کتب جغرافیای عمومی و سفر نامه ها در جهان اسلام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

کتب جغرافیای عمومی و سفر نامه ها در جهان اسلام - نسخه متنی

حسین قرچانلو

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

كتب جغرافياى عمومى و سفرنامه‏ها در جهان اسلام

دكتر حسين قَرَچانْلو (1)

در فاصله قرن‏هاى دوم تا چهارم هجرى، سير و سفر در ميان مسلمانان، رواج بسيارى يافت. فريضه حج و كنجكاوى علمى، از جمله انگيزه‏هاى آنان براى جهانگردى و سير در آفاق بود. در اين نوشتار سعى شده است تا با كندوكاو در نخستين منابع جغرافيايى اسلامى، توصيفى اجمالى از مهم‏ترين سفرهاى جغرافيادانان و سَفيران مسلمان، به دست داده شود.

واژه‏هاى كليدى: جغرافياى تاريخى، سفرنامه‏ها، جغرافيادانان مسلمان، سير و سفر.

عوامل چندى باعث ترغيب مسلمانان به سيرو سفر و جهانگردى شده است. يكى از عوامل اصلى، در ترغيب مسلمانان به سفر و جهانگردى حج بود. مردم بسيارى از كليه سرزمين‏هاى اسلامى به لحاظ استطاعت مالى و تأكيد بر اين فريضه واجب به مكه مشرّف مى‏شدند. از ميان مسلمانان خصوصا دو قشر عمده بازرگانان و دانشمندان بر اثر برخورد با مسلمانان ساير سرزمين‏ها به سياحت و زيارت ديگر بلاد ترغيب مى‏شدند.

عامل ديگر علاقه‏مندى بسيارى از مسلمانان به كسب علم و دانش بود، كه پس از طى مراحل مقدماتى علوم يا حتى قبل از آن براى تكميل معارف خود به شهرها و كشورهاى ديگر ره مى‏سپردند تا بر خوان علم دانشمندان شهرها بنشينند و شاگردى كنند. امر بازرگانى و تجارت عامل ديگرى بود كه بازرگانان را وادار مى‏كرد براى گسترش روابط بازرگانى به سفرهاى تجارتى بروند، و در راه شهرها، انسان‏هاى بيشمار از اقوام و طوايف مختلف را مشاهده كنند، و بعضا احوال و عادات آن‏ها را به رشته تحرير در آورند. گشت و گذار و سير و سياحت در مناطقى كه امنيّت بيشترى داشت، و فرمانروايان تسهيلات و خدمات بهترى فراهم كرده بودند، آسانتر صورت مى‏گرفت. بسيارى از طالبان علم و بازرگانان كه سفرهاى علمى و يا رفت و آمد بازرگانى داشتند، مشاهدات خود را مستقل يا غير مستقل نگاشته‏اند. برخى چون ابن فضلان ادريسى، ابن جبير و ابن بطوطه آثارى بر جاى گذاشته‏اند كه بيانگر عظمت تمدن اسلامى و پيشتازى دانشمندان مسلمان در اين رشته است. برخى چون سَلاّم ترجمان و ابن وَهْبِ قريشى هر چند كتب مستقل ننوشته‏اند، در آثار ديگران از آنان يادى رفته است.(1)

در اواخر قرن سوم هجرى قمرى تعداد زيادى كتب جغرافيايى به زبان عربى تأليف شد؛ از آن جمله چند كتاب جغرافيا با نام المسالك و الممالك. به احتمال قوى نخستين تأليف جغرافيائى كه چنين عنوانى داشته است كتاب اديب ابوالعباس جعفربن احمد مروزى بود. تاريخ، هيچ اطلاعى از اين كتاب مَرْوَزى يا ديگر تأليفات او به ما نمى‏دهد. اين شخص در حدود سال (887م / 274ق) در اهواز درگذشت؛ يعنى هنگامى كه ابن خرداذبه از نخستين و بلكه دومين رونويس كتاب خود كه همين عنوان را دارد فراغت يافته بود.(2) كتاب المسالك و الممالك ابن خرداذبه اساس و سرمشق تقريبا همه تأليفات جغرافياى عمومى قرار گرفت.(3) اين كتاب از جاده‏هاى بازرگانى جهان اسلام و مناطق دور دستى چون چين، كره و ژاپن سخن گفته است، هرچند در قسمت‏هاى مختلف كتاب واقعيات با افسانه‏ها و شايعات درهم آميخته است، جغرافيا دانان بعدى همواره به اين كتاب مراجعه كرده‏اند.(4)

از جغرافيادانانى كه احتمالاً از آثار جغرافيايى قبل از خود متأثر بوده، شاگرد و دوست كندى فيلسوف، احمدبن محمدبن طيّب سرخسى (متوفى 899م / 286ق)، است. وى از نويسندگان كم نظير ادب عرب به شمار مى‏رود، زيرا هم در فلسفه و علوم دقيقه و هم در نوشته‏هاى هنرى مهارتى داشت. سرخسى در زمينه نوشته‏هاى جغرافيايى به مكتب جغرافياى رياضى با تمايلات يونانى وابسته بود، و طبعا اين نتيجه تأثير استادش كندى بوده است، سرخسى به جغرافياى توصيفى از نوع المسالك و الممالك نيز علاقه نشان مى‏دهد.(5) به نوشته مسعودى، سرخسى بجز چند رساله جغرافيايى، كتابى ارزنده در مسالك و ممالك و درياها و رودها و اخبار سرزمين‏ها تأليف كرده است كه آن نيز عنوان المسالك و الممالك دارد.(6) ياقوت از اين كتاب بويژه در مسائل مربوط به دوران معتضد، كه سرخسى در بعضى از سفرها همراه وى بوده، بسيار نقل مى‏كند.(7)

