ماهيت نفس
ابن سينا در ادامه مى افزايد: كمال را هر گونه تفسير كنيم باز نفس و ماهيت آن شناخته نمى شود بلكه از حيثى كه نفس است شناخته ايم و نفس از حيث اين كه جوهر است بر اين تعريف برابر نمى شود.85
احوال نفس
از نظر ارسطو تمام چگونگيها وحالتهاى نفس مانند خشم ترس اندوه شادى و… از آنِ موجود زنده اى است كه آميخته اى ازنفس و بدن است و بر اين باور است كه اين چگونگيها را نمى توان به ذات نفس استناد داد به گونه اى كه در بيان و روشنگرى هر يك از حالتهاى نفسانى بايد حالت بدنى را نيز كه همراه و همزمان با ظهور آن كيفيت نفسانى است در نظر داشت;86 در مَثَلْ در تعريف و بيان خشم نمى توان به اين مقدار بسنده كرد كه (خشم حالتى است كه براى حمله و انتقام در نفس پديد مى آيد) بلكه بايد دگرگونى را كه همزمان و همراه اين حال در قلب ما و حرارت بدن ما پديد مى آيد بر اين بيان افزود و متمم آن قرار داد.وى همزمانى وهمراهى نفس را با بدن چندان اهميت مى دهد كه مى گويد:
(اگر شرط بدنى كه همراه و همزمان با پاره اى از حالتها و واكنشهاى هيجانى مانند خشم و ترس است به حقيقت بپيوندند خودِ آن حالتها نيز پديد مى آيند; گرچه انگيزه هاى روحى براى پيدايى آنها بسيار ضعيف يا در اصل وجود نداشته باشد.)88
از نظر ابن سينا پيدايى هر حالتى در نفس لازمه اش انبازى نفس و بدن نيست بلكه تمام حالتها و چگونگيها مانند: خشم و اندوه و همچنين تمامى حرفه ها و صنعتها مانند: خياطى بنايى و نساجى جزء كارهاى ويژه نفسانى هستند و در ذات بستگى به نفس دارند اگر چه از روى طبيعت با واكنشهاى بدنى همراه و همزمان مى شوند و با عارض شدن حالتى مانند: اندوه و شادى بر مزاج و بدن نيز اثر مى گذارند; در مَثَلْ در اثر اندوه در عمل غذاخوردن از هم گسيختگى به وجود مى آيد و به عكس در اثر شادى عمل غذاخوردن تقويت مى يابد.89
ولى اين همراهى و همزمانى بدين معنى نيست كه اين حالتها و چگونگيها به گونه مساوى و بدون اصالت و پيش داشتن يكى بر ديگرى است بلكه اين حالتها و چگونگيهاى ويژه نفس است به گونه اى كه گاه اين حالتها در نفس همزمان و همراه با آثار بدنى نيستند.90