«ريشههاي تغيير طراحي ايراني از طريق الهيات اسلامي»
نويسنده: لويي ماسينيون مترجم: سميه اشتري نسخهي عربي متعلق به قرن چهاردهم، مشتمل بر چهار مينياتور ميباشد كه نشانگر طرح اوليهاي از نيايش مسيحيان است كه موضوع جالبي را به نمايش ميگذارد. دو مطلبي كه براي اين مسئله از اهميت بيشتري برخوردار است، عبارتند از: دو روز مقدسي كه در تقويم اسلامي شيعه وجود دارد؛ يكي (روز 18 ذيالحجه) يا روز عيد غدير، يعني يادآور همان روزي است كه حضرت محمّد صلياللهعليهوآلهوسلم علي عليهالسلام را به عنوان امام و جانشين خود انتخاب كردند و ديگري روز (23 ذيالحجه) يا عيد مباهله، كه يادآور عهد و پيمانِ مابين نمايندگان مسيحي نجران و پنج تن آل عبا(اصحاب الكساء) ميباشد.براي گروهي از اهل تسنن، كه هنوز هم مباهله را به رسميت ميشناسند و طبق عقايد وباورهاي اهل تشيّع، غدير خم يادآور مراسمي است كه حضرت محمد صلياللهعليهوآلهوسلم در روز 29 آوريل سال 628...ـ بدون قرار قبلي ـ از روي پشتهاي از جهاز شتران، بالا رفت و دست راست علي عليهالسلام را بالا برده و او را به عنوان رهبر حقيقي امت اسلامي معرفي كرد و فرمود: «هر كه من مولاي اويم، از اين پس، علي مولاي اوست. خداوند، دوستداران علي را دوست دارد.»اما به عقيدهي عدهي كثيري از شيعيان، اين مراسم از نظر سياسي نتايج آني نداشت. چرا كه حضرت علي عليهالسلام تا 25 سال بعد از مرگ پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم عملاً پيشوا نبود، امّا اين مراسم اهميت بسياري داشت. اين نتيجهي حكمت الهي است كه در آن عملكرد دو نفر مشخص ميشود؛ يكي از آنان (حضرت محمد صلياللهعليهوآلهوسلم ) خواست الهي را آشكار ميكند و مـردي (حضرت علي عليهالسلام ) به خواست خدا انتخاب ميشود.«عينيون» معتقدند كه حضرت علي عليهالسلام در انتخاب، ساكت باقي مانده بود و انتظار ميكشيد و دلش كه مأواي وحي الهي بود، او را وادار به ابراز وجود ميكرد. اين كار، نشانگر سرنوشت و تقدير تلخي بود كه خداوند از قبل براي او رقم زده بود.بر عكس و به عقيدهي عدهاي ديگر خداوند به خاطر فضل و رحمتش او را از ابتدا تا پايان در امور پيامبري ياري كرده و به عنوان پيشواي جمعيت موافق و طالب حق قرار داده بود. اين مسألهي سادهاي از حقانيت نيست. اين موضوع وجه تمايزي است بين «قديس» و «پيامبر». همچنين درك معني واقعي معتقدان به مذهب «ماني» براي كسي كه صاحب بصيرت و عشق است، آسان ميباشد. به اين معني كه وي موضوع را ميداند و قادر به تمييز تفاوت نمازگزار واقعي و ظاهرساز (رياكار) ميباشد. تمام اين راه حلهاي عرفاني كه قبلاً در محل غدير تصريح شده بود، بعدها توجه عرفاي اسلامي را به خود جلب كرد.در عيد بزرگ مباهله، هيأتي از نمايندگان مسيحي نجراني، تحت تأثير آزمايشي دشوار، پيماني را (در 2 آوريل 631 ميلادي، دهم هجرت) با اهل بيت پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم (حضرت محمد صلياللهعليهوآلهوسلم ، علي عليهالسلام ، فاطمه عليهاالسلام حسن و حسين عليهماالسلام ) بستند. اهل تسنن اين رويداد را تنها به عنوان اتحاد خانوادگي كه اهميت چنداني ندارد، تعبير ميكنند، امّا به اعتقاد اهل تشيع، حضـور همزمان «پنج تن» انديشهاي است كه ثابت ميكند قدرت الهي متضمن عزت ايـن پنج تن است.نظر اهل مخامسه كه در مدرسهي شيعي معروفي كه هنوز هم در سوريه در ميان نجرانيان باقي مانده، بدين صورت است. دو مينياتور موجود كه صحنههايي از انجيل را كه حاكي از پاكدامني حضرت مريم و غسل تعميد حضرت مسيح ميباشد، به نمونههايي تبديل شدهاند كه هيچ وجه اشتراكي با نمونههاي ارمني يا بيزانسي ندارند و تنها با دارا بودن ويژگي مانوي خود قابل تشخيص ميباشند.«مذهب مانوي، كاتاليزور فرهنگي»
ظهور شكلهاي هنري پيچيده و نو، انعكاسي از تحول در نظام عقايد و اظهارات متداول ساختار فرهنگي ويژه است. بقاياي روشهاي قديمي داراي خاصيت مشتركي هستند. البته عناصر تزييني موجود از روشها و اصول كلاسيك قبلي تبعيت ميكند، امّا روش آخري (اخير) كه با مقياس معتبري مورد استفاده قرار ميگيرد، در هنر اسلامي تحت تأثير روشها و موتيفهايي است كه از منابع ديگري گرفته شده و ماهيت دروني بينظيري را نمايان ميكند.اصول ماوراءالطبيعهي اسلامي (متا فيزيكي) به طور قابل ملاحظهاي به صورت ذرهاي زودگذر و آسماني است. اولين حكماي الهي به منظور اينكه به شيوهاي معقولتر آن را تعبير و توضيح دهند، اين عقيده را به طور غريزي انتخاب كردند. همچنين در دستور ساختار صحيح آنها، عقايد تكويني و اصول مولد روشهاي تشخيص هنري از معماري تا علم معاني وبيان ـ حتي در كشورهاي تازه به اين دين در آمده، نظير اندونزي تا مالزي ـ ديده شده است. توسعهي فرهنگي با چنين وسعت و قوتي به عامل عقلاني مشترك بستگي دارد. در عين حال ميتوان گفت كه زبان يهودي ريشه در زبان عربي دارد كه نكات عمده و دور نمايي ظريف، شيوهي انديشيدن رابه ترتيب در مختصّههاي مشخص تصور متافيزيكي اسلامي مبالغه ميكند.انتشار هردو عامل به ساختار اصول و آداب نيايش بستگي دارد. بنابراين بسيار مهم است كه بدانيم فرهنگ اسلامي چگونه زبان فارسي را تحت سيطرهي خود در ـ آورده و انديشهي هنر ايراني را دگرگون ساخته است؛ يعني فرهنگ ايراني پيشين را از ميدان بيرون كرد. وقتي اسلام ازنظر سياسي بر ايران غلبه كرد، آئين «مزدك» دين رسمي كشور بود. عامهي مردم عقيده داشتند كه زبان مزدكي با زبان فارسي سنخيت دارد و سعي كردند زبان قديم خود را با اين سيستم فكري وِفق دهند. كوششهاي زيادي انجام شد تا نقاط مشترك و مشابه ميان دين اسلام و دين مزدكي شناخته شود، امّا به زحمت ارتباطي ميان آن دو يافت شد و تنها مغايرتهايي در عوامل تزييني قابل قياس ديده شد كه به نظر نميآمد اين عوامل به طور مستقيم قرض گرفته شده باشند.واسطهاي كه به عنوان كاتاليزور فرهنگي، بين عقيده و فكر ايراني و عقيدهي اسلامي، به كار ميرفت، بيشتر مذهب ماني را به عنوان قديميترين دين معرفي ميكرد، مذهبي كه جامع و برگزيده بود واز سه قرن قبل از اسلام در مركز ايران ريشه داشت و در قرن هفتم، اين مذهب گسترش و رواج يافت. عواملي كه مذهب ماني را به عنوان پلي مابين ذهن ايرانيان و اسلام قرار داد، در آغاز كار، اين بود كه اين مذهب داراي تشكلي از دعوتهاي پنهاني بود.دومين عامل اين كه، اين مذهب يك سري ستيزهجوييهايي را اشاعه داده بود. حتي در قديميترين تفسير قرآني نيز ـ به نظر ميرسد ـ مباحثي وجود دارد كه در آن، عامل معنوي بر پيروان دين ماني ـ به خصوص مزدكي ـ مسلط شده است؛ عاملي كه در قرآن تحت عنوان و اصطلاح «صابئين» ذكر شده است. با چنين نفوذي در مسيح شناسي آشكار ميشود:معرفي حضرت مسيح به عنوان يك روح، نمايندهي پاپ (لكاتوس) كه از نور آزادي كه با روغن زيتون مقدس پرتوافكن شده و به صليب كشيده شدن فرد ديگري به جاي مسيح آشكار ميشود. تثليث پدر، پسر، روحالقدس و تبليغ پاراكلتيوس و نيز استفاده از عدد پنج (مثلاً ساعت عبادت، پنج وظيفهي الزامي) و دو رسالهي مزدكي مقايسهي بين تئوريهاي مزدكي و مانوي در مورد جهان را امكان پذير ميكند.چهار چوب فرضي پيدايش جهان در هر دو مذهب بر اساس «تثنيه» منطبق است و عناصر به دو دستهي خوب و بد و همچنين به يك سري از موضوعات افسانهاي تقسيم ميشود. تعدادي از افسانههاي قديمي از نژاد «كلده» و بقيه از شخصيتهاي يونان قديم هستند، ولي در تفسير تفاوت بسياري با هم دارند.مذهب مزدكي ماديگراست و فقط دو بخش محدود به زمان و مكان را به رسميت ميشناسد. آنان معتقدند كه خداوند وجودي مقدس و متناهي دارد و «يزدان» خود را در مخلوقات خالص، متجلي ميكنند. همچنين «شر» نيز متناهي است، پس نحس بودنش تنها ظاهري و سطحي است.در جدال بين حق و باطل، حكومت و سلطهي آفريدههاي خوب، بدون تغيير باقي ميماند و حقيقت وجوديشان هم، دست نخورده رها ميشود. ستارگان ثابت، به خصوص ستارگان منطقة البروج، خوبند در حاليكه سيارگان شياطين هستند. آب خوب است. خلقت انسان كه از «اهورامزدا» ناشي شده است، خوب است. آتش كه مظهر پاكي در دنياست و چرخهي زندگي را به حركت در ميآورد، همه خوب هستند. از طرف ديگر مانويت ضد مادهگرايي است و تمام وجود هستي شر، نامحدود است. شر هم به اندازهي خوبي نامحدود است. شر به آهستگي در تودهي نور نفوذ ميكند و به منظور رهايي سلولهايي كه در اسارت رنج و سختي كشيدهاند در حد فاصل خوبي و بدي تأثير ميگذارد تا منتهي به مرگ آنان بشود. روحها اگر ذرات معنوي مستقلي داشته باشند، خوب هستند. ستارگان ثابت شياطين هستند در حالي كه سيارات خوبند. به خصوص ماه كه نمود و شكل آن، چرخهي آزادي و صعود ذرات نور را كنترل ميكند.شهوت انساني شر است. چون تجسم شيطاني از آزادي روح است. به كار گرفتن آب و آتش براي خراب كردن ذرات نور موجود در حيوانات و گياهان ممنوع است. وقتي كه آتش، جهان را براي هميشه خراب كند، چرخههاي نجومي تكامل تدريجي جهان هم متوقف ميشوند. اين در حالي بود كه فرقهي مزدكي سلسله مراتبي از فرقههاي هندي را تأسيس كرده و كشاورزي و تجارت را بها داده بود. مانويان از مجموع اموال مستهلك در اين جهان منع شدند. حتي از كالاها و اجناس از طريق رياضت كشي چشم پوشي ميكردند. اگر چه اين فرقه خالص بود واز قرن ششم در عربستان تزكيه شده و در رشد واقعي زهد در ميان علماي شيعه دخيل بوده ولي شاخهاي از بدعت مزدكي است.«مكتب كوفه»
