام رى داشت. قباد، استان ديگرى بر آن افزود و آن را استان «ايرانوثارثكواذ» ناميد؛ چون ناحيت قم در غايت خرابى بود و به دست قباد ساسانى آباد شد، «ويران آباد كرد قباد» نام گرفت.9 سرانجام استان ايرانوثارثكواذ دورهى ساسانى، در اواخر قرن دوم قمرى، به صورت چند دهستان كوچك تابع شهر قديمى قم كه بسيارى از منابع اسلامى10 آن را به غلط شهرى اسلامى معرفى كردهاند، درآمد. بناى اولين مساجد
بسيارى از اين آتشكدهها ويران گرديد و به جاى آن مسجد ساخته شد. در محل يكى از آنها در قم، مسجد عتيق ساخته شد.11 فقط آتشكدهى مزدجان، به دليل واقع شدن در منطقهى كوهستانى و سكونت عدهى قابل توجهى از مجوس در مسير آن، تا اواخر قرن سوم قمرى دوام آورد.12نويسندهى تاريخ قم درباره بناى اولين مسجد در قم مىگويد: نخستين مسجد كه بدين ناحيت نهادند، مسجدى بود كه در قريهى جمكران بنا شد. اعراب بنى اسد، در اطراف اين مسجد منزل گرفتند. سعيدبن جبير، صحابى معروف پيامبر خدا صلىاللهعليهوآلهوسلم نيز 6 ماه در جمكران نزد اين اعراب به سر برد.13 مسجد جامع جديد توسط ابوالصديم، در سال 196 قمرى بنا شد.14مسجد ديگرى به نام مسجد «سعدآبادى»، در بازار قم بوده است كه در آن نماز جمعه مىخواندهاند.15 محل اقامت و عبادت حضرت معصومه عليهاالسلام در قم نيز از آثار معروف بوده است. حسن بن محمد بن حسن قمى (د: 378ق) مىنويسد: آثار محراب عبادت حضرت معصومه عليهاالسلام ، هنوز در قم باقى است16كه بعدها به «ستّيه» معروف شد.17 به نوشتهى يعقوبى (د: 278ق)، قم مجموعهاى از دو شهر بزرگ منيجان و شهر كوچك كميدان بوده است.18 همو شهر قم يا كُم دوره ساسانى را شهر قديمى منيجان دانسته است.19 حسن بن محمد بن حسن قمى (د: 378ق) نيز، با تصريح به اين مطلب، از منيجان به عنوان خود شهر قم ياد كرده است.20 به گفتهى يعقوبى، وجود هزار گذر و كوچه و دهها ميدان و چندين پل در منيجان كه، در دورهى اسلامى مركز شهر قم و محل سكونت بزرگان و اشراف عجم بوده، حاكى از عظمت شهر قم است؛ و همو، به يكى از دژهاى عجم در منيجان اشاره كرده است.21 اهميت جغرافيايى قم در ناحيهى جبال
واقع شدن قم بر سر جادهى خراسان، كه مسيرى تجارى و راه كاروانهاى حج بود، باعث رونق تجارت در قم بود. اصطخرى22 مىنويسد: از دروازه چينِرى، به سوى قم مىروند. ابودلف23 در سفر خود به ماوراءالنهر، از اين راه، از قم به ساوه رفت. همسايگى قم با رى، كه همهى راههاى بزرگ بازرگانى دنيا به آن ختم مىشد، باعث رواج بازرگانى در قم بود.24 شهر قم در قلب كويرى وسيع، همواره بزرگترين نقش را در داير نگه داشتن خط مواصلاتى بين جنوب و شمال ايران به عهده داشته است. پرورش اسبهاى بريد در قم25 بدين منظور بوده است. يعقوبى مىنويسد:26 و راهها به رى و اصفهان و كرج و همدان از قم جدا مىشود. دير گچين كه توسط انوشيروان در قم ساخته شده بود،27 نقش مهمى در حركت كاروانها داشت. بدون وجود اين كاروانسرا عبور از بيابانِ بين قم و رى امكانپذير نبود.28 تمصير قم و مهاجرت اعراب
گزارش منابع عربى از روند تمصير [شهر شدن] قم، مقارن با كوچ مداوم دستههاى عرب، حاكى است كه سرانجام اين امر منجر به غلبهى عنصر عرب بر عجم و اسكان آنها در اين نقطه از ايران شد. اوج اين غلبه كه همچنان با ورود عرب همراه بود، نقطه عطفى در ارتقاى شهر قم در سازمان سياسى و تقسيمات منطقهاى دستگاه خلافت عباسى به حساب مىآمد. اولين گروههاى عرب، به فرماندهى ابوموسى اشعرى، در سال 23 قمرى، با جنگ و زور ناحيت قم را فتح كردند.29 اعراب بنى اسد نيز، از اولين دستههاى عرب بودند كه در جمكران قم سكونت گزيدند.30 هجوم گستردهى اعراب اشعرى به قم، همراه با اقداماتى بود كه آنها براى كسب سلطهى كامل بر همهى منابع مالى و اقتصادى بر مردم بومى قم انجام دادند؛ از جملهى اين كارها قتلعام سران مجوس بود. با توجه به مطالب مزبور، مىتوان ورود اعراب اشعرى در سال 85 قمرى به قم را فتح دوم اين شهر به حساب آورد.31 اعراب اشعرى در طى يك قرن ، اقدامات زيادى در جهت تحول قم از يك پادگانشهر عربى به صورت يك شهر عربى انجام دادند. حمزة بن اليسع اشعرى، به سال 189 قمرى نظر موافق هارون، در مورد كوره قراردادن قم را به دست آورد.32 در حقيقت اعراب اشعرى، به عنوان اقطاع داران دولت عباسى در قم درآمدند. حمزة بن اليسع اشعرى، در قم منبر نهاد. پسر او يسع بن حمزه، با انجام اولين مساحىِ قم، استقلال جغرافيايى آن جا را محقق ساخت. در اين مساحى، همان مرزهاى استان ايرانوثارث كواذ دورهى ساسانى ملحوظ گرديد و قم به بيشترين حد توسعهى ارضى خود رسيد. اين شهر، از نمونههاى بارز توسعهى شهرى در قرن سوم قمرى است. در اين قرن، قم به صورت يك شهر آباد و معتبر شيعى در آمد. توسعهى قم در روايات ائمه عليهمالسلام
توسعهى قم در روايات ائمه عليهمالسلام به صورت پيشگويى آمده است. حسن بن محمد بن حسن قمى مىنويسد: در روايات شيعه آمده است كه قم در عمارت، كثرت مردم، قيمت زمين آن، به نوعى برسد كه آن مقدار كه اسبى را بر آن ببندند، به هزار درهم باشد. در اين روايات، تعابيرى چون «زهراء»، «كوفه كوچك»،33 «تكيه گاه قائم آل محمد عليهمالسلام »،34 «محل انتظار كشيدن قائم آل محمد عليهمالسلام »،35 «محل امنيت و راحت مؤمنان»،36 «معدن آل محمد عليهمالسلام »؛37 «بحر»؛38 «قطعهاى از بيت المقدس»؛39 «آشيانه آل محمد عليهمالسلام »،40 «مأواى فاطميين»41 به شهر قم اطلاق شده است. شاخصترين آنها، نام «زهرا» است كه حضرت على عليهالسلام در مورد قم پيشگويى كرد؛ و قم را شهرى كه محل خروج بهترين مردم از حيث نسب است، معرفى كردند.42 واقعيت سفر حضرت معصومه عليهاالسلام و مهاجرتهاى آل ابى طالب به قم، در آغاز قرن سوم قمرى، مفاد اين روايات را تأييد مىكند و آن را از انتقاداتى كه بر مجموع روايات مربوط به فضايل شهرها وارد شده است، مستثنى مىسازد و نيز مطالبى كه در منابع معتبر جغرافيايى در مورد آبادانى قم آمده است، به نوعى مفاد روايات مزبور را تأييد مىكند. مقدسى (د: 375ق)، قم را يكى از زيباترين شهرهاى جبال دانسته است.43 كلام او گوياى روند موفق توسعهى شهر قم است. گزارشهاى متناقضى در مورد تعداد رساتيق قم وجود دارد. اين اختلاف ، گوياى تجديد حيات و آبادانى در منطقهاى است كه در قرن اول و دوم قمرى، يك دوره ويرانى را تجربه كرده است. پيدايش شهر جديد قم
