تخلخل و تكاثف
تخلخل به معناى ازدياد حجم جسم است بدون آن كه جسمى ديگر به آن پيوست شود. در برابر تكاثف به معناى كاستى در حجم است بدون آن كه چيزى از جوهر آن كاسته شود.بحث تخلخل و تكاثف رابطه مستقيمى با ديدگاه يك فيلسوف درباره خلأ دارد. به طورى كه فيلسوفى كه وجود خلأ را باور ندانسته باشد به طور طبيعى به تخلخل و تكاثف باور دارد; زيرا طرح تكاثف و تخلخل وقتى معنى دارد كه خلأ امكان پذير نباشد; از اين روى فلاسفه كه بحث خلأ را در آثارشان آورده اند به بحث تخلخل و تكاثف نيز پرداخته اند.
بر اين اساس ارسطو و ابن سينا كه وجود خلأ را باور ندارند تكاثف و تخلخل را
قبول كرده اند.
ارسطو در طبيعيات ضمن بحث خلأ در اين باره مى گويد:
(گرچه ما وجود خلأ را انكار مى كنيم اما اذعان مى داريم كه امكانات ديگر به خوبى بيان شده اند. اين كه اگر تراكم و يا تخلخلى نباشد يا [اصولاً] حركت انجام نخواهد گرفت و يا آن كه جهان منبسط خواهد شد. و يا آن كه تبديل آب به هوا هميشه با تبديلى متساوى از هوا به آب متوازن خواهد گشت. پس اگر تراكمى وجود نداشته باشد ضرورت دارد كه با قسمت بعدى به بالا رانده شده موجب گشادگيِ بخش برونى گردد و يا اين كه در جايى ديگر مى بايد مقدارى مساوى آب از هوا توليد شود طورى كه گشادگيِ كل يكسان گردد و يا آن كه چيزى حركت نكند….)63
(…جسم متكاثف سنگين است و [جسم] متخلخل سبك و مثل هر جزء آتش كه در نظر گرفته شود گرم است. پس در اين جا مسأله تراكم و انبساط همان ماده مطرح است. هر دو مورد متكاثف و متخلخل دو گونه وجودى دارند زيرا هم اجسام سنگين و هم اجسام سخت متكثف پنداشته مى شوند.)64
ابن سينا نيز ضمن انكار خلأ از طريق تخلخل و تكاثف تركيب جسم از دو جزء صورت و ماده اين كه ماده بدون صورت نمى تواند محقق شود استفاده كرده است.و همچنين به اين نكته نيز پرداخته است كه پاره اى از اجسام از لحاظ حجم و مقدار كم و زياد نمى شوند; از اين روى تخلخل و تكاثف حقيقى در آنها راه ندارد.65