بر اساس افسانهها و آداب و رسوم باستاني، موضوعات ايراني پرورش يافته در دورهي عباسي نشانههاي هنر جامعه اسلامي را آشكار ميكند و ويژگي توليد خود به خود (خلق الساعة) كه تعدادي از دانشمندان در مورد آن بحث كردهاند و به آن نسبت دادهاند را ندارد. وقتي آنها تحت تأثير احساسات وطنپرستي خود اين پديده را توضيح ميدادند، تعدادي از فرقههاي تازه مسلمان بزرگي مثل: برمكيان، نوبختيان در توطئهاي قرمطيان را نيز با خود همراه كردند. تعليم فقط تحت شرايط خاصي انجام و تحت تأثير شرايط جغرافيايي وتاريخي، معين ميشد و آن منطقه را در سؤال به عنوان يك كاتاليزور مناسب قرار ميداد و شرايط لازم براي آن در بينالنهرين يافت ميشد. به دليل آن كه بينالنهرين بخشي مسيحي نشين با بافت اجتماعي بود كه به تازگي به تابعيت ايران در آمده بود. براي مثال ميتوان اسامي ناحيه يا استان آنها و ترجمهي پهلوي اين اسامي را در دفاتر ثبت پيدا كرد. حتي احتمال دارد جايي كه اين پديده از آن سرچشمه گرفته است را مشخص كرد. عمل تركيب در محل كوفه بهكوباد ساساني انجام ميشده است. مدت 80 سال بعد از غلبهي اعراب، كوفه و بصره تنها پايگاههاي مستحكم دايمي بودند. بصره به تازگي ساخته شده بود. بنابراين نمايي از شهر قبلي را نشان نميداد؛ امّا كوفه چندين كيلومتر دورتر از هيره ساخته شده بود و به عنوان پايتخت قديمي كشور عربي، تابع دولت ساساني بود؛ به طوري كه زماني كه قبايل عرب، پيروزي خودشان را تحقق بخشيدند، اين محل شامل سه گروه از ساكناني بود كه بيش از يك قرن با هم متحد بودند. يعني همان ارمنيان كه بيشتر قسمتهاي آن را مسيحيان نسطوري تشكيل ميداد.اعراب كه از عادات باديه نشيني خود دست كشيده و كم و بيش مسيحي يا صابئي ميشدند، تشكل اداري را به وجود آوردند و بخشي ديگر شامل مستعمره نشينان ايراني در هيره به تمدن مسيحيت و عرب روي آوردند كه عامل مؤثري در ايجاد ارتباط فرهنگي بين اسلام و ايران بودند؛ نقشي كه بعدها در سنت اسلامي تنها به يك فرد به عنوان رابط اصلي محول ميشد. شايد اهميت تاريخي آن واقعيتر از چيزي بود كه به او عطا شده بود و آن مرد مسلمان «سلمان فارسي» بود. در زمان فتح، وقتي كه ابتدا اردوگاه سنگربندي شدهي شهر بصره از قبايل موداريي (Mudarid) خصوصا تميم (Tamim)، يعني كساني كه فقط به عنوان ملازمان بومي نباتينز (Nabateans) يا مردان ارمني تشكيل داده بود. عمدتا اردوگاه سنگربندي و كوفه توسط قبايل عربي (قحطاني حمادان، كيندا) (kinda , Hamadan) پر شده بود و اين بدان معني است كه قبايل يمني درست همان اصالت را داشتند كه قبايلي همچون سلسله شاهزادگان لخمي (lakhmid) هيره را حمايت ميكرد. ملازمان آنها را نه تنها ارامنه تشكيل ميدادند بلكه حمراييهاي ايراني نيز جزو آنان بودند. بسيار حائز اهميت است كه اين ايرانيان عرب شده از قبل از صفين در فداكاري و اشتياق، شهره بودند و سازمان سياسي آنان توسط قبايل يمني محافظت ميشد. اين بدان معني است كه معقوليت شيعيان حضرت علي عليهالسلام ، همچنان بسيار مهم بوده به طوري كه در طول زندگي سياسي حضرت علي عليهالسلام ، مذهب شيعه از جانب كوفه ترويج ميشد و تا احساء و نجران ادامه مييافت. مسير آن در واقع خط سير بزرگ نفوذ اقتصادي مركزي عربستان است كه حواريون مسيحيت نسطوري در قرن پنجم ميلادي از آن استفاده كرده بودند و به نوبت نفوذ سياسي ايراني را كه در انتهاي قرن ششم ميلادي پذيرفته بودند و امروزه از طريق ارتباط ميان شيعياني كه در احساء و نجران متمركز هستند، تعريف ميشود.بالاخره ميدانيم كه تشكيل مجمع اسلامي ايران همزمان در طوايف عربي، از اردوگاه با نتايج بسيار متفاوت و در دو حالت ايجاد شده حال آنكه منطقه بصره ديناور (Dinavar) فارس وكرمان به غير از اهواز) اين كوشش نتيجه داد. بديهي است كه در تشكيل ناحيهي اداري عربي ظاهرا مردم در اين منطقه از كوفه (نهاوند، جبال، شمال شرقي) به ناحيهي كوچكي از مستعمرهنشينان انتقال داده شدند و در نقاط مركزي به خاطر وجود ايرانيان نوكيش، آن را گسترش و توسعه دادند و كمكم مراكز كوچكي از شيعهي ارتدوكس، اسماعيليه، زيديه ايجاد شدند. نمونههاي برجسته و بارز كاشان (بنياسد كوفه) اَوا (Ava) نزديك شهر ري، بالاتر از همه قم است كه به عنوان مركز تاريخي اصلي شيعه در ايران به شمار ميآيد آنجا از نيمهي قرن هشتم ميلادي توسط اعراب يا يمنيهاي مستعربه (Himyar , Kahlan) كه از كوفه آمدند و بعدا ايرانيهاي نوكيش را از كشور اطراف و مجاور مورد حمله قرار دادند، ايجاد شد.«كوفه مبدأ نقاشي اصيل اسلامي»
برجستهترين ويژگيهاي تاريخ اسلامي در دو قرن اوّل بعد از هجرت، رقابت ميان دو گروه از طوايف عرب بود: نژاد جنوبي در مقابل نژاد مركزي عرب و يمن در مقابل قبيلهي مودار (Mudar) است. اين رقابت در بينالنهرين به اوج خود رسيد زماني كه اين كشور به عنوان مركز تمدن اسلامي در قرن هشتم شناخته شد، و خود را به عنوان مخالفِ سرسخت دو مكتبي كه خودشان عملاً، هم در روش و هم در الهيات مخالف يكديگر بودند، آشكار ساخت كه آن دو، مكتب «يمني كوفه» و مكتب «مودار بصره» بودند.مسئلهي سياسي ـ عرفاني خلافت كوفه قانوني بوده و اين بدان معناست كه شيعه، مقابل تمدن اهل سنت (اهل اجماع) كه در بصره بوده قرار داشته است و اين قانونمندي در ميان تعدادي از شيعيان خساي (Khassa) كه به عنوان غلاّت (ghulat) يا افراطيون شناخته شده بودند قرار داشتند كه طبق مجادلات قوي مانويان توسط اشخاصي مانند مغيرا و ابومنصور تفسير شده كه قرآن به فرضيه تكويني پيدايش جهان وابسته است.اركان زيباسازي فرقهي مانويان عبارت بود از ستون روشنايي (عمود نور)، انسان نخستين قيومارت سابق مزدكي (Mazdean ex - Gayu marth)، نور محمد صلياللهعليهوآلهوسلم ، تضادها (اضداد) و همچنين چرخههاي (akvar) ابلاغ وحي.بايد خاطر نشان كرد كه رئيس (پيشواي) رهبران اسلامي از ميان طبقات يا از ميان ملازمان طوايف يمني كوفه، ايجل (Ijl)، جوفي (jufi) و كهيل (kahil) (اسد) (Asad) برخاسته بود و كم و بيش با اسم دين مزدكي خود را ملبس كرده بودند. بصره در مورد موضوع معاد و جهت تكامل تدريجي تاريخ بشريت، و در مورد فرضيهي انفصال قرآني، كه روابط عادي و داخلي بين نسلها را انكار ميكند همچنان استوار باقي ماند. در حالي كه مكتب كوفه در مورد چرخههاي وحي به تئوري مانوي تمايل داشته، تئورياي كه بر اساس زيرساخت مقطعي ستارهشناسي (نجومي) و طبيعت غير ماديش را از علم كيميا گرفته است كه در مجموع دو پايهي فلسفهي زيستشناسي و علم كيمياي اسلامي هر دو از كوفه و از ميان شيعيان سرچشمه گرفتند و در واقع هدف آنها اين بوده كه اين مهم را در شعر و مينياتورهاي فارسي ادامه دهند.در مورد مسألهي عاشقِ ايدهآل در ادبيات، مكتب بصره به طرز استادانهاي روش و سبك مشكوكي به نام شهر ادبا ساخته بود، ضمن اينكه دانشمندان كوفه كم و بيش ديوانهاي صحيح و معتبري را تأليف و گردآوري ميكردند، و افسانههايي در مورد جلال و شكوه تمدنهاي عرب باديه نشين، قبل از اسلام خلق كرده بودند و با آرمان افلاطوني كه روي ادبيات و نقاشي ايراني تأثير عميقي داشته، مخالفت ميكردند و در زمينهي عشق مادي، افسانهاي بنام عاشق ادهاري وجود دارد، عاشقي كه از عشق ميميرد بدون اين كه جرأت لمس معشوق خويش را داشته باشد، مانند مجنون كه ليلي را پرستش ميكرد. و در مورد عشق اهل تصوف، افسانهاي در مورد شاهزادهي مرتاضي وجود دارد، كه به خاطر عشق الهي ديوانه شده بود (مانند بهلول)بر خلاف سوابق ايرانيشان، آنها كوشش كردند تا مبدأ يوناني و افلاطوني را به اين اصول نسبت دهند، امّا جنبههاي معيني وجود داشت كه مربوط به فرقهي مانوي ميشد.اصطلاح ولايا (vilaya)، ابتدا به معناي فداكاري فعل انساني است كه در تعبير به عنوان شخصِ امام بر حق نشان ميدهد، سپس نقش عشق را در عشق دنيوي و پاكي را در عشق اهل تصوف مشخص ميكنند.