شهر قم، چنان كه ذكر شد، از ديرباز موقعيت يك شهر بزرگ را در دورهى ساسانى كسب كرده بود، اما با ويرانىهاى متعددى كه در اثر مهاجرت اعراب به وجود آمد، يك مركز تجمع جمعيتى با بافت «روستا ـ شهر»، در اين منطقه شكل گرفت.44 گزارش تاريخ قم،45 از تعداد قابل توجهى از آبادىها در اين ناحيه، حاكى از اين مطلب است. مهاجرت اعراب و سپس دستهاى خاص از آنها، يعنى طالبيان، كه فرهنگ تشيع را با خود به همراه آوردند ، توسعهى جديد شهر قم را با تحول بزرگ فرهنگى در اين منطقه از جبال، مقرون ساخت.شهر قم در شكل جديد خود، با همان عناصر مادى معمارى ايرانى و در چارچوب فرهنگ و هنر ايرانى شكل گرفت؛ مساجد متعددى ساخته شد و رعايت قبله در ساخت خانهها و ساير اماكن و نامگذارى مراكز و معابر و ميادين شهر به نامهاى اسلامى، باعث شد كه شهر قم در نيمهى اول قرن سوم قمرى ، چهرهى اسلامى به خود گرفت. تاريخ قم از 5 پل و 7 ميدان نام مىبرد كه به نام بزرگان عرب اشعرى بود؛46 با وجود اين، آثار عجم در قم همچنان چشمگير بود. به برخى از اين آثار اشاره مىكنيم: ساختمان «دير گچين» كه در اكثر منابع اسلامى از آن نام برده شده است،47 ايوان و درگاه بزرگى كه بزرگترين بناى عجم بعد از ايوان مدائن بوده است48 آثار «قلعهى يزدان افشان»،49 «قلعهى جمكران»،50 «دژ باذان» [صاحب يمن]،51 زندانها،52 مساجد،53 محل دواوين و اماكن دولتى54 و محل استقرار واليان كه در سراهاى به جا مانده از بزرگان عجم برپا شده بود.55 از شهر قم همواره به عنوان شهر داراى برج و بارو و ديوار نام بردهاند.56 ديوار قم به سال 210 قمرى به دست علىبن هشام، فرستادهى مأمون، خراب و با خاك يكسان گرديد.57 تاريخ قم از دروازهها و راههاى متعدد قم نام برده است؛ معروفترين آنها راهى بود كه از دروازهى خراسان به قم مىرسيد58و قم را در مسير جادهى معروف خراسان قرار مىداد. خانههاى آجرى قم، به ويژه سردابهاى قم، داراى شهرت تاريخى است.59 و كاربرد تزيينات نقاشى و تزيينات زيباى آجرى در سراهاى آنها رايج است.60 طبقات اشراف آل سعد، سراهاى بسيار زيبايى احداث كرده بودند61 و پلهاى مستحكم62 با يازده طاق و برج و بارو و كوشكهاى استوار در قم بنا مىشد.63 بقاياى فرهنگ بومى در قم
چنانكه اشاره شد، قم از ديرباز در بين شهرهاى ايران موقعيت فرهنگى مهمى داشت. تاريخ قم در مورد اولين ملاقات عبدالله و احوص اشعرى، رؤساى اولين دستهى اعراب اشعرى كه به قم آمدند، با مخسرهان، پسر يزدانفار، در اواخر قرن اول قمرى مىنويسد: مخسرهان، با گروهى از اهل كتاب و قلم به استقبال اين دو رفتند.64 اين مطلب نشان مىدهد كه طبقهاى از دبيران ساسانى و دهقانان عجم در قم به سر مىبردند. وجود ديوان آب و ديوان خراج و ثبت مسائل مربوط به آن، نياز به دبيرانى مجرب را ايجاب مىكرد و با وجود غلبهى عرب، هنوز تا نيمهى قرن چهارم، اصطلاحات بومى مربوط به ديوان خراج و ديوان آب به زبان فارسى و به گويش قمى، رايج بود.65تقويم يزدجردى66 در كنار تقويم قمرى در قم معمول بود و در همهى امور ديوانى و حسابرسى و انواع معاملات به كار مىرفت. مردم قم بسيارى از آداب و رسوم ملى را حفظ كرده و زندگى خود را با اجراى برخى از اين مناسبتها و اعمال و رسوم مىگذراندند.67 همهى مشاغل و اصنافى كه لازمهى بافت يك شهر است، در قم مشغول به كار بودند. اصطلاحات بومىِ بسيارى در اطراف اين مشاغل وجود داشت كه در كتاب تاريخ قم به آنها اشاره شده است. در فهرست تاريخ قم از منجمان،68 قومشان،69بنايان، گچكاران،70 مسّاحان،71 نقّاشان،72 كارواندارى،73 اهل بازار،74 سازندگان كالاهاى مختلف،75 پرورش دهندگان اسب،76 نجاران،77 صنعتگران،78صرّافان،79 دبيران و كاتبان80ياد شده است. بهره بردارى از معادن گچ و آهك و توليد انبوه آجر نيز از جمله مشاغل رايج در قم بود.81 كشاورزى قم
دشت وسيع و حاصلخيز و آب كافى، قم را به صورت قطب محصولات كشاورزى در منطقهى جبال در آورده بود؛ چنانكه اين دشت به «كبود دشت» معروف شده بود.82 يعقوبى مىنويسد: قم در مرغزارى وسيع به اندازهى ده فرسخ است.83 بنا به گزارش برخى از منابع84 انبوهى از باغها و درختان ميوه و درخت پسته و فندق و زيتون و كشتزارهاى وسيع آبى،85 قم را به صورت شهرى خرم و سرسبز در آورده بود. كشاورزى قم داير و پر رونق بود. انواع سبزى و ميوه در آن جا توليد مىشد.86 گردو، پسته، فندق، بادام، زيتون87 و به ويژه زعفران، از اقلام مهم محصولات كشاورزى قم بوده است. ابن عبدربه (د: 328ق)،88 و صاحب كتاب حدود العالم89 صدور زعفران از قم را تأييد كردهاند. زعفران قمى در متون قديم پهلوى ذكر شده است90 و ثعالبى (د: 429ق) به آن اشاره دارد.91 ادريسى (د: 548ق) به كثرت محصول پسته و فندق قم و صدور آن به نقاط مختلف تصريح كرده است.92 حميرى مىنويسد: در اين نواحى، تنها در قم پسته و فندق وجود دارد.93 وضع اقتصادى و محصولات