از جغرافيادانان پرآوازه قرن سوم هجرى قمرى، يعقوبى (احمدبن ابى يعقوب م. 282) است. وى ابتدا در دربار طاهريان خراسان زندگى مى‏كرد، مردى كثير السفر بود و از هند و مغرب ديدن كرد. در (278ق / 891م) كتابى شبيه به فرهنگ امروزى جغرافيا به نام البلدان نوشت. يعقوبى در اين كتاب سعى كرده است تا واقعيات جغرافياى طبيعى را با توضيح جغرافياى انسانى بسيارى از مناطق بيان كند. يعقوبى را گاهى «پدر جغرافياى اسلامى» ناميده‏اند.(8)

همزمان با تأليفاتى در زمينه جغرافياى عمومى و وصفى در قرن سوم هجرى قمرى داستان‏هايى درباره سفرها و ولايات بيگانه اعم از سفرهاى خرافى و وصف راه‏ها و منزلگاه‏ها يا ذكر ساده نام‏هاى جغرافيايى نوشته شد. از وصف سفرهاى آن روزگار خبر چندان زيادى به ما نرسيده؛ زيرا شرح غالب اين سفرها از ميان رفته و آنچه باقى مانده مطالبى بدون توضيح و تفسير است؛ اما همين قسمت مختصر نيز وسعت و دامنه سفرها را نشان مى‏دهد، به طورى كه مى‏توانيم تصويرى از سفرهاى مختلف آن روزگار در ذهن داشته باشيم.

در آغاز اين دوران (قرن سوم قمرى) به خبرهايى از سفرهاى علمى بى‏نظيرى بر مى‏خوريم كه غالبا هدف از اين سفرها تحقيقات علمى بوده است.(9) ادريسى نقل مى‏كند كه ابراهيم‏بن مهدى (م224 / 839م) برادر خليفه هارون الرشيد (170 ـ 193 / 786 ـ 809م) در كتاب الطيب (يا الطبيخ) آورده است كه خليفه كسانى را به يمن فرستاد تا درباره عنبر تحقيق كنند. آنان ضمن سفر خود احوال مردم عدن و خاسك در ساحل درياى عرب در مَهْرَه و ديگر نقاط مسكون جنوب جزيرة العرب را بررسى كردند.(10) اينان توانستند مركز تهيه اين ماده ارزشمند را شناسايى كنند؛ زيرا در آن روزگار عنبر سفيد و سياه به دليل خاصيت دارويى و بوى خوش بسيار معروف بود. اين ماده كه غالبا آن را از سواحل شرقى افريقا مى‏آوردند در اقتصاد دستگاه خلافت اهميت داشت و ابويوسف معاصر هارون الرشيد آن را منبع مهم خراج و معادل مرواريد دانسته است.(11)

يك سلسله سفرها و مباحث خاص جغرافيايى هم با نام نواده رشيد يعنى الواثق بالله (227 ـ 232 / 842 ـ 847) همراه شده، ولى انگيزه آن احيانا عوامل تخيّلى مطلق بوده است. در دو تا از اين سفرها رياضيدان و منجّم معروف محمدبن موسى خوارزمى شركت داشته است. سفر اول، پس از موافقت امپراتور روم شرقى، به سوى آسياى صغير براى كنجكاوى درباره غار اصحاب كهف ما بين عموريه و نيقيه انجام گرفت.(12) مقدسى نيز در نيمه دوم قرن چهارم هجرى قمرى / دهم ميلادى، داستان سفر به غار اصحاب كهف را بتفصيل روايت كرده است.(13) سفر دوم محمدبن موسى به فرمان خليفه به سوى طَرْخان فرمانرواى خزر بود كه با سفر سلاّم ترجمان به سد يأجوج و مأجوج ارتباط مستقيم دارد. داستان اين سفر را نيز ابن خرداذبه در كتابش آورده است.(14) سفر سلاّم ترجمان به سوى سد يأجوج و مأجوج يك حقيقت تاريخى است. برخى معتقدند سفر او به ديوار چين بوده كه در تصور عامّه با سدّ ياجوج و مأجوج اشتباه شده است.(15)

گفتنى است كه بعضى از سفرها به اجبار و به صورت اسارت بوده است كه در بيدارى بسيارى از مسلمانان دانشمند تأثير داشته است؛ از جمله اسارت مسلم بن ابى مسلم جَرْمى به دست بيزانسيان. نام او به درستى معلوم نيست و اطلاعات ما درباره او همين داستان آزادى وى است كه مسعودى آن را روايت كرده و مى‏گويد: مبادله سوم در زمان خلافت واثق در محرم سال 331 قمرى در لامس از شهرهاى آسياى صغير انجام شد. مسلم‏بن ابى مسلم جَرْمى در ميان اسيران مبادله شد. وى در نواحى سرحدى اعتبارى داشت، ولايت و مردم روم را به خوبى مى‏شناخت و درباره اخبار روم، ملوك و سران آن‏ها، راه‏ها و معبرهاى آن كشور، موسم جنگ، تاخت و تاز در قلمرو روم و ممالك مجاور آن چون بُرْجان (بلغار) و آبرُ (بلغارهاى كنار دانوب) و برغر و صقلاب و خزر و غيره تأليفاتى داشت.(16)