اين دو عشق در تكامل تدريجي خود و در نظم و ترتيب يا (arcanum) (تقيه: كتمان كردن نام امام بر حق و نيز نام معشوق، اگر آن مراد خدا باشد.) نفوذ عقيدهي آشناسازي با احكام را نمايان كرده و (و بر درستي بدعتهاي حضرت محمّد صلياللهعليهوآلهوسلم گواه است) براي اينكه آنها هميشه قضيهي عشق خالص و ناب زناديق را، يك دوره شرعي (مانوي) مينامند كه اين عشق از دورهي ساساني به عنوان بدعت مانوي معني شده و اصل عشق خالص را كه بدعتها آن را به شدت و جديت محكوم كرده، مورد اعتراض قرار دادهاند و اين امر در تاريخ هنر حياتي دوباره است و به عنوان احترام به بدعتي نو كه همچون محرّكي مهيّج است و وجد را شدّت ميدهد.تصور و عقيده در مورد شهيد خدايي اين است كه شهيد يعني چيزي كه توجه ما را به خود جلب كرده تا از اين طريق جلوهاي از يك آيين بنيادي اسلامي شود. يك متن است كه در ميان متون بيشماري بسيار مهم است: بر اساس نظريه مانويان، خداوند خودش را كمكم در هر شهيدي رسوخ ميدهد. از اين رو آنها چيزي را كه تحسين ميكنند مورد پرستش قرار ميدهند. مثل گلها، فلزات، كوهها، آب، درختان، اسبها، شتران، گلههاي گاوهاي ماده، مردان، زنان، گياهان و اين به عنوان اصول هلوليا (پيروان بهلول) (hululiya) در ميان كتب حلاجيان (پيروان حلاج) است.به وضوح ميتوان گفت كه اين فقط توصيف (دين) نيست بلكه كاريكاتور مجادلهآميزي است كه نه تنها به ماني، بلكه به حلاج مربوط ميشد، ولي خصوصيت اصلي آن بسط احساس زيبايي است كه آن را همچون بلور شفاف و رنگارنگي نشان ميدهد. همانطور كه ميدانيم طبق اصول اسلامي، ماني به عنوان سرچشمه و پيشواي بزرگ نقاشي بوده و در قرن چهارم ميلادي بر طبق نظر افرائيم مقدس (پسر دوم يوسف) همچون... يك عملكرد تعليمي تعيين شده و محرك انگيزهي تحسين فرزندان نور و انزجار از كساني كه در تاريكي قرار ميگيرند.كاملاً قابل درك است كه توسعهي قابل ملاحظهي تهذيب نيايش در ميان مانويان، مديون تفسير سمبليكي نقاشان از اصول رهايي از نور بوده است، اين مفهوم، در نقاشيهاي ديواري مانوي با استفاده از هالهي نوري كه به عنوان يك حلقهي نور دور تا دور هر قديسي ميباشد و همچنين با هالهي تقدس آنان كه به سوي بهشت ميرود، نشان داده ميشود كه اين كاملاً بر خلاف هالهي مسيحيت ميباشد. اين هاله در فرهنگ مسيحيت به تمركز در روح مقدس قديس اشاره و دلالت ميكند. همين تفكر مانويان را راهنمايي كرد تا روشنايي را در مينياتورهايشان با فلزات گرانبها نشان دهند. بر روي اصول و موتيفهاي تزييني مانويان در ايران و بينالنهرين پافشاري شد و ذهن جامعهي اسلامي آنان را براي مينياتورهاي مهم كه جلوهي الهي داشته اختصاص داده شد. مانند آنهايي كه در نسخهي عربي به كار رفته و در آن آرامش انديشه نشان داده شده است و همچنين اعتقادشان را به روزي كه در آن پيمان روحها (ميثاق) به عزت و هالهي كلي سرنوشت مقدر شده، بشارت ميدهد. واسطي ميگويد «او كسي است كه در عظمت خداوند انديشه ميكند و او را مجاز ميكند تا در يك رز سرخ تأمل كند.»هنر مينياتورهاي ايراني، بدون نماي سه بعدي، بدون سايه و بدون قالب سازي با به كار گيري فلزهاي درخشان منحصر به فرد است و اين گواه بر اين است كه خالقان اين آثار نوعي والايش كيمياگري ذرات نور الهي را كه يكجا، در تصويري محدود شده، را بر عهده گرفتهاند. فلزات گرانبها، نظير طلا و نقره در طراحي زلفها و تاجها، هدايا و فنجانها به كار ميروند تا از به كارگيري رنگها به تنهايي دوري جويند: فكر رهايي، كه به طور كلي در وحي مقدس مانوي در نظر گرفته شده، كاملاً بر خلاف تبديل هيأت و شمايلهاي بيزانسي است جايي كه زمينهها پوشش طلايي به خود ميگيرند، تا تجسمي بر روشنايي باشند. بيش از تذهيب، آداب نيايش ما نويان كه تمايزشان مابين روشنايي و تاريكي، رنگها و صورتهايي است كه توسط صاعقه ضربه ميخورند و درون ذرات طلايي منفجر ميشوند، كه نمودي از روحي اسلامي در نظر گرفته ميشود.بنابراين رنگهاي ناخالص روشن شدهو بها يافتهاند در حالي كه فلزات گرانبها، مادي انگاشته شدهاند. نظرات متعددي در اين زمينه وجود دارد، فرضيهي ضعيف تضاد، مانويان، به تدريج و به طور يكنواخت با منظرهي يك چلچراغي با ظاهر طلايي شبيه لوسترهاي مسي ساخت كاشان تشابه پيدا ميكند. اين روش، تداعي رؤيايي لطيف يك مسلمان است كه پس از راز و نياز بمنظور حكم و ارادهي الهي استخاره ميكند و به خواب ميرود و بعد چيزهايي را در مقابل ديدگان خود ميبيند كه ملهم از حكم خداوندي قادر و ازلي است و اگر ارادهي خداوند بر آن باشد، قادر(1) به درك آن ميباشد.تذهيب كتاب خطي
توسط ريچارد اتينگهاوْسُنRICHARD ETTINCHAحضرت محمد صلياللهعليهوآلهوسلم عقيده داشت كه تبليغ او به عنوان پيامبر بايد توسط اصحابش و از طريق نسخه عربي كتاب آسماني كه در مقايسه با دينهاي يهوديان و مسيحيان نازل شده، صورت گيرد و بنابراين او در جهان اسلام آييني كه قابل مقايسه با دينهاي يهوديان و مسيحيان باشد، تأسيس كرده است. لاجرم احترام و تكريم به قرآن در ميان صحابهي پيامبر (يعني كساني كه هنرهاي پيشرفتهي والايي بخصوص در ميان ايرانيان داشتند) را ملزم كرد تا استعدادهايشان را در آرايش قرآن صرف نمايند و مخالفت اولين حكماي الهي جامعهي پيامبر با نشانههاي تصاوير رنگ شده و مركب طلايي يا نشانههاي جاهايي را كه بايد سجده شود (خضوع شود) نشان ميدهد. به همين نحو پدران روحاني بيهوده شكايت كرده و ميگفتند كه ثروتمندان كتابهاي مقدس را نميخوانند بلكه براي مدّتهاي مديدي آنها را در صندوقها نگهداري ميكنند و براي محتويات و مندرجات كتاب كمتر از نوشته طلايي آن ارزش قايل هستند دستخط روي پوست و شخصيتهاي مشكل پسند درست مقابل هم بودند.تصويب غايي تزيينات قرآني نه تنها توسط نوشتههاي استادانهي بسيار، بلكه توسط تاريخ نويسان تصديق شده است. اسكندر منشي در مورد دوره عباسي ميگويد كه صفحات آن عصر با وجود هنرمندان بزرگ، تزيين و تذهيب ميشدند و هرگز تذهيب، تهديدي براي براي درك دين نبوده است. تذهيب قرآني مكمل خوشنويسي بود و باعث افتخار اين هنر اسلامي بوده است، شايد خوشنويسي معقولترين هنر اسلامي استبر اساس نظر «دوست محمد» بر طبق سنت ايراني ثبت شده است كه حضرت علي عليهالسلام (داماد پيغمبر) اولين كسي بود كه قرآن را تذهيب كرد. و در ادامهي آن عدّهي بي شماري از طبقات بالا در دوران رونق اسلام وظيفه تذهيب قرآن را بر عهده گرفتند و بدان وسيله ميلشان را با ثروت غني نمودند و ظاهرا به اعتبارشان افزودند. به همين خاطر ابراهيمابن مسعود غزنوي هر ساله نسخهاي از قرآن را كه با دست خط خويش مينوشت به مكه ميفرستاد. طغرل دوم 100 دينار مغربي براي تذهيب هرسي جلد قرآن صرف ميكرد و سلطان احمد از سلسله جلايري به نقاشي و تذهيب قرآني ميپرداخت، در همين حال «راوندي» خوش نويس بنام، كسي كه علاوه بر مطلاكاري صحافي را ميدانسته، به شاگردان متمول فراوان خويش كه شامل شاهزادگان، فرمانداران، دانشمندان بودند ميباليد. اينان كساني بودند كه زير نظر راوندي اين حرفه را آموختند و بدان افتخار ميكردند. گروهي از درباريان شامل تذهيب كنندگاني بودند كه خود را از بابت مواد گرانبها مانند طلا و سنگ لاجورد و بهترين كاغذ مورد نياز موجود در دربار بيمه ميكردند. گرانبهاترين قرآنها در مغازههاي سلطنتي وجود داشته به خصوص آنهايي كه قطع وزيري و شامل سي جلد بود و هر جلد(جزء) براي هر روز خواندن بوده، و اغلب در مساجد يا زيارتگاهها ارايه ميشدند در جاهايي كه قرآنهاي نفيس نگهداري ميشد و فقط نگهبان اجازه داشت هديه را لمس كند.تذهيب كاملاً دو بعدي است، يكي كاملاً موافق با تمايل تزييني هنرمندان جامعهي اسلامي يعني كساني كه در حرفهشان هماهنگي كامل بوده، و ديگري نماي مجالس مجلل از نمونههاي انتزاعي پيچيده كه حتي پيچيدهترين طرح از اين طرحهاي انتزاعي، روي كاغذ بدون مشكل فني يا مكانيكي مي توانست اجرا شود. از اين رو تذهيب يك نوع هنر مادي (مولد) بوده كه در آن اصول و طرحهايي كه در كارهاي گروهي ديگر مثل سفالينه، گچ، سنگ، فلز، منسوجات و فرشها به كار رفته، ظاهر شدند اما فقط طراحيهاي تزييني اصيل كه تعدادي از هنرمندان اروپايي بر روي آن بسيار استادانه كار كرده بودند، توسط صنعتگران كارهاي گروهي ديگري دوباره توليد شد. پس آرابسكهاي arebasques قرآنهاي سلجوقي حتي تأثير بيشتري دارند. حتّي از آرابسكهاي كه روي صفحههاي براق كار شده، زيباتر به نظر ميرسند سرفصلهاي كتب دورهي تيموري از نظر طراوت و پيچيدگي، از مرغوبترين كتيبهها بودند و با تعدادي از صفحات اول كتب صفوي از نظر ظرافت با فرشها قابل رقابتند. بنابرين اصالت تذهيب نه تنها مهم است بلكه به هنرهاي ديگر اطلاع و بصيرت و آگاهي ميدهد. براي مورخ هنر، تذهيبات مفيدند. بيشتر كتابها به صورت نسخه وكتاب خطي بودند كه خواه در يك كارگاه سلطنتي يا توسط يك صنعتگر مستقل درست ميشدند به دين ترتيب آنها در حل مسائل تاريخي نظير محل واقعي زمان كتابت كمك ميكردند.