حاصل گزارشهاى متعدد و متناقض در مورد معيشت مردم قم نشان مىدهد كه سطح زندگى مردم در شهرى كه زمانى آن را از شدت سرسبزى كبود دشت مىناميدند،94 در اثر ستم اقوام مهاجم، به ويژه تجاوزات مستمر خلافت عباسى و ويرانىهاى ناشى از آن در طى سه قرن نخست قمرى، دچار نوسانات فاحش اقتصادى بوده است.95 دعبل در شعر خود از كرامت و عزّت مردم قم در عين فقر ياد كرده است.96 اصطخرى (د: 346ق) مىنويسد: مردم قم تنگ معيشت باشند.97 امّا مقدسى98 و ابن حوقل (د: 367ق)99 و حسن بن محمدبن حسن قمى،100به وسعت معيشت مردم قم اشاره دارند. قم در ميان سه قطب بزرگ صنعت سفالسازى، يعنى رى، كاشان و ساوه واقع شده بود و صنعت سفالسازى در آن رواج داشت101 تاريخ قم به وجود كارخانههاى متعدد در قم اشاره دارد.102بافت انواعى از پارچهى ديبا103 و كرباس104در قم رايج بود. بازار قم محل رفت و آمد مسافران بود. تاريخ قم از بعضى سراهاى اين بازار، از جمله سراى لگامسازان نام برده است.105در اين بازار نماز جمعه برگزار مىشده است.106 مقدسى (د: 375ق)،107 به صدور بَز،108 صندلى و لگام اسب و زعفران فراوان از قم اشاره دارد. محصولات كشاورزى از اقلام عمدهى صادرات قم بود كه به آن اشاره شد. نمك از جمله اقلام صادراتى قم بود كه از كوه ملاحه استخراج مىشد109 يعقوبى، به اين كوه اشاره دارد.110 نظام آبيارى و ديوان آب
اهميت ديوان آب قم به حدى است كه منابع، تنها به دو ديوان آب در شرق اسلام: قم و مرو111 اشاره دارند. رواج كشاورزى و مشاغل مربوط به آن باعث تشكيل ديوان آب مستقل و گسترده در قم شد.112 گزارش مفصل تاريخ قم از چندين كاريز و جوى و رود در قم نشان مىدهد كه به ميزان كافى آب براى كشاورزى و شرب در آنجا وجود داشته است.113 آسيابهاى آبى زيادى در قم وجود داشت كه برخى از آنها همچنان تا نيمهى دوم قرن چهارم قمرى داير بوده است.114 اصطخرى مىنويسد: آب رودخانهى بزرگ قم، در بهار و تابستان جارى بوده است.115شبكهى منظمى از كاريزها در قم جريان داشت.116 آب شرب مردم قم از طريق چشمههايى كه در شبكهاى از كاريزها جارى بود، تأمين مىشد.117 از جمله منابع تأمين آب شرب مردم قم استفاده از بركههايى بود كه آب باران را در آن ذخيره مىكردند118 و منبع مهمتر تأمين آب شرب مردم قم، مخازن مخصوصى بود كه در آن برف و يخ و آب باران و چشمهها را ذخيره مىكردند.119تاريخ قم ، عمر مفيد كاريزها را تا پايان روزگار عجم دانسته است. دخالت اعراب در مسائل آب قم از عوامل مهم تخريب نظام آبيارى قم بود. تاريخ قم در مورد نزاع احوص اشعرى با دهقانان قم و نواحى آن به طور مبسوط سخن گفته است.120 اوضاع سياسى قم
هارون الرشيد، براى انجام اصلاحات و مقابله با شورشها و توطئههايى كه در ايران جريان داشت، به سال 189 قمرى عازم رى شد.121او در جمادى الاولاى آن سال در آن جا فرود آمد و به مدت چهار ماه در آن شهر توقف كرد. دولت عباسى از ارتباطات مستحكمى كه بين بزرگان قم و صادقين عليهماالسلام و امام كاظم عليهالسلام برقرار شده بود، آگاهى داشت. از نيمهى دوم قرن دوم قمرى ائمه عليهمالسلام سازمانى از نمايندگان و وكلاى خود را در قم سامان دادند. منابع از ارتباط مالى و فرهنگى مردم قم با ائمه عليهمالسلام خبر دادهاند و آنها را اولين كسانى معرفى كردهاند كه خمس و هداياى بسيارى براى ايشان فرستادند.122 از جمله افرادى كه مورد عنايت امام صادق عليهالسلام بود عمران بن عبداللّه قمى بود.123 منابع رجالى از تعداد زيادى از اصحاب و ياران امام رضا عليهالسلام نام بردهاند كه برخى از آنها به طور مستقيم مورد حمايت و توثيق امام عليهالسلام قرار مىگرفتند. از شاخصترين اين چهرهها از زكريا بن آدم124 و يونس بن عبدالرحمن125 به عنوان وكيل خاص امام رضا عليهالسلام نام برده شده است؛ همچنين از برخى از افراد نام بردهاند كه امورى را در رابطه با امام عليهالسلام (مانند امور مالى) انجام مىدادهاند. كتاب اختصاص از درگيرى دو نفر به نامهاى ميمون بن يوسف النحاس و مسافر از وكلاى امام رضا عليهالسلام در مسئلهى مالى ياد كرده كه اختلاف آنها را زكريا بن آدم، حل كرده است.126 تجمع طالبيان در قم و فعاليتهاى آنها در آنجا، دولت عباسى را به شدت نگران مىساخت و آنها را مجبور مىنمود براى جلوگيرى از ادامهى تحركات طالبيان در قم دست به اقداماتى بزنند. عنايت زياد رشيد به قم، با توجه به جايگاه ممتاز اين شهر در جغرافياى سياسى منطقه بود؛ قم در همسايگى رى [محمديه] قرار داشت و اين موقعيت مهم ايجاب مىكرد دولت عباسى سياست فعالى را دربارهى آن اتخاذ كند. بحران خراج
از جمله اقدامات هارون براى اعمال منظم و عادى سلطهى خود در قم، رسميت بخشيدن به ذراع رشيدى به جاى ذراع شابورى127 و جداكردن ديوان قم از اصفهان و الحاق آن به ديوان رى بود.128 بحران قم تابع بحران خراج و بحران قدرت در دستگاه خلافت عباسى بود. دستگاه خلافت، همواره از نيروى نظامى رى و اصفهان و ساوه براى سركوب مردم قم بهره مىگرفت. عبداللّهبن كوشيد، حاكم اصفهان، در كسب خراج قم با شكست مواجه شد و عزل گرديد؛129 لذا هارون يكى از خدمتگزاران دولت عباسى، به نام حمزة بن يسع اشعرى را در قم صاحب اختيار گردانيد130 وى به هارون قول داد، مردم قم را مطيع خليفه سازد. خلفاى عباسى از طريق اعراب اشعرى، مقاصد ادارى و مالى خود را در قم تحميل مىكردند. به دليل درآمد سرشار قم، كه به همين سبب اعراب از آغاز ورود به قم آن را «ماهالبصره» ناميدند،131 كارگزاران خلافت عباسى، سياست حجاج را در مورد گرفتن خراج از قم پيشه كردند. در طى قرن سوم با چندين لشكركشى به قم، هشت بار آنجا را مساحت كردند.132 اين اقدامات، اوضاع اقتصادى و اجتماعى قم را دچار آشوب و اضطراب دايمى نمود. نوسانات فاحشى كه در منحنى مبلغ خراج قم در قرن سوم وجود دارد، حاكى از اين مطلب است. با مرگ هارون (193ق)، بحران خراج به طور موقت فروكش كرد و تحت تأثير حوادث ناشى از جنگ امين و مأمون قرار گرفت.133 آثار جنگ امين و مأمون در ناحيه قم
