عقل فعال
نظريه عقل فعال از اهمّ آراى ارسطوست و نخستين بار در فلسفه او از آن ياد شده است. ابن سينا در اين نظريه از ارسطو اثر پذيرفته و به شرح درباره آن بحث كرده است.ارسطو بر خلاف افلاطون بر اين باور است كه صور معقول داراى وجود مستقل بالفعل نيستند; از اين روى ادراك آنها را به طور مستقيم امكان پذير نمى داند. به خاطر اين اصل كلى حكمت ارسطو كه هيچ قوه اى فعليّت نمى تواند بيابد مگر اين كه از وجودى كه پيش از اين فعليّتى را دارا بوده يا به دست آورده است اثر پذيرد.105
به همين سبب به عاملى كه آنها را از وجود بالقوه خود در چيزهاى آشكار و در خور دريافت خارج مى سازد و به مقام فعليّت در مى آورد باور دارد. اين همان عقل فعال نام دارد كه معقولات را كه در صور جزئيّه پيچيده شده است معقول بالفعل مى كند. و اين عامل را به نور همانند مى كند كه وسيله اى براى دريافت رنگهاست.106
ابن سينا نيز برابر مسلك خويش در حلّ ابهام بالا كه در كلام ارسطو وجود داشت در تفسير عقل فعّال مى گويد:
نخست آن كه فعّال غير از عقل هيولانى و غير از ديگر مرتبه هاى عقل انسانى است و فراتر از افراد انسان قرار دارد.
دو ديگر: جزء معقول عشره مفارقه و در مرحله نخستين از مرتبه هاى اين عقول و مدبّر عالم واقع در تحت قمر است.
سه ديگر داراى جنبه كلّى است; يعنى عقل يگانه اى بيش نيست كه نسبت آن به همه عقول يك يك انسانها يك سان است.
چهارديگر نه تنها افاضه صور معقول را به عقول انسانى مى كند بلكه افاضه صور تمام اشياء را نيز به آنها مى كند. به عبارت ديگر واهب الصور است.
پنج ديگر عقل انسانى صور اشياء را خود با تكيه به قواى سفلى مانند: احساس و تخيّل از موادّ آنها انتزاع نمى كند بلكه اين قوا استعدادى در آن پديد مى آورد تا توجّه و پيوند به عقل فعال پيدا كند و آن صور از اين منبع به عقل افاضه مى شود.107