تأليفات جَرْمى منبع بسيار مهمى براى آشنايى مسلمانان عرب يا دولت روم شرقى بوده است و براى نخستين بار اطلاعاتى درباره صقلابيان و همسايگانشان مى‏دهد. بنا به گفته بارتولد تمام جغرافيادانان متأخر در جهان اسلام، گفته‏هاى مسلم جَرْمى را بدون ذكر منبع آن نقل كرده‏اند. به نظر مى‏رسد كه نامگذارى درياى سياه به درياى خزر از اوست و همو صقلابيان (اسلاوها) را از سمت مغرب همسايه مقدونيه دانسته و بُرجان يا بلغارهاى كنار درياى سياه و سواحل دانوب را از سمت مغرب همسايه تَراكيه و از سمت شمال همسايه مقدونيه به شمار آورده است.(17)

تقريبا پنجاه سال پس از مسلم جَرْمى در حدود سال 288ق / 900م هارون‏بن يحيى به اسارت روم شرقى درآمد. از وى مطالب بسيار ارزنده‏اى در وصف قسطنطنيه (پايتخت بيزانس) باقى مانده است. ابن رُسته (م 290ق) جغرافيادان اواخر قرن سوم قمرى قسمت مهمى از اطلاعات هارون‏بن يحيى را در كتاب خود آورده است، هارون بن يحيى نزديك عسقلان در فلسطين به اسارت دزدان دريايى، كه از مردم اَنْطالِيَه(18) (در آسياى صغير) بودند، درآمد. او را از راه دريا و خشكى به قسطنطنيه بردند و مدت‏ها در آنجا بود، سپس از راه سالونيك (سلانيك) به روم رفت و سرزمين صقلابيان (اسلاوها) و بندقيان (ونيزيان) را مشاهده كرد. در روم اطلاعاتى درباره ناحيه بُرْغُنْديا (بورگونى)، فرانسه و برطانيا (بريتانيا) به دست آورد.(19) قسمت اساسى روايت‏هاى هارون‏بن يحيى خاص وصف قسطنطنيه است كه ابن رسته آن‏ها را در كتابش آورده است.(20) رُوزِن خاورشناس روسى حتى پيش از چاپ كتاب ابن رسته، نظرها را بدان توجه داد و به سال 1879م متن عربى كتاب را با ترجمه روسى آن انتشار داد.(21) بجز اطلاعاتى كه اسيران در زمينه جغرافيا نقل كرده‏اند، سفارت‏هاى بيشمار نيز در توسعه اطلاعات جغرافيايى نقش بسزايى داشته‏اند.

درباره مغرب اسلامى، نخست بايد از يحيى‏بن حكم بكرى (153 ـ 250ق) كه اطلاعات فراوان از او به جاى مانده است، ياد كنيم. يحيى به لحاظ زيبايى صورت و رعنايى قد و بالايش به غزال معروف بود. وى كه از دبيران با كفايت دربار عبدالرحمان اوسط (امير اموى اندلس) بود دو بار مأموريت سياسى داشته است: مأموريت نخست در پى تقاضاى صلح از طرف نورمان‏ها بود كه به همراه يحيى‏بن حبيب(22) به سفارت به سرزمين نورمان‏ها اعزام شد(23) تا با نورمان‏ها كه كمى پيش از آن به سال 844م / 230ق به اندلس حمله برده و اشبيليه (سويل) را غارت كرده بودند، مذاكره كند.(24) غزال و يحيى‏بن حبيب با راهنمايان و همراهان نورمانى از شهرك ساحلى شِلْبْ (واقع در جنوب غربى پرتغال) و از راه اقيانوس اطلس به سوى شبه جزيره ژوتلند (دانمارك و جزاير اطراف آن) حركت كردند. اين دريا نوردى طولانى با طوفان‏هاى مكرر و امواج خروشان دريا توأم بود. هُوريك پادشاه نورمان (844 يا 845م) سفير مسلمان اندلس را به گرمى پذيرفت و نامه و هداياى عبدالرحمان را بسيار پسنديد و از سفير و همراهانش در خانه مجللى پذيرايى كرد.(25) چندى قبل يكى از دانشمندان فرانسه سفر غزال را به سوى نورمان‏ها تكذيب كرد؛ ولى اخيرا زايْبِل دانشمند نروژى شخصيت پادشاهى را كه در اين سفارت، غزال او را ديده، اثبات كرده است.(26) سفارت دوم غزال به همراه يحيى‏بن حبيب به دربار امپراتور بيزانس تئوفيلوس، براى بستن پيمان صلح بود. بجز تفصيل سفر كه غالبا مختصر و آشفته است، اشعارى از غزال به جا مانده كه مربوط به همين سفر است.(27)