چند لشكركشى و جنگ بزرگ در اطراف قم، اين منطقه را به صورت يك ناحيهى بستهى نظامى درآورده بود. در اين جنگها، مقدمهى سپاه امين مدتى در ساوه مستقر شد134 و همهى رفت و آمدها را تحت كنترل خود درآورد. حكومت مرو نيز، دستور حفاظت شديد از مرزهاى جبال را صادر كرد و هرگونه عبور و مرور را تنها با مجوز و همراه با تفتيش كامل و بازرسى مجاز شمرد.135 در روايتى از امام صادق عليهالسلام ، تصويرى از آنچه در اين روزگار در اطراف قم در حال روى دادن بود، ارائه شده است. در اين روايت،136 سخن از مقابلهى شمشيرهاى خراسان با بغداد در نزديكى رى است. در طريق اين روايت، عبد الله بن سنان وجود دارد كه او اين روايت را از امام صادق عليهالسلام نقل كرده است. همهى منابع رجالى شيعه او را توثيق كرده و از اصحاب جليلالقدر امام صادق عليهالسلام شمردهاند.137 متن روايت نيز، مؤيد به شواهد متعدد تاريخى، يعنى وقوع حادثهى جنگ بين امين و مأمون است كه در حقيقت رويارويى نيروهاى بغداد و خراسان بود. صرف نظر از متن و سند، اين حديث خود به نوعى، توصيف آن حادثهى تاريخى است و تفسير و تعبير خاص شيعى از حادثهى مزبور را مىرساند و نشان مىدهد كه شيعيان منتظر وقوع چنين حادثهاى براى بهرهبردارى مناسب از آن بودهاند. سپاه خراسان در حدود رى، در دِه «كاواص»، در 5 فرسخى آنجا، مستقر شده بود.138 مأمون به سال 203 قمرى، در اجراى سياست جديد خود، طوس را ترك كرد و در ذىالحجه 204 قمرى وارد رى شد.139 او چند روز در رى به سر برد. مردم رى سپاه او را در جنگ با امين حمايت كرده بودند و او دو ميليون درهم از خراج آنها كاسته بود.140 در اين سفر او با شورش و بىتوجهى مردم قم روبه رو شد و درخواست مردم قم، مبنى بر كاستن مقدار خراج آن شهر را رد كرد؛ لذا او طاهر را در سركوب شورشها، صاحب اختيار كرد كه از جمله مأموريتهاى طاهر، تعقيب طالبيان بود؛ سياستى كه فرزندان او نيز آن را ادامه دادند.141 او مناطق جبال، فارس، اهواز، بصره، كوفه ويمن را با جنگ مطيع مأمون ساخت.142 مأمون سرانجام سپاه بزرگى را به فرماندهى على بن هشام ، براى سركوب مردم به قم فرستاد و عجيف بنعنبسه را براى پشتيبانى او اعزام كرد. قيام مردم قم و خلع مأمون
اعزام سه لشكر بزرگ، به علت وقوع قيامى بزرگ در قم بر ضد خلافت عباسى بود. قتل امام رضا عليهالسلام ، و قتلعام كاروان حضرت معصومه عليهاالسلام به دست نيروهاى مأمون در حد فاصل قم و ساوه و بىاعتنايى مأمون به درخواستهاى مردم قم در مسألهى خراج، از انگيزههاى اين قيام بود و باعث شد مردم قم مأمون را از خلافت خلع كنند. يحيى بن عمران ، رياست قم را به طور خودسر به دست گرفت و عليه دولت عباسى شوريد. اين قيام، با لشكركشى بزرگ مأمون، به شدت سركوب شد. يحيى بن عمران با خيانت برادران عرب خود مواجه شد و نيروهاى مخالف دولت عباسى، اطراف او را خالى كردند و در اثر تبليغات مسموم موالى بنى عباس در قم، مردم از حضور در كنار او منصرف شدند.143 او در برابر سپاه بزرگ عباسى تنها ماند و هيچ كس با او همراهى نكرد. يحيى و على بن خزرج و گروهى كه در انتقال حضرت معصومه عليهاالسلام به قم دخالت داشتند، به دست على بن هشام كشته شدند. بين شعر دعبل در هجو مردم قم، و كلام زكريا بن آدم در مورد اطرافيان خود در قم،144رابطهاى مىتوان ديد. زكريا بن آدم به امام رضا عليهالسلام نوشت : نادانان در اطراف من زياد شدهاند. آثار مخرب بحران خراج و بحران قدرت، و فساد ناشى از تنشهاى آن، وضع فلاكت بارى را در اين منطقه به وجود آورد و زندگى عادى مردم مختل شد. مسعودى به شيوعِ وبا و قحطى در سال 204 قمرى در شهرهاى مشرق و خراسان و جاهاى ديگر اشاره دارد.145 ابن جوزى مىنويسد: مردم اصفهان و خراسان و رى دچار قحطى شدند و مرگ همه جا را فرا گرفت.146 دولت عباسى سياست قدرتمندانهاى را براى مهار قم اتخاذ كرد. با وجود اين، مقاومت قم در برابر خلافت عباسى همچنان ادامه داشت. شهادت امام رضا عليهالسلام توسط مأمون، خشم مردم قم را برانگيخت. دعبل، در ميان دوستداران اهل بيت در قم قصيدهاى در رثاى امام رضا عليهالسلام سرود.147 دعبل، در حدود سال 220 قمرى نيز از قم ابياتى را براى هشتمين خليفهى عباسى، معتصم، جانشين مأمون، فرستاد و او را هجو كرد و سگ ناميد.148 متوكل (د: 247ق)، امام على بن محمد عليهماالسلام را، به دليل اموالى كه براى او از قم مىرسيد، از مدينه به سامرا فراخواند.149 تا زمان مكتفى (د: 295ق)، مردم قم از پذيرش قضات خوددارى مىكردند150 و قضا در قم به تراضى مردم بود. ولات و قضات بيگانه پيوسته در برخورد و تصادم با مردم قم بودند. قاضى اصطخرى (د: 318ق)، به دليل قضاوت مخالف با رأى مردم قم، شبانه از آنجا فرار كرد.151 شكايت دايم مردم قم از ستم واليان، تأثيرى جز تعويض آنها نداشت. با وجود همهى اقدامات نظامى و سياسى دولت بغداد، هيچ گاه قدرت سياسى در قم، به نفع دولت عباسى، در يك جا متمركز نشد؛ بلكه اين قدرت بين والى و عامل خراج و اعراب استقلالطلب و بزرگان مجوس و بزرگان علوى و نقيب طالبيان تقسيم مىشد. تاريخ قم از ملاقات رؤساى قم با والى قم ياد كرده كه نشان مىدهد تا پايان قرن سوم قمرى قدرت سياسى در قم فاقد تمركز و متشنج بوده است.152 اوضاع اجتماعى قم
قم را همواره شهرى پرجمعيت دانستهاند. چنانكه اشاره شد، قم شهرى در حال تبديل از بافت «روستا ـ شهر» به يك شهر بزرگ بود؛ لذا تخمين آمار ساكنان قصبه قم و رساتيق اطراف آن، دشوار است. مردمى از عرب و عجم در آن جا زندگى مىكردند، غلبهى جمعيتى با عرب بود و امور شهر به دست آنها اداره مىشد.153 ابن نديم ، در معرفى كتاب طبقات ابن سعد مىنويسد: ابن سعد از طبقات مردم قم ياد كرده است154كه گفتهى او حكايت از وجود دستهجات مختلفى از مردم و بافت ناهمگون اين شهر در آغاز قرن دارد. دعبل در شعر خود تركيب جمعيتى قم را به نسبت مساوى از عرب و عجم دانسته است.