حتي آنان گهگاه اطلاعاتي كه بر سازمان كار تمركز داشته باشد فراهم ميكردند. اصولاً خوش نويس ظاهرا مانند تذهيب كار و علاوه بر آن نقاش مينياتور هم بوده و در قرن 15 ميلادي نسخه و كتاب خطي از خوش نويسِ و تذهيب كار خلق ميشد، همچنين او مجبور بوده روش تغييريِ «راوندي» را احياء كند شايد تقسيم كار تنها تحت حكومت تيموريان و صفويان و شايد سلسلههاي از اين قبيل بوده است! بنابراين وقتي شاه اسماعيل صفوي بهزاد را به عنوان مدير كتابخانهي سلطنتي در سال 1522 ميلادي (928 هجري) منصوب كرد، كاركنان شامل مُسْتنْسِخانْ، نقاشان، مطلاكاران، طراحان حاشيه، طلاكوبها، مخلوط كنندگان طلا «زرگران» و سنگتراشان بودند.و ويژگي مشابهي كه حتي در زمان تزلزل هنر كتابت نيز ادامه داشته، «تذهيب كاري» يا«مطلا كاري» بود. مُذْهِبْ لقبي بود كه توسط نقاشان پذيرفته شد كساني كه سعي ميكردند حتي در مينياتورهاي امضايي نيز نشان دهند كه تذهيب تا چه حد حفظ و نگهداري شده است. تذهيب كار كه خوش نويس هم بوده «كاتب» ناميده ميشد بعضي اوقات دورهي كاملي براي تمام تزيين كتاب (ورق) صرف ميكرد، كه شامل ورق سازي، نسخه برداري (استنساخ) و حتي كتاب فروشي ميشد. تزيين عنوانهاي بخش، به ويژه در قرآنها، شايد اولين وظيفهي تذهيب كاران بوده، كه در قرن اول هجري شروع شد. بعدا با مهارت و استادي چشمگيرتري در مقدمهي كتابي كه نشان ويژهي شكل آن، نزديك به نُسَخِ (نسخههاي خطي) تذهيب شدهي شرقي ميباشد، ختم شده است. صفحهاي با تزيين و آرايش خالص (سرلوحه)، حتي اگر متن ناچيزي هم شامل سر لوح بود، پذيرفته ميشد. اين صفحات اغلب در يك جفت كامل ساخته ميشد، و كتابهاي خطي بسيار مجلل احتمالاً يك سري از آنها را داشتهاند در حالي كه اولين صفحه متن اغلب عنوان استادانهاي دارد. نام حامي (مشوق) يعني كسي كه دستور نوشتن كتاب را داده، در يك تقاطع روي صفحهي اول نوشته ميشد و درست شبيه قطعهاي از كتابي مربوط به اواخر قرن 13 ميلادي نام برد. بعدها تقاطعها به ستارگان تاباني كه «شمس» ناميده ميشدند، و از لغت عربي خورشيد (شمس) گرفته شده بود، تبديل شدند، تزيينات حاشيهاي در قرن 15 ميلادي با نمونههاي گلدار و انتزاعي معرفي شدند، و اغلب به وسيلهي مناظر كنارهاي به هم ملحق ميشدند كه رابطهي پيوندي را بين تذهيب و نقاشي مينياتور تشكيل ميدادند. فهرست مندرجاتي كه با مهارت تنظيم شده بودند، در تضاد محسوس با سادگي عادي فهرستهاي شمايل بيزانسي كه در اين زمان بوده، ديده ميشد. در حالي كه فواصل هم تراز صفحه طاقي شكل آن هنوز فرصتهاي زيادي براي گسترش بيشتر داشته نظير تزيين خاتم، در قرآن تزيينات پنجمين و دهمين آيه رامشخص ميكند و نقاطي كه براي سجده يا مكث در انتهاي خواندن هر سوره و تقسيمات بين ديگر بخشها در قرآن گذاشته ميشدند همچنين رنگآميزي درمتن اولين بار در قرآن استفاده شد و بعضي اوقات تفسير با ترجمه با خط قرمز نوشته مي شد. چنانكه در قرآن سال 1164 ميلادي (559 ه·· ق) در موزهي دانشگاه فيلادلفيلا تاريخ زده شده، در ضمن اينكه در قرآنِ زمان نظامالملك مغايرتهاي بين خطوط با خط قرمز نوشته شدهاند، توضيحاتِ عبارتهاي دشوار با رنگ آبي، و مهمترين عبارتهاي متن با خط طلايي نشان داده شدند.بالاترين احترامي كه در آن كتابها نگاه داشته ميشوند حتي در زمانهاي قبل از مغول، قدر و منزلتي بوده كه كارهاي بزرگ خوشنويسان و تذهيب كنندگان راحمايت ميكرد و اين توسط شماره، اندازه، شكوه و عظمت كتابخانههاي آن زمان مشخص ميشد.شاپور پسر اردشير در سال 991 ميلادي (381 ه··.ق) وزير «بووحيد بهاءالدوله» بود كه در بغداد كتابخانههايي مشتمل بر بيش از صد هزار جلد كتاب شامل قرآنهاي زيادي از خوشنويسان معروف داشتهاست. مسكن و كتابخانهي علاءالدوله حدود مشخصي نداشت چرا كه كتابخانهاش به صورت تالار(اطاق نقاشي) سرسرايي راتشكيل ميداد. در آنجا يك مدير، يك كتابدار و يك بازرس و غيره وجود داشت. هيچ كتابي در اين زمان در هيچ شاخهي علمي نوشته نشده بود اما شاهزاده، نسخهايي از آن را بدست آورد.سرزمين فارس به خاطر كتابخانههاي با شكوه معروف بود، در زمان ياقوت 1217 ميلادي (614 ه··ق) دوازده كتابخانه در مرو وجود داشت و مهمترين آن در مجموعهاي كه توسط يزدگرد ساخته شد يافت ميشود.وقتي سلطان محمود غزنوي كتابخانههاي شهر ري را در سال 1029 ميلادي «420 ه····. ق» و كتابخانه هاي شهر اصفهان را در سال 1033 ميلادي (425 ه··ق) غارت نمود او چند صد محمولهي كتابي را به غزنه بُرد.عشق و علاقه به كتابها فقط به شاهزادگان محدود نبود،«اسماعيل پسر آباد» كه به عنوان (الصاحب) مورخ 995 ميلادي (385 ه····.ق) شناخته شده است چون وزيرش نتوانست راهحلي براي حمل كتابخانهاش ارائه دهد وي را خلع كرد. آثار ديني وي به 400 شتر براي حمل نياز داشتند، در سفرهاي عادي او با خودش 30 بار شتر كتاب ميبرد. او كتابخانهاش را با كاتالوگي كه شامل 10 جلد كتاب بود به عنوان وقف در شهر ري باقي گذاشت. همچنين كلكسيونرهاي كتاب، مانند كسي كه در حديثهي عراق بود در يك صندوق خود به وزن 300 كيلو نسخه و كتاب خطي قديمي نگاه مي داشت و بسياري از فروشگاههاي كتاب و حراجيها، براي كلكسيونرها فرصتهايي را براي فروش فراهم كرده بودند.آغازين دورهي اسلامي
«قرآنهاي كوفي»
اطلاعات ما دربارهي هنر تدهيب كتاب در ايران، در اولين قرون بعد از پيروزي عربها، اندك است و به نظر ميرسد كه غربيها همان خط سير يكسان فرهنگهاي اسلامي رابه همان سبك (شيوه) ادامه دادند. ظاهرا يك شيوهي اصلي وجود داشته، كه فقط جنبههاي ديگري از آن گسترش يافتند. سپس براي قضاوت اين جنبهها به شيوه اصلي رجوع كردهاند. در اولين قرآنها (از ابتداي قرن دوم هجري) تزيين برجسته شامل بندهايي (دستههايي) بود كه انتهاي يك سوره و شروع سورهي ديگر را مشخص ميكردند (همان سر سوره) معمولاً يك حاشيه (نوار مانندي) يا يك طرح هندسي كه از مربعهاي كوچك ساخته شده بود و بعضي اوقات تقليدي از موزاييك يا منسوجات بوده براي تزيين قرآن به كار ميرفته است. همچنين طرحهاي معماري به خصوص پاساژها (تيمچههاي) بلند موجود بودند اما طرحهاي گل و گياه به كار برده نميشد، اين بندها پيچيدگي بيشتري يافتند و به نحوي استادانه حاشيههايي رانشان ميدهندكه شامل طرحهاي چند گوشه يا طوماري است كه يك سوره در يك صفحه واقع شده، طرح تذهيب در امتداد صفحهي باقيمانده به كار رفته، اين طرح به صورت پهن به كار ميرفت و در صورت لزوم تيمچهي كماني آن افزوده ميشدهاست. اين گونه طرحها در قرآنهاي بعدي نيز به كار گرفته شده است.جايي كه آخرين لغات سورهي قبلي و علايم پايان آيات را نشان ميدهند از فضاي تزييني تخطي كرده و تزئينِ حاصل ادامهي همان سوره بوده است، اما اين حالت در بيشتر موارد به كار برده نميشود، قدمت اين كاربرد را در دورهي صفوي موجود در نسخ خطي ميتوان يافت، جايي كه در آن هيچ ترديدي وجود نداشته كه نسخه و تزيين آن تاريخ يكساني دارد. معمولاً عنوان فصل در ابتداي حاشيه يا در انتها، طرح ميشود. در قرآنهايي كه عموما به عنوان قرآنهاي اوليهِ مطرح هستند اين طرحهاي حاشيهاي، خيلي بزرگ نبوده و فقط فضاي آن، دو يا سه حرف را ميپوشاند، گاهي نيز همديگر راپوشش ميدهند. بر خلاف بند تزييني، آنها بيشتر گلدارند، اگر چه طرحي ميتواند به عنوان يك محراب آتش تفسير شود. همچنين ممكن است كه به صورت مركب به كار برده شود نظير يك نخل با درخت پر بار، درختاني كه يادآور تمدنهاي شرقي اوليه ميباشند. و به موتيفهاي ساساني مربوط ميشود كه نمونههاي برگهاي متفاوت در آن طراحيها از منسوجات كوپتيك (coptic) ميباشد. اين مشخصهي برجسته نه تنها در تركيب و ساختار عجيبشان ظاهر ميشود بلكه بعضي اوقات باشكل و نمونهي بند اصلي تناقض دارند. يك طرح گلدار درون حاشيهي زواياي سمت راست كنار يك بند، تصور ميشود كه يك قوس مضاعف ميسازد. در قرن هشتم ميلادي بند تزييني پيچيدهتر شد. اسم سوره با طلا در بند نوشته شد. همچنين عنواني با زمينهي شاخ و برگدار به كار ميرفته كه اكنون با طرح حاشيهاي بزرگ شده و غالبا در شكل مُدوّر و چسبيده به مركز طرح، به كار ميرود. و اين تزيين به اين علت بها يافت كه به عنوان تنها تزيين سرِ سوره به كار ميرفته و سپس به عنوان نشانهاي براي سورهي جديد كه حدود (فاصله) آيات را نشان ميداد به كار ميرفته است. در حاليكه اكثر قرآنها كاملتر تزيين شدهاند. گسترش طرح نخلي، به صورت طرحي مهم از هنرهاي اوليه به حساب آمده وتغيير شكلهاي بعدي آن يكي از موضوعات مهم تذهيب ايراني را نمايان ميكند. در اين مرحله گاهگاهي متن در يك چارچوب تزييني قرار ميگيرد. دو نوع طرح رنگي وجود دارد: يكي طرح قديمي كوپتيك؛ (نوعي طرح) كه از رنگهاي اخري زرد (گل زرد)، سبز تيره، وقرمز لاكي استفاده ميشود. قرآن حدود سال 725 ميلادي (107 ه····.