ماده و صورت
حكماى مشاء جوهر جسمانى را آميخته و مركب از دو جوهر ماده و صورت مى دانند و تا اين جا كه ماده زمينه پيدايش پديدگان و پذيرنده فعليّت است و صورت عبارت است از منشأ و حيثيت فعليّت هر موجود جسمانى با ساير فلاسفه هم سخن هستند. ولى در اين كه هيولاى اولى جوهر فعليّت دارى است يا قوّه محض و بدون فعليّت است اختلاف كرده اند.حكماء مشّاء بر اين باورند كه هيولاى اولى از هر گونه فعليّتى بى بهره است و تنها پذيرنده صور جسمانى است و براى ثابت كردن آن دليلهايى ارائه كرده اند.
فارابى اين نظر را از ارسطو گرفته و ابن سينا نيز از وى پيروى كرده است.
ارسطو بر اين باور است: هر مركبى داراى سه جزء است: ماده صورت و عدم. ماده پيش از پديد آمدن صورت واحد است ولى محتوا در عنصر مختلف است; يكى عنصرى كه به خلاف دگرگونى ثابت است و دوم ضد عنصرى كه از دگرگونى پديد مى آيد در مَثَل وقتى مى گوييم: انسان موسيقار شد انسان عنصرى است كه چون به
موسيقارى موصوف شود دگرگونى در آن پديد نمى آيد ولى چون موسيقار شده موسيقار نبودن در او از بين مى رود.74
همچنين ارسطو بر اين نظر است ماده و صورت دو وصف يا دو جنبه اصلى پديدگان هستند. ماده به خودى خود و به تنهايى هيچ برجستگى و و يژگى ندارد و تنها در خور صورت يافتن و پذيرنده صورتهاى گوناگون است چنانكه مى گويد:
(ماده به خودى خود شناختنى نيست. ماده برخى محسوس است و برخى معقول: [ماده] محسوس مانند:مفرغ و چوب و هر آنچه ماده متحرك است; و ماده معقول آن است كه در محسوسات موجود است اما نه چونان محسوسات مانند چيزهاى رياضى.)75
و صورت آن شكل و چهره اى است كه ماده در جريان دگرگونى به خود مى گيرد در مَثَلْ مانند مادر. ارسطو در اين باره مى گويد:
(فرم [صورت] نمى تواند خود را طلب كند زيرا كه فرم ناقص نيست و نه آن كه ضد طالب آن تواند بود زيرا كه اضداد متقابلاً نابود كننده خويش اند. حقيقت آن است كه آنچه فرم را طلب مى كند ماده است همان طورى كه مادينه طالب [جنس] نرينه است و زشت خواستار زيبا البته نه آن كه زشت يامادينه ذاتاً چنين باشند بلكه اتفاقاً چنين اند.)76
ابن سينا نيز همچون ارسطو بر اين نظر است كه هر چه در عالم هست از ماده و صورت تكوين يافته است و نسبت ماده و صورت مثل نسبت مس به مجسمه است. پس جسم طبيعى مركب و آميخته از دو مبدأ است:ماده و صورت.
وى درباره علاقه ماده و صورت مى گويد: ماده به واسطه صورت فعليت مى يابد و صورت با ماده موجود است بدون اين كه از او وجود يابد. از اين روى صورت را
به دو قسم تقسيم مى كند: صورت جدايِ از ماده يعنى صورت مى تواند از ماده جدا شود و ماده بعد از جدايى باقى مى ماند. در اين قسم صورت علّت ماده نيست.
قسم دوم صورت همراه با ماده است كه در اين قسم ابن سينا بر خلاف ارسطو صورت را بر هيولى مقدم مى دارد و وجود سومى را اعتبار مى كند و بدين وسيله ميان صورت و ماده جمع مى كند و وجود سوم را واهب الصور (بخشنده صورتها) مى نامد.77