مسلمانان مغرب براى آشنايى با غرب و كشف ولايت‏هاى ناشناخته آن كوشيدند. مسلمانان اندلس با وجود ترس از اقيانوس اطلس كه از ديد آن‏ها به درياى خوفناك و ظُلُمات (اقيانوس اطلس)، پيوسته بود، در كار اكتشاف آن كوشش بسيار كردند، ولى چون اطلاع درستى از اين اكتشافات به ما نرسيده بود همچنان مجهول ماند، تا اروپاييان پرده از آن برداشتند.(28) مسعودى خبر يكى از اين سفرهاى مخاطره‏آميز را با عباراتى كوتاه در كتاب خود آورده است. او پس از بيان حكايت‏هاى شگفت‏انگيز و سرگذشت كسانى كه جان خود را به خطر افكنده و سوار بر كشتى شده و بعضى نجات يافته و برخى تلف شده‏اند، مى‏گويد: چيزهايى كه آنجا ديده‏اند را در كتاب اخبار الزمان (كتابى كه مفقود شده است) آورده‏ايم؛ از آن جمله مردى خشخاش نام از مردم اندلس، كه از پهلوانان و نوچگان قرطبه بود گروهى از نوچگان را فراهم آورد و بر كشتى‏اى كه آماده كرده بود، نشانيد و به درياى محيط (اقيانوس اطلس) راند و مدتى غايب بود، آنگاه با غنايم فراوان بازگشت. و حكايت وى ميان مردم اندلس مشهور است.(29) خبر ديگر درباره سفر هشت عموزاده جوان ملقب به «مغروران»(30) است. آنان سفر خود را از شهر ليسبون (پايتخت پرتغال) آغاز كردند. ادريسى داستان آن‏ها را ضمن سخن از شهر ليسبون در كتابش به تفصيل نقل كرده است: هشت عموزاده تصميم گرفتند به درياى ظُلُمات روند تا بدانند در آن چيست و نهايتش كجاست؟ پس يازده روز با باد شرقى برفتند و به سنگستانى مخوف و ظُلمانى رسيدند. آنگاه دوازده روز به سوى جنوب رفتند تا به جزيره گوسفندان رسيدند و به گله‏هاى بسيار برخوردند، پس از آن دوازده روز در همان جهت برفتند تا به جزيره ديگرى رسيدند كه مردم آنجا چهره سرخ و موى اندك و نرم و قامت‏هاى دراز داشتند. آن مردم، آنها را اسير كردند، چون وزش باد غربى آغاز شد، فرمانرواى جزيره دستور داد تا آن‏ها را با چشم بسته به قاره خشكى (افريقا) بفرستند كه پس از سه روز و سه شب دريانوردى، روز چهارم به جايى رسيدند كه مردم آنجا به زبان عربى سخن مى‏گفتند... از آن‏ها شنيدند كه در جنوب مراكش هستند و تا شهرشان دو ماه راه است. محل پياده شدن آن‏ها جايى بود كه بعدها بندر آسفى ساخته شد.(31) دخويه ضمن تحليل افسانه‏هاى قديم اروپا متوجه شباهت‏هايى ميان اين داستان و داستان سفر كشيش براندن(32) شد. اين مطلب نشان مى‏دهد كه منبع اين دو داستان مشترك است. همان‏طور كه دخويه نظر داده، اين گزارش مربوط به قرن دهم ميلادى و پيش از بناى بندر آسفى بوده است. بيزلى(33) معتقد است كه جزيره اول كه در داستان آمده بايد جزيره ماديره(34) و جزيره دوم يكى از جزاير قنارى(35) باشد. تمام مطالبى كه درباره اين سفر گفته شده است از حدود فرضيات دور از واقع تجاوز نمى‏كند. مع‏ذلك متخصصان جغرافياى قرون وسطا معتقدند كه اين سفر در تشويق و تحريك دريانوردان اروپايى (بخصوص پرتغالى و اسپانيايى) به سفرهايى كه بعدها در اقيانوس اطلس انجام شد بسيار مؤثر بوده است.(36)

در شرق اسلامى مسلمانان سفرهاى اكتشافى و بازرگانى ـ بويژه سفر به هند و اَرْخَبِيل مالايا و چين ـ را بر اساس ترتيباتى كه از دوران ساسانيان در ناحيه جنوبى عراق و سواحل خليج فارس رسم بود، دنبال كردند. دينورى نقل مى‏كند كه در ايام خلافت عمر وقتى مسلمانان بندر اُبُلَّه (در نزديكى بندر بصره) را فتح كردند كشتى‏هاى چينى در آنجا بودند.(37) مسلم است كه ايرانيان، حتى در دوران تسلط اعراب در كار دريانوردى از ديگران جسورتر بودند. گفته شده است كه مستعمره عربى و ايرانى در بندر كانتون چين آن چنان نيرومند بود كه در سال 758م / 141ق توانست شهر كانتون را تصرف و غارت كند و از راه دريا آنجا را ترك نمايد.(38) در سال‏هاى اخير لويسكى(39) دانشمند لهستانى، شواهدى به دست آورده است مبنى بر اينكه در آن روزگار بعضى از مسلمانان به چين رفت و آمد داشته‏اند. در كتابى از ابوسفيان محبوب عيدى (م نيمه اول قرن سوم قمرى) نقل شده است كه يكى از مشايخ فرقه اباضيه ـ كه از خوارج محسوب مى‏شوند ـ به نام ابوعبيده عبدالله بن قاسم كه از علماى بزرگ و تاجر معروفى بود و به كار داد و ستد مُرّ (درختچه‏اى از تيره سماقيان) اشتغال داشت، براى تجارت به چين رفته است. تاريخ سفر او دقيقا معلوم نيست؛ ولى به طور يقين پيش از غارت بندر كانتون به سال 141قمرى بوده است. تاجر ديگرى از اين فرقه به نام نضربن ميمون ظاهرا در حدود اواخر قرن دوم و اوايل قرن سوم از بصره به چين رفته، ولى هيچ‏گونه تفصيلى از سفر او به دست نيامده است. به هر حال سفر اين تاجران راه را براى سليمان تاجر و ابن وَهْبِ قريشى تاجر هموار كرد. شرح سفر آنان در روايت ابوزيد حسن سيرافى كه در قرن چهارم تأليف شده، آمده است.(40)