ق) موجود در كتابخانه سلطنتي مصري و يا به نظر برخي اين قرآن از سمرقند آمده، و اكنون در كتابخانهي ملّي لنينگراد موجود است. در طرحهاي بعدي از طلا با رنگ آبي استفاده ميشود، و مقداري قرمز لاكي، رنگ لاجوردي، سبز و قهوهاي افزوده شده و قسمتي از تزيين به رنگ قهوهاي تيره است، كه در بسياري موارد كمرنگ يا حتي محو ميشود. بنابراين تصوير ضعيفي از طرح اصلي را شامل ميشود. اين دوره شروع طرحهاي پيچيدهاي است اوّلين مشكل اين است كه اندازهي مستطيل افقي شده است، در حالي كه بسياري از تزيينات ويژگي خاص معماري را دارند. مانند طاقها و طرحهايي كه به نظر ميرسد از موزاييكِ سنگ فرشها تقليد كردهاند، شايد قابل قبول باشد كه فرض كنيم اين قرآنها از صفحات قرآنيِ افقي در مساجد، توسط چندين نويسندهي عرب تقليد و نوشته شدهاند. دومين مشكل، اين است كه تركيب مستطيلي، فضا را به وسيله تزيين حاشيهاي كه نياز به آرايش بيشتر دارد، توضيح ميدهد. در حقيقت بندِ طولاني (سرسوره) كه انتهاي يك سوره و ابتداي سورهي بعدي را نشان ميدهد اصولاً از طرح كوپتيك (به نام كلاوس (clavus (نوعي طرح بندي شكل)، تقليد كرده است. اين طرح حاشيهاي با طرح (اربيكولوس (orbiculus (نوعي طرح مدوّر در انتهاي شكل)، مشابه ميباشد. نفوذ قوي كوپتيك در رنگها و موتيفها يافت ميشود، به علاوه، اين روش تا دورههاي بعدي همچنان ادامه داشت چرا كه در موزه و يكتوريا و آلبرت، دو بند بافته شده به نام Post - Fatimid (متعلق به دورهي فاطميان) با انتهاي گلدوزي شده موجود ميباشد. جانشينان طرحهاي كلاوي (Clavi) كوپتيك و اربيكولي كه در عناوين سر سوره در قرآنهاي دورهي سلجوقي بسيار به كار رفته است. براي نمونه در قرآن سال 1164 ميلادي (599 ه··.ق) كه در موزهي دانشگاه فيلادلفيا قرار دارد، طرح بافتهاي توسط تذهيبكار به كار رفته است. از طرف ديگر، در قرآنهاي اوليه، نظير قرآن سال 725 ميلادي (107 ه····.ق) در كتابخانهي سلطنتي مصر، تزيين حاشيهاي در چندين نقطه به انتهاي شكل مستطيلي متصل ميشود، در حالي كه طرح بيضي به نام اربيكوس فقط در يك نقطه كلاوس نه به طور مستقيم بلكه توسط يك خط بلند متصل ميشود. همچنين، طرح حاشيهاي در قرآنهاي نخستين ميدان عادي يا طرح بيضي اربيكولوس (Orbiculi) كوپتيك (Coptic)را ندارد، هر چند موتيفهاي آنها به نظر يكسان ميباشد ولي تزيينات قرآني متعلق به قرن هشتم و نهم با منسوجات كوپتيك تشابهات بيشتري دارند تا قرآنهاي اوليه.اگر چه پيوند منسوجات كاملاً ممكن است، نظير منبع ديگري از الهام به نام لوح(2) ansatae «كتيبه ده فرمان» يك طرح رومي قديمي در كتيبهاي كه بصورت مستطيل افقي با تصاويري از دسته سنگهاي سرطاق در كنارهها بوده و لوح را به ديوار ميچسباند. وجود داشت كه دستهاي طرح سنگ ميان طاق موجود بوده، كه لوح، صفحه را به ديوار مي چسباند.طرح ديگر آن، دستهاي در بالا دارد كه در مصر براي مدت مديدي، قبل از پيروزي پيروان جامعهي اسلامي براي لوحهاي چوبي استفاده ميشد. همچنين اين طرح در عربستان جنوبي قبل از اسلام بسيار مهم بود. چرا كه تعويذها (طلسمهاي چوبي و سنگي ) احتمالاً از اين لوحهاي نوشته شده، استنساخ شدهاند. هچنين اين طرح در ميان تعويذهاي (طلسمهاي ) بابليان يافت شده است، و كتابهاي مقدس (انجيلهاي عبري ) دو لوح سنگي را نشان ميدهند كه بر روي آن ده حكم مانند دوكِ عمودي نوشته شده و اين كتابها را مذّهب كردهاند. در قرن نهم ميلادي لوح انساتا (مستطيل قائم) به عنوان سنگهاي قبر در مصر و در جاي ديگر به كار ميرفت. لوحهاي نوشته شده با شكل روي سفالينههاي قرن دوازدهم ميلادي و در مينياتورها موجود بود. لوحهاي مصري با مجموعهي نوشتههايش به طرز چشمگير تزيين شده، كه علاوه بر آن، در لوحهايي با اين طرحهاي سنگي سر طاق يا طرح قبهاي به كار رفته است. در خاتمه، عناوين و نوشتههاي ديگري نظير كتابهاي خطي دوازدهم ميلادي در صفحات مستطيلي قبهها يا كارتا چزها (Cartaouehes) كه در انتها با لوح انساتا توازن داشته، به كار ميرفته است.بنابراين صفحهي مستطيلي مزين شده با تزيين حاشيهاي در قرآنها، ميتواند به عنوان طرح خاصي از لوح انساتا تفسير شود. عناوين سوره در قرآنهاي كوفي و در قرآنهاي بعدي، خوشنويسي را در يك فضاي مستطيلي تزيين شده، نشان ميدهد كه در يك طرف، داراي موتيف قبهاي شكل است كه درست شبيه لوح انساتا (لوح ده فرمان) است و با قبهي گردي كه در مركز حاشيه است، تمام تصوير و آرايش اول كتاب از لوح انساتا پيروي ميكند. تصوير آرايش اول كتاب شامل دوقبهي انساتا است. (انساتا شبيه طرح رومي بود و با دو قبه به كار ميرفته است.) در دورهي مغول، طرح انساتا(Ansata) در تذهيب كتاب، به صورت عمومي به كار ميرفته، اما اكنون طرح سنگ سر طاق، طرح جالبي ايجاد كرده كه همراه با طرحهاي آرابسك كوچك، برآمدگيهايي را روي گوشههاي بالاي صفحه بوجود آورده است و تزيينات آن يادآور طرح سنگ قبرهاي مصري قرن نهم ميلادي ميباشد، نمونههاي اصلي لوح انساتا به صدها نوع تغيير شكل دادهاند، اما طرح اصلي آن، هميشه قابل تشخيص است. به عنوان نمونه قرآن 1186 ميلادي (582 ه····.ق) واقع در مجموعهي آقاي چستر را ميتوان نام برد. طرح انساتا از اوايل دوران شكوفايي هنر تا حال، به عنوان تزيين، در بالاي صفحه همراه با مثلثهاي كوچكي در طرفين آن استفاده ميشده است. گاهگاهي تذهيب كار طرحهاي مستطيلي به نام انساتا را كه عمودي و افقي هستند، روي يك صفحه با هم تركيب ميكرد. بنابراين در تعدادي از آرايشهاي صفحهي اول كتب دوران تيموري و صفوي، انساتا در طرفين صفحه و همچنين در قسمت بالا و پايين آن به كار رفته است در اغلب صفحات مذهب شده مجلل، توسط طرح مثلثي حاشيهداري به كار رفته است، و بعضي اوقات صفحه به طور كلي مانند يك طرح انساتاي بزرگ در مركز، و مستطيلهاي حاشيهاي كه به عنوان دو طرح خاص ديگر با تغييري در طرح انساتا را نشان ميدهند، به كار رفته است. تغييرات تذهيب در قرآنهاي نخستين، نظير قرآنهاي دورهي اسلامي وجود دارد. ما موتيفهاي متعلق به دورههاي ساساني، كوپتيك، بيزانسي و طرحهايي را كه احتمالاً از كتابهاي عبري مشتق شدهاند، يافتهايم، ضمن اينكه در اين طرحها فرقههاي مسيحي، جزئيات ديگري به كار بردهاند. با توجه به اطلاعات مختصر و مقايسه تصاوير هنوز هم ابهام وجود دارد. بنابراين هر ارزيابي قطعي در اين زمينه بي مورد به نظر ميرسد. استفاده از طلا در ميان بيزانسيها رايج بوده به طوري كه امپراطورانشان نامههايشان را با آب طلا مينوشتهاند همچنين ديپلمها و مدارك رسمي واداري با طلا و نقره روي پوست گوساله آبي يا ارغواني نوشته ميشده است. احتمالاً اين شيوه به عادت وكار برد عبريها باز ميگردد. در سال 937 ميلادي (326ه····ق) از امپراطور بيزانسي نامهاي به خليفهي عباسي رسيده و متن يونانيِ آن با طلا نوشته و ترجمهي عربي آن با نقره نوشته شده بود. دستخط طلا در قرآنهاي اوليه به ويژه براي عناوين سوره استفاده ميشد و هنوز برگههايي از قرآن كه با مركب طلا و با علامتهاي نقرهاي پوست آبي نوشته شده، باقي مانده است كه در موزه هنرهاي زيباي «بوستون» موجود است؛ همچنين در مجموعههاي اليزابت تيتزل (Elizabthtitzel) ريفستال (Riefstahl) و آقاي چستربتي موجود است بر اساس اطلاعت مستند توسط مأمون خليفهي عباسي (817 ـ 813) ميلادي (202 ـ 198 ه·· ق) به مسجد جامع در شهر مشهد فرستاده شد. همچنين اشعار خليفهي معتمد عباسي (892 ـ 870 ميلادي) (279 ـ 256 ه····ق) با طلا نوشته شده بودند وقتي مأمون خليفهي عباسي كتابخانهي بزرگي به نام «دارالحكم» را در بغداد تأسيس كرد، كتابهاي خطي يوناني را از بيزانس آورد و دستور داد تا آنها را به عربي ترجمه كنند، احتمالاً برخي از آنها تزئيناتي داشتند كه كتابهاي عربي را تحت نفوذ خود قرار داده است، كتيبههاي طلايي بيزانس نمونههايي براي عناوين فصلها بوده خصوصا با برخي آرايشهاي صفحهي اول قرآن كه شامل دواير متقاطع بودند. كه به نوبت ممكن است از طرحهاي بيزانس الهام گرفته شده باشد، مانند آنهايي كه در كليساي جامع(سالرنو) يا درلكيساي(سنت لوك استريس) (St. luck. Sstiris) در فوسيس (Phocis) يونان موجود است. در قرآنهاي نخستين موتيفهاي معيني از نمونههاي طرح كوپتيك گرفته شده است كه احتمالاً آنها جزء طرحهاي اصلي نبودهاند. اين طرحها شامل ستارهاي هشت گوشهاند كه در طرحهاي كوپتيك و در ديسكوريدز (Dioscorides) وين يافت ميشود؛ طرح درخت از نخلهاي برگداري ساخته شده و طرح ديگر، درختي در شكل يك برگ بوده، همچنين نفوذ طرح كوپتيك در رنگ بندي قابل تشخيص است كه از نمونههاي خاص نسخههاي خطي كوپتيك پيشي گرفته بود و در دورهي سلجوقي به حد كامل رسيد، در حالي كه اين طرحها، در دورهي ساساني جالبتر شد و در اين دوره درخت نخل آرايش دو شاخه داشته است به نحوي كه كاربرد آن رايج شد. همچنين طرح دو شاخهاي درخت انار كه عموما در جوف قرار ميگرفت، در گچبري ساساني يافت شده است، علاوه بر آن، در چندين قرآن اوليه طرحهايي را كه به عنوان محراب آتش تفسير شدهاند ميتوان يافت.