اتحاد عاقل و معقول - پرتو اندیشه ارسطو بر حکمت نظری ابن سینا نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

پرتو اندیشه ارسطو بر حکمت نظری ابن سینا - نسخه متنی

حسین لطیفی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اتحاد عاقل و معقول

از جمله ناهمگونيها ميان آراء ارسطو و ابن سينا در علم نفس مسأله اتحاد عاقل و معقول است. ارسطو بر اين نظر است كه عقل پيش از اين كه بينديشد هيچ گونه صورتى ندارد اما بعد از آن كه به معقولى انديشيد صورت همين معقول را به خود مى گيرد. به عبارت ديگر عقل چون به وسيله عمل تعقّل فعليّت يافت با معقول متحد مى شود.113 منتها اين معنى نيز در آراء مضمر است كه وحدت عقل و عقول ناشى از تجردّى است كه اين هر دو شىء در ضمن عمل تعقّل به دست مى آورند.


اما ابن سينا چون قائل به وجود جوهرى نفس ناطقه در همه مراحل آن حتى در مرحله عقل هيولانى است البته نمى تواند انحلال آن را در صورت معقول بپذيرد. پس آنچه سرچشمه ناهمگونى نظر ابن سينا با نظر ارسطو شده در اين است كه ارسطو معتقد است كه عقل هيولانى هيچ گونه صورتى ندارد بلكه صورت خود را با قبول معقول به دست مى آورد; پس مى بايست اتحاد عقل و معقول را در ضمن عمل تعقل بپذيرد. ولى


ابن سينا چون قائل به وجود جوهرى نفس ناطقه در همه مراحل آن حتى در مرحله عقل هيولانى است نمى تواند انحلال آن را در صورت معقول بپذيرد.114


وى در اشارات اين نظريه ارسطو را به بوته نقد مى گذارد و براى ثابت كردن ديدگاه خود تلاش مى ورزد و مى نويسد:


(جمعى از بزرگان گمان كردند كه جوهر عاقل وقتى كه صورت عقلى را در يابد با صورت يكى مى شود فرض مى كنيم كه جوهر عاقل (الف) را تعقل كرد و بنابر سخن آنان عاقل با عين صورت معقول يكى باشد. پس در اين وقت آيا جوهر عاقل وجود پيش از تعقّل خود را دارد يا آن كه هستى قبل از تعقلش باطل مى شود؟ اگر هستى او باقى باشد همان طورى كه پيش از تعقل بود پس حال او يكسان است چه (الف) را تعقل كند يا نكند. و اگر هستى پيش از تعقل باطل مى شود آيا حالى از احوال جوهر عاقل باطل مى شود يا آن كه به تمام ذات معلوم مى گردد؟ و اگر حالش تغيير مى كند و ذاتش باقى مى ماند اين مانند ساير دگرگونيهاست (چنانكه سياهى به سفيدى تغيير يابد) و آن طورى كه مى گويند اتحادى نيست. و اگر ذاتش باطل و تباه گردد پس موجودى تباه و موجود ديگرى حادث گرديده باز چيزى با چيز ديگر يكى نشده است. علاوه بر اين وقتى در اين فرض تأمل كنى خواهى دانست كه چنين حالى هيولاى مشترك مى خواهد و پديدار گشتن مركب است نه بسيط (در صورتى كه گفت و گوى ما درباره بسايط است)).115


/ 31