سفر سليمان تاجر از سيراف از راه دريا تا مسقط در جزيرة العرب آغاز شده و پس از عبور از كَلِمْ در مَليبار، تنگه تاْلك در شمال جزيره سيلان (سرى لانكا) و خليج بنگال، جزيره لنگبالوس (يكى از جزاير نيكوبار)، كَلابَره در ساحل غربى شبه جزيره مالايا، جزيره تيومن در جنوب غربى مَلْكا، دماغه سن ژاكوب در نزديكى سايگون، جزيره هايْنان، تنگه ميان اين جزيره و سرزمين چين به بندر كانفو يا كانتون رسيده است. سفر دريايى او از مسقط تا چين بيشتر از چهار ماه طول كشيده است.(41) سليمان در اين سفر راه‏هاى تجارى، عادات، نظام اجتماعى و اقتصادى، توليدات مهم هند، سرنديب، جاوه، چين و... را وصف كرده است. امتياز ديگر سفرنامه سليمان نقل اخبار كافى از روابط مسلمانان با چين در دو قرن سوم و چهارم هجرى قمرى است. سليمان نخستين مؤلفى است كه از چاى سخن گفته است. وى نقل مى‏كند كه پادشاه چين عوايد حاصل از سنگ نمك و نوعى گياه را كه چينى‏ها در آب مى‏جوشاندند و به اسم ساخ(42) مى‏فروختند، به خود اختصاص داده بود. سليمان مى‏گويد: اهالى برخى از جزاير هند طلاى فراوان داشتند، نارگيل مى‏خوردند و از آن روغن مى‏گرفتند.(43) وى در گفته‏هاى خود منزلگاه‏هاى ميان راه را كه به گفته يونانيان پريپلوس(44) خوانده مى‏شد، ذكر كرده است. چون هيچ‏گونه اطلاعاتى از خود سليمان در دست نيست، بعضى از چين شناسان بزرگ مانند يول(45) و پليو(46) در انتساب اين اطلاعات به وى ترديد كرده‏اند. بعضى نيز معتقدند كه اين اطلاعات متعلق به مسلمانى است كه به هند سفر كرده است. جالب توجه آن است كه ضمن اين اطلاعات فقط يك بار از سليمان سخن به ميان آمده است. فرران(47) به اين نكته اشاره كرده است كه ابن فقيه اين اطلاعات را صريحا به سليمان نسبت مى‏دهد.(48) تقريبا بيست سال بعد از سليمان، جهانگرد ديگرى به نام ابن وَهْب قريشى سفر خود را آغاز كرد. او از اعيان و توانگران عراق بود. چون زنگيان در فتنه صاحب الزنج بصره را خراب كردند، ابن وهب با يك كشتى هندى از بندر سيراف به سوى هند و از آنجا به چين سفر كرد. مدتى در شهر كانتون (خانفو) چين به سر برد و پس از درنگ كوتاهى به خُمدان در فاصله دو ماه راه با كانتون كه پايتخت چين بود، وارد شد. تاكنون روشن نشده است كه ابن وهب مشاهدات خود را تدوين كرده است يا خير؛ ولى بدون شك ابوزيد حسن سيرافى و مسعودى در مروج الذهب در فصل پادشاهان چين و هند مطالبى از او نقل كرده‏اند.(49) ماجراى سفر سليمان و ابن وهب قريشى را در آغاز قرن چهارم هجرى قمرى ابوزيد حسن سيرافى بنام اخبار الصين و الهند تدوين كرد كه در آن روزگار، جمع‏آورى اين نوع مطالب كارى دشوار نبوده است.(50) ابوزيد درباره هند و ديگر سرزمين‏هاى ميان دو اقيانوس هند و آرام و درباره مشك، عنبر و مرواريد اخبار فراوانى گرد آورده و نيز از كاهش روابط ميان چين و خاور نزديك بعد از سليمان به علت انقلابات محلى سخن گفته است.(51) نام كتاب ابوزيد، سلسلة‏التواريخ است(52) و نسخه خطى منحصر به فردى از آن در پاريس موجود مى‏باشد. نسخه پردازان مقدمه‏اى بر آن افزوده‏اند كه مانند نام كتاب ارتباطى با محتويات آن ندارد. اثر مذكور مدت‏ها نظر دانشمندان را به خود جلب كرده بود تا آنكه در سال 1718ميلادى ترجمه‏اى از آن به فرانسه منتشر شد و بلافاصله عده‏اى درباره آن ترديد كردند و بعضى ديگر آن را مجعول شمردند.(53)

ابن رسته نيز درباره هند مطالبى از ابوعبدالله محمدبن اسحاق به اين شرح روايت مى‏كند: «ابوعبدالله محمد... گويد؛ عموم پادشاهان زنا را مباح مى‏دانستند، مگر پادشاه سرزمين قِمار (خِمِر يا كامبوج). من به پايتخت اين پادشاه وارد شدم و دو سال نزد او ماندم؛ همچنين با بازرگانان هند و برخى از هنديان بسيار ملاقات كردم. ايشان شراب نمى‏نوشند و اين كار جزء ديانت ايشان نيست.»(54) به احتمال قوى سفر اين شخص در آغاز قرن سوم هجرى قمرى بوده است. بارتولد معتقد است مطالب محمدبن اسحاق، منبعى براى نوشته‏هاى ابن رسته، ابن خرداذبه و ديگر جغرافيا دانان مسلمان درباره هند است.(55) نخستين اطلاعات مسلمانان درباره راه خشكى ميان آسياى ميانه و چين به همين دوران ارتباط دارد. اين اطلاعات از وصف تميم‏بن بحر مطوّعى(56) سرچشمه گرفته است. چنانكه از نام او پيداست وى يكى از سپاهيان داوطلب در مرزهاى اسلام بود. تميم ظاهرا مأموريت سياسى داشته است تا به سوى خاقان تركان به تُغُزغُز برود.(57) به نوشته بارتولد، تميم اطلاعات فراوانى درباره دين تركان داشته و اشاره مى‏كند كه اين عموم مردم در پايتخت تُغُزغُزان مانوى بوده است.در ديگر بخش‏هاى آن سرزمين عده‏اى زرتشتى نيز به سر مى‏بردند.(58) به عقيده مينورسكى اخبار مربوط به زرتشتيان در سرزمين تُغُزغُزان دور از حقيقت است. شايد منظور تميم‏بن بحر، كيش بودا يا دين باستانى قبايل ترك بوده است.(59)