در ايران نيز طرحهايي براي پايان آيات به كار رفته است. ظاهرا در خلال اين مدت طرحهايي از دواير تزيين نشده به عنوان علامات نقطهگذاري در متن ادبي روي پاپيروس به كار رفته كه در مجموعهي آرك دوك رينر (Archduke Rainer) كه در وين موجود ميباشد و تزيينات عنوان (كتاب) در قطعاتي از نسخههاي خطي مانويان يافت شده كه براي تزيين قرآن از آن بهرهمند ميشوند. يكي از اين طرحها در قسمت بالاي صفحه به شكل گل تزييني به كار رفته و براي طراحي حاشيه مورد استفاده قرار گرفته است. در ساير طرحها حروف درهم ادغام ميشدند.همچنين يك طرح حاشيهاي كه دو بند نامنظم را به هم ميچسباند كه مظهر اِسكارف (پرچم) به اهتزاز در آمدهي دورهي ساساني بود. اگر چه تزيين طبيعت گرايانه ميباشد ولي با اين وجود، ارتباطِ معينِ آن را با نسخههاي خطي اوليهي اسلامي نميتوان انكار نمود.دورهي سلجوقي (Seljuq period)
دوّمين دوره با سلطنت سلجوقيان در سال 1157ـ1038 ميلادي (552ـ429 ه··ق) آغاز شد كه كلوفنها (Colophons) دربارهي قرآنهاي ايراني (فارسي) صحبت كردهاند. همچنين آنها اطلاعاتي راجع به نژاد ايراني، نويسندگان و تذهيب كاران يا شهرهاي ايراني كه در آنجا كتابها نوشته ميشد، همچنين راجع به متنهايي كه گاهگاهي شامل ترجمههاي ايراني بوده صحبت كردهاند. به اين ترتيب اطلاعات ما در رابطه با دورههاي اوليه راجع به كشور هايي نظير مصر بسيار اندك است. در اين دوره كتابهاي فارسي طرح خاصي به خود گرفته و تذهيب، نمونههاي جديد بسياري را ارايه كرده و مُذَّهبين تعريف مختصري دربارهي اين طرحها دادهاند. اخيرا تعدادي از نسخههاي خطي مربوط به دورهي سلجوقي، درك مستقيمي از هنر تذهيب به ما ميدهد. اين طرحها شكوفايي خود را در اين دوره نشان داده و نظير هنرهاي ديگر سبكها و شيوهي دورهي مغول را دنبال ميكنند.سه عامل فني وجود دارد كه قرآنهاي دوره سلجوقي را از دورههاي پيشين متمايز ميكند:1 ـ كاغذ به جاي پوست استفاده ميشدالبته نه به طور دائم و نگارگري كاغذ، حائز اهميت بوده چون كتابها ارزانتر تمام ميشدند و به راحتي دردسترس همگان قرار ميگرفتند كه قديميترين نسخهي خطي كاغذي عربي متعلق به نيمهي قرن نهم ميلادي ميباشد.2 ـ دست خط نسخ به كاربرده شده، همان دستخط قبلي بوده، اما در دورهي سلجوقي به مراتب بيشتر معمول بوده است. خط كوفي كه به كلي كنار گذاشته شد و براي تزيين متن استفاده ميشده است و در رنگآميزي نسخ باقي مانده، هالهاي از نور اطراف سر انسانها يا حيوانات به كار رفته نظير طرح كتري بابرينسكي (Bobrinsky Kettle) با جا قلمي مجدالملك كه به صورت استثنايي كار شده همچنين در طراحي نسخ خطي قرآنهاي تذهيب شده به كار ميرفته و جذابيت خاصي داشته است و اكنون كتيبههايي يافت شده كه بدين شكل به كار رفته است.3 ـ طرح مستطيلي عمودي كه به تدريج جانشين طرح افقي قديمي شده است، قرآنهايي به اين طرح در قرون هشتم و نهم ميلادي به كار ميرفته، همچنين جلد كتابي در محل «قره خوتو» (Qarakhoto) يافته شده، كه طرحي افقي و كشيده دارد و متعلق به قرن سيزدهم ميلادي ميباشد. سير تذهيب قرآنهاي كوفي معمول در قرن نهم و ابتداي قرن دهم دورهي سلجوقي، را ميتوان در چندين نسخهي كتاب عبري جستجو كرد. قرآنهايي به شكل مستطيل قائم نيز متعلق به قرن دهم و يازدهم ميباشند اما بيشتر آنها به شكل مربع بوده و تزيين اصلي آنان شامل تركيبهاي به هم پيچيده و هندسي شبيه ستاره هشت گوشه است كه از روي هم گذشته و مربعهايي را تشكيل دادهاند. و در انتهاي طرح دايرهاي احاطه شدهاند. اين طرحها در فضا (صفحه) يا در مربعهاي مجاور كوچكي شبيه موزاييك يا سفالها قرار داده شدهاند مانند نسخهها و كتابهاي خطي ارمني متعلق به قرن نهم و دهم هجري است كه در كتابخانه مختاريها دروين (Vienna) يافت شده است. يا قطعهي چوب مصري خاتم كاري شده، كه در موزه استاليچ دربرلين وجود دارد. تمام قرآنهاي دورهي سلجوقي با تصوير و آرايش ابتداي كتاب آغاز شد، و بسياري از قرآنها تماما طرحدار بوده است؛ به عنوان مثال، قرآن مورّخ 1036 ميلادي (427 ه····ق) با طرح و آرايش در ابتداي كتاب آغاز شده و تا انتها ادامه يافته است و در بخش انتهاي كتاب، صفحات تزيين شده گاهي اوقات آرايش و طرحهاي مختلف پيدا كرده و تزيينات به نحوي بوده كه محلهاي خاصي را براي نگارش، پيش بيني ميكردند. نظير قرآني متعلق به سال 1164 ميلادي (559 ه·· ق).آيات قرآن فهرستبندي شده، و نوشتهها به طور معمول در داخل هشت ضلعيهاي متقاطع، شش گوشهها و طرحهاي لوزي مانند، يا در بخشهايي كه به وسيله دواير متقاطع ايجاد شده، قرار گرفتهاند.صحافيهاي بيزانس نمونههاي نخستين از اين طرحهاي دايرهاي شكل را فراهم نمودند. احتمالاً هنرمند اسلامي طرح كلي را از صحافيهاي بيزانس تقليد كرده، اما براي نوشتهها، جايگاه مناسبي به كار برده است. نظير سنگ قبر كه بعد از پيروزي جامعهي اسلامي در آسياي صغير يا بينالنهرين شمالي با كتيبههايي براي شخصيتهاي برجسته كه در يك طاق (قلاب) قرار داشته استفاده شده است. حتي گاهي در تصاوير و آرايشهاي تزييني ناب صفحهي اول كتاب، به جاي نگارش، بيشتر، طرحهاي هندسي كوچكي به كار رفته است، يكي از اين طرحها كهشامل دوايرِ متقاطع با مربعها، الماسها، يا مثلثها، تركيب شده، و فضاهاي مستطيلي بالا و پايين مركز را مشخص ميكنند.ديگر تزيينات دايرهاي شكل بسيار جذابند نظير قرآن سال 1036 ميلادي (427 ه··.ق)، جايي كه در آن طرحي از لوزيها، مربعها و دوايري به سبك سنگ چين وجود دارد. نسخهاي از تورات عبري متعلق به سال 930 ميلادي (1241 از عصر سلوسيد Seleucidera) در كتابخانهي ملي لينينگراد موجود بوده، كه طرح كاملاً مشابهي از صفحه (Colophon) قرآن فيلاد لفيايي مورخ 1164 ميلادي (559 ه·· ق) را نشان ميدهد.نوع دوم بوسيلهي خطوط متقاطع، طرح مشبّك ستاره مانندي را مشخص ميكند كه اين دو نسخه جالب مربوط به قرآنهاي سال 1036 ميلادي (427 ه··.ق) ميباشند. يك نسخهي خطي داراي چندين طرح متنوع تزييني، در سر صفحه به كار رفته است كه اين جملات در متن اصلي موجود نيست و به جاي جملهي ديگرترجمه شده است، به جاي جملهي چنين نسخهي خطّي كه نشان ميدهد تا چه حد طرحهاي متنوّع ديباچهي آن ميتواند در يك كتاب جداگانه تركيب شود. اين طرحها به صورت تركيبي به كار رفتهاند. سوّمين نمونه، اطراف طرح مركزي را از آراسبكها و شاخ و برگهاي تزييني دو طرف صفحه به كار ميبرد. (پوشش ميدهد). همچنين بعد از آرايش صفحهي اول كتاب، عناوين سوره، مهمترين نقش را در تذهيب ايفا ميكند. در اين جا طرحي در وسط به طور كلي صفحه را پوشانده و يا صفحه را به بخش مركزي بزرگتر تقسيم كرده و دو طرف آن را پوشش ميدهد، ولي امكان دارد دو طرف صفحه شامل آن نشود. (و فقط بخش مركزي به كار رفته باشد). اين تقسيمبندي سه جانبه صفحه در تمام دورهها مورد استفاده بوده است. همچنين احتمالاً عنوان سوره با طراحي شش گوشه كشيده شده، يا مثلثهايي در اطراف آن به كار رفته است. تنوعات و تغييرات زيادي از اين نوع در قرون بعدي به چشم ميخورد و بعضي اوقات فهرست عناوين در دو صفحهي مقابل هم به كار رفته است و يا آن بخش از عنوان كه داراي زيرمجموعه بوده دلالت بر مكي يا مدني بودن سوره دارد و به همين خاطر در يك مربع مجزا واقع در حاشيهي سمت پايينِ عنوان صفحه، نوشته شده است. طراحي براي متن حائز اهميت و تأمل زيادي بوده و بعضي اوقات فضاي كافي براي تذهيب سر سورهي آن باقي نميماند.اما مذهبين سلجوقي و دورههاي بعدي، تزيين سر سوره را در حولِ كلمه يا كلمات انتهايي سر فصل قبل انجام ميدادهاند.به طور مشابه نقطههاي گرد بزرگي نمايانگر (مشخصهي) انتهاي آيه است كه عموما منتهي به چارچوب حاشيهاي صفحه ميشود. ظاهرا ايراد خاصي به دخالت متن با تزيين يا تزيين سر سوره در انتهاي صفحه قبل وجود ندارد.