مابَينَ عِلجٍ قد تَعَّرَب فانتمى
بين كافرى كه نسب عربى پيدا كرده است
و عربى كه شيوهى كافر پيشه كرده است155
او بينَ آخرَ مُعرِبٍ مُسْتَعلجِ
و عربى كه شيوهى كافر پيشه كرده است155
و عربى كه شيوهى كافر پيشه كرده است155
1. مجوس
مجوس مردم بومى قم بودند كه گروهى از آنها اسلام آوردند و گروهى به دين سابق خود باقى ماندند و به حاكم قم جزيه پرداخت مىكردند. يعقوبى مىنويسد: گروهى از عجمهاى كهن در قم زندگى مىكنند.162 گروهى از مردم بومى در دواوين بزرگى كه در قم داير بود، مشغول به كار بودند. منابع متعدد از «قرية المجوس» نام بردهاند. اصطخرى از آن با نام «ديهگبران» ياد كرده است.163 ادريسى، مىنويسد: در اين قريه قومى از مجوس زندگى مىكنند. اين قريه به فاصله يك مرحله از قم قرار داشت.164 2. موالى
موالى بنى عباس در نقاط مختلف منطقهى جبال سكونت داشتند. يعقوبى مىنويسد: در قم گروهى از موالى به سر مىبرند كه خود را موالى عبدالله بن عباس مىدانند.165 وجود سياهجامگان و موالى بنىعباس در قم مانعى در برابر شيوع انديشهى محمره بود. ريّان بن شبيب، دايى معتصم ، در قم سكونت داشت. او با مردم قم مراوده داشت166 گروههاى ديگرى از موالى نيز در قم زندگى مىكردند. 3. اعراب
عرب بنى اسد، آل عبدالعزيزبندلف، آل عجل و اعراب اشعرى، مهمترين دستهجات عرب ساكن قم بودند. يعقوبى مىنويسد: عرب آل مَذْحج و اشعرى در قم سكونت دارند.167 اصطخرى ساكنان شهر قم را عرب اشعرى مىداند.168 بزرگترين دستهى عرب، يعنى عرب اشعرى، نقش مهمى در ادارهى امور قم به عهده داشتند و مدت طولانى، مسئوليتهاى مهمى چون رياست قم و وظيفهى جهبذ [واسطه در امر خراج] را در اختيار گرفتند. گروهى از آنها به عنوان علما و فقهاى بزرگ ، وكلاى بين مردم قم و ائمه عليهمالسلام بودند. نجاشى از احمد بن اسحاق بن عبدالله (ابوعلى قمى)، به عنوان وافدالقميين نام مىبرد.169 12نفر از اولاد سعد بن عبدالله بن مالك بن عامر اشعرى، از راويان احاديث امام جعفر صادق عليهالسلام بودند.170 گروهى از آنها در رواج تشيع در قم نقش اساسى داشتند. برخى از آنها نقش واسطهى بين خلافت عباسى و مردم قم را داشتند و زمينهى استقرار نهايى عرب در قم را فراهم ساختند و براى مطيع ساختن مردم قم در برابر خلافت عباسى و تأمين اهداف اين دولت تلاش مىكردند. مؤلف تاريخ قم مىنويسد: آنها بيش از 280 سال در قم نپاييدند.171 تعدادى از فرزندان ائمه عليهمالسلام نيز كه به قم مهاجرت كردند، از چهرههاى شاخص اعراب در قم بودند. گزارش تاريخ قم نشان مىدهد كه طبقهاى از اشراف عرب در قم به وجود آمد كه جايگزين طبقهى اشراف عجم شد؛172از جمله افراد اين طبقه، على بن عيسى اشعرى است كه دعبل ، در سفر خود به قم، او را هجو كرد و ولايت او را خالص ندانست.173 تجمع و استقرار اعراب مهاجر در قم، زمينهى ايجاد بحران بزرگى عليه خلافت عباسى شد. بحران ناشى از خروج طالبيان و مهاجرت آنها به قم
يك دهه بعد از اقدامات شكستخوردهى دولت عباسى در قم، موج جديدى از مهاجرت طالبيان به قم آغاز شد. طالبيان در پى شكست قيامهاى متعدد علويان در كوفه، مدينه و مكه (قيام ابوالسرايا، ابن طباطبا، زيدالنار، ابراهيمبنموسىبنجعفر، سليمانبنداوود در 199 قمرى و قيام ديباج، ابنالافطس، محمدبنجعفر در 200ق و...)، از اين بلاد طرد شدند.174 ابنمسكويه، سال 200 قمرى را سال طرد علويان از عراق دانسته است.175 منابع متعددى بر دسيسهى كارگزاران ايرانى در چالشهاى آغاز قرن سوم و نقل و انتقالات طالبيان اشاره دارند.176 هجوم گروههاى جديدى از علويان به قم، كه همزمان با سفر حضرت معصومه عليهاالسلام به قم صورت گرفت،177 ميزان مقاومت و مخالفت مردم قم با دولت عباسى را تشديد نمود و در مدت كوتاهى قم دژ امن همهى مخالفان دولت عباسى شد. گويا دستههايى از مردم قم در قيامهاى علويان شركت مىكردهاند؛ چنانكه سپاهى از قم در قيام ابوالسرايا، در 199 قمرى، شركت نمود.178 ورود فرزندان ائمه عليهمالسلام به قم
در آغاز قرن سوم قمرى، جمع بزرگى از فرزندان ائمه عليهمالسلام از شهرهاى بغداد، مدينه، مكه، كوفه، نصيبين، همدان، اصفهان و...طبق توصيههاى ائمه عليهمالسلام به قم مهاجرت كردند. كتب انساب و بعضى از تواريخ، گزارشهاى مبسوطى از ورود طالبيان به قم دارند و گروههاى مختلف سادات، مانند سادات موسوى،179 سادات حمزهاى،180 سادات حسينى،181 سادات عمرى،182 سادات شجرى183 و... را ذكر كردهاند.184فهرست نام برخى از ايشان را كه تا قبل از سفر حضرت معصومه عليهاالسلام ، در قم سكنى گزيده بودند، به طور نمونه، ذكر مىكنيم: فرزندان محمد بن حنفيه،185 فرزندان عمربنالافطس،186 فرزندان عمر بن على بن ابى طالب،187 اعقاب فاطوسه،188 اولاد على العريضى بن صادق، عموى امام رضا عليهالسلام 189اولاد عبدالله بن باهر بن على بن حسين عليهالسلام ،190 فرزندان حسين اصغر191فرزند امام سجاد عليهالسلام ،اولاد قاسم بن على بن عمر بن على بن الحسين بن على بن ابى طالب كه هارون او را از حجاز فراخواند و به حبس افكند.192 سفر حضرت معصومه عليهاالسلام