در ميان جغرافيادانان مسلمان در قرن سوم هجرى قمرى ابن خرداذبه نخستين جغرافيادانى است كه وصف راه خشكى چين را، كه از كشور خاقان تركان مى‏گذشته روايت كرده و تُغُزغُز را چنين وصف كرده است: از نوشجان بالا تا شهر خاقان (تُغُزغز) سه ماه راه در ميان دهات بزرگ و پر نعمت است و مردم آن‏ها تُركند و ميان ايشان گبران نيز باشند كه آتش را مى‏پرستند... و پادشاه آنان در شهر بزرگى است كه دوازده دروازه آهنين دارد و مردم آن شهر زنديقند.(60) تميم‏بن بحر نخستين مسلمانى است كه علاوه بر اطلاعاتى درباره قوم تُغُزغُز و ديگر قبايل ترك، از خانچو پايتخت تُغُزغُز كه نزديك تورفان(61) بوده، نيز اطلاعاتى ارائه مى‏كند.(62)

خبر ديگر درباره سفر معروف سلاّم مترجم است كه قبلاً به آن اشاره‏اى شد. داستان اين سفر به دليل ذكر نام برخى از مكان‏ها كه در خاك روس واقع است. براى روس‏ها اهميت بسيار دارد. مينورسكى در سال 1937م آن را حكايتى خرافى دانسته كه در آن چند نام جغرافيايى آمده است.(63) ولى دخويه در 1888م اين سفر را يك واقعه تاريخى و ترديدناپذير شمرده است و توماشك(64) كه آثار او در جغرافياى تاريخى مورد اعتماد است، نظر دخويه را تأييد كرده است.(65) واسيلى‏يف(66) دانشمند بيزانس شناس عقيده دارد كه احتمالاً سلاّم محل‏هايى را كه طى مسافرت خود ديده براى خليفه عباسى وصف كرده است،(67) ولى بايد گفت كه روايت اين سفر موثق است؛ زيرا ابن خرداذبه اين حكايت را به لفظ خود سلاّم مترجم بازگو مى‏كند و در آخر داستان اضافه مى‏كند كه نخست آن را از زبان سلاّم شنيده است.(68)

سفر سلاّم ترجمان به سد ياجوج و مأجوج حقيقتى تاريخى است، هر چند آنچه را جغرافيادانان از زبان سلاّم نقل مى‏كنند بيشتر به افسانه شبيه است. سلاّم گفته است كه واثق خليفه عباسى در خواب ديد، سدى كه اسكندر ذوالقرنين ميان سرزمين مسلمانان و سرزمين ياجوج و مأجوج بنا كرده، شكسته است؛ وحشت زده سلاّم را به خبرگيرى از شكست سد فرمان داد.(69) كراچكوفسكى مى‏نويسد: شايد علت اين خواب هول‏انگيز، اخبارى بود كه به دنبال انقراض دولت اويغور به دست قوم قرقز در سال 226ق / 840م و حركات و جابجايى سپاه تركان در آسياى ميانه به گوش خليفه رسيده بود.(70) به همين دليل منابع جغرافيايى نوشته‏اند: سفر سلاّم از راه ارمنستان و گرجستان تا بلاد خزر به سوى شمال بوده و از آنجا در جهت مشرق به سوى درياى خزر رفته است و سپس از بالاى درياى خزر به سمت مشرق حركت كرده تا به كناره درياچه بالخاش و جنغاريا(71) (تسونكاريا) رسيده است و از آنجا از راه بخارا و خراسان به سامره بازگشته است.

سلاّم بدون شك سدّ معروف قفقاز (باب الابواب) را در دربند فعلى ديده و چنانكه دخويه معتقد است احتمالاً به ديوار چين نيز رسيده است. به نظر مى‏رسد سلاّم خواسته است تا همراه با ثبت مشاهدات خود روايت قرآن را نيز درباره سد يأجوج و مأجوج در قالب ادبى نقل كند. يكى از دانشمندان بزرگ كه در جغرافياى تاريخى اروپاى شرقى و آسياى ميانه خبره و آگاه است مى‏گويد: ترديد نيست كه سلاّم در حدود سال‏هاى 842 و 843 ضمن سفرى از قفقاز و سرزمين خزر به سوى مشرق رفته، سپس از راه بَرْسَخان و طراز «تالاس» و سمرقند به خراسان بازگشته است. دراين سفر ديوار يا معبرى كوهستانى را كه همانند ديوار بزرگى بوده، ديده است.(72)

كارادوو خاورشناس فرانسوى مى‏گويد: اين سفرِ سلاّم به قلعه‏هايى واقع در كوه‏هاى قفقاز نزديك دربند يا باب الابواب در داغستان (غرب درياى خزر) بوده است.(73) ولى در همين سال‏هاى اخير زيچى(74) دانشور مجارى، بر اين رفته و سد را يكى از معابر كوه‏هاى اورال (واقع در شمال درياى خزر) گرفته كه در آنجا به وسيله بلغارها استحكاماتى پديد آمده بوده است.(75)

در خاتمه اين مقاله به كلام خود درباره آغاز سير و سفر بسنده مى‏كنيم. گرچه جاى دارد كه در اين باره بيش از آنچه، گفته شد، سخن گفته شود.