معمولاً يك يا دو مورد از انواع طومار ساده با عنوان زمينهي تزييني موجود ميباشد. در پايان قرن اخير نمونههاي زيادي از آرابسكها و تزيينات سايهدار مغولي كه برجسته به نظر ميرسد، به چشم ميخورد. براي نمونه، قرآن متعلق به 1210 هجري (607 قمري) كه در يك زمينهي ساده نوشته شده و در دو طرف آن تزيينات مجزا وجود دارد.تعدادي از قرآنها، عنوان تزييني خاصي ندارند. نظير قرآن موجود در مجموعه ثابتي كه متعلق به سال 1186 م (582 قمري) است و نام سوره به خط نسخ نوشته شده است و تنها چارچوب آن توسط آدابيكهاي كوچك، بين پرتوهاي منشعب شده از كلمهي بسماللّه الرحمن الرحيم كه از مشخصات قرآنهاي كوفي است، قرار گرفته است. به عنوان نمونه برخي از سر سورههاي قرآن متعلق به سال 1171 م (566 قمري) را ميتوان نام برد كه در كتابخانهي سلطنتي مصر مذّهب نيستند و وجهي مشخصهي آن از طريق درشتي و تفاوت دستخطهاي موجود در متن امكانپذير است.عناوين قرآن متعلق به 1177 م (566 قمري) در رنگهاي متنوع تزيين شده و از مشخصات بارز آن تنها به كارگيري گلهاي حاشيهاي است.از طرف ديگر قرآنهايي با تزيينات مربع مستطيلي در بالاي صفحات به چشم ميخورد كه دقيقا شبيه تزيين عناوين سر سورهها است. در ساير نمونهها، شمارهي جزء (بخش) يا به عبارت ديگر تعبير مذهبي مشخص شده است. (در ساير موارد در صفحه، جز يا شمارهي آن را نمايان ميسازد و تعبير جامع ديني يا كولوفن را نشان ميدهد. در ابتدا و انتهاي صفحهي قرآنهاي متعلق به سال 118 ميلادي (562 قمري) موجود در مجموعهي بتي و همچنين قرآنهاي متعلق به سال 1202 ميلادي (599 قمري) موجود در كتابخانهي سلطنتي مصر قطعات مربع مستطيل شكلي وجود دارد. گروه اوّل، كه از لحاظ مختلف فوقالعاده ميباشد، بندهاي تزييني آن هر دو صفحه را در برميگيرد. تزيينات عجيبي دارد كه در بعضي نمونهها دو طرف چارچوب داراي تزيينات دستهاي است. تزيينات حاشيهاي اغلب با طراحي اول صفحه يا مربع مستطيل منفرد لوح انساتا تركيب شده است. تعدادي از اين نمونهها مظهر تصاوير تركيبي قديمي است كه از مشخصات بارز قرآنهاي كوفي است. در حال حاضر كپي جديدي از اين نوع قرآنها بدست آمده كه شامل چارچوب گردي است با آرابسكهاي زيبا كه معمولاً روي محور مياني تنظيم شده است.در بعضي موارد خط كوفي با شكل بزرگ در وسط واقع ميشود كه نمونهي آن در قرآن سال 1073 ميلادي (466 قمري) موجود در مشهد قابل مشاهده است. ساختار اصلي آن را واژه مكرر «الملك للّه» يا «للّه» تشكيل ميدهد. (مالكيت متعلق يا مخصوص به خداست). كه يا با طرحي (مدرّج) و يا غالبا با طرحهاي ظريفي به سبك عربي (اسلامي) (آلاكسب) ميباشد. گاهي هم چندين طرح ساختاري در كنار يكديگر قرار ميگيرند. خط موازي آبي رنگي اغلب در امتداد خطوط اصلي طرح حاشيهاي قرار ميگيرد و با افزودن مشخصههايي از سبك عربي (اسلامي) به تصوير سايهنما جلوه تازهاي ميبخشد. تزيين صفحهي اوّل به رنگ آبي است. در مواردي كه چند سوره قرآن در يك صفحه واقع شده مثل در صفحات آخر قرآن طراحيهاي حاشيهاي مكمل تزيينات (نقوش) اصلي ميباشد و چه بسا مستقل از زمينه مستطيلي شكل هم جلوه ميكنند، اين طراحيها به همراه تزيينات بريده بريده و درختان نخل قديمي در صفحهي آخر قرآن سال 1036 ميلادي (427 هجري) با ظرافت خاصي ترسيم شدهاند. در مواردي كه بالا و پايين صفحات با قالبي مستطيل شكل در بر گرفته شده طرحهاي حاشيهاي آنها را هم محدود ميسازد با اين حال حاشيه وسط صفحه نيز مزين ميباشد بطوري كه هر سه قسمت ahsae خود را دارا هستند كه در قرآن مربوط به قرن دوازدهم و قرآن سال 1202 ميلادي (599 هجري) موجود در كتابخانهي سلطنتيِ مصر ميتوان نمونه آن را مشاهده كرد. قرآن منطق به سال 1186 ميلادي (582 هجري) به دليل دارا بودن تصاوير مثلثي شكل با طرح عربي كه به حاشيهها اضافه شده از اين قاعدهي كلي مستثي شده است. نمونهاي از قرآن، كه با نوع خاصي از خط كوفي ترسيم شده زمينه مستطيل شكل بالايي و گل تزييني را در حاشيه دارا ميباشد كه در قسمت پاييني نيز تكرار شده، اگر چه در قسمت تزييني زيرين قرينهاي براي آن وجود ندارد. گلهاي تزييني دوتايي كه در حاشيه آمده حتي وقتي كه متن تمام صفحه را پر كرده باشد به عنوان بخشي مكمل براي اين تذهيب به شمار ميروند. تا حدي كه از گلهاي تزييني دور تا دور حاشيه، كنارههاي (لبههاي) متن را هم ميآرايند. خط حاشيهاي مربوط به آيات پنجم تا دهم، علامتهاي كوچك مبين عدد جزء، و اطلاعات ديگر از قبيل شماره آيات را ميبايست به عنوان مشخصههاي اصلي اين نمونه از كارها بيان نمود. عدد بزرگ «پنج» در كنار لغت خمسه با نقشهايي از گل آراسته ميشود كه نشانگر آيهي پنجم ميباشد و گاهي هم آنچنان با ظرافت خاصي منقّش ميشود كه تنها خطوط اصلي موجب ميگردد كه ما شكل اوليهي (واقعي) آن را تشخيص دهيم. نشانهي آيهي دهم (نشانه عشيره ashira) معمولاً گرد است و حاشيه آن موجب جذابيت هرچه بيشتر آن ميگردد. شمارهي جزء در يك مربع، مستطيل، ستاره و يا لوزي قرار ميگيرد. همهي بخشهاي مزين كتاب مخصوصا تصاوير تمام صفحهاي اوّل آن داراي قالبي است كه دورتادور آن را در برگرفته است. ساختار تصاوير تمام صفحهاي در اوّل كتاب معمولاً به شكلي است كه لبههاي بخش وسطي آن با مربعهايي گوشهدار بطور برجسته ترسيم شده كه در نسخ خطي يوناني كاربرد داشتهاند. قالب برگزيده با نوار (قيطان) مزين شده و نوارهاي (قيطان) ساده اريبدار با قالبهاي آبي رنگ مشخص شده و به شكلي منظم به دنبال هم آمدهاند و طرحهايي كه در آنها نوار (قيطان) بدور هلالهاي آبي تيره، مربعها، هشت ضلعيها يا خطوط منحني قرار گرفته را تكميل مينمايند. در بعضي مواقع طرحهاي كوچك محصور شده در رديفهاي دوتايي قرار ميگيرند. در يك نسخهي قديمي به جاي آنكه دو رشته (نوار) درهم پيچيده شده باشند. در يك تصوير مربعي شكل بدور يكديگر قرار گرفتهاند كه نمونهي آن در ظروف سفالي و گچبري دوران سامانيان قابل مشاهده است. لازم به ذكر است نقش و نگارهاي پولكي (ورقهاي) نيز متداول بوده است. دور تا دور صفحات قرآني كه قدمت آن به سال 1186 ميلادي (582 قمري) برميگردد با طرحهايي گوناگون و متنوع كه عمدتا به سبك عربي يا به سبك زمينهي اصلي است در برگرفته شده، نوكهاي پرتووار اين حاشيه شرابهاي را شكل ميدهند كه قالبي محصور شده با خطوط پرتووار (سايهانداز) را مشخص ميسازد، اين اولين نكتهاي است كه در برخورد با نماي كتاب تفسير طبري بر قرآنِ كه در كتابخانهي ملي واقع است چشم بيننده را خيره ميكند. مشابه همين خطوط پرتووار (سايهانداز) به ترتيب در دو نسخهي خطي مصري مورخ 823 و 914 كاربرد داشته كه در كتابخانه مورگان پيرپان نيويورك موجود ميباشند. دو نمونهي متداول اين قالبها شش گوشه (لوزي) و هشت گوش ميباشد كه متشكل از دو مثلث يا مربع ديگر نيز ميباشد و اغلب هم در يك دايره قرار ميگيرند و آنها را در وسط صفحهي اول كتاب به كار ميبرند. همانگونه كه در قرآن كوچك چستر بتي سال 1037 ميلادي (428 قمري) و قرآن پاريسي 1111 ميلادي (504 قمري) ميتوان ديد در دو طرف آن عنوان متن مكتوب شده و نمونهي آن در قرآني متعلق به دولت ايران به چشم ميخورد و نيز به عنوان تزيينات حاشيهاي دربرگيرندهي شمارهي جزء و طرحهاي ديگري ميباشد. طرحهاي نخلها گوناگون است. يكي از زيباترين و كاملترين نوع آن در سرفصلهاي متن به چشم ميخورد كه با دو برگ جداگانهاي از قرآن، در مجموعهي چيستر بيتي قرار گرفته كه در يكي از بينظيرترين نمونههاي سبك كوفي كه تاكنون شناخته شده طرح نخلها تمامي جاهاي خالي (شكافها) را با ظرافت خاصي پر مينمايد. قديميترين نمونههاي تاريخ خوردهي آن در تورات سال 1010 ميلادي نوشته شده كه در كتابخانهي بينالمللي لنينگراد موجود است. در صفحات قرآن مربوط به قرن دوازدهم اگر چه طرح زمينه آن از ظرافت كمتري برخوردار است با اين حال همچنان گيرا و ديدني است. گاهگاهي در طرحهاي اسلامي لبهها را دندانهدار ترسيم مينمايند كه يادآور تزيينات تجسمي گچبري ميباشد كه اين مورد در تصوير بزرگ يك جزء از قرآن تحت تصرف دولت ايران مشاهده ميشود. اين نمونهها و سبك عربي موجود در قرآن چستر بيتي بواسطهي زمينهي جذابشان خلاقيت بيشتري در آنها به كار رفته و حتي شايد بتوان گفت كه ساختار آنها از زيباترين نمونههاي تزيينات دوران سلجوقي ميباشد. ولي نمايانگر فرشهاي قرن شانزدهم بوده كه با تكههايي داخل آن پر ميشود. در ضمن اينكه قالب آن موجب حفظ حد و اندازهي آن نيز ميگردد. حتي ممكن است به شكل سه بعدي ترسيم شود، نقشهاي اسلامي اسليمي (عربي) طراحي شده هم چون سطوح مختلف با انعطاف روي يكديگر را ميپوشانند. از نظر هنري با كندهكاري روي چوب يا گچبري مشابه است و اين همهي انسجام هر دو بُعد كتاب حفظ ميشود. نقشهاي اسليمي براي عنوانهاي سورهها در اجحيت ميباشند. قرآنهاي مربوط به سال 1164 ميلادي (559 قمري) از تنوع و ظرافت بينظيري برخوردارند كه حاصل هنر دوران سلجوقي ميباشد. طرحهايي كه به سبك زيبايي برجسته شدهاند. گويا از حروف كوفي مشتق شدهاند. مخصوصا گروهي از آنها كه جاهاي خالي (درزها) موجود در قرآن سال 1171 ميلادي (566 قمري) را پركردهاند. فوقالعاده در خور توجه ميباشد. اين تصاوير بر روي زمينهاي رنگ و رو رفته با نقش عربي به دليل استفاده از طرح سه خال جلوهي تازهاي به خود گرفتهاند. اين تصاوير نشاندهندهي نهايت استفاده از انسجام موجود در حروف ميباشد كه ما در تذهيبهاي دوران سلجوقي آن را مييابيم.