حسن بن محمد بن حسن قمى مىنويسد: فاطمهى معصومه عليهاالسلام ، به سال 201 قمرى از مدينه بيرون آمد و مسير كاروان در ساوه به علت بيمارى حضرت معصومه عليهاالسلام به طرف قم تغيير كرد و تنها با استقبال موسى بن خزرج، وارد قم شد.193 هفده روز بعد حضرت معصومه عليهاالسلام ، در قم وفات كرد؛ گويا آگاهى از تغيير سياست دولت عباسى مانع از حضور ساير اعراب اشعرى در استقبال از حضرت معصومه عليهاالسلام شد. در بررسى گزارشهاى متفاوتى كه در مورد سرنوشت كاروان حضرت معصومه عليهاالسلام ذكر شده است، بايد گفت: ورود حضرت معصومه عليهاالسلام به ناحيت قم، با تغيير سياست مأمون نسبت به طالبيان همراه شد. مأمون بعد از شهادت امام رضا عليهالسلام ، به سال 202 قمرى194 طى نامهاى به بنىعباس و موالى آنها در بغداد، از آنها استمالت نمود و پايان سياستِ گرايش به علويان را اعلام كرد. و سياست سابق دولت عباسى در قتل عام شيعيان و سركوب طالبيان را رويهى ثابت خود قرار داد.195برخورد نظامى با كاروان حضرت معصومه عليهاالسلام ، در اين شرايط امرى طبيعى بود؛ چون كارگزاران دولت عباسى در منطقهى جبال مأموريت داشتند هرگونه حركت علويان را كنترل كنند. با توجه به مطالب مذكور ، با تكيه بر قراين مسلم خارجى مىتوان دريافت كه نظر منابعى كه به نحوى شهادت حضرت معصومه عليهاالسلام را گزارش كردهاند، اين است كه به هر صورت، اين هجرت شكل طبيعى نداشته است؛ زيرا كاروان حضرت معصومه عليهاالسلام مسيرى را انتخاب كرد كه حركت امام رضا عليهالسلام از آن مسير ممنوع شده بود. حركت كاروان حضرت معصومه عليهاالسلام از اين مسير و ورود آن حضرت به قم، كه مركز تجمع مخالفان دولت عباسى بود، به منزلهى فرار اين كاروان از مدينه به قم بوده است. با اين وصف، مىتوان گزارش كتاب تاريخ قم، مبنى بر وفات حضرت معصومه عليهاالسلام در اثر بيمارى را، حمل بر موضع محافظهكارانهى غالب اشعريان نمود كه سعى در حفظ رابطه با دولت عباسى داشتند؛ و نويسندهى كتاب تاريخ قم، خود يكى از اشعريان بوده است. 1. سازمان جغرافيايى وزارت دفاع و پشتيبانى نيروهاى مسلح، فرهنگ جغرافيايى قم و اراك، ص161. 2. ابن الفقيه، مختصر البلدان، ص 265. 3. حسن بن محمد بن حسن قمى، تاريخ قم، ص 91. 4. فرهوشى، ايرانويچ، ص 161 ؛ تاريخ قم، ص 89. 5. مختصرالبلدان، ص247؛ تاريخ قم، ص 89. 6. ر.ك: گدار، آثار ايران، ج 1، ص 19؛ ر.ك: تاريخ قم، ص 61،62،71، و 89. 7. ر.ك: آثار ايران، ج1، 19، 44 و 116. 8. حمزة بن حسن اصفهانى، سنى ملوك الارض، ص 35. 9. ر.ك: تاريخ قم ، ص 24. 10. ياقوت، معجم البلدان، ج 4، ص 379؛ ابوالفداء، تقويم البلدان، ص 409 و 420. 11. تاريخ قم ، ص 37. 12. همان ، ص 89. 13. همان، ص 38. 14. همان، ص 37. 15. همان، ص 38. 16. همان، ص214. 17. مدرسى، تربت پاكان، جلد 2، ص 20. 18. يعقوبى البلدان، ص49؛ نيز نك: تاريخ قم، ص 280. 19. سرورى، مجمع الفرس، ج 3، ص 1100. 20. تاريخ قم ، ص 60 و 42. 21. البلدان، ص 49. 22. اصطخرى، ممالك و مسالك، ص 217. 23. ابودلف، سفرنامه ابودلف، ص 31. 24. مختصر البلدان، ص 270. 25. تاريخ قم ، ص 30. 26. البلدان، ص 49. 27. اصطخرى، مسالك و ممالك، ص 186؛ تاريخ قم ، ص 26. 28. ابودلف، سفرنامه ابودلف، ص 71. 29. تاريخ قم ، ص 25؛ بلاذرى، فتوح البلدان، ص 310. 30. تاريخ قم،ص 38. 31. همان، ص 242، 253، 254، 256، 257 و 258؛معجم البلدان، ج 4، ص 397. 32. تاريخ قم ، ص 26 و 28. 33. مجلسى، بحارالانوار، ج 60، ص 211، 34. همان، ص 216. 35. همان، ص216. 36. همان، ص 214. 37.همان، ص 212. 38.همان، ص214. 39.همان، ص213. 40.همان، ص214. 41. همان، ص214. 42. ابن الفقيه، البلدان، ص 531؛ بحارالانوار، ج60، ص 217. 43. مقدسى، احسن التقاسيم، ص 210. 44. تاريخ سنى ملوك الارض، ص 35. 45. تاريخ قم، ص 53. 46. همان، ص 27. 47. سفرنامه ابودلف، ص 71؛ تاريخ قم ، ص 26. 48. تاريخ قم، ص 81. 49. همان، ص 73. 50. همان، ص 60. 51. همان، ص 85. 52. همان، ص 40. 53. همان، ص 250. 54. همان، ص 38؛ دارالضرب در يكى از حجرههاى سراى «يزد بن نار» قرار داشت. 55. همان، ص 40. 56. ابوالفداء، تقويم البلدان، ص 420؛ اصطخرى، مسالك و ممالك، ص 166؛ تاريخ قم ، ص 33 و 35. 57. تاريخ طبرى، ج 5، ص 174. 58. تاريخ قم، ص 26. 59. معجمالبلدان، ج 4، ص 397. 60. تاريخ قم ، ص 27، 74، 80 و 163. 61. همان، ص 34. 62. همان، ص 27. 63. همان، ص36. 64. تاريخ قم، ص 243. 65. همان، ص 43، 51 و 107. 66. همان، ص 29. 67. بيرونى، آثار الباقيه، ص299؛ تاريخ قم ، ص 161 و 43. 68. تاريخ قم،ص 19. 69. همان، ص 80 و 42، قومش به سازندهى كاريز مىگفتند. 70. همان،ص80. 71.مساحى را به زبان فارسى به گويش قمى مرز مىگفتند ر.ك : تاريخ قم ، ص 108. 72.همان،ص 75. 73. همان،ص 165 و 186. 74.همان، ص 165. 75.احسن التقاسيم، ص 396 و 303. 76. همان، ص 30. 77. زكى، تاريخ صنايع ايران بعد از اسلام، ص 277. 78. ابن نديم، الفهرست، ص 335. 79. تاريخ قم ، ص 39. 80. همان، ص 39،40،150 و 161. 81. همان، ص 67 و 71. 82. همان، ص21. 83. البلدان، ص 49. 84. ر.ك: اصطخرى، ممالك و مسالك، ترجمه تسترى، ص 208. 85. حدودالعالم، ص392. 86. تاريخ قم، ص 108،112 و 119. 87. همان، ص 120. 88. ابن عبدربه، عقد الفريد، ج 7، ص 245. 89. مؤلف ناشناخته، حدود العالم، ص 392. 90. دايرهى جغرافيايى ارتش، فرهنگ جغرافيايى ايران استان مركزى، ص 168. 91. ثعالبى، تاريخ ثعالبى، ص 451. 92. ادريسى، نزهة المشتاق، ج 2، ص 684. 93. حميرى، روض المعطار، ص 472. 94. تاريخ قم، ص 21 . 95. حدود العالم، ص 392. 96. ديوان دعبل، ص 257؛ معجم البلدان، ج 5، ص 398؛ ابن عساكر، تاريخ دمشق، جزء 8، ص 186. 97. مسالك و ممالك، ص 166. 