مكان
اتميان چون به خلأ و ملأ باور داشتند به مكان اعتقادى نداشتند و مكان نزد آنان همان خلأ بود. ولى ارسطو و پيروان او به وجود مكان باور دارند وطبيعت را از خلأ گريزان مى دانند. طبق نظر وى مكانِ هر جسم سطح باطن جسمى است كه بر آن محيط است.ارسطو در طبيعيات مى گويد: وجود مكان با توجه به واقعيت جابه جايى متقابل يقينى است آن جايى كه اكنون آب است هنگامى كه آب از ظرف برون رود هوا خواهد بود. بنابراين چون جسم ديگرى همين مكان را فرا مى گيرد پس انگاشته مى شود مكان با تمام اجسامى كه در آن جاى گرفته و جانشين يكديگر مى شوند فرق دارد. جايى كه اكنون در بر گيرنده هواست پيش از اين در بر گيرنده آب بود به گونه اى كه مكان با فضايى كه آن دو محتوى بدان بوده و از آن گذر كرده اند چيزى جداى از آن دو خواهد بود.49
ابن سينا به پيروى از ارسطو نيز بر اين باور است كه مكانِ هر شىء كه در ظاهر فضايى است كه آن را در بر گرفته همان را نهايتِ جسم حاوى است و جز آن نيست.50 در مثل مكانِ آتش سطح درونى فلك قمر است و مكان هوا درون كره آتش يا در مورد مكان آبى كه در يك ظرف ريخته شده است سطح درونى ظرف كه نهايت جسمى است كه بر آب حاوى است مكان آب است.51
و همچنين مفهوم مكان در فلسفه مشاء پيوند نزديكى با مسأله جهت دارد. برابر نظر ارسطو جهتهاى: چپ راست پيش و پس مربوط به وضع ما هستند امّا جهت بالا و پايين چنين نيستند:
(… اما در طبيعت هر يك از جهتهاى شش گانه به طور مجزا و
متمايز است و هر جهت اختيارى (بالا) ناميده نمى شود بلكه [بالا] در جايى است كه آتش و هر آنچه سبك مى باشد در آن جا مى گرايد.نيز (پائين) هر جهت تصادفى نبوده بلكه جايى است كه هر آنچه سنگين است و هر آنچه از خاك ساخته شده بدان جا مى گرايد…)52
شيخ الرئيس نيز به تقليد از ارسطو (جهات) را به شش جهت تقسيم مى كند و مى گويد: گر چه چپ راست جلو و عقب نسبى اند ولى بالا و پايين مطلق هستند.53 و جهات را از هر گونه نسبت به دور مى داند و عقيده دارد كه جهت بالا و پايين ربطى به وضع انسان ندارد و نمى توان به اختيار يك جهت را در جهان بالا دانست و جهت ديگر را پايين بلكه اين جهات در متنِ واقعيت جهانى قرار گرفته اند.54