طرح جديدي كه در دوران سلجوقي ارائه شده و پس از آن نيز به كار آمد متشكل از خطوط كلي است كه در برگيرندهي خطوط، نماي حروف و اِعراب آنها و نيز ديگر علايم ميباشد. خارج از اين طرح اصلي و به عبارتي قسمتهاي ديگر صفحه با تزيينات طوماري متنوع يا با نقشهاي عربي (اسلامي) پر ميگردد. بطوري كه نوشتارها در مقايسه با زمينهي طراحي شده كه داراي قالبي سفيدرنگ است برجستهتر به نظر ميرسند. زيباترين آن در كتاب قرآن كه در نوع خود بسيار بينظير است ميتوان مشاهده نمود كه امروزه صفحات آن در موزههاي مختلف جهان پراكنده است. (موزههاي ميوسين استاتليش برلين، موزه هنر پايتخت، مجموعهي چستر، بيتي انجمن آمريكايي متعلق به هنر ايراني و باستانشناسي و چند مورد ديگر). در اين نمونه نخلها به شكل بسيار زيبايي با جوهر قهوهاي ترسيم شده كه البته امروز كمرنگند و از تزيينات طوماري زمينه تفكيك گشتهاند. به منظور آنكه نقاط خالي موجود بر يك صفحه پرگردد، طرحهاي متنوعي را به كار ميگيرند. در قرآنهاي سالهاي 1026 ميلادي (417 قمري)، 1164 ميلادي (559 قمري) و 1171 ميلادي (556 قمري) از طرحهاي لوزي شكل و چهارخانه استفاده شده كه اخيرا در نسخ خطي قبطي (مصري بومي) قرن نهم نيز كشف شده، در قرآن سال 1164 ميلادي (559 قمري) اين اشكال به صورت ريز و كوچك، شش ضلعي (لوزي) و طرحهاي چهارخانه (كاشيكاري) ميباشند. از علائم ديگر ميتوان به خالهاي ساده اشاره كرد كه در قرآن 1036 ميلادي (427 قمري) به كار رفته و براي تغيير در شدت رنگآميزي آنها از خالهاي سهتايي ريز در نسخ خطي غرب، خطوط سايه سياه و يا هاشور استفاده ميشود كه از زيبايي بيشتري نيز برخوردارند. خالها در قرآن 1036 ميلادي (427 قمري) داراي اهميت بيشتري ميباشند و قالب تزييني طلايي رنگ اوّلين صفحهي كتاب به شكلي طراحي ميشود كه يادآور خالهاي اطراف حروف نخستين واژههاي نسخ خطي غرب ميباشد و خالها يكبار ديگر طرحي را شكل ميدهند كه شبيه نقش و نگار مندرجات آخرين صفحهي كتاب ميباشد. در اكثر قرآنهاي دوران سلجوقي طراحيها، طلايي رنگ است و در جاهايي كه زمينهي اصلي نيز با رنگ طلايي كار شده مختصر رنگ قرمزي نيز در آن به كار ميبرند تا از نقشها مشخص گردد و اين همان شيوهاي است كه در قرآنهاي كوفي به كار رفته اما آثار امروزي با مهارت تحسينبرانگيزتري خلق ميشوند. رنگ آبي تيره به طور پراكنده به كار ميرود و گهگاهي نيز رنگهاي سفيد و سياه طرح اصلي را پرجلوهتر نشان ميدهند. در قسمتهاي مزين نسخهي خطي هيچگونه محدوديتي در استفاده از رنگها وجود ندارد. حتي قرآنهايي كه فاقد هر گونه تزيين (طراحي) ميباشند صرفنظر از عنوانهاي سورههايشان داراي علائم اِعرابي ميباشند كه در بالا و پايين نوشتههاي سياه رنگ اين زير و زبرها به رنگهاي قرمز، سبز يا آبي نشان داده ميشوند. (براي حروف از رنگ معمول سياه استفاده ميشود، رنگ طلايي به ندرت براي متن كاربرد دارد، در بخشي از قرآن دوران سلجوقي كه فاقد تاريخ است و در مجموعهي چستر بيتي موجود است قرآن نَسخي طلايي رنگ خطوط كلي آن به رنگ سياه و اِعراب آن آبي رنگ و ترجمهي فارسي آن به رنگ قرمز ترسيم شده است. در قرآن مورخ سال 1200 ميلادي (597 قمري) كه تحت مالكيت آقاي فيليپو در نيويورك است. سورهها به رنگ سياه، تشديدها و ديگر علائم قرمز و عنوانهاي سورهها عمدتا زردرنگ ميباشند كه نمونهي آن در قرآنهاي مغربي به چشم ميخورد. هم چنين علايمي است كه هر پنج آيه را براي ما مشخص مينمايد. و به رنگ زرد، قرمز و سبز ميباشند. اين نمونه مشتمل بر رنگهاي گوناگون است و طرح رنگي قرآن «فيليپو» خالي از ظرافت بوده و با قرآنهاي دوران پيشين متشابه است و در آن از رنگ طلايي مطلقا استفاده نشده و تنها رنگهاي قرمز، آبي، قهوهاي، زرد و سياه را به كار بردهاند. با اين وجود تذهيب (نقش و نگار) آن ويژگي منحصر به دوران سلجوقي را در خود حفظ كرده كه اين ماهيت به هنرهاي ديگر نيز مربوط ميشده مخصوصا در رابطه با صحافي و گچبري.نماي نخستين صفحهي قرآن 1036 ميلادي (427 قمري) همراه با تصاوير كروي مشبك آن يادآور جلد كتابهاي روم شرقي و طرح كلي قرآن موجود در پاريس است كه در سال 1111 ميلادي (505 قمري) به رشتهي تحرير درآمده و هم چنين به صحافيهاي قبطي (مصري بومي) شباهت دارد. از نظر تناسب با تزيينات گچكاري به شكل خاصي اين مطلب در نماي نخستين صفحه قرآن قرن دوازدهم كه متعلق به دولت ايران ميباشد به چشم ميخورد و از طرفي ديگر نيز گچبري اواخر قرن دوازدهم كه در آرامگاه «صفي بلند» خلق شده به همان اندازه از تذهيب و ظرافت برخوردار ميباشد. از همه جالبتر شباهتهايي است كه با نقاشيهاي درخشان و پرجلوهي محرابها دارد كه هم به سبك اسلامي كار شده و هم چنين در آنها به شكل قابل توجهي جلا و درخشندگي به كار رفته است. كاشيهايي كه متن بر روي آنها نوشته شده داراي زمينهاي براق و درخشان ميباشند و در كتابها نيز طراحي بر روي زمينهاي براق كار ميشود. در هر دو مورد محتواي متن در براقي و درخشندگي زمينه گم ميشود و اثري مستقل از متن را ميآفرينند كه بيش از دو بُعد را داراست. و هم چون تذهيبهاي (تزيينات) محرابها و تأثير براقي موجود در آن موجب حفظ روحيهي طرفدارانش ميگردد درست به مانند قرائت قرآن و تفكر و تعمق در آن و از طرف ديگر توجه به نقش و (تزيينات) نگارهاي آن. به علاوه به نظر ميرسد كه تزيينات محراب، جنبهي هنري داخل مسجد، نماي براق و درخشان نخستين صفحهي كتاب و بُعد هنري قرآن هدف والاتري را دنبال نمايند. در دين اسلام تنها خداوند پاينده و لايزال بوده و همه چيز فناپذير است. آيا براي اين فناپذيري نشاني بهتر از زرق و برق سراغ داريد كه در يك زمان در مقابل چشم ميدرخشد و پس از آن در هنگام ديگر زايل ميگردد. آيا بهتر نيست كه اصل عقيده را بيان نمائيم تا اين كه به مقايسهي تأثير زرق و برق ناپايدار با كلمهي «اللّه» بپردازيم، كلمه «اللّه» در شكل واضح و برجسته به رنگ آبي بر روي محراب ترسم شده هم چنين در قرآن با خط بزرگ به زبان كوفي كتابت ميشود. بدين ترتيب محراب و نماي صفحهي اول كتاب در مقايسه با ديوار نگارهها (نقاشيهاي ديواري) كليسا و تصاوير «بيبليا پُيِرُم» در تمدن مسيحيت حائز اهميّت ميباشند كه با نمايش تصويري و طبيعي اصول متعدد اخلاقي موجود در داستانهاي كتاب مقدس، تلاش شده تا افراد بيسواد را تحت تأثير قرار داده و آنها را هدايت و از نظر اخلاقي دگرگون سازند. مسلمانان تنها به طرح اسلامي، آيات قرآني و نماي ناآشنا و غيرقابل بيان نياز دارند تا اصل اعتقادش را به شكلي نشان دهد و هم از نظر مذهبي و هم از جنبهي هنري كاملاً مورد قبول واقع گردد. اين كار حتي نقش مهمي را كه هنر تذهيب و مخصوصا نماي نخستين صفحهي كتاب در هنر اسلامي ايفا ميكند براي ما بيان ميدارد. جزئيات ظريفترِ هنرِ مذكور و هم چنين هنر تذهيب دوران سلجوقي با هنرهاي ديگر وجوه مشتركي را دارا ميباشد. طرحهاي حاشيهدار (قيطاني) در اشكال ساده و پيچيدهي تكههاي فلزكاري و سفالكاري كاربرد دارند و هم چنين طرح پولكي (ورقه ورقه) نيز بر روي ظروف سفالي مورد استفاده ميباشد. طرح لوزي با تك خال بر روي برنز كار شده است.نوارهاي به هم پيچيده حلقوي و دايرههاي متقاطع بر روي اشياء دوران سامانيان و بر تصاوير ديواري رِي (Rayy) نمايان است. طرحهاي در هم پيچيده (تودرتو) يا در يك دايره يا در ستارهاي شش گوش و يا در زمينههايي ديگر واقع ميشوند. در ضمن اينكه بر روي قطعات فلزي نيز به چشم ميخورند و نيز پيش از اين در مسجد «ابن تولون» قاهره، در گنبد كوچك حجره مسجد جامي اصفهان، در گچبري مشهد علي هنر دست زنجي دوم در سال 1193 ميلادي (589 قمري) نمود يافتهاند.(1) منظور همان خواب نما شدن است.
(2) انساتا: كتيبهي ده فرمان.