98. احسن التقاسيم، ص 295. 99. ابن حوقل، صورة الارض، ص 361. 100. تاريخ قم ، ص40 و 196. 101.پوپ، شاهكارهاى هنر ايران، ص 81. 102. تاريخ قم ، ص 42. 103. ابن نديم،الفهرست، ص 335. 104.مفيد ، اختصاص، ص 68. 105. تاريخ قم، ص 43 و 165. 106. همان، ص43. 107.احسن التقاسيم، ص 396 و 303. 108. بز (كالاى خانه، اسلحه و...)؛دهخدا، لغتنامه، ج 3، ص4694. 109. تاريخ قم ، ص 75 و 88. 110.البلدان، ص 49. 111. محمدى، تاريخ فرهنگ ايران، ج2، ص118. 112. تاريخ قم ،ص 53. 113. همان، ص 43 و 44. 114. همان، ص 52 و 56 . 115. اصطخرى، مسالك و ممالك، ص 166. 116. همان، ص 42. 117. يعقوبى ، البلدان، ص 49. 118. مسالك و ممالك ، ص 186. 119. ممالك و مسالك، ترجمه تسترى، ص 207؛ معجمالبلدان، ج 4، ص 397. 120.تاريخ قم ، ص 48، ص 245. 121. ابن اثير، الكامل فى التاريخ، ج 4، ص 76 . 122. قمى، الكنى و الالقاب،ج 3،ص 88. 123. مفيد، اختصاص، ص 68 و 69. 124. مازندرانى، منتهى المقال، جزء3، ص260؛ نجاشى، رجال نجاشى، ص 174؛اختصاص، ص 87. 125. منتهى المقال، جزء 7، ص 91. 126. اختصاص، ص 87. 127. تاريخ قم ، ص 29. 128. احسن التقاسيم، ص 299. 129. ابن رسته، الاعلاق النفيسه، ص 152. 130. تاريخ قم ، ص 31 و 185. 131. معجم البلدان، ج 5، ص 48. 132. تاريخ قم ، ص 31. 133. طبرى، تاريخ طبرى ج 5، ص 14. 134. كوفى، الفتوح، ج 8، ص 297. 135. الفتوح، ج 8، ص 296. 136. تاريخ قم، ص 94؛ بحارالانوار، ج 60، ص212. 137. منتهى المقال، جزء 4، ص190. 138. الكامل فى التاريخ ، ج 5، ص 373. 139. تاريخ طبرى، ج 5، ص 146 و 150. 140. همان، ج 5، ص 147. 141. تجارب الامم، ج 4، ص 330؛ابى الفرج، مقاتل الطالبيين، ج 2، ص 522 142. همان، ج 4، ص 113؛ همان، ج 4، ص 145. 143. تاريخ قم، ص 164؛ ابن خلدون، تاريخ ابن خلدون، ج 3، ص 319. 144. مفيد، اختصاص، ص 87. 145. مروج الذهب، ج 2، ص 442. 146. ابن جوزى، المنتظم، ج 10، ص 100. 147. ديوان دعبل، ص 149. 148. ابن عساكر، تاريخ دمشق، ج 8، ص 184؛ ديوان دعبل، ص 78. 149. ابن شهر آشوب، مناقب، ج 4، ص 444. 150. تاريخ قم، ص 14. 151. سبكى، طبقات الشافعيه الكبرى، ج 1، ص 325. 152. تاريخ قم ، ص 217. 153. مسالك و ممالك ، ص 166. 154. الفهرست، ص 166. 155. ديوان دعبل، ص 56؛ ابن عساكر، تهذيب تاريخ ، ج 5، ص 237. 156. نك:سطور بعد. 157. رجال نجاشى، ص 44. 158. جاحظ، رسائل جاحظ، جزء 3، ص 167. 159. ر.ك: ابن منظور ،لسانالعرب، ج 14، ص 91. 160. تاريخ قم ، ص 18. 161. همان، ص 108. 162. يعقوبى، البلدان، ص 49. 163. مسالك و ممالك ، ص 242 164. نزهة المشتاق، ج 2،ص 684. 165. يعقوبى، البلدان، ص 49. 166. اردبيلى، جامع الرواة، ج 1، ص 323؛ رجال نجاشى، ص 165. 167. يعقوبى، البلدان، ص 49. 168. اصطخرى، مسالك و ممالك ، ص 209. 169. نجاشى، ص 91 . 170. امين، دائرة المعارف التشيع، ج 3، ص 82 . 171. تاريخ قم ، ص 24 و 253. 172. همان، ص 35. 173. دعبل، ديوان دعبل، ص 117؛ تهذيب تاريخ ابن عساكر، ج 5، ص 238. 174. ر.ك: مسعودى، مروج الذهب، ج 2، ص 439 و 440. 175. ابن مسكويه، تجارب الامم، ج 4، ص 120. 176. الكامل فى التاريخ ، ج 5، ص 370؛جهشيارى، الوزراء والكتاب، ص353؛ مؤلف مجهول، العيون و الحدايق و الاخبار، ص 351 ؛ بحرانى، موسوعة الامام موسىبنجعفر (عوالم)، ص 438، طوسى، غيبت طوسى، ص 34؛ صدوق، عيونالاخبارالرضا، ج 2، ص 245؛ الامين و المأمون، صفحات متعدد. 177. تاريخ قم ، ص 205، 206، 207 و 208 و ... 178. بلاذرى ،انساب و الاشراف، جزء ثالث، ص 267. 179. همان، ص 221. 180. همان، ص 226. 181. همان، ص 211. 182. همان، ص 238. 183. همان، ص 232. 184. ر.ك: تاريخ قم ، ص 224، 229 و 232. 185. العمرى، المجدى، ص 249. 186. همان، ص 249 . 187. العبيدلى، تهذيب الانساب، ص 435. 188. همان، ص 435. 189. همان، ص 75. 190. همان، ص 184. 191. همان، ص 241. 192. المجدى، ص 150. 193. تاريخ قم ، ص213. 194. نجاشى، ص 91؛ ابن خلكان، وفيات الاعيان، ج 2، ص 128. 195. طبرسى، احتجاج، ج 2، ص 392؛ منسوب امام جعفر صادق عليهالسلام بحرالانساب، ص 53. منابع: ـ آندره، گدار، آثار ايران، ترجمه ابوالحسن سرو قد مقدم (تهران، انتشارات آستان قدس رضوى، 1371). ـ ابن اثير، الكامل فى التاريخ (بيروت، دارلكتب العلميه، 1418ق). ـ ابن اعثم، الفتوح (بيروت، دارالندوة، بىتا). ـ ابن الفقيه همدانى، البلدان (بيروت، عالم الكتب، 1996). ـ ــــــــــــــــــــــــــــ ، مختصر البلدان (بيروت، دارصادر، 1302). ـ ابن جعفر، قدامة، كتاب الخراج و صنعة الكتابة، ترجمه دكتر حسين قره چانلو (تهران، البرز، 1370). ـ ابن جوزى، المنتظم (بيروت، دارالكتب العلميه، 1415ق). ـ ابن حوقل، صورة الارض (بيروت، دارصادر، 1938). ـ ابن خرداذبه، المسالك و الممالك (تهران، داراحياالتراث العربى، 1408ق). ـ ابن خلدون، تاريخ (بيروت، دارالفكر، 1408). ـ ابن خلكان، وفيات الاعيان (بيروت، دارالاحياء التراث العربى، 1417ق). ـ ابن رسته، الاعلاق النفسيه (بيروت، دارصادر، 1892م). ـ ابن شهر آشوب، مناقب آل أبي طالب (بيروت، دار الاضواء، 1412ق). ـ ابن طباطبا، تاريخ فخرى (تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1360). ـ ابن عبد ربه، عقد الفريد (بيروت، دارالفكر، بى تا). ـ ابن عساكر، التهذيب تاريخ (بيروت، مطبقه روضه، 1332). ـ ـــــــــــــــــــ ، تاريخ دمشق (بيروت، دارالفكر، 1985م). ـ ابن على، دعبل، ديوان دعبل (دارالكتاب اللبنانى، 1972). ـ ابن علي، شيخ محمد مازندراني، منتهى المقال من اقوال الرجال (قم، مؤسسة آل البيت، 1416). ـ ابن فضلان، رسالة ابن فضلان (الشركة العالميه، 1994م). ـ ابن كثير دمشقى، البداية و النهاية (بيروت، مكتب التحقيق، 1417ق). ـ ابن مسكويه، تجارب الامم (تهران، سروش، 1376ش). ـ ابن منظور، لسان العرب (قم، نشر ادب الحوزه، 1363ش). ـ ابن نديم، فهرست (تهران، نشر ابن سينا، 1343ش). ـ ابوالفداء، تقويم البلدان (بيروت، ليدن، 1840). ـ ابو دلف، سفرنامه ابودلف، ترجمه طباطبايى (تهران، زوار، 1341). ـ ادريسى، نزهة المشتاق (بيروت، مكتبة الثقافه الدينيه، 1414ق). ـ اردبيلى، جامع الرواة (بيروت، دارالاضواء، 1403ق). ـ اصطخرى، ابواسحاق ابراهيم، ممالك و مسالك، ترجمه محمد بن اسعد بن عبدالله تسترى، به كوشش ايرج افشار (تهران، بنياد موقوفات دكتر محمود افشار، 1373). ـ ــــــــــــــــــــ ، مسالك و ممالك (تهران، علمى فرهنگى، 1368). ـ اصفهانى، ابى الفرج، مقاتل الطالبيين (قم، امير، 1416ق). ـ اصفهانى، حمزة بن حسن، سنى ملوك الارض، ترجمه دكتر جعفر شعار (تهران، انتشارات بنياد فرهنگ ايران، 1346). ـ امين، حسن، دائرة المعارف التشيع (دارالتعارف للمطبوعات، 1418). ـ انصارى دمشقى، شمس الدين محمدبن ابىطالب، نخبة الدهر (فرهنگستان ادب، 1357). ـ بحرانى، عبدالله، موسوعة الامام موسى بن جعفر عليهالسلام (قم، منشورات مدرسه الامام مهدى). ـ البلاذري، انساب الاشراف (بيروت، محقق محمودي، دار التعارف للمطبوعات). ـ ــــــــــــــــــ ، فتوح البلدان (قم، انتشارات اروميه، 1404). ـ بنياد دائرة المعارف، دائرة المعارف تشيع (تهران، 1372). ـ بيرونى، آثار الباقيه ترجمه داناسرشت (تهران، نشر ابن سينا، 1352). ـ پوپ، شاهكارهاى هنرايران (تهران، بنگاه مطبوعاتى صفيعليشاه، 1338). ـ تهرانى، آقابزرگ، الذريعه الى تصانيف الشيعه (بيروت، دارالاضواء، 1403). ـ ثعالبى، عبدالملكبن محمد، تاريخ ثعالبى (نقره، 1368). ـ جهشيارى، كتاب الوزراء و الكتاب، ترجمه طباطبائى (تهران، 1348). ـ حسن ابراهيم حسن، تاريخ سياسى اسلام (تهران، جاويدان، 1366). ـ خوارزمى، مفاتيح العلوم (تهران، انتشارات بنياد فرهنگ ايران، 1347). ـ خويى، معجم رجال الحديث (قم، منشورات مدينة العلم، 1403). ـ دايره جغرافيايى ارتش، فرهنگ جغرافيايى ايران استان مركزى (تهران، 1328). ـ دهخدا، لغت نامه دهخدا (دانشگاه تهران، 1377). ـ دينورى، اخبار الطوال (انتشارات مكتبة الحيدريه، 1379). ـ زكى، محمد حسن، تاريخ صنايع ايران بعد از اسلام، ترجمه محمد على خليلى (تهران، 1366ش). ـ زيدان، جرجى، الأمين و المأمون (بيروت، دارالاندلس، بىتا). ـ سازمان جغرافيايى وزارت دفاع و پشتيبانى نيروهاى مسلح، فرهنگ جغرافيايى قم و اراك (تهران، 1374). ـ سبكى، طبقات الشافعيه الكبرى، تحقيق عبدالفتاح محمد الحلو (بيروت، داراحياء الكتب العربيه، بىتا). ـ سرورى، مجمع الفرس، عالمى (قم، 1341ش). ـ سيوطى، تاريخ الخلفاء (قم، رضى، 1411). ـ شيخ صدوق، اعتقادات صدوق (تهران، رضوى، 1380). ـ ــــــــــــــــــــ ، عيون الاخبار الرضا عليهالسلام (قم، رضي 1378). ـ طبرسى، احتجاج (تهران، نشر مرتضى، 1403). ـ طبرى، تاريخ الامم و الملوك (بيروت، دارالكتب العلميه، 1417ق). ـ طوسى، فهرست (تهران، نشر الفقاهه، 1417ق). ـ العبيدلى، تهذيب الانساب (قم، 1413). ـ العمري، نجم الدين العلوي، المجدى (قم، كتابخانه آيت الله العظمى نجفى، 1409). ـ فرهوشى، بهرام، ايرانويچ (مؤسسه چاپ و انتشارات دانشگاه تهران، 1374). ـ ـــــــــــــــــــــ ، فرهنگ فارسى به پهلوى (تهران، انجمن آثار ملى، 1352). ـ قزوينى، عبدالجليل، نقض (انجمن آثار ملى، 1358). ـ قمى، حسن بن محمد بن حسن، تاريخ قم، تصحيح سيد جلال الدين تهرانى (تهران، طوس، 1361). ـ قمى، عباس، كنى و الالقاب (المطبعة الحيدريه، النجف، 1389). ـ قمى، نجمالدين ابوالرجاء، تاريخ الوزراء (تهران ، تحقيقات علمى و فرهنگى، 1363). ـ مجلسى، بحار الانوار (بيروت، 1403). ـ محمدي، محمد، تاريخ و فرهنگ ايران (تهران، توس، 1375). ـ مدرسي طباطبائي، تربت پاكان (قم، شهريور 35). ـ مستوفى، نزهة القلوب (بريل ليدن، 1331ق). ـ مسعودى، التنبيه و الاشراف، ترجمه ابوالقاسم پاينده (تهران، علمى فرهنگى، 1365). ـ ـــــــــــــــــــ ، مروج الذهب، ترجمه ابوالقاسم پاينده (تهران، علم فرهنگى، 1370). ـ مفيد، اختصاص (قم، النشر الاسلامى، 1418). ـ ــــــــــــــ ، الارشاد، افست (قم، بصيرتى، بى تا). ـ ــــــــــــــ ، الارشاد (بيروت، مؤسسة آل البيت، 1416). ـ مقدسى، احسن التقاسيم (بيروت، دار احياء التراث العربى، 1408ق). ـ منسوب به امام صادق عليهالسلام ، بحر الانساب (تهران، كتاب فروشى اسلاميه، بىتا). ـ موحد ابطحى، تهذيب المقال (نجف، مطبعةالاداب، 1390). ـ ناشناخته، حدود العالم من المشرق الى المغرب، تعليقات مينورسكى (انتشارات دانشگاه الزهراء، 1372). ـ ناشناخته، مجمل التواريخ و القصص (تهران، كلاله خاور، 1318). ـ نجاشى، رجال نجاشى (قم، النشر الاسلامى، 1418). ـ ياقوت، معجم البلدان (بيروت، دارصادر، 1995). ـ يعقوبى، البلدان، ترجمه دكتر محمد ابراهيم آيتى (تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 2536).