1. زكى محمدحسن، جهانگردان مسلمان در قرون وسطا، پيشگفتار، ص 8 و 9.

2. ايگناتى كراچكوفسكى، تاريخ نوشته‏هاى جغرافيايى در جهان اسلامى، ص 103.

3. مقبول احمد و فرانتس تشنر، تاريخچه علم جغرافيا و تطورات آن در جهان اسلام، ص 96 و 97.

4. نفيس احمد، خدمات مسلمانان به جغرافيا، ص 31 و 32.

5. ايگناتى كراچكوفسكى، تاريخ نوشته‏هاى جغرافيايى در جهان اسلامى، ص 103 و 104.

6. مسعودى، التنبيه و الاشراف، ص 70 ـ 71.

7. ياقوت حموى، معجم البلدان، ج 1، ص 177 و 179 و 201 و 254 و 341 و 399 و 453 و 554 و 571؛ ج 2، ص 331 و 354 و 445 و 589 و 592 و 732 و 734 و 750؛ ج 3، ص 33 و 526؛ ج 4، ص 240 و 788 و 962.

8. نفيس احمد، خدمات مسلمانان به جغرافيا، ص 32 و 33.

9. ايگناتى كراچكوفسكى، تاريخ الادب الجغرافى العربى، ص 146.

10. محمد بن محمد شريف ادريسى، نزهة المشتاق فى اختراق الآفاق، ج 1 ،ص 66.

11. ايگناتى كراچكوفسكى، تاريخ الادب الجغرافى العربى، ص 146.

12. ايگناتى كراچكوفسكى، تاريخ نوشته‏هاى جغرافيايى در جهان اسلامى، ص 106.

13. ابوعبدالله محمد بن احمد مقدسى، احسن التقاسيم، ص 152 و 153.

14. ابن خرداذبه، المسالك و الممالك، ص 163 به بعد.

15. عبدالحسين زرين كوب، كارنامه اسلام، ص 80.

16. مسعودى، التنبيه و الاشراف، ص 171 و 172.

17. ايگناتى كراچكوفسكى، تاريخ الادب الجغرافى العربى، ص 150.

18. Antalya .

19. ايگناتى كراچكوفسكى، تاريخ الادب الجغرافى العربى، ص 150.

20. احمد بن عمر ابن رسته الاعلاق النفيسه، ص 139 و 142 و 152.

21. ايگناتى كراچكوفسكى، تاريخ الادب الجغرافى العربى، ص 150.

22. از منجمان و ستاره شناسان برجسته اندلس.

23. شيخ احمد بن محمد مَقَرّى تلمانى، نفح الطيب، ج 1، ص 331؛ ج 3، ص 23.

24. ايگناتى كراچكوفسكى، تاريخ نوشته‏هاى جغرافيايى در جهان اسلامى، ص 108.

25. نورالدين آل على، اسلام در غرب، ص 143.

26. ايگناتى كراچكوفسكى، تاريخ الادب الجغرافى العربى، ص 152.

27. ايگناتى كراچكوفسكى، تاريخ نوشته‏هاى جغرافيايى در جهان اسلامى، ص 108 و 109.

28. ايگناتى كراچكوفسكى، تاريخ الادب الجغرافى العربى، ص 152.

29. مسعودى، مروج الذهب، ج 1، ص 116.

30. به معناى مخاطره جويان.

31. محمد بن محمد شريف ادريسى، نزهة المشتاق فى اختراق الآفاق، ج 2، ص 548.

32. St. Brandan .

33. Beazley .

34. Madeira .

35. C?m?ries .

36. ايگناتى كراچكوفسكى، تاريخ الادب الجغرافى العربى، ص 135.

37. ابوحنيفه دينورى، اخبار الطوال، ص 149.

38. ايگناتى كراچكوفسكى، تاريخ الادب الجغرافى العربى، ص 154 و 155.

39. Lewicki .

40. ايگناتى كراچكوفسكى، تاريخ الادب الجغرافى العربى، ص 155.

41. ايگناتى كراچكوفسكى، تاريخ الادب الجغرافى العربى، ص 159 و 160.

42. احتمالاً چاى بوده است.

43. زكى محمدحسن، جهانگردان مسلمان در قرون وسطا، ص 32 و 33.

44. Periplus .

45. Yule .

46. Pelliot .

47. Ferrand .

48. ايگناتى كراچكوفسكى، تاريخ الادب الجغرافى العربى، ص 160.

49. زكى محمدحسن، جهانگردان مسلمان در قرون وسطا، ص 28 و 29.

50. ايگناتى كراچكوفسكى، تاريخ الادب الجغرافى العربى، ص 161.

51. زكى محمدحسن، جهانگردان مسلمان در قرون وسطا، ص 33.

52. نفيس احمد، خدمات مسلمانان به جغرافيا، ص 27.

53. ايگناتى كراچكوفسكى، تاريخ الادب الجغرافى العربى، ص 161.

54. احمد بن عمر ابن رسته، الاعلاق النفيسه، ص 153.

55. ايگناتى كراچكوفسكى، تاريخ الادب الجغرافى العربى، ص 155.

56. مطوّعه به سربازان داوطلب كه در مرزها به جهاد با كفار مشغول بودند، مى‏گفتند (فرهنگ فارسى مصاحب، ذيل مطوّعه).

57. ايگناتى كراچكوفسكى، تاريخ الادب الجغرافى العربى، ص 155 و 156.

58. و.و بارتولد، گزيده مقالات تحقيقى، ص 214.

59. و.و بارتولد، گزيده مقالات تحقيقى، ص 215.

60. ابن خرداذبه، همان، ص 25.

61. Turfan .

62. ايگناتى كراچكوفسكى، تاريخ الادب الجغرافى العربى، ص 156.

63. مينورسكى، حدود العالم (تعليقات مينورسكى)، ص 61.

64. Tomashek .

65. ايگناتى كراچكوفسكى، تاريخ الادب الجغرافى العربى، ص 157.

66. Vasiliev .

67. ايگناتى كراچكوفسكى، تاريخ الادب الجغرافى العربى، ص 157.

68. ابن خرداذبه، المسالك و الممالك، ص 139 و 145.

69. زكى محمدحسن، جهانگردان مسلمان در قرون وسطا، ص 25.

70. ايگناتى كراچكوفسكى، تاريخ الادب الجغرافى العربى، ص 158.

71. Zhungaria . درياچه ايسى گول مى‏باشد

72. ايگناتى كراچكوفسكى، تاريخ الادب الجغرافى العربى، ص 159.

73. زكى محمدحسن، جهانگردان مسلمان در قرون وسطا، ص 27.

74. Ziehy .

75. ايگناتى كراچكوفسكى، تاريخ نوشته‏هاى جغرافيايى در جهان اسلامى، ص 113.

منابع:

ـ آل على، نورالدين، اسلام در غرب، (تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1370ش).

ـ ابن خرداذبه، المسالك و الممالك، ترجمه حسين قرچانلو، (تهران، نشر نو، 1370ش).

ـ ابن رسته، احمد بن عمر، الاعلاق النفيسه، ترجمه حسين قرچانلو، (تهران، انتشارات اميركبير، 1365ش).

ـ احمد، مقبول، تاريخچه علم جغرافيا و تطورات آن در جهان اسلام، ترجمه محمدحسن گنجى، (تهران، بنياد دايرة‏المعارف اسلام، 1368ش).

ـ احمد، نفيس، خدمات مسلمانان به جغرافيا، ترجمه حسن لاهوتى، (مشهد، آستان قدس رضوى، 1367ش).

ـ بارتولد، و.و، گزيده مقالات تحقيقى، ترجمه كريم كشاورز، (تهران، مؤسسه انتشارات اميركبير، 1358ش).

ـ حموى، ياقوت، معجم البلدان، (تهران، من مكتبة الاسدى، «افست از روى چاپ وستنفلد»، 1965م).

ـ دينورى، ابوحنيفه، اخبار الطوال، تحقيق عبدالمنعم عامر، (قم، منشورات الشريف الرضى، افست از داراحياء الكتب العربى، چاپ اول، قاهره، 1960م)؛ اخبار الطوال، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، (تهران، نشر نى، 1364ش).

ـ زرين‏كوب، عبدالحسين، كارنامه اسلام، (تهران، انتشارات اميركبير، 1356ش).

ـ شريف ادريسى، محمدبن محمد، نزهة المشتاق فى اختراق الآفاق، (مصر، مكتبة الثقافة الدينيه، بى‏تا).

ـ كراچكوفسكى، ايگناتى، تاريخ الادب الجغرافى العربى، (بيروت ـ لبنان، دارالغرب الاسلامى، 1408ق).

ـ ــــــــــــــــــــــــــــ ، تاريخ نوشته‏هاى جغرافيايى در جهان اسلامى، ترجمه ابوالقاسم پاينده، (تهران، شركت انتشارات علمى، فرهنگى، 1379ش).

ـ محمدحسن، زكى، جهانگردان مسلمان در قرون وسطا، ترجمه عبدالله ناصرى طاهرى، (تهران، مركز نشر فرهنگى رجاء، 1366ش).

ـ مسعودى، ابوالحسن على‏بن الحسين، التنبيه و الاشراف، ترجمه ابوالقاسم پاينده، (تهران، شركت انتشارات علمى فرهنگى، چاپ دوم، 1365ش).

ـ ـــــــــــــــــــــ ، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاينده، (تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1360ش).

ـ مقدسى، ابوعبدالله محمد بن احمد، احسن التقاسيم فى معرفة الاقاليم، ترجمه علينقى منزوى، (تهران، شركت مؤلفان و مترجمان ايران، 1361ش).

ـ مَقَرّى تِلِمْسانى، شيخ احمدبن محمد، نفح الطيب من غصْن الاندلس الرطيب، (بيروت ـ لبنان، دارالفكر، للطباعة و النشر و التوزيع، 1986م).

ـ مينورسكى، حدودالعالم من المشرق الى المغرب (تعليقات مينورسكى)، تصحيح و حواشى مريم ميراحمدى و غلامرضا ورهرام، (تهران، دانشگاه الزهراء، 1372ش).

1 استاد تاريخ و تمدّن ملل اسلامى ـ دانشگاه تهران.

/ 1